جریان فکری

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_90
#جلسه_296

در کنار اصطلاح مدرسه، اصطلاح جریان فکری هم مطرح می‌شود که در بدو امر تفاوتی میان این دو اصطلاح احساس نمی‌شود ولی با مقایسه دقیق این دو اصطلاح شاید بتوان تفاوتی بین این دو اصطلاح قائل شد. در ادامه این نوشتار در حد توان به مقایسه‌ بین این دو اصطلاح پرداخته می‌شود.

اصطلاح «مدرسه» در زبان عربی معاصر گاها در معنای یک جریان فکری خاص به کار گرفته شده است که وابستگان آن جریان فکری مبانی و مواضع مشترک دارند. به عنوان نمونه در کتاب معالم المدرستین که حاوی بررسی مبانی شیعه و اهل‌عامه در مسائل مهم شریعت و همچنین مقایسه آنها با یکدیگر است، علامه عسکری اصطلاح مدرسه را در این معنا به کار گرفته است. شاید بتوان این معنا را در زبان فارسی با واژه «مذهب» ترجمه کرد و هچنین اگر سختگیری‌ها را نسبت به واژه «مکتب» نداشته باشیم، با واژه مکتب هم قابل ترجمه باشد.

اما این اصطلاح معنای عام‌تری نیز دارد که رواج بیشتری دارد. در این معنای دوم، مدرسه به مجموعه‌ای از عالمان و دانشمندانِ یک رشته علمی که با یکدیگر در تعامل علمی هستند و البته محدودیت جغرافیایی هم تا حدودی مدنظر هست. و همچنین در بعضی از معانی، تولید محصولات علمی نوین هم از قیود تعریف به حساب آمده است.

به هر حال معنای دوم از مدرسه عمومیتی دارد که می‌تواند در بردانده بیش از یک جریان علمی یا فکری باشد؛ در حالی که در معنای اول از مدرسه، معادل و هم‌معنای جریان تلقی می‌شود.

ظاهر معنای جریان این است که افرادی هستند که گرایش فکری یکسانی دارند و در کنار احساس وابستگی به یکدیگر، شبکه‌های ارتباطی نیز برقرار می‌کنند.
🌺

مشرب و مکتب به مثابه فرهنگ و تمدن و یا به مثابه ذائقه و شاکله فکری

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مکتب
#مشرب
#تشبیه
#تمدن
#فرهنگ
#شاکله_فکری
#ذائقه_فکری
#محمد_هادی_جوهری
#یادداشت_94
#جلسه_296

 

🔰مشرب و مکتب به مثابه فرهنگ و تمدن و یا به مثابه ذائقه و شاکله فکری🔰

مشرب به معنای محل آبشخور می باشد، یعنی یک گرایش یک طعم و یک رویکرد معرفتی در دل یک مکتب، لذا اساسا مشرب جنسی نرم تر و عمومی تر دارد.
مشرب ها زاویه نگاه ها و طعم های مختلف مکتب ها می باشند.
قوام مکتب ها به کلیت های یک توده معرفتی است. و قوام مشرب ها به گرایش های صاحبان سخن در هر مکتب هست.لذا در مکتب با یک چهره سخت و مستحکمی از توده معرفتی رو به رو هستیم و در مشرب ها با یک چهره نرم از توده های معرفتی.
با این توصیفات می توان دست به تشبیه هایی زد. مشرب به مثابه فرهنگ و مکتب به مثابه تمدن. البته این را باید در تشبیه رعایت کرد که مشبه و مشبه به از حیث وجه شبه باهم مرتبط می باشند.
با این حساب همان طور که تمدن ها بر اساس چکش خواری فرهنگ و تبدیل شدن آن ها به یک سخت افزار به وجود می آیند . شاید بتوان این گونه ادعا کرد که اساسا مکتب ها، ورژن رشد یافته و پیشرفته مشرب ها می باشند.
و یا در تشبیه دیگر مشرب به مثابه ذائقه فکری و مکتب به مثابه شاکله فکری، لذا مشرب ها قابلیت تغییر و تبدل و قابلیت انتقال راحتی تری دارند کما اینکه ذائقه فکری نیز این گونه است و مکتب ها با قوام تر و با ثبات تر از مشرب ها می باشند کما اینکه شاکله فکری این گونه می باشد.
این دو تشبیه مشرب و مکتب به فرهنگ و تمدن و ذائقه و شاکله فکری در شناخت ابعاد و زوایای بیشتر آن دو کمک خواهد کرد.

مشرب و مدرسه توده ای معرفتی با زاویه نگاه روان شناختی و جامعه شناختی

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مکتب
#مشرب
#مدرسه
#محمد_هادی_جوهری
#یادداشت_95
#جلسه_296

 

🔰مشرب و مدرسه توده ای معرفتی با زاویه نگاه روان شناختی و جامعه شناختی🔰

اساسا مکتب و مشرب و مدرسه و … در صدد بیان یک توده معرفتی و اندیشه ای هستند. اما هر کدام از این ها سعی بر نگاه ویژه ای به این توده معرفتی دارند.
توده های معرفتی را یک بار با رویکرد فردی و روان شناختی بررسی خواهیم کرد در این صورت مشرب معنا پیدا می کند و لذا نسبت مشرب ها بیشتر به افراد و انسان ها رخ می دهد.
اما یک بار می شود یک توده معرفتی را با رویکرد جامعه شناختی و یک زیست اجتماعی در نظر گرفت در آن صورت لفظ مدرسه برای این نگاه و رویکرد زیبنده است . اساسا مدرسه بیشتر به حیث آن محیط و زیستی اجتماعی که ذیل یک توده معرفتی شکل گرفته است نگاه می کند.
و مشرب ها بیشتر به حیث ذائقه های فردی و انسانی که ذیل یک توده معرفتی شکل می گیرد توجه می کند.
شاید به توان صحنه را این گونه توصیف کرد که توده معرفتی را یک بار به شرط اجتماع و زیست اجتماعی ( جامعه شناختی ) نگاه می کنیم می شود مدرسه و یک بار به شرط انسان و زیست انسانی ( روان شناختی ) که می شود مشرب.
اما آیا می شود در این بین مکتب ها را همان اصل و شاکله توده های معرفتی معرفی کرد؟ یعنی مکاتب توده های معرفتی لا به شرط می باشند که قوام توده معرفتی به آن می باشد.

