مناسک، به مثابه ساختارهای معناگرا / در نقد کتاب ساکن خیابان ایران

بسم الله الرحمن الرحیم

  • دین اسلام را می توان با سه رویکرد نگاه کرد و خروجی این سه رویکرد سه لایه از دین می شود؛سه لایه حقیقت، طریقت و شریعت، خروجی این سه رویکرد می باشد.
  • شریعت در اسلام به مثابه کالبد و جسم دین می باشد. شریعت در اسلام بر پایه طریقت سوار است و تمام مناسکی که در شریعت اسلام وجود دارد، در لایه معنا خود را متصل به طریقت می دانند.
  • مناسک را دو با نگاه و خوانش می توان قرائت کرد یک نگاه مناسک را لازمه بقا اسلام و دین می داند. و تمام حیات و ممات دین را در مرحله اول متصل به این لایه می داند. در نگاه دوم مناسک یک سم مهلک برای تهی کردن دین از معنا و نوعی جمود و ظاهر گرایی افراطی می داند.
  • اما باید دید که در حقیقت مناسک موجود در اسلام کدام اتفاق را رقم می زند ؟ آیا این مناسک سبب ظاهر گرایی و تهی شدن دین و جامعه از معنا می شود ؟ و خود ابزاری برای سرکوب قیام مردم برای برپایی حقیقت دین می شود ؟ و یا این مناسک ثمره ای بالعکس دارند ؟
  • این مسئله ، سوال بسیاری از دین پژوهان و جامعه شناسان دین می باشد. اما در پاسخ تفاوت های جدی وجود دارد. عده ای اسلام موجود را یک دین مناسک زده و ظاهر گرا می دانند که این سبب فربهی ظاهر در دین شده فلذا دین، حقیقت و معنای خود را از دست داده و در نهایت همین رویکرد سبب ایجاد یک فضای امنیتی در محیط جامعه شده است. فضایی که حرکت به سمت عدالت و آزادی و مردم سالاری و تمام مفاهیم اصیل دینی را مسدود می کند. اما باید دید که حقیقت امر چیست.
  • مناسک در اسلام در حکم ساختار در یک سازه اجتماعی می باشد. اسلام یک دین پر شریعت می باشد و این شریعت مملو از مناسک اجتماعی می باشد. دو نکته در این جا حائز اهمیت می باشد. قاطبه مناسک در شریعت اسلام ، اموری اجتماعی می باشند فلذا دائما درصدد ایجاد یک حرکت اجتماعی و یک فضای فرهنگی می باشند. نکته دوم این است که مناسک در اسلام به سبب اتصالشان به لایه معانی، سبب رواج معانی در فضای جامعه می شوند. جامعه شناسان این را پذیرفته اند که ساختارها در ایجاد یک معنا در جامعه به شدت تاثیر گذار می باشند و اساسا این ساختارها هستند که معنا را در جامعه ایجاد می کنند.
  • مناسک موجود در شریعت اسلام، نقش همان ساختار ها را در جامعه دارند. مناسکی چون اربعین، دهه اول محرم، ماه مبارک رمضان، نماز جمعه و جماعت و … در صدد ایجاد همان معنا در جامعه هستند.
  • اما سوالی که در این جا مطرح می شود این است که خیلی از این مناسک متاخر می باشند البته که اهمیت احکام شرعی اکثر آن ها در شریعت و دین وجود داشته است. اما تبدیل شدن آن ها به یک منسک اجتماعی مانند پیاده روی اربعین و یا هیئات دهه اول محرم و … اموری متاخر می باشند.
  • اما به نظر می رسد همان طور که بیان شد این مناسک بیش از آن که مانع فهم حقیقت و معنای دین باشند، خود اموری هستند در راستای معنای دین. آن ها ساختارهایی هستند پر از معنا. ساختارهایی که فضا را برای احیا و ابقای دین مهیا می کنند.
  • چرا که این مناسک همه برپایه حقیقت دین نهاد شده اند و متصل به همان طریقت می باشند. و اساسا این مناسک هستند که جامعه را به حال قیام آورده و به سمت عدالت و آزادی و مردم سالاری و … سوق می دهند.
  • البته این نکته خالی از لطف نیست که این را باید پذیرفت که مناسک اگر تهی از معنا شوند و جامعه ظاهر گرای افراطی شود، خود مناسک می تواند مانع رشد فرهنگ و معنا در جامعه شود و فضای جامعه به سمت یک محیط امنیتی و دگم اندیشانه حرکت کند. التبه که زمانی این اتفاق رقم می خورد که مناسک از حالت اجتماعی و سیاسی خود خارج شده و امری فردی شوند. مناسک با این که اساسا یک امر و پدیده ای اجتماعی می باشند اما اگر درست سازماندهی نشوند، تبدیل می شوند به اموری اجتماعی که معنا و مفهوم جامعه و اجتماع از آن هاتهی شده است.
  • کما اینکه عده ای زیادی در حال حاضر هر ساله در مناسک پیاده روی اربعین و هیئات دهه اول محرم شرکت می کنند اما این پدیده کاملا اجتماعی ، در ذهن و نگاه آن ها امری کاملا فردی بوده و فقط پوسته و ظاهر دین می باشد و این منسک معنا را که در جامعه رواج نمی دهد هیچ، خود نیز سبب از بین رفتن حقیقت و معنای دین می شود.
  • فلذا می توان با ملاکی مناسک را در اسلام ارزیابی کرد، و آن که اگر مناسک برپایه معانی اجتماعی و حقیقی دین باشند خود مانند ساختارهایی هستند که جامعه را به سمت معانی و مفاهیم عمیق دین مانند آزادی و عدالت و مردم سالاری و … سوق می دهند اما اگر این مناسک پوسته ای ظاهری شوند و در حقیقت وجوه اجتماعی و سیاسی  دین در آن ها دیده نشود، اموری فردی و ظاهری شده که فقط مخدر جامعه دینی می شود. و خود سبب دوری جامعه از حقیقت دین شده و حتی در گام بالاتر به یک مانع و ضدیت با قیام های برحق مردم برای برپایی عدالت و … می شود.

