مبانی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_108
#جلسه_327
#الگوی_اسلامی_ایرانی_پیشرفت
#مبانی_و_الزامات_دینی_جبهه_ی_فرهنگی_اجتماعی_انقلاب_اسلامی

با نگاهی گذرا به این جزوه و مقایسه آن با بخش مبانی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت
تقریبا این جزوه را تکمله مبانی الگو دیدم که آن مبانی کلی را تا حد نسبتا خوبی تبین کرده و توضیح داده و بعضی از مطالب را اضافه کرده.

اما یک سوال

چرا فرمانده ای مثل عزیز آقای جعفری که مطلع به حوادث فرهنگی هستند این کار را در راستای کمک و ارتقای به سند الگو نکرده اند؟
چرا این تیم سازی و کادر سازی ها و خدمت علما رسیدن را خرج ارتقا سند نکردند
سندالگوی که دغدغه 8 ساله حضرت آقاست وطبق ادعا های مطرح شده قرار است چشم انداز 50 ساله ایران باشد و ابر پروژه ولی جامعه باشد.
پروژه ای که دوسال به تمام نخبگان حوزوی و دانشگاهی وقت داده شد تا به ارتقای آن کمک کنند .
ودر سال آینده بشود سند بالادستی نظام وهمه مردم و مسئولین در تلاش برای تحقق آن کمک کنند.

این حرکت آن هم بعد از تمام شدن مهلت کمک رسانی به سند الگو یک نوع دوباره کاری است یک نوع موازی کاری است
برای سند الگو هزاران نفر وقت گذاشته اند میلیون ها تومن هزینه شده
هزاران صفحه سند و پیوست دارد
چرا آقا عزیز آن موقع این کار را نکرده اند ؟
سند را قبول ندارند؟
یا ماهیت این سند متفاوت با سندالگو است
چرا ایشان نمیخواهد در طرح اصلی حضرت آقا بازی کند و این راه را برود؟

این جزوه قبل از بررسی محتوای و کارآمدی این سوال ها را برایم ایجاد کرده .

آیا
در این سند نویسی سند و اسناد بالادستی(فرهنگی )دیده شده اند؟
الان ضعف تشکیلات و شبکه سازی ما در این سند نویسی هاست ؟
مبانی جبهه انقلاب در این سند و سند الگو چه تفاوت های دارد؟
واینکه مبانی این سند تا چه اندازه در عملگرا بودن تاثیر دارد؟

تعریف اجتماع

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_108
#جلسه_326

امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
المؤمن اخوا المؤمن کالجسد الواحد اذا اشتکي شيئا منه وجد الم ذلک في سائر جسده.
مؤمن برادر مؤمن است و مانند يک پيکرند که اگر عضوي از آن دردمند شود، درد آن در ديگر پاره هاي پيکر احساس مي شود.
دین اسلام بر خلاف یهودیت دینی اجتماعی است و به اجتماعی بودن و شرکت فعالانه در برنامه های اجتماعی دعوت می کند
و بعضی عبادات را به صورت دسته جمعی توصیه می کند و ثواب گروهی برگزار کردن آن را از تنها اقامه کردن بیشتر می داند

اما اسلام این اجتماعی بودن را منحصر در مسلمین نمی داند
به تعبير حضرت علي عليه السلام:
« مردم يا برادر تو در اصل آفرينش هستند يا برادر ديني و هم کيش تو ». نهج البلاغه، نامه 53 .
لذا هر مسلمانی با تمام افراد دیگر یک نوع ارتباط دارد و آن ارتباط دو هم نوع است
ما
اجتماع را از کنار هم قرار گرفتن افراد با زندگی های متفاوت و ادامه دار تعریف می کنیم.

پوزش بابت این یادداشت آب دوغ خیاری
خیلی حال یادداشت نبود

فقه زندگی محور

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#فقه
#فقه_زندگی_محور
#محمد_هادی_جوهری
#یادداشت_105
#جلسه_326

🔰فقه زندگی محور🔰

یکی از مسائلی که می تواند رویکرد فقه را تحت شعاع قرار دهد، موضوع فقه هست. اساسا موضوع فقه چیست ؟ فعل مکلف است ؟ و یا انسان است ؟ و یا ….
شاید بتوان این گونه ادعا نمود که اساسا فقه به دنبال ارائه ی برنامه ای برای سعادت زندگی بشر است. و وقتی فقه غایت خود را ارائه برنامه برای زندگی بشر می داند فلذا موضوع آن باید زندگی انسان باشد. زندگی انسان از یک جامعیت و شمولیتی برخوردار است که می تواند تمام مسئله های انسانی را در خود جای دهد. در مدل های فقه های فردی و یا اجتماعی و یا حکومتی ایراداتی مطرح میشود و هر کدام دیگری را متهم به عدم توجه به سایر وجوه انسانی می کنند. اما در رویکرد زندگی محور این معضل حل میشود.
چرا که زندگی انسان شامل دو بعد فردی و اجتماعی است . زندگی انسان هم بعد مادی دارد و هم بعد معنوی فلذا این رویکرد، فقه را به گونه ای تنظیم می کند که فقه مامنی برای تمامی مسئله های زندگی بشری خواهد شد.
اگر ساختار فقه را با رویکرد زندگی محور بازتعریف کنیم، آنگاه شریعت در مسیر غایت نهایی خود یعنی اقامه دین به تمامه قرار خواهد گرفت چرا که اقامه دین در گرو نحوه زندگی انسان هاست . و اگر این رویکرد لحاظ نشود فقه توانایی اقامه دین به تمامه را از دست خواهد داد.

تقریر اصالت فرد یا اصالت جامعه یا اصالتهما

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#مشخصاتـاسلام
#یادداشت_124
#جلسه_326

سوال از اصالت فرد یا اصالت جامعه یا اصالتهما را به دو نحو میتوان تقریر کرد:
۱- تقریر هستی شناسانه:
آیا وجود فرد حقیقی است و وجود جامعه اعتباری- یا وجود فرد اعتباری است و وجود جامعه حقیقی- یا هر دو وجود حقیقی دارند؟ ( این و آن)
۲-تقریری هویت شناسانه:
آیا هویت انسانی تنها وابسته به فرد است- یا تنها وابسته به جامعه است- یا به هر دو وابسته است؟
منظور از هویت در این پرسش، امری است که انسان با آن «من» میشود؛ نه «این» یا «آن». به تعبیر دیگر شخص ذیشعور و ذی اراده مراد است.

