رابطه زندگی‌گرایی با کلام انقلابی

ایده‌ی اصلاحی جامعه در دل زندگی است. برای اصلاح جامعه زندگی خود را باید اصلاح و آباد کنیم. قیام برای اصلاح جامعه در نهاد زندگی است. نمی‌توان بدون توجه به زندگی خود به دنبال اصلاح باشیم. به تعبیری باید با یک زندگی عالی و ایده‌آل الگو برای اصلاح جامعه درست کنیم. حضرت آقا در مراسم ششمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمه‌الله) ۱۴خرداد۱۳۷۴ می‌فرمایند: «ملت ایران بداند: امروز بزرگترین تلاشها و جهادها در سطح جهان که از نظر خدای متعال در جهت تحکیم اسلام و پیام اسلام است، این است که ایرانِ اسلامی آباد و برکاتش آشکار شود. باید زندگی در این کشورْ مایه رشک ملتهای دیگر شود، تا بخواهند از آن درس بگیرند. این، عاملی است که دشمن را محکوم میکند.»

این جمله کلیدی «باید زندگی در این کشورْ مایه رشک ملتهای دیگر شود» را باید با دیده‌ی تامل نگریست. اگر این را به عنوان یک قاعده و فرمول از ایشان بپذیرم؛ در مرتبه‌ی قبل‌تر آن باید گفت زیست در جامعه حزب اللهی مایه رشک جامعه‌ی ایرانی شود. زندگی حزب اللهی آن قدر فاخر شود که آمال همه‌ی مردم ایران این چنین زندگی شود و از آن الگو بگیرند.

برای ساختن چنین زندگی نیاز شدیدی به اندیشه دینی است که پشتیبانی آن را بر عهده داشته باشد. شدیدا نیاز است که به اندیشه دینی پشتیبان حیات دینی حزب اللهی‌ها با به تعبیر بهتر انقلابی، رسیدگی شود و با این پشتیبانی‌ها به آبادانی زندگی بپردازد. برای آنکه زندگی انقلابی الگو قرار گیرد نیاز است که این زندگی آنچنان آباد شود و ثمرات و برکاتش آشکار شود که مایه رشک دیگران شود؛ برای اینچنین آبادانی قطعا به یک پشتیبانی ویژه برای اندیشه دینی این انقلابی نیاز است.

از این رو است که اهمیت کلام انقلابی چند برابر می‌شود؛ این کلام انقلابی است که وظیفه پشتیبانی از اندیشه دینی زیست انقلابی را دارد؛ اگر این کلام نتواند به خوبی پشتبانی‌های خود را انجام دهد، چگونه می‌توان توقع آبادانی زیست انقلابی را داشت؟

 

تفاوت کلام انقلابی و الهیات کاربردی

برای فهم کلام انقلابی، فهمیدن تفاوت بدیل‌های نزدیک به آن می‌تواند تأثیر زیادی داشته باشد. یکی از بدیل‌های نزدیک به کلام انقلابی، الهیات کاربردی است.

در الهیات کاربردی کاربست بنیادهای نظری و لایه‌ی بنیادین باورهای دینی وجود دارد، در این پویش تلاش می‌شود تا باورهای دینی به صورت عینی و کاربردی در پاسخ به سؤال‌‌ها و نیازهای مخاطب عرضه شود. دغدغه‌اش این است که عقاید بنیادین به یک موقعیت عینی امتداد پیدا کنند، حالا یا به صورت عام در حوزه‌های تفصیلی حیات و یا به صورت خاص و تخصصی در حوزه‌های خاص. به عبارت دیگر الهیات کاربردی می‌خواهد الگو یا مدل مفهومی در پاسخ به سؤال مشخص یا نیاز عینی را ارائه دهد.

با نیا توصیفات از الهیات کاربردی سؤال می‌شود که تفاوت الهیات کاربردی با کلام انقلابی چیست؟ کلام انقلابی هم دغدغه‌ی اندیشه‌ی همراه فرد و جامعه را دارد و می‌خواهد باورهای او یک حرکت عمیق انقلابی در او ایجاد کند، می‌خواهد که پشتیبان معرفتی حیات انقلابی که در افق تمدنی است قرار بگیرد. کلام انقلابی می‌خواهد مبانی باورهای دینی را به سمت یک بندگی گسترده‌ی دینی (انقلاب اسلامی) بکشاند.

 

برای فهم تفاوت کلام انقلابی و الهیات کاربردی از دو زاویه می‌شود بحث را بررسی کرد: 1. زاویه دانشی 2. زاویه اندیشه‌ای

زاویه دانشی

واقع این است که در بحث لایه‌های دانش کلام در لایه‌ی بنیادین قرار می‌گیرد و الهیات کاربردی در لایه‌ی کاربردی؛ اگر روی کلام انقلابی تأکید کنیم، کلام انقلابی در لایه‌ی دانش‌های بنیادین جهت‌دار قرار دارد و الهیات کاربردی در لایه کاربردی دانش قرار می‌گیرد.

این بحث را در یادداشتی با عنوان « جایگاه کلام انقلابی در لایه‌های دانش»[1] پرداختم که به آن مراجعه شود.

زاویه اندیشه‌ای

در زاویه بررسی دیگر باید گفت که اساساً دغدغه‌ی متکلم با دغدغه‌ی الهیاتی (فرد الهیاتی) متفاوت است؛ متکلم خود را در افق اندیشه‌ای تعریف کرده است، حال آنکه الهیاتی خود را در افق دانشی قرار داده است.

اگر تفاوت بین مفادهای معرفتی و گفتمانی که هر دو در افق ارائه باورها و عقاید اسلامی قرار دارند روشن نباشد، نمی‌توان تفاوت بین کلام انقلابی و الهیات کاربردی را به درستی متوجه شد.

مفاد معرفتی دغدغه‌اش صرف حقیقت است، اینکه متن واقعیت چیست ولو فقط دغدغه‌ی شخص من باشد و به درد هیچ شخص دیگری نخورد، یا ولو اینکه فقط شخص من بفهمم و هیچ شخص دیگری امکانات فهمش را الان نداشته باشد، افق دانشی در این افق قرار دارد. دانشمند دنبال کشف و فهم متن واقعیت است، و تلاش می‌کند با همه ابزارها و امکانات فهم حرفه‌‌ای که دارد ته قصه را در بیاورد.

اما مفاد گفتمانی دغدغه‌ی دیگری است، در اینجا دنبال این هستیم که طعام معرفتی این فرد یا جامعه‌ای که مخاطب من هست الان چیست. اگر بخواهیم به این فرد یا جامعه مورد نظر یک ارتقای معرفتی بدهم، الان باید روی چه باورهایی تأکید کنم، بعد از مشخص شدن این، حالا نوبت به این می‌رسد که این باورها را در چه سطحی باید به او بدهم. این افق یک افق اندیشمندانه است، شما به عنوان متکلم موظف هستی که اندیشه دینی همراه مردم که هویت او را تشکیل داده است و طعام او برای زیست انقلابی او را فراهم آورده است را پشتیبانی کنی.

