نوشته‌ها

لزوم تنها دو مولفه در تعریف کلام انقلابی

در تعریف کلام انقلابی مولفه‌های زیر لازم است:

اولین مولفه در خصوص حشر و نشر این دانش است. مراوده این دانش با اندیشه است. به عبارت دیگر کلام انقلابی مسئولیت پخت و پز اندیشه را برعهده دارد، آن هم اندیشه دینی جامعه. کارهایی از جنس تولید اندیشه، ویرایش و اصلاح، پویایی و روح دمیدن در اندیشه دینی جامعه. و همچنین لازمه کار با اندیشه دینی جامعه، اتصال داشتن با ذهن جامعه است.

تا به اینجا به قسمت کلام پرداخته شده است اما بخش دوم که عبارت است از انقلابی، در واقع مقید کنند جامعه هدف است؛ در واقع این اندیشه‌ای که متکلم به آن می‌پردازد، قرار است پشتیبان کدام حیات باشد؟ در این بخش مشخص می‌شود که این اندیشه قرار است پشتیبان حیات انقلابی باشد. البته حیات انقلابی گستره‌ای به گستردگی عبودیت دارد.

به نظر می‌رسد همین دو مولفه برای تعریف کلام انقلابی که از دو بخش همین عبارت گرفته شده است، برای تعریف این دانش کافی باشد.

اهمیت آزاداندیشی به وزان سیر و سلوک

آزاداندیشی به وزان سیر و سلوک الی الله و معرفت الله اهمیت می‌یابد. آزاداندیشی ما آن چیزی نیست که در غرب ذیل آزادی مطرح می‌شود، اصل آزادی ما به خاطر آزادی نیست، آزادی برای دست‌یابی به حق است. وقتی از آزادی سخن می‌گوییم رسیدن به حق است که برای‌مان مهم است.
بیاندیشیم برای چه؟ آزاد باشیم که بیاندیشیم برای رسیدن به حق و حقیقت . امکان آزادانه اندیشیدن برای رسیدن به حق را داشته باشیم. نه آنکه به‌خاطر آزادی در در حیطه اندیشه هم آزاد باشیم.

حقیقت عبودیت رسیدن به حق است. با آزاداندیشی هم می‌خواهیم به حق و حقیقت برسیم. حال جای طرح یک پرسش است که پاسخ به آن اهمیت آزاداندیشی را برای ما روشن می‌کند.
آیا ما بدون آزاداندیشی می‌توانیم به حق و حقیقت برسیم؟ مثلا با تقلید. و یا با جدل؟  آیا می‌توان با این قبیل موارد به حق رسید؟  آیا با تقلید می‌توان با حق ارتباط گرفت؟ و انیکه آیا بدون آزاداندیشی آیا عبودیت تحقق پیدا می کند؟

آزاداندیشی یعنی عبودیت

در آیه ۹۹ سوره‌ی حجر چنین آمده است : «وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ» بندگی خداوند متعال را تا به یقین رسیدن انجام بده. سوای از بحث مرتبه‌ای بودن یقین؛ در خصوص عبودیت هم می توان تامل کرد.

ما علاوه بر عبودیت مرسوم که در ذهن‌های ما یک معنای خاصی دارد، از راه‌های دیگری هم می‌توانیم به یقین برسیم، حال به بعضی از مراتب یقین؛ می‌توان مثلا با تفکر و اندیشیدن هم به مرتبه‌ای از یقین رسید. با این وجود آیا می‌توان عبودیت را توسعه دارد و مثلا تفکر را ذیل عبودیت معنا کرد و تفکر را بندگی خداوند بدانیم؟

اگر امکان این توسعه در معنای عبودیت وجود داشته باشد، آزادندیشی هم یک وجهی از عبودیت می‌شود؛ در آزاداندیشی به دنبال حق و حقیقت هستیم و البته در حد و مرحله یقین. از اینجا است که آنچه به عنوان آزاداندیشی در فضای انقلابی مطرح می‌شود با آزاداندیشی مدرنیته کاملا متفاوت می‌شود. آزاداندیشی در اینجا عبودیت و بندگی خداوند متعال است بر خلاف آنچه در غرب مدرن تحت عنوان آزاداندیشی مطرح شده است.