گفتمان سازی حق،مقدمه ای برای آزاد اندیشی است

بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی از آیه  “لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی ” از “لا اکراه فی الدین”  بحث آزاد اندیشی فهم می شود و از”قد تبین الرشد من الغی” بحث گفتمان سازی فهم می شود ما را به این نتیجه می رساند که وضوح و روشن بودن حق را مسلم و قطعی گرفته یعنی گفتمان سازی حق باید باشد تا بشود آزاد اندیشی نمود واگر هم ما به دنبال گفتمان سازی و این دست مباحث هستیم هدفی که داریم روشن سازی حق است نه اینکه فضای سنگینی که موجب سلب اختیار شود وطوری باشد که فردی از جامعه جرئت و جسارت انتخاب دیگری نداشته باشد.نه،  آزاد اندیشی بعد از تحقق گفتمانی حق است وقتی گفتمان حق حاکم شد تازه می توان پرچم آزاد اندیشی را بالابرد والا اگر حق گفتمان نشود و حق برای مردم روشن نباشد،یعنی حق و باطل برای مردم مشخص و روشن نباشد، انتخاب دیگر معنا ندارد و این یعنی نبود آزاد اندیشی.
پس لاجرم برای تحقق آزاد اندیشی باید از گفتمان سازی حق عبور کنیم.

#حلقه_مرحله_دوم

#مفاد_گفتمانی_5
#آزاد_اندیشی
#گفتمان_سازی
#محمد_مرتضی_باروتی

عصاره معرفتی ، سرفصلها است یا امهات اندیشه است؟

باید دید از عصاره معرفتی چه می خواهیم اگر برای تسهیل راهبرد نویسی است که سرفصلها هم عصاره معرفتی است ولی اگر صرفا برای سهولت بخشی به راهبرد محتوایی نیست بلکه مشخص شدن خطوط اصلی یا چارچوب اصلی در نظام اندیشه برای پویایی بیشتر امتداد بهتر می باشد پس باید عصاره معرفتی را #امهات_اندیشه معنا کرد.طبق این تعریف، امهات اندیشه است که به راهبرد نویسی معنا می دهد.
اختلاف بین نظام های فکری در همین لایه است یعنی لایه عصاره معرفتی متفاوت داشتن. اینکه بعضی اوقات درتولید مفاد اختلاف است یا درراهبرد محتوایی اختلاف است.این اختلاف ها در بسیاری از موارد از اختلاف عصاره معرفتی ناشی می شود.
زمانی که آوینی در مجله سوره در طرح روی جلد از تصویر جوان بسنیایی که قیافه رمبویی دارد که پیشانی بند لااله الا الله بسته بود استفاده کرد خیلی ها کار او را مخالف با ارزش ها دانسته و اعتراض می کردند و کار او را نوعی ترویج این تیپ بین جوانها و بعضی این جلوه را عمیق نبودن آموزه ها و تبلیغ اسلام برداشت میکردند ولی آوینی این تصویر را فتح قلوب توسط اسلام و انقلاب اسلامی آن هم  در قلب اروپا می دانست یعنی تفاوت بین دیدگاهها به این است که بعضی برای بحثهای گفتمان سازی و مفاد گفتمانی قائل به این مراحل نیستند که هیچ اصلا فهمی ازآن ندارند درحالیکه به عنوان مثال از آوینی می خواستی فتح قلوب مردم اروپا توسط اسلام را تصویر کند همین صحنه را تصویر میکرد .فرآیندی که هنرمند برای شناساندن و معرفی کردن یک اندیشه  یا بهتر بگویم معرفی یک مکتب طی میکند از اسلام امهاتی و چکیده ای و نشانه ای که مشخصه اسلام باشد میآورد و بعد شرایط زمانی و مکانی را لحاظ می کند و عاقبت مطلوب را هم در صحنه تصویر میکند
این نشان می دهد فرآیند مفاد گفتمانی از یک نظم منطقی ذهن شناسانه ای برخوردار است.
#حلقه_مرحله_دوم
#مفاد_گفتمانی_4
#عصاره_معرفتی_امهات_اندیشه
#محمد_مرتضی_باروتی

نعمت دعوا!

بسم الله الرحمن الرحیم

چقدر دعوا خوب است! عجب نعمتی است این دعوا. تیز کردن بحث با یکی، ایجاد توقع از او، مجبور کردن به پاسخ دادن، مخصوصا اگر دعواها جدی باشد، در نقطه درد ایستاده باشی، آن وقت دعوا ها واقعا راهگشا است. حتی از لحاظ علمی راهگشا است.

