#اصول_معماری_اندیشه_متعالی_اسلامی

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_91
#جلسه_297

#اندیشه_توحیدی
#اصول_معماری_اندیشه_متعالی_اسلامی
.

💠 #توحید، #عبودیت و #ساحت_اندیشه

🔰توحید و عبودیت
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ (56/الذاریات)
این آیه بنا بر استثنا در سیاق نفی، انحصار مؤکد را می رساند. عبودیت تنها و تنها هدفی است که انسان برای آن خلق شده است.
اما این هدف چه گستره و عمقی را در بر می گیرد؟
همان گستره و عمقی که عظیم ترین حقیقت هستی یعنی توحید دارد، این هدف یعنی عبودیت نیز به همان اندازه گستره و ژرفا دارد.
گستره و ژرفای حقیقت توحید هم به واسطه گزارشات شهودی عرفا در دانش عرفان نظری تبیین گشته و هم با تبیین فلسفی و برهانی در دانش فلسفه خاصه حکمت متعالیه.
صرفا افعال ما نیست که بایستی رنگ و بوی توحیدی بگیرد.
بلکه این #زندگی ما با همه ساحتها و شئوناتش است که بایستی جز صبغة الله چیزی جز از آن نمودار نگردد.
نه تنها #نظام_رفتاری ما، بلکه #نظام_حساسیتها و گرایش و عواطف ما و #نظام_اندیشه ما نیز بایستی عبودیت خدا در آن به عنوان هدف همیشه مد نظر باشد.
در دانش فلسفه تبیین می گردد که علت فاعلی متمم علت غایی است و فاعل با غایت گرفتن امری از جنس غایت می شود و بلکه در صیرورتی خود غایت می شود.
پس انسان با هدف گرفتن توحید در همه ساحت های زندگی اش، از جنس توحید می شود و انسان به جایی می رسد که
كنت سمعه الذى يسمع به ، و بصره الذى يبصر به ، و لسانه الذى ينطق به ، ويده الذى يبطش بها(حدیث قرب نوافل/در قرب نوافل حق تنزل مى كند و چشم و گوش عبد مى شود كه شنونده و بيننده عبد است)(1)
بلکه انسان در صعودش به جایی می رسد که
كان سمعى الذى اسمع به ، و بصرى الذى ابصر به ، ويدى التى ابطش بها(حدیث قرب فرائض/در قرب فرائض عبد ترفع مى يابد و صعود و عروج پيدا مى كند و بالا مى رود و چشم و گوش حق مى شود كه گوينده و شنونده بيننده حق است)(2)

🔰توحید و دانش و اندیشه اسلامی
از روز اول آفرینش و حتی خود آفرینش چیزی جز #بسط_توحید نبوده است. دغدغه تاریخی انبیاء نیز چنین بوده و اوصیاء و اولیاء نیز در همین راه خون خود را فدا کرده اند.
در این میان نیز دانشهای اسلامی به نوعی هدف غایی که دنبال می کرده اند چیزی جز #بسط_توحید نبوده است.
دانشمندان و اندیشمندان بزرگ اسلامی نیز به این هدف غایی التفات داشته اند اما گاه این هدف در اندیشه طفلان و نااهلان عرصه دانش و اندیشه به فراموشی و غفلت سپرده میشده و می شود.
#فقه_موجود در راستای تبیین و ترسیم زندگی موحدانه در ساحت افعال #فرد_مکلف و بسط #ولایت_الله در این زمینه بوده است.
دانش #کلام نیز در پی حراست از مرزهای #عقاید_توحیدی پی ریزی شده است.
همچنین دانش #فلسفه_اسلامی با دغدغه شناخت عظیم ترین حقیقت هستی یعنی #توحید بسط پیدا کرده است.
آنجا که در #اصالت_وجود صحبت می کند او چیزی غیر از شناخت حق تعالی را دنبال نکرده،
آنجا که رابطه علیت را تقریر نوینی صدرا از آن ارائه داد به دنبال آن بود که «کلّ من علیها فان» را به واسطه #وجود_فقری تبیین کند.
آنجا که حرکت جوهری در حکمت متعالیه ترسیم و تصویر می گشت نافذان بصیرت عرصه دانش میدانستند که این چیزی جز ترسیم #صیرورت_تکوینی_عالم_به_سوی_حق نیست.
دانش عرفان اسلامی هم پیش از آن که وجود یابد این عرفان و شهود و دریافت حقیقت بود که موجود بوده و دانش عرفان اسلامی چه عرفان نظری و چه عرفان عملی گزارش دریافت های شهودی و تجربه های سالکانه است.
البته که مراتب توحید و بسط توحیدی که این دانش ها نشانه گرفته اند بر اساس فهمی که از توحید داشته اند بسیار متفاوت است و در این میان عرفان اسلامی از برترین فهم ها برخوردار است که به مدد وحی و بیان فاخر حضرات معصومین علیهم السلام به انضباط و دقت مثال زدنی دست یافته است.
در طول تاریخ عرصه فکر سرزمینهای اسلامی، توحید به عنوان عظیم ترین حقیقت هستی سائس اصلی مسیر دانش و اندیشه اسلامی بوده است.
فلذا یقینا ساحت اندیشه اسلامی اگر می خواهد به اصالت تاریخی خود پایبند بماند بایستی عبودیت الله در ساحت اندیشه و دانش را مد نظر داشته باشد.

🔰#عبودیت_الله و ساحت اندیشه و دانش
💢❓💢سوالی که مطرح می شود این است که چگونه عرصه دانش و اندیشه ساحتی برای عبودیت شود؟! چرا که آزادی در تفکر و اندیشه رکن رکین آن است و این مقوله با تعبّد که سلب آزادی است جمع نمی شود؟! تعبّد یعنی اطاعت بی چون و چرا در حالیکه فکر و دانش عرصه ایست که اطاعت بی چون و چرا در آن بی معناست.

