نوشته‌ها

بازگشت کلام به ریل اصلی

حقیقت این است که تعویق علم کلام اگرچه مشکلات عمیق و بیشماری را در مسیر حیات دینی جامعه ایجاد نمود اما این باعث تعویق جبهه حق نشد و در همان فراز و فرود تاریخی بین جبهه حق و باطل و به حکم آیه شریفه گُلًّا نُمِدُّ هَٰؤُلَاءِ وَهَٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ ۚ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورا در اوج اقتدار تمدن مدرن و در جزیره ثبات آن تمدن، مبتنی بر بن مایه های کهن جبهه حق ، پدیده ای نوین و مبارک به نام انقلاب اسلامی سر برآورد. این پدیده در یک روز و یک ساعت متولد نشد، بلکه آرام آرام امتداد یافته و در نقطه ای به صورت سیاسی بروز کرده و بعد از آن نیز امتداد یافته و نو به نو شکوفا میشود. ریشه های آن را میتوان در تاریخ صدر اسلام و بلکه در تاریخ انبیا (ع) یافت و آرمان و اوج آن را در انقلاب مهدوی (عج) معرفی نمود.

زیست انقلابی را میتوان به عنوان یک مدل پیشرفته و اصیل از حیات دینی معرفی نمود. البته این زیست مولفه هایی مشخص دارد مانند استقرار بر خیط عمودی ولایت الهی  و خیط افقی ولایت مومنین  و مواردی دیگر که لازم است تا اساتید فن آن ها را تفصیل دهند.

به طور طبیعی با تجلی این حیات و انتخاب آن توسط یک جامعه نسبتا وسیع، دوباره گروه هایی از فرهیختگان از راه میرسند تا یا مسئله ای را برای ذهن های مردم آن جامعه طرح کنند و یا مسئله ای را از آن حل کنند. قاعدتا گفتگوهایی شکل میگیرد و افرادی به گفتگوهای از این دست شناخته میشوند. میتوان آنان را متکلمان عصر انقلاب یا متکلمان انقلابی نامید.

شکل گیری کلام انقلابی، رفع یک تعویق در علم کلام است. علم کلام که سالها بود دیگر دغدغه ذهن جامعه را از دست داده بود و بجای گفتگو برای طرح یا حل مسائل ذهن جامعه، وارد گفتگوهای مدرسی با فلاسفه و زبان شناسان شده بود و عرصه ذهن پروری را برای روشنفکران خالی گذاشته بود، اکنون با هویتی عصری به نام انقلابی میتواند جایگاه خود را بازیابی نماید.

دانش باید گرمی بخورد !

طب سنتی در غالب موارد بخلاف طب مدرن، کل نگر است و انسان را به عنوان یک کل به هم پیوسته مینگرد و در فرایند درمان نیز از اصلاح همین کل به هم پیوسته برای درمان مشکلات جزئی استفاده میکند. برای درک این تفاوت مثال های پرشماری را میتوان یافت.
اگر پدیده ای به نام “دانش” را به بدن یک انسان تشبیه کنیم و سپس با چارچوب طب سنتی به تحلیل این جسم بپردازیم، آنگاه با مشاهده طول روند ایجاد یک مسئله برای دانش، شکل گیری مدرسه در دل دانش، نیاز دنش به تمرکز بالا و دقت بسیار و خلق و خویی که به طور کلی دانش از خودش نشان میدهد، میتوانیم درباره طبع غالب دانش به قضاوتی دست پیدا کنیم و بگوییم : طبع دانش سرد است !
سرد بودن طبه چه درباره یک انسان واقعی مطرح شود و چه درباره پدیده ای انسانی که به انسان تشبیه شده، به سان هر پدیده مادی دیگر، هم مزیت هایی را داراست و هم مشکلاتی را ایجاد میکند.
دانش وطیفه عمق دهی به مسائل را دارد، دانش باید برای همیشه در پایگاه خودش باقی بماند، طبع سرد او این مسائل را پشتیبانی میکند. اگر طبع او سرد نباشد دیگر این ویژگی ها را ندارد و وقتی فاقد این ویژگی ها باشد، دیگر هویت دانش بر او صدق نمیکند !
از طرفی ممکن است همین طبع و ذائقه باعث افسردگی او بشود. ممکن است اساسا حرکت را از او بگیرد !
این مشکلات عینا دامنگیر دانش و دانشمندان نیز میشود.
یکی از توصیه هایی که درمانگران انسان در این مواقع به افرادی با طبع سرد میکنند این است که از مواد غذایی با طبع گرم استفاده کنند تا طبع وجودی ایشان را تعادل ببخشد.
شاید این توصیه را در مشبه انسان در بحث ما، یعنی دانش نیز بتوان ارائه کرد و ادعا کرد :
برای جلوگیری از ایستایی و پژمردگی دانش، باید تغذیه غیر دانشی با طبع گرم را به خورد دانش داد !
این تغذیه غیر دانشی با طبع گرم همان زندگی و حیات بشری است. دانش باید مدام از حیات انسانی تغذیه کند.
شاهد روایی این توصیه بازه هایی مانند قرون طلایی اسلامی و رنسانس غربی است که مسائل دانش دقیقا از بطن حیات اجتماعی دریافت میشوندو اهل دانش در بطن محیط گرم اجتماعی زیست میکنند.

