امربمعروف و نهی از منکر راه مبارزه با پذیرش استخفاف.

قاعده ی استخفاف دیگران و قاعده ی قبول خفّت از طرف دیگران دو قاعده ی شیطانی هستند که در قرآن کریم از اولی با عنوان مستکبرین و از دومی را با عنوان فاسقین یاد شده است. در برخی موارد هم هر دو مسمی به فاسقین شده اند.

فاستخفّ قومه فأطاعوه إنهم کانوا قوما فاسقین.

 

خداوند در این آیه ی شریفه مبدء و منشأ این قبول استخفاف و در نتیجه تبعیت قوم از فرعون را فسق آنها بیان فرموده است.

بر اساس منطق آیه ی فوق، فهم حقیقت فسق و ترک آن راهی برای مقابله با پذیرش استخفاف خواهد.

 

مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر شریف المیزان آورده اند که فسق از الفاظى است که قبل از آمدن قرآن معناى امروز آنرا نداشت ، و در این معنا استعمال نمی شد، و این قرآن کریم است که کلمه نامبرده را در معناى معروفش استعمال کرد، و آنرا از معناى اصلیش که بمعناى بیرون شدن از پوست است گرفته ، چون وقتى میگویند: فسقت التمرة :معنایش این است که خرما از پوستش بیرون آمد، و بهمین جهت خود قرآن نیز کلمه : فاسقین را تفسیر کرد به الذین ینقضون عهد اللّه من بعد میثاقه کسانیکه مى شکنند عهد خدا را بعد از میثاق آن ، و معلوم است که نقض عهد وقتى تصور دارد که قبلا بسته و محکم شده باشد، پس نقض عهد نیز نوعى بیرون شدن از پوست است.

 

قرآن کریم فسق را در گناهان اجتماعی همچون ناقضین عهد، انجام علنی گناه، تضییع حق دیگران در جامعه، تشویق دیگران به گناه ، تن ندادن به حکم و قضاوت پیامبر بکار برده است.

در روایات فسق عبارت است از هر نوع نافرمانى خدا و معصیتى که از معاصى بزرگ باشد و فاعل آن یا کسى که داخل آن معصیت شده، به جهت لذّت و شهوت و غلبه تمایلات به این عمل مبادرت کرده است.

 

با این توضیحات به این نتیجه میرسیم اگر بخواهیم ظرفیت استخفاف را در یک جامعه کاهش دهیم باید گناهان اجتماعی و بروز و ظهور آنها را در جامعه کاهش دهیم.

هنر به استخفاف کشیده نشدن در واقع روی دیگری از پاک شدن اجتماع از گناهانی همچون عهد شکنی و سایر گناهانی که بروز اجتماعی دارند خواهد بود.

از طرفی امربمعروف و نهی از منکر هم در مورد گناهانی ست که بصورت علنی در جامعه بروز داده شوند.

بنابراین هر چه جامعه ای بیشتر اهل امربمعروف و نهی از منکر باشد انفعالش از استخفاف مستکبرین کمتر خواهد بود.

جریان انقلاب در میانه میدان مین گذاری شده فکر و اندیشه

چه سیاست مردان و کنشگران اجتماعی سیاسی را قبول نداشته باشیم و چه قبول داشته باشیم هر از گاهی اینان با کنش حاد سیاسی خود یکی از مین های کار گذاشته شده را منفجر کرده و آن وقت است که چارستون بنای فکری جریان انقلاب به لرزه در می آید.

جریان انقلاب چه بخواهد چه نخواهد نیازمند پاسخ به پرسش هایی است که در این سالهای اخیر نظام فکری اش را به چالش کشیده است و پاسخ های گذشته دیگر چندان کارا و مقبول نیستند.

از این فرصت بایستی نهایت استفاده را نمود. این لرزه ها و اضطراب های فکری میتواند مقدمه یقین و ثبات و شکوه باشد به شرط آنکه این بلا را نعمت بشماریم. چراکه در صورت ادامه‌ی این روندِ سرد در ساحت اندیشه، قطعا اندک امید‌های حفظ و احیای نهضت اسلامی نیز از بین خواهد رفت.

1. حدود و ثغور اندیشه‌ی ولایت: آنچه تا به امروز فراوان به آن پرداخته شده، اثبات اصل مشروعیت ولایت فقیه است. اما چندان ولایت فقیه به عنوان یک اندیشه‌ی اداره جامعه‌ی ایمانی در عصر غیبت، واکاوی نشده است. ما باید درباره چگونگی اداره جامعه توسط ولی و نسبت امر ولایت و تبعیت، با اموری همچون آزادی، عقلانیت و مردم، سطور پرباری می‌داشتیم که متاسفانه نداریم.