با این توضیح باید گفت که تفاوت اصلی و جدی کلام انقلابی و الهیات کاربردی در این است که الهیات کاربردی در افق دانشی بسته شده و دغدغه‌اش امتداد بنیان‌های فکر اسلامی به عرصه‌های کاربردی و عینی است؛ اما کلام انقلابی اساساً در افق اندیشه‌ای بسته است و دغدغه‌اش تأمین اندیشه همراه و طعام معرفتی پشتیبانی کننده از زندگی انقلابی است.

[1] https://andishekalami.ir/2815/

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_315

واقعیت از حدی غلیظ تر شود فقه گم می شود

در کلام انقلابی بین دو مفاد با هم تفکیک می‌کنیم، مفاد معرفتی و مفاد گفتمانی، مفاد معرفتی دغدغه‌اش صرف حقیقت است، اینکه متن واقعیت چیست ولو فقط دغدغه‌ی شخص من باشد و به درد هیچ شخص دیگری نخورد، یا ولو اینکه فقط شخص من بفهمم و هیچ شخص دیگری امکانات فهمش را الان نداشته باشد، افق دانشی در این افق قرار دارد. دانشمند دنبال کشف و فهم متن واقعیت است، و تلاش می‌کند با همه ابزارها و امکانات فهم حرفه‌‌ای که دارد ته قصه را در بیاورد.

اما مفاد گفتمانی دغدغه‌ی دیگری است، در اینجا دنبال این هستیم که طعام معرفتی این فرد یا جامعه‌ای که مخاطب من هست الان چیست. اگر بخواهیم به این فرد یا جامعه مورد نظر یک ارتقای معرفتی بدهم، الان باید روی چه باورهایی تأکید کنم، بعد از مشخص شدن این، حالا نوبت به این می‌رسد که این باورها را در چه سطحی باید به او بدهم؟ هم اینکه چه سطحی از باورها برای کنش او کافی است و بیش از آن ممکن است برای او دست‌وپاگیر شود، هم اینکه از یک سطحی عمیق‌تر را ممکن است مخاطب توان فهمش را نداشته باشد، و ارائه‌ی لایه‌ی عمیق‌تر برای او مضر هم باشد.

واقع این است که سطح فهم مردم عادی نسبت به برخی لایه‌های عمیق معارف دینی آمادگی ندارد و وقتی حقیقت با یک غلظت‌هایی به مردم عادی عرضه شود اتفاقی که می‌افتد این است که جامعه شریعت را گم می‌کند. این نکته اینقدر جدی بوده که همیشه در طول تاریخ در عرفان اسلامی جریان‌های انحرافی و صوفی مسلک درست کرده است، جریان‌های انحرافی عرفانی همه در این نکته مشترک بودند که شریعت را فدای حقیقت می‌کردند، یعنی ادعایشان این بود که به عمق‌هایی از فهم حقیقت و نائل شدن به حقیقت که رسیدند، دیگر شریعت نیاز نیست، شریعت نردبانی است برای صعود به حقیقت، حال که من به حقیقت صعود کردم که نباید دائماً این نردبان را به دوش بکشم! و امثال این جملات!

متکلم به معنایی که در کلام انقلابی می‌گوییم باید اندیشه همراه مردم را تأمین کند، یعنی آن میزان از باورهای اسلامی متناسب با موقعیتی که او دارد و متأثر از موقعیتی که او دارد؛ و مال او شده است نه صرفاً یک سری اطلاعات و مطالبی که می‌داند، بلکه به اندیشه‌ی خود او تبدیل شده است. به عبارت دیگر متکلم کارش این است که طعام معرفتی ارائه دهد، طعامی که هویت فرد و جامعه را می‌سازد؛ حال اگر این متکلم با گم کردن وظیفه‌ی خود احساس کند که باید همه حقایق را بدون لایه‌بندی به مخاطب ارائه دهد، ممکن است همان بلایی که سر جریان‌های انحرافی عرفانی می‌افتد سر جامعه هم بیاید، یعنی جامعه حقایق غیر مرتبط با نیاز خود را، یا حقایق در سطحی عمیق‌‌تر از توان درک و فهم خود را دریافت کند، و فقه را گم کند!

این خطر جدی است که فقه در این صحنه گم شود و جامعه مخاطب شروع کند رفتارهای خلاف شریعت یا لااقل بی تفاوت نسبت به شریعت از خود بروز دهد.

پس باید متکلم متوجه وظیفه خود باشد و بداند که او بناست مفاد گفتمانی برای جامعه‌ی مخاطب هدیه ببرد و با تمرکز بر لایه‌ی معارف، هر چه معرفت هست را نخواهد که به خورد جامعه بدهد.

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_314

جایگاه اندیشه در حوزه

در حوزه علمیه اصلا جایی برای بررسی اندیشه طلاب و اصلاح و ارتقای آن تعریف نشده و فقط علم و دانش به رسمیت شناخته می شود.
از اولین روزی که طلبه وارد حوزه می شود، او را با صرف و نحو سرگرم می کنیم و پس از آن نیز، منطق و فقه و اصول و کلام و فلسفه و …اما در حین آموختن این دانش های لازم و ضروری، برای نظام تعلیم و تربیت حوزه اهمیتی ندارد که طلبه چگونه می اندیشد؟ اگر هم به آن پرداخته شود، به عنوان حاشیه ای بر کلاس های علمی و با اهمیت درجه دوم به آن می پردازیم.
درحالیکه آنچه به عنوان خروجی طلبه به جامعه سرایت می کند، اندیشه طلبه است؛ نه دانش او. دانش، مربوط به فضاهای علمی حوزه است؛ اما موضع گیری ها، سخنرانی ها و سایر بروندادهای طلاب، بر اساس اندیشه های آنهاست.
حتی نحوه مواجهه با علوم حوزوی هم، متأثر از اندیشه طلبه است. اینکه به فقه با نگاه سنتی نگاه می کند، یا اینکه سعی می کند فقه را با نگاه تمدنی قرائت می کند. یا اینکه به دنبال امتداد فلسفه است یا چنین رسالتی را متوجه این دانش نمی بیند؟ و اگر می بیند، به چه صورت؟ و …
فارغ از اینکه اندیشه به صورت تخصصی شناخته نشده، با تعاریف سطحی تر نیز، اهمیت آن درک نشده و به آن پرداخته نمی شود، جایی برای ارتقای اندیشه طلبه در نظر گرفته نشده و لذا، عموماً طلاب از سطح اندیشه ایِ راقی و غنی ای برخوردار نیستند.
تاکید حضرت آقا بر آثار شهید مطهری، علامه مصباح و سایر اندیشمندان نیز، از این جهت بوده است؛ این موضوع تا جایی در اندیشه ایشان اهمیت دارد، که حتی می فرمایند باید برای تفکر (اندیشه ورزی) نیز، استاد فکر داشته باشیم. اما وقتی تنها مسئله مهم، سطح علم و دانش طلبه است و نه سطح اندیشه و فکر او، حتی با وجود برنامه هایی مثل طرح ولایت، بینش مطهر و … همچنان آن تأثیر و رشد اندیشه ای که باید، دیده نمی شود.