نقدی بر ایده ی حجت الاسلام سهرابی

بسم الله الرحمن الرحیم

نقد ایده ی اصلاحی جناب سهرابی

آنچه در ایده ی اصلاحی جناب حجت الاسلام سهرابی بیش و پیش از هر چیز می تواند شگفت انگیز واقع شود این است که ایشان در یک تلاش قابل تقدیر توانسته است از آسمان تحلیل های بنیادین عرفانی تا زمین سیاست های اجرایی یک سازمان را در یک مدل منسجم طی کند. این کار فارغ از پذیرفتن یا نپذیرفتن هر یک از گزاره های تحلیلی شان گمشده ی امروز بسیاری از محیط های اندیشه ای است.

اما از همین زاویه اولین نقدی که به ذهن میرسد این است که آیا زمانه ی ما زمانه ای هست که بتوان در سیاست های جزئی از نظریات عرفانی بهره برد؟ اگر بپذیریم که زمانه ی ما زمانه ی این کار نیست به نظر میرسد اولین ضعف این رویکر این باشد که چنین نظریاتی توسط محیط پیرامون ما مورد استقبال قرار نخواهند گرفت، و همچنین با این مشکل نیز مواجهیم

که چون با مجموعه ی نظریات دیگری که مبنای سیاست های حکمرانی واقع میشوند اختلاف فاز دارد، نهایتا نوعی ناهمگونی را به وجود می آورد که این خود نیز منجر به حذف این سیاست های برآمده از اندیشه ی عرفانی خواهد شد.

اساسا این سوال مطرح است که آیا وقت حرکت به سمت تمدن عرفانی فرا رسیده است؟ اگر فرا نرسیده باشد باید ملتزم بود که به امتداد عرفان دست نیازید خصوصا تا این میزان از امتداد بخشی.

نقل است از جناب استاد آیت الله سید یدالله یزدان پناه که خود از اساتید برجسته ی عرفان و واقف بر الزامات تمدنی هستند که فرموده بودند اکنون وقت تمدن عرفانی نرسیده است و تمدن پیش روی ما تمدن صدرایی است.

حواشی قلمی من بر ساکن خیابان ایران 2

صفحه ی 55: حضرت آقا بیانی دارند در مورد این که اختلاط زن و مرد امر درستی نیست. منظور از اختلاط هم احتمالا همین یکی کردنِ محملِ حضور است. این گونه ضرورت ها نباید با اشتباهاتی از قبیل فرعی پنداری و .. در مورد زنان اشتباه گرفته شود و برای رفع دومی اولی کنار گذاشته شود. آنچه مورد نفی است را باید درست تشخیص داد و از مورد آ« هیچ تعدی نکرد. همچنین برای آنکه حتما حکم درستی صورت بگیرد و برای رهایی از حکمی غلط به حکم غلط دیگری نلغزیم، لازم است از طهارت ذهنمان ار عفونت تفکر غربی و تصویر غربی از انسان و زن و مرد و روابط شان مطمئن باشیم. سخن این نیست که حتما تصویر ما باید مغایر صد درصدی با تصویر غربی باشد، بلکه سخن آن است که از قید تفکر و تصویر غربی حتما باید رهایی داشته باشیم، که البته بسیار دشوار است.

 

صفحه ی 59: پاراگراف اول: سیاست «حفظ» را می توان فقط در همان مقطع مورد مداقه قرار داد و می توان بخشی از ی عملکر بلند مدت دید. گرایش بسیاری از مذهبی ها به «حفظ» نهایتا به فعالیت های شدید ضد رژیم تبدیل شد.

 

ذیل عنوان 3: این «انقلاب اسلامی» پدیده ی ساده ای نیست که با یک کلمه از آن عبور کنیم و در تحلیل ماقبل و ما بعدش آن را نبینیم، انقلاب فعل فعالانه ی مردم مذهبی است. اگر انقلاب این باشد، آن انزوا را نباید انزوا فهمید، و آن سیاست های حفظ را نباید سیاست حفظ دانست.

