نوشته‌ها

سطحی نگری به عمق وحدت استراتژیک

نقل قولی است از استاد مهدی طائب که می فرمودند که کسانی که خلفای سه گانه، را به تمسخر هایی بسیار کودکانه این شخصیت ها را در دنیای شیعه معرفی می کنند عملا جایگاه درگیری امیرالمؤمنین را در سطحی بسیار پایین و کودکانه قرار می دهند و عملا دشمنی این افراد با امیرالمؤمنین بالاتر از خود این افراد است.

وحدت حتی اگر به عنوان یک امر استراتژیک بخواهد معنا شود باید به عمق این استراتژی درست نگاه گردد. یکی از مقوله های استراتژیک در این موضوع جمعیت اهل سنت در دنیا می باشد که اکنون تقریبا 24 درصد کل جمعیت جهان را مسلمانان تشکیل می دهند که از این تعداد طبق آماری قدیمی یک چهارم را شیعیان تشکیل می دهد.

طبق پیش بینی های صورت گرفته و باتوجه به وضعیت جمعیتی مسیحیان دنیا که 31 درصد کل جمعیت می باشند، تا ده سال آینده جمعیت مسلمانان به نیمی از جمعیت دنیا می رسد.

با آماری که قبل ارائه شد باید توجه داشت که اگر بر یک طرح استراتژیک با نگاه به حفظ منافع امت اسلامی و دشمن مشترک به وفاق رسیده نشود، عملا وارد یک خودسوزی سنگین خواهیم شد و تقریبا اثری از اصل اسلام نخواهد بود. لذا در حد یک راهبرد هم که بخواهیم بنگریم در طرح استراتژیک امت اسلامی خطرناک ترین موضوع را می توان تفرقه بین مذاهب و حیاتی ترین آن را وحدت نامید.

نیاز به یک پدیده‌ی اجتماعی بعد از هدایت‌های رهبری

یکی از عناصر چرخه پیشرفت فرهنگی بلکه اولین عنصر این چرخه، هدایت‌های رهبری انقلاب است؛ این هدایت‌ها سرشار از حکمت است؛  حکمت او از کل امت و سوگیری مومنان و حیات نوینی که در آن واقع شده‌اند تغذیه می‌کند؛ حکمت به این معنا. حکمت ولی فقیه از «انقلاب اسلامی» تغذیه می‌کند. ولی فقیه وقتی جای حقی نشست، کل این جایگاه حکمت می‌شود.

امّا مسئله‌ای که هست این است که با وجود حکیمانه بودن رفتار و گفتار رهبری، باز در صحنه کار‌ها پیش نمی‌رود؛ به عبارت دیگر هر چقدر هم که رهبر به فهم‌های حکمت‌آمیز دست می‌یابد، باز هم صحنه بهره‌ای نمی‌بد و ما پیشروی نداریم و به عبارت بهتر به پیشرفت دست نمی‌یابیم. و این به خاطر عدم وجود عنصر بعدی است که عبارت است از «عاقله‌ی فرهنگی»؛ البته این عنصر به صورت یک پدیده‌ی اجتماعی است. ما به این عنصر اجتماعی محتاج هستیم و نبود آن در عرصه‌ی فرهنگ ما را با مشکلات و گرفتاری‌ها و سختی‌های زیادی روبه می‌کند.

ماهیت شناسی سلبریتی، نقطه اثرگذاری تمدن غرب در عصرحاضر

در یادداشت های گذشته در بحث لایه های حوادث اجتماعی، توضیح داده شد که هر پدیده ای را باید متناسب لایه ای که در آن قرار می گیرد تحلیل کرد و جابه‌جایی نظرگاه در هر یک از این لایه ها قطعا تحلیلی ناقص، غیر مطابق با واقع و نارسا را خروجی می دهد.

از طرف دیگر توضیح داده شد که هر پدیده ای زاییده یک تمدن است و باید متناسب در هر لایه ای که قرار می گیرد، زمینه تمدنی آن پدیده و دسترسی هایی که آن تمدن برایش ایجاد می کند را در نظر گرفت و ضریب دهی آن را تحت یک تمدن ترجمه کرد و نشان داد.

یکی از پدیده های زاییده‌ی عصر حاضر تمدن غرب، حادثه ای راهبردی به نام «سلبریتی» است. شاید از آن جهت که «سلبریتی» معمولا به صورت یک پدیده ای هم چون سوپر استارهای سینما در ذهن حاضر شده است، برای جامعه شناسانی که اساسا حساسیتی بر روی تحرکات تمدن غرب ندارد، توجه ویژه ای ایجاد نکرده است که بخواهند این پدیده را قدری ماهیت شناسی کنند.

در تعریف سلبریتی، دیکشنری کمبریج انگلیس اینگونه آورده است:

«کسی که مشهور است و خاص بودنی در تجارت های با تم سرگرمی دارد»

البته تعریف های متعددی از سلبریتی شده است اما بهترین تعریفی که جامعیت و مانعیت خوبی دارد همین تعریفی است که کمبریج ارائه کرده است. این تعریف به خوبی بیان می دارد که اولا باید بپذیریم که صرف مشهور بودن موجب شکل گیری پدیده سلبریتی نمی شود. زیرا که غرب برای شهرت کلمه ای دارد به نام «famous» و این کلمه با «celebrity» متفاوت است به تعبیری دیگر غرب تفاوت بین شهرت و سلبره شدن را قائل است و رابطه این دو پدیده عموم و خصوص مطلق است یعنی همه سلبریتی ها مشهور هستند اما هر مشهوری لزوما سلبریتی نیست.

شهرت حوزه های متعددی دارد ، شهرتها اساسا یک خاص بودن را در خود دارند که این خاص بودن باید معنا گردد تا قبل از به وجود آمدن پدیده سلبریتی شهرت ها با زحمت، تلاش و حتی می توان گفت به زبان عامیانه با جان کندن رقم می خورند لذا می بینیم که یک ورزشکار مشهور به دلیل زحمت زیادی که در حوزه ورزشی خود می کشد و شهرت پیدا می کند یا یک بازیگر سینمایی به همین نحو و حوزه های دیگر نیز همین گونه است.این گونه شهرت در دل خود و فرای از توانایی منحصر به فردی که با زحمت و تلاش موجب دیده شدن شده است، یک پیام و معنایی را به مخاطب خود(افرادی که او را مورد توجه و دیدن قرار دادند و اساسا به دلیل همین دیده شدن صدق مشهور بودن می کند) منتقل می کند، به فرض مثال یک ورزشکار مشهور که خاص بودنش فلان مهارت ورزشی در حد اعلی می باشد به مخاطبان خود پیام پیروزی، امید و قدرت که با زحمت و سختی همراه است را منتقل می کند. البته هر کدام از این مفاهیم نیز جدا از اینکه تحت سیطره یک تمدن معنا می شود، پیوست های مختلف فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و… یک تمدن را هم به همراه دارد.

