وجه ممیز کلام انقلابی از اصطلاحات بدیل

اغلب اصطلاحات بدیل کلام ناظر به فضای دانشی است و در تعریف‌های آن‌ها هم نگاه به بعد دانشی کلام است، بر خلاف کلام انقلابی که در لایه اندیشه‌ای است و اساسا به خاطر نارسایی اندیشه‌‌ای پدید آمده است. یک عطش اندیشه‌ای در جامعه احساس شده است که ناظر به آن کلام انقلابی تعریف می‌شود.
اصطلاحات بدیل کلام معمولا در این همان افق دانشی کلام مرسوم بسته شده‌اند. در فضای دانشی کلام مرسوم به دنبال این هستند که همان توصیفات عالم را یا به عمل نزدیک کند یا انتظام ببخشد و یا خوانش‌نو از آن ارائه کند و یا در نهایت نسبت توصیفات عالم را با مسائل جدید روشن کند. ولی وجه ممیز جدی کلام انقلابی در این است که کلام انقلابی در افق اندیشه بسته شده است.

کلام انقلابی در تلاش است مباحث را به ساحت اندیشه بکشاند. متکلم در کلام انقلابی نمی‌تواند بی‌قید نسبت به جامعه باشد، به هر حال او در حال پخت و پز یک طعام معرفتی و اندیشه‌ای برای جامعه است و باید تغذیه جامعه از این اندیشه را مدنظر داشته باشد و بدون در نظر گرفتن ذائقه و سلیقه جامعه نمی‌توان برای آن طعام فراهم کند.

آزاداندیشی قرآنی؛ بندگی خداوند

انقلاب اسلامی برای انسان امروز، یک سخن نو است. سخنی نو و حرفی تازه. حرفی متعالی و خواستنی. کلامی با طراوت که اتفاقا پرقدمت ترین سخن بشر است. و البته عمیقا فطری.

از طرفی انقلاب اسلامی بندگی جامع و گسترده الهی است. انقلاب اسلامی یعنی نفی همه طاغوت ها و پذیرش حاکمیت الله بر تمام ابعاد زندگی انسان.

توجه به این دو ویژگی یک ضرورت را نمایان می کند. ضرورتی که به هر دو ویژگی متصل است و بی توجهی به آن ما را از تامین این دو ویژگی انقلاب متوقف می کند.

آن ضرورت آزاداندیشی است.

توضیح بیشترش این است که:

انسان برای بندگی خدا و اعتقاد عملی به لا اله الا الله، باید طاغوت های دیگر را عبادت و اطاعت نکند. فقط خدای واحد را معبود بداند. و فقط او را اطاعت کند. قرآن به چنین انسانی بشارت داده است.

وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَىٰ ۚ

و البته در ادامه این تبشیر را ادامه می دهد. بشارتی که مخصوص بندگان خدا است. بندگانی که خدا آن ها را «عبادی» خطاب می کند. اما ویژگی چنین عبادی که از بندگی طاغوت صرف نظر کرده اند و مورد بشارت خدا قرار گرفته اند، آزاداندیشی است.

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ

یعنی آزاداندیشی، آن ویژگی ای است که به سبب آن عبادت خدا ممکن می شود و به سبب آن عبودیت طاغوت نفی می شود و به سبب آن بشارت بندگی نصیب انسان می شود. به سبب آزاداندیشی است که هدایت خدا شامل انسان می شود.

أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ

و آزاداندیشان همان صاحبان خرد هستند.

وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ

 

آزاداندیشی اگر بخواهد این چنین اوصافی داشته باشد، باید خیلی دقیق تعریف شود. آزاداندیشی، زدودن موانع اندیشه است. تا اندیشه به کشف واقعیت و حقیقت پی ببرد. حقیقت انسان و عالم شناخته شود. و انسان بنده حق شود و حقیقت.

پیرامون کلام انقلابی ( 4 – روش هایی با معیار عقاید زیرساختی )

شخصی را فرض کنید که از سردرد رنج میبرد. او برای درمان خود به چند نفر مراجعه میکند و از هر کدام توصیه ای متفاوت میشنود.

نفر اول به او ماساژ سر را پیشنهاد میکند.

دیگری قرصی را تجویز میکند.

یکی دیگر میگوید چشمانت را ببند و به رنگ سبز فکر کن

آن دیگری خرمابه او میدهد.

ممکن است کسی هم چند سوزن به سر او فرو کند !

فارغ از درستی هر روش و عمق و وسعت درمان در نتیجه آن، همه اینها را میتوان درمان نامید و همه آن افراد طبیب هستند.