در جواب بایستی گفت حقیقت تفکّر برای چیست؟
حقیقت تفکّر، حقیقت است. آدمی در جستجوی حقیقت و عطشناک حقیقت است. این حقیقت است که او را از این سو بدان سو می کشاند.
عظیم ترین و بلکه یکتا حقیقت هستی توحید است و تمامی حقایق دیگر تبلور این حقیقت اند.
اصل مبارزه از حقیقت توحید نشأت گرفته است. آنگاه که انبیاء الهی دعوت به حق و توحید را مطرح ساختند عظیم ترین جبهه گیری ها و موضع گیری ها علیه ایشان به راه افتاده است.
اگر کسی به حقیقت توحید نرسیده می تواند آزادانه بیندیشد و به حقیقت توحید برسد. اما اگر کسی به توحید رسید دیگر اندیشیدن ذیل این حقیقت هستی را بپذیرد.
چرا که استنکاف و استکبار در برابر اندیشیدن ذیل عظیم ترین حقیقت هستی چیزی جز دور شدن از حق و حقیقت و غرق شدن در دریای توهمات و خیالات را برای انسان به ارمغان نمی آورد.

💠🔰💠 #اندیشه_توحیدی
آیه «انا لله و انا الیه راجعون» یک گزاره راهبردی در ساخت و معماری اندیشه مترقی و متعالی اسلامی است.
اندیشمندان ما اگر میخواهند یک ساخت مترقی از اندیشه اسلامی را رقم بزنند بایستی که اندیشیدنشان و اندیشه شان را از توحید شروع کنند.
حقیقت توحید از آن جهت که همه حقایق را به صورت مندمج در خود دارد بسان نور سفیدی است که با قرار گرفتن در پشت منشور طیفی از نورهای رنگارنگ را به تجلی در می آورد.
عدالت، آزادی، کرامت، پیشرفت و تکامل و … همه اینها حقایقی هستند که از توحید نشأت می گیرند و رسالت این حقایق هم این است که حیات انسانی را چه فردی و چه اجتماعی را به سوی عظیم ترین حقیقت هستی هدایت کنند.
اندیشه اسلامی بایستی از توحید شروع شود و برای #بسط_توحید، بسط یابد و غایتی جز توحید نداشته باشد: «انا لله و انا الیه راجعون»
توحید به عنوان عظیم ترین حقیقت هستی حقیقتیست که همه حقایق را نظام و تقدیری متقن و احسن بخشیده است.
اگر میخواهیم ترجمان اندیشه ای و دانشی این نظام و تقدیر متقن و احسن را در ذهن و فکر خود داشته باشیم لازم است که اندیشیدنمان از توحید باشد و برای توحید باشد و به سوی توحید باشد.(3)

اندیشه هایی که منقطع از توحید شروع می شوند…
یا نظام و چینشی استوار ندارند،
و یا اگر به ظاهر نظام و چینشی استوار و متقن دارند در نهایت به حقیقتی پایدار برای حیات انسانی منتهی نمی شوند.
فرق اندیشیدن اسلامی با اندیشیدن غربی که از توحید شروع می شود آنست که انسان در بدو امر در مواجهه با باطن عالم قرار می گیرد اما اندیشیدن غربی در لایه ظاهری حیات دنیا گرفتار می شود و تمام محاسبات خود را بر اساس داده های این لایه های ظاهری بنا می کند.
اندیشه ای که مفاهیم آن آبشخوری غیر از توحید دارد نمی تواند به عاقبت نیکویی منتهی شود چرا که بر ممشای صیرورت تکوینی حقیقت عالم، این اندیشه تکوّن نیافته است.

پی نوشت:
1. حدیث قرب نوافل:
الكافى باسناده عن حماد بن بشير قال سمعت ابا عبدالله عليه السلام يقول :
قال رسول الله صلى اللّه عليه و آله : قال الله عزوجل
من اهان لى وليا فقد ارصد لمحاربتى ، و ما يتقرب الى عبدى بشى احب الى مما افترضت عليه و انه ليتقرب الى بالنافله حتى احبه فاذا احببته كنت سمعه الذى يسمع به ، و بصره الذى يبصر به ، و لسانه الذى ينطق به ، ويده الذى يبطش بها، ان دعائى اجبته و ان سالتى اعطيته ، و ما ترددت عن شى انا فاعله كترددى عن موت المومن ، يكره الموت واكره مساءته

2. حدیث قرب فرائض:
قال الله عزوجل ما يتقرب الى عبدى بشى احب الى مما افترضته عليه ، و ما زال يتقرب الى عبدى بالفرائض حتى اذا ما احبه و اذا احببته كان سمعى الذى اسمع به ، و بصرى الذى ابصر به ، ويدى التى ابطش بها.

3. یکی از معدود کارهای شایسته ای که در این وادی صورت گرفته است مقاله «#روح_توحید، #نفی_عبودیت_غیر_خدا» از سید علی خامنه ای می باشد که هم به لحاظ روشی و هم به لحاظ محتوایی توحیدی است. متاسفانه این رویه استوار آنچنان که باید و شاید از جانب اندیشمندان ما جدی گرفته نشد.

#توحید
#عبودیت
#اندیشه_توحیدی
.

نسبت عقلانیت قرآنی و دیگر عقلانیت ها:

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_92
#جلسه_297

🔰نسبت عقلانیت قرآنی و دیگر عقلانیت ها:

آیا عقلانیت قرآنی در عرض دیگر عقلانیتهاست؟

منظور از عقلانیت قرآنی و دیگر عقلانیتها چیست؟ وقتی نظر به عقلانیت قرآنی می اندازیم و میخواهیم قضاوت کنیم آیا به ادبیات قرآنی اشاره کرده و از دل آن عقلانیت قرآن را می جوییم یا شیوه کار به صورت دیگر است؟
یا از رهگذر یافت دغدغه و غرض قرآن به دنبال کشف عقلانیت قرآنی و دیگر عقلانیت ها هستیم؟
چه بسا ممکن است ادبیات قرآن رهزنی کرده و گمان برده شود که قرآن دغدغه فلسفی ندارد یا دغدغه تجربی ندارد.
خیر قرآن که حقیقت انسان کامل و مشتمل بر همه اسماء الله هست با هر اسمی قابلیت تفسیر دارد.
بله صد البته اسماءالله همه در یک رده و در یک رتبه نیستند.

