✨چه طور توهم نزنم؟!

در جلسه گذشته استاد به ‍‍پیوستار نیروی انسانی اشاره ای کوتاه داشتند و بیان فرمودند که هر کسی باید در جای خود نقش ایفا کند.
فرمودند که یک تیپ شخصیتی و یک نقش در این پیوستار نیروی انسانی جایش خالی است و لذا این اوضاع ایجاد شده است. این تیپ شخصیتی همان لایه ای ست که قرار است بین دانشمندان حوزه و ذهن جامعه ارتباط برقرار کند. این تیپ در کرانه های حوزه است. نه در دانش عمیق فرو می رود و در میدان است. بین این دو، نقش ایفا میکند.
و همچنین فرمودند که این همان خلائی است که حلقه کلامی قرار است آن را پر کند.

🔰اقول:
🔸اینکه هر شخصی باید ماموریت خود و جایگاه خود را در این پیوستار انسانی بشناسد و در همان ممحض شود را قبول دارم. لکن نکته ای که در اینجا مطرح هست این است که این فرد باید تمام اجزای این پیوستار را به خوبی بشناسد و آن ها را به نحو مطلوبی درک کند تا بتواند در جایگاه تخصصی خود به درستی نقش ایفا کند.

🔸در یکی از الگوها موفق تشکیلات گفته میشود که اگر همه اعضا نسبت به کل فرآیند سیستم و اتفاقاتی که در کل تشکیلات در حال وقوع است آگاه و مطلع باشند و در عین وظایف محدود، آگاهی و اطلاعات نامحدود داشته باشند، رادمان کار به شدت بالا رفته و خروجی به شدت مطلوب خواهد شد.
(برای این مهم فواید کثیری میتوان شمرد که این نوشته در مقام بیان آن نیست.)

🔸از نظر حقیر اینکه برای خودمان ماموریت تخصصی تعیین کنیم اقدام سنجیده و مطلوبی است ولی برای اینکه در این تیپ تخصصی بتوانیم نقش خوبی ایفا کنیم باید هم در لایه علمی تلاش های خوبی انجام دهیم و هم در لایه میدان باید جهد داشته و تجربیات فراوانی کسب کنیم. لذا در برنامه ریزی برای تربیت متکلم باید علاوه بر اینکه تحصیلات حوزوی برای ما بسیار پر رنگ هستند،‌ تجربیات میدان نیز پر اهمیت جلوه کند تا متکلمانی واقع بین و مفید داشته باشیم. والا بدون در نظر گرفته ضلع میدان جز توهم از ایشان نمیتوان انتظار داشت.

 

برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

الف.
عنوان دقیقی برای این یادداشت نیست.

ب.
به پیوستار نیروی انسانی توجه گذرایی کرده، که خوب است.
هرچند این را خیلی هم نمی توان توجه به پیوستار نیروی انسانی به شمار آورد.

ج.
می گوید :
متکلم “باید تمام اجزای این پیوستار را به خوبی بشناسد و آن ها را به نحو مطلوبی درک کند تا بتواند در جایگاه تخصصی خود به درستی نقش ایفا کند”

و فواید این گونه بودن را زیاد دانسته است و به نظر می رسد این را دارد به همۀ اعضای این پیوستار پیشنهاد می کند، نه صرفاً متکلّم.
این نکته درست نیست، ولی به عنوان پیشبرد ترسیم «چهرۀ تخصصی متکلم» یک ابهام است.

د.
به نظر می رسد نگارنده اینها را گفته است تا روی چیزی تأکید کند :
“برای اینکه در این تیپ تخصصی بتوانیم نقش خوبی ایفا کنیم باید هم در لایه علمی تلاش های خوبی انجام دهیم و هم در لایه میدان باید جهد داشته و تجربیات فراوانی کسب کنیم”

سخن درستی است، ولی باز هم این سخن به «مقدمات سنگینی» مثل این مقدمه احتیاج نداشت، در ضمن از مقدمات بهتری نیز می شد برای آن بهره گرفت.

