مقایسه ای بین کلام و حکمت در اثرگذاری بر اندیشه

در بعضی تعاریف، دانش کلام متولی دفاع از دین و پاسخ گویی به شبهات جامعه است. این تعریف اگرچه تقلیل دانش کلام و در موضع انفعال قرار دادن آن است، اما توجه به یک ویژگی مثبت این دانش دارد. ویژگی ای که دانش های دیگر کمتر از آن بهره مند هستند.

اگر وظیفه کلام پاسخ گویی به شبهات جامعه باشد، یعنی این دانش، متصل به جامعه است. به خلاف اکثر دانش های دیگر که در اتمسفر فکری دانشمندان و در کرسی های علمی سیر می کنند.

از این منظر کلام یک دانش انضمامی و متصل به ذهن جامعه است. و نسبت به دانش های دیگر مزیت خاصی دارد.

اما به نظر می رسد، این نکته به تنهایی کافی نباشد. برخی دانش ها اگر چه در نگاه اول با ذهن جامعه ارتباط ندارند، اما در نگاهی عمیق تر بسیار موثرتر از کلام خواهند بود.

مثلا فلسفه، وقتی به بررسی و کشف مفاهیم فلسفی می پردازد و برداشت های سطحی از این مفاهیم را ارتقا می زند، اثرگذاری بیشتری بر ذهن جامعه خواهد داشت. مفاهیم فلسفی دائما در زندگی انسان جریان دارند. حال اگر مثلا مفهوم علیت در ذهن انسانی تغییر کرد، به یک معنا تمام زندگی او ویرایش می خورد. هم چنین است مفهوم وحدت و یا مفهوم وجود.

به نظر برای اهمیت علم کلام و جلوتر بودن آن نسبت به سایر دانش در ارتباط با جامعه، باید شاخصه های دیگری را نیز لحاظ کرد. مثلا بینارشته ای بودن کلام. یا دغدغه ذهن جامعه را داشتن و نه دغدغه تولید دانش و پاسخ به مسائل علمی.

3 2 رای ها
امتیازدهی به یادداشت
اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حامد خواجه
2 سال قبل

درست است که دانش‌ها هم در زندگی تاثیر دارند ولی در نهایت دانش هستند ویک فرآوری دانشی است که تاثیر می گذارد ولی مواجهه کلام با زندگی، مواجهه‌‌ی اندیشه‌ای است.