نوشته‌ها

اتحاد در کنش‌گری، روایتی از کنش‌گری مؤثر امام موسی صدر

رهبر انقلاب در دیدار با مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی در تاریخ 1401/07/22 فرمودند:

اتّحاد، نداشتن تفرقه، خلاص شدن از شرّ وسوسه‌های دشمن، وسوسه‌های آمریکا، وسوسه‌های صهیونیست‌ها، وسوسه‌های کمپانی‌ها؛ [خلاص شدن] از شرّ وسوسه‌های اینها که گاهی این وسوسه‌ها از زبان خودی‌ها شنیده میشود. می‌بینیم در دنیای اسلام، کسانی از داخل دنیای اسلام همان حرف آنها را تکرار میکنند، همانها را میگویند؛ از شرّ اینها خلاص بشویم با اتّحاد، با نفی تفرقه، با انسجام داخلی؛ این شرطش است. اگر این شرط را بتوانیم عملی بکنیم، بلاشک خواهیم توانست امّت اسلامی را در جایگاه رفیعی در دنیای آینده و شکل آینده‌ی جغرافیای سیاسیِ جهان قرار بدهیم.
آیا این ممکن است؟ بعضی هستند که در همه‌ی مسائل مهم، مبادره‌ی آنها و واکنشِ اوّلیِ آنها نفی و انکار و ناامیدی است: «ای آقا! نمیشود، فایده ندارد». ما قبول نداریم این را؛ ما میگوییم این ممکن است؛ اتّفاق و اتّحاد بین ملّتهای اسلامی ممکن است، منتها کار لازم دارد، عمل لازم دارد. عرض کردم، ما حالا از سیاستمداران و زمامداران و حکمرانان کشورهای اسلامی هم ناامید نیستیم، امّا بیشترین امیدمان به خواصّ دنیای اسلام است؛ یعنی همین طوری که گفتیم، به علمای دین، به روشنفکران، به اساتید دانشگاه، به جوانان روشن‌بین، به فرزانگان، به ادبا، به شعرا، به نویسندگان، به گردانندگان مطبوعات؛ امید ما به اینها است؛ اینها [باید] احساس استقلال بکنند، احساس مسئولیّت بکنند، احساس وظیفه کنند. وقتی خواص در یک راهی وارد شدند، افکار عمومی را به آن سمت حرکت میدهند؛ وقتی افکار عمومی در یک کشوری شکل گرفت، سیاستهای اداره‌ی کشور هم به طور قهری به آن سمت حرکت میکند، ناچارند، ناگزیرند. بنابراین، این کاری است ممکن؛ این ممکن است، منتها بدون عمل نمیشود. بدون عمل، هیچ چیزی در دنیا،  نه دستاوردهای دنیایی، نه دستاوردهای اخروی و الهی امکان ندارد: لَیسَ لِلاِنسانِ اِلّا ما سَعىٰ؛باید سعی کرد، باید عمل کرد؛ [اگر] عمل بکنیم، ممکن است.

در این باره به خاطره ای از امام موسی صدر رحمه الله علیه برخوردم که در سال 1345 وقتی مطلع می شوند که امام خمینی دستگیر شده اند، در سفرهای دوره ای که تعریف کرده بودند شروع می کنند با شخصیت ها و مطبوعات مهم بین المللی، فعالان ژنو و هامبورگ و پاریس و بن و دیگر شهرها ارتباط گرفته و قضیه دستگیری امام خمینی را مطرح می کنند و شرح می دهند. این اقدام و کنش گری امام موسی صدر به عنوان عالم دین و یک روشنفکری که از یک کشور دیگر اسلامی شروع می شود و وفاق و اتحاد خود را به عالم دیگر اسلامی با عمل محقق می کند باعث می شود که با همین اقدام خرد آزادی امام خمینی در ایران رقم بخورد تا جایی که آیت الله خوئی می فرمایند:

سفرهای دوره ای امام موسی صدر نقش اصلی در آزادی امام خمینی از زندان داشت

به نظر می آید طرح استراتژیک وحدت علما و فضلای جهان اسلام هنوز روشن نیست و آن طور که بایست باور به حرکت های خرد همه آنها بر موضوعات مشخص جدی گرفته نشده است اما اندک فعالیت امام موسی صدر شاهدی است بر اینکه اتحاد در حوزه کنش گری اتفاقات بزرگی را می تواند رقم بزند.

✨تدبری حول آیه ۱۸ سوره زمر- فطری بودن آزاد اندیشی

?طبق آیه «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» در میابیم که دین الهی فطری است و خداوند متعال جز به فطرت، انسان را دعوت نمی کند. تمام آموزه های الهی مبتنی بر فطرت ناب انسان است و اگر آموزه ای با انسانی سازگار نیست به این جهت است که فطرت او پوشیده شده است.

❇️در آیه شریفه 18 سوره زمر خداوند متعال میفرماید: «الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ»
در این آیه شریفه خداوند متعال به شنیدن سخنان مختلف و تبعیت از احسن آنها که بیانی از آزاد اندیشی است امر فرموده است. لذا می توان این آیه را شاهدی بر فطری بودن آزاد اندیشی دانست.

❇️در ادامه آیه نیز این افراد که آزاداندیشانه از حق پیروی میکنند را شامل هدایت الهی دانسته و صاحبان عقل را منحصر در این گروه آزاد اندیش کرده است که اینها نیز دلیلی است بر اینکه آزاد اندیشی، انسان را به فطرت و به هدایت الهی بازمی گرداند.