مکتب از نظر بنده یک راه است

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#اصطلاحات
#یادداشت_106
#جلسه_296

در یادداشت قبلی مطرح شد که « مکتب از نظر بنده یک راه است که افراد بسیاری را دنبال خود میکشد. مکتب مسیر است. پیوستار انسانی دارد. لذا مکتب ها در زندگی انسان و در جامعه انسانی نقش های سرنوشت سازی دارند. اندک تصرفی در یک مکتب میتواند سرنوشت یک قوم را به نابودی بکشاند.»

لکن با دقت در مفهوم واژه مکتب و تقسیم بندی سه گانه ای که انجام شد ( مکتب عام، مکتب متوسط، مکتب خرد) مشخص میشود که مکتب لزوما راهی نیست که افراد بسیاری را به دنبال خود بکشد و پیوستار انسانی گسترده ای ایجاد کند. ممکن از نظریه خاصی در یک علم باشد که دستاورد های فراوانی نیز برای آن مکتب ایجاد کند لکن لزوما پیوستار انسانی و جریان سازی نداشته باشد.

در مقابل به نظر میرسد واژه ی مدرسه دقیقا شامل این معناست. در واژه مدرسه نقش پیوستار انسانی و تربیت انسان اشراب شده است. واژه مدرسه تربیت یک عده معتنا به از انسان ها و شکل دهی به یک جریان اجتماعی را در درون خود دارد. بدون در نظر گرفتن این معنا، واژه مدرسه بی فایده است ودقیقا مترادف واژه مکتب خواهد شد.

صراط و سبل

#امید_فشندی
#یادداشت_175
#جلسه_296
#مشخصات_اسلام

🔰 صراط و سبل

چه سبل را راه‌های فرعی و مقدمه‌ای برای قرارگیری در صراط بدانیم، و چه آن‌ها را در متن صراط و خطوط و لایه‌های مختلف خود آن بشماریم؛ توجه به زمینه و ضرورت‌های این تفكیك در فهم ما از نسبت انسان و مذهب راهگشا خواهد بود.

همان دلایلی كه اشتمال قرآن را بر آیات متشابه توجیه می‌كند و آن را اقتضای مرتبه‌داری و شئون‌شِمالی و نزول قرآن می‌داند؛ همان‌ها می‌تواند بر ضرورت كثرت و تفاوت راه‌های پیمایش و صیرورت به سوی خداوند گواهی دهند.

با رویكردهای صرفا كلامی به شریعت و تكالیف الهی، به‌سختی می‌توان اقتضائات حیات و صیرورت انسانی در قوس صعود را تبیین كرد؛ به ذهن و زبان انضمامی و میدان‌آلودتری نیاز است.

3 مرداد 1400

#مشخصات_اسلام

#امید_فشندی
#یادداشت_174
#جلسه_295
#مشخصات_اسلام

تحلیل دقیقی ارائه فرموده و عمق زیادی به مسئله بخشیدید، سپاسگزارم.

💠 داستان دین و دولت و مناسک و اصلاح‌گری در جمهوری اسلامی

البته این توجه به‌جایی است كه مراقب باشیم به اسم اصلاح‌گرایی و روشن‌فكرمآبی، تیشه به ریشه‌ی آداب و عادات و مناسك خود نزنیم.

این را هم قبول دارم كه نسبت شریعت (و مناسك) با حقیقت و باطن دین، مثل نسبت لباس و انسان است، مثل تقوا و مؤمن كه: فصونوها فتصوّنوا بها.

اما داستان مناسك در تشیع و خصوصا دوران جمهوری اسلامی، پیچیدگی‌های عجیبی دارد:

#نخست آنكه مناسك شیعی لزوما همان شریعت اسلامی نیست كه استناد درستی به وحی و كتاب و سنت و عترت داشته باشد، بیشتر برساخت هویتی شیعه در طور چندصدسال اخیر برای تمایز با عامه‌ی مسلمین است.

#دو اینكه كار در دست نهاد و عالم دین نبوده و نیست.

#سه اینكه در پساپیروزی انقلاب، این شیعه‌ی مناسكی كاملا از رانت حكومتی و رسانه‌ای و امكانات عمومی بهره‌برداری كرده است و حكومت هم بدش نمی‌آمده ضعف‌های گفتمانی و ایدئولوژیك خود را با همان افیونی كه علیه‌اش قیام كرد، تسكین دهد.

#چهار آنكه روحانیت اصیل و اصلاحگر و روشنفكران دینی هیچگاه از سوی حاكمیت و رسانه‌های رسمی آن به رسمیت شناخته نشدند و با كوچكترین اظهار نظر و ابراز عقیده، از سوی امنیتی‌ها و هیئتی‌ها مورد طعن و تكفیر و درنتیجه تمكین یا تبعید ناخواسته كشانده شدند، لذا مبارزه‌ی – یا حداقل رقابت – منصفانه‌ای نبوده است.

#پنچ – و مهمتر از همه – اینكه:

جمهوری اسلامی در پیدایی و پویایی و پایایی، ناگزیر از اصلاح فكر دینی بود و هست؛ اینكه دست تقدیر این انقلاب را از بهشتی به رئیسی رسانده نباید ما را دچار خطای محاسباتی كند… هنوز نسل اول زنده هستند و اسناد و مدارك و متون فكر و قرائتی از اسلامی و تشیع كه مردم را به صحنه آورد، موجود است.

فاصله میان راهبران نخستین انقلاب با حضرات روحانیون انقلابی موجود به‌قدری زیاد است كه می‌توان از یك #ربایش تاریخی سخن گفت، انقلاب و نظام از دست جریان روشنفكری اصیل و روزآمد ربوده شد و اسلام در چهره‌ی فقاهتی‌اش و شیعه در قرائت فرقه‌ای‌اش جانشین آن گشت.

ما ناگزیر از یك اصلاح بنیادین در نهاد دین و اندیشه‌ی دینی بودیم كه تاحدوی هم با نهضت اسلامی شروع شد و خوب هم پیش آمد و حتی به پیروزی سیاسی هم دست یافت، اما …

اما به نظر این حقیر می‌رسد كه حضرت امام، قدمی را – كه برای حفظ انقلاب و نظام اسلامی ضروری بود – و پس از او هم دیگر هیچ‌کس نخواهد توانست بردارد – برنداشت.