پیرامون کلام انقلابی ( 5- متمرکز بر جامعه انقلابی )

جامعه انقلابی چه کسانی هستند ؟
آنطور که در جهان مرسوم است واژه انقلابی تصاویری از لباس های چریکی و مسلسل و فریاد و شعار و مانند اینها به اذهان منتقل میکند.
اما در ایران این واژه معنای دیگری یافته است. همانطور که انقلاب در ایران بمعنای انقلاب اسلامی سال 57 فهمیده میشود، انقلابی نیز به معنای متعهد به شعارها و آرمان های آن نهضت، به کار میرود. و اگر آن نهضت را فارغ از دسته بندی ها و جناح های سیاسی و در امتداد نهضت تاریخی انبیاء و رسول گرامی اسلام ( ع) بدانیم، آنگاه انقلابی معنایی در وزان واژه های حواری و ربی و اصحاب پیدا میکند.
کلام انقلابی داعیه دار پشتیبانی از ذهن و عقیده این بخش از جامعه است.
اما به چه دلیل این انتخاب درستی خواهد بود ؟ آیا بهتر نبود کلام انقلابی وظیفه خودش را افزایش شمار انقلابی ها ولو بصورت سطحی قرار میداد ؟
برای پاسخ به این سوال باید ابتدا انقلابی و زندگی او را شناخت !
انقلابی با توجه به آرمان هایی که هویت او را شکل میدهد، دغدغه خود، خانواده، اطرافیان، شهر و کشور خود و بلکه همه عالم را دارد. در همین راستا ذهن او با کم و کاست و بصورت نسبی باید جامع اذهان مورد دغدغه او باشد. به عبارتی ذهن انقلابی، آبگیر تراوشات ذهن جامعه اطراف اوست.
یقینا رسیدگی به چنین ذهنی که هم ارتقا های اولیه را دارد و هم جامع یکسری مسائل بیش از فردی ست، از باب ” چون که صد امد نود هم پیش ماست، انتخابی بهینه و اثرگذار خواهد بود.

رابطه زندگی‌گرایی با کلام انقلابی

ایده‌ی اصلاحی جامعه در دل زندگی است. برای اصلاح جامعه زندگی خود را باید اصلاح و آباد کنیم. قیام برای اصلاح جامعه در نهاد زندگی است. نمی‌توان بدون توجه به زندگی خود به دنبال اصلاح باشیم. به تعبیری باید با یک زندگی عالی و ایده‌آل الگو برای اصلاح جامعه درست کنیم. حضرت آقا در مراسم ششمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمه‌الله) ۱۴خرداد۱۳۷۴ می‌فرمایند: «ملت ایران بداند: امروز بزرگترین تلاشها و جهادها در سطح جهان که از نظر خدای متعال در جهت تحکیم اسلام و پیام اسلام است، این است که ایرانِ اسلامی آباد و برکاتش آشکار شود. باید زندگی در این کشورْ مایه رشک ملتهای دیگر شود، تا بخواهند از آن درس بگیرند. این، عاملی است که دشمن را محکوم میکند.»

این جمله کلیدی «باید زندگی در این کشورْ مایه رشک ملتهای دیگر شود» را باید با دیده‌ی تامل نگریست. اگر این را به عنوان یک قاعده و فرمول از ایشان بپذیرم؛ در مرتبه‌ی قبل‌تر آن باید گفت زیست در جامعه حزب اللهی مایه رشک جامعه‌ی ایرانی شود. زندگی حزب اللهی آن قدر فاخر شود که آمال همه‌ی مردم ایران این چنین زندگی شود و از آن الگو بگیرند.