حفاظت شده: ویژگی های اندیشه ی دینی مردم

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

مانع ارتباط‌گیری با کلام

چند چیز هست که از ارکان و پایه‌های کلام است و تصویری که از آن‌ها داریم نارسا و مبهم است. این نارسایی و ابهام باعث می‌شود که کلام را اخذ نکنیم و نفهمیم که چه می‌گوید و تصور صحیحی از آن نداشته باشیم. مانند گفتمان و مفاد گفتمانی که فهم و شناسایی آن کار هر کسی نیست.

ازجمله این موارد اندیشه است. اندیشه را نشناخته‌ایم و لذا اهمیت و جایگاه و نقش آن را باور نداریم. تعریف اندیشه برای‌مان نارسا است و حیطه آن خیلی کم‌ برگ و بار است و لذا امکان تعامل با اندیشمندان و درک رهیافت‌هایشان را نداریم؛ در واقع به خاطر نارسایی در تصویر اندیشه، توان توصیف و حتی ارتباط‌گیری با کلام را نداریم.

شاید بتوان گفت اینکه در یک مقطعی کلام از مسیر کار اصلی خود که پرداختن به اندیشه بود خارج شد، به خاطر نشناختن اندیشه بود و اگر اندیشه به خوبی شناخته شود، امید هست که کلام به ریل اصلی خود بازگردد و دوباره به اندیشه‌ها بپردازد. لذا لازم است که اندیشه را هم در کنار دانش به عنوان یک لایه معرفتی، به رسمیت بشناسیم و برای برجسته کردن جایگاه آن تلاش کنیم.

تمثیلی در باب نوع نقش آفرینی متکلم در اصلاح اندیشه ی جامعه

با شنیدن توصیفات حضرت استاد فلاح در تبیین نقش اندیشه و جایگاه متکلم همواره این نکته به ذهنم متبادر میشود که اندیشه ی هر فرد در موطنی ست که همواره از عرصه ی دسترسی مستقیم دیگران خارج است و دست و کسی مستقیما نمیتواند تغییری در آن بوجود بیاورد.

نهایت نقشی که مصلحان اندیشه میتوانند داشته باشند این است که مقدمات تغییر در اندیشه یعنی خوراک فکری و دانشی افراد را تغییر دهند؛ اضافه یا کمش کنند؛ تا بعد از آن، خود آن فرد یا جامعه در فرآیند هضمی که در روح و جانش اتفاق می افتد این خوراک را به اندیشه ی قابل هضم در فکر تبدیل نمایند.

مانند یک طبیب که فقط به تغذیه مریضها دسترسی مستقیم دارد و نه به اخلاط بدنش.

زیرا نوع و جنس اخلاطی که میتوانند خوراک و مصرف بدن بشوند تنها و تنها تولید خود بدن هستند و این بدن و معده و سیستم هضم است که میتواند خوراک قابل جذب در اجزای مختلفش را تولید کند.

پزشکان و افراد بیرون از بدن در بهترین حالت و در بهترین شناخت و رصدی که از بدن و مریضی بدن و اخلاط خاص مورد نیازش دارند تنها و تنها میتوانند به او غذای مناسبی که منجر به تولید اخلاط مناسب و مورد نیاز در بدن شود را تجویز یا سرو کنند.

با این مقایسه نقش متکلم همان نقش طبیب و نقش دیده بانیِ سلامت و مرض بدن و روح است باضافه ی نقش توصیه کنندگی و تجویز به نهادهای ارائه دهنده ی غذا و دارو(در مثال ما نهادهای علمی حوزوی و غیره)

بنابراین درست است که متکلم با اندیشه ی جامعه کار دارد اما چون دستش به اندیشه نمیرسد همواره با دانش کار میکند. منتها دانش های متناسب با نیاز ذهن جامعه که مقدمه ی تولید خوراک اندیشه ای جامعه توسط روح میشوند.

لذا اگر میگوییم کلام انقلابی با اندیشه کار دارد مراد این نیست که خودش موقف اندیشه ای دارد یا از جنس اندیشه است بلکه مراد این است که از جنس مجموعه ی دانشهایی ست که متناسب با نیاز ذهن و اندیشه ی جامعه شناسایی و جمع آوری شده اند و روح با تغذیه از این دانشها خوراک اندیشه ای و فکری رصد شده و مورد نیاز را تولید میکند.

گاهی اما تجویزات طبی از خوراک جسمی به سمت خوراک مستقیم روح میرود که بسیار سریعتر و گیراتر و موثرتر هم هستند و بدون نیاز به سیستم هضم مستقیما جذب میشوند. مثلا تولید برخی أخلاط و درمان برخی بیماری ها با یک خبر خوش و یا دیدن یک صحنه ی زیبا و یا بوئیدن یک عطر خوش انجام میشود.

بر اساس این سیستم بی واسطه ی جذب، شاید بتوان نقش دیگری هم برای متکلم تعریف کرد و آن دادن مستقیم اندیشه به افراد است.

در گفتگویی که با استاد داشتم، حضرتشان علاوه بر نقش آفرینی های سابق برای متکلم، این نوع نقش آفرینی یعنی تولید اندیشه بدون تغذیه دانشی را هم برای متکلم قائل هستند.

بنظرم اگر بخواهیم متناظر با این نوع تغذیه در ساحت اندیشه ای نمونه ای و مثالی ذکر کنیم مثالش همان تغذیه اندیشه ای توسط عرصه ی زندگی و زیست عمومی است. زیست و زندگی به سرعت خوراک اندیشه ای تولید میکند. و این شاید بخاطر دیدگاه صدرایی حضور و شهود روح در عالم خارج باشد.

در عرصه ی زندگی و زیست عمومی به سرعت و با یک سیستم جذب کاملا متفاوت و به شدت پرسرعت فرآیند تغذیه اندیشه ای اتفاق می افتد و حتی میتوان گفت اندیشه سازی از این راه خیلی راسخ تر از تغذیه ی دانشی است.

مثل اینکه انسان هرگز نمیتواند زشتی بما هو زشتیِ یک مساله را با توصیف زبانی و انتقال اطلاعات و دانش به فرزندش منتقل کند اما با یک أخم براحتی مفهوم زشتی را منتقل میکند و این بخاطر جنس و وجود خاصِّ #ادراک_قبح و زشتی است که تنها با وجودی خاصّ همچون #أخم قابل ایجاد و تحقق است.

انقلاب مقدم بر کلام

اسلام انقلابی خمینی همان طور که در ساحت فعل انسانی مردم را دعوت به قیام کردتا فعل الهی انقلاب اسلامی رقم بخورد در ساحت اندیشه نیز دعوتی با تقریری متفاوت از اسلام و مختصات خود دارد. اسلام خمینی از دل مشخصات اسلام شهید مطهری قابل برداشت نیست، بلکه بخشی از  مبارزات اندیشه ای خمینی در دل تحلیل هایی که از مختصات اندیشه ای جامعه می کند فهم میشود.

زمانی ماموریت های کلام انقلابی  را می توان  به درستی شناخت  که تقریر خمینی از اسلام را به خوبی ادراک کنیم. انقلابی بودن کلام نشان دهنده پدری است که بناست ساحت اندیشه را تکفل کند. بدون  تقریر و تبیین مختصات اسلام سیاسی، شاید بتوان از ماموریت ها و رسالت های کلام صحبت کرد ولی تصویری واضح ازمایز های ماموریتی اندیشه انقلابی نمی دهد.