2. جهانی‌سازی: تکلیف ما باید با جهانی سازی مشخص شود. آیا خرده فرهنگ‌ها و آیین‌ها را به رسمیت می‌شناسیم و با وجود آن‌ها به تعاملی جهانی می‌اندیشیم یا به دنبال شکل دادن یک اندیشه واحد جهانی هستیم؟ مبنای کنش‌ها و ائتلاف‌های جهانی ما مشخص است؟ آیا در مقابل نظریه‌ی ملیت که سال‌هاست هویت‌ دسته‌های مردمی را تامین کرده است نظریه‌ی بدیلی داریم یا همان را به رسمیت می‌شناسیم؟ آیا در عرصه‌ی جهانی، اسلام برای ما موضوعیت دارد؟ تعریف درستی از پدیده ایمان و پدیده کفر در دنیای امروز داریم یا بین تعریف‌های تکفیری و تعریف‌های باطنی در تردد هستیم؟

3. عقلانیت: آیا تبیینی از آنچه عقلانیت دینی می‌خوانیم داریم یا بین خودبنیادی و نقل‌گرایی در رفت و آمدیم؟

4. آزادی و جمهوریت: هیچ‌گاه توانسته‌ایم تبیین دقیقی از آزادی‌های مردم در عرصه فکر و عمل انجام دهیم یا به دلیل نبود تعاریف دقیق و قابل مطالبه، هرکس به صلاحدید خود، آزادی‌های عده‌ای را سلب کرده است؟ همچنان فکر می‌کنیم تاویل مقوله آزادی به آزادگی معنوی راهگشای اداره‌ی جامعه است؟ با اینکه فریاد مردم‌سالاری‌مان گوش فلک را کر کرده است و روزی نیست که به نظام انتخاباتی دیگر کشورها حمله نکنیم، آیا سازوکار حاکمیتمان پاسخگوی حضور مردم هست؟ آیا در واگذاری امور به مردم، هیچ رهیافتِ مسقلِ عمیقی داشته‌ایم یا با افتادن در دام چپ یا راست، به جای دادن امور به دست مردم، آن را بین عده‌ای محدود دست به دست کرده‌ایم؟

5. علم و فناوری و اقتصاد: هیچ نگاه فرادستی‌ای به این مقومات اساسی دنیای امروز یعنی علم و فناوری و اقتصاد نداریم. آیا گمان می‌کنیم که با وجود طی مسیر معمول جهانی در این عرصه و نهایتا با ایجاد تغییراتی مصداقی و ظاهری، می‌توان حقیقتا ضدآمریکا ماند؟ اگر چنین است چه تبیین‌های عمیق و روشنی از این امکان بیان کرده‌ایم؟ در طرف مقابل در صورت بستن درهای کشور بر روی این مقومات، آیا راهی برای بقای خودمان در این دنیا یافته‌ایم؟

6. عدالت: آیا غیر از جمله‌ی کم‌فایده‌ی «العدل وضع کل شیء موضعه» و تعدادی نظریه‌ی به یادمانده از چپ‌ها، حرف دیگری درباره عدالت اجتماعی داریم؟

7. روحانیت و نهاد دین در عصر غیبت: آیا تبیینی جدید برای نهاد دین به نحوی که با زیست امروزی و با داعیه‌داری یک انقلاب جهانی سازگار باشد ارائه کرده‌ایم؟ یا به دلیل ضعف این ارائه روحانیت هر روز به همان لاک سنتی خویش بیشتر بازگشته است؟

8. مقابله ما با آمریکا: حقیقتا با آمریکا مخالفیم؟ یا مخالفت ما با مصداق سلطه است، یعنی کار باید دست ما باشد نه او؟ اگر حقیقتا مخالفیم، برای دنیای بعد از آمریکا چه طرحی داریم؟ اصلا این پیشکش، برای مقابله با آمریکا چه طرحی داریم؟ آیا هرجا مدقانه ورود می‌کنیم و پرسش می‌کنیم -از سیاست گرفته تا اقتصاد- که ما با چه چیزی از آمریکا در این نقطه مخالفیم، به پاسخی روشن می‌رسیم؟ یا کلیات ابوالبقایمان در فرایند واقعی شدن به همان ایده‌ی آمریکا می‌رسد؟

❄️این‌ها تنها گوشه‌ی کوچکی از مسائلی‌ست که می‌شود و باید به آن‌ها پرداخت و در صورت روشن نشدن این‌ها در یک فرایند عقلانیتِ جمعیِ عمیق و جدی، هرچقدر هم کارامد باشیم، دیگر هیچ تفاوتی با دیگر کشورهای عرفی جهان نداریم.

