لزوم جریان حکمت در زندگی برای اتصال به عالم غیب

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_93
#جلسه_300

⭕️لزوم جریان حکمت در زندگی برای اتصال به عالم غیب

در جلسه امروز که به مشخصه سوم پرداخته شد سخن از غیب و عالم غیب به میان آمد. عالمی که اصل است و اگر تصویر درستی از آن داشته باشیم زندگی‌های‌مان معنا‌دار می‌شود و احساس اصل داشتن می‌کنیم و به آسودگی خاطر می‌رسیم. اگر عالم غیب و رابطه آن با دنیا فهم شود دیگر انسان احساس پوچی نخواهد داشت؛ اصلا پوچی معنا نمی‌دهد وقتی اصلی به این عظمت و بزرگ داشته باشد.
در قسمتی از جلسه به این پرداخته شد که چرا این عالم غیبی که از آن صحبت می‌شود در جان ما حاضر نیست و تصویر درستی از آن نداریم. پاسخی که در جلسه به آن پرداخته شد، این بود که چون حکمتی که می‌آموزیم را از آن خود نمی‌کنیم. حکمت را برای خود ترجمه نمی‌کنیم. به عبارت دیگر به زبان عمومی گفتن همین فلسفه و حکمت نیاز است تا این اینگونه مفاهیم به خوبی برای‌مان تصویر شود. وقتی این قبیل مفاهیم، خوب تصور شود، تجربیات زیستی ما را دگرگون خواهد کرد حتی آن تجربیاتی که پایه علوم شده‌اند.

ظاهرا تفسیری که حضرت امام شروع کردند، از این جنس کارها بود. یعنی حکمت را برای مردم می‌گفتند چرا که مخاطب آن برنامه، مردم بودند. آن تفسیر اگر ادامه پیدا می‌کرد، حکمت و عرفان به کف جامعه می‌رسید و جامعه‌ای آشنا با حکمت داشتیم. وقتی حکمت در زندگی مردم جریان پیدا کند، تصورات دگرگون می‌شود و زندگی دیگری رقم خواهد خورد.

واقعیات این جهان نازله ی جهان غیب است

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_300

🔰واقعیات این جهان نازله ی جهان غیب است

🔺اعتقاد و ایمان به غیب، کلید دین داری است.

این پیامبران هستند که ما را از غیب عالم آگاه می کنند. ما به صورت طبیعی درگیر ظواهر این عالم هستیم و عالم غیب را انکار می کنیم، هر چند که در تحلیل برخی از پدیده های عالم متحیر شویم.

انبیای الهی با تحلیل محسوسات انسان به رمز گشایی از عالم شهود می پردازند تا آنجایی که عالم غیب را اصل و مبدأ و مقصد او می نامند. و برای اثبات حقانیت خود شواهدی از غیب عالم به نمایش می گذارند.

اثبات اینکه عالم غیبی دارد، کار دشواری نیست زیرا شهود انسان از محسوساتش پیچیده در ابهاماتی است که توان تحلیلش را ندارد. خصوصا اگر در واقعیت پدیده ها تعقل کند ابهامات او چند برابر می شود و دستگاه تحلیل منطقی برای آن نمی یابد.

در این گرفتاری فطرت خداجوی انسان، او را راحت نمی گذارد و مدام به دنبال این است که راهی باز کند.

یا بی خیالی طی می کند و خود را به غفلت می زند.
یا عجز خود را به درگاه خدایان دست ساخته اش عرضه می کند.
یا به دعوت پیامبران لبیک می گوید.

دو راه اول قطعا به نابودی اش می انجامد و راه سوم تعالی او را در پی دارد.

