نارسائی تحلیل داریم

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_306

🔰نارسائی تحلیل داریم

انقلاب اسلامی حادثه ی بزرگ و موفق و در تراز تمدن سازی است.
یک موفقیت برای یک ملت است.

باید مطالعه کنیم که انقلاب چرا پیروز شد. اینجا تحلیل رسوب کرده نداریم.

فهم متفاوت امام چقدر در پیروزی انقلاب تأثیر گذار است.

این برای همه ی ما الهام بخش است. امام به عنوان یک شخصیتی که مانند بقیه اسلام را قبول کرده است. چه سهمی در پیروزی انقلاب داشته است.

اصل اینکه مردم باور کنند که باید قیام کنند
سودهی به قیام
امید آفرینی در مقاطع یأس
کنترل پیروزی
دفع توطئه های پی در پی

سهم فکر متفاوت حضرت امام ره در تمام این مسائل چیست؟

فهم متفاوت حضرت امام ره چه مختصاتی دارد؟
………………………………………………………………………..
🔺سرودن کی بود مانند فهمیدن!

وقتی یک شخصیت از اندازه های فهم ما خارج می شود، کرنش ما را برمی انگیزد و ما را ناچار به سرودن می کند.

به همین علت شخصیت امام خمینی ره از دسته ی بسیار در معرض سُرایش قرار گیرنده است.

البته اینکه تقریبا هیچ تلاشی برای درک و فهمیدن این شخصیت و ریشه یابی فهم های نابش نکرده ایم هم در این مهم بی تأثیر نیست.

یک باور دیگر هم به رقم خوردن این گروه سرود دسته جمعی با موضوع امام خمینی مدد می رساند، آن هم قرار گرفتن امام در سلک روحانیت و برخورداری از طهارت های معنوی است. این باور از جهتی درست است، زیرا طهارت های امام بزرگوار برای او ظرف فهم ایجاد کرده است. از جهتی هم غلط است زیرا این حجم از حکمت که به سینه ی خمینی هجوم آورده را مگر می شود فقط حاصل تهذیب نفس او دانست.

ما فهم امام ره را برای زندگی می خواهیم،
می خواهیم او را از قاب عکس ها و پوستر ها بیرون بکشیم
می خواهیم با او زندگی کنیم
می خواهیم از او الگو بگیریم
می خواهیم به او تمسک کنیم
می خواهیم آنچه او خواسته است را اراده کنیم
می خواهیم مثل او رهبری کنیم

برای برآوردن این حوائج بای تقریر صحیحی از ریشه های فهم امام ره داشته باشیم و الا شناخت راه او و به تبع تربیت امثال او منتفی است.
……………………………………………………………………………….
🔺دشواری شناخت شخصیت های جامع

شخصیت های جامع را به دشواری می توان روایت نمود، زیرا متعلق یک اشراف شناختی واقع نمی شوند. یعنی نمی شود به آن ها احاطه پیدا کرد.

در مورد امام ره قضاوت هایی وجود دارد. و هر طائفه ای ویژگی های فهم او را به خود نسبت می دهد.

فقها، فقه او را برجسته می کنند.

عرفا، عرفان او را

فلاسفه، فلسفه ی او را

سیاسیون، سیاست او را

روانشناسان، کاریزمای او را

و …

شاید اصل اینکه یک شخصیت در جغرافیای یک علم در کدام ناحیه قرار دارد و از چه تعالیمی بهره برده است، قابل قضاوت و ارزیابی باشد اما اینکه این علوم وقتی کنار هم قرار می گیرند، چه شخصیت متفاوتی رقم می زنند و بستر چه فهم های متفاوتی را ایجاد می کنند، بسیار سخت می نماید.
.

تمدن و تعمّق

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_97
#جلسه_306

⭕️تمدن و تعمّق

سوال جلسه این بود که آیا با اینگونه بحث‌های توحیدی با تفسیر‌های عمیق، مانند آنچه شهید بزرگوار در مشخصه چهارم بیان داشتند که جهان ماهیت «به‌سوی اویی» دارد، می‌توان تمدن‌سازی کرد و به سراغ تمدن‌سازی رفت؟

قبل از تامل روی این بحث، آنچه که برای خود من سوال است و شاید از موضوع جلسه به دور باشد، این است که آيا ما واقعا می‌توانیم تمدن‌سازی کنیم؟ توان تمدن‌سازی داریم؟ یا اینکه تمدن براساس افق‌هایی که روبه‌روی ما گشوده شده است و یا خود گشوده‌ایم تمدن خود شکل می‌گیرد؟ اینکه اساسا تمدن‌سازی در اختیار ما است؟ آیا تمدن غرب و مدرن هم که شکل گرفته است با اراده و اختیار شکل گرفته است یا نه براساس تغییر حرکتی که بعد از رنسانس داشته‌اند تحولاتی که فرانسیس بیکن و دکارت به وجود آوردند تمدن غرب شکل گرفت؟

اما اصل موضوع؛ قطعا توحید و مباحث توحیدی نقش بستر را برای تمدن‌سازی دارند. لذا از این قبیل مباحث برای تمدن‌سازی لازم است هر چند ما نتوانیم مستقیما در تمدن‌سازی از آن‌ها استفاده کنیم. به هر حال برپایه یک هستی‌شناسی تمدن شکل می‌گیرد حال آیا هر چه این هستی‌شناسی عمیق‌تر و دقیق‌تر باشد، تمدن شکل گرفته برپایه آن مستحکم‌تر نیست؟ اگر هستی شناسی ویژه‌ای نداشته باشیم، چگونه می‌خواهیم تمدنی ویژه که توان مقابله با تمدن عظیم و پیچیده‌ی غربی را داشته باشد، خلق کنیم؟

تمدن‌ در زمان طولانی شکل می‌گیرد. سرعت در شکل‌گیری تمدن بی‌معنا است. لذا نباید توقع داشته باشیم که برای تسریع عملیات شکل‌گیری تمدن، از عمق مباحث پشتیبان و نظری و بستر ساز تمدن بکاهیم تا روند شکل‌گیری سریع‌تر شود.

#گزارشی_از_جریان_فتوت

#یادداشت
#حمیدرضاشب_بویی
#جلسه_306
#یادداشت_93
#گزارشی_از_جریان_فتوت

قبل تر عرض کرده بودم که گزارش مختصری از مطالعاتی که ذیل بحث فتوت کردم را در اختیار قرار خواهم داد که طی این یادداشت به آن پرداخته خواهد شد.

آنچه که در بحث فتوت و فتیان به عنوان ریشه و تاریخ این موضوع آمده است این است که فتوت از قرن ششم رواج داشته و از قرن هشتم این موضوع با صوفی گری گره می خورد.

آنچه که در کتاب الاخوان فی خصائص فتیان آمده است، فتیان گره خورده با اهل تصوف در مناطق قاهره و بغداد آناتولی خراسان ماوراء النهر بیشتر به چشم می خورد.

در قرن نهم در دوره تیموریان چون مشایخ صوفیه جایگاه ویژه ای داشتند و تیموریان توانسته بودند به واسطه نفوذ و محبوبیت آنها بین مردم به پیشرفت های متنوعی دست یابند لذا همین موضوع منجر به روی کار آمدن صفویه می شود.

در گزارش های تاریخی نشان می دهد که همزاد پنداری فتوت و اهل تصوف در ایران زودتر و بیشتر از هرجای دیگر خود را نشان داده است. و این گونه نبوده است که فقط اهل تصوف بر فتیان اثر گذار بوده بلکه اثر رفتارهای جوانمردی نیز در اهل تصوف در ان دوران زیاد دیده می شود که نشان از اثر گذاری فتیان بر اهل تصوف است.

در رسایل جوانمردان آمده است که سهروردی می فرماید: «فتوت سه جزء است: شریعت، طریقت، حقیقت؛ و اهل فتوت مثل اهل تصوف می بایستی به خصائل خوبی چون: زهد، ورع، قناعت، تقوای صدق، رضا، تواضع، ریاضت، فقر، اخلاص، فنا، بقا و توحید متخلق باشد و از صفات بدی چون: حرص، حسد، تزویر، نفاق، تکبر، فسق، شهوت رانی، دروغ، اذیت و آزار، غیبت و بهتان به دور باشد».

آنچه که با این توضیحات روشن می شود این مطلب است که فتوت و فتیان، با ارتباط با اهل تصوف به معنویت منور می شود و الا روش و مسلکی مردمی داشتند و اتفاقا همین نوع ارتباط مردمی و در مردم بودن فتوت نیز به اهل تصوف سرایت کرد و عملا اهل تصوف را به اجتماع می کشاند.

دانش های اسلامی و دغدغه تمدن سازی!

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_215
#جلسه_305

💠 دانش های اسلامی و دغدغه تمدن سازی! (1)

🔷 مدعی چه می گوید؟

یک ادعا که اخیراً جناب #محمدتقی_سبحانی دائماً آن را تکرار می کنند و مبتنی بر این ادعا پیشنهاد خلق یک #الهیات_جدید را می دهند، الهیاتی که ذیل #گفتمان_شیعی است ولی به لحاظ پارادایمیک (چارچوب نظری فلسفی) دچار یک #پارادایم_شیفت می شود؛ این است که دانش های اسلامی هیچ کدام با دغدغه تمدن سازی شکل نگرفته اند لذا الان اگر می خواهیم به سمت یک تمدن نوین حرکت کنیم، باید پارادایم که بالای سر گفتمان و الهیات (کلام) قرار دارد را تغییر بدهیم، چون پارادایم قبلی که آخرین نسخه آن پارادایم صدرایی (اشراقی-عرفانی) است توانایی پاسخگویی به مسائل جدید را ندارد.

البته ایشان معتقدند که نه تنها دانش ها که انسان، جامعه، حکومت و روابط بین الملل نیز از زاویه تمدن شکل نگرفته است و باید در همه این ها نیز یک تغییر اساسی بدهیم.