اگر همین شهرت را به جایی برسانیم که از پیام تهی گردد، و صرف دیده شدن موضوعیت پیدا کند، شهرت باید خاص بودنش را از نقطه ای تامین کند که این منبع همان، شهوت دیده شدن است. لذا در پدیده سلبریتی این شهوت با نمایش غیرواقعی خود را بالا آورده و توجه اذهان را به خود جذب خواهد کرد.

این یادداشت ادامه دارد…

پیشرفت اسلامی مسئله ای در میدان «جهاد» است

در یادداشت قبل توضیح داده شد که اساسا دو رویکرد برای مواجهه با مسائل وجود دارد و تاکید بر این شد که رویکرد مجاهدانه، لوازم و تمرکزهای متناسب خود را می طلبد.

رهبر انقلاب میدان جهاد را اینگونه به تصویر می کشند:

«میدان جهاد، میدان خیلی وسیعی است؛ یعنی شاید ده برابرِ این مقداری که شما حالا پیش رفته‌اید، میتوانید پیش بروید؛ جهاد ‌این ‌جوری است.‌ جهاد یعنی یک حرکت جوشیده‌ی از اعتقاد و باور قلبی و ایمان و به کارگیری توانایی‌ها؛ اگر چنانچه‌ آن ایمان وجود ‌دارد، آن باور قلبی وجود دارد، پس این کار حدّ نهایی ندارد؛ چون توانایی‌ها حدّ نهایی ندارند.»

توضیح داده شد که مواجهه با مسئله بسیار مهم است که از جنس چه نوع تمدنی باشد، واقعا اگر تمدن اسلامی حرفی نو را به صحنه می کشاند و زیست مترقی دیگری رقم می زند لذا باید نسبت خودش را در مواجهه با مسائل روشن کند از این رو شاید بتوان این بحث رهبری را در همین نقطه دانست:

«اسلام به ما وعده داده است که پیروزی متعلّق است به مؤمنِ مجاهد؛ اگر ایمان نباشد، نصرت به‌طور کامل به دست نمی‌آید؛ اگر ایمان باشد امّا مجاهدت و تلاش نباشد، نتیجه به دست نمی‌آید۱۳۹۶/۱۲/۱۰»

حال باید پرسید که پروژه امروز جامعه ایمانی چیست؟ واقعا یک جامعه ایمانی که به سمت شکل دادن تمدن اسلامی حرکت می کند و در گام دوم حرکت خود نظامش را تثبیت کرده و غرضی دارد، آن غرض چیست.

اگر قائل باشیم که انقلاب اسلامی ایران در مرحله ای است که «پیشرفت ایران اسلامی» حرف روی میز اوست و باید به آن به عنوان ناموسی ترین موضوع به آن بنگرد و اتفاقا همین پروژه است که باعث شده تمامی استکبار را به درگیری خود بکشاند لذا این پیشرفت جز با «جهاد» محقق نخواهد شد.

به تعبیر بهتر پیشرفت اسلامی زمانی محقق خواهد شد که زندگی مومنانه در مجاهدت ضرب گردد و الا زندگی مومنانه با اینکه با نصرت الهی همراه است اما در به ثمر رساندن متاع دنیایی خود که همان کارکرد عینی اوست، موفق نخواهد و شکست می خورد:

«‌این‌جور نیست که اگر در راه خدا مجاهدت کنید، فقط خدای متعال بهشت به شما بدهد! نه، فقط ثواب آخرت نیست، ثواب دنیا ‌هم هست. ثواب دنیا چیست؟ ثواب دنیا عزّت است، اقتدار است، پیشرفت است.‌۱۳۹۶/۰۹/۰۱»

«راه پیشرفت ایران اسلامی، احیاء روحیّه‌ی انقلابی و احیاء روحیّه‌ی مجاهدت است . مجاهدت، میدانهای فراوانی دارد؛ البتّه همه‌ی میدانهای مجاهدت هم خطر دارد.۱۳۹۵/۰۴/۰۵»

 

تحول سازوکار فرهنگی

در یادداشت «معنای فرهنگ در سخنرانی ۰۶_۰۶_۱۴۰۰ رهبری» عرض شد که به نظر می رسد فرهنگ در این بیان رهبری، فرهنگ خاص باشد و لذا منظور از تحول ساختار فرهنگ، تحول دستگاه های متولی فرهنگ به معنای خاص است.
لکن اگر به صورت عام به فرمایشات ایشان رجوع شود و بحث فرهنگ را به صورت کلان در نظر ایشان مشاهده کنیم متوجه می شویم که احتمالا منظور ایشان اولا فرهنگ به صورت عام است و ثانیا منظور از تحول ساختار فرهنگی، تحول سازوکار فرهنگ و مهندسی فرهنگی است.
اگر به فرض منظورشان تحول سازمان های فرهنگی باشد نیز تحول سازمان های فرهنگی به شکل مطلوب بدون تحول سازوکار فرهنگی کشور و تحول تراز بروزات فرهنگی و نخبگانی در عرصه فرهنگ و آوردن تراز کنش های فرهنگی از سطح فرهنگ خاص به فرهنگ عام و سرانجام مهندسی فرهنگی کشور، امکان پذیر نیست. بدون اینکه تراز فعالیت فرهنگی مان را تغییر دهیم بر چه اساسی و به چه هدفی میخواهیم سازمان های فرهنگی را متحول کنیم؟ اصلا اشکال چیست که میخواهیم برای رفع آن سازمان ها را متحول کنیم؟ به چه سبکی متحول کنیم؟ چرا ادغام کنیم؟ چرا ادغام نکنیم؟ اساسا این تغییر ساختار ها تحول فرهنگی را رقم می زند یا صرفا تغییراتی را رقم میزند؟

در خود این بیانات نیز می توان شواهدی یافت که منظور صرف بازسازی سازمان های فرهنگی نیست. از جمله اینکه در ابتدا میفرمایند: «بنیانی باید حرکت بشود در عین حال برخاسته ی از اندیشه و حکمت باشد» و بعد مثال هایی میزنند از جمله: (اسراف – تقلید کورکورانه – سبک زندگی – زندگی تقلیدی، تجملاتی و اشرافیگری ) و بعد هم از «فرهنگِ حاکم بر ذهنها» به عنوان نقطه ای که این مشکلات را ایجاد می کند، سخن می گویند. بعد از آن دعوت به مقابله و مبارزه بی رودربایستی با فساد اخلاقی می کنند. و راه درست مبارزه را حمایت از حرکت های صحیح و ایستادن در مقابل حرکتهای غلط می دانند.

لذا میتوان نتیجه گرفت که منظورشان اعم از تحول سازمان های فرهنگی است و منظور تحول سازکار فرهنگی است که تحول سازمان ها را نیز شامل میشود.

دو مواجهه جامعه‌شناختی و مجاهدانه با مسائل اجتماعی

مسائل اجتماعی از آن جهت که در بستر تمدن ها خود را جلو برده و هویت می بخشند، قطعا ناظر به کلان پروژه ها و گره های اصلی همان تمدن فهم شده و مورد کنش گری قرار می گیرند.