امام خمینی تاریخی‌ترین فرصتی را كه یك رهبر دینی به‌پشتوانه‌ی حمایت مردمی و در مسند حاكمیت می‌توانست برای اصلاح نهاد دین و اندیشه‌ی دینی بردارد، برنداشت؛ امام پس از پیروزی، حوزه را عملا به طیف سنتی سپرد و حتی شورای نگهبان را هم به نماینده‌ی آن طیف واگذار كرد و حتی به‌اندازه‌ی چند جلسه تفسیر قرآن به قرائت خود هم نخواست مقابل طیف سنتی بایستد.

امام ترسید و این ترس مقدس او؛ هم انقلاب اسلامی را در معرض زوال قرار داده و هم نظام اسلامی را در معرض اضمحلال.

نهضت پیامبر در صدر اسلام گرچه در ساحت سیاسی از سبیل ولایت منحرف شد، اما تقریبا بر صراط او باقی ماند و روزبه‌روز اندیشمندانی در قرون بعدی به بار آورد، اما نهضت اسلامی ما پس از امام گرچه در ساحت سیاسی به ثبات و مسیر خود ادامه می‌دهد، اما …. اما تریبون نمازجمعه‌ی تهران از #سیدمحمود_طالقانی رسیده است به #سیداحمد_خاتمی؛ اولی گرچه در حوزه اسمی نداشت اما در میان مردم رسمی داشت، دومی اما از حوزه رانده است و از مردم مانده، ناگزیر به قدرت و شوكت و درشت‌گویی روی آورده است.

ما نیاز به زایش فکری و روشنفکری دینی و اصلاح اجتماعی داریم، اما نداریم که نداریم که نداریم…. آیا حلقه‌ی اندیشه‌ی کلامی می‌تواند چنین رسالتی برای خود متصور باشد؟

…………………………

[پ.ن: بنده پیش‌ترها مراقبت داشتم كه به اسم و مصداقی اشاره نكنم، اما حالا باورم این است كه این اشخاص صرفا یك شخص نیستند، بلكه نماد یك جریان فکری و الگوی حکمرانی‌اند و باید به ایشان اشاره كرد؛ آیةالله جنتی دیگر یك شخص نیست تا به ساده‌زیستی و ثبات قدم او در حمایت از آیةالله خامنه‌ای تمسك كنیم، جنّتی نماد یك حاكمیت فقهی و اقتدارگرا و عزم مادرخوانده‌های پیر و خسته و بسته و بی‌پستان و یائسه بر سرنوشت یك ملّت است… #نه_به_جنتی صرفا مخالفت با یك مدیر پیر اما مخلص و بصیر و انقلابی نیست، بلكه نه به اشراف سیاسی و مذهبی، نه به قبیله‌ی حزب‌اللابی‌ها، نه به طاغوت‌منشان انقلابی است، نه به حداد عادل و حسین طائب و مهدی خاموشی و رضا غلامی و مهدی چمران و احمد خاتمی است، نه به نسل جوان و رانتی و كیف‌كشان خیمه‌شب‌باز نسل اول است]

از مزایای عنصر یادداشت در نرم افزار

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مهدی_اعلایی
#یادداشت_38
#جلسه_295

از مزایای عنصر یادداشت در نرم افزار حلقه اندیشه کلامی، بسیار سخن می توان گفت؛ چرا که بالوجدان آن را به مراتب حس کرده ایم.
.
اما آنچه در این یادداشت در صدد طرح و بررسی آن هستم، یکی از معایب احتمالی یادداشت نویسی است. دست به قلم شدن و سر هر موضوعی یادداشتی ارائه کردن، می تواند به آفت بسیار بزرگی تبدیل شود. به خصوص که حضرت استاد نیز، بسیار کریمانه با یادداشت ها برخورد می کنند و نکاتی را از یادداشت استخراج و مطرح می کنند، که حتی گاهی مند نظر نگارنده نیز، نبوده!!!
‌.
منشأ اصلی این مسئله به نظر حقیر به تکبر پنهان باز می گردد. تکبر پنهان، از جمله بزرگترین خطراتی است که بر سر راه فرهیختگان و نخبگان است. چرا که ما خود را صاحب فکر و اندیشه و … می بینیم و بسیاری دیگر را، عاری از آنها. آنچه این رذیله را در وجود ما پنهان می کند و چه بسا موجب می شود خود ما نیز متوجه وجود آن نشویم، ظاهر اندیشمندانه و متفکرانه ای است، که در مواجهات مختلف دیده می شود. به خصوص که ممکن است عصبیت نیز، در کنار این تکبر قرار گرفته و مزید بر علت شود. این عصبیت موجب می شود ما به راحتی به رذیله تکفیر دیگران (البته با ظاهر نقد علمی) مبتلا شویم و سخنان دیگران را درست نشنیده و غلط تحلیل کنیم.
‌.
آن‌چه برای پیشگیری از تحقق این امر به نظر می رسد، دوری از عصبیت در مواجهات علمی و همچنین جستجوی عیوب خود است. وقتی پس از زحمات فراوان، یادداشتی ارائه کردیم، خود ما با نگاه نقادانه به آن بنگریم و همواره سعی در یافتن عیوب خود داشته باشیم، تا این یادداشت نویسی روزانه منجر به تصور غیر واقعی از خودمان نشود. علاوه بر اینکه باید همیشه از چنین آفت هایی به خداوند متعال پناه ببریم، که همزمان با رشد علمی ما، نفس اماره ما هم رشد کند و بالاخره در بزنگاهی، ما را زمین بزند و ما همچنان خود را حق به جانب پنداریم.
.
پ.ن: این یادداشت از باب کافر همه را به کیش خود پندارد می باشد و از آنجایی که ریشه های این مسئله را در خود احساس کردم، مطرح کردم؛ و الا، قصد بی احترامی به ساحت عزیزان را نداشتم.
عصمنی الله و ایاکم

رابطه ی اسما الهی با یکدیگر

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#اصطلاحات
#یادداشت_105
#جلسه_295

هرچه تامل کردم باز هم نتواستم با مطالب امروز کلاس حول مکتب ارتباط صحیحی بگیریم. البته یقینا از فهم ناقص و جهل بنده از مباحث عرفانی و رابطه ی اسما الهی با یکدیگر و نیز از مفاهیمی نظیر سبل و صراط و مکتب و… ناشی می شود. لکن لااقل می شود سوالات و ابهامات را به صورت یک یادداشت ارائه داد تا در آینده برطرف شود.
توضیحات جناب استاد به نظر بنده بیشتر مناسب یه نوع رویکرد و یا ویژگی شخصی بود و اصلا مناسب مکتب نبود. معنای مکتب در ارتکاز حقیر بسیار سنگین تر از این بود که کسی روحیاتش گرایش به یکی از اسما و صفات الهی داشته باشد.