جناب علامه مصباح ره می فرمایند:
وقتی سخن از اصالت فرد یا جامعه به مفهوم فلسفی کلمه می رود، مراد این است که آیا فرد وجود حقیقی عینی دارد و جامعه وجود اعتباری ، یا جامعه وجود حقیقی دارد و فرد وجود طفیلی و تبعی، یا هر دو وجود حقیقی دارند؟

به نظر می رسد که تقریر هستی شناسانه پذیرفتنی نیست؛ زیرا هرگز کسی نمیتواند ادعا کند که وجود فرد طفیلی و تابع وجود جامعه است. همه می دانند که وجود یک فرد تنها در جزیره ای دور افتاده، امری محال نیست. بنابر این، پرسش از اصالت در باب فرد، به تقریری هستی شناسانه محلی از اعراب ندارد. البته اگر پرسش از حقیقت جامعه به صورت مستقل مطرح شود میتواند هستی شناسانه تقریر گردد.
بنابر این، مسئله اصالت جامعه از دو معنا می پرسد: اگر به تنهایی طرح شود، پرسشی هستی شناسانه است؛ اما اگر با اصالت فرد مقایسه شود، پرسشی هویت شناسانه و انسان شناسانه خواهد بود.

صورت دقیق پرسش هویت شناسانه چنین است: آیا کیستی انسان تنها وابسته به ویژگی های فردی او است یا تنها وابسته به ویژگی های اجتماعی او یا هر دو؟ این پرسش ملازم با یک پرسش دیگر نیز هست آن اینکه آیا انسان برای خودآگاهی و شناخت خود(علم حصولی)، نیاز به با دیگران بودن دارد؟

چگونه ممکن است جامعه شکل بگیرد؟

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سیدمرتضی_شرافت
#یادداشت_65
#جلسه_326

بحث در این بود که چگونه ممکن است جامعه شکل بگیرد؟
وقتی به زندگی انسان نگاه می کنیم، دو بعد در آن قابل توجه است.
یکی حضور نفس در عالم ماده و تغییر و حرکت و آثار آن. خاصه اگر به پدیده حضور انسان در محیط، به صورت ویژه توجه شود. چنین حضوری را نه به صورت مقطعی که به صورت دائمی مشاهده کنیم. انسان بر محیط تاثیر می گذارد و از محیط تاثیر می پذیرد. به ماده معنایی جدید می بخشد و از ماده معنای خاصی دریافتی می کند.
از جهتی می توان به وجه اجتماعی چنین بودنی نیز توجه کرد. چنین حضوری در محیط، توسط جامعه انسانی رقم می خورد. که این زندگی جمعی آثار جدیدی دارد. البته که چنین بودنی، زمینه نفس الامری دارد و آن هم عالم انسانی مشترک است.

برای تقریب به ذهن، از الگوی تصویری بالا استفاده می کنم.
تصویر، نشان دهنده پراکندگی حضور یک بازیکن فوتبال در طول 90 دقیقه یک بازی است. این نگاه، با نگاه فرد بازیکن و عدم توجه به نحوه رفتار او در زمین متفاوت است.
این حضور بازیکن در زمین است که به زمین فوتبال معنا می دهد. و البته زمین فوتبال است که معنای دویدن ها و پا به توپ شدن های بازیکن را روشن می کند.
حالا می توان همین حضور این چنینی بازیکن در زمین فوتبال را، در کنار حضور سایر بازیکنان فوتبال دید.
از حضور همه بازیکنان است که یک بازی فوتبال شکل می گیرد. دو تیم که نماد دو خرده اجتماع هستند، با هم تضاد دارند. و البته هر تیم، هویتی مستقل از تک تک افراد تیمش دارد. هویتی که طرفداران فوتبال، بدون توجه به تک تک افراد تیم عاشقش می شوند.

شاید بتوان ابعاد بیشتری برای این تمثیل پیدا کرد.

توجه به زندگی جمعی در تفکرات دینی

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مهدی_اعلایی
#یادداشت_53
#جلسه_326

توجه به زندگی جمعی در تفکرات دینی

فقه فرد، یا فقه زندگی؟

چقدر سخت است که فقه به فرد نگاه کند و نه جامعه

و چقدر سخت تر است که در فقه به زندگی نگاه کنیم و نه فعل

وقتی میخوایم احکام بابی مثل طهارت را استنباط کنیم، اگر با این دید نگاه کنیم که در بیان احکام نجاسات و مطهرات، حکم فعل مکلف را (بریده از زندگی) بیان می کنیم، به گونه ای می اندیشیم و وقتی در همین موضوع کاملا فردی، زندگی انسان ها را مد نظر قرار دهیم و مثلا آثار فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و … این حکم را در زندگی انسان ها مد نظر قرار دهیم ، آنگاه اندیشه فقهی ما به گونه ای دیگر رقم می خورد و چون چنین نگاهی در سنت فقهی ما، سابقه هم نداشته، چنین نگاهی بسیار سخت هم خواهد بود .