نکته اساسی ایشان هم این است که الهیات شیعه تا قبل از انقلاب اسلامی، #الهیات_دفاعی است؛ یعنی تشیع بر اساس الهیات می‌خواهد هویت درونی خودش را حفظ کند. هیچ‌گاه این الهیات، الهیات سازنده نیست. پارادایم شیعه برخلاف پارادایم سنی پارادایم ساختن نیست؛ ما نباید بر اساس چارچوبی که اساساً برای این بنا ساخته نشده دانش‌هایی را بار کنیم که تناسبی با آن ندارد.
ماندن در چارچوب های گذشته و به دانش های کهن در فقه، کلام، فلسفه و عرفان بسنده کردن و بر آن ها بنای تمدن نو ساختن یک خطای تاریخی و متدولوژیک است.

ایشان معتقدند مسیر طبیعی تغییر تاریخی، تغییر از حوزه عینیت، تحول در مناسبات عینی؛ در آن جایی که انسان با محیط چالش پیدا می کند؛ شروع می شود. اما شیفت حقیقی پارادایمی جایی اتفاق می افتد که انسان ها احساس می کنند، برای حل مشکل عینی خودشان، نظریه های رو بنایی دیگر کافی نیست و باید تغییرات بنیادین ایجاد کرد. مثلا در مورد تحولات مدرنیته معتقدند که تحولات اجتماعی از قرن 14 در قرون وسطی شروع شد در قرن 16 به اوج خود رسید ولی در قرن 17 فلسفه های بزرگ اروپا متولد می شوند. به تعبیر دیگری، اولین کسانی که می خواهند صحنه تحول را رقم بزنند، متفکران تکنوکرات هستند، یعنی کسانی که فکر می کنند با آچار و پیچ گوشتی فکر می شود این ساختار را از هم باز کرد و برای اندیشه جدید جا درست کرد. جلوتر که می رود، انباشت چالش ها و انباشت نظریه های عینی و عملیاتی نشان می دهد که دیگر آن پارادایم سخت شده و اجازه فرضیه های جدید را نمی دهد؛ آنجا است که جای کسانی است که بیایند آن چارچوب ها را بشکنند و چارچوب جدید بگذارند.

ایشان معتقدند که الان آن لحظه #گسست_پارادامیک است. ما تازه امروز داریم احساس می کنیم که تمام طرح هایی که پیش از انقلاب و بعد از انقلاب دادیم، نهادسازی ها و ساختارسازی هایی که کردیم دیگر جوابگو نیست. امروز همه ما سلاح زمین انداختیم تا ده پانزده سال پیش مغرورانه فکر می کردیم بر اساس حکمت متعالیه، همه عالم و آدم را می سازیم؛ امروز تقریباً همه به این نقطه رسیدند که دانش های اسلامی نمی تواند روی این فونداسیون بنا شود؛ و باید فونداسیون نویی عرضه کرد.

🏷 این برداشت از سخنان ایشان برگرفته از یک جلسه ارائه صبح تا غروب در تیر ماه 1397 است که ایشان نظریه خودشان را برای جمعی از اساتید، ارائه کرده بودند و بنده آن را برایشان جزوه کرده بودم!

🔹 ان شاء الله در یادداشت دیگری این ادعا را نقد خواهم کرد.

انسان ماهیت بسوی اویی دارد یعنی چه؟

#مشخصات_اسلام
#یادداشت_66
#تبیین_ماهیت_بسوی_اویی
#جلسه_305
#محمد_صحرایی

انسان ماهیت بسوی اویی دارد یعنی چه؟
اگر بخواهیم با ادبیات فلسفی این گزاره را ترجمه کنیم تعبیر مناسبش وجود ربطی داشتن انسان است.
انسان ماهیت بسوی اویی دارد یعنی همه هستی این وجود روکردن و نگاه به وجود بالایی داشتن است…
حقیقت این وجود ربط و توسل و نقص و نیاز است…
یعنی حال متناسب با این وجود، حال طبیعی این وجود، حال برآمده از فطرت این وجود، حال او در حالیکه خودش را گم نکرده باشد،خودش را معدوم نکرده باشد، حال احساس درد و نقص و ضعف و نیازمندی است.
و هر آنچه که این حال را از او بگیرد برخلاف شاکله و فطرت اوست.
فرض بفرمایید یک ماهی که تازه از آب بیرون آورده شده و دارد جان میدهد را روی یک منبر بگذارند تا برای یک جمع چند هزار نفری سخنرانی کند…
چقدر این رفتار نابخردانه و خنده دار است!!
این نابخردی بخاطر ملاحظه نکردن ماهیت و اقتضای وجودی این ماهی است…
وقتی در نظام تربیتی یا هدفگذاری های نظامات زندگی، انسان را محور قرار بدهیم یعنی جایگاهی نابخردانه تر از جایگاه منبر برای ماهی به این انسان داده ایم…
احساس نقص و نیاز و استمداد احساس مبتنی بر شاکله ی وجودی انسان است لذا واژه أمر در آیه شریفه ی ” واستعینوا بالصبر و الصلوه” لزوما یک نصیحت و راهنمایی به یک منبع کمک گیری نیست بلکه اولا یک امر مولوی است به خود استمداد که اقتضای جان و ذات ماست.
مثل توصیه ها و دستورات موکّد دین به دعا
مثل آیه شریفه ی قل ما یعبأ بکم ربّی لولا دعائکم…
ویژگی مصیبت در این میان این است که انسان را به حال خودش برمیگرداند، به حال نیاز، به حال شکستگی،
و ویژگی ثروت و سلامت این است که انسان را از مسیر فطرتش دور میکند، به او حال استغناء میدهد، حال طغیان میدهد…

انسان ماهیت از اویی دارد عبارت دیگر از فقر محض اوست یعنی این ذات دارایی اش روبه سوی برآورنده نیاز داشتن است و وقتی در این حال نیست هیچ است، معدوم است.
یعنی برای چنین ذاتی اگر اسباب، حجاب توجه به رافع حقیقی نشوند هر رنجی برای او اشتداد در توحید است.
توحید و وجود یافتن برای چنین ذاتی چیزی جز بازگشت به نیازمندی او به یک قدرت متعال نیست.
مثال کودک که به محض احساس نیاز هیچ کاری به اسباب ندارد و چشم را میبندد و با تمام وجود رفع نیازش را میطلبد و خود این توجه او به رفع نیازش در حالیکه هیچ نظری به اسباب ندارد شهادت بر توحید دانسته شده…
این حکایت ماهیت بسوی اویی انسان است…
این عبارت دیگری از فطرت الهی داشتن انسان است…
فرض کنید خدای نکرده همه عزیزان شما از فرزند و همسر و پدرومادر و برادران و خواهران شما سوار بر اتوبوسی هستند که لب درّه ای درحال سرازیر شدن به اعماق یک پرتگاه است و شما ناظر این صحنه اید و هیچ کاری از دستتان برنمی آید یا اینکه در وسط یک اقیانوس گرفتار امواج دریا هستید و امید شما از همه ی اسباب قطع شده باشد…
این مصیبت و گرفتاری که ما را به جایگاه وجودی خودمان بازمیگرداند در کنار قطع امید کردن از اسباب ظاهری به سرعت ما را به خدا میرساند و توجه ما به درستی و بدون هیچ خطایی متوجه خدای واقعی و نه انتزاعی و ذهن ساخته میشود…
علت اینکه به این سرعت ما به تمام جان خدایی میشویم عبارت دیگری از همان ماهیت بسوی اویی داشتن انسان است.
در این صحنه هایی که توصیف شد مقتضی محقق شد و مصیبت این ذات را به ریل خودش برگرداند و مانع یعنی امید به اسباب هم رفع شد و در نتیجه این ذات با سرعت تمام به خدا رسید…
این فریاد خدا خواهی و استمداد از خدا در دردها کاملا طبیعی و مقتضای این وجود از اویی و بسوی اویی است.
این توحید دقیقا همان توحیدی است که کودک شیرخوار در چندماهه اول شیرخوارگی دارد.
اینچنین است که اهل بیت شیعیان و محبّین خود را وعده ی غرق شدن در بلا میدهند…
این وعده همان وعده ی توحیدی شدن انهاست…
این وعده حکایت از ماهیت بسوی اویی انسان دارد..
حال کیست که ادعا کند این فهم عمیق از انسان در مقابل فهم اومانیستی، قابلیت امتداد در نظام تربیتی یا اقتصادی را ندارد؟!!!!
آیا این مفاهیم عمیق قابلیت امتداد ندارند یا ما سعی نکرده ایم که حرفها را بفهمیم یا اگر فهمیده ایم بخود زحمت طی کردن مسیر امتداد دادن به این مفاهیم بلند را نداده ایم؟!

او یک نورافکن نبود!

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_305

🔑او یک کلید بود…

او یک نورافکن نبود!

آنچه امام ره به میان آورد، یک دین و شریعت جدید نبود، یک رویکرد جدید به معارف دینی بود.
حاکمیت یک مسئله ی اصلی ما بود اما به دلایل مختلف پرداختن به این مسئله کمرنگ شده بود. امام بزرگوار این آموزه ی دینی را احیا کرد.

او سیم برق نبود!

تراث اسلامی نزد امام ره حاضر بود. او فقط حامل تراث نبود بلکه درک صحیح و عمیقی نسبت به آموزه های اسلامی داشت و در علوم اسلامی صاحب نظر بود.

او برق فشار قوی نبود!

امام عزیز ما ممحض در یکی از رشته های علوم اسلامی نبود به این معنا که متخصص در یک رشته باشد و بخواهد مرزهای آن علم را کیلومتر ها جا به جا کند. بلکه تمام تلاشش این بود که اسلام را به تمامه و با تمام شئونش و به صورت جامع درک کند.

حتی نیروگاه برق هم نبود!

امام خمینی ره باعث این انقلاب بود اما عامل انقلاب مردم بودند. او ظرفیت و توان امت اسلام را کشف کرد و با استفاده از آن نابودی طاغوت را هدف گرفت و به مقصود خود رسید. او مردم را رهبری کرد و فطرت الهی آن ها را شکوفا کرد اما به جای آن ها تصمیم نگرفت و سرنوشت انقلاب را به وجدان های بیدار شده سپرد.

🗝او یک کلید خیلی بزرگ خیلی خیلی هوشمند بود!

دقیقا در زمان مناسب و در مکان مناسب و شرایطی ایده آل عمل کرد و با آتشی که در دل برافروخته بود و سال های سال مشغول شعله ور کردنش بود، روشنایی باورنکردنی را به ما هدیه داد.