مکتب از نظر بنده یک راه است که افراد بسیاری را دنبال خود میکشد. مکتب مسیر است. پیوستار انسانی دارد. لذا مکتب ها در زندگی انسان و در جامعه انسانی نقش های سرنوشت سازی دارند. اندک تصرفی در یک مکتب میتواند سرنوشت یک قوم را به نابودی بکشاند.

لذا وقتی از مکتب اسلامی صحبت میکنیم نمی توانیم آن را به روحیات افراد و یا اسما مختلف الهی گره بزنیم. زیرا اسما الهی یقینا ترتیب و اصل و فرعی دارند. دال مرکزی و یال های اطراف آن دارند. نمی شود تمام اسما را در یک سطح قرائت کرد و هرکسی را که یک اسم در او بروز بیشتری دارد صاحب مکتب متمایز اسلامی دانست.
میشود تحت یک مکتب چندین رویکرد و روش ملاحظه کرد لکن نمی توان همه آنها را «مکاتب» جدا از هم دید. اگر اینگونه نبینیم به تعداد اسما الهی بلکه بسیار بیش از آن مکتب اسلامی داریم که این یقینا نمی تواند درست باشد.

باید در هر ساحتی اسم محوری الهی که باقی اسامی حول آن نقش ایفا میکنند را شناسایی کرد و مکتب را به صورت نظام مند ارائه نمود. در این صورت است که میتوان این مکتب را به اسلام استناد کرد که ذیل آن ممکن است رویکردها و روش های مختلفی وجود داشته باشد. مثل مکتب سیاسی اجتماعی اسلام- مکتب اقتصادی اسلام و….

تأملی در معنای #الگوی_پیشرفت

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_198
#جلسه_295

💠 تأملی در معنای #الگوی_پیشرفت

🔺 در این ترکیب معنای پیشرفت روشن است؛ پیشرفت یعنی یک وضع مطلوبی باید باشد، یک وضع موجودی نیز هست که با آن وضع مطلوب فاصله دارد، حرکت از این وضع موجود به وضع مطلوب را پیشرفت می گویند.
🔺 وقتی کلید واژه تبدیل به #الگوی_اسلامی_ایرانی_پیشرفت می شود، باز هم معلوم است که می خواهیم انقلاب اسلامی ایران را بر اساس و با تکیه بر سخنان اسلام از وضع موجود خود به وضع مطلوب برسانیم.
آن چیزی که در این ترکیب نیازمند به تأمل است کلمه #الگو است.
🔺 البته می دانیم که برای پیشرفت به یک #نظریه_پیشرفت نیازمند هستیم و هر نظریه پیشرفتی مبتنی بر یک #نظریه_سعادت است و قبلاً در دو پست به این دو بحث پرداخته بودم که خلاصه آن بحث این بود:
🔹 #نظريه_سعادت می گوید انسان و جامعه اگر چنین وضعی داشته باشد سعادتمند است؛ لذا تصویر #آرمان_شهر در نظریه سعادت مهم است، چون آنچنان وضع سعادتمندانه را به تصویر می کشد. آرمان شهر اسلام خدایی شدن انسان است، یعنی تقرب الی الله و فنای فی الله؛ این آرمان شهر را اگر از برش زندگی انسانی نگاه کنیم به آن رسیدن فرد و جامعه به #حیات_طیّبه تعبیر شده و اگر یک برش حیات گسترده اجتماعی به آن بزنیم شکل گیری #تمدن_اسلامی است.
🏷 این بحث را در #يادداشت_118 – #جلسه_204 پرداخته بودم.

🔹 #نظریه_پیشرفت در واقع #فرایند «حرکت از وضع موجود به آن وضع سعادتمندانه» (پیشرفت) است.
در واقع فرایند 5 گامه تحقق اهداف اسلامی یعنی 1. انقلاب اسلامی 2. نظام اسلامی 3. دولت اسلامی 4. جامعه اسلامی 5. تمدن اسلامی؛ را باید به عنوان #نظریه_پیشرفت_امام_خامنه_ای تلقی کرد.

🏷 این بحث را در #يادداشت_119 – #جلسه_205 پرداخته بودم.

☑️ اما الگو در این ترکیب به چه معناست؟
🔺 به نظر می رسد این قسمت از بحث سختی قضیه باشد! برای فهم این بحث مقالات و کتبی چند دیدم، موارد قابل تأملش به شکل زیر است: (بعد از این پست فیش های سه منبع قابل تأمل در این زمینه را تقدیم می کنم)
🔹 حاج آقای میرمعزی در تلاش ارزشمندی نهایتاً الگو را به معنای #ساختار_توضیح_نظریه_پیشرفت و یا معنا می کنند.
🔹 آقای محمدجواد قربی در کتاب ارزشمند «مبانی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت از منظر امام خامنه ای» ایده جذابی می زنند که نهایتاً می شود #الگو_به_مثابه_پارادایم البته خود ایشان پی حرفشان را به خوبی در کتابشان نگرفتند. (بقیه بحثشان هم همان ایده جناب میرمعزی است، بعلاوه ذکر سخنان دیگران)
🔺 در بیانات #امام_خامنه_ای کلید واژه ای با عنوان #نقشه_جامع برای معنا کردن الگو بالا آمده است؛
🏷 «این الگو یک نقشه ی جامع است که به ما می گوید به کدام طرف، به کدام سمت، برای کدام هدف داریم حرکت می کنیم. وضعیت مطلوب باید تصویر شود و چگونگی رسیدن از وضع موجود به آن وضع مطلوب هم بایستی بیان شود.»
(۱۳۸۹/۰۹/۱۰) بيانات در نخستين نشست انديشه‌هاى راهبردى، بررسى انديشه‌هاى راهبردى الگوى اسلامى – ايرانىِ پيشرفت
🔺 تحت تأثیر همین بیان آقا خود معاونت هماهنگ و نظارت فرایندی مركز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت در باب مفهوم و چیستی الگو آورده است که «الگو یک نقشه جامع است که هدف و سمت حرکت، شیوه ی حرکت و نحوه رفتار جامعه را برای تحقق یافتن تحول تکاملی جامعه بیان می کند.»
چیستی و مفهوم الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و نقشه راه و فرایند طراحی، تدوین، تصویب و پایش الگو، تهران، مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، ۱۳۹۱، ص 10 (اینجا ببینید)

