نکاتی پیرامون آزاد اندیشی
1. ما نیاز به تعریف آزاد اندیشی داریم ونمیتوانیم به راحتی از آن گذر کنیم. گذر و غفلت از این مرحله باعث میشود تا نتوانیم به درستی فکر کنیم به کدام سمت خواهیم رفت ودقیقا چه چیزی را جلو خواهیم برد.
2 . اما تعریف از آزاد اندیشی را میتوان در دو سطح مطرح کرد. یک سطح از جنس تامل فلسفی بر روی یک پدیده است. و سطح دیگر از جنس تامل راهبردی و نشان دادن مختصات یک پدیده در هندسه و یک نظام است
3. ما به تامل فلسفی در آزاد اندیشی احتیاج داریم زیرا برای رسیدن به جایگاه و مختصات و کارکرد یک چیز اول از همه باید آن را بشناسیم. اگر اشکال شود که این تامل چه فایده ای دارد و بحث از کارکرد آن برای ما اهمیت بیشتری دارد. ما در جواب میگوییم طبق مبانی فلسفی ما تامل کارکردی فرع بر ذات انگاری در مورد شی است. ما مبنای کارکردگرا ها راقبول نداریم که برای شناخت شی باید به کارکرد آن رجوع کرد زیرا ممکن است یک پدیده ای بالذات امکان کارکردی را داشته باشد اما به دلیل موانعی در زمان ما آن کارکرد ظهور پیدا نکرده است. در اینجا نمیتوانیم نتیجه بگیریم چون آن را مشاهده نکردیم پس بالکل این شی فاقد آن است.
4. اگر اشکال شود که تعریف ما از آزاد اندیشی تعریفی است که فقط خودمان آن را پذیرفتیم و در نتیجه چون با هم فهمی در مورد آن اتفاق نیافتده است اساسا مورد وفاق نیست و چیزی که مورد وفاق نیست اساسا کارایی ندارد و اگر کارایی هم دارد بهینه نیست.باید بگویم این بحث ریشه در یک انگاره غلطی دیگری دارد و آن این است که ما برای گفتگو و در ضمن آن برای رسیدن به یک کاری باید دست از سخن سفت خود برداریم. با هم فهمی به معنی نداشتن مبنا نیست. به معنای خالی الذهن بودن نیست. به معنای آن است که سخن با پیش فرض هم را بشنویم و اگر توانستیم به یک افق مشترک برسیم. حال سوال این است که ایا رسیدن بهافق مشترک امکان دارد؟ طبق مبنایی فلسفی خودمان باید بگوییم بله.
5. در میدان و حین کار هیچ افق مشترکی خلق نخواهد شد. زیرا در کار نگاه ما نسبت به یک پدیده کارکردی خواهد بود و همانطور که گفته شد این نگاه میتواند نگاه ما را از دیدن تمام ابعاد یک قضیه منصرف کند. به عبارت دیگر باید گفت نگاه کارکردی هم میتواند مثبت باشد و هم آسیب زا. وجه مثبت آن این است که ما در انجام کاری با خود وجود پدیده طرف میشویم و میتوانیم بصیرت هایی را کسب کنیم که در هنگام تامل فلسفی پیرامون آن نمیتوانستیم اما صرف بسنده کردن به آن میتواند ما را از حقیقت شی دور کند و اساسا نتوانیم بین کارکردهای اصلی و فرعی تفاوتی بگذاریم.
6.در نتیجه ما باید به یک تعریف اجمالی از یک پدیده برسیم و در میدان عمل و موقعیت کارکردهای آن را کشف کنیم و بر اساس این کارکردها به یک تعریف تفصیلی دست پیدا کنیم. این اجمال و تفصیل فرآیند طبیعی است و میتوانیم با گفتگو از یک تعریف زمینه ای ابهام آلود اما متعین به یک تعریف تفصیلی شفاف متعین با هم فهمی برسیم.
برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیکرنجه فرمایید!
• الف.
پس از ضرورت تعریف می گویند،
“تعریف را در دو سطح می توان مطرح کرد؛ یک سطح از جنس تامل فلسفی بر روی یک پدیده است. و سطح دیگر از جنس تامل راهبردی و نشان دادن مختصات یک پدیده در هندسه و یک نظام است”
ظاهراً از دیدن مختصات همان خصوصیات را اراده فرموده اند.
بله دیدن خصوصیات هم جزء تعریف است و به آن تعریفی رسمی گفته می شود.
ولی دیدن خصوصیات همیشه الزاماً به معنای نگاه راهبردی به شیء نیست.
• ب. ذات گرایی
برای رد کارکردگرایی در تعریف یک شیء می گویند،
“ممکن است یک پدیده ای بالذات امکان کارکردی را داشته باشد اما به دلیل موانعی در زمان ما آن کارکرد ظهور پیدا نکرده است.”
به همین جهت اگر به کارکردها برای تعریف یک شیء بسنده کنیم آن شیء درست تعریف نخواهد شد.
عین همین را در تعریف انسان می توان گفت.
از روی کارکردها ممکن است تعریف بسیار بسیار ضعیفی از انسان صورت بگیرد، ولی باورها و تحلیلهای فلسفی حتی چیز دیگری می گوید.
• ج. انگارۀ غلط
“برای گفتگو و در ضمن آن برای رسیدن به یک کاری باید دست از سخن سفت خود برداریم”
“با هم فهمی به معنی نداشتن مبنا نیست”
گفتگو به معنای آمادگی برای شنیدن نظر مقابل و علاقه برای استفاده از نظرات دیگران هست، قطعاً و الا گفتگو تنها به صورت ظاهری گفتگو است و در واقع یک گفتار است و یک طرفه است.
این فهم مهمی از گفتگو است.
ولی آیا برای تحقق گفتگو باید از مبانی دست برداشت؟
یعنی باید بی نظر بود؟
چرا؟ این که حقیقت ندارد!
یا حتی مزیّت هم محسوب نمی شود.
چیزی که ضروری است این است که انسان موقع شنیدن سخن دیگر، یا متفاوت یا متخالف باید واقعاً همدلانه عمل کند و علاقه به استفاده و رشد داشته باشد.
ولی بی ریشه بودن حتی قدرت جذب عقلانیّت را هم از انسان می گیرد.
این امر غریبی است.
• د. امکان ایجاد افق مشترک
“آیا رسیدن به افق مشترک امکان دارد؟ طبق مبانی فلسفی خودمان باید بگوییم بله”
کسانی که قائل به فطرت هستند قائل به چنین افقی می توانند بشوند.
هرچند نگاههای جامعه شناختی بعضاً مخالفت شدید با این امکان دارند.
• هـ. راه خلق افق مشترک
“در کار نگاه ما نسبت به یک پدیده کارکردی خواهد بود و همانطور که گفته شد این نگاه میتواند نگاه ما را از دیدن تمام ابعاد یک قضیه منصرف کند”
این یعنی نیاز به نگاه فلسفی و ذات کاوی هم داریم.
• و. روش مناسب برای تعریف
“ما باید به یک تعریف اجمالی از یک پدیده برسیم و در میدان عمل و موقعیت، کارکردهای آن را کشف کنیم و بر اساس این کارکردها به یک تعریف تفصیلی دست پیدا کنیم”
ایدۀ جالبی است، ولی نیاز به تأمل بیشتر هم دارد.
از یادداشت خوبتان تشکر می کنم!