تعریف چند واژه در بحث هویت اجتماعی

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#ابوذر_ظفری
#یادداشتـ15
#جلسه_326

تعریف چند واژه در بحث هویت اجتماعی
#جامعهـپذیری : به فرایندی که هر فرد برای مشارکت در زندگی اجتمای دنبال میکند و مسیری که برای شکل دادن به هویت اجتماعی افراد طی می شود جامعه پذیری میگویند
#کجرویـاجتماعی : به کنش هایی که برخلاف عقاید ‌‌‌‌،ارزش ها و هنجارهای جامعه هستند کجروی اجتماعی می گویند
#کنترل_اجتماعی : به مجموعه فعالیت هایی که برای پذیرش فرهنگ جامعه و انطباق افراد با انتظارات جامعه انجام میگیرد کنترل اجتماعی می گویند
#تحرک_اجتماعی :به جابه جایی افراد از یک موقعیت اجتماعی به موقعیت اجتماعی دیگر تحرک اجتماعی می گویند
هویت اجتماعی یک فرد ممکن است در طول زندگی او تغییر کند .کسب هویت های جدید اجتماعی ، با تغییراتی در موقعیت اجتماعی افراد همراه است

مثلا در جامعه ایی که براساس ارزش های نژادی شکل میگرید صرفا برای یک نژاد خاص امکان تحرک اجتماعی صعودی را فراهم میکند
و در جامعه ایی که ارزش های اقتصادی اهمیت و اولویت دارد تحرک اجتماعی صعدی فقط برای کسانی است که ثروت دارند
و در یک جامعه دینی و معنوی نیز هویت هایی که ابعاد متعالی و الهی وجود انسان را نادیده بگیرند ، به رسمیت شناخته نمی شوند

حال باید بررسی کنیم که چه ارزش هایی در جامعه ما به هویت اجتماعی تبدیل شده است که نمی توانیم ابعاد متعالی و الهی وجود انسان را بعنوان هویت اجتماعی در جامعه معرفی کنیم ….

در انسانیت مشترک هستیم.

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_326
#جامعه

در انسانیت مشترک هستیم.

وقتی برای برآوردن غرضی، دور هم جمع می شویم، دارای بروزات جدیدی می شویم که از تک تک افراد ما بر نمی آید.

این اثر جدید، غیر از مجموع آثار افراد اجتماع است و بر هر جمع انسانی دیگری با شرایط مساوی قابل تطبیق است.

منشأ این اثر جدید چیست؟

آیا در جامعه انسانی، زندگی دیگری رقم می خورد؟

آیا استعدادهای ما در هم ضرب می شود؟

آیا … ؟

وحدت حقیقی انسان زمینه ساز شکل گیری هویتی مستقل به نام جامعه!

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_248
#جلسه_326

💠وحدت حقیقی انسان زمینه ساز شکل گیری هویتی مستقل به نام جامعه!

زمینه های قائل شدن به پدیده واقعی به اسم جامعه و قائل شدن به #هویت_مستقل_داشتن_جامعه یکی این است که انسان یک وجود در موقعیت دارد و به خاظر نحوه وجود نفس که از عالم عقل تا عالم ماده حالت کشداری پیدا کرده است، می تواند با #کل_القوی در صحنه های مختلف حاضر شود، و به خاطر حضور در عالم ماده که عین تغییر و حرکت است و به خاطر ترابط اجتماعی با انسان های دیگر این حضور در موقعیت به شکل یک حضور کشدار بروز پیدا می کند که اسم او را دیدن #زندگی_انسانی می گذارند. وقتی که این زندگی انسان ها با هم مترابط شود، زمینه شکل گیری حقیقتی به نام #جامعه را فراهم می کند.

زمینه دیگر شکل گیری هویتی به اسم جامعه، اشتراک همه افراد انسانی در یک عالم انسانی است؛ اگر ما می توانیم یک عالم انسانی به اسم جامعه بسازیم ناشی از این است که به شکل نفس الامری همه در نقطه ای به هم وصل هستیم!
اساساً انسان چیست؟! چرا زید و بکر و عمرو و … را انسان می نامیم؟!
برای فهم این بحث باید یک مفهوم فلسفی به نام #کلی_طبیعی را بفهمیم، انسان یک طبیعت است که افراد انسان مصادیق آن هستند، این طبیعت به چه نحو تحقق دارد؟!
در نگاه مشائی کلی طبیعی «توجد بوجود افراده» و خود او تحقق مستقلی از افراد ندارد، انسان ها در یک مفهوم عام انسانی با هم اشتراک دارند که هر یک از آن ها مصداق آن مفهوم هستند، و نهایتاً در خارج ما با یک سنخ واحد انسانی رو به رو هستیم که هر فرد مصداق آن سنخ است منتها هیچ وحدت واقعی خارجی با یکدیگر ندارند.
اما در نگاه صدرایی نه تنها خود این فرد انسانی دارای یک حقیقت کشداری از عالم ماده تا عالم عقل است، بلکه بعد از تثبیت #رب_النوع یا #مُثُل_افلاطونی با یک وجود سعی در عالم عقل مواجه هستیم که افراد انسانی نازله او هستند، او حقیقتی که افراد رقیقه او هستند.
در #يادداشت_207 بحث نازله بودن افراد رب النوع برای او تقریر شده است، آنجا آمده است که:
بنا بر این نظریه همه امور مقدر و محدودی که در این عالم داریم دارای یک وجود سعی است که وجوداً نسبت به این موجود پایین تر دارای شدت وجودی است و همه افراد این نوع که در پایین هستند در واقع نازله آن وجود شدیدی هستند که در عالم بالاتر از این عالم ماده تحقق دارد،
جناب صدرالمتألهین در اسفار ج‏2، ص: 62 در تبیین معنای مُثُل می فرمایند:
«أن لكل نوع من الأنواع الجسمانية فردا كاملا تاما في عالم الإبداع هو الأصل و المبدأ و سائر أفراد النوع فروع و معاليل و آثار له و ذلك لتمامه و كماله لا يفتقر إلى مادة و لا إلى محل متعلق به بخلاف هذه فإنها لضعفها و نقصها مفتقرة إلى مادة في ذاتها أو في فعلها»

لذا باید گفت که یکی از زمینه های شکل گیری #هویت_مستقل_جامعه و در واقع یکی از مبانی هستی شناسی آن این است که همه انسان ها یک اشتراک بزرگ در انسان بودن دارند، آن هم اشتراکی که به این بزرگی که همه آن ها نازله یک #وجود_سعی به نام انسان هستند که به لحاظ ماهوی از آن به #رب_النوع یاد می شود.
این اشتراک بزرگ وقتی که با ویژگی های انسان که مهم ترین آن ها اراده است همراه می شود، دست به خلق عظیمی می زند که این خلق عظیم که برساخته این هویت اشتراکی عظیم است، موجوداتی قدرتمند به نام #موجودات_اعتباری را می سازد، که با آن انسان قدم به تسخیر همه عالم بر می دارد و وقتی این ترابط اجتماعی از یک حدی بیشتر می شود، یک #موجود_اعتباری_عظیم به نام جامعه خلق می شود که دایره اثرش از همه انسان های موجود فرارتر رفته و حتی دست بر سرنوشت آیندگان نیز می برد و جهانی خاص برای حضور آن ها خلق می کند؛

