نوشته‌ها

لزوم تنها دو مولفه در تعریف کلام انقلابی

در تعریف کلام انقلابی مولفه‌های زیر لازم است:

اولین مولفه در خصوص حشر و نشر این دانش است. مراوده این دانش با اندیشه است. به عبارت دیگر کلام انقلابی مسئولیت پخت و پز اندیشه را برعهده دارد، آن هم اندیشه دینی جامعه. کارهایی از جنس تولید اندیشه، ویرایش و اصلاح، پویایی و روح دمیدن در اندیشه دینی جامعه. و همچنین لازمه کار با اندیشه دینی جامعه، اتصال داشتن با ذهن جامعه است.

تا به اینجا به قسمت کلام پرداخته شده است اما بخش دوم که عبارت است از انقلابی، در واقع مقید کنند جامعه هدف است؛ در واقع این اندیشه‌ای که متکلم به آن می‌پردازد، قرار است پشتیبان کدام حیات باشد؟ در این بخش مشخص می‌شود که این اندیشه قرار است پشتیبان حیات انقلابی باشد. البته حیات انقلابی گستره‌ای به گستردگی عبودیت دارد.

به نظر می‌رسد همین دو مولفه برای تعریف کلام انقلابی که از دو بخش همین عبارت گرفته شده است، برای تعریف این دانش کافی باشد.

چرا کلام؟

عنوان یک علم تصوراتی را به اذهان طلاب حوزه علمیه متبادر می کند. به عنوان مثال وقتی گفته می شود فقه، متبادر به ذهن دانش فقه با تعریف مصطلح و مشهور است. حتی گاهی این تعریف متبادر، صحیح ترین تعریف نیز، نیست!
اگر ما پشتیبانی از ذهن جامعه را مد نظر داریم، شاید در وهله اول چنین به نظر برسد که انتخاب عنوان کلام برای چنین اقدامی موجب شود ذائقه های حوزوی بیشتر با ما همراهی کنند، ولی در واقع اینقدر فاصله کلام مصطلح با کلام انقلابی زیاد است، که خود این موضوع مشکلاتی بر سر تفاهم بر معنای مراد از کلام ایجاد می کند.
در دوره مجازی کلام انقلابی به کرّات بر اثر این اشتراک لفظی گرفتار شدیم؛ چه کسانی که به دنبال علم کلام موجود (دانش جدلی اثبات عقاید دینی و پاسخ به شبهات) بودند و وقتی پسوند «انقلابی» را برای علم کلام دیدند، علاقه مند شدند پس از شرکت در این دوره بتوانند با علم کلام، انقلاب را (به معانی عام) اثبات کنند و شبهات را پاسخ بدهند ‌و لذا، در دوره ثبت نام کردند. توصیف این گروه، از مباحث دوره مجازی بیشتر این بود که مباحث، ساده و سطحی است. از طرف دیگر، کسانی که کلام انقلابی را، به معنای گفتار انقلابی فهمیده بودند و اصلا بنا نداشتند با مباحث عمقی مواجه شوند و لذا، بخش زیادی از مباحث را متوجه نمی شدند.
به هر حال، عنوان کلام برای این مباحث، چالش جدی ایجاد می کند؛ اما سوال اصلی اینست که چرا این عنوان برای این پویش انتخاب شده است؟ و اینکه آیا مزیت های آن، آنقدر زیاد است، که ارزش مواجه شدن با چالش ها و مشکلاتی که ایجاد می کند را، داشته باشد؟

نقدهایی به تعریف کلام انقلابی (1) – نقد به دسته بندی تعاریف کلام مرسوم

تبیینی که در جزوه ارائه شده

جزوه‌ای که با همت جناب استاد فلاح و با همکاری حاج‌آقای فشندی با عنوان «درآمدی بر کلام انقلابی» تهیه شده است، برای تعریف و تثبیت کلام انقلابی نگاهی به سرمایه‌ی مرسوم کلامی دارد که به نظر در مجموع این ادعا که کلام انقلابی یک معنای جدیدی از کلام ارائه داده است و کلام مرسوم را باید عنوان لایه‌ی معارف دین در مقابل فقه و اخلاق داد، موفق نبوده است.