او تک تک چراغ های هدایت را برای ما روشن کرد. او باعث شد تا نور قرآن، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه، مفاتیح… به قلب های ما بتابد و جسم رنجور ما را که از ستم طاغوت ملول شده بود، دوباره سرزنده کند و به قیام وادارد.

او یک کلید بود، او مانند پلی بود که اتصال ما را با یک تاریخ فرهیختگی و عقلانیت اسلامی برقرار می کرد و مسیر سعادت را به روی ما می گشود.

قبل از او همین سرمایه های اسلامی را داشتیم ولی انگار بلد نبودیم از این ها چطور استفاده کنیم و در فلاکت پیچیده شده بودیم. او بود که دست ما را به میراث ارزشمندمان رساند و آنها را نقد کرد.

پ.ن: امام “بابا برقی” هم نبود، هر چند در صرفه جویی از مصرف انرژی بسیار کوشا بود!

#مشخصات_اسلام

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مهدی_اعلایی
#یادداشت_46
#جلسه_305

پس از آنکه امام خمینی (رحمت الله علیه) افق های جدیدی را پیش روی مسلمانان، ایرانیان و به خصوص حوزویان قرار داد و پس از او، سلف صالح او امام خامنه ای (حفظه الله) دغدغه تمدن سازی را، در ما رویاند.
اکنون، یکی از دغدغه های جریان حزب الله، حرکت به سمت تحقق تمدن نوین اسلامی است.
اما مسئله ای که در این یادداشت می خواهیم به آن بپردازیم، این است که آیا ما در حوزه، در راستای تحقق تمدن اسلامی فعالیت می کنیم؟ در صورتیکه پاسخ منفی باشد، دیگر اهمیت ندارد به چه چیز ارزشمند دیگری مشغول هستیم؛ مهم آن است که به آنچه باید بدان بپردازیم، اشتغال نداریم.
اینکه تحقق تمدن اسلامی به چه تراث علمی نیاز دارد، موضوع این یادداشت نیست. اما نکته ای که نوعا بدنه حوزه از آن غافل است، اینست که تحقق دین در جامعه نیز، وظیفه حوزه است. اگر دغدغه تمدن سازی داریم و اگر می خواهیم دولت اسلامی و امت اسلامی و … شکل بگیرد، ما به نسلی از طلاب نیاز داریم، که دین را در جامعه محقق کنند. این صحبت به معنای آن نیست که لزوما طلاب وارد مسئولیت های اجرایی بشوند و مسئول فلان سازمان یا نهاد بشوند؛ بلکه آنچه مهم است، وصل کردن زنجیره تراث به صحنه است. باید خود را به صحنه متصل کرد؛ البته واقعی و نه توهمی. چرا که گاهی اوقات ما در توهم اتصال به نیازهای به صحنه به سر می بریم.

تقریری از الگوی حل مسئله توحیدی

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_102
#جلسه_304

🔰تقریری از الگوی حل مسئله توحیدی

🔴بخش اول

💠کدام تفکر و اندیشه اصلاحی؟!
از آنجا که انقلاب اسلامی ادامه و استمرار نهضت توحیدی انبیاء الوالعزم می باشد، ما انقلاب را چیزی جز بندگی گسترده الهی نباید بدانیم. انقلاب را یک بنده ی خدا و یک مرد الهی رقم زد و چیزی جز بسط توحید نمی خواست. هر چند در این میانه جریانهای لیبرال و توسعه گرا و تکنوکرات نیز هستند که قله آمالشان را ژاپن یا مالزی اسلامی قلمداد کرده اند و یا آنکه خواسته اند سوار بر قطار حرکت جهانی به سردمداری کد خداشوند!!! اینان نیز چون شمار بی شمار یارانی که امام را نفهمیدند با دریافت ضعیف و بدبخت از توحید گمان کردن عبور از شعار توحید راه رسیدن به پیشرفت و حل مشکلات ریز و درشت کشور است. ما بایستی به ذهن خود رسیدگی کنیم که کدام توحید بوده و هست که رهبران این انقلاب مدام شعارش را می‌دهند و کدام انقلابی‌گری است که مطالبه ایشان است. ما به دنبال انقلابی‌گری به چنین معنایی(بسط توحید) هستیم. موسس کبیر انقلاب، امام خمینی ره، همانند انبیاء و اوصیاء چیزی جز اعتلای کلمه توحید نمیخواست.

توحید ابعاد گوناگونی دارد برای تمام ساحات فردی، اجتماعی، تاریخی و تمدنی بشر سخن دارد. در مکتب امام بین انقلابی‌گری و قیام بر سر سجاده فرقی نیست؛ هر دو تنهای تنها بندگی خداست. البته آن قیام اجتماعی امتداد این قیام فردیست و نیز این قیام معنوی روح و روشنایی بخش به آن شورها و حماسه های عزیز تاریخ ساز است. هیچی صفیر فریادی حماسه ساز تر و شررانگیز تر از بانگ الله اکبر نیست! در مکتب امام درد الهی با درد انقلاب از جنس واحد و ارزش یکسان برخوردار است، بلکه اساسا یکیست.

همانگونه که در بعثت نبیّ اکرم لبّ دعوت عبارتست از توحید، در انقلاب اسلامی نیز این چنین است.

توحید به معنای این نیست که عقیده پیدا کنیم که خدا یک است و دو نیست و بتهای چوبین ارزشی ندارند!! و یا آنکه هزار و یک قسم اثبات خداوندی را یاد بگیریم!! توحید صرفا یک باور و یا یک نظریه فلسفی ذهنی بی دخالت در جهت‌گیری انسان و عمل و انتخابش نیست. ما بایستی با تلاشی فراوان تحریف عظیمی که درباره مفهوم توحید در ذهن ما رسوخ کرده برطرف کنیم.
توحید یعنی
عبودیّت خدای متعال به‌صورت انحصاری؛
یعنی پذیرش سلطه خدا و نفی هر سلطه غیر خدایی؛
یعنی رهایی از نظام و رقیب و عامل مسلط دیگر؛
یعنی هواها، هوسها، شهوتها، غضبها بر زندگی انسان حاکم نباشد؛
یعنی دیکتاتوری‌ها، استبدادها، منیّتها اداره‌کننده‌ی زندگی انسان نباشند؛
یعنی منشأ مدیریّت زندگی انسان عبارت باشد از علم الهی و قدرت الهی و رحمت الهی و فیض الهی و هدایت الهی؛
یعنی دگرگون‌سازی و بعثتی در دلهای فروخفته و جانهای بیمار؛
یعنی جامعه توحیدی به وجود آوردن؛
یعنی یک حیات و زندگی توحیدی رقم زدن؛
یعنی اعتراض و تعرّض به تمام محدودیت ها و اسارت ها و کدورت های نحوه زندگانی بشریت امروز و یک هندسه جدید برای شیوه زندگی بشر ارائه کردن؛
این است معنای توحید.
«هيچ مفهوم ديگرى را به غیر توحید را نمي‌توان نشان داد كه در سراسر تاريخ بدين اندازه به كار رهاسازى انسان از آسیبها و دردهای گوناگون و مبشر نجات بشریت باشد. در ميان واژه‌هاى مذهبى و غير مذهبى، كمتر واژه‌اى را مي‌توان يافت كه تا اين حد، پُربار از مفاهيم انقلابى و سازنده و ناظر به ابعاد گوناگون زندگى اجتماعى و تاريخى انسان باشد. تصادفى نبوده است كه همۀ دعوت‌های مصلحانه و نهضت‌هاى الهى در طول تاريخ، با اعلان يگانگى خدا و ربوبيت و الوهيت انحصارى او، آغاز مي‌گرديده است. توحيد ـ بر خلاف برداشت عاميانۀ رايج كه آن را صرفا يك نظريۀ فلسفى و ذهنى تلقى مي‌كند ـ يك نظريۀ زيربنائى در مورد انسان و جهان، و نيز يك دكترين اجتماعى و اقتصادى و سياسى است.»(روح توحید نفی عبودیت غیر خدا، سید علی خامنه ای)
گمان نکنیم توحید هیچ ربطی به آسیبهای اجتماعی امروز ندارد و هیچ گونه درمانی نمی تواند ارائه کند. سقف فکر ما کوتاه است که نمی توانیم توحید را درمانگر اعتیاد و حلاّل مفاسد اخلاقی ببنیم. این ضعف فکر ماست که نمی توانیم اعتلای روز افزون نهاد خانواده را پرتو توحید جستجو کنیم. این ناتوانی ماست که نمی توانیم مشکل فقر را با حضور توحید در عرصه ذهن و فعلمان حل کنیم.
تفکر توحیدی یعنی ارائه توحید فراتر از یک نظریه ذهنی و انتزاعی صرف؛ یعنی ارائه توحید همراه با امتداد اجتماعی – فرهنگی آن؛‌ یعنی طرح توحید با تاکید بر جنبه درمانگری آن در زندگی بشریت.
لبّ کلام: پیشرفت از اویی و پیشرفت به سوی اویی نهضت توحیدی امت ایران و حل بحران های ریز و درشت امروز در گرو تفکر و اندیشه توحیدی است.

🔴بخش دوم

💠اکسیر اعظم تفکر توحیدی برای اصلاح و حل بحرانها

نه تنها این توحید است که ما را رهنمون به
بعثت و رستاخیزی در جانهای بیمار،
کشت یک طوفان اجتماعی علیه تمام نابسامانی ها،
تغییر نهاد روانی جامعه،
تغییر بنیانهای اجتماعی، فرهنگ، سیاسی و اقتصادی موجود،
ترسیم هندسه نوینی از زیستن
و به طور کلی اصلاح وضع تمام شئونات حیات بشری می‌کند بلکه از ما می‌خواهد مشی مصلحانه و مجاهدانه برای سامان ویژه زندگی مؤمنان و مستضعفان در پی بگیریم.

به عبارت دیگر در پرتو و سایه سار توحید بوده است که مصلحان اصیل توحیدی تربیت شده اند. اکنون نیز از آنجا که انقلاب اسلامی برای بسط توحید و اعتلای کلمه توحید با قیام امت ایران تاکنون مستمرا ادامه داشته است. اکنون نیز ضروریست ما اصلاح هر وضعیت نابهنجار و هر آسیب اجتماعی را از اکسیر اعظم توحید بخواهیم.