محصول سال ها دوران نهضت وحمکرانی خمینی او را به دوگانه اسلام ناب و اسلام آمریکایی برای تحلیل وضعیت امت اسلامی کشاند. بحث از مختصات اسلام سیاسی و مختصات اسلام آمریکایی مرزهای ماموریت دو اندیشه را مشخص می کند و در نسبت به هر گزاره اسلامی حتی از مهم ترین اندیشمندان انقلاب نیز به نقد می نشیند.به همین خاطر ما نیازمند شناخت شاخصه های بارز اسلام سیاسی خمینی هستیم تا بتوانیم ره توشه های کلام انقلابی را نیز به درستی تلقی کنیم.

 

 

 

 

پیرامون مشخصات کلام انقلابی ( 1- فرزند و زعیم عقیده )

محور اصلی و عامل وحدت قضایای علم کلام عقیده است.

هر گزاره ای که بخشی از عقاید را تشکیل بدهد، یک گزاره کلامی است. مهم نیست از چه منبعی تغذیه کرده و با چه فرایندی به عقیده فرد تبدیل شده، گزاره ای که مورد عقیده است. گزاره کلامی است.

اما چرا باید یک پویش علمی عقیده را محور خودش قرار بدهد ؟

این انتخاب علم کلام ناشی از چند مقدمه است :

  • اولا قائل به عقیده مند بودن انسان است. اگر انسان عقیده نداشت همان حیوان بود. این نکته به قدری واضح است که حکما فارق انسان و حیوان را همین قوه نطق دانسته اند. البته این وضوح موجب آن نشده که این سخن مخالفی نداشته باشد!
  • ثانیا قائل به اثرگذاری و اهمیت عقیده است. عقیده را صرفا یک قضاوت ذهنی بی فایده نمیداند ، چرا که اگر اینطور بود هرگز وقت خودش را برای تغییر و ارتقای عقیده انسان ها تلف نمیکرد.
  • ثالثا قائل به صحت و برتری یک عقیده است. کلام صاحب یک ایده است و برای همین دغدغه عقاید مردم را دارد. او مطمئن است که عقیده ها عواطف افراد، رفتار افراد، شکل جامعه و سرنوشت انسان ها را شکل میدهند. پس رسیدگی به عقیده را یک فعل فوق العاده اثرگذار و راهبردی میداند.

 

این سه قول، در واقع سه عقیده هستند. با این تقریر علم کلام از سویی بر روی سه عقیده ( یا بیشتر ) استوار است

و از سوی دیگر عهده دار شناسایی، فهم، تقریر، تولید، ترویج همین سه عقیده و هزاران عقیده دیگری است که در ایده کلان او می گنجد !

 

کلام اسلامی معتقد به برتری ایده اسلام است و عقاید اسلامی حاضر در ذهن مسلمین ( نه در کتابخانه ) را میفهمد، آن را اصلاح میکند، ارتقا میبخشد و  از او دفاع میکند.

کلام مسیحی معتقد به برتری ایده کلیسا است. پس عقاید کلیسا که در ذهن پیروان آن است را میفهمد، آن را اصلاح میکند، ارتقا میبخشد و  از او دفاع میکند

کلام انقلابی نیز معتقد به برتری و اصالت یک قرائت اسلامی نسبت به قرائت های دیگر است. پس عقاید پیروان خود را میفهمد، آن را اصلاح میکند، ارتقا میبخشد و  از او دفاع میکند.

متکلم در موقف حلقه ی واسط بین میدان و علم

یکی از سوالاتی که همواره ذهن دلسوزان انقلاب را آزار میدهد این است که چرا نهاد حوزه بعنوان مادر انقلاب،علارقم همه ی دغدغه های مسئولان انقلابی اش در جزیره ی اختصاصی خودش و در همان وادی ماقبل انقلاب ادامه ی حیات میدهد و در طرف دیگر حاکمیت و نهادهای مدیریتی و فرهنگی و هنرمندان و اصحاب رسانه هم در حیات خودشانند و ایندو هیچ گاه بهم پیوند نمیخورند.
گاهگاهی هم اگر مثلا اثری ارزشی ساخته شود محصول دغدغه ها و فعالیتهای فردی دینداران عرصه ی هنر یا حاکمیت است و نه محصول ارتباط حوزه با این نهادها.

این سوال وقتی آزار دهنده تر میشود که نه حوزویان را آنقدر تنبل یا اهل جمود ببینی که بخواهند این ارتباط بسته بماند و نه حاکمیت و سینما و رسانه را آنقدر لاأُبالی و لامذهب که از مفاهیم دینی فرار کنند.
پس مشکل کجاست؟ چرا کسی برای دیگری فکری نمیکند؟

شبیه همین مساله را در فضای مابین دانشگاه و صنعت اما با دوز خیلی خیلی ضعیفتر شاهد هستیم که البته با تاسیس نهادها و حلقه های واسط و واصل مثل پارکهای علم و فناوری و یا مراکز رشد در دانشگاه ها و همچنین توسعه ی شرکتهای دانش بنیان در حدّ زیادی این خلأ از بین میرود. بماند که خود این دانشجویان هم در نهایت با همه ی هویت دانشی شان وارد صنعت میشوند و نیازهای آنجا را با تغذیه های سابق و تکمیلی شان پاسخ میدهند.

با الهام از تبیینی که حضرت استاد از متکلم دارند بنظر میرسد این انفصال نتیجه ی جایِ خالیِ یک حلقه ی میانی ست.

حلقه ای که نیاز صحنه و میدان و ادبیات ایشان را بشناسد و از طرفی با ادبیات حوزه هم توان ارتباط داشته باشد و بتواند از طرف میدان که همان عرصه ی اندیشه و فرهنگ عمومی و اختصاصی و ذهن جامعه است برای حوزه ثبت سفارش و مسئولیت و سوال کند.

این حلقه ی واسط از همه ی دانش های حوزوی و دانشگاهی و میدانی و زیست واقعی جامعه تغذیه و در خود قدرت تحلیل و فرآوری این دانش ها به اندیشه ی رهبرانه را ایجاد کرده و با شناخت صحیح از میدان، نیازهای جامعه را به درستی میشناسد و دقیقا میداند درخواست و ثبت سفارشش را چگونه و از کدام بخش حوزوی داشته باشد و بدین ترتیب حوزه را پای کار انقلاب می آورد.

پویش کلام انقلابی، فعالیتی کلامی یا فقهی؟ (3) (نتایج تعریف فقیه به طراح و برنامه ریز)

💠 پویش کلام انقلابی، فعالیتی کلامی یا فقهی؟ (3) (نتایج تعریف فقیه به طراح و برنامه ریز) 💠

 

با توجه به دو یادداشت گذشته که فقیه را به طراح و برنامه ریز معنا کردیم، چند نتیجه حاصل می شود که در ادامه به چند مورد اشاره خواهد شد:

🔸1- با این نگاه به نظر می رسد، فقیه و فیلسوف و متکلم، قسیم و هم عرض هم نیستند بلکه فقیه در حقیقت کسی است که هم معارف (هستی شناسی، انسان شناسی و جامعه شناسی) می داند هم کلام (خداشناسی و دین شناسی) می داند و هم اخلاق (ارزش شناسی) و با تکیه بر اینها و دیگر علوم مورد نیاز، برای انسانها در حوزه های مختلف برنامه ریزی می کند و برنامه رفتاری تجویز می کند.