جامعه، مواجهۀ وجودی یا كاركردی؟

#امید_فشندی
#یادداشت_187
#جلسه_326
#مشخصات_اسلام

🔰 جامعه، مواجهۀ وجودی یا كاركردی؟

ظاهرا مفهوم “جامعه” اساسا زاییده‌ی عصر روشنگری است و هم‌زاد نظم وستفالی در اروپا كه الگوی دولت-ملت را رقم زده.

تلاش فیلسوفان مسلمانی مانند استاد مطهری برای ارائه‌ی تقریر فلسفی و وجودی از جامعه، تقریبا سنخیتی با مباحث مربوط به جامعه و جامعه‌شناسی و علوم انسانی برآمده از آن ندارد.

اندیشمندان عصر روشنگری اساسا وقتی به رؤیت و روایت پدیده‌ای به‌نام جامعه پرداختند كه توانستند انسان را به‌عنوان یك كنشگر خودآگاه و بااراده و مستقل از جبر طبیعت زمین یا تقدیر خدای آسمان درنظر بگیرند و سنگ‌بنای علوم انسانی را بنهند.

حالا به‌جای اینكه به اصل جامعه و نسبت آن با انسان و تحلیل جامعه‌شناسانه از پدیده‌های اجتماعی بپردازیم، مشغول اثبات وجود حقیقی برای جامعه و نوع آن وجود هستیم.

27 شهریور 1400

چگونه اراده فرد اراده جامعه شود؟؟

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_107
#جلسه_325
#امر_به_معروف
#اراده_جامعه

🔹چگونه اراده فرد اراده جامعه شود؟؟

جامعه متشکل از اراده های انسانی است اراده
ایم اراده ها در ظرف جامعه وقتی باهم تلاقی می کنند از بین نمی روند اما یک هویت جدیدی را تشکیل می دهند که فصل اخیر آن اراده اکثریت آن جامعه است.

اما اینطور نیست که نشود اراده ها را عوض نکرد یا جهت نداد
کم من فِئَةٍ غَلَبَتْ فِئَةٍ کثیرةً والله مع الصابرینِ
اگر یک فئه قلیلی تصمیم بگیرند که اراده خودشان را حاکم کنند می توانند با برنامه ریزی و طراحی اراده اکثریت جامعه را به این سمت ببرند با یک جنگ نرم با یک کار تمیز
این حرکت نیاز به یک ستاد فرماندهی دارد یک اتاق فکر تا این فرایند به درستی پیش برود
در امر به معروف هم استاد موسوی راه حل را همین ایجاد فئه بیان کردند
تا کم کم یک فضای ایجاد شود تا یک پشتوانه ای ایجاد بشود که انجام منکر کار راحتی نباشد

🔸گفتمان سازی:
یکی از پیوست های ضرورری این غلبه اراده
گفتمان سازی اراده برتر است.

استفاده از بحث حرکت قطعی برای توضیح نحوه وجود زندگی

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_247
#جلسه_325

💠 استفاده از بحث حرکت قطعی برای توضیح نحوه وجود زندگی

در بحث قوه و فعل در فلسفه وقتی می خواهند انواع حرکت را بیان کنند حرکت را به #حرکت_توسطی و #حرکت_قطعی تقسیم می کنند؛ در توضیح این دو هم می گویند:
اساساً حرکت یک مبدأ دارد و یک منتهی و یک موضوع (شیء متحرک) که از مبدأ حرکت می کند و به منتهی می رسد.

🔹 توضیح حرکت توسطی
حرکت توسطی می گفت که حرکت یک صفت و حالت و عرضی است که بر متحرک بار می شود. از نقطه ابتدا تا انتها حرکت از این صفت برخوردار است. حرکت صفتی است در اندام متحرک که به واسطه آن این شی که موضوع حرکت است متصف به یک صفتی شده است. در واقع در این حالت حرکت یک نحوه وجودی بین الف و ب بودن است؛ بین الف و ب بودن یک امر بسیط و غیر ممتد است، که در هر نقطه از حرکت برویم این صفت را مشاهده می کنیم انگار یک معنای کلی است که هر نقطه مصداق آن است. یک حالتی است همراه او، همواره این حالت را دارد، و قابل انقسام هم نیست. بین الف و ب بودن خاصی هم هست که همواره آن قبلی نیست و رفته و آن بعدی هم هنوز نیامده، در واقع این وصف برای این متحرک یک وصف ثابتی نیست، یک وصف کلی است که مصادیق آن دارد تغییر می کند ولی به طور کل این بین مبدا و منتها است. در حرکت توسطی نقطه می بینیم ولی نه یک نقطه ایستا، نقطه ای که ممر این شیء است لحظه قبل اینجا نبود و لحظه بعد هم اینجا نیست.

🔹 توضیح حرکت قطعی
اما با وجود دور بودن از ذهن اولیه فلاسفه یک نحوه دیگر حرکت هم تصویر کردند؛ در حرکت قطعی یک پیوستار تصویر می کنیم از الف تا ب، یعنی دیگر بین الف و ب بودن نیست بلکه پیوستار از الف تا ب است، این پیوستار در یک «آن» مشخص نیست بلکه مثلا یک بازه زمانی 30 ثانیه ای باید لحاظ شود تا این پیوستار دیده شود. البته این پیوستار با پیوستارهای خطی که در کمیات متصل قارالذات داریم فرق می کند و فرقش هم در این است که پیوستاری نیست که کلش بالفعل محقق باشد، بلکه هر «آن» را که دست بگذاریم یک سری قوه های قبلی وجود دارد که بالفعل شده بودند تا به اینجا رسیدیم و البته خود آن فعلیت ها الان دیگر موجود نیستند و الان یک جزء را دارید اجزاء بعدی را ندارید در آن بعد جز دیگری خواهید داشت و همین جز را نخواهید داشت.
اینجا دیگر یک حقیقت ممتد خواهیم داشت که قابل انقسام هم خواهد بود ولی یک حقیقت تدریجی الحصول است.