احادیث ذیل آیه ۱۸ – سوره زمر

احادیث ذیل آیه ۱۸ – سوره زمر
آیه الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ [18]

?الصّادق (علیه السلام)- کُلُ رَایَهًْ تُرْفَعُ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ.

امام صادق (علیه السلام)- هر پرچمی که پیش از قیام قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برافراشته شود، صاحبش طاغوتی است که به‌جای خداوند عزّوجلّ پرستیده می‌شود.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۰۶ الکافی، ج۸، ص۲۹۵/ البرهان

?الکاظم (علیه السلام)- عَنْ هِشَامِ‌بْنِ‌الْحَکَمِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی‌بْنُ‌جَعْفَر (علیه السلام) یَا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بَشَّرَ أَهْلَ الْعَقْلِ وَ الْفَهْمِ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب.

امام کاظم (علیه السلام)- هشام‌بن‌حکم گوید: امام کاظم (علیه السلام) به من فرمود: ای هشام! خداوند به اهل عقل و فهم در کتاب خود بشارت داده و فرموده است: فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۰۶ الکافی، ج۱، ص۱۳/ بحارالأنوار، ج۱، ص۱۳۲/ تحف العقول، ص۳۸۳/ وسایل الشیعهًْ، ج۱۵، ص۲۰۶/ نورالثقلین

?الصّادق (علیه السلام)- عَنِ الْقَاسِمِ‌بْنِ‌بُرَیْدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَمْرٍو الزُّبَیْرِیُّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَه … إِنَّ الْإِیمَانَ لَیَتِمُّ وَ یَنْقُصُ وَ یَزِیدُ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ کَیْفَ ذَلِکَ قَالَ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَرَضَ الْإِیمَانَ عَلَی جَوَارِحِ ابْنِ آدَمَ (علیه السلام) وَ قَسَّمَهُ عَلَیْهَا وَ فَرَّقَهُ فِیهَا فَلَیْسَ مِنْ جَوَارِحِهِ جَارِحَهًْ إِلَّا وَ قَدْ وُکِّلَتْ مِنَ الْإِیمَانِ بِغَیْرِ مَا وُکِّلَتْ بِهِ أُخْتُهَا فَمِنْهَا قَلْبُهُ الَّذِی بِهِ یَعْقِلُ وَ یَفْقَهُ وَ یَفْهَمُ وَ هُوَ أَمِیرُ بَدَنِهِ الَّذِی لَا تَرِدُ الْجَوَارِحُ وَ لَا تَصْدُرُ إِلَّا عَنْ رَأْیِهِ وَ أَمْرِهِ وَ مِنْهَا عَیْنَاهُ اللَّتَانِ یُبْصِرُ بِهِمَا وَ أُذُنَاهُ اللَّتَانِ یَسْمَعُ بِهِمَا … وَ فَرَضَ عَلَی السَّمْعِ أَنْ یَتَنَزَّهَ عَنِ الِاسْتِمَاعِ إِلَی مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ أَنْ یُعْرِضَ عَمَّا لَا یَحِلُّ لَهُ مِمَّا نَهَی اللَّهُ عزّوجلّ عَنْهُ وَ الْإِصْغَاءِ إِلَی مَا أَسْخَطَ اللَّهَ عزّوجلّ فَقَالَ فِی ذَلِکَ وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ ثُمَّ اسْتَثْنَی اللَّهُ عزّوجلّ مَوْضِعَ النِّسْیَانِ فَقَالَ وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ وَ قَالَ فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب … فَهَذَا مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَی السَّمْعِ مِنَ الْإِیمَانِ أَنْ لَا یُصْغِیَ إِلَی مَا لَا یَحِلُّ لَهُ وَ هُوَ عَمَلُهُ وَ هُوَ مِنَ الْإِیمَانِ.
امام صادق (علیه السلام)- ابوعمرو زبیری نقل کرده است: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: «ایمان می‌تواند در حدّ کمال باشد و هم نقصان‌پذیر باشد و هم درحال افزایش»؟ فرمود: «آری! چنین است» گفتم: «چطور»؟ امام (علیه السلام) فرمود: «خداوند متعال ایمان را بر جوارح فرزندان آدم (علیه السلام) واجب گردانید و ایمان را بین اعضاء تقسیم فرمود و برای هریک سهمی معیّن کرد. بخشی از ایمان را به یکی از جوارح اختصاص داده، و هر عضوی تکلیف مخصوصی دارد که عضو دیگر به آن مکلّف نیست، یکی از آن جوارح قلب است که به‌وسیله‌ی آن می‌فهمد و درک می‌کند، بدی‌ها و نیک‌ها را از هم تمیز می‌دهد و خیر و شرّش را در می‌یابد. قلب امیر و فرمانده جوارح و اعضاء او می‌باشد، هرچه قلب امر کند اعضاء بدنش اطاعت می‌کنند و از فرمان او سرپیچی ندارند، یکی از آن اعضاء، دیدگان او هستند که به‌وسیله‌ی آن‌ها اشیاء را نگاه می‌کند و گوش‌هایی دارد که به‌وسیله‌ی آن‌ها می‌شنود … خداوند بر گوش نیز چیزهایی واجب کرده است، و آن این است که نخست گوش‌های خود را از آنچه پروردگار حرام کرده است باز دارد، و از منهیّات دوری کند، و به سخنانی که مورد خشم خداوند می‌گردد گوش فرا ندهد [و از لهویّات و شنیدن سخنان بی‌فایده خودداری نماید]. خداوند در قرآن فرمود: و خداوند [این حکم را] در قرآن بر شما نازل کرده که هرگاه بشنوید افرادی آیات خدا را انکار و استهزا می‌کنند، با آن‌ها ننشینید تا به سخن دیگری بپردازند!. (نساء/۱۴۰) امّا خداوند، آن موردی را که به واسطه‌ی فراموشی، اشتباه کند را استثناء کرده و فرمود: و اگر شیطان از یاد تو ببرد، هرگز پس از یاد آمدن با این جمعیّت ستمگر منشین!. (انعام/۶۸) و فرمود: فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب. این بود آنچه خداوند بر گوش واجب کرده که باید، از گوش فرا دادن به آنچه که شنیدنش حلال نیست اجتناب کند و این‌ها عمل گوش می‌باشد. [و ایمان گوش محسوب می‌شود] و آن جزئی از ایمان است.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۰۶ الکافی، ج۲، ص۳۵/ بحارالأنوار، ج۶۶، ص۲۵/ العیاشی، ج۱، ص۲۸۲؛ «ان الایمان… کیف ذلک» و «قلبه… یبصر بهما» محذوف/ دعایم الإسلام، ج۱، ص۶ «یعرض عما» محذوف/ وسایل الشیعهًْ، ج۱۵، ص۱۶۴؛ «ان الایمان… کیف ذلک» محذوف
۲ -۳(زمر/ ۱۸)

?أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- وَ أَمَّا الْإِیمَانُ وَ الْکُفْرُ وَ الشِّرْکُ وَ زِیَادَتُهُ وَ نُقْصَانُهُ فَالْإِیمَانُ بِاللَّهِ تَعَالَی هُوَ أَعْلَی الْأَعْمَالِ دَرَجَهًْ وَ أَشْرَفُهَا مَنْزِلَهًْ وَ أَسْنَاهَا حَظّاً فَقِیلَ لَهُ الْإِیمَانُ قَوْلٌ وَ عَمَلٌ أَمْ قَوْلٌ بِلَا عَمَلٍ فَقَالَ الْإِیمَانُ تَصْدِیقٌ بِالْجَنَانِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ وَ هُوَ عَمَلٌ کُلُّهُ وَ مِنْهُ التَّامُّ وَ مِنْهُ الْکَامِلُ تَمَامُهُ وَ مِنْهُ النَّاقِصُ الْبَیِّنُ نُقْصَانُهُ وَ مِنْهُ الزَّائِدُ الْبَیِّنُ زِیَادَتُهُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی مَا فَرَضَ الْإِیمَانَ عَلَی جَارِحَهًْ مِنْ جَوَارِحِ الْإِنْسَانِ إِلَّا وَ قَدْ وُکِلَتْ بِغَیْرِ مَا وُکِلَتْ بِهِ الْأُخْرَی فَمِنْهَا قَلْبُهُ الَّذِی یَعْقِلُ بِهِ وَ یَفْقَهُ وَ یَفْهَمُ وَ یَحِلُّ وَ یَعْقِدُ وَ یُرِیدُ وَ هُوَ أَمِیرُ الْبَدَنِ وَ إِمَامُ الْجَسَدِ الَّذِی لَا تُورَدُ الْجَوَارِحُ وَ لَا تَصْدُرُ إِلَّا عَنْ رَأْیِهِ وَ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ وَ مِنْهَا لِسَانُهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ مِنْهَا أُذُنَاهُ اللَّتَانِ یَسْمَعُ بِهِمَا … وَ أَمَّا مَا فَرَضَهُ عَلَی الْأُذُنَیْنِ فَالِاسْتِمَاعُ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ الْإِنْصَاتُ إِلَی مَا یُتْلَی مِنْ کِتَابِهِ وَ تَرْکُ الْإِصْغَاءِ إِلَی مَا یُسْخِطُهُ فَقَالَ سُبْحَانَه … فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب.
امام علی (علیه السلام)- ایمان و کفر و شرک و کم و زیادی آن‌ها از این قرار است، ایمان به خداوند از لحاظ مرتبه و درجه، بالاترین اعمال می‌باشد و در مرتبه‌ی عالی و بالا قرار دارد، [و گرامی‌تر از آن مقامی نیست] و بهره‌اش از همه افزون‌تر است. گفته شد: «ای امیرالمؤمنین (علیه السلام)! ایمان، گفتار و کردار باهم است و یا تنها گفتار می‌باشد»؟ فرمود: «ایمان گواهی به قلب، و اعتراف در زبان و عمل به اعضاء و جوارح می‌باشد، ایمان همه‌اش عمل است، ایمان گاهی کامل و گاهی نیمه‌ی کامل و زمانی ناقص و گاهی هم زائد است، به‌طوری که این نقصان و زیادت به وضوح دیده می‌شود. خداوند متعال برای هریک از اعضاء و جوارح انسانی وظیفه‌ای از ایمان را معیّن کرده است که این وظیفه به عضوی دیگر ارتباط ندارد، یکی از آن‌ها قلب آدمی است که به‌وسیله‌ی آن مسائل را درک می‌کند و فهم و شعور می‌کند، و مشکلات را حل می‌نماید و تصمیم می‌گیرد. قلب امیر و فرمانده بدن است، و هر کاری که سایر اعضاء و جوارح انجام می‌دهند به دستور قلب انجام می‌گردد و امر و نهی در بدن به‌وسیله‌ی قلب انجام می‌شود و اعضاء مطیع قلب هستند و دستورات او را به کار می‌گیرند. یکی از آن جوارح، زبان است که با آن سخن می‌گوید، و دیگر گوش است که با آن می‌شنود … واجبات گوش شنیدن یاد خداوند و گوش‌دادن به تلاوت آیات قرآن، و خودداری از شنیدن آنچه خداوند را به خشم می‌آورد است، که خداوند می‌فرماید: … فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۰۸ بحارالأنوار، ج۶۶، ص۷۳/ بحارالأنوار، ج۹۰، ص۵۱/ مستدرک الوسایل، ج۱۱، ص۱۴۶؛ «اما الایمان… فرض الایمان علی» محذوف
۲ -۴(زمر/ ۱۸)

?أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) فِی وَصِیَّتِهِ لِابْنِهِ مُحَمَّدِبْنِ‌الْحَنَفِیَّهًْ (رحمة الله علیه) یَا بُنَیَّ لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ بَلْ لَا تَقُلْ کُلَّ مَا تَعْلَمُ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَدْ فَرَضَ عَلَی جَوَارِحِکَ کُلِّهَا فَرَائِضَ یَحْتَجُّ بِهَا عَلَیْکَ یَوْمَ الْقِیَامَهًْ وَ یَسْأَلُکَ عَنْهَا وَ ذَکَّرَهَا وَ وَعَظَهَا وَ حَذَّرَهَا وَ أَدَّبَهَا وَ لَمْ یَتْرُکْهَا سُدًی … ثُمَّ خَصَّ کُلَّ جَارِحَهًْ مِنْ جَوَارِحِکَ بِفَرْضٍ وَ نَصَّ عَلَیْهَا فَفَرَضَ عَلَی السَّمْعِ أَنْ لَا تُصْغِیَ بِهِ إِلَی الْمَعَاصِی فَقَالَ عزّوجلّ فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب.. فَهَذَا مَا فَرَضَ اللَّهُ عزّوجلّ عَلَی السَّمْعِ وَ هُوَ عَمَلُه.

امام علی (علیه السلام)- امیرالمؤمنین (علیه السلام) در وصیّتش به فرزندش محمّدبن‌حنفیّه (فرمود: «فرزند عزیزم آنچه را نمی‌دانی مگوی، بلکه همگی آنچه را که می‌دانی نیز مگوی، زیرا خدای تعالی بر کلّیه‌ی اعضاء تو وظایف و واجباتی را مقرّر و مفروض داشته است که در روز قیامت به‌وسیله‌ی آن‌ها بر تو احتجاج می‌کند، و از آن‌ها سؤال می‌نماید. و آن اعضاء را تذکّر داده، موعظه کرده، برحذر داشته، تأدیب نموده و آن‌ها را بیهوده رها نکرده است … خداوند هر عضو از اعضای تو را موظّف به انجام کار خاصّی کرده و در آیات قرآن بر آن تاکید کرده؛ بر گوش واجب کرده که به آنچه معصیت خداوند است گوش ندهد و فرموده: فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب … این، همان چیزی است که خداوند برگوش واجب فرموده و این کار، از وظایف و اعمال گوش است.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۰۸ من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۶۲۶/ وسایل الشیعهًْ، ج۱۵، ص۱۶۸
۲ -۵(زمر/ ۱۸)

?الصّادق (علیه السلام)- عَنْ أَبِی‌بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عزّوجلّ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ … قَالَ هُمُ الْمُسَلِّمُونَ لآِلِ مُحَمَّدٍ (علیهم السلام) الَّذِینَ إِذَا سَمِعُوا الْحَدِیثَ لَمْ یَزِیدُوا فِیهِ وَ لَمْ یَنْقُصُوا مِنْهُ جَاءُوا بِهِ کَمَا سَمِعُوهُ.
امام صادق (علیه السلام)- ابوبصیر گوید: از امام صادق (علیه السلام) درباره‌ی کلام خداوند عزّوجلّ: الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب پرسیدم، ایشان فرمود: «آنان کسانی هستند که به امر خاندان محمّد (صلی الله علیه و آله) گردن نهادند و چون حرف‌های آنان (ائمّه (علیهم السلام)) را شنیدند، چیزی بر آن نیافزودند و چیزی از آن نکاستند و آن را همان‌طور که شنیدند، نقل کردند».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۱۰ الکافی، ج۱، ص۳۹۱/ بحارالأنوار، ج۲، ص۱۵۸ و مستدرک الوسایل، ج۱۷، ص۲۹۹ و الاختصاص، ص۵؛ «بتفاوت یسیر»/ تأویل الآیات الظاهرهًْ، ص۵۰۲ / وسایل الشیعهًْ، ج۲۷، ص۸۲/ نورالثقلین/ البرهان
۲ -۶(زمر/ ۱۸)