معنای تزکیه

#محمد_صحرایی
#مشخصات_اسلام
#زکات_اندیشه
#یادداشت_62
#جلسه_300

گفته شد که در واژه زکات هر دو معنای تزکیه و رشد و نموّ اشباع شده است و می تواند خیلی بیش از معنای خاصش در ابواب معاملات امتداد پیدا کند.
مثلا میتوان امتداد و بسط تمدنی دادن و به ساحت زندگی کشاندن یک اندیشه را زکات آن اندیشه نامید.
حضرت استاد اصطلاحات دینی را دارای عمق مفهومی زیادی دانستند که قابلیتهای فراوانی در آنها نهادینه شده ، مثل اصطلاح قبله.
یک سوال:
آنگاه که نیاز به وضع یک اصطلاح برای یک مفهوم می یابیم آیا نمی توان قرآن را حاوی و غنی و مشیر به آن مفهوم دانست تا ردّ پای آن مفهوم را در قرآن دنبال کرد و از ظرفیت الفاظ قرآنی، برای فهم و تبیین عمیق تر از آن مفهوم بهره جست و حتی در وضع اصطلاح مناسب برای آن مفهوم از اصطلاحات قرآنی کمک گرفت؟
بعنوان مثال در ادبیات دینی برای افرادی از جامعه که اندیشه خود را به عرصه زندگی میکشانند چه عنوانی بکار برده شده؟
به عبارت دیگر امتداد دادن اندیشه به عرصه زندگی در اندیشه دینی با چه عنوانی مطرح شده است؟
فارق از اینکه چنین رویکردی نسبت به مفاهیم دینی کار درستی هست یا خیر در فحصی که در این باره داشتم بنظرم رسید واژه ولایت، واژه نزدیکی به این مفهوم باشد.
مرحوم علامه طباطبائی در تبیین ولایت، حاکمیت انسان بر بدن خود{اینکه اراده های خود را در ساحت بدن امتداد میدهد} را یک نحوه از ولایت میداند.

در آیات 120 تا 122 از سوره مبارکه ی نساء نیز بعد از اشاره به وعده دادن و آرزو ایجاد کردن باطل توسط شیطان در برخی افراد، اتخاذ شیطان بعنوان ولی را خسران مبین دانسته که از آن فهمیده میشود که ولی گرفتن شیطان همان به عرصه عمل کشاندن اندیشه ها و القائات شیطانی است که همان خسران مبین دانسته شده است.

#تغییر_ساختار_معرفتی

#یادداشت
#حمیدرضاشب_بویی
#جلسه_300
#یادداشت_87
#تغییر_ساختار_معرفتی

در جلسه اخیر اشاره به بحث ساختارهای معرفتی شد که بعضی از گزاره ها اگر به ساحت اندیشه بنشینند ساختار معرفتی را دستخوش تغییر خواهند کرد از حضرت استاد سوال شد که آیا این ساختارهای معرفتی با ورود گزاره‌های غیرحقیقی ولایت طاغوت دچار تغییر شدند که پاسخ این بود اگر این ولایت طاغوت هم نبود و ورود گزاره‌های آنها وجود نداشت نیز ساختارهای معرفتی می‌بایست بعضی از گزاره ها را با طی کردن مسیر اندیشه به جان انسان بنشانند

با توجه به مقدمه فوق لازم دانستم اشاره‌ای به یکی از مصادیق نظام سلطه و تغییر بعضی از ساختارهای معرفتی در طی تاریخ داشته باشم

در تیر ماه ۱۳۴۸ هجری شمسی طی یک خبر ناسا اعلام می کند که ماموریت آپولو ۱۱ با موفقیت انجام شد آپولو ۱۱ ماموریتی بود که از مسیر آن نیل آرمسترانگ اولین فضانورد ایست که در ساعت ۸ و ۱۸ دقیقه شب قدم بر روی کره ماه می گذارد و به عنوان اولین انسانی که به روی کره ماه قدم میزند نام او در تاریخ فضانوردی و بشریت ثبت می گردد.

این واقعه تا به امروز توانسته ۶۲ سال از روایت تاریخ بشریت را به خود اختصاص دهد و امروز می بینیم پیشرفت بشری با آپولو گره خورده تا جایی که اگر کسی بخواهد از سختی و پیچیدگی امری صحبت کند از ضرب المثل «آپولو هوا کردن» استفاده می کند تازه این ضرب المثل اتفاقی است که در ساختار زبانی مردمی فارسی زبان رقم زده است حال اگر بررسی کنیم که این اتفاق طی این ۶۲ سال چه ساختارهای معرفتی دیگری را به خود منعطف کرده و دستخوش تغییر قرار داده است متوجه خواهیم شد که موضوع قدم زدن انسان بر کره ماه یک گزاره ای است که تمام ساختارهای معرفتی بشر را طی ۶۲سال مورد تغییر قرار داده است.