می شود به سراغ تفکرات مادی گرایانه و پیشنهادهای زرق و برق دار غربی و شرقی رفت، می شود هم از خوان گسترده توحید نیاز خود را بر طرف کرد.

حتی خود مقوله اصلاح را بایستی در ذیل توحید بفهمیم؛ وقتی ما برای راه حل آسیبهای اجتماعی گوناگون سراغ نسخه های غیر دینی واضحی همچون اسناد توسعه پایدار شامل سند 2030 می رویم، در حقیقت عرصه را برای بسط توحید تنگ کرده ایم و بلکه سلطه غیر خدا را بر ابعادی از زندگی انسانها رقم زده ایم! در این وضعیت است که به حق مصداق آیه يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا گشته ایم. این توهم خود مصلح پنداری آنچنان جدیست که حتی در برابر نهیب‌ها و انذارهای خیرخواهان برای پرهیز از افساد خود را مصلحان واقعی و حقیقی معرفی میکنند.

«وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ. أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَـکِن لاَّ یَشْعُرُونَ»
چون به آنها گفته شود: در روى زمین فساد نکنید گویند: جز این نیست که ما اصلاح گریم. آگاه باش که آنها فسادگرانند و لکن نمى‏فهمند.

اما اصلاح واقعی را بایستی در مدار توحید جست. اصلاح توحید را بایست از امام مصلحان، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام آموخت:

«مَنْ‏ أَصْلَحَ‏ مَا بَيْنَهُ‏ وَ بَيْنَ‏ اللَّهِ‏ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ دُنْيَاهُ»

این روایت را میتوان فردی قرائت کرد. میتوان کاملا جمعی و با رویکرد اجتماعی نیز قرائت نمود. یعنی اگر کسی جمع و جامعه ای بخواهد با جامعه بین المللی رابطه اش را سامان ببخشد بایستی رابطه اش با خدای خویش را سامان ببخشد.
حال مراد از آن «ما» ی موصوله چیست؟ مراد از آن «ما» ی موصوله همه زاد و توشه ای است که راحل و سالک الی الله در رحیل و سلوک خویش به همراه دارد؛ در دعای شب مبعث میخوانیم:
«…وقد علمت أن زاد الراحل إليك عزم إرادة يختارك بها ويصير بها…»
یعنی یک امت برای اصلاح رابطه خویش با دیگر امم نیاز دارد تا اراده اش را اراده ای الهی کند. بایستی #قیام_لله کند. اگر برای خدا قیام کرد. اگر اراده ملی که تنها زاد و توشه اش برای خروج از ولایت طاغوت و اصلاح رابطه اش با خدای خویش است را سمت و سویی الهی داد این ملت دیگر شکست نخواهد خورد.
“فلذا است که اراده ملی توحیدی جان مایه پیشرفت از اویی و به سوی اویی است.”

به تعبیر دیگر حضرت امیر علیه السلام می فرمایند اصلاح تمامی امور را بایستی در اصلاح رابطه بنده با خدای خودش جستجو کرد. اگر ما بتوانیم هم نظام فکری هم نظام عواطف و گرایشات و هم نظام رفتاری انسانها را بر مدار توحید سامان بدهیم به یقین ما اینچنین دچار آسیبهای اجتماعی گوناگون نخواهیم بود. به عبارت دیگر حضرت امیر علیه السلام می فرمایند اگر میخواهید امور دنیایی شما سامان بگیرد، چالشهای زندگی شما در این دنیا حل شود این را بایستی در اصلاح امر آخرت افراد جستجو کرد و نیز صد البته اصلاح امر آخرت از اصلاح فکر و اندیشه انسانها آغاز می‌شود.

🔴بخش سوم

💠جایگاه گفتمان سازی اندیشه توحیدی در اصلاح و تحوّل اجتماعی

❓یک اشکال: آیا اکنون زمان گفتمان است؟ تفکر توحیدی چه نسبتی می تواند با رفع و حل آسیبهای اجتماعی داشته باشد؟

یه به تعبیری دیگر ممکن است این سوال و شبهه در ذهن عده ای جولان کند که:

❓«بابا ما کلی زور زدیم جمعیّت را جمع کرده ایم که برویم به داد مردم برسیم و به آنها نان بدهیم و … شما این وسط می گویید برویم با آنها حرف بزنیم و از اندیشه توحیدی بگوییم؟!!»
اما پاسخ ما چیست؟!

💠قیام لله
ما می گوییم خود این مصلحان باید به نام خدا قیام کنند؛ اصلاح واقعی از بن مایه و جوهره قیام لله برخوردار است. و قیام لله برونداد و بروز حیات اعتقادی قویم و غنی یک شخص است.

💠اعتقاد توحیدی قویم و غنی
ما می گوییم باید قیام از زیرساخت اعتقادی نیرومندی برخوردار باشد تا پس از مدتی به «چپ اسلامی» و یا «راست انقلابی» نرسیم و اینقدر راحت به ولایت فقیه در حد یک نخبۀ اجتماعی نگاه نکنیم و به آن بی اعتنایی نورزیم؛ بی اعتنایی به ولایت فقیه ناشی از فقدان برخورداری از یک حیات اعتقادی غنی و متقن می باشد.

💠اتحاد ضامن بقای حرکتهای ما
ما می گوییم آنچه ضامن بقای حرکتهای ماست اتحاد است و متحد جانهای مردان خداست؛ وجانهای مردان خدا به واسطه اندیشه و معرفت توحیدی است که واقعا متحد می شوند و اساسا اتحاد واقعی تنها و تنها در بستر تفکر توحیدی محقق می شود.

◀️در جستجوی توحید
اگر در دین اسلام خدمت به خلق مرتبت بالایی دارد و جهاد و امر به معروف و … هر کدام جایگاه رفیعی دارند ولی نماز ستون دین است زیرا نماز عهده دار «اندیشه توحیدی» است.

💠آسیب بی اعتنایی به اعتقاد و اندیشه
ما وقتی به عنصر اندیشه و اعتقاد بی اعتنایی کردیم، از منظر اسلامی و انقلابی به جمود و التقاط کشیده شدیم.
و بلای التقاط چیزی نیست که به سهولت درمان شود و بلای جمود چیزی نیست که از فرصت عمر چیزی برای خدمت متناسب با نیاز باقی بگذارد.

💠ضرورت روشنفکری اسلامی و درک عمق بیان رهبری
روشنفکری اسلامی غیر از روشنفکریهای موجود است. روشنفکری اسلامی در گرو «اندیشه توحیدی» است.
شاهد زیبا و قاطع آن هم خود رهبری است. خود ایشان هم تصریح می کنند که ریزشها معلول بی ریشه‌گیهاست. خود ایشان می گویند که ریشۀ افکار و طرحهای من در همان «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» و در «روح توحید نفی عبودیت غیر خدا» است. حضرت آقا علت حضور در منطقه را نه سلطه جویی بلکه تسلط فکر توحیدی بر ما می داند.
چه کسی فهمید که حضرت آقا چه می گوید؟!
نحوۀ تعامل حضرت آقا با مسائل داخلی متأثر از نگاه توحیدی ایشان است. دوباره سالهای سال تلاش نکنیم و پس از مدتی «انحراف» درو کنیم و همه چیز را خراب کنیم و به روز اولش برگردانیم یا بدتر از اولش کنیم. سالهای سال تلاش نکنیم و پس از مدتی به خاطر ورودهای متنوع مسائل اجتماعی از حرارت بیافتیم و شور و تحرکی در وجود خود نیابیم.

💠مزایای تفکر توحیدی
◀️شور مداوم
آنها که حرارتهای خود را از اندیشه توحیدی می گیرند در هیچ حادثه ای خاموش نمی شوند زیرا که دست هیچ حادثه ای به این کانون حرارت نمی رسد.

◀️آزاد کردن سرمایه فطری مردم
«خدا درمان است»
این سخن نخبگان اسلامی در طول تاریخ است.
این سخن برجسته و تابناک مکتب امام است.
برای آن که گرفتاران آسیبهای اجتماعی را به ساحت قیام و درمان برسانیم باید بتوانیم از نجوای توحید استفاده کنیم، نجوایی که جان را بیدار می کند و راه درست را نشان ما می دهد و انواع و اصناف امیدها را در ما به وجود می آورد. مردم ایران بسیار متدین هستند. این را کسانی می گویند که دور دنیا را گشته اند.
این سرمایۀ دیانت در دست نام و یاد و سرود الهی و توحیدی است.
با نغمۀ توحید سرمایه های فطری آزاد می شود و در اختیار صالحان و مصلحان و حرکتهای اصلاحی قرار می گیرد.

دغدغه انقلاب

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#مشخصاتـاسلام
#یادداشت_111
#جلسه_304

🔰به نظر میرسد دغدغه ای که آقا سید مدرس داشتند، دغدغه انقلاب است. علوم منفعلی که صرفا به خودشان رسیدگی میکنند و هیچ فایده ای به بشیریت نمی رسانند و در مسیر پیشرفت اسلام و فتح قلل عالم هیچ تحرکی ندارند، علوم اسلامی مطلوب نیستند. تحصیل در حوزه، تبدیل به صرف یادگیری علوم خشک و بی اثر شده است. هدف اساتید از تدریس، آن است که فلان کتاب را به خوبی شرح دهند و هدف شاگردان از تحصیل، آن است که در آینده خودشان نیز مانند استادشان بتوانند آن کتاب را به خوبی تدریس کنند. اینگونه هدف تمامی کلاس ها، تدریس برای تدریس برای تدریس…… خواهد بود. بدون آنکه دغدغه ای برای تمدن اسلامی و سعادت بشریت داشته باشند.
🔸همین نظام آموزشی عقیم است که منجر میشود فتنه 88 و فتنه های پس از آن و 8 سال دولت روحانی با فراز و نشیب های بسیار در جلوی چشم همه قله های فقه و فلسفه و عرفان و…. رقم بخورد بی آنکه آهی از نهادشان بلند شود و حرکتی از حوزه فخیم علمیه مشاهده شود. ( گویند پلیسی تفنگش را جلوی معتادی گرفت و فریاد زد: بی حرکت. معتاد به آرامی چشمانش را باز کرد و گفت: کو حرکت؟)

🔴لکن نقد ما به آقا سید این است که اشکال از خود علوم و تراث نیست. نفی تراث علمی و عبور از علوم اسلامی و تشویق به کارکرد گرایی صرف، قشری حزب الهی کارکردگرای بی بته پدید می آورد که پس از مدتی یا در سوسیالیستم غرق میشود و یا به دامن لیبرالیسم پناه می برد.