برای ساختن چنین زندگی نیاز شدیدی به اندیشه دینی است که پشتیبانی آن را بر عهده داشته باشد. شدیدا نیاز است که به اندیشه دینی پشتیبان حیات دینی حزب اللهی‌ها با به تعبیر بهتر انقلابی، رسیدگی شود و با این پشتیبانی‌ها به آبادانی زندگی بپردازد. برای آنکه زندگی انقلابی الگو قرار گیرد نیاز است که این زندگی آنچنان آباد شود و ثمرات و برکاتش آشکار شود که مایه رشک دیگران شود؛ برای اینچنین آبادانی قطعا به یک پشتیبانی ویژه برای اندیشه دینی این انقلابی نیاز است.

از این رو است که اهمیت کلام انقلابی چند برابر می‌شود؛ این کلام انقلابی است که وظیفه پشتیبانی از اندیشه دینی زیست انقلابی را دارد؛ اگر این کلام نتواند به خوبی پشتبانی‌های خود را انجام دهد، چگونه می‌توان توقع آبادانی زیست انقلابی را داشت؟

 

آزاداندیشی و زندگی موقنانه

یکی از چالش های بحث آزاداندیشی این است که آیا زیست آزاداندیشانه یک حیات شل و همراه با تردید دائمی برای انسان نمی سازد؟ انسانی که به لحاظ روحی در موقف آزاداندیشی مستقر است دائماً آخرین محصولات را در معرض ابطال و دچار خدشه شدن با اندیشه ورزی آزادانه بعدی می داند، لذا این انسان به لحاظ روانشناختی در موقف سفت و محکمی قرار نمی گیرد و دعوت به آزاداندیشی با زیست مؤمنانه که زیستی موقنانه است سازگاری ندارد.

واقع این است که آزاداندیشی نسبیت و شل بودن در باور را لازم نمی آورد؛ آن چیزی که مقوم آزاداندیشی است حق گرایی و حق پذیری است؛ یعنی من هر جا که حق را دیدم باید در مقابل آن تسلیم باشم و بنایم را بر این بگذارم که حق گرا و حق پذیر باشم.
آن محکمی و سفتی که ناشی از جمود و تحجر باشد که مطلوب نیست، یعنی من یک باوری دارم ولو اینکه خلاف آن باور ثابت بشود من دست از آن باور دست بر نمی دارم.

حق گرایی و حق پذیری هم ملازمتی با شل بودن ندارد، وقتی شما به یک حق رسیدی هم سفت و محکم پای آن هستی و هم در بررسی موارد جدید آن حق قبلی که به آن رسیدی را مسلم و ذخیره نگه می داری و با این فرض سراغ صحنه های جدید می روی؛ اگر این نباشد یعنی به حق بودن آن حق عنایتی نداری یعنی نمی خواهی حق بودنش را اعمال کنی.

زندگی موقنانه یعنی من تا وقتی که یقین دارم بر اساس همین یقین به پیش می روم، و هیچ وقت هیچ شک و تردیدی تا زمانی که این یقین را خراب نکرده باشد یعنی یک یقین جدید در مقابل این یقین ایجاد نکرده باشد، نمی تواند استحکام من در مسیر قبلی را دچار تزلزل کند.
آزاداندیشی اگر بخواهد به معنای برخورد شل و سست با یقین های قبلی باشد قطعاً با یک قاعده قطعی دیگر که «لا تنقض الیقین بالشک ابداً» هست درگیر می شود؛ البته که آزاداندیشی قطعاً به این معنا نیست و با این قاعده هم درگیر نیست.
قاعده «لا تنقض الیقین بالشک ابداً» اگر به معنای این گرفته شود که می خواهد بگوید تحت هیچ شرایطی نباید «نقض یقین به شک» صورت بپذیرد، خیلی بیشتر از قاعده استصحاب می شود بلکه حتی قاعده یقین را هم می گیرد؛ در واقع مفاد قاعده به این شکل می شود که «آدم مؤمن آدم سفتی است، هر اتفاق کوچکی بیفتد زیر یقینش نمی زند.» بررسی کردن مشکلی ندارد، شما دائماً با هر شک و احتمالی که ایجاد شد بررسی‌ات را بکن، ولی تا یقین جدید نباید یقین قبلی‌ات را به هم نزن!
این سفتی و موقنانه زیستن هم در لایه اندیشه است که باور قبلی را که حق بود چون یقینی بود، سفت و محکم پایش باش؛ و هم در لایه عمل است که برو در موقف عمل بر مبنای همین یقین کار را تمام کن!

آزاداندیشی یعنی حق گرایی در اندیشه، یعنی من شخصاً روحیه حق گرایی و حق پذیری داشته باشم و حق وقتی حق بود تا زمانی که حق بودنش از بین نرود، من باید محکم و استوار پشت آن باشم. لذا اساساً این دوگانه که آزاداندیشی باعث شلی و سستی در اندیشه و عمل می شود وجود نخواهد داشت.
.