?الهادی (علیه السلام)- مِمَّا أَجَابَ بِهِ أَبُوالْحَسَنِ عَلِیُّ‌بْنُ‌مُحَمَّدٍالْعَسْکَرِیُّ (علیه السلام) فِی رِسَالَتِهِ إِلَی أَهْلِ الْأَهْوَازِ حِینَ سَأَلُوهُ عَنِ الْجَبْرِ وَ التَّفْوِیض … قَالَ (علیه السلام) فَإِنْ قَالُوا مَا الْحُجَّهًْ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ قُلْنَا فَعَلَی مَجَازِ هَذِهِ الْآیَهًْ یَقْتَضِی مَعْنَیَیْنِ أَحَدُهُمَا أَنَّهُ إِخْبَارٌ عَنْ کَوْنِهِ تَعَالَی قَادِراً عَلَی هِدَایَهًْ مَنْ یَشَاءُ وَ ضَلَالَهًْ مَنْ یَشَاءُ وَ لَوْ أَجْبَرَهُمْ عَلَی أَحَدِهِمَا لَمْ یَجِبْ لَهُمْ ثَوَابٌ وَ لَا عَلَیْهِمْ عِقَابٌ عَلَی مَا شَرَحْنَاهُ وَ الْمَعْنَی الْآخَرُ أَنَّ الْهِدَایَهًْ مِنْهُ التَّعْرِیفُ کَقَوْلِهِ تَعَالَی وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی وَ لَیْسَ کُلُّ آیَهًْ مُشْتَبِهَهًْ فِی الْقُرْآنِ کَانَتِ الْآیَهًْ حُجَّهًْ عَلَی حُکْمِ الْآیَاتِ اللَّاتِی أُمِرَ بِالْأَخْذِ بِهَا وَ تَقْلِیدِهَا وَ هِیَ قَوْلُهُ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّالْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ … وَ قَالَ فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ.
امام هادی (علیه السلام)- از جمله جواب‌هایی که امام عسکری (علیه السلام) در نامه‌اش به اهل اهواز در آن زمان که از او درباره‌ی جبر و تفویض پرسیده بودند داد [این بود که فرمود] … «اگر بگویید: دلیل در این کلام خداوند تعالی: ولی خدا هرکس را بخواهد [و شایسته بداند] گمراه، و هرکس را بخواهد [و لایق بداند] هدایت می‌کند! [به گروهی توفیق هدایت داده، و از گروهی سلب می‌کند]!. (نحل/۹۳) و آیاتی که شبیه آن است، چیست»؟ می‌گوییم: «بر طبق مجاز (معنای غیر حقیقی) این آیه، دو معنا را اقتضا می‌کند که یکی از آن‌ها خبر می‌دهد از اینکه خدا بر هدایت‌کردن هرکس که بخواهد و گمراه‌کردن هرکس که بخواهد، تواناست ولی اگر آن‌ها را بر یکی از آن دو [هدایت و گمراهی] مجبور سازد براساس آنچه که شرح دادیم نه ثوابی برای آن‌ها می‌باشد و نه عذابی بر آن‌ها. و معنای دیگر [معنای دوّم] این است که هدایت از جانب خدا، همان تعریف [شناساندن راه] است مثل این کلام خداوند متعال: امّا ثمود را هدایت کردیم، ولی آن‌ها نابینایی را بر هدایت ترجیح دادند. (فصلت/۱۷) و هیچ آیه‌ی متشابه‌ای در قرآن نیست که دلیل باشد بر حکم آیاتی که به اجرای دستورات آن‌ها و تقلید از اوامر آن‌ها دستور داده شده است (آیه متشابه نمی‌تواند دلیل بر حکم آیه‌ی محکم باشد بلکه برعکس است یعنی آیه محکم، تبیین‌کننده‌ی آیه متشابه است) و این همان کلام خداوند است: او کسی است که این کتاب [آسمانی] را بر تو نازل کرد، که قسمتی از آن، آیات «محکم» [صریح و روشن] است که اساس این کتاب می‌باشد [و هرگونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به این‌ها، برطرف می‌گردد]. و قسمتی از آن، «متشابه» است [آیاتی که به خاطر بالابودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اوّل، احتمالات مختلفی در آن می‌رود ولی با توجّه به آیات محکم، تفسیر آن‌ها آشکار می‌گردد]. امّا آن‌ها که در قلوبشان انحراف است، به‌دنبال متشابهاتند، تا فتنه‌انگیزی کنند [و مردم را گمراه سازند] و تفسیر [نادرستی] برای آن می‌طلبند درحالی‌که تفسیر آن‌ها را، جز خدا و راسخان در علم، نمی‌دانند. [آن‌ها که به‌دنبال فهم و درکِ اسرارِ همه‌ی آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی] می‌گویند: «ما به همه آن ایمان آوردیم همه از طرف پروردگارِ ماست». و جز صاحبان عقل، متذکر نمی‌شوند [و این حقیقت را درک نمی‌کنند]. (آل عمران/۷) و فرمود: فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۱۰ بحارالأنوار، ج۵، ص۲۴/ الاحتجاج، ج۲، ص۴۵۳/ تحف العقول، ص۴۷۴؛ «بتفاوت یسیر»/ البرهان
۲ -۷(زمر/ ۱۸)

?الصّادقین (علیها السلام)- أَنْتُمْ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ مَنْ أَطَاعَ جَبَّاراً فَقَدْ عَبَدَهُ.

امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام)- شما (شیعیان) هستید که از پرستش طاغوت اجتناب ورزیدید؛ هرکس ستمگری را اطاعت کند او را پرستیده است.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۱۲ تأویل الآیات الظاهرهًْ، ص۵۰۲/ نورالثقلین/ البرهان؛ «من اطاع فقد عبده» محذوف
۲ -۸(زمر/ ۱۸)

?أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- اللَّهُمَّ إِنَّکَ بَشَّرْتَنِی عَلَی لِسَانِ نَبِیِّکَ (صلی الله علیه و آله) فَقُلْتَ فَبَشِّرْ‌عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ وَ قُلْتَ وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ اللَّهُمَّ وَ إِنِّی بِکَ مُؤْمِنٌ وَ بِجَمِیعِ أَنْبِیَائِکَ (علیهم السلام) فَلَا تَقِفْنِی بَعْدَ مَعْرِفَتِهِمْ مَوْقِفاً تَفْضَحُنِی بِهِ عَلَی رُءُوسِ الْخَلَائِقِ بَلْ قِفْنِی مَعَهُمْ وَ تَوَفَّنِی عَلَی التَّصْدِیقِ بِهِمْ فَإِنَّهُمْ عَبِیدُکَ وَ أَنْتَ خَصَصْتَهُمْ بِکَرَامَتِکَ وَ أَمَرْتَنِی بِاتِّبَاعِهِم.

امام علی (علیه السلام)- خداوندا! تو با زبان رسولت [توسط قرآن] مرا بشارت داده‌ای و فرمودی: و به کسانی که ایمان آورده‌اند بشارت ده که برای آنها، سابقه نیک (و پاداشهای مسلّم) نزد پروردگارشان است (یونس/۲) خداوندا! من به تو و به جمیع پیغمبران تو ایمان دارم، پس چنان مکن که بعد از معرفت ایشان مرا در جایگاهی قرار دهی که نزد خلایق رسوا گردم. بلکه مرا با پیغمبرانت محشور کن و مرا درحالی‌که آن‌ها را تأیید و تصدیق می‌کنم از دنیا ببر که آن‌ها بنده‌ی تو هستند و تو با کرم خود، آن‌ها را مخصوص گرداندی و مرا امر کردی که از آن‌ها تبعیت کنم.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۱۲ من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۵۸۷
۲ -۹(زمر/ ۱۸)
?الصّادق (علیه السلام)- عَنْ أَبِی‌بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی‌عَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) قَوْلَ اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ قَالَ هُوَ الرَّجُلُ یَسْمَعُ الْحَدِیثَ فَیُحَدِّثُ بِهِ کَمَا سَمِعَهُ لَا یَزِیدُ فِیهِ وَ لَا یَنْقُصُ مِنْهُ.

امام صادق (علیه السلام)- ابوبصیر گوید: از امام صادق (علیه السلام) درباره‌ی آیه: الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ پرسیدم. حضرت فرمود: «منظور مردیست که حدیثی [از ما] را بشنود سپس آن را چنان‌که شنیده بی‌کم و زیاد باز گوید».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۱۲ الکافی، ج۱، ص۵۱/ بحارالأنوار، ج۲، ص۱۶۴/ منیهًْ المرید، ص۳۷۳/ وسایل الشیعهًْ، ج۲۷، ص۷۹/ نورالثقلین/ البرهان
۲ -۱۰(زمر/ ۱۸)

?الباقر (علیه السلام)- {تُحَفُ العُقُول} وَ حَضَرَهُ ذَاتَ یَوْمٍ جَمَاعَهًْ مِنَ الشِّیعَهًْ فَوَعَظَهُمْ وَ حَذَّرَهُمْ وَ هُمْ سَاهُونَ لَاهُونَ فَأَغَاظَهُ ذَلِکَ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَیْهِمْ فَقَالَ إِنَّ کَلَامِی لَوْ وَقَعَ طَرَفٌ مِنْهُ فِی قَلْبِ أَحَدِکُمْ لَصَارَ مَیِّتاً أَلَا یَا أَشْبَاحاً بِلَا أَرْوَاحٍ وَ ذُبَاباً بِلَا مِصْبَاحٍ کَأَنَّکُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَهًْ وَ أَصْنَامٌ مَرِیدَهًْ أَ لَا تَأْخُذُونَ الذَّهَبَ مِنَ الْحَجَرِ أَ لَا تَقْتَبِسُونَ الضِّیَاءَ مِنَ النُّورِ الْأَزْهَرِ أَ لَا تَأْخُذُونَ اللُّؤْلُؤَ مِنَ الْبَحْرِ خُذُوا الْکَلِمَهًْ الطَّیِّبَهًْ مِمَّنْ قَالَهَا وَ إِنْ لَمْ یَعْمَلْ بِهَا فَإِنَّ اللَّهَ یَقُولُ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ.

امام باقر (علیه السلام)- [در تحف العقول آمده است:] روزی گروهی از شیعیان خدمت امام باقر (علیه السلام) رسیدند. امام آن‌ها را پند و اندرز داد و از خدا ترسانید؛ ولی ایشان سرگرم خود بودند و سخنان امام (علیه السلام) را به بازیچه می‌گرفتند. امام باقر (علیه السلام) خشمگین شد. مدّتی سر به زیر افکند سپس سر برداشته فرمود: «اگر مقداری از سخنان من در یکی از شما اثر واقعی خود را بگذارد از ناراحتی می‌میرد، ای مجسّمه‌های بدون روح و ای مگس‌های بدون چراغ، شما همانند چوب‌های تراشیده شده هستید که بر دیوار تکیه داده شده و همچون بت‌های تراشیده شده هستید. مگر طلا را از سنگ استخراج نمی‌کنید؟ مگر روشنایی را از نور درخشان نمی‌گیرید؟ مگر مروارید را از دریا خارج نمی‌کنید؟ سخن پاک را از هرکه می‌گوید بگیرید گرچه خود او عمل به آن نکند خداوند در این آیه می‌فرماید: الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۱۲ بحارالأنوار، ج۷۵، ص۱۷۰/ بحارالأنوار، ج۷۵، ص۱۷۰/ تحف العقول، ص۲۹۱