 

🔸2- بر این اساس دانش فقه یعنی دانش برنامه ریزی و طراحی و اجتهاد یعنی قدرت بر طراحی بهترین برنامه دین. البته دین در بعضی ساحات مستقیما برنامه ریزی داشته و آن را به ما رسانده است مانند برنامه عملی در ساحت عبادت. اما در بعضی ساحات خود برنامه را به نداده. در این ساحات با تکیه بر اصول کلی که از مبانی بدست آمده و با روش هایی باید نظام برنامه دین در آن ساحات را طراحی کرد. مثلا نظام برنامه تربیت اسلامی، نظام برنامه اقتصاد اسلامی، نظام برنامه فرهنگ اسلامی، نظام برنامه سیاست و مدیریت اسلامی و غیره. (در کیفیت و روش طراحی نظامات اجتماعی اسلام، اختلافات قابل توجهی در میان اندیشمندان این حوزه است که باید بطور جداگانه به آن پرداخت)

 

🔸3- اگر فقه و برنامه ریزی را تخصصی ببینیم، چه بسا متخصص در بعضی از ساحت ها نیازش بر بعضی از مبانی بیشتر از بعضی دیگر از مبانی باشد. مثلا شاید فقیه فرهنگ، نیازش به علومی همچون جامعه شناسی بیشتر باشد تا فقیه اخلاق. فقیه اقتصاد، نیازش به علوم اقتصادی بیشتر است تا دیگر فقها. فقیه تربیت، نیازش به انسان شناسی و روان شناسی بیشتر است تا دیگر فقها.

 

🔸4- کسی که با علم اصول فقه و فقه مأنوس است ولی در مبانی و توصیفات ضعیف است، اساسا نامیدن این شخص به فقیه، اولین قدم اشتباه است که امروزه حوزه با آن مواجه است. که علت آن عدم نگاه درست به جایگاه فقه است.

هرچند قوت فقهی (طراحی و برنامه ریزی) امری تشکیکی است و هرچه مجتهد (کسی قدرت بر طراحی بهترین برنامه دینی را دارد) در توصیفات قوت داشته باشد، در فقه هم قوی تر می شود. همانطوری که قوت در اصول فقه، موجب قوت در فقاهت می شود، قوت در مبانی و توصیفات نیز موجب قوت در فقاهت می شود. (البته اینکه دقیق قوت در مبانی چگونه موجب تقویت در فقه می شود، نیازمند توضیح تفصیلی تری است که در این مجال نمی گنجد).

 

🔸5- بنابراین می توانیم بگوییم فقیهِ کامل (الفقیه) کسی است که هم در مبانی مجتهد است مثل فلسفه و کلام و اخلاق، هم در علوم مورد نیاز دیگر برای استنباط مجتهد است مثل ادبیات و رجال و اصول فقه و هم در روش استنباط و عملیات فقهی.

 

🔸6- اگر نگاه نظام مند و شبکه ای به علوم ایجاد شود، هم فقه به جایگاه صحیح خودش می رسد و هم دیگر علوم در جای خودشان قرار می گیرند و ثمره آنها به علم فقه می رسد و فقه می تواند با تغذیه صحیح از دیگر علوم توصیفی، برای فرد و جامعه و حکومت، طراحی و برنامه ریزی کند. امروزه نه فقه بطور کامل نقش طراحی به خود گرفته است و نه علوم دیگر نقش حمایتی خود نسبت به فقه را ایفاء می کنند.

حفاظت شده: نقش رصد موقف سلوکی جامعه در تولید مفاد گفتمانی توسط دانش کلام انقلابی

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

دستگاه متکلمانه

🔸مطلبی ممکن است حق باشد ولی برای الان جامعه نیست. برای صد سال آینده است. متکلم باید اینها را تشخیص دهد.

🔸متکلم باید برای وضعیت ذهنی جامعه برنامه ریزی کند و اندیشه آماده اند.

🔸متکلم باید در ذهن جامعه مسقر باشد و نسبت به آن قضاوت داشته باشد

🔰این دست گزاره هایی که در مورد کار متکلم و فعالیت متکلمانه تکرار میشود این معنا را به ذهن می آورد که کار متکلمانه به شکل فردی امکان ندارد و یا به ندرت به موفقیت می رسد.

❇️به نظر می رسد برای رصد ذهن جامعه،‌ تولید محتوا بر اساس منابع اصیل دینی، متناسب سازی این محتوا با شرایط ذهنی جامعه،‌ برنامه ریزی برای نحوه تزریق این محتوا به ذهن جامعه و…. باید یک دستگاه متکلم داشته باشیم و با کار فردی نمی توان مقصود را محقق کرد.

افرادی در طول تاریخ بوده اند که به تنهایی توانسته اند جور طیف متکلمین را بر دوش بکشند، مثل حضرت آقا در زمان رهبری که در اینجا نیز (با فرض قبول اینکه این بزرگوار به تنهایی توانسته است این کار را انجام دهند و افراد دیگر در این عملیات مقدس مدد کارشان نبوده اند) باید سنجیده شود که چند درصد موفق بوده اند و اگر یک دستگاه متکلم داشتیم و انبوهی از متکلمین متکفل این مسئولیت میشدند چه میزان درصد موفقیت افزایش می یافت؟

🔸مثلا از جمله فعالیت های جمعی موفق متکلمین، تجربه بازه زمانی ۱۵ خرداد ۴۲ تا بهمن ۵۷ بود که عده ای از فضلای حوزه به صورت منسجم و با جلسات و مباحثات منظم بر ذهن جامعه کار کردند و متناسب با نیاز های آن یک دور عقاید اسلامی را باز تقریر نمودند که در نهایت منجر به انقلاب شد.

🔸 فقط برای موضوع « گره ذهنی جامعه در زمان حاضر چیست؟» باید میز مباحثه راه انداخت و ساعت ها افراد مختلف به بحث و تبادل نظر بپردازند تا بتوانند قضاوت درستی داشته باشند و بعد از آن وارد تولید محتوا برای این حل این گره ذهنی شوند، چه رسد به مجموعه عظیم کار متکلمانه!
لذا به دستگاه متکلمانه نیاز داریم.

(منظور از دستگاه در اینجا لزوما سازمان یا تشکل و… نیست. منظور جمعی است که خود را متکفل این مسئولیت می دانند)

حفاظت شده: تاملی در باب نیازها و اقتضائات پیشروی حلقه اندیشه کلامی(2)

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

فقه و کلام انقلابی

حضرت استاد معتقدند فقه ما باید فقه زندگی شود و از این فقهی که هیچ پیوندی با زندگی ما ندارد، خارج شود. بارها نیز، مواردی از جنس فقه زندگی را مثال زده اند. فقهی که درمورد لحظات مختلف زندگی انسان حکمی دارد و مکلف می تواند به صورت لحظه ای وظیفه خود را استعلام کند.