خیلی از حرف های جدی را تا وقتی فضا جدی نشده، افراد بیان نمی کنند. به راحتی از کنار آن می گذرند. حرف های جدی، تیز است، اسیدی است، به پَر افراد گیر می کند. خیلی ها تا وقتی فضا جدی نشود، تا وقتی احساس نکنند که فشار روی آنها است، به جهت حفظ احترام اشخاص، به جهت اینکه این برادری ها حفظ شود، به جهت اینکه فشار برای خودشان نخرند، فضا را به سمت جدی شدن نمی برند. و این ملاحظه ها، کم کم ما را از فضای جدی بودن، خارج می کند. یک فضای سرسری گرفتن در کارها برای ما ایجاد می کند. در خلسه و فضای راحت خودمان احساس می کنیم چقدر خوب است. همه چیز آرام پیش می رود، و به خیال خودمان، چقدر صبر راهبردی داریم که گام به گام، کارها را پیش می بریم. اما کسی که از بیرون نگاه می کند، می بیند که اصلا کار پیش نمی رود.

خدا رحمت کند سید را، سید مصطفی عزیز. او چون در نقطه درد ایستاده بود، روحیه دعوای او در چشم خیلی ها برجسته بود. کمتر کسی را دیدم که حتی از این خصلت او بتواند به خوبی تقریر کند. اما در صحبت هایی که با دوستان داشتم، اتفاقا یکی از نقطه های اصلی او را که موجب رشد چند برابری او شده بود، همین فهمیدم. او کارهایش جدی بود. من اوقات زیادی را با او بودم، اما دائما در فضای شوخی با او سر می کردم. برای همین، من را در بازی های جدی اش راه نمی دادم. من را حساب نمی کرد.

گاهی کمی فضا جدی می شد، توقع های او شروع می شد، دعواهایش کم کم شعله می گرفت. اگر کمی صبر می کردم، آن موقع ارزش کارهای جدی اش، بازی های جدی ای که او خود را در آنها تعریف کرده بود، پیدا می شد.

با این شوخی ها، نمی توان به کار جدی وارد شد. کار جدی، جسارت می خواهد. تیز شدن می خواهد. شاید اول هم بترسیم که نکند مخاطبم ناراحت شود، نکند جسارت به استاد باشد، نکند … ولی تا تیز نشویم، تا به نقطه درگیری و دعوا نرسیم، کارها جلو نمی رود. نقطه هایی که گیر کرده ایم، اینجاهایی نیست که ما در حالت «همه خوبیم، ما خوشیم، و…» به آن می رسیم. بلکه آن نقاطی است که ما اگر تناقضی در کار احساس می کنیم، آن را سؤال کنیم. تا راضی نشده ایم، پیگیر اعتراض خود باشیم. نافی اطاعت نیستم، ولی اینکه به راحتی کار را کنار بگذاریم، به راحتی به حالت سرسپردگی برویم، سریع قبول کنیم، به امید اینکه فرمانده بالادست لابد فکر کرده، و من دیگر فکر نکنم، این سازنده نیست. سازندگی ها در درگیری ها و دعواها اتفاق می افتد.

جدی باشیم و دعوا کنیم. و البته نگذاریم این دعواها، که برای رشد کار چاره ای جز آن نداریم، به رفاقت های باارزش مان آسیب وارد کند.

من که می گویم، حتی با ح فلاح هم دعوا کنیم. این استاد عزیز را به نقد بکشیم.

اصلا سید چقدر خوب بود، که اگر حرف استاد را مخالف نظرش می دید، تمام قد می ایستاد، دعوا می کرد. نمی گذاشت تا راضی نشده، کار جلو برود. و البته وقتی که راضی می شد، واقعا همراه بود. می شد روی او حساب کرد. و بارهای سنگین روی دوشش گذاشت.

خیلی از ما، به هوای دعوا نکردن، اصلا زیر بار های سنگین نمی رویم. باری به دوش نمی کشیم. و خوشیم که دعوایمان نمی شود. بهتر است بگوییم ما اصلا بازی نیستیم. خارج از بازی، خوشیم!

طرح راهبردی مقیاس خوبی است برای رهبری فکری

بعد از اینکه یک اندیشه به مرحله عصاره معرفتی رسید یعنی حاق و اصل آن اندیشه شمرده ومشخص شد  در مرحله بعد باید راهبردی برای این محتوا که عصاره معرفتی باشد نوشت که همان  طرح کلی عملیاتی آن اندیشه است  مانند طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن که توسط اندیشمندی فرزانه مطرح شده.
ویژگی این مرحله اولویت بندی  است که بر روی عصاره معرفتی صورت می گیرد و  این اولویت بندی ملاک هایی دارد مثل توجه به شرایط زمانی و مکانی خاص آن جامعه و غیره… باعث می شود که ماهیت نسبی برای راهبرد محتوایی قائل شویم به همین علت طرح کلی نامیده می شود.
این طرح ریزی اگر در اندیشه اسلامی باشد قطعا باید کار فقیه باشد اصلا این طرح ریزی یعنی فقاهت .
از ویژگی های دیگر این مرحله ومسیری عملیاتی که طرح می شود حرکتی است از نقطه “الف” که همان وضعیت موجود با توجه به فهم مردم و شرایط زمانی و مکانی و… به نقطه “ب” وضعیت مطلوب و متعالی جامعه است بنا براین در این مرحله مردم شناسی و زمان شناسی آن  فقیه خود را نشان می دهد یعنی اگر بین اسلام شناسان اگر به دنبال رهبرفکری میگردی باید آنها را در این مرحله مقایسه کنید و دراصل مقایسه بین طرح های آنهاست.