با این مقدمه می توان اینگونه گفت که هر مسئله اجتماعی را می توان با دو رویکرد و مواجهه مورد نظر قرار داد، رویکرد اول این است که هر مسئله را ذیل همان تمدن فارغ از اینکه به دنبال کنار زدن چه معنا و خطی است و عملا میتوان گفت قدری خنثی مورد توجه قرار داد و رویکرد دوم این است که هر مسئله‌ی اجتماعی را با لوازمش را تحت یک اندیشه مجاهدانه یعنی ذیل یک کانتکست دو طرفه و درگیری محور معنا گردد.

قطعا هر یک از این رویکردها فهم متفاوتی از یک مسئله ایجاد می کند، به فرض اینکه قلب یک مسئله را چه بدانیم، لوازم متناسب این مسئله را چه چیزهایی بگیریم، اولویت تحلیلی مسائل را کدام نقاط در نظر بگیریم، لایه های اثرگذاری یک مسئله چگونه خواهند شد و حتی هدف هر مسئله چه خواهد بود و چه نوع پاسخی دقیق ترین پاسخ به آن مسئله می شود همه و همه در هر یک از این رویکردها متفاوت خواهد شد.

ادعای ایده فرهنگی مادر این است که در دل خود یک درگیری سنگین در افق تمدنی کاشته است که هر چه بسترهای نرم اجتماعی بیشتر استقرار پیدا می کنند این درگیری خود را واقعی تر و پررنگ تر نشان می دهد. لذا بدون یک رویکرد مجاهدانه با این ایده رو به رو شدن ما را از فهم مسائل درون آن دور خواهد کرد.

فقط حرف می زنیم

حضرت آقا وقتی درمورد انقلاب اسلامی صحبت می کنند، مقطع 15 خرداد 1342 را، یک نقطه عطف برای حرکت انقلاب می دانند و معتقدند 15 خرداد باعث شد انقلاب وارد مرحله و مقطع جدیدی شود.
ایشان می فرمایند تا پیش از آن کشتار عظیم و بی سابقه، انقلاب در یک ناپختگی و خامی شدیدی به سر می برد؛ ولی رقم خوردن این اتفاقات باعث شد برخی که ترسو بودند، کنار کشیده و کسانی که خیلی سهل اندیشانه درمورد اعتراضات و انقلاب فکر می کردند، به فکر فرو روند و تصمیم گیران انقلاب به این نتیجه رسیدند، که باید کار فکری بلندمدتی را، آغاز کنند.
اما سوال اصلی بنده در این یادداشت این است که هرکدام از ما طلاب و روحانیون برای تحقق تزها و ایده هایی که مد نظر داریم، چقدر استقامت داریم؟ چقدر پای هزینه های آن می ایستیم؟
اگر انقلاب به پیروزی رسید، بخاطر آن بود که جمعی پای کار آن آمدند و در راه تحقق انقلاب، حتی از کشته شدن هم، باکی نداشتند! اگر پس از کشتار سال 42 همانگونه که تصمیم گیران رژیم فکر می کردند، نیروهای انقلابی صحنه را خالی می کردند، هیچوقت انقلاب به پیروزی نمی رسید!
امروز ما اگر راهی را به عنوان راه اصلاح وضعیت فرهنگی کشور معتقدیم، باید مصرانه پای اجرای آن بایستیم! برای تحقق آن تلاش کنیم! شب و روز نشناسسیم! هزینه کنیم و …
آنوقت است، که مثل رزمندگان دفاع مقدس به درگاه خدا تضرع می کنیم و از خدا برای بهتر خدمت کردن توفیق می خواهیم! چون مسأله داریم! چون درد داریم! چون رنج می کشیم …
تا وقتی اینقدر راحت طلبانه از اصلاح و پیشرفت حرف می زنیم، فقط حرف می زنیم …

چرا مسئله حل نمی‌شود؟

در تاریخ ۶ / ۶ / ۱۴۰۰ در نخستین دیدار رئیس‌جمهور (آقای رئیسی) و اعضای هیئت دولت سیزدهم؛ حضرت آقا نیازمندی ساختار فرهنگی کشور به یک بازسازی انقلابی را مطرح می‌کنند؛ “ساختار فرهنگی کشور نیاز به یک بازسازی انقلابی دارد”. و همچنین دو ماه بعد در ۲۳ / ۸ / ۱۴۰۰ در حکم شورای عالی فرهنگی دوباره بر این مشکل و مسئله فرهنگ تاکید می‌کنند و تنها وسیله‌ی مصون‌سازی فرهنگ عمومی کشور در مقابل هجمه‌های فرهنگی دشمن را این بیان می‌کنند که “شاکله و آرایش عمومی فرهنگ در همه‌ی بخش‌های گسترده‌ی آن، نیازمند «نظم» و «محتوای» انقلابی است.”

تا به اینجا را به عنوان یک مقدمه از بنده بپذیرید؛ در ادامه می‌خواهم بپرسم با توجه به گذشت یکسال از مطرح کردن این بیانات از جانب حضرت آقا، چه اتفاقی در عرصه‌ی فرهنگ رخ داده است و چه اقداماتی انجام شده است؟
از آنجایی که بنده چیزی نیافتم و چیزی به چشم بنده نیامده است، به ادامه یادداشت می‌پردازم، ولی اگر شما توانستید پاسخ سوال بالا را بدهید، لازم نیست یادداشت را ادامه دهید و در صدد پاسخ به سوال بعدی برآیید!

سوال این است که مگر بهتر از آقای رئیسی هم داشتیم که رئیس جمهور شود؟ با توجه به شرایط و اقتضائات بهتر از آقای رئیسی چه کسی می‌توانست بر سر کار بیاید؟‌ الان ما در واقع «دولت انقلابی» را بر  سرکار آورده‌ایم و از طرفی هم مجلس انقلابی را همراه با دولت داریم؛ پس مشکل در کجا است که این فرمایش حضرت آقا هنوز روی زمین مانده است؟

شاید پاسخ‌های اجمالی از این قرار باشد:

– ساختار‌ها مشکل دارد.

لذا شما نمی‌توانید با تغییر یک فرد مشکل را حل کنید.

– جایگاه‌ها مشکل‌دارد؛

دولت اسلامی نیاز است، نه رئیس‌جمهور خوب مسلمان!

– سازمان‌ها مانع و مشکل‌ساز هستند!

– خود مسئله فرهنگ، مسئله‌ای سخت و پیچیده‌ است و سخت یاب است.

– بعضی از مسئولین و نخبه‌گان در مسئله فرهنگ ورود نمی‌کنند و آن را کم ارزش می‌پندارند

– نوع حل مسئله مشکل دارد؛

سبک حل مسئله در کشور ما مشکل دارد!

فرامتن را باید درست دید! مهسا امینی، عملیات پدآفندی برای اذهان برون مرزی

از ابتدای حوادث اغتشاشات با موضوع مهسا امینی، عرض شده بود که این حادثه، یک جنگ روانی است و چون جنگ روانی ها اساسا ایجاد شوک می کنند تا به تعبیری وقت خریده شود برای یک هدف و مقصود دیگر، پس قطعا این عملیات یک عملیات پدآفندی است و نمی تواند آفندی باشد.