شاید بتوان گفت عقلانیت قرآنی بسان صراط است و دیگر عقلانیت ها بسان سبل

عارف با عقلانیت عرفانی خویش از از عقلانیت قرآنی می نوشد
فیلسوف با عقلانیت فلسفی خویش از عقلانیت قرآنی سیراب می گردد
دانشمند ترجبی با عقلانیت تجربی خویش از عقلانیت قرآنی بهره مند می گردد
به عبارتی قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ … هر کسی با هر مشربی بر سر سفره قرآن می نشیند و بهره اش را می برد.
.

گونه شناسی راهبردی روح نگاری توحید

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_93
#جلسه_297

🔰گونه شناسی راهبردی روح نگاری توحید

◀️روح نگاری با تم اندیشمندانه و روح نگاری با تم دانشمندانه

◀️روح نگاری با رویکرد تشبیهی و روح نگاری با رویکرد تنزیهی

◀️روح نگاری با جهان فکری فرهنگی مدرسه علامه طباطبایی و با جهان فکری فرهنگی مدرسه امام خمینی ره

◀️روح نگاری با دغدغه علمی و با مخاطب جامعه علمی و روح نگاری با دغدغه ذهن پروری عموم مردم

◀️روح نگاری با دغدغه جامعه پردازی و تمدن سازی و روح نگاری با دغدغه انقلاب و مبارزه

◀️روح نگاری با ذوق عیسوی و روح نگاری با ذوق موسوی

◀️روح نگاری حکمی و روح نگاری کلامی

◀️روح نگاری قبل از تأسیس حکومت اسلامی و روح نگاری بعد از تأسیس حکومت اسلامی

◀️روح نگاری با گارد حل مسئله علمی و روح نگاری با گارد سر رشته داری تحول اجتماعی(رهبرانه)

و …

حضرت استاد نکته ای فرمودند:
“برخی اندیشمندان قائل به هیمان و حیرت نفس الامری در عالم هستند؛ یعنی عالم وضع ثابتی ندارد”

برای خودم سوال هست که آیا روح نگاری توحید پاسخ ثابتی دارد؟ یا پاسخ آن به دلیل آن که عالم وضع ثابتی ندارد پاسخی متغیر دارد.

دو معنای #مشرب

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_199
#جلسه_296

💠 دو معنای #مشرب

1️⃣ مشرب اخص از مکتب به معنای سوم
در #يادداشت_197 مکتب را در سه سطح کلان (دین و آیین / اعم از جهان بینی و ایدئولوژی) متوسط (معادل ایدئولوژی) و خُرد (مکاتب علمی در دانش های خاص) معنا کردیم؛
مشرب در یک معنای خود اخص از مکتب به معنای سوم است، یعنی در مکاتب علمی دانش های خاص برخی محققین ذیل یک مکتب وجود دارند که نظریه هایی که ارائه داده اند به حدی نرسیده است که خرق مکتب کند و مکتب جدیدی ارائه کند، ولی بالقیاس به سایر محققین آن مکتب و یا حتی مؤسس آن مکتب اختصاصاتی پدید آورده اند که یک نحله خاص درون آن مکتب پدید آورده است و یک طعم خاصی به کل فضای آن مکتب داده است؛ در این حالت می گویند که یک مشرب خاص ذیل فلان مکتب علمی در فلان دانش شکل گرفته است.

2️⃣ مشرب به مثابه سبیل رساننده به مکتب به معنای اول و دوم
ادبیات صراط و سُبُل یک ادبیات قرآنی است و صراط شبیه یک شاه راه اصلی است که راه های فرعی متعددی به آن متصل می شوند که این راه های فرعی سبل مختلف هستند؛ پیش فرض این است که هر سبیل بالاخره وصل به صراط هست، هر چند که یکی از این سبل با یک جاده آسفالته چند لاینه با کلی گاردریل و علائم راهنمایی وصل به سبیل است و دیگری با یک جاده خاکی!
در این معنا صراط به مثابه مکتب به معنای اول (کلان) یا دوم (متوسط) گرفته می شود و سبل مختلف به معنای مشاربی که به این مکتب می رسانند.
در کاربرد هم این واژه پر کاربرد است، مثلا می گویند فلانی مشرب فقهی دارد، فلانی مشرب فلسفی دارد و فلانی مشرب کلامی یا عرفان یا اخلاقی؛ این یعنی ما یک مکتب اسلام داریم (به معنای اول یا دوم) و این مشارب هم همه رساننده به آن مکتب هستند ولی هر کدام یک طعم و سلیقه و ذائقه و نظام حساسیت ها و نظام تحلیل های متفاوتی دارد.
حتی ممکن است مشارب مختلف همدیگر را نفی و تکفیر هم بکنند، ولی کسی که از بالا به صحنه دارد نگاه می کند می بیند که هر کدام از این ها یک سبیل هستند و به میزان خود رساننده به صراط.
کسی که در این موقف داوری می نشیند و همانند یک ذهن فوق ذهن به این صحنه مشارب مختلف نگاه می کند و قضاوت می کند؛ خود به یک #مشرب_عام رسیده است که می تواند سهم هر یک از مشارب را در رساندن به مکتب ببیند و نفی نکند.

❇️ تفاوت دو معنا:
همانطور که می بینیم این دو معنا به لحاظ مصداق و محتوا کاملا با هم متباین هستند، تباین شان هم به این صورت است که در اولی مشرب ذیل مکتب به معنای مکتبی علمی در یک دانش خاص قرار گرفته است و در دومی مشرب به عنوان راهی که به سهم خود رساننده به مکتب به معنای اول و دوم (کلان و متوسط) است، معنا شده است.
به عبارتی ما در اینجا با یک #اشتراک_لفظی به نام مشرب رو به رو هستیم؛ کما اینکه در خود مکتب هم سه معنایی که از آن شده بود فی الواقع یک اشتراک لفظی را برای ما ایجاد کرده بود.