ناظر به پاراگراف آخر: آیا می توان دین همه را بدون در نظر گرفتن مساله ی بسیار جدیِ نهاجم فرهنگی بررسی کرد؟ آیا می توان این مساله را فقط در تناسب با حکومت فهم کرد؟ آیا استقامت ملت ایران در برابر فرهنگ پر هجمه ی غرب دیده می شود ؟

صفحه ی 61: حد و مرز مذهبی بودن و نبودن روشن نیست، ولی دقت در کوچک کردن یا بزرگ کردن شاید دقت درستی باشد. هرچند نباید از مزایای اقدام الگوساز غافل بود. انقلاب اسلامی یک یورش است به مظاهر غربی و غیر دینی، و این یورش کار کل ملت ایران است هرچند اگر متکفل اقدامات پیشرو در یورش همه جانبه عمدتا مذهبی ها باشند.

صفحه ی 67: پاراگراف اول : این حرفها اصلا با واقعیت تطابق ندارند.

ضمن اینکه تعریف دینی مشخص نشده است.

پاراگراف دوم: زندگی دینی یعنی چه جور زندگی کردنی؟

خطوط انتهایی صفحه: این دقیقا بر عکس فرمایش حضرت آقاست. حضرت آقا را حتی اگر صرفا به عنوان یک تجربه گر در حوزه ی دیندار کردن جامعه بدانیم گزارششان این نیست.

حواشی قلمی من بر ساکن خیابان ایران 1

بسم الله الرحمن الرحیم

حواشی قلمی من بر کتاب ساکن خیابان ایران:

صفحه ی 35 چند پاراگراف به این صورت نوشته شده است:

  • نکاتی هستند که ظاهرا در تحلیل گذشته ی انقلاب اسلامی به کلی ندید گرفته شده اند:
    • خاستگاه انقلاب اسلامی : دلیل روی آوردن به گزینه ی انقلاب علیرغم هزاران هزار مانع قطعی
    • تجاربِ اندوخته ی ملت ایران و ملل اسلامی
    • پدیده ی استعمار و استعباد و …
  • همچنین با ایجاد یک دوگانه ی معیوب، اساسا نقش و جایگاه آرمان را ندید گرفته است.
  • از طرفی رویکرد عالمانِ دینی حاکم در ایران را بدون هیچ توضیح و استشهادی، همچون یک زورنالیست و نه همچون یک محقق، به توصیف نشسته است. چه رویکرد اولیه شان و چه رویکرد های لاحقه شان
  • همچنین در توصیف ایران به عنوان جزیره و … هیچ نگاهی به اوضاع جهانی ندارد.
  • فاعلیت بسیاری از افعال را به نادرست نسبت میدهد؛ و حتی موضوع شناسی درستی از حرکت اصلاحی تمدنی ندارد، در حالیکه حرکت اصلاحی تمدنی ظرایف مهمی دارد.
  • گویی تأملِ اجمالا منطقی (و نه لزوما درست بلکه صرفا منطقی) ابن خلدون را اصل و الهام بخش گرفته و با ذهنیتی کاملا متأثر از او و از نظریه ی بسیط او، به تحلیل نظریه ای ده ها برابر پیچیده تر نشسته است.

صفحه ی 46 ناظر به خطوط آخر: مسیر بی برگشت؟ برای بی برگشت بودنِ این مسیر هیچ توضیحی ارائه نشده است.

صفحه ی  خطوط 47 خطوط انتهایی پاراگراف اول: این بخش از مصادیق کم عمق هستند. شمال انقلابی را روایت کردن کار هر کسی نیست؛ به علاوه آنکه امروزه یکی از پر نفرترین خطه ها در حوزه های علمیه، طلاب شمالی هستند. شمال همان شمال علامه حسنزاده دار و بهجت دار و جوادی آملی دار و علوی گرگانی دار است.

صفحه ی 47، ذیل عنوان 6: شمال قبل از انقلاب اجنبی بود یا شمال انقلابی ها؟

کمی پایین تر: آیا واقعا شمال در دوران جمهوری اسلامی استعاره ی «مقاومت» است؟

صفحه ی 48، ذیل عنوان 7: از مصادیق عمق کم در مسائل.

در انتهای این بخش: در حالی که مدعی است شمال دوباره استعاره ی مقاومت شده است، اما این بار هنوز آن را زنانه میداند! در حالی که گویا از ابتدا قصد داشته است شمال مردانه را همان شمال مقاومتی ترسیم کند.

صفحه ی 51: اگر این تصویر را درست بدانیم، بسیار تصویر بدی است و حتما باید تغییر کند

صفحه 53: برخی علما باورشان در مورد زنان چنین است ولی در مقابل هستند عالمانی که بر عکس اند.

صفحه ی 54 پیش از عنوان 3: گشت ارشاد فقط به زنان متخلف تذکر نمیداده است؛ هرچند اساسا خود بروز زنان متخلف بیشتر از مردان متخلف است و بارزتر.

حفاظت شده: فصل عمل

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید: