نسبت آزاداندیشی با «پایگاهفکری» و «تفرّج فکری»
اگر بپذیریم که آزداندیشی بعداز «صحیح و درست اندیشی» است؛ یعنی گرفتاری مغالطه و خطا در میان نباشد و همچنین بعد از «مهارت اندیشیدن» و حتی بعداز «استقامت در اندیشیدن» است و تازه بعداز گذر از این سه منزلگاه، نوبت به آزاداندیشی میرسد و آزاداندیشی را مساوی «صحیح اندیشی» ندانیم؛ به عبارت دیگر همهٔ آنچه در فوق ذکر شد، لازم هستند ولی کافی نیستند.
در چنین صورتی ازاداندیشی را یک چیز دمدستی نمیبینیم که با صرف شناسایی و ارزش دانستن آن تصمیم بگیریم از آن به بعد آزاداندیش باشیم و آزاداندیشی بورزیم؛ بلکه ان را سخت و دیریاب خواهیم یافت و نیازمند سلوک و تلاش خواهیم دید.
لذا دیگر آزاداندیشی را سرازیر شدن در مسیر هموار نخواهیم دید و هم جنس با «رهایی» و «بیتعهدی» نخواهیم پنداشت؛ آزاداندیشی را ملازم «تقوا» و «خویشتنداری» خواهیم دید. برای رسیدن به مقام و ملکه آزاداندیشی جانکندن و مجاهدت نیاز است.
با این وجود که آزاداندیشی به راحتی یافتنی نیست و از طرفی هم براساس تحلیلهایی که داریم بر این هستیم که اساسا نمیتوان انسان خالی از فکر و اندیشه باشد؛ آدمی دائما در حال تفکر و اندیشیدن است و این اندیشهها – درست یا غلط – پشتیبان رفتار و کنش و کل زندگی انسان است. کوچکترین حرکت ارادی انسان به اندیشه او بستگی دارد. حتی رفتارهای کاملا احساسی هم از اندیشهها تغذیه میکنند؛ و به تعبیر جناب مولانا «ای برادر تو همه اندیشهای».
بنابراین آنکه هنوز به مرتبت آزاداندیشی نرسیده است چه کند؟
آیا نیندیشد؟
در حالی که اساسا امکان گرفتن اندیشه او وجود ندارد!
پس چه بهتر که در یک پایگاه فکری ذیل یک اندیشه؛ یک پایگاه فکری قوی به اندیشه خود استحکام ببخشد؛ چرا که برای زندگی و حیات خود محتاج اندیشه است.
به یک پایگاه فکری متکی باشد و از آن تغذیه کند تا هنگامی که به تراز قابل قبولی از آزاداندیشی برسد؛ یعنی از مهارت و استقامت در اندیشیدن برخوردار باشد و توانایی آزاداندیشی را پیدا کرده باشد.
و آنگاه به سراغ «تفرّج فکری» بیرون از این پایگاه فکر منتخب برود؛ چرا که آزاداندیش نه تنها مایل و قادر به بازنگری در باورهای خود هست؛ بلکه در صورت لزوم آن را به خود واجب میداند؛ و این توانایی در هر کسی به راحتی پیدا نمیشود و شاید «بیتعهدانی» گمانکنند که به راحتی از کنار اندیشههای خود میگذرند ولی اگر کسی واقعا اندیشهای را از آنِ خود کرده باشد، به راحتی نمیتواند آن عینک را کنار بگذارد و اگر احیانا کنار گذاشت به صورت درست کنار بگذارد و برای کنارگذاشتن آن گرفتاری دوچندان برای خود درست نکند.
این توانایی اگر در کسی وجود نداشته باشد و قبل از «آزاداندیشی» به سمت «تفرج فکری» برود، تکثری که در اندیشهها وجود دارد باعث تشتتی در حیات او خواهد شد که اگر گرفتار پوچی یا حیرت نشود امید به حق رسیدن نیز در او کمسو خواهد بود؛ در حالی که اساسا آزاداندیشی از آن جهت ارزشمند است که امید رسیدن به حق در آن بسیار بالا است.
امّا پرسش جدی از سنجه رسیدن به مرتبت آزاداندیشی هنوز باقی است!
تأملاتی خام در تاریخ ۱۰ / ۱/ ۱۴۰۳
بازنویسی در: ۱/ ۲/ ۳
و همچنان خام!