☑️ نقد و پاسخ!
لقائل أن یقول: چرا مشارب ذیل یک مکتب علمی خاص را به عنوان سبیل های رساننده به آن و خود مکتب علمی خاص را به عنوان صراط در نظر نگرفتید؟ در این صورت دو معنا مباین نمی شدند، بلکه عموم و خصوص مطلق می شدند به اطلاق معنای دوم.
علتی که صراط را به معنای مکتب به معنای سوم نگرفتیم این بود که قلت: سبیل راه رسیدن به صراط است و مباین با صراط است فقط در نقطه ای به صراط وصلی می شود؛ولی مکتب علمی در دانش خاص نسبتش با مشاربش عموم و خصوص مطلق است، مشارب در دل او هستند. تازه اگر اینطور هم بود که شما گفتید باز هم نسبت تباین بود چون حیث معنای اول با حیث معنای دوم متفاوت است، در اولی از حیث خرق و عدم خرق مکتب توسط یک محقق ذیل یک مکتب بررسی شد و در دومی از حیث ایصال به مکتب.
قال لی: شما تصویرت از صراط و سبیل اشتباه است، سبل مختلف مثل راه های جدا از صراط نیستند که ما را به سبیل می رسانند بلکه صراط مثل یک جاده چندین بانده است که هر باند آن یک سبیل است؛ یعنی نسبت صراط و سبیل عموم و خصوص مطلق است به اطلاق صراط!
قلت له: این یک فهم دیگری از نسبت صراط و سبیل بود و جذاب هم بود، اگر این را بپذیریم مدل مفهومی هر دو معنا یکی می شود، یعنی در هر دو نسبت مکتب با مشرب عموم و خصوص مطلق می شود، اما باز هم چون حیث بررسی در هر دو متفاوت است نسبتشان تباین است. آن وقت اصلاح می کنیم که در هر دو مشرب به عنوان راهی در دل مکتب گرفته شده، ولی حیث بررسی در دو معنا دو حیث مختلف است لذا همچنان اشتراک لفظی رو به رو خواهیم بود.
قال لی: خب همین ها را تو خود یادداشت اشراب می کردی، چرا اذیت می کنی؟
قلت له: از استادمون یاد گرفتم! 😉😊
قال لی: حالا یه چیزی یاد گرفتی این چه طرز مصرف کردنه؟! 😧
أنا: 😁
مستشکل: 🤢

جریان فکری

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_90
#جلسه_296

در کنار اصطلاح مدرسه، اصطلاح جریان فکری هم مطرح می‌شود که در بدو امر تفاوتی میان این دو اصطلاح احساس نمی‌شود ولی با مقایسه دقیق این دو اصطلاح شاید بتوان تفاوتی بین این دو اصطلاح قائل شد. در ادامه این نوشتار در حد توان به مقایسه‌ بین این دو اصطلاح پرداخته می‌شود.

اصطلاح «مدرسه» در زبان عربی معاصر گاها در معنای یک جریان فکری خاص به کار گرفته شده است که وابستگان آن جریان فکری مبانی و مواضع مشترک دارند. به عنوان نمونه در کتاب معالم المدرستین که حاوی بررسی مبانی شیعه و اهل‌عامه در مسائل مهم شریعت و همچنین مقایسه آنها با یکدیگر است، علامه عسکری اصطلاح مدرسه را در این معنا به کار گرفته است. شاید بتوان این معنا را در زبان فارسی با واژه «مذهب» ترجمه کرد و هچنین اگر سختگیری‌ها را نسبت به واژه «مکتب» نداشته باشیم، با واژه مکتب هم قابل ترجمه باشد.

اما این اصطلاح معنای عام‌تری نیز دارد که رواج بیشتری دارد. در این معنای دوم، مدرسه به مجموعه‌ای از عالمان و دانشمندانِ یک رشته علمی که با یکدیگر در تعامل علمی هستند و البته محدودیت جغرافیایی هم تا حدودی مدنظر هست. و همچنین در بعضی از معانی، تولید محصولات علمی نوین هم از قیود تعریف به حساب آمده است.

به هر حال معنای دوم از مدرسه عمومیتی دارد که می‌تواند در بردانده بیش از یک جریان علمی یا فکری باشد؛ در حالی که در معنای اول از مدرسه، معادل و هم‌معنای جریان تلقی می‌شود.

ظاهر معنای جریان این است که افرادی هستند که گرایش فکری یکسانی دارند و در کنار احساس وابستگی به یکدیگر، شبکه‌های ارتباطی نیز برقرار می‌کنند.
🌺

مشرب و مکتب به مثابه فرهنگ و تمدن و یا به مثابه ذائقه و شاکله فکری

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مکتب
#مشرب
#تشبیه
#تمدن
#فرهنگ
#شاکله_فکری
#ذائقه_فکری
#محمد_هادی_جوهری
#یادداشت_94
#جلسه_296

 

🔰مشرب و مکتب به مثابه فرهنگ و تمدن و یا به مثابه ذائقه و شاکله فکری🔰

مشرب به معنای محل آبشخور می باشد، یعنی یک گرایش یک طعم و یک رویکرد معرفتی در دل یک مکتب، لذا اساسا مشرب جنسی نرم تر و عمومی تر دارد.
مشرب ها زاویه نگاه ها و طعم های مختلف مکتب ها می باشند.
قوام مکتب ها به کلیت های یک توده معرفتی است. و قوام مشرب ها به گرایش های صاحبان سخن در هر مکتب هست.لذا در مکتب با یک چهره سخت و مستحکمی از توده معرفتی رو به رو هستیم و در مشرب ها با یک چهره نرم از توده های معرفتی.
با این توصیفات می توان دست به تشبیه هایی زد. مشرب به مثابه فرهنگ و مکتب به مثابه تمدن. البته این را باید در تشبیه رعایت کرد که مشبه و مشبه به از حیث وجه شبه باهم مرتبط می باشند.
با این حساب همان طور که تمدن ها بر اساس چکش خواری فرهنگ و تبدیل شدن آن ها به یک سخت افزار به وجود می آیند . شاید بتوان این گونه ادعا کرد که اساسا مکتب ها، ورژن رشد یافته و پیشرفته مشرب ها می باشند.
و یا در تشبیه دیگر مشرب به مثابه ذائقه فکری و مکتب به مثابه شاکله فکری، لذا مشرب ها قابلیت تغییر و تبدل و قابلیت انتقال راحتی تری دارند کما اینکه ذائقه فکری نیز این گونه است و مکتب ها با قوام تر و با ثبات تر از مشرب ها می باشند کما اینکه شاکله فکری این گونه می باشد.
این دو تشبیه مشرب و مکتب به فرهنگ و تمدن و ذائقه و شاکله فکری در شناخت ابعاد و زوایای بیشتر آن دو کمک خواهد کرد.