✅مشکل از عدم امتداد این علوم و گره زدن آنها در متن زندگی انسان ها توسط نسل کنونی علما و فضلاست. چه بسا این علوم در زمان تولیدشان، کاملا در بستر عینیت و رفع نیاز های بشریت تولید شده اند، لکن گذر زمان و فاصله علما از متن جامعه آنها را به این روز انداخته است. لذا راه حل نفی تحصیل این علوم نیست. بلکه راه حل در اصلاح سبک تحصیل این علوم و همچنین تدوین امتدادهای امروزین این علوم است.

⌛️💀حوزه ی علمیه از جامعه بسیار فاصله گرفته و اکنون بسیاری از مردم، حتی متدینین و حتی خود طلاب احساس نیازی به حوزه نمیکنند و نمیدانند که حوزه چه مشکلی را میتواند حل کند و بر کدامیک از زخم های بشیریت می تواند مرهم گذارد. کرونا نیز این وضعیت را تشدید کرده است. صرفا احترامی میگذارند که عذاب وجدان نداشته باشند و فردای آخرت نزد رسول الله ص شرمنده نشوند. با این دست فرمان حوزه رو به اضمحلال است.

نظام سلامت پوزیتویستی

#یادداشت
#جلسه_304
#حمیدرضاشب_بویی
#یادداشت_90

محمد حسین کاکا
کسی با هیئت مشکل ندارد

در طبف متشرع و انقلابی ما با دو شعور متفاوت رو به رو هستیم که این دو شعور ذاتا تفاوت دارند(غیر متشرع و غیر انقلابی را از این تحلیل خارج می دانم)

یکی از این شعورها عقلانیت برآمده از نظام سلامت پوزیتویستی است که تمامی فرمول ها و ترکیب ها را او تصویب کرده و امروزه تمامی سازمان ها و اسناد و ابزارالات سلامت تو به دست همان نظام است و بدتر اینکه 40 سال اعتماد کامل شده و بیشترین نیروی مومن و انقلابی ات را تحت همین نظام تربیت کرده ای
و نهایتا می بینیم که افرادی مومن، انقلابی، با نیت قربت طبق همان معادلات محاسبه کرده و برای حفظ جان بقیه مومنین دستور به تعطیلی مراسمات می دهند.(چه بسا چون نیت این افراد تماما خیر و برای حفظ مومنین قیام کرده و شبانه روزشان را وقف نجات مومنین کرده اند دائما تحت حمایت رهبری باشند و از آنها تقدیر شوند)

شعور دیگری در تقابل با این نظام سلامت قرار گرفته و ساختار و معادلاتش را از اساس زیر سوال می برد و متاسفانه نمی اندیشد که زیر سوال بردن اساس و ساختار آن در وضعیت فعلی، یعنی ایجاد یک خلا حاکمیتی و می خواهد بدون گذراندن دوران گذار خودش، یک واقعه ای درحد معجزه رقم بزند این نیز نتیجه اش شده تمسخرهایی از جنس روغن بنفشه و به همین دلیل نتوانسته یک لایه عمیق اندیشه ای و دانشی فراگیر در امت ایجاد کند تا بتواند به پشتوانه آگاهی برآمده از ذهن امت، مطالبات خود را پرقدرت جلو ببرد.

فرای این موضوع یک عقلانیت راهبردی نیز وجود دارد که وقتی صحنه را در سطح درگیری تمدنی می بینید و میداند امروزه، نظام سلامت به سطح حاکمیت رسیده و توانسته، به جای ولی فقیه حکم کند، متوجه می شود نوع تقابل باید کاملا نرم و با دقت فراوان باشد زیرا که نفوذ در این نوع درگیری بسیار جدی است و هر لحظه ممکن است به واسطه یک غفلت، جان بسیاری از مومنین فدای غفلت یک طراحی ناقص شود .

لذا به نظر می آید در این نوع بحران ها آن افرادی که صحنه کلان و درگیری اصلی را خوب دریافت می کنند باید وارد طراحی های راهبردی شوند(یا عملا می توان گفت باید وارد کشف طرح راهبردی رهبری شوند) و امت را از این بحران و فتنه خطرناک به سلامت عبور دهند. به طوری که حاکمیت از تاثیر نظام توطئه ساز، خنثی و خلاص شود.(راهبرد عبور از جریان نفوذ)

با توضیحات فوق آن چیزی که واضح است این مطلب است که چه کسی به فکر جامعه نخبگانی است که در تقابل با هم قرار گرفته اند و یکدیگر را نفی می کنند و چه بسا می درند و هر دو طیف با نیت قربت خنجر به دست شده اند و سرهای یکدیگر را از تن جدا می کنند؟(آن عقل خیانت کاری که این دو طیف را به جان یکدیگر انداخته و خود به تماشای بازی نشسته است باید زودتر از همه چیز ذبح شود و الا دودمان ها به باد خواهد رفت)
این مسئله به نظر می آید قدری مهم تر از برپایی و عدم برپایی هیئات است.

حكمت نظری و عملی، هم‌عرض یا در طول هم؟

#امید_فشندی
#یادداشت_181
#جلسه_304
#مشخصات_اسلام

🔰 حكمت نظری و عملی، هم‌عرض یا در طول هم؟

حكمت (الهیات) را از همان آغاز به نظری و عملی تقسیم می‌كنند و نظر مشهور این است كه این دو، در عرض هم هستند؛ یكی می‌خواهد عالم را در صفحه‌ی وجود انسان نقش بندد تا او هم عالمی عقلی مشابه عالم عینی شود. دیگری اما می‌خواهد اراده و رفتار و اعمال انسان را سامان دهد را با خویش و خاندان و دیگران به نیكی روزگار سپری كند.

ظاهرا حكمت عملی را در امتداد حكمت نظری نمی‌دانند و اساسا برای حكمت نظری (فلسفه بالمعنی‌الأعم و خصوصا الهیات) رسالتی آبادسازی دنیا درنظر ندارند.

فلسفه موقف انفعال و فهم و كشف و پذیرش است؛ حكمتی عملی اما موقف اراده‌ی اختیار و اراده‌ی فعال انسانی در برابر هستی.

چه اصراری هست كه از فلسفه انتظار معماری حیات [دینی] اجتماعی داشته باشیم؟
فلسفه در راقی‌ترین تقریرات، انسان را هم با نگاه وجودی خود فاعل بالتسخیر می‌داند و میلش به اجمال و وحدت و یكپارچه‌سازی است؛ حال‌آنكه برای جامعه‌سازی و تمدن‌سازی نیاز به كثرت‌بینی و پرداختن به چگونگی و صنعت و فنّاوری است.

از چشمی كه رسالت خود را یافتن امور كلی و ثابت و مجرد – حتی از دل جزئیات و متغیرات – تعریف كرده، توجه به حركت و صیرورت و #فرآیند_شدن دور از انتظار است.

تراث علمی معنوی شیعه و پشتیبانی تئوریک از انقلاب اسلامی!

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_214
#جلسه_304

💠 تراث علمی معنوی شیعه و پشتیبانی تئوریک از انقلاب اسلامی!

یک سؤال جدی برای طلابی که قصد اثرگذاری واقعی اجتماعی دارند این است که اساساً چقدر تراث برای پشتیبانی نظری از یک حرکت اجتماعی تمدنی مثل انقلاب اسلامی لازم است؟

فرد ممکن است اصل اینکه برای شکل گیری یک تمدن اسلامی نیازمند به پشتیانی نظری و شکل گیری یک عقلانیت متفاوت است را تأیید کند؛ منتها برایش سؤال باشد که برای تأمین این عقبه نظری چه میزان دانش های حوزوی را باید غور کرد؟ مثلا چه میزان باید حکمت اسلامی، عرفان اسلامی، فقه و اصول، کلام اسلامی و تفسیر و … توسط یک فرد یا جریان حوزوی تغذیه شود تا بتواند به عنوان پشتیبانی کننده نظری از نهضت اسلامی خودش را بالا بکشد؟

این دانش ها هر کدام چاه ویلی هستند که متعلم را دعوت به #تعمق در خود می کنند و کسی که در این دانش ها از یک حدی بیشتر غور داشته باشد، دیگر اهل این دانش ها و انسانی کتابخانه ای می شود!

کسانی هم که می روند در صحنه عملیات و یک وظیفه کاملاً حوزوی در اداره حاکمیت به دست می گیرند، مثلا کارهای قضائی یا تبلیغی یا … با وجود اینکه این پشتیبانی نظری را لازم می بینند، دقیقاً حس ندارند که با چه میزان از دارایی های تراث دانشی ما می شود پشتیبانی تئوریک برای کارهایشان لازم دارند.

قاعده این قضیه به طور کلی روشن است، آن هم این است که اگر بناست ما تمدنی دیگر بر پا کنیم، سرمایه های در اختیار ما برای این کار همین میراثی است که حاصل تلاش چند قرن علما و نوابغ علمی و انسان های نورانی ماست! طبیعی هم هست که صحنه های مختلف حیات اجتماعی به یک میزان نیازمند پشتیانی تئوریک نیستند، ولی اگر #تمدنی_دیگر را نشانه گرفته باشیم و معنایش هم این باشد که باید تمام نرم افزارهای حیات گسترده و پیچیده فردی و اجتماعی انسان باید اسلامی بشود، خیلی #پشتیانی_تئوریک خورش بالاست. واقعاً باید یک عقلانیت دیگری به صحنه بیاید تا بتواند تمدن دیگری بسازد و عقلانیت دیگر باید یک #جامعیتی در بهره مندی از تراث علمی و معنوی ما داشته باشد و در سطح بهره مندی هم نمی تواند سطحی باشد.