حال که این نگاه به فقه را در کنار کلام انقلابی قرار می دهم، بیشتر جایگاه این فقه را می فهمم. فقه به وظیفه عملی مردم می پردازد و کلام به طعام معرفتی ایشان. با کلام انقلابی، طعام اندیشه ای که مورد نیاز ذهن مردم می باشد را، تامین می کنیم و با فقه زندگی، وظیفه عملی ایشان مشخص می شود.

اساسا فقه، پس از کلام انقلابی رشد جدی پیدا می کند؛ چراکه وقتی توصیف ما از ذهن مردم دقیق شود، موضوعات جدیدی در اختیار فقه قرار می گیرد. گرچه نکته خوبی که استاد می فرمایند، که خاصیت دانش اینست که موضوعات را به سرعت در حیطه بررسی های خود وارد نمی کند و دیسیپلین سخت و منظم دانشی دارد، ولی به نظر می رسد فاصله فقه موجود با زندگی، تا حدودی نیز، با کلام انقلابی مرتفع خواهد شد.

درواقع فقه دستوراتی برای زندگی مردم ارائه می کند و کلام از این زندگی انقلابی پشتیبانی معرفتی می کند.

فقه : شیوه نامه زندگی مردم

کلام : پشتیبانی معرفتی از زندگی مردم

پیرامون مشخصات کلام انقلابی (  – اهمیت بحث از مشخصات )

میتوانید کشوری را فرض کنید که قلمرو حاکمیت سیاسی خود را نمیشناسد ؟

چنین حاکمیتی مطمئنا دچار فروپاشی خواهد شد. گاهی پا را فراتر میگذارد و تلفات میدهد و گاهی کم میگذارد و از دست میدهد !

تعیین مشخصات برای یک شئ مانند کشیدن نقشه یک کشور است.

تعیین مشخصات برای یک شئ یعنی مشخص کردن نقاطی که این علم با غیر خودش تلاقی میکند.

نگارش مشخصات یعنی بیان نقاط تمام شدن و نفاد یک شئ ، چیزی شبیه کاوش در ماهیت اشیاء !

در نتیجه این مشخصات نگاری ها و حد زدن های متعدد، یک تصویر کلی حاصل میشود که احتمالا نزدیک ترین مفهوم به ذات حقیقی موضوع مورد بررسی خواهد بود.

از آنجا که شئ مورد مباحثه ما، یعنی کلام انقلابی، یک پدیده انسانی است؛ باید در اراده های انسانی به دنبال نقاط نفاد و مشخصات آن باشیم.

این نقطه ها را میتوان در ابعاد مختلف کاوش نمود. ابعادی مانند : ریشه، روش ، غایت، موضوع، رویکرد، گستره و …

کلام انقلابی پشتیبان امت وسط

هرچند هنوز مباحث جلسه روی کلام است و به قید انقلابی آن به صورت ویژه پرداخته نشده است، ولی به حسب مباحثی که این روزها در کلاس فقه می‌گذرد، در یادداشت زیر کمی حول قید انقلابی تامل شده است.

 

اگر قرار است یک جامعه اسلامی بسازیم، نیاز است ابتدا یک امت وسط و یک هسته سخت داشته باشیم؛ یک امتی که برآمده از عقاید دور هم جمع شده‌اند و این امت وسط به صورت عمیقی بهم‌ دیگر پیوند دارند و یک شبکه محکمی در بین افراد این امت برقرار است و این اتصال بین خود لازم است که به خاطر قلّت عدد هضم در اکثر نشود که مخالفان هم به دنبال این هضم هستند.

پس لازم است این امت وسط برای شکل‌گیری جامعه اسلامی تشکیل شود؛ لازم است که یک امت حزب اللهی و انقلابی داشته باشیم که نقش آن هسته سخت باورمند را ایفا کنند و جامعه‌سازی و مدیریت جامعه را برعهده داشته باشند.

این امت انقلابی نیاز به پشتیبانی دارد، نیاز به طعام اندیشه‌ای دارد؛ چه در شکل‌گیری و پدیدآمده و چه در ادامه‌راه و چه در توسعه خود نیاز شدید به اندیشه‌ای دارند که حیات‌شان را پشتیبانی کند. این امت قیام کرده، شدیدا نیازمند است که حیات دینی‌ او پشتیبانی شود. این پشتیبانی از اندیشه دینی این امت به‌پا خواسته برعهده‌ی کلام انقلابی است.

وقتی ایران تماما یک پارچه قیام کرد، آنگاه دیگر وارد تمدن‌سازی شده‌ایم و اینجا دیگر به‌دنبال آن نیستیم که این امت را به همان روش قبل توسعه بدهیم و با توسعه بخواهیم تمام جهان را بگیریم، بلکه وقتی این امت به‌پا خواسته و این هسته سخت اولیه شکل گرفت دیگر زمانه‌ی جهاد است. در این زمان است که جهاد با طواغیت و حکومت‌هایی که مانع آزادی بشر هستند شروع می‌شود. یعنی این جهاد هم ابتدایی نیست، بلکه جهاد دفاعی است، دفاع از آزادی انسان. و این درگیری با باطل تا هنگامی که تماما حکومت روی زمین از آن الله نشود ادامه دارد و این جهاد تا برقرار و حکومت حق بر روی زمین ادامه دارد.

پویش کلام انقلابی، فعالیتی کلامی یا فقهی؟ (2)

💠 پویش کلام انقلابی، فعالیتی کلامی یا فقهی؟ (2) 💠

🔶اگر گفته شود، تعریف فقه به چیزی که تمام تجویزات را شامل شود، با فقه مرسوم متفاوت است و حرفی جدید است، در جواب می گوییم: اولا شما هم کلام را به چیزی جدید تعریف کرده اید. تعریف مرسوم این است که کلام دانشی است که به شناخت خدا و دین می پردازد و این تعریف به هیچ وجه شامل فعالیت روی ذهن مردم نمی شود.

ثانیا تعریف فقه با مدعای ما سازگار است و می توان گفت فقه تمام حوزه های رفتاری و تجویزی را شامل می شود. در تعریف فقه گفته اند شناخت احکام عملی دین از ادله تفصیلی اش. درست است که تا به امروز کتاب فقهی ای که به تمام حوزه های رفتاری بپردازد، موجود نبوده و دلیل آن هم سیاسی نبودن و حکومتی نبودن فقه و حوزه بوده است ولی این به معنای این نیست که فقه شامل حوزه فرهنگ و تربیت و سیاست و غیره نمی شود.

درحالیکه تعریف کلام با مدعای شما سازگار نیست و اساسا کلام در کلام انقلابی و کلام مرسوم، مشترک لفظی است و وجه جامع قابل دفاعی دیده نمی شود. زیرا کلام مرسوم یعنی بحث در مورد خدا و دین و کلام انقلابی یعنی بحث در مورد ذهن و اعتقادات مردم. ناظر بودن کلام مرسوم نسبت به ذهن مردم و مبتنی بودن کلام انقلابی بر کلام مرسوم، دلیل یکی انگاشتن آنها نمی شود.