مشرب و مدرسه توده ای معرفتی با زاویه نگاه روان شناختی و جامعه شناختی

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مکتب
#مشرب
#مدرسه
#محمد_هادی_جوهری
#یادداشت_95
#جلسه_296

 

🔰مشرب و مدرسه توده ای معرفتی با زاویه نگاه روان شناختی و جامعه شناختی🔰

اساسا مکتب و مشرب و مدرسه و … در صدد بیان یک توده معرفتی و اندیشه ای هستند. اما هر کدام از این ها سعی بر نگاه ویژه ای به این توده معرفتی دارند.
توده های معرفتی را یک بار با رویکرد فردی و روان شناختی بررسی خواهیم کرد در این صورت مشرب معنا پیدا می کند و لذا نسبت مشرب ها بیشتر به افراد و انسان ها رخ می دهد.
اما یک بار می شود یک توده معرفتی را با رویکرد جامعه شناختی و یک زیست اجتماعی در نظر گرفت در آن صورت لفظ مدرسه برای این نگاه و رویکرد زیبنده است . اساسا مدرسه بیشتر به حیث آن محیط و زیستی اجتماعی که ذیل یک توده معرفتی شکل گرفته است نگاه می کند.
و مشرب ها بیشتر به حیث ذائقه های فردی و انسانی که ذیل یک توده معرفتی شکل می گیرد توجه می کند.
شاید به توان صحنه را این گونه توصیف کرد که توده معرفتی را یک بار به شرط اجتماع و زیست اجتماعی ( جامعه شناختی ) نگاه می کنیم می شود مدرسه و یک بار به شرط انسان و زیست انسانی ( روان شناختی ) که می شود مشرب.
اما آیا می شود در این بین مکتب ها را همان اصل و شاکله توده های معرفتی معرفی کرد؟ یعنی مکاتب توده های معرفتی لا به شرط می باشند که قوام توده معرفتی به آن می باشد.

مکتب از نظر بنده یک راه است

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#اصطلاحات
#یادداشت_106
#جلسه_296

در یادداشت قبلی مطرح شد که « مکتب از نظر بنده یک راه است که افراد بسیاری را دنبال خود میکشد. مکتب مسیر است. پیوستار انسانی دارد. لذا مکتب ها در زندگی انسان و در جامعه انسانی نقش های سرنوشت سازی دارند. اندک تصرفی در یک مکتب میتواند سرنوشت یک قوم را به نابودی بکشاند.»

لکن با دقت در مفهوم واژه مکتب و تقسیم بندی سه گانه ای که انجام شد ( مکتب عام، مکتب متوسط، مکتب خرد) مشخص میشود که مکتب لزوما راهی نیست که افراد بسیاری را به دنبال خود بکشد و پیوستار انسانی گسترده ای ایجاد کند. ممکن از نظریه خاصی در یک علم باشد که دستاورد های فراوانی نیز برای آن مکتب ایجاد کند لکن لزوما پیوستار انسانی و جریان سازی نداشته باشد.

در مقابل به نظر میرسد واژه ی مدرسه دقیقا شامل این معناست. در واژه مدرسه نقش پیوستار انسانی و تربیت انسان اشراب شده است. واژه مدرسه تربیت یک عده معتنا به از انسان ها و شکل دهی به یک جریان اجتماعی را در درون خود دارد. بدون در نظر گرفتن این معنا، واژه مدرسه بی فایده است ودقیقا مترادف واژه مکتب خواهد شد.

صراط و سبل

#امید_فشندی
#یادداشت_175
#جلسه_296
#مشخصات_اسلام

🔰 صراط و سبل

چه سبل را راه‌های فرعی و مقدمه‌ای برای قرارگیری در صراط بدانیم، و چه آن‌ها را در متن صراط و خطوط و لایه‌های مختلف خود آن بشماریم؛ توجه به زمینه و ضرورت‌های این تفكیك در فهم ما از نسبت انسان و مذهب راهگشا خواهد بود.

همان دلایلی كه اشتمال قرآن را بر آیات متشابه توجیه می‌كند و آن را اقتضای مرتبه‌داری و شئون‌شِمالی و نزول قرآن می‌داند؛ همان‌ها می‌تواند بر ضرورت كثرت و تفاوت راه‌های پیمایش و صیرورت به سوی خداوند گواهی دهند.

با رویكردهای صرفا كلامی به شریعت و تكالیف الهی، به‌سختی می‌توان اقتضائات حیات و صیرورت انسانی در قوس صعود را تبیین كرد؛ به ذهن و زبان انضمامی و میدان‌آلودتری نیاز است.

3 مرداد 1400

#مشخصات_اسلام

#امید_فشندی
#یادداشت_174
#جلسه_295
#مشخصات_اسلام

تحلیل دقیقی ارائه فرموده و عمق زیادی به مسئله بخشیدید، سپاسگزارم.

💠 داستان دین و دولت و مناسک و اصلاح‌گری در جمهوری اسلامی

البته این توجه به‌جایی است كه مراقب باشیم به اسم اصلاح‌گرایی و روشن‌فكرمآبی، تیشه به ریشه‌ی آداب و عادات و مناسك خود نزنیم.

این را هم قبول دارم كه نسبت شریعت (و مناسك) با حقیقت و باطن دین، مثل نسبت لباس و انسان است، مثل تقوا و مؤمن كه: فصونوها فتصوّنوا بها.

اما داستان مناسك در تشیع و خصوصا دوران جمهوری اسلامی، پیچیدگی‌های عجیبی دارد:

#نخست آنكه مناسك شیعی لزوما همان شریعت اسلامی نیست كه استناد درستی به وحی و كتاب و سنت و عترت داشته باشد، بیشتر برساخت هویتی شیعه در طور چندصدسال اخیر برای تمایز با عامه‌ی مسلمین است.

#دو اینكه كار در دست نهاد و عالم دین نبوده و نیست.

#سه اینكه در پساپیروزی انقلاب، این شیعه‌ی مناسكی كاملا از رانت حكومتی و رسانه‌ای و امكانات عمومی بهره‌برداری كرده است و حكومت هم بدش نمی‌آمده ضعف‌های گفتمانی و ایدئولوژیك خود را با همان افیونی كه علیه‌اش قیام كرد، تسكین دهد.