❇️ با توضیحی که در مورد حرکت توسطی و قطعی داده شد، می توان گفت که اگر بخواهیم غیر از فرد انسانی زندگی او را مشاهده کنیم و ببینیم؛ باید این فرد را که در زمان های مختلف در عالم ماده در حال انجام افعالی است که آن افعال در زمان ها بعدی دیگر نیستند و افعال آینده هم که در هنوز نیامده اند به نحو حرکت توسطیه لحاظ نکنیم؛ بلکه باید کنش های او را به شکل حرکت قطعیه ای لحاظ کنیم و یک امتداد کشسان از فعالیت او در ارتباط با جامعه را لحاظ کرد تا بتوانیم چیزی به اسم زندگی را تصویر کنیم.
از این #نحوه_وجود_زندگی بسیار شبیه با #نحوه_وجود_حرکت_قطعیه است؛ باید یک بازه زمانی لحاظ شود تا پدیده ای به اسم زندگی لحاظ شود، و همانند حرکت قطعیه هم هر لحظه که روی او دست بگذاری، لحظات بالفعل قبلی وجود دارد که رفته است و لحظات بالقوه بعدی وجود دارد که خواهد آمد و وقتی بیاید همین لحظه بالفعل فعلی را نیز نخواهیم داشت.

🏷 پ.ن: در تقریر حرکت قطعی و توسطی از یادداشت های کلاس بدایه الحکمه جناب استاد فلاح استفاده کردم.
.

علّـت و فلسفه ی پاگذاشتن نفس در عالم دنیا

#یادداشت_مشخصات_اسلام
#محمد_صحرایی
#یادداشت_80
#جلسه_325

حضرت استاد فرمودند نفس آمده و پا گذاشته در عالم ماده و تغیّر:
چندسوال:
سوال اول: تبیین وجودی علّـت و فلسفه ی پاگذاشتن نفس در عالم دنیا چیست؟ آیا دنیا بستر بسط وجودی یافتن این نفس است و همین علت است برای سَرَک کشیدن نفس به عالم ماده؟
سوال دوم: ایا اساسا ممکن است یک هویت مجرد در عین حفظ هویت تجردی خود در بستر تغییر و تحول و ماده بیاید و بشود مصداق لفی خسر؟ یا اینکه نفس در واقع در همان موقف تجرّدی خود ایستاده و این تجلّیِ متحد وجودی(به وجود ربطی) با نفس است که تحققش بصورت بدن است و دارد با عالم ماده ارتباط میگیرد . یعنی نفس به تناسب عالم ماده (که ویژگی اش زمان و مکان مند و آنی الانعکاس و فهم بودن است) بدن را بعنوان تجلّی خود انشاء میکند و با این تجلّی خود (یعنی بدنی که با خودش متّحد وجودی است) با وجودات عالم ماده ارتباط میگیرد و با این ارتباطی که با عالم تغییر و تحول و دلبستگی ها و دل بریدنها میگیرد رشد وجودی می یابد.
سوال سوم:
اگر “من” را همان نفس بگیریم که فراتر از نگاه نقطه ای و زمانی و آنی یک هویت منتشر و فرازمان دارد که با ادبیات زمان مند و با اغماض گفته شود پخش در کل تاریخ حیاتش است معنای استغفار و گذشت از اعمال سابق او به چه معناست؟
ممکن است بتوان اینگونه پاسخ داد که اگر استغفار را تطهیر این وجود بدانیم تفسیرش در این عالم این میشود که اثرِ سوءِ همه ی اعمال قبل و حال و بعدی این وجود از این وجود برداشته شده است منتها چون تاثیرگذاری و تاثیرپذیری ویژگی این دنیاست و این دنیا محفوف به زمان است و زمان بعدی هنوز نیامده تا آثارش برداشته شود لذا با استغفار تنها آثار فعلی و قبلی اعمال برداشته میشود. و اصلا اینکه استغفار میتواند آثار اعمال سابق را در وجود انسان بشوید بخاطر همین هویت تجرّدی و فرامادی نفس انسان است و الا بخشش اعمال سابق أمری محال می بود.

جامعه یک مرکب حقیقی صناعی است.

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_325
#جامعه

🔰جامعه یک مرکب حقیقی صناعی است.
دلیل
1️⃣ اثر جدید
2️⃣ ورود لمی
🔺ظرفیت و استعداد انسانی
استعداد یعنی زمینه ی تغییر وجود دارد.
انسان ها استعدادی دارند که زمینه ی شکل گیری جامعه را ایجاد می کند.
▫️شکل گیری جامعه اصالت فرد را از بین نمی برد.
🔺تحلیل فلسفی زندگی
➖بعد مادی
زندگی معلول حضور نفس انسانی درعالم ماده است.
خصلت در موقعیت انسان
➖بعد اجتماعی
ترابط با دیگران به شکل های متنوع
.

هویت جامعه

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_106
#جلسه_324
#هویت_جامعه

▫️مرحوم شیخ الرئیس در فصل 23 از نمط دوم کتاب اشارات تحت عنوان:
في بيان كيفيّة تولّد المركّبات من الاصول الأربعة
(آخرین بحث های طبیعیات) نحوه شکل گیری مرکبات را (برای تبین نحوه تحقق مزاج) توضیح می دهند و مرحوم خواجه در تبین این عنوان می فرماید:
قد تبيّن- ممّا مضى- أنّ القول بالمزاج مبنيّ على القول بالاستحالة ؛ فإنّ الكيفيّة المسمّاة بالمزاج أنّما تتحصّل بعد استحالة الأركان و هو أيضا مبنيّ على القول بالكون فإنّ الأجزاء الناريّة المخالطة للمركّبات لا تهبط عن الأثير

یعنی استحاله شرط تحقق ترکیب است یعنی افراد آن حیث فردی خود را در ترکیب از دست می دهند و یک چیز جدیدی شکل می گیرد .

