سازمان(پیرامون ارائه حجه الاسلام شعبان زاده)

از مجموعه ی فکت هایی که در این چند سال اخیر از منابع مختلف به ما میرسد میفهمیم که مقوله ی سازمان های دولتی و ساختار و بروکراسی حاکم به یکی از گلوگاه های انقلاب اسلامی تبدیل شده است و تا برای نحوه ی حاکمیت فکری نکنیم و به اصلاح آن دست نزنیم نمیتوانیم انقلاب را از این مرحله عبور دهیم.

خوب است پیرامون مقوله سازمان های دولتی و حاکمیت و ایده های اصلاحی که پیرامون آنها وجود دارد بیشتر بخوانیم و بشنویم و فکر کنیم تا بتوانیم حرف بومی خود را قوی تر فریاد زنیم. قطعا یکی از موضوعات مورد بحث در حلقه اندیشه کلامی باید این سرفصل باشد.

ایده هایی که در اینجا وجود دارد و تا حال به جمع ما رسیده است:
1️⃣ایده استاد فلاح: ورود مردم سالارانه به حاکمیت-
اصلاح دولت با این خصوصیات که دولت کوچک و چابک باشد و امور سیاست گذاری، هدایت و نظارت را بر عهده داشته باشد و سایر امور به مردم واگذار شود-
راهکار اصلاح: قیام جوانان برای ساختن ایران و درنتیجه تشکیل دولت انقلابی

2️⃣ایده استاد موسوی: تشکیل دولت اسلامی مردم سالار-
توجه به حاکمیت به عنوان یک سرمایه مهم در دستان ما-
راهکار اصلاح: ارائه الگوهای ناب اسلامی از متن فقه برای اصلاح تدریجی ساختار ها- استفاده از لایه میانی که نه حیثیت دولتی دارند و نه حیثیت مردمی به صورت عام؛‌بلکه بین مردم و حکومت قرار دارند. این لایه هم اصلاحات را تسهیل میکنند و هم در شیوه حکومت نقش اساسی دارند.

3️⃣الگوی آقای شعبان زاده: در همین ساختار موجود، ورود موردی به مصادیق و اصلاح آن ها
حضور در سازمان های مختلف و تعامل با آنها و استفاده از ظرفیت های آن ها برای اصلاح روند ها (در همین ساختار موجود.)

4️⃣الگوی آقای سهرابی( برای حل معضل ساختار خودشان): استفاده از نیروهای غیر رسمی و جهادی- عبور از سازمان

5️⃣الگوی آقای دخانچی: عبور از ساختار جهوری اسلامی و رسیدن به پسا اسلامیسم با زنده کردن 4 رکن آن( لویاتانیسم- لیبرالیسم- مارکسیسم- آنارشیسم)

این 5 الگو گرچه در یک لایه نیستند لکن توجه به همه ی آن ها تا حدی میتواند مسیر را واضح تر کند.

آزاداندیشی یعنی عبودیت

در آیه ۹۹ سوره‌ی حجر چنین آمده است : «وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ» بندگی خداوند متعال را تا به یقین رسیدن انجام بده. سوای از بحث مرتبه‌ای بودن یقین؛ در خصوص عبودیت هم می توان تامل کرد.

ما علاوه بر عبودیت مرسوم که در ذهن‌های ما یک معنای خاصی دارد، از راه‌های دیگری هم می‌توانیم به یقین برسیم، حال به بعضی از مراتب یقین؛ می‌توان مثلا با تفکر و اندیشیدن هم به مرتبه‌ای از یقین رسید. با این وجود آیا می‌توان عبودیت را توسعه دارد و مثلا تفکر را ذیل عبودیت معنا کرد و تفکر را بندگی خداوند بدانیم؟

اگر امکان این توسعه در معنای عبودیت وجود داشته باشد، آزادندیشی هم یک وجهی از عبودیت می‌شود؛ در آزاداندیشی به دنبال حق و حقیقت هستیم و البته در حد و مرحله یقین. از اینجا است که آنچه به عنوان آزاداندیشی در فضای انقلابی مطرح می‌شود با آزاداندیشی مدرنیته کاملا متفاوت می‌شود. آزاداندیشی در اینجا عبودیت و بندگی خداوند متعال است بر خلاف آنچه در غرب مدرن تحت عنوان آزاداندیشی مطرح شده است.

