نوشته‌ها

دفع شبهه تمام کلام نیست

دفع و پاسخ‌گویی به شبهات نیز نوعی رسیدگی به ذهن مردم و جامعه است و متکلم هم از باب اندیشه‌‌های دینی برای پاسخ‌گویی به شبهات ورود می‌کند و آنچه به عنوان شبه مطرح می‌شود واقعا ایمان مردم را تهدید می‌کند و در اذهان مردم این شبهات وجود دارند و تاثیرات خود را می‌گذارند و صرفا در مجامع علمی و در ذهن‌های اندیشمندان نیست.

و این شبهات اگر به آن‌ها پاسخ درخور داده نشود، اندیشه‌های دینی مردم را تغییر خواهند داد، لذا می‌توان گفت که پاسخگویی به شبهات هم در واقع رسیدگی به اندیشه دینی مردم است و برای کلامی که صرفا وجه دفاعی دارد هم ذهن و اندیشه مردم اهمیت دارد. و حتی اگر به شبهه‌ای که هنوز به جامعه نرسیده است هم پاسخی آماده می‌کند، در واقع اندیشه‌های مردم را به نحوی سامان می‌دهد که آن شبهه نتواند در جامعه رسوخ کند.

این جنس از کار‌هایی که برای شبهاتی که هنوز به جامعه نرسیده است، متکلم مشغول سامان‌دهی اندیشه می‌شود، بسیار نزدیک است به کلام مطلوبی که ما معنا می‌کنیم. ولی باز هم آن کلامی نمی‌شود که یک طعام برای زیست دینی جامعه فراهم می‌کند. نمی‌توان کلام را صرفا یک مدافع معرفی کرد، یک مدافع عقاید دینی، بلکه کلام وظیفه دارد اصل اندیشه دینی را به جامعه بدهد، وظیفه سامان‌دهی یک اندیشه برای حیات دینی بر عهده‌ی کلام است؛ حال هر چه این اندیشه منسجم‌تر و با استحکام بیشتر باشد، شبهات کمتری در آن رسوخ می‌کند و البته با دادن این اندیشه کار متکلم تمام نمی‌شود، بلکه باز هم وظیفه دارد رصد کند و هنگامی که لازم شد، اندیشه‌ها را ارتقا بدهد و اگر احیانا شبهه‌ای در جامعه پدید آمد که این اندیشه را تهدید می‌کرد و در آن تاثیر می‌گذاشت، با ویرایشی جدی و ارتقا زدن به آن اندیشه به دفاع از آن در برابر شبهه برخیزد و سامان‌ جدیدی به اندیشه بدهد که از شبهه مصون باشد.

کلام معارف است یا دفاع از دین

کلام در ذهن ما یک دانشی است برای دفاع از دین و وظیفه‌ی مرزبانی دینی را برعهده دارد. در تصور اولیه ما کلام برای اسکات خصم تلاش می‌کند. کلام در تلاش است که شبهات دینی را رفع کند.

امّا هنگامی که به تعاریف کلام نگاهی داشته باشیم، کمی از این تصور دور است. در زیر تعدادی از این تعاریف آمده است:

علم الكلام‏:

      1. هو العلم الّذي يبحث فيه عن ذات اللّه تعالى و صفاته، و المبدأ و المعاد على قانون الشّرع. (شرح العبارات المصطلحة/237)
      2. هو بيان المسائل الّتي هي اصول الدّين الّتي تعلّمها فرض عين. (اصول الدّين للبزدويّ/3)
      3. صناعة علميّة بها ينظر صاحبها في تحقيق العلم بالصّنع و الصّانع، و ما يجوز عليها و ما لا يجوز. (الحدود و الحقائق للبريديّ/228)
      4. إنّه العلم بالقواعد الشّرعيّة الاعتقاديّة المكتسبة عن الأدّلة اليقينيّة. (شرح العقائد النّسفيّة1/6)
      5. سمّوا ما يفيد معرفة العقائد عن أدلّتها، بالكلام. ما يفيد معرفة العقائد من الملكة الحاصلة من ضبط المقدّمات الصّحيحة العقليّة و النّقليّة …. (المصدر1/12)
      6. الملكة الّتي لها اختصاص بإفادة العقائد الدّينيّة عن أدلّتها اليقينيّة (عند القدماء). (المصدر1/16)

البته نباید به همین تعاریف بسنده کرد و باید تعاریف دیگری را هم دید ولی در همین حد از تعاریفی که آمده است، در هیچ کدام به جنبه‌ی دفاعی کلام و یا اسکات خصم و یا دفع شبهه نپرداخته است. چنانچه در تعاریف مذکور می‌بینید کلام به معارف گفته می‌شده است. معارف دینی که ما معمولا آن را دانشی در کنار فقه و اخلاق می‌بینیم و بیشتر جنبه‌ی توصیفی و هستی‌شناسی دارد تا جنبه دفاعی.

سوالی که پیش می‌آید این است که از کدام مقطعی تاریخی این تصورِ دفاع از دین از دانش کلام شکل گرفته است؟ و اینکه چه شد که کلام به‌جای پرداختن به معارف به دفاع دین و دفع شبهه مشغول شد؟

 

برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

الف.
وقتی به تعاریف علم کلام می پردازیم و جملاتی که دقتهایی عالمانه نگاشته شده بررسی می کنیم، توقع داریم حقیقت آنچه که کلام بوده را ببینیم.
پس از آن می خواهیم به واقعیت تاریخی کلام نیز نگاهی بیاندازیم.
پس از آن نیز می خواهیم به نیازهای زمانه نگاهی بیاندازیم و ببینیم آیا باید به این تعاریف و به آن تاریخ پایبند ماند یا خیر(؟).

ب.
چند تعریف در این یادداشت آمده است. البته این تعاریف امر فاخری را به ما نشان می دهد،
ولی به سرعت چند سؤال برایمان ایجاد می شود :

ـ آیا همۀ تعاریف اینها است؟ یعنی همه این طور تعریف کرده اند؟
ـ آیا همین کلام تاریخی را تعریف کرده اند؟
ـ آیا حق داریم به بررسی تاریخی کلام و تعریف پسینی آن بپردازیم؟
ـ این تعریف به دردی هم خواهد خورد؟
ـ آیا حق داریم به تعریف جدیدی بپردازیم؟
ـ آیا این تعریف به دردی خواهد خورد(از منظر جامعه شناسی معرفت)؟