هر چیزی هم باید سر جای خودش باشد، مثلا از فلسفه و عرفان و کلام که در لایه مبانی هستند نباید توقع فقه و اخلاق که در لایه عملیات هستند را داشته باشیم؟ از فقه و اخلاق نباید توقع پر کردن خلأ علوم انسانی اسلامی را داشته باشیم؟ از فراهم کردن زمینه تجربی برای تست شدن ایده هایی که حاصل امتداد دانش های مختلف اسلامی هستند نباید غفلت کنیم و توقع ارائه یک نرم افزار همه چیز تمام بدون ایجاد زمین بازی برای آن داشته باشیم.
قدر هر کدام را هم باید سر جای خودش بدانیم، فهم عمیق در لایه مبنایی و معرفتی دین جنس و جوهره ساز است و نباید به بهانه اینکه تو الان مشکل ورزش بانوان من را چه طرحی برایش نداری، به او بی مهری کنیم. کار عمیق و اجتهادی در لایه فقه را نباید به بهانه اینکه تو چرا برای همه ابعاد حیات اجتماعی ما نرم افزار اسلامی ارائه نمی دهی، مورد بی عنایتی قرار بدهیم.

شاید راه حل هم به این صورت باشد که به نحو جریانی به این مهم اقدام شود نه به نحو فردی، یعنی یک جریانی شکل بگیرد که هدفش پشتیانی نظری از پدیده ای به اسم انقلاب اسلامی باشد که هدف خود را تمدن سازی گرفته است (البته باید همه حوزه این باشد ولی فعلا که اینطور نیست) این جریان باید بتواند یک شخصیتی طراحی کند و میزان بهره مندی او از تراث را نیز معلوم کند و فرایند کسب آن میزان از تراث که لازم هست را نیز تسهیل کند و شخصیت متعلم را نیز همیشه رو به بیرون تربیت کند و همیشه دستی بر آتش صحنه و عملیات داشته باشد؛ تا بتواند این نیرو انسانی لازم و ضروری را تدارک کند.

شاید آن چیزی که #فتوت از آن به عنوان #رهبری_فرهنگی از آن یاد می کند و خروجی آن را نیرویی می داند که می تواند در مدیریت شکل گیری یک جریان اصیل و مقتدر که از تراث اسلامی تا عینیت اجتماعی وصل است و می تواند به شکل گیری جریان #قیام_برای_پیشرفت_و_تمدن_سازی در کشور کمک کند؛ همین باشد.
همان چیزی که در قسمت دارایی های او در دو برش ابتدا او را #حکیم_فقیه_جامعه_ساز و #پژوهشگر_مربی_مبلغ می داند؛
وفقنا الله تعالی در طراحی و شکل دهی به چنین دالان تربیتی ای!

سیره تربیتی غربی

#مشخصات_اسلام
#محمد_صحرایی
#یادداشت_65
#جلسه_304

هر یک از ما در یک سیره تربیتی غربی در مواجهه با گزاره های علمی رشد یافته ایم و با این رویکرد سراغ تراث مان میرویم.
اینچنین است که با تراث خود ارتباط نمیگیریم و چون نفهمیده ایمش، امتداد یافتنش هم سالبه بانتفاع موضوع میشود.
و در پایان کسی که متهم میشود فلسفه و تراث است.
کدام یک از ما میتواند ماهیت از اویی و بسوی اویی داشتن مان را بعنوان شاهد بر فهمش به درستی به دیگران بفهماند…

علت این نفهمیدن هایمان را هم دوری از فرآورده های تراث مان میدانم.

مثلا ما المیزان را خوب نخوانده ایم، درس نگرفته ایم، مباحثه نکرده ایم تا با فرآورده های اندیشه ی فلسفی و عرفانی علامه روبرو شویم و در نتیجه به فهم درستی از مبانی #رجعت کنیم.

ادامه دارد….

بی‌مسئله‌گی اهل‌علم

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_95
#جلسه_304

⭕️بی‌مسئله‌گی اهل‌علم

علمایی که در پشت تراث ما هستند و ما تراث خود را مدیون به آن‌ها هستیم،‌ دردجامعه و مسئله جامعه را می‌فهمیدند و با جامعه ارتباط نزدیکی داشتند؛ اصلا خود جزئی از جامعه بودند. لذا مسئله‌های جامعه، واقعا مسئله‌های آن علما نیز بوده است؛ البته اگر نگوییم در مسئله‌داری و دردمندی پیشتاز جامعه بودند و آنچه قرار بود در آینده مسئله‌ی جامعه شود، امروز مسئله‌ی واقعی علما بوده است. این مسئله‌داری واقعی آن علما، عامل به وجود آمدن این تراثی است که به‌جای مانده‌ است و الّا علمای ما به‌خاطر کار علمی کردن روی مباحث علمی یه این معنایی که امروز رایج است متمرکز نمی‌شدند؛ بلکه به‌خاطر درد و مسئله‌ای که داشتند اینگونه به عمق و ژرف می‌رسیدند.

اما در این دوران اهل علم یا مسئله ندارند و یا هم اگر دارند مسئله‌ی آن‌ها هیچ ارتباطی با مسائل جامعه ندارد. حال یا به خاطر فاصله‌ای است که از جامعه گرفته‌اند و یا هر دلیل دیگر. بدون مسئله بودن و یا همین اختلاف در مسئله بین اهل علم و جامعه که تفاوتی با بی‌مسئله‌گی ندارد، عامل عدم درمان درد و مسئله‌‌های جامعه شده است و به همین دلیل ما احساس می‌کنیم که این عمق گرفتن‌ها است که مانع است در حالی که ژرف‌اندیشی‌ها اگر در مسئله‌ای درست باشد، قطعا راه‌گشای مسائل و درد‌های جامعه است؛ مشکل آن است که موضوع تعمق‌ها با موضوع مسئله‌ها و درد‌های جامعه بسیار فاصله دارد.

پرسش از پرسش

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_96
#جلسه_304

⭕️پرسش از پرسش

در ادامه‌ی یادداشت قبل جا دارد کمی بیشتر بر روی «مسئله» تمرکز شود. وقتی به دنبال مسئله هستیم و می‌گوییم مسئله چیست؟ در نگاه اولیه مشکلی را می‌بینیم که نیاز به حل فوری دارد؛ در این نگاه زمان و مکان از قیود مهم هستند ولی با گفتن همین جمله «مسئله چیست؟» ما می‌توانیم از اصل مسئله و پرسش سوال کنیم؛ اینکه پرسش و مسئله از کجا آمده‌ است و خواست‌گاه آن کجا است؟ در واقع با پرسش از پرسش به دنبال زادگاه و چیستی پرسش هستیم و مسئله‌شناسی عام و کلی انجام می‌دهیم. در اینجا می‌خواهم دوستان را به خواندن کتاب «مسئله چیست؟» از دکتر نصرالله حکمت دعوت کنم؛ البته بعید است این کتاب ۱۹۰ صفحه‌ای را پیدا کنید ولی در این لینک می‌توانید خلاصه‌ای از این کتاب را بخوانید که در این خصوص کمک کننده است.(گزیده ای از کتاب نصرالله حکمت؛ مسئله چیست و زادگاه پرسش کجاست؟ – فرهنگ امروز

هر چند که مسئله‌ی جامعه‌ما مهم است و باید به آن پرداخت ولی همانطور که می‌دانیم، مسائل زمان‌مند،‌ با گذر زمان تغییر می‌کنند و جای خود را به مسائل و پرسش‌های جدید می‌دهند؛ به خصوص در دوران ما که عصر سرعت و شتاب است؛ لذا با توجه به این موضوع در مسائل زمان‌مند و روز جامعه لازم است قبل از تمرکز بر مسئله و پرسش جامعه، بر پرسش از پرسش متمرکز شویم، تا با آشنایی به صورت کلی و عام با پرسش، توان مواجه با پرسش‌های خاص هر دوران جامعه را داشته باشیم.

اگر ما نگاه به تراث خود داریم و روی آن‌ها حساس هستیم، شاید بخشی از آن از حیث پاسخ به پرسش روز جامعه باشد، ولی باید عمده نگاه و توجه به تراث از حیث نگاه پرسش از پرسش باشد؛ یعنی باید به دنبال پرسش شناسی و مسئله شناسی به طور عام باشیم، نه پرسشی یا مسئله‌ای خاص که عالمی در پی‌پاسخ آن بوده است. برای آشنایی بهتر با این اصطلاح پرسش از پرسش پیشنهاد می‌کنم به لینکی که گزیده‌ی کتاب دکتر حکمت را آوده است مراجعه شود.

آشنایی زدایی (به انگلیسی: Defamiliarization)

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_303
#فیش

آشنایی زدایی (به انگلیسی: Defamiliarization)

از جمله مفاهیم کاربردی در نظریات نقد هنری و ادبی است که نخستین بار توسط ویکتور شکلوفسکی در سال ۱۹۱۷ در مقاله‌ای با عنوان «هنر به مثابه تکنیک» مطرح شد.

هدف شکلوفسکی از آفرینش مفهوم «آشنایی زدایی» در واقع کشف وجه تمایزی بود که زبان شاعرانه را از زبان مقرون بصرفه و ساده روزمره مجزا می‌کند.

او معتقد بود که «سخن شاعرانه سخنی شکل بندی شده (فرم بندی شده) است و در مقابل سخن عامیانه و روزمره‌ای قرار دارد که همچون سخنگویی مستقیم و یک به یک کودکی بیشتر بر سادگی و دقت خود تکیه می‌کند؛ بنابراین گرایش به این تمایز، کلید آغازیدن آفرینش هنری و احتراز از تک فرمول‌های عمیقاً اتوماتیزه شده است».

این تفارق میان سخن شاعرانه و روزمره، از نظر شکلوفسکی قابل تعمیم به تمام اشکال و گونه‌های هنری است:

هدف هنر افشای آن حسی است که از طریق ادراک (شهود) اشیاء حاصل می‌شود نه از دانستن (سطحی) شان.

تکنیک هنر «بیگانه سازی» (نا آشناگری، غریب سازی) ابژه هاست تا بواسطه دشوار ساختن فرم‌ها مدت زمان ادراکشان فزونی یابد چراکه عمل ادراک در نهایت خود دارای جنبه‌ای از زیبایی است.