❇️ جمعبندی: به نظر می رسد نباید از کلمه الگو به سمت ادبیات مرسوم #مدل در فلسفه علم و علوم اجتماعی حرکت کنیم، اینجا یک معنای خاص از الگو اراده شده است، الگو در واقع #کالک_عملیات_تمدن_سازی است؛ اگر ما یک نظریه پیشرفت داریم که فرایند تحقق نظریه سعادت ما را بیان می کند، برای طی کردن این فرایند و برداشتن این گام ها نیازمند یک #نقشه و #برنامه هستیم که ابعاد مختلف #حیات_پرمؤلفه_تمدنی امروز ما را پشتیبانی می کند و لذا این نقشه صفت #جامع را نیز به خود گرفته است.
😧 این حد با وجود اینکه قدمی به جلو بوده است ولی با توجه به توقعی که آقا از این نقشه جامع داد قدری فهم دقیق را با مشکل مواجه می کند:
🏷 «وقتى مى‌گوئيم الگوى ايرانى – اسلامى، يعنى يك نقشه‌ى جامع. بدون نقشه‌ى جامع، دچار سردرگمى خواهيم شد؛ همچنان كه در طول اين سى سال، به حركتهاى هفت و هشتى، بى‌هدف و زيگزاگ مبتلا بوديم و به اين در و آن در زديم. گاهى يك حركتى را انجام داديم، بعد گاهى ضد آن حركت و متناقض با آن را – هم در زمينه‌ى فرهنگ، هم در زمينه‌ى اقتصاد و در زمينه‌هاى گوناگون – انجام داديم! اين به خاطر اين است كه يك نقشه‌ى جامع وجود نداشته است.»
(۱۳۸۹/۰۹/۱۰) بيانات در نخستين نشست انديشه‌هاى راهبردى، بررسى انديشه‌هاى راهبردى الگوى اسلامى – ايرانىِ پيشرفت
🔷 در حقیقت توقع رهبری از الگو این است که #نقشه_جامع_حرکت_تمدنی ما باشد، و این سطح توقع از الگو را بسیار بالا می برد. قاعدتاً این نقشه باید یک سطحی از کلیت و کلان نگری را در خود داشته باشد تا بتواند راهنمای حرکت انقلاب در مسیر پیشرفت باشد. جامعیت این نقشه هم به این است که ابعاد مختلف حیات اجتماعی را تعیین تکلیف کند.
🔹 با این دقت ها به نظر می رسد متنی که با عنوان «سند الگوی پایه اسلامی ایرانی پیشرفت» ارائه شده است را باید به این شکل دید که در بخش هایی که دارد مبانی و آرمان و رسالت و افق را می گوید حالت مقدمه ای دارد و بهتر این بود که این مقدمه بیان نظریه سعادت و نظریه پیشرفت می بود و سپس ارائه نقشه؛ آن بخشی که در واقع اصل سند است قسمت تدابیر است، در یک ملاحظه اولیه احساس یک #نقشه_واحد به انسان دست نمی دهد، به شکل گزاره گزاره بیان شده است، ولی تلاشی که شده که این تدابیر از جامعیت برخوردار باشند قابل تحسین است.
ذیلا متن «سند الگوی پایه اسلامی ایرانی پیشرفت» می آید و بخش تدابیر را نیز جداگانه برای دقت بیشتر می گذارم.

جهان بینی روح مکتب و ایدئولوژی اجزا مکتب

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مکتب
#جهان_بینی
#ایدئولوژی
#محمد_هادی_جوهری
#یادداشت_93
#جلسه_294

🔰جهان بینی روح مکتب و ایدئولوژی اجزا مکتب 🔰

مکتب یک سیستم واحد فکری عملی است.
هر کدام از این سه لفط که در تعریف مکتب استفاده شده است در صدد بیان یک مفهوم خواستی می باشد.
سیستم و دستگاه به منظور این است که اجزایی دارد و هر جزیی یک وظیفه ای دارد و در جای مشخصی قرار دارد.
فکری بودن نشان بر ایده و اندیشه بودن آن می باشد . و عملی بودن دال بر توجه به مسئله های اجتماعی است . یعنی گزاره های مکتب در صد بیان باید ها و نبایدهاست.
هر مکتب از یک جهان بینی و بستر نظری تغذیه می کند و بر پایه آن اندیشه های نظری ، ایدئولوژی ها شکل می گیرد و وقتی آن ایدئولوژی ها تبدیل به یک سیستم واحد فکری و عملی شود، مکتب شکل می گیرد.
فلذا روح هر مکتب، جهان بینی آن می باشد و ایدئولوژی به مثابه اجزا آن مکتب شناخته می شود.
نکته مهم در یک مکتب سامان و هماهنگی بین گزاره ها و اندیشه هاست. چرا که مکتب بر پایه آن نظم به حل مسائل می پردازد. به عبارت دیگر اندیشه ها باید به صورت هماهنگ تبدیل به یک سیستم و دستگاه شوند تا آن را مکتب نامید.
یادداشت با اقتباس از متن شهید مطهری در کتاب هدف زندگی ، جلد 29 مجموعه آثار، صفحه 361 نوشته شده است.

معنای مکتب

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_197
#جلسه_294

💠 معنای مکتب

به نظر می رسد در سه سطح مکتب به کار می رود:

1️⃣ سطح کلان
در این معنا مکتب عام تر از جهان بینی و ایدئولوژی است؛ در واقع مکتب چیزی شبیه دین و آیین است، مکتب هم دارای جهان بینی است یعنی نگاهی به جهان و جامعه و انسان و غایت همه این ها دارد و هم دارای ایدئولوژی است (در عنوان بعدی معنا می شود)