استفاده از الگوی درخت برای توصیف نیاز انقلاب به طعام معرفتی و اندیشه ای!

توصیف انقلاب اسلامی به شجره طیبه در بیانات رهبر معظم بارها و بارها(حدود 50 مرتبه) تکرار شده است. جالب اینکه این الگو را در بیانات مختلفشان شرح داده اند و از ریشه ی این درخت و ثمرات و نتایج آن هم بحث کرده اند و هر بار هم به بخشهایی از این دو آیه از سوره ی مبارکه ی ابراهیم علیه السلام اشاره کرده اند:

(أَلَمۡ تَرَ كَیۡفَ ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلࣰا كَلِمَةࣰ طَیِّبَةࣰ كَشَجَرَةࣲ طَیِّبَةٍ أَصۡلُهَا ثَابِتࣱ وَفَرۡعُهَا فِی ٱلسَّمَاۤءِ)(تُؤۡتِیۤ أُكُلَهَا كُلَّ حِینِۭ بِإِذۡنِ رَبِّهَاۗ وَیَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَذَكَّرُونَ)[سوره مبارکه إبراهيم آیات 24 و 25]

در این نوشته سه تا از بیانات ایشان که مرتبط با موضوع یادداشتم هست را تقدیم میکنم:

«اگر نظام جمهوری اسلامی و این انقلاب بزرگ و جهانی را، و رستاخیز عظیمی که در دنیا به وجود آمده، و رستاخیز عظیم‌تری که در درون انسانها پدید آمده، و این تحولی که مسها را طلا کرده است، کلمه‌ی طیبه و شجره‌ی طیبه بدانیم – که هست – ریشه‌ی این شجره‌ی طیبه، همین‌شخصیت عظیمی است که همه چیز از او رویید. او بود که این درخت مبارک را رویاند. او همه چیز بود، و اگر نبود، ما هیچ چیز نداشتیم.» بیانات در مراسم بیعت مسئولان احداث مرقد امام خمینی(ره)، ۱۳۶۸/۰۴/۲۸
«امام، با شخصیت و عظمت خود و با خصوصیاتی که در او بود و بعد از معصومین(ع) در هیچ کس جز او ندیده‌ایم و نشنیده‌ایم، پایه‌ی اصلی و ریشه‌ی این شجره‌ی طیبه است. این ریشه، باید همیشه محکم و زنده و تازه بماند. یاد امام را با ابعاد حقیقی شخصیت و بیان افکار و بخشهایی از وصیت‌نامه و محکمات و مسلّماتِ فرمایشها و جهتگیریهای او، زنده کنیم و زنده بداریم.» بیانات در دیدار جمعی از روحانیون، ۱۳۶۸/۰۵/۱۱

«برای تداوم راه انقلاب، برای عمق بخشیدن به فکر انقلاب و به این اندیشه‌ی بلند و بزرگ، بسیج شوید. فلسفه‌ی انقلاب، یک بنای فکرىِ شامخ است؛ بنایی فکری و دارای آن‌قدر استحکام که توانست یک نظام را که بزرگترین قدرتهای دنیا پشتیبانش بودند، منهدم و زیر و رو کند، یک نظام نو به وجود آورد و تمام کسانی را که در دنیای امروز، چیزی شبیه آن نظام منهدم شده دارند، به خود بلرزاند! آری؛ به خود لرزیدند. این است که هنوز هم که هنوز است، تا حرف میزنند، میگویند جلوِ این صدور انقلاب را بگیرید؛ ما از این صدور انقلاب، خیلی میترسیم! این یعنی چه؟ یعنی این‌که فلسفه‌ی مستحکمِ قوىِ خوش بنیه‌ی اسلامی و الهی و قرآنی، همه‌ی کسانی را که وجه مشترک زیادی با آن نظام دارند – که این فلسفه، آن را منهدم کرده است – به خود میلرزاند! یک چنین چیزی است. این را به روشنی دریابید؛ اعتقاد و ایمان به آن را در دلهای خودتان و در دلهای دیگران، عمیق کنید و بدانید آینده‌ی این کشور و آینده‌ی این قرن، متعلّق به اسلام و قرآن است. دشمنان خیال نکنند که خواهند توانست سر و تهِ این انقلاب را که چند سالی است اسباب زحمتشان شده است، به‌گونه‌ای جمع کنند؛ نخیر، این‌گونه نیست. این یک بنای مبارک و شجره‌ی طیبه‌ای است که «اصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی اکلها کل حین باذن ربّها».۱۳۷۷/۰۹/۲۵