حال اگر مروری به چند سال اخیر کنیم متوجه می‌شویم که جریانی در دهه اخیر شکل می‌گیرد که شروع به بررسی توطئه بودن واقعه سفر به کره ماه می کنند و این جریان معتقدند که سفر به کره ماه از اساس امری خلاف واقع و کذب بوده است اما با تمامی استدلالاتی که این جریان تاکنون کرده است و با تمام تلاش‌هایی که در حوزه نشر این استدلالات داشته‌اند از جمله چاپ کتب، ساخت مستند، برگزاری نشست ها و کنفرانس ها اما هنوز نتوانستند ساختار معرفتی بشر را به قبل از پذیرفتن سفر به کره ماه برگرداند تا آنجا که با بررسی‌های صورت گرفته روشن شده است که فقط ۶ درصد از مردم آمریکا و ۲۸ درصد از مردم روسیه معتقدند که سفر به کره ماه از اساس کذب است

هدف از این مطلب فوق این بود که قدری ضرورت تغییر ساختارهای معرفتی به واسطه گزاره‌هایی که در طول شکل‌گیری یک تمدن خود را برجسته و پررنگ می کنند بیشتر گردد لذا به نظر می آید در یک جنگ تمدنی، از ویژه ترین نقاطی که باید به از آن استفاده کرد برگرداندن بشر به ساختار معرفتی حقیقی و فطری اوست و این راهی جز پر رنگ شدن گزاره های توحیدی ندارد.

تنزیل در ادبیات شیعی یک مفوم کاملا توحیدی است

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_89
#جلسه_300
#تنزیل_چیست

تنزیل در ادبیات شیعی یک مفوم کاملا توحیدی است
تنزیل یعنی:
و ان من شی‏ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم
تنزیل یعنی اینجا همه خوبی ها فیک است اصلش عند ربنا است
اینجا نعمت ها نسخه ضعیف شده خود نعمت است
نگاه دیگر به تنزیل یک نگاه توحیدی است نگاه طولی که اگر بخواهی به منشاء این برسی به خدا می رسیم

تنزیل یک جنبه رمزآلودگی دارد ؟
که این مطلب اصلش چیست؟

اصلا تنزیل من رب العالمین که می خوانیم وقتی کمی تامل کنیم متوجه می شویم همه چیز از اوست
و وقتی میخوانیم انا لله وانا الیه راجعون
دوباره تکرار می شود که از او هستیم و قرار است به سوی او برگردیم
فقط تفاوت برگشت ها در نحوه برگشت و حضور در محضر الهی است.

🔸اما چون عظمت الهی در این دار فنا و محدود گسترده و وسیع است وقتی میخواهی به این فکر کنی که جهان غیبی است که بی نهایت است دربرابر این دنیا و عالم اینجا با همه بزرگی اش چیزی نیست
قبولش برای ذهن های آلوده به دنیا سخت است
سخت قبول می کنیم که غیبی هست
چرا چون این عالم درچشممان خیلی بزرگ است و دوم اینکه چشم ها آلوده به دنیا شده خیلی علاقه ای به دنیای دیگر ندارد

آنچه عموم طلاب به دنبال آن به حوزه می آیند

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مهدی_اعلایی
#یادداشت_43
#جلسه_300

آنچه عموم طلاب به دنبال آن به حوزه می آیند، دین داری است و می خواهند با حضور در اتمسفر حوزه، به مدارج بالای دین داری برسند. اما در بدو ورود، با درس های ادبیات عرب، منطق و … مواجه می شوند و نوعا بدون آنکه بدانند چرا و ربطش را به طلبگی خود بفهمند، محکوم به یادگیری این علوم هستند. این روال، هرروزه برای طلبه تکرار می شود که باید سر کلاس حاضر شود و علوم مختلف را به خوبی یاد بگیرد. سیستم ارزیابی حوزه نیز، تنها ملاک را دانستن علوم حوزوی قرار می دهد.
درحالیکه آنچه به نظر اهمیت دارد، دارا شدن این علوم توسط طلاب است و نه دانا شدن به این علوم. تغییر این اولویت موجب می شود که حتی درصد کمی از طلاب هم که به حکمت علاقه نشان می دهند، تنها دانای به حکمت می شوند و نه دارای حکمت.
این موضوع وقتی اهمیت زیادی پیدا می کند که به اصل دین هم سرایت پیدا کند و طلاب علوم دینی، دین دانانی صرف شوند، که آنچنان که از آنها انتظار می رود، دین دار نیستند و بدتر از آن، دین را هم اینگونه به مردم منتقل کنند و به دنبال آن باشند، که مردم هم دین دان شوند، که نتیجه آن، طبیعتا دین داری نخواهد شد. همانطور که شاهد ساعت ها آموزش درس معارف به دانش آموزان و دانشجویان هستیم، بدون آنکه نتیجه مطلوب از آن حاصل شود.