#چهار آنكه روحانیت اصیل و اصلاحگر و روشنفكران دینی هیچگاه از سوی حاكمیت و رسانه‌های رسمی آن به رسمیت شناخته نشدند و با كوچكترین اظهار نظر و ابراز عقیده، از سوی امنیتی‌ها و هیئتی‌ها مورد طعن و تكفیر و درنتیجه تمكین یا تبعید ناخواسته كشانده شدند، لذا مبارزه‌ی – یا حداقل رقابت – منصفانه‌ای نبوده است.

#پنچ – و مهمتر از همه – اینكه:

جمهوری اسلامی در پیدایی و پویایی و پایایی، ناگزیر از اصلاح فكر دینی بود و هست؛ اینكه دست تقدیر این انقلاب را از بهشتی به رئیسی رسانده نباید ما را دچار خطای محاسباتی كند… هنوز نسل اول زنده هستند و اسناد و مدارك و متون فكر و قرائتی از اسلامی و تشیع كه مردم را به صحنه آورد، موجود است.

فاصله میان راهبران نخستین انقلاب با حضرات روحانیون انقلابی موجود به‌قدری زیاد است كه می‌توان از یك #ربایش تاریخی سخن گفت، انقلاب و نظام از دست جریان روشنفكری اصیل و روزآمد ربوده شد و اسلام در چهره‌ی فقاهتی‌اش و شیعه در قرائت فرقه‌ای‌اش جانشین آن گشت.

ما ناگزیر از یك اصلاح بنیادین در نهاد دین و اندیشه‌ی دینی بودیم كه تاحدوی هم با نهضت اسلامی شروع شد و خوب هم پیش آمد و حتی به پیروزی سیاسی هم دست یافت، اما …

اما به نظر این حقیر می‌رسد كه حضرت امام، قدمی را – كه برای حفظ انقلاب و نظام اسلامی ضروری بود – و پس از او هم دیگر هیچ‌کس نخواهد توانست بردارد – برنداشت.

امام خمینی تاریخی‌ترین فرصتی را كه یك رهبر دینی به‌پشتوانه‌ی حمایت مردمی و در مسند حاكمیت می‌توانست برای اصلاح نهاد دین و اندیشه‌ی دینی بردارد، برنداشت؛ امام پس از پیروزی، حوزه را عملا به طیف سنتی سپرد و حتی شورای نگهبان را هم به نماینده‌ی آن طیف واگذار كرد و حتی به‌اندازه‌ی چند جلسه تفسیر قرآن به قرائت خود هم نخواست مقابل طیف سنتی بایستد.

امام ترسید و این ترس مقدس او؛ هم انقلاب اسلامی را در معرض زوال قرار داده و هم نظام اسلامی را در معرض اضمحلال.

نهضت پیامبر در صدر اسلام گرچه در ساحت سیاسی از سبیل ولایت منحرف شد، اما تقریبا بر صراط او باقی ماند و روزبه‌روز اندیشمندانی در قرون بعدی به بار آورد، اما نهضت اسلامی ما پس از امام گرچه در ساحت سیاسی به ثبات و مسیر خود ادامه می‌دهد، اما …. اما تریبون نمازجمعه‌ی تهران از #سیدمحمود_طالقانی رسیده است به #سیداحمد_خاتمی؛ اولی گرچه در حوزه اسمی نداشت اما در میان مردم رسمی داشت، دومی اما از حوزه رانده است و از مردم مانده، ناگزیر به قدرت و شوكت و درشت‌گویی روی آورده است.

ما نیاز به زایش فکری و روشنفکری دینی و اصلاح اجتماعی داریم، اما نداریم که نداریم که نداریم…. آیا حلقه‌ی اندیشه‌ی کلامی می‌تواند چنین رسالتی برای خود متصور باشد؟

…………………………

[پ.ن: بنده پیش‌ترها مراقبت داشتم كه به اسم و مصداقی اشاره نكنم، اما حالا باورم این است كه این اشخاص صرفا یك شخص نیستند، بلكه نماد یك جریان فکری و الگوی حکمرانی‌اند و باید به ایشان اشاره كرد؛ آیةالله جنتی دیگر یك شخص نیست تا به ساده‌زیستی و ثبات قدم او در حمایت از آیةالله خامنه‌ای تمسك كنیم، جنّتی نماد یك حاكمیت فقهی و اقتدارگرا و عزم مادرخوانده‌های پیر و خسته و بسته و بی‌پستان و یائسه بر سرنوشت یك ملّت است… #نه_به_جنتی صرفا مخالفت با یك مدیر پیر اما مخلص و بصیر و انقلابی نیست، بلكه نه به اشراف سیاسی و مذهبی، نه به قبیله‌ی حزب‌اللابی‌ها، نه به طاغوت‌منشان انقلابی است، نه به حداد عادل و حسین طائب و مهدی خاموشی و رضا غلامی و مهدی چمران و احمد خاتمی است، نه به نسل جوان و رانتی و كیف‌كشان خیمه‌شب‌باز نسل اول است]

از مزایای عنصر یادداشت در نرم افزار

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مهدی_اعلایی
#یادداشت_38
#جلسه_295