اکنون ما و بهشتی

تعبیر اندیشمندان انقلاب، برای بزرگانی چون، سید علی خامنه ای، شهید مطهری، شهید بهشتی، امام موسی صدر، شهید صدرو… گزارش زیبایی است برای معماران بزرگ ترین انقلاب قرن.این تعبیر به همان اندازه که مقصد و سنجه ای برای هر اندیشه ورزی است به همان اندازه رهزن است.

درجهان هر کنش گر فعال انقلاب بیانات این بزرگان با کم ترین مداقه مورد قبول واقع میشود و در سخت ترین پیچیدگی های اجتماعی رهرو و راهرو آنان است. و هر چه زمان می گذرد، عطش ها نه سیراب بلکه برای انس بیشتر با اندیشه این بزرگان بیشتر می شود.اما زیست گام دوم ندایی بالاتر از انس با اندیشه آنان می خواهد در زمانه ای که انقلاب اسلامی باید قدرت خلق خود را در جهان انسانی به رخ غرب بکشد و زیست مومنانه ای را برای مردم خود بیافریند، باید به بحث درباره الگوی معماری اراده مردمی هریک از این بزرگان بنشینیم.والامعماران اراده مردمی بازیگرانی دیگری خواهد داشت.

طرح کلی اندیشه اسلامی قرآن، همرزمان حسین، انسان 250 ساله، تشکل طلبگی مخفی بعداز نماز جماعت، موظف کرن شاگردان برای قبول امام جماعتی مهم ترین مناطق شهری، حاکی از یک نوع الگوی حل مساله خامنه ای است. تریبون حسینیه ارشاد،برای مطهری نقش بلند گو را نداشت، او معتقد به چنین سبک مبارزه وحل مساله ای بود.مرگ مطهری زمانی است که اورا تنها به محتوایش و افکارش تقلیل دهیم و فاقد هر گونه ایده و طرحی برای پیشبردانقلاب بدانیم.

 

نشست پنج شنبه گذشته را به یاد بهشتی گذراندیم. با ارائه از کودکی تا بزرگسالی او. با شروع دغدغه هایش و تحقق آنها. بهشتی نیاز ما و نسخه مفقوده اکنون ماست. چند ماه پیش با یکی از محققین تاریخ انقلاب جلسه ای داشتم، بحث به بهشتی رسید، به نکته جالبی اشاره شد، که عده محسوسی از حکمران کشور دست پروردگان بهشتی  هستند.ایده جالبی است، تربیت شاگرد بدون دانشگاه و موسسه برای حمکرانی.

 

بهشتی همان قدر که نیرو ساز است، به همان اندازه برای جمهوری اسلامی نهاد سازی کرده است، حزب جمهوری، جهاد سازندگی، اصلاحات قوه قضائیه، ایده تعاونی ها و.. چه بسیار فعالیت های فرهنگی که در زمان ما انجام می شود، اما چون پری در نسیم به هر سو می رود. امروز برای برپای حلقه های میانی و بهینه کردن فعالیت های آنان به بهشتی نیاز داریم که چگونه وچطور نهاد اجتماعی بسازیم  و از اراده های مردم قدرت خلق کنیم.

جدل و دلالت های یقینی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

پیش از این در کلاس صحبت از تعارض میان جدلی دانستن روش کلام و یقینی دانستن دلالت های آن سخن شد. به نظر میرسد آنچه مبنی بر این تعارض بیان میشد چندان مطابق با تعاریفی که از صناعت جدل میشود نیست.