بر طبق این مفهوم، هدف هنر، انتقال حس چیزهاست آنگونه که ادراک می‌شوند، نه آن سان که دانسته می‌شوند؛ از این رو هنر با افزودن بر دشواری و زمان فرایند ادراک، از آنها آشنایی زدایی می‌کند.
.

ماهیت «به سوی اویی» جهان و بحث قوس صعود و نزول

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_212
#جلسه_303

💠 ماهیت «به سوی اویی» جهان و بحث قوس صعود و نزول

چهارمین گزاره از مشخصات اسلام از منظر جهان بینی را شهید مطهری اینچنین بیان می کند:

[اين جهان ماهيت ” به سوی اويی ” دارد، يعنی همان طور كه از اوست، به سوی او هم هست پس جهان در كل خود يك سير نزولی طی كرده و در حال طی كردن يك سير صعودی به سوی اوست همه از آن خدايند و به سوی خدا بازگشت می‏نمايند. «انا لله و انا اليه راجعون» بقره 156 «الا الی الله تصير الامور» شوری 53 «الی ربك منتهاها» نازعات 44]

همانطور که از متن ایشان واضح است، ایشان بحث را در افق یک بحث بسیار غنی عرفانی به نام قوس نزول و صعود بسته اند؛ عرفا مجموعة نظام هستي را به شکل دايره ترسيم مي‌کنند و آن را دایره وجودیه مي‌نامند؛ یک قوس این دایره قوس نزول است که با حرکت حبی از حق تعالی شروع می شود و ابتدا همة موجودات به نحو علمي در دو تعين اول و ثاني پديد مي‌آيند؛ و سپس همة موجودات در تعين‌هاي خلقي يکي پس از ديگري به وجود مي‌آيند و این سیر همینطور ادامه می یابد تا به پایین ترین نقطه وجود که فلاسفه آن را هیولای اولی و عرفا آن را انسان می دانند؛ می رسد. این قوس را #قوس_نزول می گویند.
پایان قوس نزول، شروع #قوس_صعود است؛ در قوس صعود ابتدا وارد عالم مثال و در پي آن عالم عقل و پس از آن با تعين ثانی و در آخر به تعين اول مي‌رسيم. ولی عرفا با توجه به قاعده «لا تکرار فی التجلی» این دو مسیر را عین هم نمی دانند و لذا حرکت برگشت خطی نیست بلکه قوسی است.
این تفسیر آیه «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ» است منتها در قوس صعود دقیقاً به همان نقطه ای که در قوس نزول از آنجا آمدیم بر نمی گردیم، بلکه نقطة پايان صعود، در عرض نقطة آغاز نزول است نه متصل به آن. به عبارتی اگرچه به گفتة عرفا «آخر همان اول است»، لکن اين «اين‌هماني» تنها به حسب درجه است نه به حسب عين ذات.

🔹 دو نتیجه بحثی که در قوس صعود و نزول شد:
1️⃣ تفاوت صراط مستقیم وجودی و سلوکی
با دو آیه «انا لله و انا اليه راجعون» بقره 156 و «الا الی الله تصير الامور» شوری 53 این سؤال مطرح می شود که اگر همه راه ها به خدا ختم می شود و همه موجودات در قوس صعود به حضرت حق می رسند، پس رد صراط مستقیم بودن چه معنایی دارد؟ اینطور که انگار همه صراط ها مستقیم است؟
اینجا عرفا بین صراط مستقیم وجودی که آیات فوق در صدد بیان آن هستند و صراط مستقیم سلوکی که آیات سوره حمد در صدد بیان آن هستند تفاوت قائل می شوند.
در صراط مستقیم وجودی می گویند: هيچ موجودي، در مسير صعودي، خارج از صراط مستقيم نيست و همه صراط‌ها حتي صراط ضالين و مغضوبين و معصيت‌کاران و جنايت‌پيشگان و کفار هم صراط مستقيم است.
لکن این رسیدن تأمین کننده سعادت نیست، زیرا در وصول به حق ممکن است به اسماء جمالی و رحمتی حق برسیم و ممکن است به اسماء جلالی و قهری حق که اولی بهشت است و دومی دوزخ.
لذا در صراط مستقیم سلوکی می گویند: اين راه و صراط مستقيم، همان دين خداست که در عصر ختمي به نحو کامل در شريعت محمدي صلی الله و علیه و آله جلوه کرده است. و مأموریت انبیاء هم دعوت به همین صراط مستقیم سلوکی بوده است، چون صراط مستقيم وجودي مسير قهري سير موجودات است و نيازي به دعوت ندارد.

2️⃣ تفاوت قرب وجودی و قرب سلوکی
آیاتی چند از قرآن یک نوع قرب برای انسان به خدا قائل هستند که همه همین الان تقرب دارند:
ـ وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ. حديد/۴
ـ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ. ق/۱۶
ـ وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ. بقره/ ۱۸۶
ـ وَكَانَ اللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُّحِيطًا. نساء/ ۱۲۶

اما باید دانست که در اینجا هم مثل بحث صراط مستقیم دو نوع قرب داریم و در این آیات منظور قرب وجودی است که در واقع قرب حضرت حق است به موجودات؛ یک قرب سلوکی هم داریم که با تلاش سالک باید حاصل شود لذا ممکن است از سوي سالک، انساني در دَرَک اسفل سافلين باشد و انساني ديگر «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِر»

❇️ دو نکته ناظر به سه گزاره قبل و بحث استاد فلاح ذیل این گزاره:

🔺 خوب بود که حالا که منظور شهید مطهری از به سوی اوئی این است، عبارت از اوئی را هم در همین افق معنا می کرد. البته به نظر می رسد که سه گزاره اول در صدد بیان همین قوس نزول باشند و گزاره چهارم می خواهد قوس صعود را مطرح کند.

🔺 بحثی که شهید مطهری طرح کرده در افق بحث قوس نزول و صعود است، و با وجود اینکه عبارت به سوی اوئی می تواند عبارتی برای بیان #هدفداری_جهان باشد، اما محتوای بیان شده توسط شهید مطهری در صدد بیان هدفداری نیست. شاید جایگاه هدفداری ذیل گزاره هشتم یعنی «جهان یک واقعیّت هدایت شده است.» باشد.

🏷 در این یادداشت از کتاب #حکمت_عرفانی استاد #امینی_نژاد صفحات 537 تا 544 و 550 تا 560 استفاده شد

#کتب_ضاله_اندیشه_کلامی

#یادداشت
#حمیدرضاشب_بویی
#جلسه_303
#یادداشت_89
#کتب_ضاله_اندیشه_کلامی

شیخ مفید اولین فقیه شیعه است که موضوع کتب ضاله را وارد فقه شیعه می کند تا آنجا که برخی از فقیهان نوشته‌هایی را کتاب ضالّه می‌دانند که علاوه بر گمراه‌کننده بودن، «به قصد» گمراهی هم نوشته شده باشند.

در موضوع شناسی کتب ضاله امده است که این موضوع فقط شامل کتب نمی شود بلکه شامل مقاله، نامه، روزنامه و مجلات گمراه کننده هم می شود.

به‌فتوای فقیهان شیعه، نگهداری، خریدوفروش، نسخه‌برداری و نشر، مطالعه و آموزش کتب ضاله ـ‌به‌جز در مواردی که از مطالب آن برای اثبات حق و رد باطل استفاده می‌شود‌ـ حرام و «ازبین‌بردن» آن کتاب‌ها «واجب» است.

به نظر می آید آنچه که موجب شده شیخ مفید را آن قدر به این موضوع حساس کند که کتب ضاله را وارد مباحث فقهی گرداند، حراست از ذهن مردم است، زیرا که وی می دیده گزاره هایی بس خطرناک وقتی به ذهن مردم می نشیند و سبک زندگی و تعاملات اجتماعی آنها را فاسد می کند باید بر منشاء آن، بحث فقهی گردد و الا اگر شخصی این مطالب را میخواند و اثری در روابط و تعاملات اجتماعی او نمی گذاشت اولا چگونه میشد فهمید که این گزاره ها فسادزا بوده، و ثانیا وقتی گزاره ای هیچ اثری بر تعاملات اجتماعی شخصی نمی گذارد به چه دلیل می بایست حکم به آنجا رود که ازبین بردن کتب واجب گردد، نهایتا می شد گفت که خواندنش حرام است.

این تشخیص دقیق شیخ مفید قطعا، نگاهی عمیق و رویکرد جدی ایشان بر حراست از ذهن و اندیشه مردم است.

حال که در دوره ای به سر می بریم که هیچ کس خود را متصدی حفظ و حراست از اندیشه و ذهن مردم نمی داند و خبری هم نمی گیرد که در این اذهان چه خبر است، آیا می توان گفت که فقه در برهه ای از تاریخ متوقف شده است که شیخ مفید زندگی می کرده و مردم جامعه در مقیاس آن زمان کوچک نمایی شده است؟ یا اینکه باید گفت که شاید در آن زمان کلام و فقه آن قدر هم‌سری نزدیکی داشتند که شاید حتی فاصله ای بین آنها دیده نمی شده است لذا است فقه دائما چشمش به کلامی است که چه چیزی را از ذهن مردم روایت می کند.
هم چنین این بحث نیز باید روشن شود که کلامی که رابطه تناگتنگ با فقه نگرفته و نسبت خود را با فقه روشن نکرده است اساسا کلام نیست؟

در اینجا به نظر می آید بحث مفصلی می توان کرد که اگر اندیشه کلامی رسالت خود را به بازتقریر کلام بما هو حقیقه می داند باید به اثر گذاری این بازتقریر در فقه هم توجه داشته باشد و این نسبت سنجی قطعا در این بازتقریر موثر خواهد بود.

كلام انقلابی و رسالت اجتماعی

#امید_فشندی
#یادداشت_180
#جلسه_303
#مشخصات_اسلام

🔰 كلام انقلابی و رسالت اجتماعی

اگر جامعه و حیات اجتماعی مردم را پویا و پرنشاط و در پیشرفت پیوسته و شكوفایی فزاینده می‌خواهیم، ناگزیر از پرداختن به هویت ملّی و خصوصا بُعد معرفتی این هویت – یعنی ذهن جامعه – هستیم؛ نه سر در مرداب تكرار و تكفیر فرو كنیم و نه تن به گرداب نوگرایی افراطی و مدرنیته‌ی سیال دهیم.