در عین حال سخن سخن حقی است.

ه.
از این که برای طرح این سخن طراحی محتوایی صورت گرفته بود باید تقدیر نمود.

بهتر بود که همین کمی بیشتر توضیح داده می شد.

آزاداندیشی در مقابل مدرنیته

آیا آزاداندیشی یک مسئله مدرن است؟

پیش از پرداختن به این مسئله، ابتدا باید تکلیف آزادی را روشن کرد. آیا آزادی یک مسئله مدرن و برخاسته از مدرنیته است؟ پاسخ به این سوال، می تواند مددیار ما برای دستیابی به مسئله اصلی این نوشته است.

آزادی، مسئله امروز و دیروز بشر نیست. به قدمت انسانیت انسان، مسئله آزادی و اسارت انسان مطرح بوده است. اگرچه با ظهور تمدن غرب و اومانیزم مطرح در آن، مسئله آزادی سمت و سوی تازه ای گرفت، اما اصل دغدغه آزادی، ذاتا مربوط به مدرنیته نیست. به هر حال نکته قابل توجه این است که از مسئله آزادی می توان تقریر مدرن داشت و از آزادی آن چه را که انسان مدرن، می فهمد و می خواهد اراده کرد.

نسبت به آزاداندیشی نیز می توان چنین گفت. یعنی آزاداندیشی، اگر از طرفی به آزادی انسان و از طرف دیگر به تفکر و تعقل و اندیشیدن انسان مربوط است، مسئله تازه ای نیست و هر دو سوی آزاداندیشی ریشه در انسانیت انسان دارد. اما می توان از آزاداندیشی تقریر مدرن داشت. آزاداندیشی ای که به رنسانس علمی و واکاوی هر چه بیشتر طبیعت و هر چه هست، می پردازد. و البته می توان تقریری غیر از تقریر مدرن را اراده کرد.

اما این تمام ماجرا نیست. برگردیم به مسئله آزادی. عده ای معتقدند غرب با داعیه آزادی انسان، انسان را به اسارت کشیده است. یعنی تقریر غلط و ناقص از آزادی، مانع آزادی انسان شده و دست و پای انسان را بند زده است. همین طور می توان در رابطه با آزاداندیشی گفت.

آزاداندیشی غربی، با نفی ساحت های بسیار مهمی از عالم، و با نفی بعضی شیوه های یقینی علمی، و با نفی حقیقت و حق جویی انسان، اجازه اندیشیدن آزاد را از انسان گرفته است.

در واقع می توان گفت مطالبه آزاداندیشی، به عنوان راهکاری برای مقابله با تمدن مدرن غربی است. آزاداندیشی و عدم تقلید از بخش های وهمانی علوم انسانی و غیر انسانی غربی. آزاداندیشی در پی حقیقت و جستن واقع است. و این راهی است که می تواند مقابل دانش های انبوه مدرن، انسان را به حقیقت و حقانیت رهنمون کند.

به طور خلاصه آزاداندیشی، نه مسئله ای مدرن، که در مقابل آن است.