2️⃣ سطح متوسط
به نظر می رسد که مکتب در سطح متوسط خودش به معنای ایدئولوژی است، منتها باید معنای ائدولوژی را خوب فهمید، درست است که ایدئولوژی در مقابل جهان بینی که به معنای هست شناسی است، به معنای الزام شناسی آن هم در دو لایه الزام شناسی ارزشی (اخلاق) و الزام شناسی عملی (فقه) است؛ اما الزام شناسی را باید خو شناخت، الزام شناسی در عام ترین لایه خود به معنای #طرحی_برای_زندگی یا #نظریه_ای_برای_سعادت_بشر است؛ لذا وقتی می گوییم مکتب و ایدئولوژی یعنی کسی صاحب مکتب و ایدئولوژی است که دارای طرحی برای زندگی و نظریه ای برای سعادت بشر باشد؛
طرح برای زندگی و #نظریه_سعادت هم یعنی طرحی که برای همه ابعاد حیات فردی و اجتماعی بشری (اخلاق فردی و خانوادگی و اجتماعی، احکام فردی و خانوادگی و اجتماعی؛ آن هم در همه ابعاد سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و تربیتی و
شاید بگویید ما دیدیم که مکاتب از بحث های توصیفی و هستی شناختی نیز بحث می کنند؛ اما واقعش این است که اگر هم بحث می کند با این سویه است که سعادتمند کسی است که چنین نگاهی به هستی (هستی شناسی ای) داشته باشد.

3️⃣ سطح خُرد
در این سطح در هر دایره خاصی مثل یک گروه اجتماعی سیاسی، یک جامعه علمی خاص و … دسته ای وجود داشتند که وجوه اشتراکی داشتند به عنوان یک مکتب در مقابل دسته دیگر که در همین موضوع وجوه اشتراکی بین خود و وجوه افتراقی با دسته اول داشتند، را یک مکتب اطلاق می کنند.
البته هر چه آن موضوع کلان تر باشد آن مکتب ها هم کلان تر هستند و هر چه خُرد تر هم خُردتر.
یک معیار اینجا وجود دارد که در حیطه آن موضوع خاص اختلافات مبنایی وجود داشته باشد، و الا اگر بخش اعظم مبانی مشترک باشد و فقط در روبناها با هم اختلاف داشته باشند دیگر عنوان مکتب نمی دهند؛ بلکه ظاهرا اینجا عنوان مشرب به کار برده شود.

شهادت حاج قاسم

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_89
#جلسه_294

پس از آن اشاره‌ای که آقا بعد از شهادت حاج قاسم به مکتب حاج‌قاسم داشتند افراد و مجموعه‌هایی به دنبال بازشناسی مکتب حاج قاسم شروع به کار کردند. اما وقتی معنا و مفهوم مکتب را ندانیم، چگونه می‌خواهیم یک مکتب را بشناسیم؟ چگونه می‌خواهیم مکتب حاج قاسم را باز شناسی کنیم؟
وقتی آقا می‌فرمایند که به حاج قاسم و ابومهندس به عنوان فرد نگاه نکنید و به دنبال مکتب و مدرسه این شهیدان باشید، و ما هنوز مراد از مکتب و مدرسه را نمی‌دانیم چگونه می‌توانیم آن مکتب و مدرسه را کشف کنیم و به دنبال نشر و فراگیر کردن آن باشیم؟
سوالی هم در اینجا هست آنکه اراده‌ی آقا از مکتب با آن مفهوم و معنایی که ما از مکتب در می‌آوریم یکی است؟ در هنگام تلاش برای درآوردن معنا و مفهوم مکتب باید به این نکته هم توجه داشت که باید به فهم آقا از مکتب نزدیک شد. به هر حال ما اگر به دنبال مکتب امام هم باشیم، باز هم به این نیاز داریم؛ این «مکتب امام» را هم از آقا گرفته‌ایم.
🌺

مکتب حاج قاسم

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مهدی_اعلایی
#یادداشت_39
#جلسه_294

یکی از مباحثی که در جلسه و یادداشت های دوستان مطرح شد، مکتب حاج قاسم بود. اگر گفته می‌شود مکتب شهید سلیمانی، مراد مکتب مستقل نیست، بلکه برآیند و بروندادی از مکتب امامین انقلاب است. چنانکه مقام معظم رهبری (حفظه الله) در پی شهادت سردار سلیمانی می‌فرماید: او نمونه‌ برجسته‌ای از تربیت‌شدگان اسلام و مکتب امام خمینی(ره) بود، او همه‌ عمر خود را به جهاد در راه خدا گذرانید. شهادت پاداش تلاش بی‌وقفه‌ او در همه‌ این سالیان بود.
این جمله رهبر فرزانه انقلاب دو حقیقت مهم پیرامون مکتب شهید سلیمانی را آشکار می‌سازد؛ اولا مکتب شهید سلیمانی چیزی جدای از مکتب امام خمینی(ره) نیست. ثانیاً در میان تمام مبانی مکتب امامین انقلاب، آنچه در مکتب شهید سلیمانی بیشترین ظهور و بروز را پیدا کرده است، صبغه جهادگری در راه خدا و مبارزه مستقیم با دشمنان دین می‌باشد. چنانکه مقام معظم رهبری (حفظه الله) عبارت «او همه‌ عمر خود را به جهاد درراه خدا گذرانید» را در جمله بالا بیان داشتند. این سخن به معنای انکار بروز سایر مبانی مکتب امامین انقلاب در مکتب شهید سلیمانی نیست، بلکه به معنا برجستگی جهادگری در شخصیت شهید بزرگوار است.

جهان ماهیتی به سوی اوی دارد

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_87
#جلسه_294
#مختصات_اسلام

🔰جهان ماهیتی به سوی اوی دارد

” صِراطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُور

همه موجودات در نهایت به سوی او می روند
شاید یکی از راه های سنجش توحیدی بودن علوم این باشد که ببینیم در انتها این علم به حضرتش می رسد یا نه؟
در راه او هست یا نه؟
فلسفه مصباح است اگر به خدارسید می شود حکمت متعالیه
اگر به الحاد رسید می شود خزعبلات
بقیه علوم هم همین باید ربطش را با #او مشخص کند
علمی که به توحید بشر کمکی نکند علم نیست اگر هم تسامح کردند وعلم گفتند علم نافع نیست
حضرت علامه حسن زاده حفظه الله
در درس شرح اشارات اینگونه سیر کتاب را توضیح می دادند که مرحوم شیخ الرئیس ابتدا از طبیعیات (نمط 1 و2) شروع کرده از هیولی و ماده تا کم کم ذهن را تجهیز کند انسان را از همین زمین و کره خاکی پرواز دهد و به عرش ببرد (نقل به مضمون)
یعنی اگر دارد بحث طبیعی یا حتی نجوم و ریاضی هم می کند در هندسه علوم مشخص است که این علم خدمتش به توحید چیست
می خواهد انسانی که در این دنیا فطرتش غبار گرفته را بیدار کند تنبه بدهد واز همینجا او را به سوی او به پرواز دربیاورد
واقعا حکیم برازنده این مردان خداست
اگر طب دارد درس می دهد طبش بوی توحید می دهد در طب دنبال علم توحید است

حضرت علامه رساله ای دارد به اسم عرفان،قرآن،برهان جدای ندارند
دغدغه حکیم این است که اثبات کند به انسان فراموش کار که ای غافل بشر
اینها باهم دعوا ندارند اینها یکی هستند قران همان برهان است عرفان هم چیزی غیر از قران نمی گویید.