آزاداندیشی یعنی عبودیت

در آیه ۹۹ سوره‌ی حجر چنین آمده است : «وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ» بندگی خداوند متعال را تا به یقین رسیدن انجام بده. سوای از بحث مرتبه‌ای بودن یقین؛ در خصوص عبودیت هم می توان تامل کرد.

ما علاوه بر عبودیت مرسوم که در ذهن‌های ما یک معنای خاصی دارد، از راه‌های دیگری هم می‌توانیم به یقین برسیم، حال به بعضی از مراتب یقین؛ می‌توان مثلا با تفکر و اندیشیدن هم به مرتبه‌ای از یقین رسید. با این وجود آیا می‌توان عبودیت را توسعه دارد و مثلا تفکر را ذیل عبودیت معنا کرد و تفکر را بندگی خداوند بدانیم؟

اگر امکان این توسعه در معنای عبودیت وجود داشته باشد، آزادندیشی هم یک وجهی از عبودیت می‌شود؛ در آزاداندیشی به دنبال حق و حقیقت هستیم و البته در حد و مرحله یقین. از اینجا است که آنچه به عنوان آزاداندیشی در فضای انقلابی مطرح می‌شود با آزاداندیشی مدرنیته کاملا متفاوت می‌شود. آزاداندیشی در اینجا عبودیت و بندگی خداوند متعال است بر خلاف آنچه در غرب مدرن تحت عنوان آزاداندیشی مطرح شده است.

تقابل جریان آزاداندیشی با اهل نفاق

در آیات با موضوع نفاق در قرآن، ویژگی هایی برای اهل نفاق بیان شده که وقتی به بررسی آنها می پردازیم به نظر می آید مقابل آزادی با هدف رسیدن به حقیقت، مفهوم و یا به تعبیر بهتر جریان نفاق قرار می گیرد.

در یادداشت قبل توضیح داده شد، که مکتب آزادی از آنجا که در عالم انسانی، موجب درگیری و مبارزات با ولایت های انسانی غیر معتبر خواهدشد، در این یادداشت یکی از عینی ترین این مبارزات را وصف خواهیم کرد.

در سوره مبارکه منافقون داریم:

1.وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ

این موضوع از تقابل حقیقت با منافقین از این باب که آنها دروغگوی در حقیقت اند و این موضوع بیان گر آن است که اگر جریان آزاداندیش، به دنبال کشف حقیقت می رود این را باید مدنظر داشته باشد که سخت ترین جریان تقابلی با او اهل نفاق اند زیرا که خداوند قسم یاد کرده که آنها با دروغ مانع از این کشف خواهند شد.

2. اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ:

اهل نفاق سوگندهایشان را سپر پرداختن به حقیقت می کنند. لذا می توان اینگونه برداشت کرد که اهل نفاق برای استحام موانع کشف حقیقت سخت ترین سپرهای اندیشه ای را برای عدم ورود به وادی حقیقت اخذ می کند.

3.فَطُبِعَ عَلىٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاٰ يَفْقَهُونَ:

از آنجا که اهل نفاق دسترسی به وادی حقیقت برآنها بسته شده به دلیل اینکه بر دلهایشان مهرزدند لذا این جریان از دشمنان قسم خورده مکتب آزاداندیشی خواهند بود.

4.وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَإِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ:

این گونه که باری تعالی می فرمایند اهل نفاق آن قدر شگفتی ساز است که وقتی دهان به کلام می گشاید گوش فرا میدهید با این که اساسا این جریان راهی به وادی کشف حقیقت ندارد و لذاست که جز کذب و خلاف چیزی را عرضه نمی کند.

5.كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّىٰ يُؤْفَكُونَ:

اهل نفاق بر کذب گویی خودش محکم و مقتدر است و تعبیر چوب خشک برای اهل نفاق به این معناست که سپری که در مقابل کشف حقیقت ایجاد می کنند سپری بسیار سخت است.

6.وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ:

قرآن اهل نفاق را به دلیل تقابل با دعوت به آزاداندیشی برای کشف حقیقت، ذیل مستکبرین قرار می دهد که این جریان از مهم ترین جریان درگیری طاغوتی است.

به نظر می آید اگر بپذیریم که این گونه نزاع سختی بین جریان آزاداندیشی و نفاق وجود دارد، قطعا گشودن باب آزاداندیشی برای رسیدن به حقیقت، سرشاخ شدن با یکی از ابرمستکبران عالم است و هم چنین اینکه به یک نزاع تکوینی و تاریخی دامن زده و احتمالا زوزه‌های دردناکی در بشریت شنیده شود.

تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الاّ نعبد الاّ اللَّه

«امروز ندای پیامبر رحمت، رساتر از همیشه به گوش میرسد، و دعوت اسلام که دعوت به عدالت و آزادگی و رستگاری است، با طَنین بیشتری شنیده میشود. پاره‌های شب سیاه استکبار و ظلم و خودکامگی از سوئی و جهل و خرافه و فریب از سوی دیگر، بشر را بیش از گذشته، نیازمندِ نور رستگاری و تشنه‌ی عدل و صلح و برادری کرده است. امروز ندای ملکوتی: تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الاّ نعبد الاّ اللَّه. که ردِّ خداوندان زور و زر و صف آرائی در برابر ستم و ستمگر است، گوش و دل اسیران و ستمدیدگان را بیش از همیشه مینوازد، و مژده‌ی: انّ اللَّه علی نصرهم لقدیر، به آنان دلگرمی و امید می‌بخشد»۱۳۸۰/۱۱/۳۰

شهید مطهری ره در گزاره 28 از بخش ایدوئولوژی که کتاب مشخصات اسلام می فرماید: «امكان همزيستى با اهل توحيد: از نظر اسلام مسلمانان مى‏توانند در داخل كشور خود با پيروان اديان ديگرى كه ريشه توحيدى دارند از قبيل يهود و نصارى و مجوس، هر چند بالفعل از توحيد منحرف باشند، تحت شرايط معيّنى همزيستى داشته‏ باشند، ولى نمى‏توانند در داخل كشور اسلامى با مشرك همزيستى كنند. مسلمانان مى‏توانند بر اساس مصالح عاليه اسلامى با كشورهاى مشرك قرار داد صلح و عدم تعرّض منعقد نمايند و يا در موضوع خاصّى پيمان ببندند.»

بشریت برای اقامه توحید و یگانه شدن تمام هستی اش برای عبودیت خداوند متعال در جهان زیست میکند.
دعوت به توحید، دعوت به رهایی از زیر ستم و زور طاواغیت درونی و بیرونی است.
دعوت به توحید، دعوت به آزادانه اندیشیدن و آزادانه عمل کردن است.
دعوت به توحید دعوت به رهایی انسان است.
دعوت به توحید دعوت به کرامت های انسانی ست.

موحد بدون توحید نمیتواند زیست مسالمت آمیز داشته باشد. با انسان حقیر و پست که خود را برده طواغیت عالم کرده است نمی توان زیست مسالمت آمیز کرد. حداقل چیزی که لازم است برای اینکه بتوان با به عنوان بشر با او سخن گفت و با او زیست مسالمت آمیز کرد این است که اندیشه اش را از تحت فرمان طواغیت خالی کند.
لذاست که قرآن دعوت میکند به توحید. در واقع خداوند با این ندا مسیحیت را دعوت میکند به اینکه ذهنت را باز کن. اسیر نباش. برده نباش. آزادانه فکر کن راه را میابی.

الهیات آزاداندیشی: تقریری از اندیشه آزاداندیشی

معرفت به حق نه تنها امری ممدوح بلکه تکلیفی همه جانبه و ضروری در حیات دینی بر شمرده می گردد. گاهی حق در مواردی بسیار روشن و گاهی در مواردی غبار آلود و مخفی و پنهان می باشد.

فلذا تدارک مسیری برای صیرورت و شدن تا قله رسش و بلوغ تشخیص حق امری ضروری برای یک جامعه و حیات ایمانی می باشد. دین ختمی بنا دارد با دعوت به خردمندی و توسعه سیره خردمندان در امت ختمی ایشان را به مرتبت امامت امم نائل گردانده و پایان تاریخ را در جهت اظهار دین حق محقق گرداند.
فلذاست که قران سیره خردمندان را اینچنین توصیف میگرداند:
الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ

اولوالالباب اند که شایسته هدایت الهی اند چرا که اینان حق جو هستند؛ استماع اقوال کرده و از احسن آن پیروی میکنند.

انسان موحد حق جو و حقیقت طلب است. حقیقت گمشده اوست و موحد با عقل می آلود خویش در پیش گمشده خویش به هر سو میزند که آن را بیابد و آزاداندیشی امریست که مسیر موحدانه زیستن را برای موحد میسور و ممکن می سازد. فلذا این سیره و رویه به انحاء و انواع بیان در لسان روایات متجلی گشته است:

در روایتی از حضرت امیر ع نقل شده است:
“اضربوا بعض الرأي ببعض يتولد منه الصواب”

حضرت در این بیات تضارب آرا را مسیری برای تولد امر صواب و حق بر شمرده اند.

یا در بیانی دیگر جهت دیگری از تضارب و استقبال از وجوه آرا را بیان میکنند:

امام علی(علیه السلام): منِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَاءِ
آن کسی که به پیشواز گونه های متنوع اندیشه برود، زمینه های خطار را خواهد شناخت.

به بیان دیگر استقبال از وجوه آرا و تضارب آرا امکان شناخت زمینه های خطا را به ما می دهد فلذا امکان شناخت امر صواب و حق سهل تر میگردد.

یا در بیانی دیگر حضرت امیر می فرمایند:

“صوَابُ‏ الرَّأْيِ بِإِجَالَةِ الْأَفْكَار”
درستی اندیشه در گرو جَوَلان دادن تفکرات است.

اگر با نگاهی اجتماعی به این بیان حضرت نگاه کنیم، در یک حیات اجتماعی، جولان اجتماعی افکار است که درستی اندیشه را تضمین میکند.

با این حساب آزاداندیشی نه یک فضل و مطلوبیت مستحب بلکه یک ضرورت و واجبی والا مرتبه در تحقق حیات طیبه توحیدی می تواند قلمداد گردد.