🔶اساسا فقه یعنی علم طراحی و برنامه ریزی رفتار در سه سطح فردی، اجتماعی و حکومتی. و بخاطر همین است که جانشین ولی و امام معصوم، فقیه است. این فقه یعنی کسی که با شناختی که نسبت به دین دارد، توان برنامه ریزی و اداره جامعه را دارد.

اینکه به این جایگاه، ولی فقیه گفته اند نه بخاطر این است که فقه در حوزه پررنگ بوده بلکه بخاطر این است که فقه اساسا جایگاهش جایگاه برنامه ریزی و تجویز است و فلسفه و کلام جایگاهش توصیف و شناخت واقعیت ها است.

🔶حضرت آقا در تبیین جایگاه فقه می فرمایند: فقه استخوان‌ بندی و در واقع ستون فقرات زندگی اجتماعی است. یک عدّه‌ای خیال میکنند فقه، چون اسمش فروع دین است یعنی کارهای فرعی؛ نخیر، فقه استخوان‌بندی و در واقع ستون فقرات زندگی اجتماعی است؛ فقه این است، متکفّل این است. حالا اگر ما به خیلی از بخشهایش توجّه نمیکنیم، نقص از ما است وَالّا فقه یعنی اداره‌ی زندگی، یعنی تبیین نظام زندگی اجتماعی و سیاسی. (رهبر معظم انقلاب‌ 98/02/18)

 

نحوه توجه به ظرفیت‌های‌ حاکمیتی برای تحولات فرهنگی (ناظر به ارائه طرح تحول اداره کل تبلیغات اسلامی قم توسط مدیر کل سازمان تبلیغات قم)

یکی از ایده‌هایی که در تعلیم و تربیت فتوت برای طلاب دوره کلام انقلابی دنبال می‌کنیم، شنیدن طرح‌ها و ایده‌های اصلاحی افرادی است که مسئولیت‌های فرهنگی در کشور دارند؛ در ایام ماه مبارک رمضان امسال در قالب یک جلسه افطار تا سحر، در خدمت مدیر کل سازمان تبلیغات اسلامی استان قم جناب حجت الاسلام و المسلمین شعبان زاده بودیم، و ایشان طرح بحثی که با عنوان «طرح تحول اداره کل تبلیغات اسلامی استان قم» آماده کرده‌اند و بنا دارند در یک بازه دو ساله از دی ماه 1400 تا دی ماه 1401 اجرا بکنند را استماع و با ایشان مباحثه کردیم.

در یادداشت قبل به تقریر طرح تحول فرهنگی مدیرکل سازمان تبلیغات استان قم و نکاتی در مورد آن پرداختم، در این یادداشت به نقطه تأکید اصلی ایشان و نکاتی در این موضوع خواهم پرداخت.

در مجموع نقطه تأکید اصلی ایشان در ارائه‌ای که با عنوان طرح تحول فرهنگی داشتند، روی یک غفلت مهم که نیروهای انقلاب دچار هستند رفته بود، آن غفلت مهم هم ندیدن ظرفیت‌های حاکمیتی برای پیشبرد اهداف فرهنگی است.

ما با وجود اینکه صاحب حکومت اسلامی هستیم، ایده‌هایی که برای پیشبرد امور فرهنگی در کشور دنبال می‌کنیم، انگار مال حالتی است که حکومت اسلامی وجود ندارد. طوری کنش می‌کنیم که انگار نه انگار که حکومت اسلامی این همه ظرفیت برای پیشبرد اهداف فرهنگی درست کرده است.

این همه ظرفیت‌های مالی و لجستیک در کشور برای امور فرهنگی تعریف شده است، همه در یک روال اداری قرار گرفته است و به نقاطی که باید برسد نمی‌رشد، یعنی عملاً با وجود این همه بودجه فرهنگی که در نهادهای مختلف داریم، نیروهای فرهنگی‌کار! کف صحنه از این بودجه‌ها کم‌بهره هستند.

حتی بودجه‌های کلانی که برای اداره کشور دارد خرج می‌شود فاید پیوست‌های فرهنگی مشخصی است، و این پروژه‌های شهری بدون پیوست فرهنگی عملاً دارد بخش عمده فرهنگ شهرهای ما را تعیین می‌کند، آن وقت ما از این اثرات بزرگ غافل هستیم و فکر می‌کنیم می‌توانیم با منبر و خطابه فضای فرهنگی شهر را حفظ کنیم!

 

اما با وجود چشم تیز مدیر کل سازمان تبلیغات استان قم و تمرکزی که بر به میدان کشیدن همه ظرفیت‌های فرهنگی قم دارند، نقطه تأکیدی که در بیانشان بود و گزارشاتی که از کارهایی که کردند می‌دادند، بیشتر به سمت اینکه چه مقدار بودجه را توانستند از ظرفیت‌های متنوع فرهنگی که در شهر تعریف شده از اوقاف گرفته تا سازمان فرهنگی شهرداری و … به سمت جریان یافتن در امور فرهنگی هدایت کنند؛ کشیده می‌شد.

باید پرسید که آیا ورودهای حاکمیتی و چشم دیدن ظرفیت‌های حاکمیت برای پیشبرد اهداف فرهنگی صرفاً از زاویه اصلاح ساختاری و تنظیمات مربوط به امور بودجه‌ای رخ می‌دهد؟ اساساً اگر امروز کل بودجه فرهنگی کشور را به یک نهاد تبلیغی مثل سازمان تبلیغات بدهند، چه کار خواهد کرد؟ آیا مشکل اساسی در عدم استفاده از ظرفیت‌های حاکمیتی عدم توازن بودجه‌های حاکمیتی برای امور فرهنگی است؟ اگر کل کارهای مربوط به امور فرهنگی حاکمیتی را به دست نیروهای انقلابی بدهند، ظرفیت‌های حاکمیت به استخدام اهداف فرهنگی انقلابی در خواهد آمد؟ همین ساختارها و ادارات عریض و طویلی که ساخته شد هم سازنده‌ها و هم گرداننده‌ها نیروهای انقلابی اوایل انقلاب بودند؛ چه تضمینی هست که مثلاً با کنار زدن این افراد که البته هنوز خیلی‌هایشان انقلابی هستند، ظرفیت ساختاری حاکمیتی در جهت مثبت امور فرهنگی قرار خواهد گرفت؟ اساساً سوال مهم‌تر این است که آیا ساختارهای موجود می‌توانند تحول فرهنگی ایجاد کنند که حالا بخواهیم با هدایت کردن بخشی از بودجه‌های آنها تحول فرهنگی ایجاد کنیم؟ ساختارها و اساساً حاکمیت هیچ وقت از درون خود اصلاح نمی‌شود، همیشه حفظ وضع موجود جزو منافع کسانی است که در ساختار دارای جایگاهی هستند؛ شما اگر بخواهید همین ساختارهای موجود را در جهت انقلابی شدن حرکت بدهید باید بتوانید یک هویت انقلابی که ابتدا یک هویت نخبگانی است و سپس یک دامنه مردمی پیدا می‌کند در بیرون از این ساختارها درست بکنید که آن هویت انقلابی و آن اراده عمومی انقلابی بتواند فشار بیاورد تا این ساختارها از بیرون اصلاح شوند. به عبارت بهتر ساختار حامل یک اراده است، تا آن اراده تغییر نکند ساختار تحول اساسی پیدا نخواهد کرد، برایند اراده‌های درون ساختار هم همیشه در جهت حفظ وضع موجود هستند؛ پس باید شما بتوانید یک اراده متفاوتی بیرون ساختارها پدید بیاورید و بعد آن اراده متفاوت مثل سیلی بیاید ساختارها را متناسب با جهت میل و اراده خود متحول کند.