چقدر زیبا است انسان این آیه را همیشه نصب العین خود کند و با این آیه همه چیز را ببیند و تقریر کند با الی الله تصیرو الامور همه چیز را قضاوت کند
خیلی این مشخصه سنگین است خیلی.

جنگ نرم

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_88
#جلسه_294
#مشخصات_اسلام
#قدرت_نرم

🔸دیگر خیلی وقت است که جنگ نرم در مبارزه جای جنگ سخت را گرفته
وقدرت نرم قدرت محوری است .
و توان اقتصادی و قدرت نظامی به عنوان پشتوانه جنگ نرم قرار دارد نه محور مبارزه

🔸وقتی در جنگ نرم دشمن قلب و ایمان ملت ما را هدف گرفته و می خواهد اعتقاد او را تغییر دهد و اهداف خودش را از طریق مردم مطالبه کند ما دراین میان کجایی میدانیم ؟
شرایط جنگی بودن که بر کسی پوشیده نیست ؟
یعنی بعید است کسی دغدغه داشته باشد و الان احساس نکند وسط میدان مبارزه است
دشمن از هر چیزی دارد برای تضعیف امبد و اعتقاد مردم استفاده می کند

❓وظیفه ما در این جنگ اعتقادی چیست ؟
❓آیا وظیفه ما چیزی غیر از یثیروا لهم دفائن العقول است؟
❓آیا وظیفه ای غیر از تبیین این مشخصات اسلام برای مردم بوده؟

ما چه کردیم که وقتی من طلبه این جزوه 30 سال پیش شهید مطهری ره را میخوانم برایم جذاب و نو است
حوزه علمیه در این سال ها چه چیزی در این زمینه تولید کرده ؟
چه به ما آموخته ؟
وقتی این برای من جذاب است
پس برای مردم چه حالی دارد؟
مردم چقدر کیف می کنند مشخصات دینشان را بعد از 40 ،50 سال مسلمانی بدانند
به نظرم برایشان جذاب باشد وقتی بدانند که مشخصات دینشان غیر از طهارت و نجاست و ترتیب غسل جنابت است.
واقعا ایده استاد برای شبکه مشخصات اسلام ایده فاخری است
هرچه جلو تر می رود بیشتر برایم جذاب می شود.

#روش_شناسی_فهم

#یادداشت
#حمیدرضاشب_بویی
#جلسه_293
#یادداشت_81
#روش_شناسی_فهم 3

در ادامه یادداشت های قبل می خواهم عرض کنم که ورود به فهم مفاهیمی چون منظومه، نظام، مشخصات و مختصات، می بایست از یک مسیر دقیق و درست حرکت کنیم و سعی کنیم در آن انحطاط فکری که اشاره شد قرار نگیریم.
چه بسا اکنون اگر بتوانیم این مسیر را به دقت طی کنیم یک گشایش معرفتی برای قومی ایجاد شود که تا قبل از ما همه در یک امتناع فکری افتاده و نتوانسته بودند افق گشایی جدی داشته باشند.
به فرض مثال در بحث شناخت معنای منظومه، به کتاب معجم مقاییس اللغة رجوع کردم تا متوجه شوم این منظومه و نظام چه ریشه ی مفهومی در عرب زبانان دارد:
النون و الظاء و الميم: أصلٌ يدلُّ على تأليف شي‏ءٍ و تأليفه، در علم لغت به اشاره به اینگونه معنای حرفی و هجایب، گوهر معنا می گویند، کارکرد گوهر معنا این است که در تمامی اشتقاقاتی که از این سه حرف به وجود می اید یک لایه ای از این معنا که اشاره شد، وجود دارد لذا هم نظام و هم منظومه این گوهر معنا را دارند.
حتی درباره منظومه نیز گفته اند:
• و النَّظْمُ من الأرْضِ: ما كانَ من غُدْرَانٍ صِغَارٍ وَصَلَ بَعْضُها إلى بَعْضٍ فصارتْ مَنْظُوْمَة
این معنا اینگونه نشان می دهد که منظومه عملا به معنای رسیدن چند آبگیر به هم و تبدیل به رودخانه شدن است.
به نظر می آید منظومه شمسی هم وقتی مطرح می شود قاعدتا اینگونه معنا در دل آن نهفته است یعنی اینکه یک حرکت هماهنگ و یک دست با اینکه همان حرکت در جزء جزء آن هم دیده می شود و شاید این حرکت را به سوگیری تعبیر کنیم
لذا در منظومه ما به دنبال این هستیم که در تک تک جزءهای منظومه سوگیری را کشف کنیم و این سوگیری را به صورت یک دست و هماهنگ در حدی که یک واحد تشکیل شود نشان دهیم.

اشکال روشی

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#اصطلاحات
#یادداشت_104
#جلسه_293

✨اشکال روشی

اگر هدف از این کاری که اکنون مشغول آن هستیم این است که یه دور واژگان و ادبیاتمان را مرور کنیم و آنها را تنظیم و تصحیح کنیم تا در نهایت یک از مفاهمه و توسعه ادبیاتی مطلوب در حلقه برخوردار شویم، به نظر روشی که در پیش گرفته ایم روش مطلوبی نباشد.
یه نوع سردرگمی و آشفتگی در بحث مشاهده میشود و احساس میشود که بحث ها بر اساس ذهنیت های پیشین جلو می رود نه بر اساس تحقیقات متقنی که بتوان به آن تکیه کرد. در نهایت نیز جمع بندی محکم و متقنی برای هر واژه انجام نمیشود که بعدها بتوان به آن اعتماد نمود و از آن دفاع کرد. حتی در یک خط معنای مورد توافق جمع بندی نمیشود. صرفا یک هاله ای از اطلاعات حول یک واژه مباحثه میشود. لذا بعید است با این روش در آینده در مورد کاربرد هر واژه به اتفاق برسیم و توسعه ادبیاتی مطلوبی داشته باشیم.