در دیدار رهبر انقلاب با اعضای مجمع تشخیص مصلحت فرموده بودند:

«این کاری که حالا دشمن دارد در این زمینه انجام میدهد، یک کار انفعالی است، یک کار واکنشی است، عکس‌العملی است؛ یعنی ملّت ایران در فاصله‌ی کوتاه، چند حرکت بزرگ انجام داده، که این حرکتهای بزرگ درست ۱۸۰ درجه نقطه‌ی مقابل سیاستهای استکبار جهانی است»

توضیح رهبر انقلاب نسبت به چند حرکت بزرگ که ملت ایران انجام داده است اشاره دارد به حرکت عظیم جوانان در واقعه کرونا و آخرین آن را واقعه اربعین از سمت ایران دانستند.

باید توجه کرد نقطه اصلی ضربه زننده این واقایع که با حرکت ملت ایران انجام شد، دو چیز است یک نشاط و فعالانه بودن حرکات یعنی انفعالی نبود و در دفاع از یک حرکت دشمن تعریف نمی شود و کاملا تهاجمی محسوب می گردد و دوم متدینانه است یعنی کاملا برآمده از یک حاکمیت دینی است و اگر این الگو در دنیا در حال نشر است الگویی را از ملتی منتشر می کند که حاکمیت دینی توانسته پروژه های دینی با نشاط با ملتش رقم زند.

با توضیحات فوق فرامتن حادثه مهسا امینی را اتفاقاتی از این دست که مثلا فلان قرار داد شانگهای، یا رد و بدل شدن فلان نفوذی بین دو کشور دانست در این موضوع اصلا جایز نیست زیرا که اساسا حادثه مهسا امینی یک عملیات پدآفندی برای ایجاد شوک در از بین بردن توجهات اذهان مردم دنیا بود. مردم دنیا در نگاه به عملیات های مردم ایران در نقاطی حساس شده اند و توجهشان جلب شده که همان دو قابلیتی که رهبر انقلاب ذکر کرده اند را داراست یعنی متدینانه و با نشاط بودن.

«این نشان‌دهنده‌ی چه بود؟ دو چیز را نشان میداد: یکی اینکه ملّت ایران بانشاط و زنده و سرحال است، دوّم اینکه ملّت ایران متدیّن است، به مسائل دینی و ارزشهای دینی پایبند است.»

برای این که این موضوع قدری واضح شود بهتر است که به نوع عملیات مهسا امینی دوباره نگاه شود، اولا اینکه این عملیات آن قدر که برای ظهور و بروز خارج از ایران آن یعنی بین الملل، طراحی و کارشده است برای داخل ایران آن زحماتی کشیده نشده است لذاست که می بینیم اصل اتفاق داخل ایران در چند اغتشاش به هم ریخته ضعیف خلاصه می شود که اتفاقا از طریق سلبیریتی های بین المللی ایرانی از خارج هدایت می شود؛ سطح تبلیغات دنیای بدون ایران برای مهسا امینی آن قدر بالاست که امثال خواننده های مطرح خارجی، بازیگران، ورزشکاران و حتی سلبریتی هایی که قدیمی هستند و از دایره فعالیتی شان خارج شده اند در حال حرف زدن هستند. این یعنی اگر سریع تر معنایی که به ذهن دنیا به واسطه حادثه هایی چون اربعین که از سمت ملت ایران کلید خورده است شسته نشود و فراموش نگردد، قطعا امتدادهایی برای آن رقم خواهد خورد که قطعا منجر به شکست زودتر از موعد استکبار جهانی خواهد شد.

با توضیحی که آمد قدری می توان به فرامتن حادثه اغتشاشات اخیر با نگاه به بیانات رهبر معظم انقلاب پرداخت:

«اینها شوخی نیست؛ اینها مسائلی است که بار اوّل است در دنیا دارد اتّفاق می‌افتد. یک سرودی در یک کشوری تولید بشود، بعد تکثیر بشود در چندین کشور دیگر و جوانها [آن را همخوانی کنند] که حالا من اسم کشورها را نمیخواهم بیاورم؛ اگر اسم بیاورم، قطعاً بعضی از شما که اطّلاع ندارید، تعجّب خواهید کرد. اینها اطّلاعات ما است؛ اطّلاعات دقیق و نزدیک ما است. خب، این بُروز ملّت ایران در محیط منطقه و فراتر از منطقه، آن هم به این شکل، چیزهایی است که دشمن اینها را میبیند و در قبال آن نمیخواهد ساکت بنشیند؛ [لذا] در مقابلش این کارها را انجام میدهد. می‌نشینند برنامه‌ریزی میکنند که اوّل مهر، ایران را مثلاً فرض کنید که مشغول به اغتشاش کنیم و [مانند] اینها. این یک نکته‌ی بسیار مهمّی است: حرکت دشمن حرکت انفعالی است، و ابتکار دست ملّت ایران است؛ خدا را شکر و بحمدالله. این جور حرکات است که ملّتهای دیگر را مجذوب ملّت ایران میکند،‌ مجذوب ایران میکند، مجذوب حرکت ایرانی میکند. خب، ‌این چند حرکت با فاصله‌ی کوتاه گرایش دینی مردم را نشان داد، نشاط جوانان را نشان داد و طبعاً این، ۱۸۰ درجه نقطه‌ی مقابل آن چیزی است که آنها میخواهند در ایران وجود داشته باشد و اگر وجود ندارد نشان بدهند، این [جور] است. لذا می‌آیند دچار عکس‌العمل میشوند؛ عکس‌العمل‌های ناشیانه و ابلهانه‌ای که دشمن انجام میدهد.»

در یادداشت های قبل نیز بحثهایی از آبشخورهای درگیری تمدنی این حادثه نیز بحث هایی آمده است که می توان با نظر به آنان این بحث را تا حدودی تکمیل کرد:

۱۹۹۳ و پیش‌بینی تمدن‌پژوهان برای امروز

در چند یادداشت سعی شد به ضرورت روایت درگیری برای رسیدن یه ایده فرهنگی مادر پرداخته شد.

هانتیگتون، مبدع نظریه تقابل تمدن‌ها، می گوید:

خطوط‌ گسل‌ موجود بین‌ تمدن ها، امروز جایگزین‌ مرزهای‌ سیاسی‌ و ایدئولوژیک‌ دوران‌ جنگ‌ سرد شده‌ است‌ و این‌ خطوط‌ به‌ مثابه‌ جرقه‌های‌ ایجاد بحران‌ و خون ریزی‌اند. خصومت‌ هزار و چهارصد ساله‌ اسلام‌ و غرب‌ در حال‌ افزایش‌ است‌ و روابط‌ میان‌ دو تمدن‌ اسلام‌ و غرب، آبستن‌ بروز حوادثی‌ خونین‌ می‌شود… و سرانجام‌ نیز تمدنهای‌ اسلامی‌ و کنفوسیوسی‌ در کنار هم‌ رویاروی‌ تمدن‌ غرب‌ قرار می‌گیرند. خلاصه‌ اینکه‌ کانون‌ اصلی‌ درگیریهای‌ آینده‌ بین‌ تمدن‌ غرب‌ و اتحاد جوامع‌ کنفوسیوسی‌ شرق‌ آسیا و جهان‌ اسلام‌ خواهد بود. در واقع‌ درگیریهای‌ تمدنی آخرین‌مرحله‌تکامل‌درگیری‌درجهان‌نواست.

فارغ از تمام نقدهایی که به کلیت این نظریه شده است اما این سطح از تحلیل در سال ۱۹۹۳، که پاسخی به پایان تاریخ فوکویاما بود، بیانگر است که اساسا آنها که در افق تمدنی خود را قرار میدهند، و سپس بر اساس یک منظر تقابلی و درگیری مآب، صحنه را مطالعه و روایت میکنند، به خوبی متوجهند که گسلهایی که در صحنه تکامل یافته غرب ایجاد شده اجازه ورود تشعشعات نوین تمدنی را داده و اندک اندک این با عمیق تر و گسترده شدن این شکاف ها، پراکندگی این اندار به حدی خواهد رسید که تمدن موجود را برچیده و خود را مستقر خواهد کرد.

لذا از بین استراتژیست های تمدن ساز، آنهایی قابل اعتنا خواهند بود که این گسل ها را به خوبی درک و شناسایی کرده و بر فعال ترین آنها سرمایه گذاری کرده است.

به نظر می آید ایده فرهنگی مادر، پرداخت و تفصیل تشعشعات انوار گسترده و عمیقی است که از چشمه انوار الهی بلند شده و بنا دارد روی زمین از گسلهای مدرنیته خود را عبور داده و همه مردم دنیا را به روشنی اش بینا کند.

مهسا امینی، تصویری از پشتیبانی تمدنی از حادثه خرد اجتماعی

آنچه که در داستان مهسا امینی رقم خورد در دو یادداشت گذشته توضیح داده شد که از حیث لایه حوادث در طبقه حوادث خرد اجتماعی تعریف می شود اما باید توجه کرد که یالهای تمدنی این موضوع تماما وصل است و از آنها پشتیبانی می طلبد و نکته دیگر اینکه طرف مقابل یک تمدن تکامل یافته نیست و تازه شروع به رقم زدن یک تمدن کرده است. حال اگر بخواهیم قدری در افق بالاتر یعنی از زاویه تمدنی که این حادثه را زاییده است به این موضوع بنگریم باید گفت که هر تمدنی عصرهای مختلفی دارد و ما در تمدن مدرن در عرصت شهرت طلبی هستیم و فناوری این عصر پدیده ای به نام سلبریتیزم است
لذا پاسخ این پدیده در سطح تمدنی درگیری با یک ساحت فرهنگی و فطری است .
یعنی نمی توان گفت انسان فطرتا به دنبال دیده شدن نیست و اتفاقا به همین جهت است که در مقابل کسب شهرت روایات سنگینی داریم
اما شارع هیچ گاه برخورد سرکوبی نمی کند از طرفی به مردم می گوید لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق و از طرف دیگر به فاعل عمل می گوید هر چه در گمنامی حرکت کنی و اخلاص به خرج دهی خداوند تو را عزت می دهد و بزرگ می کند و در این مرحله باید به معادله «و لله عزة جمیعا» پایبند باشی.
سلبریتیزم یک پدیده خرد اجتماعی زاییده عصر شهرت طلبی تمدن مدرن است و فناوری اش را بر پایه راهبرد طاغوتی و غیرتوحیدی بنا کرده که اتفاقا عزت را در عبودیت غیرخدا می داند.

اما در ساحت اجتماعی و راهبردی باید توجه داشت این عصر شهرت باید بتواند از تمام ظهورات تمدنی اش استفاده کند لذا در این نقطه که هویت های اجتماعی اش را سرمایه سالارانه تشکیل داده است نباید توقع داشت این عصر را بدون اهرم سرمایه سالارانه جلو ببرد.
هویت زن در عصر شهرت طلبی اهرم سرمایه سالاری می شود؛
سلبریتی در این عصر اهرم سرمایه سالاری می شود،
و هر دو زاییده یک عصر از تمدن هستند که پشتوانه اجتماعی اش سرمایه سالاری است.

اتحاد در کنش‌گری، روایتی از کنش‌گری مؤثر امام موسی صدر

رهبر انقلاب در دیدار با مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی در تاریخ 1401/07/22 فرمودند:

اتّحاد، نداشتن تفرقه، خلاص شدن از شرّ وسوسه‌های دشمن، وسوسه‌های آمریکا، وسوسه‌های صهیونیست‌ها، وسوسه‌های کمپانی‌ها؛ [خلاص شدن] از شرّ وسوسه‌های اینها که گاهی این وسوسه‌ها از زبان خودی‌ها شنیده میشود. می‌بینیم در دنیای اسلام، کسانی از داخل دنیای اسلام همان حرف آنها را تکرار میکنند، همانها را میگویند؛ از شرّ اینها خلاص بشویم با اتّحاد، با نفی تفرقه، با انسجام داخلی؛ این شرطش است. اگر این شرط را بتوانیم عملی بکنیم، بلاشک خواهیم توانست امّت اسلامی را در جایگاه رفیعی در دنیای آینده و شکل آینده‌ی جغرافیای سیاسیِ جهان قرار بدهیم.
آیا این ممکن است؟ بعضی هستند که در همه‌ی مسائل مهم، مبادره‌ی آنها و واکنشِ اوّلیِ آنها نفی و انکار و ناامیدی است: «ای آقا! نمیشود، فایده ندارد». ما قبول نداریم این را؛ ما میگوییم این ممکن است؛ اتّفاق و اتّحاد بین ملّتهای اسلامی ممکن است، منتها کار لازم دارد، عمل لازم دارد. عرض کردم، ما حالا از سیاستمداران و زمامداران و حکمرانان کشورهای اسلامی هم ناامید نیستیم، امّا بیشترین امیدمان به خواصّ دنیای اسلام است؛ یعنی همین طوری که گفتیم، به علمای دین، به روشنفکران، به اساتید دانشگاه، به جوانان روشن‌بین، به فرزانگان، به ادبا، به شعرا، به نویسندگان، به گردانندگان مطبوعات؛ امید ما به اینها است؛ اینها [باید] احساس استقلال بکنند، احساس مسئولیّت بکنند، احساس وظیفه کنند. وقتی خواص در یک راهی وارد شدند، افکار عمومی را به آن سمت حرکت میدهند؛ وقتی افکار عمومی در یک کشوری شکل گرفت، سیاستهای اداره‌ی کشور هم به طور قهری به آن سمت حرکت میکند، ناچارند، ناگزیرند. بنابراین، این کاری است ممکن؛ این ممکن است، منتها بدون عمل نمیشود. بدون عمل، هیچ چیزی در دنیا،  نه دستاوردهای دنیایی، نه دستاوردهای اخروی و الهی امکان ندارد: لَیسَ لِلاِنسانِ اِلّا ما سَعىٰ؛باید سعی کرد، باید عمل کرد؛ [اگر] عمل بکنیم، ممکن است.