از مزایای عنصر یادداشت در نرم افزار حلقه اندیشه کلامی، بسیار سخن می توان گفت؛ چرا که بالوجدان آن را به مراتب حس کرده ایم.
.
اما آنچه در این یادداشت در صدد طرح و بررسی آن هستم، یکی از معایب احتمالی یادداشت نویسی است. دست به قلم شدن و سر هر موضوعی یادداشتی ارائه کردن، می تواند به آفت بسیار بزرگی تبدیل شود. به خصوص که حضرت استاد نیز، بسیار کریمانه با یادداشت ها برخورد می کنند و نکاتی را از یادداشت استخراج و مطرح می کنند، که حتی گاهی مند نظر نگارنده نیز، نبوده!!!
‌.
منشأ اصلی این مسئله به نظر حقیر به تکبر پنهان باز می گردد. تکبر پنهان، از جمله بزرگترین خطراتی است که بر سر راه فرهیختگان و نخبگان است. چرا که ما خود را صاحب فکر و اندیشه و … می بینیم و بسیاری دیگر را، عاری از آنها. آنچه این رذیله را در وجود ما پنهان می کند و چه بسا موجب می شود خود ما نیز متوجه وجود آن نشویم، ظاهر اندیشمندانه و متفکرانه ای است، که در مواجهات مختلف دیده می شود. به خصوص که ممکن است عصبیت نیز، در کنار این تکبر قرار گرفته و مزید بر علت شود. این عصبیت موجب می شود ما به راحتی به رذیله تکفیر دیگران (البته با ظاهر نقد علمی) مبتلا شویم و سخنان دیگران را درست نشنیده و غلط تحلیل کنیم.
‌.
آن‌چه برای پیشگیری از تحقق این امر به نظر می رسد، دوری از عصبیت در مواجهات علمی و همچنین جستجوی عیوب خود است. وقتی پس از زحمات فراوان، یادداشتی ارائه کردیم، خود ما با نگاه نقادانه به آن بنگریم و همواره سعی در یافتن عیوب خود داشته باشیم، تا این یادداشت نویسی روزانه منجر به تصور غیر واقعی از خودمان نشود. علاوه بر اینکه باید همیشه از چنین آفت هایی به خداوند متعال پناه ببریم، که همزمان با رشد علمی ما، نفس اماره ما هم رشد کند و بالاخره در بزنگاهی، ما را زمین بزند و ما همچنان خود را حق به جانب پنداریم.
.
پ.ن: این یادداشت از باب کافر همه را به کیش خود پندارد می باشد و از آنجایی که ریشه های این مسئله را در خود احساس کردم، مطرح کردم؛ و الا، قصد بی احترامی به ساحت عزیزان را نداشتم.
عصمنی الله و ایاکم

رابطه ی اسما الهی با یکدیگر

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#اصطلاحات
#یادداشت_105
#جلسه_295

هرچه تامل کردم باز هم نتواستم با مطالب امروز کلاس حول مکتب ارتباط صحیحی بگیریم. البته یقینا از فهم ناقص و جهل بنده از مباحث عرفانی و رابطه ی اسما الهی با یکدیگر و نیز از مفاهیمی نظیر سبل و صراط و مکتب و… ناشی می شود. لکن لااقل می شود سوالات و ابهامات را به صورت یک یادداشت ارائه داد تا در آینده برطرف شود.
توضیحات جناب استاد به نظر بنده بیشتر مناسب یه نوع رویکرد و یا ویژگی شخصی بود و اصلا مناسب مکتب نبود. معنای مکتب در ارتکاز حقیر بسیار سنگین تر از این بود که کسی روحیاتش گرایش به یکی از اسما و صفات الهی داشته باشد.

مکتب از نظر بنده یک راه است که افراد بسیاری را دنبال خود میکشد. مکتب مسیر است. پیوستار انسانی دارد. لذا مکتب ها در زندگی انسان و در جامعه انسانی نقش های سرنوشت سازی دارند. اندک تصرفی در یک مکتب میتواند سرنوشت یک قوم را به نابودی بکشاند.

لذا وقتی از مکتب اسلامی صحبت میکنیم نمی توانیم آن را به روحیات افراد و یا اسما مختلف الهی گره بزنیم. زیرا اسما الهی یقینا ترتیب و اصل و فرعی دارند. دال مرکزی و یال های اطراف آن دارند. نمی شود تمام اسما را در یک سطح قرائت کرد و هرکسی را که یک اسم در او بروز بیشتری دارد صاحب مکتب متمایز اسلامی دانست.
میشود تحت یک مکتب چندین رویکرد و روش ملاحظه کرد لکن نمی توان همه آنها را «مکاتب» جدا از هم دید. اگر اینگونه نبینیم به تعداد اسما الهی بلکه بسیار بیش از آن مکتب اسلامی داریم که این یقینا نمی تواند درست باشد.

باید در هر ساحتی اسم محوری الهی که باقی اسامی حول آن نقش ایفا میکنند را شناسایی کرد و مکتب را به صورت نظام مند ارائه نمود. در این صورت است که میتوان این مکتب را به اسلام استناد کرد که ذیل آن ممکن است رویکردها و روش های مختلفی وجود داشته باشد. مثل مکتب سیاسی اجتماعی اسلام- مکتب اقتصادی اسلام و….

تأملی در معنای #الگوی_پیشرفت

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_198
#جلسه_295

💠 تأملی در معنای #الگوی_پیشرفت

🔺 در این ترکیب معنای پیشرفت روشن است؛ پیشرفت یعنی یک وضع مطلوبی باید باشد، یک وضع موجودی نیز هست که با آن وضع مطلوب فاصله دارد، حرکت از این وضع موجود به وضع مطلوب را پیشرفت می گویند.
🔺 وقتی کلید واژه تبدیل به #الگوی_اسلامی_ایرانی_پیشرفت می شود، باز هم معلوم است که می خواهیم انقلاب اسلامی ایران را بر اساس و با تکیه بر سخنان اسلام از وضع موجود خود به وضع مطلوب برسانیم.
آن چیزی که در این ترکیب نیازمند به تأمل است کلمه #الگو است.
🔺 البته می دانیم که برای پیشرفت به یک #نظریه_پیشرفت نیازمند هستیم و هر نظریه پیشرفتی مبتنی بر یک #نظریه_سعادت است و قبلاً در دو پست به این دو بحث پرداخته بودم که خلاصه آن بحث این بود:
🔹 #نظريه_سعادت می گوید انسان و جامعه اگر چنین وضعی داشته باشد سعادتمند است؛ لذا تصویر #آرمان_شهر در نظریه سعادت مهم است، چون آنچنان وضع سعادتمندانه را به تصویر می کشد. آرمان شهر اسلام خدایی شدن انسان است، یعنی تقرب الی الله و فنای فی الله؛ این آرمان شهر را اگر از برش زندگی انسانی نگاه کنیم به آن رسیدن فرد و جامعه به #حیات_طیّبه تعبیر شده و اگر یک برش حیات گسترده اجتماعی به آن بزنیم شکل گیری #تمدن_اسلامی است.
🏷 این بحث را در #يادداشت_118 – #جلسه_204 پرداخته بودم.