حضرت آقا ریشه ی این درخت را امام ره البته به حیث افکار بلند الهی و قرآنی ایشان که متّخذ از معارف عمیق اسلامی است میدانند؛ از آنجاییکه درخت برای ادامه حیات و رشد و بالندگی و ثمردهی تماما وابسته به ریشه اش است و از طریق ریشه اش تغذیه میشود و این ریشه هم بایستی طعامی هم سنخ و متناسب با خودش دریافت کند، میتوان گفت که آن طعام این است که این افکار و این معارف عمیق دائما مورد رسیدگی قرار گیرد و با به فهمی و بازفهمی صحیح معارف اسلامی لحظه به لحظه نو شود. اگر این کار انجام نشود و ریشه ی فکری این درخت تغذیه ی متناسب با خود را دریافت نکند پس از مدتی خشک و فاسد میشود و خدای ناکرده باعث کنده شدن این درخت خواهد شد.

✨قید «انقلابی» در «کلام انقلابی»

بسم الله الرحمن الرحیم

در جلسه کلاس در مورد قید « انقلابی» در « کلام انقلابی» مباحثه ای درگرفت. بعض رفقا معتقد بودن که انقلابی به معنای سیاسی است و کلام انقلابی کلامی است که منحصر در مسائل اسلام سیاسی، یعنی حکومت و سیاست است و به سایر مسائل اسلامی کاری ندارد.

لکن ذکر دو نکته لازم است:
🔸اولا:
قید سیاسی در ترکیب «اسلام سیاسی» قید توضیحی است نه احترازی. قید «سیاسی» بعض مسائل اسلام را خارج نمیکند بلکه رویکردی خاص در نگاه به اسلام را معرفی می کند. لذا اسلام سیاسی یک بخش خاص از اسلام نیست بلکه قرائتی خاص از کل اسلام است. بنابر این وقتی گفته می شود « اسلام سیاسی» منظور این نیست که مسائل سیاسی اسلام را بررسی کن و باقی مسائل را فرو گذار. بلکه منظور این است که به کل اسلام با عینک سیاسی نگاه کن.

🔸ثانیا
قید انقلابی در ترکیب « کلام انقلابی» اشاره به آن دارد که میخواهیم به مسئله های ذهنی مومنین در جامعه انقلابی امروز پاسخ دهیم. یعنی رسیدگی به ذهن مومنینی که انقلاب کرده و اکنون در جامعه انقلابی مشغول زندگی و ساختن دنیا و آخرت خود هستند. به عبارت دیگر کلام انقلابی به اندیشه دینی مردم انقلابی رسیدگی میکند و در واقع مسائل انقلاب را پاسخ میگوید. مسائل این اندیشه انقلابی به هیچ وجه منحصر در حیطه ی خاصی از زندگی انسان و یا حیطه خاصی از اسلام باقی نمی ماند. همانطور که اسلام دین همه جانبه است،‌ اندیشه انقلابی نیز همه جانبه است و همه ساحت های حیات انسانی را شامل میشود.

