از آسیب های زیست آکادمیک !

از آسیب های زیست آکادمیک ! ( نقدی به پاسخ مرحوم علامه مصباح به پرسش از علم دینی )
مقدمه

خلط حقیقت و اعتبار ، یکی از اشتباهات رایج در فلسفه است. در کتاب های فلسفی و به عنوان مثال در بدایه الحکمه اثر علامه طباطبایی (ره) بارها شاهد آن بوده ایم که یک ایده فلسفی به سبب گرفتاری در خطای خلط حقیقت و اعتبار ، با اشکالاتی روبرو شده است.

لازمه رهیدن از خطاهای مرتبط با این موضوع، شناخت دقیق از جایگاه، مختصات، قواعد، نسبت ها و از همه مهم تر تفاوت های این دو عالم یا به عبارت دقیق تر، این دو سنخ موجودات حقیقی و اعتباری است.

اگر در فرایند علمی متوجه این تفاوت ها و نسبت ها نباشیم مشکلات زیادی را سبب خواهیم شد.

مانند همین  نکته است، لزوم توجه به فضای پرسش فرد پرسشگر، زمانی که در مقام پاسخگویی قرار میگیریم !

اینکه سوال را به جای تقویت، تاویل به سوال دیگری ببریم و به پاسخ ان سوال دیگر بپردازیم، احتمالا شبیه مغالطه خواهد بود !

بعد از این مقدمه، چند نکته درباره تقریر نظرات مرحوم آیت الله مصباح یزدی (ره) ذکر میگردد :

پرسش از امکان و کیفیت علم دینی، به تقریر بسیاری از مسئله مندان، تنها پرسش از نسبت علم و دین نیست !

بله ! در یک مقطعی از تاریخ برای بشر بلندپرواز دوره رنسانس این سوال پیش آمد که نسبت علم و دین چیست ؟ متباین اند و سر جنگ دارند ؟ متباین اند و تعامل میکنند ؟ مطابق اند و تفاوتی میانشان نیست ؟ عموم و خصوصی اینجا در جریان است ؟ یا شکل دیگر ؟

اما پرسش از کیفیت و امکان علم دینی، پرسش دیگری است ! این پرسش یک انسان مسلمان بعد از انقلاب اسلامی است که با مشاهدات دقیق و متعدد به این نتیجه رسیده که علم ( ساینس – تجربی ) بر روی ستون هایی غیرعلمی ( ساینس – تجربی ) بنا شده و آن ستون غیر علمی به نحو قابل توجهی ملحدانه است ، او میپرسد آیا میتوان دین را بعنوان ستونی برای علوم قرار داد یا نه ؟ و در ادامه کیفیت و مسائل دیگر آن را جستجو میکند.

نکته اولی که به تقریر ایده آیت الله مصباح ( رحمه الله علیه ) به نظر میرسید در ناحیه فهم سوال بود.

اما با فرض اینکه سوال مورد نظر ما همان سوال تاریخی بشر دوره رنسانس است ، دو نکته دیگر در ناحیه جواب نیز به نظر میرسد :

نکته اول مانند همان اشکالی است که در ناحیه فهم پرسش شده بود، به روش بر میگردد. در فضای اجتماعی بین مردم یک معنایی از دین، با یک معنا از علم دچار تعارض شده و باعث سوالاتی شده است. ما اساسا باید همان معنایی که مراد جامعه است از دین و علم بفهمیم و دقیقا نسبت این دو معنا را شرح بدهیم و نتیجه گیری نماییم. اینکه معنای مراد جامعه را نادیده بگیریم و خودمان معنایی را برای هر کدام از علم و دین قرارداد کنیم و سپس به حل مسلئله بپردازیم ، در واقع حل مسئله نبوده بلکه تغییر مسئله است !

نکته دوم به محتوای پاسخ است. چطور دین را مساوی با مجموعه ای از توصیه های در مسیر سعادت میگیریم و اساسا توصیف جهان را بر عهده علوم تجربی و پیشفرض های غیر علمی اش میگذاریم ؟ با این مبنا آیات قرآن و روایاتی که در مقام توصیف هستند اساسی دینی نبوده و صرفا ارزش ادبیاتی دارند ؟!

