نوشته‌ها

فقه و مهندسی فرهنگی

مهدسی فرهنگی، کاری فقهی است.
این، نگاهی جدید به فقه است. و البته نگاهی جدید به برنامه ریزی فرهنگی.
توجه به فقه به عنوان یک پدیده زنده و کنش گر و متصل به صحنه، و نه صرفا یک منبع ثابت برای کشف احکامی خاص، یک توجه بسیار متعالی است.
رویکردی که باعث می شود ظرفیت های فقه بیش از پیش دیده شود و نوع مطالعه و مواجهه با منابع بسیار گسترده تر از نگاه حجیت محور سابق باشد.
رویکردی که توجه به سیره اهل بیت علیهم السلام را نه تنها در جهت کشف حلال و حرام، بلکه در راهبری و مهندسی اجتماعی و فرهنگی معیار می سازد. رویکردی که حتی توجه به آیات و شان نزول و فضای تاریخی حاکم، و تفسیرهای اهل بیت را بیشتر مورد مداقه قرار می دهد. و توجه و دقت بیشتری به روایات و اسناد و راویان و زمان و زمانه صدور و… می نماید.

فقهی که رویکرد توحیدی را عمیقا می فهمد و اعمال می کند. در همه احکامش رویکرد تربیتی را می شناسد. یعنی انسان را می شناسد. نقطه مطلوب و مقصد را می شناسد. گام ها و مراحل رسیدن را می شناسد، منطق و مسیر حرکت را می داند. همچنین به رویکرد فرهنگی، حکومتی و تمدنی آگاه است.

درباره چنین رویکردی بیش از این ها باید بحث کرد. منابع و روش شناسی و حجیت و … همه احتیاج به بحث های مفصل دارد و اشارات مختصری که بیان می شود، تنها به عنوان یک ایده، احتمال و فرضیه است و نه بیشتر.

فقه موجود مانعی برای مهندسی فرهنگ

نکاتی که استاد در باب مهندسی فرهنگ مطرح کردند، بسیار جذاب و اتفاقا مورد نیاز بود؛ وقتی مهندسی فرهنگ اتفاق نمی افتد، مطلوبیت های پراکنده ای مطرح می شود و چون هیچکدام، پیگیری نمی شود و مطالبه جدی برای تحقق آنها اتفاق نمی افتد، طبیعتا محقق نمی شوند.
آنچه در این موضوع به نظر بنده می رسد، اینست که طلاب و فضلا دانش محقق نمودن مهندسی فرهنگ را ندارند و این مسئله، ریشه در تراث حوزوی دارد، که مهمترین آن فقه است.
در الگوی حل مسئله فقیه، آنچه مسئله اصلی است، اینست که حکم موضوعات مختلف را مشخص کند. هر آنچه از موضوعات به نظر فقیه برسد، یا از او استفتاء شود، یکی از احکام خمسه برای آن تعیین می شود. مثلا فقیه حکم می کند که موضوع «الف» واجب است، موضوع «ب» مستحب» است. موضوع «ج» نیز، مستحب و مثلا موضوع «د» حرام است. اما اینکه اولویت هرکدام از موضوعات چه میزان است، کدام بر دیگری مقدم است، کدام یک از اینها اگر اتفاق بیفتد، زمینه را برای تحقق دیگری فراهم می کند؟ و سوالات دیگری از این قبیل، هیچکدام برای فقیه مطرح نیست و اگر مطرح شود، او پاسخی برای آنها ندارد.
دلیل این مسئله هم، واضح است که چنین سوالی اساسا از فقه مطرح نبوده؛ دلیل بسیاری از خلأهای دیگری که اکنون در دانش های حوزوی مشهود است، عدم کفایت تراث برای پاسخگویی به نیازهای صحنه است. حل این موضوع هم، فقط با ارتقای تراث مقدور است. اینکه کسی بر تراث مسلط شود و برای موضوعاتی که مورد نیاز است، از تراث پاسخ های مناسبی ارائه کند.
مثلا برای تعیین اولویت ها، در روایات موارد متعددی داریم، که حضرت برای شیعیان اولویت ها را مشخص می کنند.
لذا، ارتقای فقه موجود به فقه زندگی مسئله ای است، که بسیار اهمیت دارد و تحقق این موضوع، نتیجه خودش را در موضوعات مختلف نشان می دهد.