تمایز کلام انقلابی با رقبایش در حوزه علم کلام

بسم الله الرحمن الرحیم

  • در حوزه علم کلام پویش های مختلفی برای پویایی علم کلام صورت گرفته است. کلام انقلابی نیز یکی از پویش های فعال در حوزه علم کلام می باشد. اما سوال اساسی در این میان این است که تفاوت و تمایز کلام انقلابی با رقبایش چه می باشد؟
  • کلام انقلابی خود را از دو جهت  با رقبایش متمایز می کند. جهت اول تمایز در موضوع و جهت دوم تفاوت در جنس گزاره ها می باشد.
  • تفاوت اول این است که کلام انقلابی دغدغه و موضوع اش اندیشه دینی مردم و جامعه است. این موضوع سه قید دارد. و با این سه قید تمایز کلام انقلابی مشخص می شود.
  • قید اول اندیشه بودن است یعنی کلام انقلابی توجه اش به گزاره های اندیشه ای می باشد. برای کلام انقلابی این اهمیت دارد که اندیشه ها را بررسی کند. نه دانش ها را.
  • قید دوم دینی بودن می باشد. با قید آن اندیشه ها متعلق به امر دین می شود و با اندیشه های غیر دینی تمایزش مشخص می شود.
  • قید سوم مردم و جامعه می باشد. با این قید سعی در این است که امر اجتماعی و توجه به دو بعد فرد و اجتماع لحاظ شود. با این حساب هم فرد و هم فرد در اجتماع و هم جامعه مورد بررسی قرار می گیرد.
  • با این سه قید تمایز کلام انقلابی با سایر رقبایش مشخص می شود. موضوع کلام انقلابی اندیشه های دینی مردم می باشد که همین تمایزش را مشخص می کند.
  • جهت دوم به جنس گزاره ها برمیگردد. یعنی جنس گزاره هایی که در کلام انقلابی تولید می شود از جنس اندیشه می باشد. این تفاوت و تمایز را قطعی نمی توان بیان کرد چرا که این تقریر علم کلام را در لایه اندیشه قرار می دهد و تعین دانش کلام انقلابی را از بین می برد.
  • البته شاید بتوان این معضل را این گونه پاسخ داد که در شرایط موجود به دلیل تبدیل نشدن اندیشه کلام انقلابی به دانش، باید گزاره های کلام انقلابی را در لایه اندیشه قرار داد. اما به مرور با تاسیس دانش کلام انقلابی، گزاره های کلام انقلابی هویت دانشی گرفته فلذا این تمایز از بین می رود.

هویت‌سازی به وسیله تاریخ و تحلیل

تاریخ و تحلیل هویت‌ساز است. و از آنجایی که بی‌هویتی ما برای دشمنان‌مان بسیار مهم است روی این مولدین هویت تمرکز کرده‌اند و به صورت ویژه‌ای به تحریف آن پرداخته و می‌پردازند.
این مستشرقین هستند که تاریخ ما را روایت می‌کند تا حدممکن مانع هویت‌سازی ما بشوند. و در بُعد تحلیل امروز خود نیز علاوه بر کم‌کاری‌های خودمان، تمرکز شده است که نارسا و گنگ باشیم؛ حتی مانع دیدن شده است چه برسد به توان روایت کردن که به تحلیل بینجامد.
هویت‌سازی به وسیله تاریخ و تحلیل را باید بسیار جدی گرفت. در هر زمینه‌ای اگر قصد هویت‌سازی داشته باشید از بهترین راه‌ها بیان تاریخ در آن زمینه است به عنوان نمونه برای تربیت طلاب بیان تاریخ و میراث و تراث تهذیبی راه‌کار ویژه‌ای است. حتی اگر در یک دانشی تصمیم بر هویت‌سازی باشد نیز بیان تاریخ آن دانش شتاب زیادی به شکل‌گیری آن هویت می‌دهد به عنوان نمونه اگر هویت فقهی می‌خواهیم، باید تاریخ فقه و فقهای را بدانیم.

هرچند این مباحث به فلسفه کلام انقلابی ربطی نداشت، لکن اصل نکته هویت‌سازی تاریخ و تحلیل آنقدر دارای اهمیت هست که یادداشت امروزم را به ان اختصاص بدهم؛ حتی با وجود آن که چیزی بر بحث افزوده نشده باشد و فقط تاکیدی باشد بر روی همان نکته که در جلسه مطرح شد.

گفتمان سازی، راهبرد رشد جامعه امروزی؟!

💠 گفتمان سازی، راهبرد جامعه امروزی 💠

 

🔶اگر به سیره و متون دینی توجه کنیم، شواهدی می یابیم که تربیت مورد نظر دین، تربیتی عمل گرا بوده و چه بسا شاید به این نتیجه برسیم که راهبرد دین برای تربیت و اصلاح انسان ها، اصلاح سبک زندگی بوده است. البته تفکر و اندیشیدن و گفتگو هم یکی از سفارش های دین و یکی از بخش های سبک زندگی انسان است اما این نه به این معناست که راهبرد دین برای تربیت، پرداختن مستقیم بر روی اندیشه و فکر مردم می باشد بلکه راهبرد اصلاح سبک زندگی در تمام ساحات انسانی (از جمله عبادت، تلاش و کار، تغذیه و خواب، صله رحم و رسیدگی به برادران دینی، کسب حلال و برآوردن نیازهای اقتصادی خود و مردم، اخلاق و مردم داری و دیگر امور) است که یکی از این ساحات تفکر، اندیشیدن و گفتگو است.