توانمندی رویکرد دکتر کچوئیان در تصویر سازی علم دینی در افق تمدنی

در یادداشت اول از دوره علم دینی اشاره شد که علم از پارامترهای تمدنی است، اما آنچه که تا جلسه ارائه نظریه دکتر کچوئیان جای سوال داشت این بود که چگونه می شود یک مقوله ای از رئوس تمدن سازی باشد ولی روایت از این مسئله به هیچ عنوان هیچ ربطی به درگیری تمدنها نداشته باشد؟ یا اینکه اگر بناست قرائتی از سطح درگیری صورت بگیرد در قامت یک درگیری تمدنی روایت نمی شود.

موضوع تولید علم دینی از آن جهت که به دنبال احیای یکی از مؤلفه های تمدن اسلامی است، ناخودآگاه وارد درگیری تمدنی خواهد شد لذا شناخت درست این درگیری و صحنه نامتوازن آن از اهمیت و ضرورت بسیار بالایی برخوردار است زیرا که لحظه ای غفلت از این موضوع موجب تأویل و مصادره به سمت جبهه مقابل خواهد شد و چه بسا خروجی کار عملا نه دستاورد ویژه و نه جدیدی خواهد بود.

رهبر انقلاب در دیدار با نخبگان در تاریخ ۱۳۹۶/۰۷/۲۶ می فرمایند:

«یکی از خطراتی که هر ملّتی را تهدید میکند این است که دشمنِ خودش را نشناسد، دشمنِ خودش را دشمن نداند؛ یا دوست بداند یا بی‌طرف بداند؛ این خطر خیلی بزرگی‌ است. این خواب‌رفتگی است. هم دشمن را بشناسید، هم روشهای‌ دشمنی‌اش را بشناسید؛ ببینید چه‌جوری دشمنی میکند. دچار غفلت نشویم؛ اگر غفلت کردیم، غارت خواهیم شد؛ اگر غفلت کردیم، شبیخون به ما زده خواهد شد؛ غفلت نکنیم. امیرالمؤمنین (علیّه السّلام) فرمود ــ در نهج البلاغه است ــ وَ اللَّهِ لَا اَکونُ کَالضَّبُعِ تَنامُ عَلَى طولِ اللَّدم‌؛ من مثل آن حیوانی نخواهم بود که معمولاً برای اینکه به خواب برود، یک آهنگی میخوانند و او به خواب میرود؛ من خواب نخواهم رفت، بیدارم و میفهمم دُوروبَرم چه میگذرد. از ما هم همین را خواسته‌اند. نباید به خواب برویم، نباید غفلت کنیم.»

به نظر می آید دکتر کچوئیان از بین نظریه هایی که تا کنون بررسی کرده ایم از معدود افرادی است که سعی کرده خود را در دل این درگیری به گونه ای قرار دهد که تمامی ابعاد مسئله علم دینی را در افق تمدنی و فضای درگیری آن ببیند.

از نکات برجسته ای که ایشان مد نظر دارند ابداع غرب شناسی در تعریف خودشان بود که قائل اند در یک درگیری تمدنی همه مفاهیم دچار تجدد شده و لذا امکان فهم سوم وجود ندارد الا اینکه یک پیچ تاریخی و عصر جدیدی آغاز شود که انقلاب اسلامی این عصر را رقم زده و لذا هم اکنون قابلیت شناخت غرب فراهم شده لذا استراتژی ایشان برای عبور از مدرنیته از دل مدرنیته، تشدید بحران است یعنی باید تا میتوان بحرانی که امروزه تمام عاقله را تجدد زده کرده را به صورت شفاف، به تصویر کشید تا اولا پیچیدگی های آن به خوبی روشن شود و الا وارد پاسخی زودهنگام خواهیم شد و عملا آن پاسخ از کارکرد خود می افتد.

این نگاه آنقدر در مباحث ایشان ویژه است که زیست علمی برای ایشان به دو بخش قبل از انقلاب اسلامی و بعد از انقلاب اسلامی تقسیم میشود و عملا انقلاب اسلامی برایشان شروع شکل گیری یک تمدن نوین است که باید به ابعاد و مؤلفه های تمدنی اش پرداخت.

از دیگر نقاط برجسته ای که ایشان درگیری تمدنی در مقوله علم را در سطح خوبی به تصویر کشیدند این بود که مسئله علم دینی را در یک زیست قرار دادند و این زیست و تجربه انسان کاملا در یک اتمسفر و فرهنگ دینی قابل تحقق دانسته شد و عملا می توان با موضوع گفتمان سازی که در نگاه استاد فلاح دنبال می شود خیلی قرابت احساس کرد.