در این باره به خاطره ای از امام موسی صدر رحمه الله علیه برخوردم که در سال 1345 وقتی مطلع می شوند که امام خمینی دستگیر شده اند، در سفرهای دوره ای که تعریف کرده بودند شروع می کنند با شخصیت ها و مطبوعات مهم بین المللی، فعالان ژنو و هامبورگ و پاریس و بن و دیگر شهرها ارتباط گرفته و قضیه دستگیری امام خمینی را مطرح می کنند و شرح می دهند. این اقدام و کنش گری امام موسی صدر به عنوان عالم دین و یک روشنفکری که از یک کشور دیگر اسلامی شروع می شود و وفاق و اتحاد خود را به عالم دیگر اسلامی با عمل محقق می کند باعث می شود که با همین اقدام خرد آزادی امام خمینی در ایران رقم بخورد تا جایی که آیت الله خوئی می فرمایند:

سفرهای دوره ای امام موسی صدر نقش اصلی در آزادی امام خمینی از زندان داشت

به نظر می آید طرح استراتژیک وحدت علما و فضلای جهان اسلام هنوز روشن نیست و آن طور که بایست باور به حرکت های خرد همه آنها بر موضوعات مشخص جدی گرفته نشده است اما اندک فعالیت امام موسی صدر شاهدی است بر اینکه اتحاد در حوزه کنش گری اتفاقات بزرگی را می تواند رقم بزند.

گلچین آورده‌های غربی با توجه به معنای مهندسی فرهنگی

در یادداشت قبل ذیل عبارت‌هایی که از آقای ناظمی نقل شده بود، بیان شد که نمی‌توان از فرهنگی که همواره همراه در سیستم‌ها و نظام‌ها و حتی علوم و تکنولوژي‌های طراحی شده هست، در أمان بود.

لذا نمی‌توان به راحتی زیر بار هرآنچه از غرب می‌آید رفت؛ حتی تکنولوژي‌ها و ابزار‌ها. در طراحی یک تکنولوژي،‌ فرهنگی مهندسی شده است که کاملا در مقابل بینش توحیدی و باور ما قرار دارد؛ هر چند در ظاهر و نگاه سطحی احساس شود که این یک تکنیک و یا ابزار است و تاثیری بر روی باور ما ندارد؛ ولی با نگاه‌های عمیق‌تر و حتی مرور تجربه‌های گذشته این تاثیرگذاری یافت می‌شود. امکان گلچین تکنولوژي از روزنه باور توحیدی، وجود ندارد. و شاید بتوان گفت این تلاشی بی‌هوده و بی‌ثمر است.

بلکه باید تکنولوژي، سیستم و نظام مخصوص به فرهنگ مهندسی شده خودمان، طراحی و مهندسی شود. باید مهندسی فرهنگی داشته باشیم،  باید براساس فرهنگ خودمان مهندسی کنیم؛ حتی شاید بتوان گفت فرهنگی که از آن خود ما است، اگرچه مهندسی نشده باشد، اگر براساس همین فرهنگ مهندسی و طراحی صورت بگیرد، باز هم ارزشمند‌تر است از آنچه از غرب می‌آید که براساس یک فرهنگ دیگر طراحی شده است؛ فرهنگی که اگر در ضدیت و جنگ با فرهنگ ما نباشد، بی‌گانه با آن است.

در گزینش تکنولوژی هم مفرّی از فرهنگ حاکم بر آن نیست!

آقای مهدی ناظمی عبارتی دارند درباره‌ی مهندسی فرهنگی:

  • «سیستم‌ها و سازمان‌ها، سیاست‌ها و استراتژی‌ها، طرح‌‌ها و برنامه‌ها، علوم و فناوری‌‌ها، خدمات و مصنوعات همه دارای بار فرهنگی اند و ظرفی هستند برای انتقال فرهنگی که براساس آن مهندسی و تولید شده‌اند. ظرف باید متناسب با مظروف طراحی و مهندسی شود»
  • «ارتباط فرهنگ و مهندسی کشورها، نظام‌ها، سازمان‌ها، علوم و فناوری و مصنوعات، نیز از همین دست است. کشور، نظام، سازمان، علم و فناوری و مصنوعی که مبتنی بر فرهنگ ماتریالیسم سکولار مهندسی شده است، نمی‌تواند بار فرهنگ الهی را منتقل نماید. بلکه همان فرهنگ ماتریالیسم سکولار را بازتولید خواهد کرد.»

با توجه به این عبارت‌ها نمی‌توان از فرهنگی که همواره همراه سیستم‌ها و سازمان‌ها، سیاست‌ها و استراتژی‌ها و … و حتی خدمات و مصنوعات است، در امان بود؛ لذا نمی‌توان به راحتی زیر بار هر آنچه از غرب می‌آید رفت، از سازمان‌ها و سیستم‌ها گرفته تا حتی علم و فناوری و تکنولوژی و ابزار!

حتی ابزاری هم اگر در غرب تولید می‌شود، براساس یک فرهنگی است که روح آن حاکم بر طراحی آن ابزار است؛ به عنوان نمونه هنگامی شبکه‌های اجتماعی تصویر محور طراحی می‌شود، یک روح تنوّع طلب پشت آن طراحی است که برای پر کردن فراغت بیشترین تلاش را کرده است، به گونه‌ای که هنگامی که مشغول می‌شود اصلا احساس گذر زمان نکنی و آنقدر غرق در آن بشوی که وقایع اطرافت را متوجه نشوی! بماند آن روح کنترل‌گری که حاکم است بر فضای غرب که نمی‌گذارد هر آنچه هست به تو برسد و بر اساس یک فیلتری با هوش مصنوعی، اجتماع در آن فضا را به‌گونه‌ی دلخواه خود شکل می‌دهد.

لذا قبل از گزینش تکنولوژی‌ها هم حتی باید روی این مسئله تامل کنیم که این گزینش چه بلایی بر سر ما خواهد آورد، ولو اینکه شما گزینش کنید باز هم از فرهنگ همراه و با به عبارت بهتر حاکم بر آن تکنولوژی، در امان نیستید؛ چه برسد به علم، سیستم و نظام‌ها که حکومت فرهنگ در آن‌ها بیشتر و عیان‌تر است.

ابهامی در مهندسی فرهنگی

اساسا مهندسی و طراحی وجود ندارد که فرهنگی نباشد؛ در واقع تمام مهندسی‌ها از ابتدا خلقت عالم انسانی، مهندسی فرهنگی بوده است؛ به عبارت دیگر طراحی و مهندسی بدون آنکه یک فرهنگ و اندیشه این طراحی و مهندسی را در مشت خود نگرفته باشد، امکان ندارد؛ آن طراح به هر حال یک فرهنگ و اندیشه و باوری دارد و یک نظام هندسی ارزش‌ها دارد و این‌ها قطعا در مهندسی و طراحی او تاثیر می‌گذارد؛ و البته در بسیاری از موارد ممکن است این تاثیرگذاری و این که طراحی را یک فرهنگ و یا یک نظام فرهنگی مهندسی شده در مشت بگیرد،‌ ناخودآگاه باشد و طراح به این روح حاکم التفات نداشته باشد، ولی این تاثیر گذاری هست.
حتی اگر قائل باشد که من در حال ابزارسازی هستم و چه ربطی به فرهنگ دارد و در طراحی‌های خود اصلا فرهنگ و هیچ ارزشی را مد نظر قرار نمی‌دهم؛ همین که کاری به فرهنگ ندارد هم خود یک فرهنگ و اندیشه است. همین جا هم باز یک باور، یک فرهنگ که شاید بتوان اسم آن را بی‌فرهنگی گذاشت، این مهندسی را در مشت خود گرفته است.