در این جزوه برای تعریف کلام مرسوم به تعاریفی که بزرگان متکلمین ما در طول قرون ارائه دادند مراجعه می‌کند و آن‌ها را به شکل زیر در سه محور محتوایی، روشی و غایی دسته بندی‌ می‌‌کند:

  • علم به ذات خداوند و صفات و افعال او، خصوصا در ارتباط با انسان (محتوایی)
  • «علی نهج الاسلام» یا «علی قانون الاسلام» (روشی)
  • اثبات و تبیین عقاید دینی و پاسخ یا ردّ شبهات وارده بر آنها (غائی)

بعد هم نتیجه می‌گیرد که در همه تعاریف عنوان «عقیده»ی اسلامی (ایمانی، دینی) در تعاریف کلام محور قرار گرفت. و عقیده هم شامل مجموعه‌ای از گزاره‌های معرفتی نسبت به خداوند متعال و صفات و افعال او، جهان هستی و انسان، و قواعد و سنت‌های حاکم برآن دو در رابطه با خداوند است.

نقدهای به این بیان

  1. نقد به دسته‌بندی تعاریف

در دسته بندی تعاریف معمولاً می‌گویند که تعریف یا به موضوع است یا روش یا غایت؛ سه‌گانه‌ای که اینجا استفاده شده؛

اولاً معلوم نیست که منظور از تعریف محتوایی همان تعریف به موضوع است یا نه، و اگر تعریف به موضوع است، آیا موضوع کلام مرسوم ما این بوده یا خیر؟ اگر موضوع کلام مرسوم صرفاً علم به ذات و صفات و افعال خداوند بوده، پس این همه تلاشی که متکلمان در طول تاریخ اسلام برای اثبات و تبیین عقاید دینی و اقناع جامعه نسبت به عقاید دینی و دفع شبهات از ذهن جامعه کردند کجای این موضوع قرار می‌گیرد؟ نمی‌شود که بگوییم متکلمین که موضوع کارشان صرفاً توصیف ذات و صفات و افعال خداوند هست، دست به چنین اقدامی که در موضوع علم آن‌ها نیست زده اند. اضافه‌تر باید گفت که موضوع علم کلام را همه متکلمین ذات و صفات و افعال خداوند ندانسته‌اند، برخی موضوع علم کلام را «موجود بما هو موجود» دانسته‌اند، برخی «معلوم من حیث تعلق به اثبات عقاید دینی» گفته‌اند، برخی دیگر «عقاید دینی» را موضوع علم کلام گفته‌اند، و همچنین برخی کلام را به خاطر گستره‌ی کاری که دارد، دارای موضوع واحد ندانسته و وحدت علم کلام را اعتباری دانسته که غرض و هدف مشترک جامع این علم است.

 

ثانیاً معلوم نیست که منظور از محور روشی، همان تعریف به روش است یا خیر؟ اگر منظور تعریف کلام به روش است که باید بگوییم که «علی نهج الاسلام» که روش نیست، در یک برش روش یا تجربی است، یا عقلی یا نقلی یا شهودی، در عقل تأکید بر استدلال و برهان است، در نقل اعتماد به نقل، و در شهود رسیدن و شهود کردن حقیقت؛ علی نهج الاسلام و علی قانون الاسلام که در تعاریف آمده، به هیچ وجه اشاره‌ای به روش علم کلام ندارد، این عنوان در تعاریف برای جداسازی دانش کلام از فلسفه در جاهایی که فلسفه و کلام به یک موضوع می‌پردازند اشاره دارد، یعنی اگر یکی از رسالت‌های دانش کلام توصیف هستی است، این توصیف را با تأکید بر باورهایی که در دین اسلام هست مورد بحث قرار می‌دهد. در مورد روش دانش کلام هم تقریباً اتفاق نظر وجود دارد که کلام یک روش خاصی ندارد و بستگی به مسئله‌ای که می‌خواهد حل کند و بسته به مخاطبی که می‌خواهد با او صحبت کند از روش‌های متنوع عقلی و نقلی و تجربی بهره می‌برد.