کلام کلاسیک مسبب غرور جامعه دینی و سکولاریسم و خلوص گرایی

بسم الله الرحمن الرحیم

      • کلام کلاسیک همیشه در صدد دفاع از عقاید دینی خویش بوده و به تبع این دفاع، عقاید خود را بر همه اعتقادات مهیمن و مسیطر می داند.
      • این نگاه در کلام کلاسیک، سبب غرور جامعه دینی و خلوص گرایی در جامعه، میان دین مداران می شود. چرا که در این اندیشه دینی، دین مداران دائما خود را افراد برتر در جامعه می دانند. و علت این برتری را به صرف افکار و عقاید خویش می دانند.
      • نتیجه این خلوص گرایی و احساس برتری بر دیگران به سبب عقاید، چیزی جز سکولاریسم نمی باشد. چرا که جامعه ای که به صرف داشتن عقاید برتر، خود را برتر بداند، دیگر دغدغه فعل دینی نداشته و این منجر به عدم جریان دین در افعال جامعه می شود.
      • و ازطرف دیگر به سبب روحیه خلوص گرایی که نتیجه این خود برتر بینی می باشد، دغدغه گسترش جریان اجتماعی خویش را نداشته و به جای جذب اغیار به خود، دائما خود را در نزاع با آن ها می بیند.
      • خروجی این نگاه، جریان های کلامی می باشد که در ادبیات امروزه، به جریان های برائتی مشهور هستند. و دائما خود را موظف به اثبات برتری اعتقادی خویش می دانند ولی برای خود در اجرای دین در مناسبات اجتماعی وظیفه ایقائل نیستند. و این کلام چیزی جز سکولاریسم را بسط و گسترش نمی دهد.
      • نکته: شاید بتوان حامد کاشانی را نماینده همین کلام دانست. البته که این تطبیق تشکیکی می باشد و لزوما به معنای تام آن نمی باشد اما از دید حقیر خروجی کلام و عقاید حامد کاشانی نیز از این معضل در امان نیست. ( این تطبیق با نگاه رادیکال بیان شده است )

برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

الف.
«کلام کلاسیک» اصطلاح با کلاسی است!
کلام کلاسیک یعنی چه؟(!)

بد نیست توضیحی داده شود؛ چون اصطلاح خوبی به نظر می رسد.

ب.
“آهنگ کلام، رویکرد تدافعی صد درصدی و طبعاً اظهار یک موضع ایمانی متقن و بی تردید نیازمند حسّ «انتم الاعلون»ی است و همین باعث غرور در جامعۀ دینی می شود.

این احساس برتری نتیجه ای جز سکولاریزم ندارد(!؟)”

خیلی جالب بود!

ج.
خود ایشان ربط بین این ماست و آن دروازه را توضیح می دهند؛ می گویند :

“جامعه ای که به صرف داشتن عقاید برتر، خود را برتر بداند، دیگر دغدغه فعل دینی نداشته و این منجر به عدم جریان دین در افعال جامعه می شود.
و ازطرف دیگر به سبب روحیه خلوص گرایی که نتیجه این خود برتر بینی می باشد، دغدغه گسترش جریان اجتماعی خویش را نداشته و به جای جذب اغیار به خود، دائما خود را در نزاع با آن ها می بیند.”

در واقع به نظر می رسد از نظر یادداشت نویس محترم «عدم جریان دین در افعال جامعه» یک سکولاریسم عملی است، که به تعبیر استاد مطهری از «سکولاریزم نظری» خطرناکتر است.

د.
خروجی این نگاه جریانهای کلامی برائتی شمرده شده که دائماً مشغول اثبات برتری اندیشه های خود هستند، ولی در اجرای دین در مناسبات اجتماعی وظیفه ای بر دوش خود احساس نمی کنند.

ه.
حتماً این ایده جالب و مسرت بخش بود و جای تشکر هم داشت، ولی درست هم بود؟

گونه شناسی راهبردی ایده های اصلاحی صدراییون – بخش سوم ح.فلاح و ایده کلام انقلابی

ایده های مصلحان اجتماعی بر اساس دیدگاهی که در باره انسان و تحول انسان دارند تنوعات و گونه های متفاوتی می یابد. یک مصلح اجتماعی می بایست یک تحول اجتماعی را سررشته داری کند و سررشته داری یک تحول اجتماعی بنا بر اینکه چه چیز جوهره و بنیاد تحول اجتماعیست مقتضی سبد اقدام راهبردی مختص به خود می باشد.
در این بین جریان صدرایی ها و نوصدرایی ها با تلقی خاصی که از انسان و تحول انسانی دارند هویت معرفتی و عقیدتی انسان را جوهره تغییر و تحولات انسان قلمداد میکنند.

از این رو این جریان با سوژه ساختن هویت معرفتی عقیدتی انسان و جامعه انسانی به دنبال طعام متناسب برای معماری و مهندسی هویت معرفتی و عقیدتی بوده و از این رهگذر تجربه های زیسته متنوعی خلق گشته است.