امّا آیا منظور از مهندسی فرهنگی همین است که روح یک فرهنگ حاکم ـ حال یا خودآگاه و یا ناخودآگاه ـ این طرّاحی‌ها را در مشت خود بگیرد و تاثیرات در طراحی داشته باشد؟ و یا نه باید کمی دایره‌ را ضیق‌تر کرد و برای مواقعی تعبیر «مهندسی فرهنگی» را به کار برد که اولا در یک نظام ارزشی، هندسه ارزش‌ها شکل گرفته باشد و بعد از آن یک مهندسی فرهنگ صورت بگیرد، و بعد بر اساس این فرهنگی که مهندسی شده است، به صورت خودآگاه مهندسی فرهنگی بشود؛ به عبارت دیگر این فرهنگی که مهندسی شده است خودآگاه ترجمه و تزریق در طراحی‌ها و مهندسی‌ها بشود؛ حال این طراحی‌ها در هر زمینه و موضوع و در هر وسعت و اندازه‌ای باشد.

افق تمدنی انقلابی و ضرورت تنفس طلاب در این افق!

انقلاب اسلامی ایران بدون شک پدیده‌ای تمدنی است، هم به این معنا که در چشم انداز خود با هدف احیای تمدن اسلامی رقم خورده است و همین مسیر را دارد طی می‌کند، و هم به این معنا که یک زندگی تمدنی را از انسان انقلابی طلب می کند، زندگی تمدنی یعنی زیستن در افق کلان‌ترین و مهم‌ترین دردها و دغدغه‌های بشری! زندگی تمدنی یعنی تصمیم بر اینکه حیات طیبه را در تمام ابعاد آن روی زمین پیاده کنیم، زندگی تمدن یعنی شخصیت و هویتی متناسب با این دردهای و دغدغه‌های بزرگ داشتن!

اگر افق تمدنی یعنی این، این همان دغدغه مهم و اساسی انبیاء است که برای «قیام به قسط» آمده بودند، برای «خارج کردن انسان از ظلمات به نور» آمده بودند، و در یک کلام برای «خدایی کردن زندگی انسان در همه ابعاد آن» که همان «حیات طیبه» است آمده بودند؛ و اگر «علماء ورثه انبیاء» هستند، که هستند و یکی از فرزندان انبیاء به نام «امام خمینی ره» قیام کرد و ما را از زیر یوغ ظلم و تاریکی در آورد؛ باید عالمان دین بتوانند ذهن و شخصیت و زندگی در افق تمدنی داشته باشند، تا امکان راهبری و به پیش بردن این جریان نورانی انقلاب در مسیر تمدنی خویش باشند.

متأسفانه فضای زندگی طلبگی در حوزه علمیه طوری شکل گرفته است که طلبه را عادت به قرار داشتن در این افق و ماندن در این افق راقی انقلاب را برای او ایجاد نمی کند و این خسارت بسیار بزرگی است. وقتی که عالمان دینی ما که نماد این هویت و شخصیت تمدنی شیعی انقلابی هستند، عادت به زیستن در چنین افقی ندارند، به سرعت جامعه‌ای که پشت سر این هویت به راه افتاده است، از این افقها محروم و تنزل دردها و عزم ها پیدا می کند. چنین جامعه‌ای در مسیر حرکت خود به سمت اهداف متعالی تمدنی که انقلاب به روی او گشوده است، بسیار کند و زیگزاگی حرکت می کند و این یعنی به واسطه یک ضعف شخصیتی که در فضای حوزوی می کاریم، مسیر حرکت به سمت تمدن نوین اسلامی و ظهور ولی عصر ارواحنا فداه را با تأخیر و کندی مواجه می کنیم.

اینکه چطور می شود یک طلبه زندگی تمدنی داشته باشد در این مختصر نمی گنجد، ولی آن چیزی که روشن است این است که این مهم به نحو عمده اتفاق نمی‌افتد.

 

ثمرات عطف توجه به فرهنگ

اصل تمرکز بر فرهنگ و تامل بر آن مفید است. هم اهمیت و ضرورت پیشینی دارد و اساسا فرهنگ مقوله مهمی است. و هم آثار و نتایج متعددی دارد.

توجه و تمرکز بر فرهنگ، حتی بدون مطالعه در این باره مفید است، اگر مطالعات تخصصی هم در کنارش حضور داشته باشد، یقینا کارکردش مضاعف می شود.

در این نوشته قدری به ثمرات عطف توجه به فرهنگ می پردازیم.

  • اولا باعث می شود نگاه های بدوی و بسیط اولیه، تفصیلی تر و عمیق تر شود.
  • هم چنین نقاط ابهام و گنگ، مشخص می شود و روشن تر می شود.
  • نظام اولویتی تشکیل می شود.
  • کم کم، ادبیات خلق می شود و توانایی سخن گفتن در این مقوله بالاتر می رود.
  • ابزارها و روش های مطالعه میدانی شناسایی می شود.
  • منابع مورد مداقه قرار می گیرد.
  • ترسیمی از وضع موجود و وضع مطلوب پدید می اید.
  • اتخاذ مبنا نسبت به امکان مهندسی و معماری و تاثیرگذاری بر آن صورت می گیرد.
  • و…

مثلا در ارائه چند روز گذشته حضرت استاد، عناوین متعددی به کار رفته است، که مرور همین عناوین، نشان دهنده ثمرات زیاد تمرکز بر فرهنگ است.

  • بحث از چیستی فرهنگ
  • توجه به اجتماعی بودن فرهنگ
  • تفکیک فرهنگ به معنای عام از فرهنگ به معنای خاص
  • استفاده از واژه مهندسی فرهنگ
  • تمایز بین مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی
  • تفکیک بین نظام ارزشی و فرهنگ

و مباحثی که در ادامه باید پرداخت:

  • نسبت مهندسی فرهنگ با گفتمان جامع
  • نسبت مهندسی فرهنگ، مهندسی فرهنگی با رهبری فرهنگی
  • ویژگی های فقه و فقیه توانمند در عرصه فرهنگ
  • روش شناسی فقه فرهنگی
  • و…

چرا توحید ؟ مهندسی الهی فرهنگ ؟ ( علت انتخاب ذائقه توحیدی بعنوان محور مرکزی ایده فرهنگی مادر )

مقدمه
اگر یک مرتبه مفاهیم اسلامی متکثر را از برابر نظر بگذرانیم، متوجه خواهیم شد که رکن رکین تمام موضوعات و پشتیبان و تغذیه کننده همه آنها ، توحید است. میتوان ادعا کرد آنچه که خداوند متعال مقرر نموده تا در تمامی کالبد جامعه بشری در یک لایه، و در تمام وجود فرد فرد انسان ها در لایه دیگر، دمیده شود، اصل کلام اوست. به عبارت دیگر اگر خداوند متعال را در مقام مهندس فرهنگ بشر ببینیم، مشخصا اولویتی که به طور عام تعیین میکند، توحید است و این را میشود در بخش قابل توجهی از آیات، روایات و سیره انبیای الهی یک به یک نشان داد.