🔆هویت جامعه یک هویت جمعی ویک ترکیب حقیقی است.
یعنی :
حقیقت هر فرد در اجتماع
یک کل واحدی را به نام هویت اجتماعی تشکیل می دهد.
این حرف تا حدی قابل قبول و قابل درک است
اما فصل اخیر این اجتماع چیست؟
مثلا یک جامعه ی که 80 میلیون جمعیت دارد بروز و ظهور بیرونی اش چیست؟
او را به چه می شناسند ؟
فصل اخیر این جامعه چیست؟
مثلا اگر یک جامعه بیش از نیمی از آن را متدینین تشکیل بدهند و تعداد افراد بی ایمان و بی بندبارش کمتر از یک درصد باشند این یک جامعه ایمانی است؟
یعنی قائل به خلیط شویم و آن عنصری که غلبه دارد را به عنوان اسم و هویت جامعه انتخاب کنیم

یا نه این افراد با هویت های فردی وقتی در کنار هم قرار می گیرند هویت جدیدی را تشکیل می دهند یعنی تمام افراد ویژگی هایشان در هم ضرب و تقسیم و جمع و منها می شود
ویک ترکیب جدیدی را درست می کنند.

از بحث طبیعیات این تعمیم را می توان داد که ما ترکیب جامعه را و هویت اجتماعی را دو نوع می توانیم تحلیل کنیم .

نگاه تشکیکی به شکل‌گیری جامعه

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_111
#جلسه_324

⭕️نگاه تشکیکی به شکل‌گیری جامعه

ولِکُلِّ اُمَّةٍ اَجَلٌ آیه ۳۴ سوره اعراف
وتَری کُلَّ اُمَّةٍ جاثِیَةً کُلُّ اُمَّةٍ تُدعی اِلی کِتـبِهَا آیه ۲۸ سوره جاثیه
زَیَّنّا لِکُلِّ اُمَّةٍ عَمَلَهُم آیه ۱۰۸ سوره انعام
مِنهُم اُمَّةٌ مُقتَصِدَةٌ آيه ۶۶ سوره مائده
وهَمَّت کُلُّ اُمَّةٍ بِرَسولِهِم آيه ۵ سوره غافر

وقتی نگاه به قرآن داشته باشیم، درمی‌یابیم که قرآن برای جامعه یک حقیقت قائل است همان‌گونه که چند آیه‌‌ای که ابتدای یادداشت به عنوان نمونه آمده است، جامعه را یک حقیقت می‌داند و تعاملی که با آن دارد، تعامل با یک حقیقت بیرونی است. برای جامعه اجل، شعور، فهم، عمل، معصیت، اطاعت، کتاب و … قائل است. این نشان می‌دهد که این ترکیب افراد یک ترکیب حقیقی است؛ البته منظور از ترکیب، ترکبیت بدن و گوشت تن نیست، بلکه ترکیب افکار، اعتقادات، اندیشه‌ها، تمایلات، عواطف و … است.

در ترکیب حقیقی عناصر باید هویت خود را از دست بدهند و هنگامی که به مرکب نگاه می‌شود نباید هویت عناصر به چشم بیایید. اینکه ما در جامعه می‌بینیم که تضاد‌های فکری‌، سیاسی و … وجود دارد، شاید بتوان گفت این جامعه به معنای تمام و کمال تشکیل نشده است، در یکی یا چند بعد مرکب شده است مثلا در بعد اعتقادی در جامعه ترکیب حقیقی به وجود آمده است ولی از لحاظ سیاسی جامعه تشکیل نشده است و این درگیری‌هایی که در جامعه وجود دارد نشان از تمام نبودن جامعه دارد. جامعه وقتی کاملا شکل می‌گیرد که در تمام ابعاد فکری، اعتقادی، اندیشه‌ای، عاطفی و … اتحاد حقیقی به وجود بیاید؛ اتحادی که اجزاء و عناصر هویت مستقل نداشته باشند و درگیری در جامعه نباشد.
به عبارت دیگر شاید بتوان به شکل‌گیری جامعه نگاه تشکیکی داشت.

جامعه موجود اعتباری به ترکیب حقیقی!

عقیل رضانسب, [۱۴.۰۹.۲۱ ۱۱:۳۵]
#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_245
#جلسه_324

💠 جامعه موجود اعتباری به ترکیب حقیقی!

در #يادداشت_242 به مرکب حقیقی نگاهی وجودی انداخته شد، در فلسفه اسلامی محور تعریف مرکب حقیقی از وحدت حقیقی شروع می شود نه از اثر جدید! اثر جدید نشانه ای است برای فهمیدن شکل گیری وحدت حقیقی که در صورت حاصل شدن وحدت حقیقی با یک مرکب حقیقی رو به رو خواهیم بود که اجزای آن به شئون و مراتب و قوای او تبدیل شده اند؛ نه اینکه هر جا اثر جدیدی غیر از آثار تک تک اجزاء به صورت مستقل ایجاد شود نشانه شکل گیری مرکب حقیقی باشد.

مرکب اعتباری هم زمانی طوری تقریر می شود که در واقع عدم ترکیب است مثل زمانی که می گویند «کالشجر فی جنب الانسان» اینجا در واقع مرکبی شکل نگرفته است؛ ولی وقتی به مثل خانه و لشکر مثال زده می شود، واقعاً با یک مرکب رو به رو هستیم که واقعاً هم اثری که الان دارد خیلی متفاوت با اثر تک تک اجزاء به صورت جدا جد است. کجا اثر خانه همان اثر گچ و آجر و سیمان و پنجره است؟ کجا اثر یک لشکر 1000 نفره مساوی با اثر 1000 تا انسان بی ربط به هم است؟

پس مرکب اعتباری مساوی با مرکب کشکی مثل درخت کنار انسان نیست، مرکب اعتباری به پشتوانه یک حقیقت بزرگی به نام اراده شکل گرفته است و موجود مرید از آن اراده غرضی را دنبال می کند که حالا یا در عالم خارج دست می برد و تغییراتی متناسب برای حصول غرضش انجام می دهد مانند ساختن خانه و لشکر و یا در خود عالم اعتبارش دست می برد و موجودات اعتباری برای حصول به اغراضش دست و پا می کند مثل مالکیت و پول و … پدیده های که معمولاً هویت قانونی دارند.