🔹 #نظریه_پیشرفت در واقع #فرایند «حرکت از وضع موجود به آن وضع سعادتمندانه» (پیشرفت) است.
در واقع فرایند 5 گامه تحقق اهداف اسلامی یعنی 1. انقلاب اسلامی 2. نظام اسلامی 3. دولت اسلامی 4. جامعه اسلامی 5. تمدن اسلامی؛ را باید به عنوان #نظریه_پیشرفت_امام_خامنه_ای تلقی کرد.

🏷 این بحث را در #يادداشت_119 – #جلسه_205 پرداخته بودم.

☑️ اما الگو در این ترکیب به چه معناست؟
🔺 به نظر می رسد این قسمت از بحث سختی قضیه باشد! برای فهم این بحث مقالات و کتبی چند دیدم، موارد قابل تأملش به شکل زیر است: (بعد از این پست فیش های سه منبع قابل تأمل در این زمینه را تقدیم می کنم)
🔹 حاج آقای میرمعزی در تلاش ارزشمندی نهایتاً الگو را به معنای #ساختار_توضیح_نظریه_پیشرفت و یا معنا می کنند.
🔹 آقای محمدجواد قربی در کتاب ارزشمند «مبانی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت از منظر امام خامنه ای» ایده جذابی می زنند که نهایتاً می شود #الگو_به_مثابه_پارادایم البته خود ایشان پی حرفشان را به خوبی در کتابشان نگرفتند. (بقیه بحثشان هم همان ایده جناب میرمعزی است، بعلاوه ذکر سخنان دیگران)
🔺 در بیانات #امام_خامنه_ای کلید واژه ای با عنوان #نقشه_جامع برای معنا کردن الگو بالا آمده است؛
🏷 «این الگو یک نقشه ی جامع است که به ما می گوید به کدام طرف، به کدام سمت، برای کدام هدف داریم حرکت می کنیم. وضعیت مطلوب باید تصویر شود و چگونگی رسیدن از وضع موجود به آن وضع مطلوب هم بایستی بیان شود.»
(۱۳۸۹/۰۹/۱۰) بيانات در نخستين نشست انديشه‌هاى راهبردى، بررسى انديشه‌هاى راهبردى الگوى اسلامى – ايرانىِ پيشرفت
🔺 تحت تأثیر همین بیان آقا خود معاونت هماهنگ و نظارت فرایندی مركز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت در باب مفهوم و چیستی الگو آورده است که «الگو یک نقشه جامع است که هدف و سمت حرکت، شیوه ی حرکت و نحوه رفتار جامعه را برای تحقق یافتن تحول تکاملی جامعه بیان می کند.»
چیستی و مفهوم الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و نقشه راه و فرایند طراحی، تدوین، تصویب و پایش الگو، تهران، مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، ۱۳۹۱، ص 10 (اینجا ببینید)

❇️ جمعبندی: به نظر می رسد نباید از کلمه الگو به سمت ادبیات مرسوم #مدل در فلسفه علم و علوم اجتماعی حرکت کنیم، اینجا یک معنای خاص از الگو اراده شده است، الگو در واقع #کالک_عملیات_تمدن_سازی است؛ اگر ما یک نظریه پیشرفت داریم که فرایند تحقق نظریه سعادت ما را بیان می کند، برای طی کردن این فرایند و برداشتن این گام ها نیازمند یک #نقشه و #برنامه هستیم که ابعاد مختلف #حیات_پرمؤلفه_تمدنی امروز ما را پشتیبانی می کند و لذا این نقشه صفت #جامع را نیز به خود گرفته است.
😧 این حد با وجود اینکه قدمی به جلو بوده است ولی با توجه به توقعی که آقا از این نقشه جامع داد قدری فهم دقیق را با مشکل مواجه می کند:
🏷 «وقتى مى‌گوئيم الگوى ايرانى – اسلامى، يعنى يك نقشه‌ى جامع. بدون نقشه‌ى جامع، دچار سردرگمى خواهيم شد؛ همچنان كه در طول اين سى سال، به حركتهاى هفت و هشتى، بى‌هدف و زيگزاگ مبتلا بوديم و به اين در و آن در زديم. گاهى يك حركتى را انجام داديم، بعد گاهى ضد آن حركت و متناقض با آن را – هم در زمينه‌ى فرهنگ، هم در زمينه‌ى اقتصاد و در زمينه‌هاى گوناگون – انجام داديم! اين به خاطر اين است كه يك نقشه‌ى جامع وجود نداشته است.»
(۱۳۸۹/۰۹/۱۰) بيانات در نخستين نشست انديشه‌هاى راهبردى، بررسى انديشه‌هاى راهبردى الگوى اسلامى – ايرانىِ پيشرفت
🔷 در حقیقت توقع رهبری از الگو این است که #نقشه_جامع_حرکت_تمدنی ما باشد، و این سطح توقع از الگو را بسیار بالا می برد. قاعدتاً این نقشه باید یک سطحی از کلیت و کلان نگری را در خود داشته باشد تا بتواند راهنمای حرکت انقلاب در مسیر پیشرفت باشد. جامعیت این نقشه هم به این است که ابعاد مختلف حیات اجتماعی را تعیین تکلیف کند.
🔹 با این دقت ها به نظر می رسد متنی که با عنوان «سند الگوی پایه اسلامی ایرانی پیشرفت» ارائه شده است را باید به این شکل دید که در بخش هایی که دارد مبانی و آرمان و رسالت و افق را می گوید حالت مقدمه ای دارد و بهتر این بود که این مقدمه بیان نظریه سعادت و نظریه پیشرفت می بود و سپس ارائه نقشه؛ آن بخشی که در واقع اصل سند است قسمت تدابیر است، در یک ملاحظه اولیه احساس یک #نقشه_واحد به انسان دست نمی دهد، به شکل گزاره گزاره بیان شده است، ولی تلاشی که شده که این تدابیر از جامعیت برخوردار باشند قابل تحسین است.
ذیلا متن «سند الگوی پایه اسلامی ایرانی پیشرفت» می آید و بخش تدابیر را نیز جداگانه برای دقت بیشتر می گذارم.