اندیشه راهبردی، نحوه حکمرانی

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#ادنیشه_راهبردی
#نحوه_حکمرانی
#محمد_هادی_جوهری
#یادداشت_92
#جلسه_293

🔰اندیشه راهبردی، نحوه حکمرانی🔰

اندیشه راهبردی از جنش اندیشه می باشد لذا از دانش های مکتب خود در حال تغذیه می باشد. و شاید بتوان این گونه ادعا کرد که اندیشه راهبردی ، نزدیک ترین نقطه اندیشه ای به اقدام هست لذا از این رو آن را اندیشه اقدام نیز می نامند.
اندیشه راهبردی، با طرح و برنامه فرق دارد و فقط اصل ایده و فکر و نظر را پوشش می دهد.
طرح و برنامه راهبردی ، اساسا نحوه تحقق آن اندیشه می باشد. و اندیشه راهبردی با تحقق ایده و فکر کاری ندارد. فلذا تفاوتش با طرح و برنامه مشخص خواهد شد.
اندیشه راهبردی برخلاف دو اندیشه توحیدی و اجتماعی، جهان شمول نمی باشد. فلذا شرایط زمانی و مکانی در آن موثر می باشد.
اندیشه راهبردی نیز یک اندیشه دینی می باشد. اگر اندیشه توحیدی را مشتق اول اندیشه دینی و اندیشه اجتماعی را مشتق دوم بدانیم، اندیشه راهبردی، مشتق سوم اندیشه دینی خواهد بود.
اساسا اندیشه توحیدی ، گزاره هایی از جنس نگرش های پایه نسبت به خدا و انسان و هستی می باشد و اندیشه اجتماعی حاصل از ضرب اندیشه توحیدی در تعقل و تجربه بشری و اجتماع و اداره جامعه است . و اندیشه راهبردی خروجی ضرب اقتضائات زمان و مکان در اندیشه اجتماعی می باشد.
این مسیر، دال بر دینی بودن این سه اندیشه در مکتب اسلام می باشد.
اندیشه راهبردی، کلان ترین نگاه و چاره اندیشه برای یک اقدام می باشد.
با این توصیف شاید بتوان اندیشه راهبردی را نحوه حکمرانی در هر زمان دانست.

مختصات مکتب

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مهدی_اعلایی
#یادداشت_37
#جلسه_293

جمع بندی بنده از بحث مختصات یک مکتب اینست، که مختصات یک مکتب، آن ویژگی هایی است که موجب تمایز آن مکتب از مکاتب دیگر می شود.
عبارت مختصات برای بیان ویژگی هایی از موضوع به کار می رود، ک آن ویژگی ها در موارد مشابه آن موضوع وجود نداشته باشد. مثلا‌ می گویند تفکر از مختصات انسان است؛ به خلاف شهوت که در انسان و حیوان مشترک است. پس مختصات اسلام، ویژگی هایی است که در ادیان و مکاتب دیگر وجود ندارد.

#روش_شناسی_فهم

#یادداشت
#حمیدرضاشب_بویی
#جلسه_293
#یادداشت_82
#روش_شناسی_فهم ۴

در بحث ساختارهای علم این مسئله مطرح است که ساختار علوم فعلی که به علوم فنی و مهندسی، تجربی و علوم انسانی تقسیم می شود از کجا آمده و چه منطقی این تقسیم بندی را شکل داد.
#فرانسیس_بیکن یک فیلسوف انگلیسی، در سال 1620م. طرحی را در بحث استدلال و روشهای علمی مطرح می کند که همان طرح منجر به شکل گیری انقلاب علمی می شود.

تاقبل از طرح بیکن علم به گزاره هایی گفته می شود که در ذیل الهیات بر خلقت متمرکز شده و رابطه خالق و مخلوق را در آن لحاظ می کند. لذاست که می بینیم تا قبل از نظریه بیکن، بالاترین علوم، حکمت و فلسفه است زیرا که موضوع آن بدیهی ترین است و به حقیقت مطلقه می پردازد.

نظریه بیکن بعدا به همان #تجربه_گرایی معروف شد و او را پدر تجربه گرایی نامیدند؛ بیکن با وارد کردن تجربه عینی و مادی در شکل گیری علم، ساختار جدیدی در علوم در دنیا بنیان گذاشت.

در نگاه غیرالهی بیکن که نگاهی کاملا مادی گرایانه است، حوزه ساختاری فهم یک حوزه هرمی است که مبانی و دکترین علم در بالاترین نقطه قرار دارند که این دکترین، پروتکل هایی تعریف می کند و علوم فعلی شکل می گیرد.

این موضوع مربوط به متدولوژی از 4 بخش اشاره شده در یادداشت های قبل است.
عملا حوزه متدولوژی به سه حالت می تواند باشد:
1. فهم ثنویتی: در یک دامنه فرهنگی که همه قائل به ثنویت اند رخ می دهد و در همه حوزه های فهم اثر می گذارد(شرقی ها غالبا اینگونه اند)
2. فهم تثلیثی: در یک دامنه فرهنگی همه قائل به تثلیث اند و در همه حوزه های فهمشان تثلیثی می اندیشند.(غربی ها اینگونه اند)
○ متدولوژی فهم بیکن حاصل از این فهم تثلیثی است. لذاست که او هرمی برای ادراک و فهم قائل است که دکترین را در این نگاه در بالاترین نقطه قرار داده و بقیه فهم ها را منشعب از پروتکل های آن دکترین می داند
3. فهم توحیدی: فهمی دایره ای شکل که الهیات در مرکز این دوایر قرار دارد و ظهور و تجلی آن نقطه مرکزی، لایه های مختلف را شکل می دهد.

اگر بخواهیم از نگاه متدولوژی، دکترین، نظام و منظومه را بررسی کنیم ابتدا متوجه می شویم که دکترین، مفهومی است که بار معنایی خاصی را متناسب با فهم بیکنی(تثلیثی) را با خود حمل می کند از این رو می بایست در این جا بسیار دقت شود که با کدام نوع فهم به سراغ دقیق کردن این مفاهیم وارد می شویم و هر خلطی در این مسئله یک امتناع فکری را به همراه خواهد داشت.