به طور کلی زمانی که غایت در یک دانش پرررنگ میشود و مرزهای دانش را میسازد، استفاده از روش های گوناگون سبب بیرون زدن از دایره دانش نخواهد بود.

6 یا 7 نظریه اصلی و ده ها نظریه فرعی در باب مشاوره و روان درمانی مطرح شده است. اما امروز شاغلان این فن، روش التقاط را برترین روش میدانند.

قبلا گفته شد که موضوع دانش کلام، عقیده است. البته این دانش که غایت تنطیم عقاید را انتخاب کرده ، خودش در بستری از عقاید پیشین است که بنا میشود.

از این مقدمه میتوان نتیجه گرفت که اگرچه از جهتی، در کلام، عقیده به عنوان غایت، نقش محوری دارد و طبیعت این صحنه آن است که هر روشی را به استخدام خود در بیاورد، لکن از جهت اینکه بستر وجود علم کلام نیز خود عقاید هستند، عقیده نقش تنظیم گری در انتخاب روش های مورد اتخاذ علم کلام نیز دارد.

به عبارت دیگر میتوان گفت بین کلام و عقیده ی زیرساختی او، تقریبا یک دور معرفتی برقرار میشود.

به عنوان مثال عقیده به توحید موجب میشود تا علمی برای فهم، ترویج، اصلاح و ارتقای این اندیشه ایجاد شود، غایت این علم که همانا عقیده راستین به توحید بود، موجب ارتقای آن عقیده اولیه به توحید میشود و این عقیده ارتقا یافته دوباره در علم کلام مبنا میشود و به همین ترتیب چرخه ادامه پیدا میکند.

طبیعت کلام این است که از هر روشی برای غایت خود بهره ببرد و اگر فیلتری در مسیر روش ها قرار داده میشود، از جانب اندیشه و عقیده زیرساختی کلام خواهد بود.

پویش فقهی با رویکرد اندیشه ای

💠 پویش فقهی با رویکرد اندیشه ای💠

 

🔶گفته شد که ساماندهی و برنامه ریزی فکر و اندیشه مردم، کار فقیه فرهنگ است. اما فقه موجود، فقهی با رویکرد دانشی است. امروزه ضرورت دارد فقهی تأسیس شود که رویکردش اندیشه ای باشد. به دو دلیل:
اولا دانش هویتی منظم و سخت است و به سختی می تواند نیازهای صحنه و عینی جامعه را به خوبی حل کند. (البته این سوال مطرح است که اگر دانش در لایه کاربردی و تولیدی تولید شود، آیا بازهم توانایی خوبی در حل مسائل عینی جامعه ندارد؟)
ثانیا حتی اگر دانش ذاتا توانایی حل مسائل جامعه را داشته باشد، امروزه دانش های اسلامی (بالاخص فقه که مسئول طراحی و برنامه ریزی است) از مسائل عینی جامعه انقلابی عقب مانده اند و اصلا مسأله های دانش های موجود، مسأله های انقلاب نیست. چه رسد به اینکه بخواهد برای آنها پاسخی ارائه دهد و آنها را حل کند.
لذا به نظر می رسد باید با رویکرد اندیشه ای، کار فقهی کرد و برای اندیشه مردم برنامه ریزی کرد.

🔶شاید این پیشنهاد را بتوانیم در تمام رشته های فقه بدهیم. مثلا در فرهنگ شاید امروزه باید گروهی با رویکرد اندیشه ای، کار فقهی در این حوزه انجام دهند. در سیاست و تربیت، اقتصاد و مدیریت نیز همچنین.
یکی از منابع اصلی این رشته، تغذیه از اندیشه مکتب امام است. همان سوخت باری که امام با آن انقلاب کرد و نظام اسلامی تشکیل داد. حوزه باید خودش را به اندیشه امام نزدیک کند تا بتواند از این منبع، تغذیه کند و با رویکرد اندیشه ای، علوم انسانی اش را تولید کند.

🔶البته روشن است که این ضرورت، نافی ضرورت فعالیت فقهی با رویکرد دانشی نیست. بلکه مراد این است که در کنار افراد فعال فقهی با رویکرد فقهی، بعضی دیگر با رویکرد اندیشه ای به تولید بپزدارند. مثلا به عنوان یک ایده و پیشنهاد، عده ای به این امر بپردازند که با رویکرد اندیشه ای، مکتب امامین انقلاب را در حوزه های مختلف تولید کنند. مانند مکتب فقه سیاست امامین انقلاب، مکتب فقه تربیت امامین انقلاب، مکتب فقه فرهنگ امامین انقلاب و غیره.

 

#تأملات