مرکب اعتباری که دست در خارج برده می شود و تغییراتی ایجاد می کند مثل خانه و لشکر اصطلاحاً با یک ترکیب انضمامی رو به رو هستیم؛ ترکیب انضمامی یک ترکیب حقیقی نیست، چون اساساً در اینجا یک وحدت حقیقی خلق نشده است.
متأسفانه به دلیل عدم بحث در مورد #موجودات_اعتباری در فلسفه این بخش لاغر مانده است، ظاهر قضیه این است که باید گفت همانطور که موجودات حقیقی به ترکیب حقیقی (درخت – اسب – انسان) و اعتباری (خانه – لشکر) داریم، موجودات اعتباری به ترکیب حقیقی و اعتباری هم داریم، البته قاعدتاً قواعد ترکیب موجودات اعتباری با قواعد ترکیب موجودات حقیقی متفاوت خواهد بود،

ایده هنوز خیلی جای کار دارد، ولی به نظرم جامعه یک #موجود_اعتباری_به_ترکیب_حقیقی است.
.

 

مرکب حقیقی از نگاه شهید مطهری “بخش اول”

عقیل رضانسب, [۱۴.۰۹.۲۱ ۱۱:۴۶]
#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_246 (بخش اول)
#جلسه_324

💠 تغییر اصطلاح مرکب حقیقی توسط شهید مطهری برای توجیه مرکب حقیقی بودن جامعه!

همانطور که در #يادداشت_242 و #يادداشت_245 گفته شد در حکمت اسلامی مرکب حقیقی زمانی اطلاق می شود که با واحد حقیقی رو به رو باشیم و آثار متفاوت نشانه ای برای فهم شکل گیری این وحدت حقیقی است.

شواهد این سخن:
1️⃣ جناب صدرالمتألهین در کتاب شریف الشواهد الربوبیة في المناهج السلوکیة، صفحه: ۵۱۴، می فرمایند:
«لا بد من ارتباط بين أجزاء المركب الحقيقي بالعلية و المعلولية و التقويم و التقوم.»

2️⃣ جناب ملاهادی سبزواری در کتاب منظومه می فرمایند:

«في واحد حقيقة تركبا الفقر فيما بين الأجزا وجبا»

جناب علامه حسن زاده در شرح این بیت از منظومه می فرمایند:
«في واحد حقيقة أي واحد له وحدة حقيقيةتركبا من أجزاء.
الفقر فيما بين الأجزا وجبا و إلا لامتنع أن يحصل منها حقيقة واحدة وحدة حقيقية بالضرورة كما في الحجر الموضوع بجنب الإنسان. و هذه إحدى المسائل التي لم يبرهنوا عليها لكونها ضرورية»
سبزواری، هادی بن مهدی، شرح المنظومة (تعلیقات حسن زاده)، جلد: ۲، صفحه: ۳۶۷،

3️⃣ جناب آقاعلی مدرس زنوزی در رساله سبیل الرشاد فی اثبات المعاد می فرمایند:

«المرکب الحقیقی ما له وحدة حقيقية يصير بها واحدا حقيقيا مندرجا تحت واحد من الانواع المتحصلة الحقيقية من جهة تلك الوحدة، و ان كانت له ايضا بوجه وحدة اعتبارية من جهة الهيئة الانضمامية من انضمام بعض الاجزاء الى بعض. و هذا المركب لا يحصل الا اذا كان بين الاجزاء افتقار و عليّة»
رسالة سبيل الرشاد فى اثبات المعاد (مجموعه مصنفات حکیم مؤسس آقا علی مدرس طهرانی)، جلد: ۲، صفحه: ۸۸،

بعد خود ایشان این اشکال را مطرح می کنند که اگر اینطور باشد که مرکبات حقیقی منحصر می شوند در بسائط حقیقی خارجی چون در بقیه نبات و حیوان و انسان و… موارد که اجزاء باقی هستند، بعد جواب می دهند که:

«ان العناصر ليست بصورها باقية فى المركبات كما هو الحق، و على تقدير بقائها ليست باجزاء للمركبات الحقيقية باعتبار صورها العنصرية المتفرقة المتباينة، فانها بهذا الاعتبار تكون كالحجر الموضوع بجنب الانسان. و كلمة الفصل ان فيها جهتين، جهة قوة و ابهام و جهة فعلية و تحصل. و ليست هى باجزاء للمركبات الحقيقية بالجهة الثانية، بل انما هى اجزاء لها بالجهة الاولى، و المبهم بما هو مبهم متحد مع المتحصل و كذلك القوة بما هى قوة متحدة مع الفعل، و الا لزم خرق الفرض، و كذلك الاعضاء فى الانسان و غيره اجزاء باعتبار جهة القوة التى فيها لا باعتبار صورها و فعلياتها، بل انما هى بهذا الاعتبار من شرائط تحقق القوة و اصل المادة او من شرائط كمالها و استعدادها.»
همان ص 88

4️⃣ جناب علامه طباطبایی نیز در کتاب نهایة الحکمه می فرمایند:
«و يمتاز المركب الحقيقي من غيره بالوحدة الحقيقية و ذلك بأن يحصل من تألف الأجزاء أمر آخر وراءها له أثر جديد خاص وراء آثار الأجزاء لا مثل المركبات الاعتبارية التي لا أثر لها وراء آثار الأجزاء كالعسكر المركب من أفراد و البيت المركب من اللبن و الجص و غيرهما»
نهاية الحكمة، ص: 86
.

 

مرکب حقیقی از نگاه شهید مطهری

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_246 (بخش دوم)
#جلسه_324

💠 تغییر اصطلاح مرکب حقیقی توسط شهید مطهری برای توجیه مرکب حقیقی بودن جامعه!