از توصیه های ائمه در تعامل اجتماعی با مردم و تربیت فرزند در کودکی و نوجوانی و دیگر توصیه ها این برداشت می شود.

🔶اما شاید بتوان گفت این راهبرد مختص به زمان گذشته که اندیشه ها به کمال نرسیده اند، باشد. شاید امروزه که مسائل عمیق فکری و اندیشه ای مطرح شده است (چه از جانب غرب و شرق و چه از جانب اسلام)، ایجاب کند که امروزه سبک زندگی نمی تواند راهبرد ما باشد بلکه امروزه راهبرد، گفتمان سازی برای اندیشه سازی است.

مردم و جامعه همانند انسانی است که اگر از ابتدا در خانواده و محیط مسلمین به دنیا می آمد و با مسأله ها و سبک زندگی غربی ذهنش خراب نمی شد، می توانستیم به راحتی با عمل و سبک زندگی اسلامی او را به سمت کمالات سوق دهیم اما اگر این انسان ذهنش خراب و دچار شبهه شود، دیگر نمی توان بدون اقناع ذهن او، او را با پیشنهاد عمل و سبک زندگی رشد داد.

لذا اگر امروز را با تمام عقبه تاریخی و تحولاتی که در آن رخ داده است ببینیم، چه بسا بتوان گفت که امروزه راهبرد هدایت و رشد متفاوت شده. حتی اصلاح سبک زندگی خودش یک امری است که بدون گفتمان سازی میان مردم، محقق نمی شود. یعنی اگر هم راهبرد اصلی هدایت و رشد جامعه، سبک زندگی باشد، راهبرد این راهبرد، گفتمان سازی است.

#تأملات

✨افق نویسندگی طراز متکلم- کتاب «ساکن خیابان ایران» 1

با نگاه اول به کتاب «ساکن خیابان ایران» آقای محسن حسام مظاهری و شاید برخی کتب دیگر ایشان،‌می توان به چند ویژگی خوب ملتفت شد:

اول اینکه موضوع خوبی انتخاب شده و به بخشی از دغدغه ها و درگیری های ذهنی جامعه امروز پرداخته شده است. اساسا صحبت در مورد این موضوعات و بررسی ابعاد آنها، فارق از نوع جهت گیری و نتیجه ای که در نهایت مولف از بحث میگیرد، برای امروز جامعه ایران مفید است.

دوما انتخاب اسم کتاب به زیبایی و هنرمندانه صورت گرفته است. علقه ای که بین موضوع و خیابان ایران است به زیبایی کشف شده و ایهامی که در «ساکن خیابان ایران» وجود دارد دل انسان را به سمت خودش مجذوب میکند. این هنرمندی در سایر کتب ایشان نیز مشهود است

سوما طرح جلد نیز بسیار خوب انتخاب شده و با وجود اینکه طرح خاصی ندارد و یک عکس ساده است ولی بسیار متناسب است

چهارما قلم نویسنده بسیار خوب و گیرا ست. دغدغه ی خود را به زیبایی توضیح میدهد و بدون توقف در واژه های پر تکلف علمی، آن را به مخاطب منتقل میکند.
در متن کتاب نیز مباحث دچار و بعضا پیچیده علمی را با زبان عمومی و روان برای مخاطب توضیح میدهد بگونه ای که طیف وسیعی از مخاطبین میتوانند با کمترین تکلف با آن ارتباط بگیرند.

چرا کلام تمدنی نه؟!

برای فهم کلام انقلابی، فهمیدن تفاوت بدیل‌های نزدیک به آن می‌تواند تأثیر زیادی داشته باشد. یکی از بدیل‌های نزدیک به کلام انقلابی، کلام تمدنی است.

