کلام انقلابی در افق روشنفکری دینی حضور دارد. یکی از بهترین تعابیر در تبیین افق روشنفکری دینی تعابیری است که دکتر علی شریعتی داشته است:
دکتر شریعتی در بیان رسالت روشنفکر به موضوعی اشاره میکند که برای ما مهم است :
«روشنفکر رسالتش رهبری کردن سیاسی جامعه نیست، رسالت روشنفکر خودآگاهی دادن به متن جامعه است، فقط و فقط همین و دیگر هیچ. اگر روشنفکر بتواند به متن جامعه خودآگاهی بدهد، از متن جامعه قهرمانانی برخواهند خواست که لیاقت رهبری کردن خود روشنفکر را هم دارند. و تا وقتی که از متن مردم قهرمان نمیزاید؛ روشنفکر وجود دارد.»(چه باید کرد؟؛ صفحه 499)
جالبتر تعریف قابل تأملی است که برای روشنفکر دارد :
«تو کجای تاریخ قرار گرفته ای؟ اگر این را بفهمی روشنفکری. و میبینیم بسیار کمند که این را دقیقا بتوانند ارزیابی کنند و نیز در چه جایی؟ در چه جایی یعنی چه؟ یعنی در جامعه خودت در میان قطبهای مختلف و جهتهای مختلف دشمنها، دوستها، بالاها، پایینها، در تمام این خطوطی که به تو میپیوندد چه وضعی دارد چه جایگاهی داری؟ این را همه میفهمند ؟ … بسیار کمند کسانی که بدانند کجا قرار دارند … .
روشنفکر در یک کلمه کسی است که نسبت به “وضع انسانی” خودش درزمان و مکان تاریخی و اجتماعیای که در آن است خودآگاهی دارد و این ” خودآگاهی ” جبراً و ضرورتاً به او احساس یک مسئولیت بخشیده است.»(دکتر علی شریعتی، چه باید کرد؟، صفحه 255)
تأکید بر خودآگاهی و مأموریت و مسئولیت توجه دادن به خویشتن خویش از نقاط برجسته ای هست که ایشان در تعریف روشنفکر دارد.
اما تلاش ایشان بدینجا ختم نمی شود ایشان از علم هدایت و بعثت و نبوتی که فلسفه اش ذهنیت سازی است برای توضیح روشنفکری سخن می گوید:
«روشنفکر ـ به معنای مطلق ـ «خدا گونهای» است در «جهان» و «پیامبر گونهای» است در «جامعه» و «امام گونهای» است در تاریخ!
روشنفکری نه فلسفه است نه علم نه فقه و نه ادب و هنر بلکه در یک کلمه «علم هدایت» است و نوعی «نبوت» که نه چون فلسفه ذهنیتسازی است و نه چون علم، نقش صورت اشیاء و روابطشان است در ذهن، آنچنان که هستند بلکه علم «شدن» است و خبر دادن از «راه» که از «خودآگاهی وجودی» آدمی سرچشمه می گیرد و بنابراین در ذات خود « دعوت» را به همراه دارد و بنابراین « مسئولیت » را !» (مجموعه آثار شریعتی، ج20، ص457)
در جای دیگر ایشان روشنفکر را بر کرانه های آگاهی و فهم تصویر می کند:
«روشنفکر عبارت است یک انسان آگاه نسبت به نا هنجاریهای اجتماعی ،آگاه به عوامل درست این تضاد و ناهنجاری، آگاه نسبت به نیاز این قرن و این نسل و مسئول در ارائه راه نجات جامعه از این وضع ناهنجار محکوم و تعیین راه حل و ایده آلهای مشترک برای جامعه و بخشیدن یک عشق و ایمان مشترک جوشان به مردم که در متن سرد و منجمد اجتماع منحط سنتیش، حرکت ایجاد کند و آگاهی و خودآگاهی خویش را به مردمش منتقل نماید و در یک کلمه برای جامعهاش پیغمبری کند، ادامه دهندۀ راه پیامبران تاریخ که ایجاد عشق و ایمان و هدف و حرکت بود برای «هدایت و عدالت» ، زبانش متناسب با این زمان و راههایش متناسب با این نا هنجاری ها و سرمایه اش متناسب با این فرهنگ [باشد].» (مجموعه آثار شریعتی، ج20، ص367)