سوال
اما آیا میتوان این مهندسی الهی فرهنگ را مستقیما به ساحت میدان تنزل داد و در مقام توصیه ی ایده ای فرهنگی، همان توحید را محور قرار داد ؟
به نظر میرسد همان طور که مورد اتفاق است، توحید در راس نظام ارزش ها هست، اما در مقام مهندسی فرهنگ باید زمان و مکان را مورد ملاحظه قرار داد و لزومی ندارد در اینجا، یعنی در مقام ارائه ایده فرهنگی، باز هم “ذائقه توحیدی” محور باشد. بلکه بجای بررسی آیات و روایات و سیره و مشاهدات هستی شناسانه، باید همه اینها را در یک تعامل جدی با وضعیت جامعه امروز ایران، از جهات گوناگون سیاسی و اقتصادی و فکری و اجتماعی و … قرار داد و سپس نسبت به محور ایده فرهنگی مادر تصمیم گرفت !

جواب :
نکاتی که در اشکال آمده کاملا وارد است. بله، باید تمامی جهات سیاسی و اجتماعی و … را در ضمن مطالعات متداول حوزوی لحاظ کرد و سپس به موضوع منتخب ایده فرهنگی مادر دست پیدا کرد.
اما دقیقا شرایط امروز و اینجاست که ما را از اندیشه های کاربردی و انتخاب های تاکتیکی به اندیشه های بنیادین و انتخاب های استراتژیک سوق میدهد، امروز یک تمدن مادی فدرتمند و پر تبختر دارد سقوط میکند و از سویی، ما به سبب اتفاقات 40 سال گذشه در شرایطی هستیم که کنشگر در این سقوط محسوب میشویم. به نحوی که حتی سکوت ما به معنای مقاومت در برابر این سقوط مقدس تلقی خواهد شد !
این شرایط ما را به عمیقترین لایه های اندیشه راهنمایی میکند و آنجا توحید بی هماورد است.

مهندسی ارزش‌ها یا فقاهت

تبدیل شدن چیزی به ارزش ممکن است ارزش دیگری را از بین ببرد و یا چیزی را ضد ارزش کند.
وقتی امری به ارزش تبدیل می‌شود، این تبدیل به ارزش شدن از لوازمش کم‌ارزش و یا حتی ضد ارزش شدن امری دیگر است. لذا نهاد و یا جریانی که ارزش‌ساز است، مسئولیت خطیری بر عهده دارد و اساسا نباید این مهندسی ارزش‌ها و طراحی هندسه ارزش‌ها به دست هر کسی باشد و نباید اجازه داد هر کسی ارزش‌سازی را به دست بگیرد. همین ارزش‌سازی، بی‌ارزش کردن و یا ضد ارزش کردن امر دیگری را در پی‌دارد.

لذا اگر کسی قرار است هندسه ارزش‌ها را طراحی کند و یا بخواهد ارزش‌سازی کند، این امر بر عهده کسی است که شریعت را مجتهدانه بشناسد و همچنین خیلی از دارایی‌های دیگر هم لازم است، ولی این دارایی (شناخت مجتهدانه شریعت) از اهم درایی‌ها است؛ چرا که خود شریعت ارزش‌هایی را معرفی کرده است و ارزش‌سازی می‌کند و نیاز است که شریعت شناخته شود و فهمیده شود که کدام ارزش نسبت به یک ارزش دیگر نزد شریعت دارای اهمیت بیشتر است. در هندسه ارزش‌هایی که شریعت ارائه می دهد، کدام ارزش قلب است و کدام ارزش نقش پا و کدام ارزش نقش مغز را ایفا می‌کند و کدام ارزش نقش موی سر را دارد. فهمیدن هندسه ارزش‌ها در شریعت کار هر کسی نیست و نیاز به یک کار فقیهانه و مجتهدانه دارد؛ لذا نمی‌توان به همین راحتی ارزش‌سازی‌ها و ارزش‌سوزی‌هایی که در صدا و سیما صورت می‌گیرد کنار آمد؛ جامعه مخاطب و طیف مخاطب این نهاد، آن قدری وسیع هست که افراد دغدغه‌مند نمی‌توانند از کنار آن به راحتی بگذرند.

الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت همان مهندسی فرهنگ است

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت155
#ایده_فرهنگی_مادر
#جستار_های_در_باب_مهندسی_فرهنگ
#الگوی_اسلامی_ایرانی_پیشرفت_سند_چشم_انداز_برای_مهندسی_فرهنگ

🔰از سال 92 حضرت آقا مسئله سند چشم انداز بلندمدت برای ایران اسلامی را مطرح کرده اند و برای این مهم یک مرکزی را ایجاد و چندتن از علما و فضلا را مامور به این پروژه که سال 97 جمعبندی اولیه سند خدمت ایشان تقدیم شد و قرار شد 1 سال هم رفع اشکال شود و از قرن جدید این سند به اجرا دراید
سندی که باید یتواند راه ایران تا 50 سال آینده را مشخص کند وبه عنوان سند بالادستی چشم انداز تمام اسناد فرهنگی،اقتصادی،و… باشد
اما اکنون که بحث بر سر مهندسی فرهنگ است باید جایگاه این سند نیز مشخص شود
قطعا و حتما این سند باید ملاک و معیار معماران فرهنگی نیز باشد وشاید بتوان گفت مهندسی فرهنگی همان بخش فرهنگی الگو است که باید محقق شود و مسائل جزئی تر و ساختاری آن فقط برعهده مهندسان فرهنگی است
مقدمه ابلاغیه رهبری برای سند در سال97:
خداوند جلّ و علا را سپاس می‌گزارم که با هدایت و توفیق او تلاش نظام‌مند چند هزار تن از صاحب‌نظران و استادان دانشگاهی و حوزوی و فرزانگان جوان برای طراحی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت پس از هفت سال در چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی به نتیجه رسید. این سند اهمّ مبانی و آرمان‌های پیشرفت را تدوین کرده و اُفق مطلوب کشور را در پنج دهه آینده ترسیم و تدابیر مؤثر برای نیل به آن را طراحی کرده است که با تحقق آن که کاری عظیم و دشوار، امّا ممکن و شیرین است کشور راه پیشرفت را خواهد پیمود و طلیعه مبارک تمدن نوین اسلامی ایرانی در زیست بوم ایران رُخ خواهد نمود. ان‌شاءالله.

با توجه به حساسیت و اهمیت بحث الگو شاید بشود ادعا کرد مهتدسی فرهنگ با نوشتن الگو انجام شده مشکل اصلی و جدی تحقق و پیاده سازی الگوست