اولا باید دانست وضع لفظ جدل به عنوان حاکی از این صناعت در دوران ترجمه صورت گرفته است و لفظ یونانی آن طوبیقا میباشد، دلیل آنکه لفظ جدل را برای این صناعت برگزیده اند ظاهرا اقتباس از آیه ی شریفه ای بوده است که میفرماید « و جادلهم بالتی هی احسن »

در مورد مواد مورد استفاده در صناعت جدل، نکاتی گفته میشود که بر اساس آن موارد بسیاری از کاربردهای صناعت جدل میتواند یقینی باشد.

مواد جدل مشهورات هستند و مسلمات. مسلمات نیز مواردی دارند که از آن جمله میتوان آیات قرآن و روایات را بر شمرد.

اما برهان موادش یقینیات هستند که آیات و روایات را در برنمیگیرند، اینکه تصور شود دلالت یقینی فقط مختص برهان است تلقی درستی نیست. دلالت برهان یقین بالمعنی الاخص عقلی است اما نه یقین محدود به این نوع از یقین است و نه رسیدن به آن ها محدود به برهان.

در استدلال آنگاه که ادله ی ما مبتنی بر آیات و روایات باشند از نظر علم منطق استدلال طوبیقایی است، یا مبتنی بر ترجمه ی صورت گرفته جدلی است. اما در عین حال آورده ی آن میتواند برای ما یقین باشد.

سابقا در مطالعات خود دیده بودم که علامه ی طباطبایی روش استدلال در علم فقه را نیز روش جدلی میدانند.

نسبت کلام انقلابی با کلام قدیم

درمورد میراث حوزوی دو نوع مواجهه می توان داشت:
یک مواجهه اینست که علوم متداول حوزوی را بیهوده دانسته و مسائل آن را بی ارتباط به عصر حاضر و نیازهای آن بدانیم؛ همچنین خود را بی نیاز از علوم مرسوم حوزوی دانسته و تلاش کنیم متناسب با نیازهای زمانه خود در فضای علمی وارد شویم . این نوع ورود کاملا واضح است که از طرف جامعه علمی پس زده می شود و موجب می شود که هیچگاه با این ورود نتوانیم نگاه اصلاحی خود را در علوم حوزوی وارد کنیم . ضمن اینکه طلبه در این حالت از گذشته خود بریده شده و هیچ عقبه تاریخی پشت سر خود احساس نمی کند. علاوه بر آثار و تبعات منفی دیگری که این نوع مواجهه با علوم حوزوی، در جریان علمی حوزوی و طلاب دارد.
یک مواجهه دیگر اینست که خود را بر قله دانش های موجود در نظر بگیریم و با این نگاه به دانش های حوزوی بنگریم، که ما بر دوش گذشتگان خود سوار هستیم؛ به این معنا که مباحثی که سالیانی درگیری اصلی یک علم بوده، هم اکنون در چند خط یا چند صفحه برای ما خلاصه می شود و ما می توانیم با موضوعات جدیدی مواجه شویم و لذا مثل کودکی هستیم که بر دوش پدر خود سوار شده و می تواند با پدیده های جدیدی مواجه شود. در این نگاه علوم حوزوی نیز، پس از چند صد سال سابقه و رشد، هم اکنون به نقطه فعلی رسیده و نیاز دارد تا ما هم همچون پیشینیان علوم را رشد داده و به نسل بعدی تحویل دهیم، که گاهی آثار این رشد و ارتقای علم در تاریخ علم فراموش نخواهد شد.
اینکه پویشی که مد نظر داریم را تحت عنوان کلام همراه با قید انقلابی تعریف کرده ایم، فوایدی که گفته شد را دارد؛ اما الزامی نیز، در پی این انتخاب است و آن الزام هم اینست که باید خود را به این گذشته متصل کرده و برای دیگران توضیح بدهیم که این کلامی که در ظاهر هیچ ارتباطی با کلام قدیم ندارد، چگونه به گذشته این علم مرتبط می شود؟