#حلقه_مرحله_دوم

#مفاد_گفتمانی_3
#راهبرد_محتوایی
#محمد_مرتضی_باروتی

عصاره معرفتی همان نظام اندیشه است یا حاصل آن است؟

در تعریف چیستی و چگونگی عصاره معرفتی باید فرآیند و سیر اندیشه و بعد عصاره معرفتی و بعد راهبرد محتوایی را در نظر گرفت تا هر جور که به ذهن می رسد معنا نکنیم.عصاره معرفتی یک اندیشه را کسی می تواند ارائه دهد که اندیشمند آن مکتب باشد که به آن اندیشه علم تفصیلی داشته باشدو خلق و خویی بر اساس آن مکتب فکری را داشته باشد که اگر از او خواسته شود در چند سطر این اندیشه را تعریف کند بتواند با هنری که دارد اندیشه را معرفی کند و مورد تایید دانشمندان دیگر نیز باشد.
اندیشه و مکتبی می توان عصاره معرفتی داشته باشد که دارای نظام اندیشه باشد والا عصاره معرفتی قابل تایید دیگر اندیشمندان نخواهد بود وآن اندیشه ای که دارای نظام اندیشه است می تواند عصاره معرفتی قابل تایید را ارائه دهد. پس عصاره معرفتی بعد از نظام اندیشه است.
نکته دیگری که هست در تعریف به مغزای اندیشه و اصول نظام اندیشه و اصول اندیشه  تعبیر می شود درست است ولی تعبیر روح و جان یک اندیشه را برای عصاره معرفتی نمی پسندم چون معمولا روح و جان یک اندیشه در جاهایی استفاده می شود که برای تشخیص و رد و تایید کردن یک اندیشه استفاده می شود به عنوان مثال کاری مطابق ظاهر شریعت انجام می گیرد ولی آن اندیشمند بصیر،آن را دینی نمی داند چون او روح شریعت را همراه آن اعمال نمی داند ولی در تعریف عصاره معرفتی ما باید یک اندیشه را معرفی کنیم ،چار چوبی از آن اندیشه ارائه دهیم در مقام معرفی و شناساندن آن اندیشه هستیم نه در مقام نفی و اثبات یا تایید و رد آن اندیشه.
#حلقه_مرحله_دوم
#مفاد_گفتمانی_2
#عصاره_معرفتی

گفتمان سازی کمک کننده آزاد اندیشی است یا نه؟

فرآیندی که در هر شخصی منجر به عملی و تصمیمی می شود  دومقدمه دارد یک اطلاعاتی است که به فرد می رسد و در جستجوی آن است و دیگری تحلیل و فرآیند اندیشه  که با این اطلاعات و تحلیل فرد به تصمیمی می رسد
بحث های مفاد گفتمانی که خود از پردازش روی اطلاعات و طبقه بندی و گزینش گزاره ها و خلق ادبیات  تشکیل می شود شاید به نظر برسد در مرحله اندیشه و تحلیل باشد در حالیکه مفادگفتمانی خود گزاره هایی تولیدمی کند برای افراد جامعه به عنوان اطلاعات خامی در ذهن جامعه مب باشدکه قرار است موجب ذهن پروری افراد جامعه و همچنین قرار است فرد را به تحلیل برساند یعنی ما دیگر در جامعه اطلاعات مهندسی شده را بکار می برند که با به کاربردن این الفاظ بار معنایی خاصی را نشر دهند و معنای مطلوب را به مخاطب برسانند. فایده اش این است که با نظام اندیشه ای خاص برای مدیریت اذهان مردم اقداماتی را انجام می دهند.
سوال اینجاست که این مدیریت مخالف با آزاد اندیشی نیست؟ اینکه فرد در انتخابش یک پوشش سنگین و فضای غالبی را احساس می کند و راهی جز انتخاب گزینه مورد نظر ندارد مخالف آزاد اندیشی نیست؟ یا اینکه به ظاهر متفکر است ولی مشخص است در انتخاب هایش چگونه تصمیم می گیرد یعنی جوابها معلوم است باید سوالات را طوری طراحی کنیم که به جواب ها بیاید. آیا این مخالف آزاد اندیشی نیست؟
واقعا مفاد گفتمانی برای گفتمان سازی در پی روشن شدن حق است که اگر این باشد باید به آزاد اندیشی کمک کند ولی چگونه؟یا اگر در پی ساخت یک ذهن صنفی یا ذهن اجتماعی یا روح حاکم است که واقعا باعث سلب اختیار می شود دیگر آزادی نمی ماند.
قطعا گفتمان سازی مطلوب که بحث می شود و مفادی دارد باید کمک کننده آزاد اندیشی باشد ولی چگونه؟؟..