به تعبیر دیگر در دیدگاه ح.فلاح اسلام دعوت به حیات و زیستن متفاوتی میکند و این در گرو تحول در جوهره انسانی یعنی و عزم و اراده انسان است. عزم و اراده انسان محصول هویت و شخصیت انسان است و از آن رو که هویت انسان یک هویت عقلی و معرفتی است و یا به تعبیر دیگر هویت عقلی و معرفتی انسان پایه و قاعده شخصیت انسان است از این رو عزم و اراده متفاوت در گرو هویت عقیدتی و معرفتی متفاوت است.

بر همین اساس اگر ما به یک تحول گسترده انسانی نظر داریم تحول در هویت عقیدتی و معرفتی را باید سوژه خویش بکنیم. هویت عقیدتی و معرفتی جامعه یک بعد فعال و پویا دارد که ایشان تعبیر به ذهن جامعه میکنند. ذهن جامعه آنجایی است که اندیشه دینی مردم حضور فعالانه داشته و کنش و رفتار دینی مردم با فراز و فرود این اندیشه دینی به علو می رسد یا دچار استخفاف می شود.

وظیفه روشنفکری دینی آنست که بتواند طعام معرفتی متناسب و سوختبار فکری متماسکی در تناظر با عصر و مصر حاضر به جامعه ایمانی عرصه کند تا جامعه ایمانی بتواند به درستی تکالیف تاریخی تمدنی اجتماعی خویش را تشخیص داده و گام در نبرد تمدنی حق علیه باطل بگذارد.

ایده اصلاحی ایشان بر این اندیشه قرآنی استوار است که هرگاه ملتی تصمیم بگیرد، اراده کند، اقدام کند، حرکت متناسب با هدفش را انجام دهد، آن وقت معجزه‌ی اجتماعی اتفاق می‌افتد. البته در تحولات اجتماعی حق بودن کافی نیست. خیلی اوقات امواج باطل می‌آید حق را لگدکوب می‌کند و عبور می‌کند. حق بودن به اضافه‌ی اقدام، عمل، اراده و به اضافه‌ی ایستادگی و پایداری است که آن معجزه را تحقق می‌بخشد. این همان تعبیر قرآن است که می فرماید:
سوره مبارکه الرعد آیه ۱۱
” إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم ۗ وَإِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَومٍ سوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَما لَهُم مِن دونِهِ مِن والٍ”

ایشان عمیقا باورمند به این تعبیر رهبری هستند که اراده ملی جان مایه پیشرفت همه جانبه و حقیقی است و ما اگر اراده ای انقلابی، قویم و غنی و توحیدی معطوف به پیشرفت می خواهیم می بایست سر منشا تغییر اراده ملی یعنی اندیشه دینی مردم را مهندسی و معماری کنیم و این ماموریت کلام انقلابی می باشد.

 

برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

الف.
چنین فرمولی را از صاحب ایده برداشت کرده است :
«حیات متفاوت < عزم و ارادۀ متفاوت < هویّت متفاوت < عقاید متفاوت < اندیشه متفاوت»

تحول در حیات انسانی در گرو تحول در اندیشۀ همراه ایشان است.
این تقریر درست است.

ب.
حضرت آقا روی ایمان تأکید می کند. این تأکید را ما هم باید داشته باشیم، ولی در این معرکه روی بعد ارتقابخش ایمان که همان معرفت است ـ و مورد تأکید رهبری و همۀ مصلحان اجتماعی ما نیز هست ـ تأکید می کنیم.

ج.
بر این عناصر افزوده است که «ارادۀ ملی» وارد یکی از سنّتهای اعلامی خداوند متعال در قرآن می شود و آن «معجزه آفرین بودن ارادۀ ملی است».
آری، این را باید بر بحثهای سابق افزود.
این نکته تراز بحث را «حسابی» جابجا می کند.