5️⃣ خود جناب شهید مطهری نیز وقتی دارند منظومه را شرح می دهند، ترکیب حقیقی را به همین معنا می گیرند:

«مى‌گويند مركّبها يعنى اشيائى كه جزء دارند بر دو قسمند: بعضى مركبها مركبهاى اعتبارى است، يعنى وحدت آنها در خارج حقيقتى ندارد، كه اينها اصلا قابل بحث نيست، مانند اينكه ما براى اين ضبط صوت اعتبار وحدت مى‌كنيم. واقعيت اينها كه وحدت ندارد، اعتبار وحدت و تركيب كرده‌ايم؛ يعنى در واقع در اينجا جزء و كل به معنى واقعى وجود ندارد، چون «كل» ى وجود ندارد، «كل» اعتبارى است.
بعضى مركبهاى ديگر مركب حقيقى است. مركب حقيقى در جايى است كه بين اجزاء مختلف مركب وحدت حقيقى وجود داشته باشد.»
مجموعه آثار استاد شهید مطهری، جلد: ۹، صفحه: ۴۶۴
❇️ همانطور که می بینیم ایشان در این متن #ضبط_صوت که یک مرکب صناعی است را به عنوان مثال مرکب اعتباری ذکر می کند، اما در آثار دیگرشان از دست دادن آثار مستقل را به عنوان معیار تعریف مرکب حقیقی انتخاب می کنند، لذا مرکبات صناعی مثل همین ضبط صوت که اجزاء هویت خود را از دست ندادند و یک وحدت حقیقی رخ نداده است، ولی اثر مستقل خود را از دست داده اند را مرکب حقیقی حساب می کنند.
🔺 لذا به نظر می رسد ایشان یک عدولی از تعریف مرکب حقیقی در اصطلاح حکما کرده اند و اصطلاحی که ایشان می فرمایند یک اصطلاح جدید است که مربوط به خودشان است؛ و به نظرم اصطلاح ضعیفی هم هست و ناشی از این است که بین موجودات حقیقی و موجودات اعتباری خلط برایشان صورت گرفته است.
🔺 این اصطلاح سازی هم ناشی از این است که یک مرکبی به نام جامعه را دیده اند و نمی خواستند آن را در مرکبات اعتباری قرار بدهند، از آن طرف با این تعریفی هم که حکما از مرکب حقیقی می کردند جامعه نمی توانست به عنوان یک مرکب حقیقی تلقی شود، لذا در تعریف مرکب حقیقی دست بردند تا بتوانند از مرکب اعتباری شدن جامعه فرار کنند.
🔺 متن زیر این انگیزه ایشان را نشان می دهد:
🏷 «جامعه‏، مركّب‏ حقيقى‏ همانند مركّبات طبيعى نيست امّا مركّب صناعى هست، و مركّب صناعى خود نوعى مركّب حقيقى است هر چند مركّب طبيعى نيست.
مركّب صناعى مانند يك ماشين كه يك دستگاه مرتبط الاجزاء است. در مركّب طبيعى اجزاء، هم هويّت خود را از دست مى‏دهند و در «كلّ» حل مى‏گردند و هم بالتّبع و بالجبر استقلال اثر خود را، امّا در مركّب صناعى اجزاء، هويّت خود را از دست نمى‏دهند ولى استقلال اثر خود را از دست مى‏دهند، اجزاء به گونه‏اى خاص با يكديگر مربوط مى‏شوند و آثارشان نيز با يكديگر پيوستگى پيدا مى‏كنند و در نتيجه آثارى بروز مى‏كند كه عين مجموع اثر اجزاء در حال استقلال نيست‏.»
مجموعه آثار شهيد مطهري ؛ ج‏2 ؛ ص336
🔺 در این متن می بینیم که ایشان قائل به این میشود که #جامعه_مرکب_صناعی_است و سپس تلاش می کنند مرکب صناعی را به عنوان یک مرکب حقیقی توضیح بدهند.
.

مشخصات اسلام

#یادداشت_مشخصات_اسلام
#محد_صحرایی #یادداشت_80
#جلسه_324

وقتی سراغ المیزان میرویم به تدریج درمی یابیم که علامه سر هر مساله ای، مبتنی بر اندیشه ی فلسفی صدرایی شان مسائل را تحلیل میکنند و هضم میکنند.
بعنوان مثال ایشان مبتنی بر نگاه وجودی و فهم وجود ربطی از انسان هر جا به گزاره ای در مورد انسان می پردازند از این منظَر، به انسان می نگرند.
مثلا نقطه شروع تربیت انسان که همان تربیت فطری است را ایجاد احساس نیاز و فقر به خداوند میدانند .
و یا در تبیین و تعریف حقیقت ایمان در انسان می فرمایند: «حقیقت ایمان به خدا عبارت است از تعلق و وابستگی قلب به خضوع در برابر خداوند .»
ایشان توانسته اند اندیشه ی قدرتمند صدرایی شان را سر تفسیر هر پدیده ای و هر گزاره ای امتداد دهند و نظام فلسفی شان را از کتابخانه ای بودن در بیاورند و این سبب شده تا در سرتاسر آثار شان یک پیوستگی و نظم فکری خالص و ناب احساس شود و هیچگاه مفاهیم علوم غربی نتوانند ذهن ایشان را مخدوش کنند.
به نظرم به چند دلیل کسانی که به دل صحنه میزنند نمی توانند کاری از پیش ببرند و به تدریج در دامن علوم غربی می افتند:
1- نگذراندن دوره ی حکمت و عرفان غنی
2- کتابخانه ای ماندن و عدم توانایی امتداد دادن به اندیشه ی فلسفی
3- انتزاعی بودن و به دامن تجربه و صحیح و خطا و عملیاتی نرفتن اندیشه های تولید شده، بخاطر وجود مانع بزرگی بنام تمدن غرب که با کلی عِدّه و عُدّه و پارادایم علمی غالبش در متن مسائل حیات بشری در جریان است و راهی برای ورود دیگران باقی نمی گذارد. دقیقا مثل مساله ی طب سنتی یا مساله ی اقتصاد .