به عبارت بهتر برای اصلاح ساختارهای حاکمیتی و بهره‌مند شدن از ظرفیت‌های حاکمیتی برای تحول فرهنگی راه‌حل تمرکز بر خود این ظرفیت‌های حاکمیتی نیست، شما باید بتوانید با گفتمان سازی یک فکر و هویت و اراده متفاوتی را در بیرون ابتدا در لایه‌ی نخبگانی و سپس عمومی شکل بدهی، تا این امت وسط و دامنه مردمیِ آن بیاید و چون سیلی این اراده‌های منجمد ساختاری را با خود ببرد.

همچنین خیلی از نرسیدن حرف‌های انقلابی در لایه ظرفیت‌های حاکمیتی ناشی از سیطره و تسلطی است که تمدن غرب بر جهان دارد، و پارادایم حاکم آن به واسطه تربیت شدن مدیران ما در علوم انسانی غربی بر همه ساختارهای ما سایه افکنده است. اگر بخواهیم ساختارهایی که در کشورهای تحت استعمار در دوران استعمار غرب، دارای یک دولت مدرن فشل و مسموم و استعمار زده شده‌اند و همچنان ما گرفتار این نکته هستیم، را به سمت ساختارهایی که حامل اراده‌های انقلابی هستند سوق بدهیم باید توجه کنیم که این مشکل تمدنی را چطور می‌خواهیم حل کنیم؟ صرفاً با یک نگاه ساده سازی شده که برویم و ظرفیت‌های حاکمیتی را برای تحول فرهنگی ببینیم و به استخدام در بیاوریم، و نگاه‌مان هم در جهت‌دهی به بودجه‌ها و نهایتاً تدوین برخی پیوست‌های فرهنگی برای عملیات‌های حاکمیتی تأثیر گذار در سرنوشت فرهنگی شهرها و روستا باشد، که در کلان خود نمی‌تواند اثر پایداری داشته باشد و تحولی در عرصه فرهنگ را رقم بزند. باید به فکر مبارزه با این حاکمیت و سیطره تمدنی رقیب باشیم و این نیز عرصه‌های پیچیده و متنوعی دارد که یکی از مهم‌ترین آن‌ها توجه به همین شکل دادن به یک اراده متفاوت که هویت متفاوتی را رقم خواهد زد، و انسانهای جامعه تو دیگر با یک ذهن استعمارزده طرح و نقشه نمی‌ریزند و یک انفعال تمدنی در مقابل غرب در خود احساس نمی‌کنند، که هر چه فضای فرهنگی رقیب تو گفتمان کرد همان را در پیش بگیرد.

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_313

پویش کلام انقلابی، فعالیتی کلامی یا فقهی؟ (1)

💠 پویش کلام انقلابی، فعالیتی کلامی یا فقهی؟ (1) 💠

🔶کلام انقلابی که ذهن مردم جامعه سوژه اش است، اگر مراد از آن صرفا یک پویش علمی است که در با نگاه به نیازهای مردم، مسائل علمی اش را تنظیم می کند، این فعالیت یک فعالیت کلامی است همانند کاری که حضرت آقا در کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی انجام داده اند. این فعالیت در حقیقت همان علم کلام مرسوم است که موضوعش خدا و دین است. تنها فرق آن این است که مسائلش را بر اساس نیازهای دینی روز مردم تنظیم می کند.

اما اگر مراد از اینکه ذهن مردم سوژه است، این است که موضوع کلام انقلابی، ذهن مردم است و می خواهد اندیشه جامعه را سامان دهی کند، برای آن برنامه ریزی و طراحی کند، از دیگر علوم (معارف، فقه و اخلاق) استفاده کند و خوراک صحیح مردم را آماده کند، در این صورت به نظر می رسد کلام انقلابی بیشتر به مسأله ای از مسائل فقه فرهنگ شبیه است. چراکه فقه یعنی طراحی و تجویز و فرهنگ یعنی بحث از علم و دانش، اندیشه و فکر و باور، اخلاق و رفتارهای عمومی، هنر و امور دیگر یک جامعه. و کلام انقلابی دغدغه اش اندیشه سازی در یک جامعه دینی است. بنابراین کلام انقلابی به یکی از موضوعات اصلی فقه فرهنگ می پردازد.

🔶به بیان دیگر علم کلام (چه روش آن عقلی باشد چه نقلی، چه فعالیت آن انفعالی و صرفا برای دفع شبهه باشد چه فعالانه و اثبات همه جانبه دین)، در ساحت اثبات، کشف و شناخت تفصیلی دین است نه چگونگی تحقق دین و چگونگی تحقق اندیشه دینی، جامعه دینی، فکر دینی مردم و غیره.

آن چیزی که دغدغه کلام انقلابی است، یک تجویز و یک راهبرد برای ذهن و باور در عداد کلان جامعه می باشد و نامیدن این دغدغه به کلام نیاز به تأمل فراوانی دارد.

 

🔶همچنین به این دلیل که کلام انقلابی، صرفا به دنبال کشف حقایق نیست بلکه فعالیتی است که به دنبال تغییر، ساماندهی، طراحی یک پدیده خارجی (ذهن مردم) است، لذا باید به تمام اموری که در این هدف نقش دارند بپردازد. به عنوان مثال در کلام انقلابی، باید به این مسأله پرداخته شود که اساسا چگونه اندیشه شکل می گیرد؟ چه عناصری در ایجاد اندیشه موثر است؟ تأثیر امور غیر معرفتی در ایجاد اندیشه چه مقدار است؟ اگر بپذیریم که امور غیر معرفتی (مثل علاقه و احساسات، هیجانات و جو، سبک زندگی، نیازهای ابتدایی زیستی انسان از جمله اقتصاد، سلامت، امنیت و …) در شکل گیری اندیشه موثر است، کلام انقلابی باید اینها را هم در طراحی اش دخیل کند.

🔶به نظر می رسد این کلام انقلابی، چیزی است که هم به فلسفه و هستی شناسی، هم به انسان شناسی و روان شناسی و هم به جامعه شناسی نیاز دارد. و چقدر فاصله است بین این چیزی که به کلام نامیده شده و کلام مرسوم که هدفش بررسی خود اعتقاد در مورد خدا و دین است فارغ از وجود هر انسانی و اینکه چگونه خواسته شود اینها در ذهن انسانها قرار بگیرد. بنابراین همانطور که پیش تر گفته شد، کلام انقلابی یک فعالیت از جنس فقه فرهنگ است نه کلام. مگر اینکه مرادمان از کلام ساماندهی و مدیریت اندیشه جامعه نباشد بلکه مرادمان صرفا فعالیت علمی در حوزه اعتقادات به خدا و دین (ناظر به نیاز اندیشه ای جامعه) باشد. کاری شبیه کار حضرت آقا در طرح کلی اندیشه اسلامی.