#فراموش_نكنیم:

انقلاب اسلامی آمد تا هم «فرهنگ خفقان و سر جنبانیدن و جمود» و هم «فرهنگ آزادی بی‌مهار و خودخواهانه‌ی غربی» را نقد و اصلاح كند و فضائی بسازد كه در آن، «آزادی بیان»، مقید به «منطق و اخلاق و حقوق معنوی و مادی دیگران» و نه به هیچ‌چیز دیگری، تبدیل به فرهنگ اجتماعی و حكومتی گردد و حریت و تعادل و عقلانیت و انصاف، سكه‌ی رائج شود تا همه‌ی اندیشه‌ها در همه‌ی حوزه‌ها فعال و برانگیخته گردند و «زاد و ولد فرهنگی» كه به تعبیر روایات پیامبر اكرم(ص) و اهل بیت ایشان (علیهم‌السّلام)، محصول «تضارب آراء و عقول» است، عادت ثانوی نخبگان و اندیشه‌وران گردد. بهویژه كه فرهنگ اسلامی و تمدن اسلامی همواره در مصاف با معضلات جدید و نیز در چالش با مكاتب و تمدن‌های دیگر، شكفته است و پاسخ به شبهه‌ نیز بدون شناخت شبهه، ناممكن است. اما متأسفانه گروهی به دنبال سیاست‌زدگی و گروهی به دنبال سیاست‌زدائی، دائماً تبدیل فضای فرهنگی كشور را به سكوت مرداب‌گونه یا تلاطم گرداب‌وار، می‌خواهند تا در این بلبشو، فقط صاحبان قدرت و ثروت و تریبون، بتوانند تأثیرگذار و جریان‌ساز باشند و سطح تفكر اجتماعی را پائین آورده و همه‌ی فرصت ملی را هدر دهند و اعصاب ملت را بفرسایند و درگیری‌های غلط و منحط قبیله‌ای یا فرهنگ فاسد بیگانه را رواج دهند و در نتیجه، صاحبان خرد و احساس، ساكت و مسكوت بمانند و صاحبدلان و خردمندان، بركنار و در حاشیه مانده و منزوی، خسته و فراموش شوند. در چنین فضائی، جامعه به جلو نخواهد رفت و دعواها، تكراری و ثابت و سطحی و نازل می‌گردد، هیچ فكری تولید و حرف تازه‌ای گفته نمی‌شود، عده‌ای مدام خود را تكرار می‌كنند و عده‌ای دیگر تنها غرب را ترجمه می‌كنند و جامعه و حكومت نیز كه تابع نخبگان خویش‌اند، دچار انفعال و عقبگرد می‌شوند. (پاسخ رهبر انقلاب به نامه جمعی از دانش‌آموختگان و پژوهشگران حوزه علمیه – 81/11/16)

آیا نبض ذهن جامعه را در دست داریم؟
هر عضو از بدن یك پزشك مخصوص دارد و هر بخش از جامعه یك صنف و مسئول مشخص، اما مسئولیت رسیدگی و راهبری ذهن جامعه را چه كسی برعهده گرفته؟

چه صنفی نگاهش به ذهن جامعه است و برای فراوری آن در پی طراحی یك فنّاوری است؟

روشنفكر و نواندیش دینی؟
متكلم انقلابی؟
حلقه‌ی اندیشه‌ی كلامی؟

14 مرداد 1400

امضاء تنفیذی یا امضاء تشریفاتی؟!

#يادداشت
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_213
#جلسه_303

💠 امضاء تنفیذی یا امضاء تشریفاتی؟!

اخیراً آقای #عمادالدین_باقی متنی نوشتند و مدعی شدند در اصل 110 قانون اساسی که «وظایف و اختیارات» رهبری را بیان می کند، مقصود از بند 9 آن که می گوید: «امضاء حکم ریاست جمهوری پس از انتخاب مردم»؛ یک #وظیفه_تشریفاتی است نه مشروعیتی و تنفیذ حکم ریاست جمهوری را مغایر قانون اساسی دانستند.

شاه بیت سخن ایشان که بقیه حرفهایشان را از آن نتیجه می گیرند این است که «طبق اصل ۱۱۰ قانون اساسی رهبر وظیفه دارد پس از انتخاب مردم حکم ریاست جمهوری را امضا کند و این یک وظیفه تشریفاتی است نه مشروعیتی، زیرا مشروعیت خود نهاد رهبری هم باید از رأی مردم باشد اما متاسفانه برخی امضای حکم رئیس جمهور منتخب را جزو اختیارات رهبری می دانند.»

1️⃣ باید از ایشان پرسید که وقتی عنوان اصل 110 #وظایف و #اختیارات رهبری است، به چه علت شما بند 9 را طوری تفسیر فرمودید که فقط مصداق وظایف است و از مصادیق اختیارات خارج کردید؟!
اگر بنا بود امضای حکم ریاست جمهوری یک وظیفه #صرفاً_تشریفاتی باشد قانون گذار به چه دلیل باید این امر لغو و بیهوده را جزو قانون اساسی می آورد؟!
عنوان وظایف و اختیارات نشان دهنده این است که اصل این کار وظیفه رهبری است، کیفیت انجام آن جزو اختیارات اوست؛ اگر اینطور باب تفیسر به رأی را باز کنیم بقیه بندهای 11 گانه را نیز می توان همینطور تفسیر کرد و کل کارهای رهبری را تبدیل به نقشی فرمالیته کرد.

2️⃣ ضمن اینکه وقتی در بند 10 بعد از همین بند آمده است «عزل‏ رئیس‏ جمهور با در نظر گرفتن‏ مصالح‏ کشور پس‏ از حکم‏ دیوان‏ عالی‏ کشور به‏ تخلف‏ وی‏ از وظایف‏ قانونی‏، یا رای‏ مجلس‏ شورای‏ اسلامی‏ به‏ عدم‏ کفایت‏ وی‏ بر اساس‏ اصل‏ هشتاد و نهم‏.» نشان دهنده این است که منظور از امضا در بند قبل یک امر تشریفاتی نبوده است؛ چون رهبری می تواند عزل کند! مگر اینکه اینجا هم بگویید بعد از حکم دیوان عالی و رأی مجلس عزل رئیس جمهور بر رهبری واجب است! آن موقع «با در نظر گرفتن مصالح کشور» را چطور معنا می کنید؟!

3️⃣ نکته دیگر مفهوم امضا است، به رئیس یک اداره جزئی هم اگر بگویی تو بنشین اینجا هر نامه ای که مردم آوردند امضا کن و نمی توانی امضا نکنی؛ قطعاً خواهد گفت مگر من دستگاه امضا هستم؟! خب یک سرباز بگذارید اینجا پشت سر هم امضا بزند! اصلا چرا انسان یک ربات بگذارید تأیید کند!
در مفهوم امضاء قدرت بر انجام یا عدم انجام آن وجود دارد، و الا بی خود ترین کار می شود؛

4️⃣ نکته دیگر اینکه مثل اینکه نویسنده خط اول قانون اساسی را که عنوان «قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران» است را ندیدند و فکر کردند که قانون اساسی جمهوری ایران است! اسلامیت حکومت و مشروعیت حکومت بدون حضور فقیه جامع الشرایط که منصوب از طرف خداوند به نصب عامی است که امام زمان (عج) انجام داده اند، منتفی است. بله طبق مبانی رهبران انقلاب نقش اراده مردم یک نقش معیار است و بدون حضور خواست مردمی حکومت اسلامی تشکیل نخواهد شد؛ اما این معنایش این نیست که تمام مشروعیت نظام اسلامی از خواست مردمی می آید؛ اگر مشروعیت حکومت اسلامی دو پایه دارد که دارد، پایه اصلی و رکن اساسی آن نصب الهی است که اگر نباشد خواست 100 درصد مردم هم که باشد حکومت اسلامی نخواهد بود.
پس مشروعیت حکومت جمهوری اسلامی و خود قانون اساسی به ولایت فقیه است و اگر ولی فقیه حکم رئیس جمهور را امضاء نکند او فقط یک پایه از مشروعیت که خواست مردمی است را دارد، و پایه اصلی مشروعیت که نصب الهی است را ندارد.

5️⃣ نویسنده طوری نوشتند که انگار بحث تنفیذ توسط آیت الله خامنه ای ابداع شده است و توسط امام این کار انجام نشده است؛ در حالی که امام در حکم بنی صدر و شهید رجای و آیت الله خامنه ای علاوه بر استفاده از عبارت تنفیذ و نصب علت نصب که غیر مشروع بودن در صورت عدم تأیید فقیه جامع الشرایط است را نیز می آورند؛
«‏‏بر اساس آنکه ملت شریف ایران با اکثریت قاطع جناب آقای دکتر سیدابوالحسن‏‎ ‎‏بنی صدر را به ریاست جمهوری کشور جمهوری اسلامی ایران برگزیده اند، و بر حسب‏‎ ‎‏آنکه مشروعیت آن باید به نصب فقیه جامع الشرایط باشد، اینجانب به موجب این حکم،‏‎ ‎‏رأی ملت را #تنفیذ و ایشان را به این سمت #منصوب نمودم؛ لکن تنفیذ و نصب اینجانب و‏‎ ‎‏رأی ملت مسلمان ایران محدود است به عدم تخلف ایشان از احکام مقدسۀ اسلام و‏‎ ‎‏تبعیت از قانون اساسی اسلامی ایران.‏» صحیفه امام ج 12 ص 138

این سیره حضرت امام سه ماه بعد از تصویب قانون اساسی و ادامه آن در بقیه ریاست جمهوری ها نیز نشان دهنده این است که فهم ایشان از امضاء یک امر تشریفاتی نبوده، بلکه بالاتر مشروعیت ریاست جمهوری بعد از انتخاب مردم را به نصب فقیه جامع الشرایط می دانند و فهم خود نویسندگان قانون اساسی که ناظر این صحنه بودند و هیچ اعتراضی هم نکردند نیز همین بوده است.
.