بعد از اینکه عنوان کلام انقلابی را خوب توضیح می‌دهیم و آن را به صورت زیر تعریف می‌کنیم:

«کلام را نباید بخش معارفی دین ـ در کنار فقه و اخلاق ـ که به توصیف هستی می‌پردازد شمرد،  همچنین نباید آن را دانشی دانست که صرفاً به دفاع از اعتقادات دینی می‌پردازد. کلام علم پشتیبانی از زندگی دینی است، برای زیست دینی باید طعام و خوراک اعتقادی متناسب آن آماده شود که هر آن در سوخت و ساز حیات به کار می آید. متکلم به یک پدیده اجتماعی به نام «اندیشه دینی مردم»(عقاید امّت) نگاه می کند، می‌داند که این ذهن جمعی هویت جمعی آن ها را شکل می‌دهد، پس اقدام به ذهن‌پروری می کند. در واقع کار کلام پخت و پز عقاید دینی است، لذا متکلم معمار اجتماعی در ساحت معرفت است. به همین علت اساساً کلام یک هویت بین بخشی دارد و از حوزه‌های مختلف دانشی تغذیه می‌کند و از تجربیات اجتماعی نیز بهره می‌گیرد تا بهترین طعام را برای تغذیه اعتقادی جامعه فراهم کند. در نتیجه می‌توان گفت کلام بیشتر یک هویت اندیشه‌‌ای دارد تا هویت دانشی.

حال اگر زندگی اجتماعی در حد و اندازه‌های یک انقلاب بالا آمد، به تغذیه‌ اعتقادی متناسب با این زیست مترقی احتیاج خواهد داشت. زندگی انقلابی یک زندگی مترقی است، انقلاب از عالی‌ترین دردهای بشر تغذیه کرده است، انقلابی بودن یعنی شیعگی در افق تمدنی، انقلابی بودن یعنی یک بندگی گسترده الهی، انقلابی بودن یعنی برای معماری یک تمدن نوین الهی آستین بالا زدن، لذا این زندگی طوفانی نیاز به پشتیبانی کلامی متناسب با خودش را دارد؛ و اگر علم کلام پشتیبان زندگی انقلابی قرار گرفت به آن «کلام انقلابی» می گوییم. کلام انقلابی نوعی کلام جدید است که مسألۀ مهمش تغذیۀ زیست بلند ارج انقلابی است.»

این مسئله مطرح می‌شود که با توجه به تعریفی که از انقلابی به عنوان قیدی که برای کلام آورده شده، و وجه تمایز آن را زندگی در افق تمدنی دانستید، چرا عنوان کار را کلام تمدنی نمی‌گذارید؟ انقلابی در اذهان به یک معنایی استعمال می‌شود که این تصویر را می‌سازد که صرفاً می‌خواهید مباحث کلامی مرتبط با مباحث مبارزه را مطرح بفرمایید. حال که محتوای شما کلامی است که می‌خواهد از شیعگی در افق تمدنی پشتیبانی کند، بهتر است که مسما را نیز با این عنوان همراه کنید.

برای بررسی این پیشنهاد باید گفت، اینکه کلام انقلابی بگوییم یا نه، بسیار وابسته به تصویری است که ما از انقلاب داریم،

واقع این است که افق انقلاب اسلامی صرفاً در یک افق تمدنی نیست که بخواهیم کلام پشتیبانی کننده از این زیست مترقی را کلام تمدنی بنامیم، اگر مهم‌ترین و برجسته‌ترین افق‌های حیات اسلامی را 1. افق توحیدی 2. افق تربیتی 3. افق فرهنگی 4. افق تمدنی و 5. افق حکومتی بدانیم، انقلاب اسلامی از همه این اوج‌ها برخوردار است و حیات انسانی را بهره مند از همه‌ی این اوج‌ها می‌خواهد؛

انقلاب اسلامی در افق توحیدی است یعنی آمده است تا بسط توحید در جان‌ها و جوامع را رقم بزند، توحید را از جنس عمل می‌بیند که باید در جان انسان‌ها محقق شود، آن هم توحیدی که عبودیت همه انداد بی‌مقدار الهی را نفی می‌کند.

در اسلام، تنها معبود انسان و بلكه كل جهان، خداست كه همه انسانها بايد براى او يعنى براى رضاى او عمل كنند. هيچ چيز و هيچ كس را نپرستند. در جامعه‏اى كه شخص‏پرستيها و شخصيت‏پرستيها، نفع‏پرستيها و لذت‏پرستيها و هر نوع پرستش محكوم مى‏شود و فقط انسانها دعوت مى‏شوند به پرستش خدا، در آن صورت همه روابط بين انسانها، چه اقتصادى و يا غير اقتصادى در داخل چنين جامعه‏اى و در رابطه اين جامعه با خارج تغيير مى‏كند. [1]

اساساً اصل و اساس سخن جدیدی که انقلاب اسلامی مطرح کرده است، توحید است.

انقلاب اسلامى حرف نويى را به ميان آورد؛ حرف نويى كه مى‏توانست در دنياى افكار عمومى، بخصوص در دنياى اسلام، براى خود جا باز كند. قسمت اعظم اين حرفِ نو توحيد بود؛ با معناى عميق و دقيق و همه‏جانبه‏ى آن. توحيد يعنى حاكميت ارزشهاى الهى بر جامعه و نفى حكومتهاى طاغوتى، استبدادى، فاسد و طغيان‏گر بر ارزشهاى انسانى و اصيل. بنابراين توحيد ستون فقرات و ركن اساسى شعار اسلامى و پيام انقلاب اسلامى بود.[2]

همچنین انقلاب اسلامی در افق تربیتی است، و برای رقم زدن عبودیت گسترده الهی به میدان آمده است، و اساساً هدف خلقت انسان همین عبودیت است. امام خمینی ره این انقلاب را یک یقظه و بیداری معنوی می‌دیدند که در آحاد جامعه ما ایجاد شده است و هدف آن تعالی روحی انسان و تقویت معنویت افراد جامعه است.

 

قُلْ إِنَّمٰا أَعِظُكُمْ بِوٰاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّٰهِ مَثْنىٰ وَ فُرٰادىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا … ﴿سبإ، 46﴾

نه تنها هدف انقلاب که هدف ارسال رسل را نیز در همین نکته می‌دیده‌‌اند:

هدف اصلی پیغمبر یک چیز است. …. انبیا می‌آیند تا انسان را از بدی از پستی از جهالت‌ها و از رذیلت‌های اخلاقی  از پوشیده ماندن این استعداد درونی خلاص کنند. …. این هدف همان هدفی است که انبیاء برای آن مبعوث و به سوی جامعه بشری فرستاده شده‌اند.[3]

انقلاب اسلامی در افق تربیتی است و دغدغۀ تهذیب، تعالی و رشد انسان و رسیدن او به قله‌های شکوفایی فطرت را هدف گرفته است. بر این اساس تربیت در مکتب انبیا، بیدار ساختن فطرت انسانها بر مبنای آگاهی‌بخشی است تا انسان از سر اختیار و آگاهی حرکت کند و به تعالی دست یابد.

همچنین انقلاب اسلامی در افق فرهنگی است، فرهنگ همان تربیت است در اندازه‌های اجتماعی، در اینجا دنبال «تربیت جامعه» هستیم. انقلاب اسلامی برای جامعه هویتی قائل است و مقوله فرهنگ را برای تربیت و به کمال رساندن فرد و جامعه دارای اثر جدی می‌داند.

انقلاب اسلامی در افق تمدنی نیز هست، یعنی دنبال اینکه فرهنگ را در چهره سخت و کلان خود به فضازی زیست انسان بکشاند، نیز هست. در تمدن تمام اهداف، مبانی و اصول یک جامعه به عرصه بیرونی و شکل دادن چهره بیرونی و سخت جامعه بر مبنای آن کشیده می‌شود. در اینجا تلاش می‌شود مؤلفه‌های تربیتی در افقی اجتماعی محقق شوند، به عبارتی مولفه‌های فرهنگی به ساحت معماری اجتماع وارد می‌شوند.

بعلاوه اینکه انقلاب اسلامی در افق حکومتی نیز هست، این بافت فاخری که گفته شد بدون عنصر حکومت ناتمام و ناکافی است، بلکه گاه می‌تواند به ضد اسلام بدل شود. اقامه دین و حاکمیت الهی هدف بزرگ و مهم همه ادیان الهی است و مبارزات انبیاء و اولیای الهی همه در این راستا بوده است. لذا افق تمدنی به عنوان خروجیِ تعیّن‌بخش، و چهره قاهر عملیاتی انقلاب اسلامی وجود دارد، یعنی به گرفتن قدرت و معماری قدرت توجه جدی وجود دارد.

 

پس وقتی که می‌گوییم کلام انقلابی متوجه این غناها و بلکه توجهات افزون‌تری که در مفهوم انقلابی وجود دارد هستیم، و نمی‌خواهیم خود را محدود به زاویه تمدنی کنیم؛ لذا عنوان «کلام انقلابی» نسبت به «کلام تمدنی» عنوان بهتری برای این پویشی است که ما در پیش گرفته‌ایم.

 

[1]. صحیفه امام ج 5 ص 81 ، مصاحبه با روزنامه «السفير»، 2 آذر 1357

[2].  بيانات در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاههاى استان زنجان، سال‏1382

[3]. خامنه‌ای(مقام معظم رهبری)، علی، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص 379

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_316