 

ثالثاً در بحث تعریف به غایت نیز تعریفی که ارائه شده تعریف به غایت نیست، بله از این جهت که شامل غایت علم کلام که «دفاع از عقاید دینی» است، می‌شود تعریف به غایت می‌تواند باشد؛ اما در اینجا موضوع علم کلام طبق برخی اقوال که موضوع علم کلام را «عقاید دینی» می‌دانند نیز آورده شده است، پس صرفاً تعریف به غایت نیست.

افزوده‌تر اینکه علم کلام دارای غایت متنوعی است و «دفاع از عقاید دینی» غایت آن نسبت به «عقاید دینی» است، اما اگر علم کلام را نسبت به خود متکلم، نسبت به عموم مردم و نسبت به علوم دینی دیگر در نظر بگیریم دارای غایت متنوع دیگری نیز هست، مثلا غایت کلام نسبت به خود متکلم این است که او را به یک دین شناسی تحقیقی برساند و همچنین در صدد تربیت اعتقادی او می‌باشد، غایت علم کلام در نسبت با عموم مردم ارشاد و هدایت آنان است، غایت علم کلام در نسبت با علوم اسلامی دیگر در برخی تعاریف این است که علوم اسلامی دیگر برای اثبات موضوعات خود نیازمند به دانش کلام هستند؛

 

لذا باید گفت که در تببینی که در این جزوه نسبت به تعریف کلام مرسوم صورت گرفته دقت‌های کافی صورت نگرفته است.

 

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_309

کلام معارف است یا دفاع از دین

کلام در ذهن ما یک دانشی است برای دفاع از دین و وظیفه‌ی مرزبانی دینی را برعهده دارد. در تصور اولیه ما کلام برای اسکات خصم تلاش می‌کند. کلام در تلاش است که شبهات دینی را رفع کند.

امّا هنگامی که به تعاریف کلام نگاهی داشته باشیم، کمی از این تصور دور است. در زیر تعدادی از این تعاریف آمده است:

علم الكلام‏:

      1. هو العلم الّذي يبحث فيه عن ذات اللّه تعالى و صفاته، و المبدأ و المعاد على قانون الشّرع. (شرح العبارات المصطلحة/237)
      2. هو بيان المسائل الّتي هي اصول الدّين الّتي تعلّمها فرض عين. (اصول الدّين للبزدويّ/3)
      3. صناعة علميّة بها ينظر صاحبها في تحقيق العلم بالصّنع و الصّانع، و ما يجوز عليها و ما لا يجوز. (الحدود و الحقائق للبريديّ/228)
      4. إنّه العلم بالقواعد الشّرعيّة الاعتقاديّة المكتسبة عن الأدّلة اليقينيّة. (شرح العقائد النّسفيّة1/6)
      5. سمّوا ما يفيد معرفة العقائد عن أدلّتها، بالكلام. ما يفيد معرفة العقائد من الملكة الحاصلة من ضبط المقدّمات الصّحيحة العقليّة و النّقليّة …. (المصدر1/12)
      6. الملكة الّتي لها اختصاص بإفادة العقائد الدّينيّة عن أدلّتها اليقينيّة (عند القدماء). (المصدر1/16)

البته نباید به همین تعاریف بسنده کرد و باید تعاریف دیگری را هم دید ولی در همین حد از تعاریفی که آمده است، در هیچ کدام به جنبه‌ی دفاعی کلام و یا اسکات خصم و یا دفع شبهه نپرداخته است. چنانچه در تعاریف مذکور می‌بینید کلام به معارف گفته می‌شده است. معارف دینی که ما معمولا آن را دانشی در کنار فقه و اخلاق می‌بینیم و بیشتر جنبه‌ی توصیفی و هستی‌شناسی دارد تا جنبه دفاعی.

سوالی که پیش می‌آید این است که از کدام مقطعی تاریخی این تصورِ دفاع از دین از دانش کلام شکل گرفته است؟ و اینکه چه شد که کلام به‌جای پرداختن به معارف به دفاع دین و دفع شبهه مشغول شد؟

 

برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

الف.
وقتی به تعاریف علم کلام می پردازیم و جملاتی که دقتهایی عالمانه نگاشته شده بررسی می کنیم، توقع داریم حقیقت آنچه که کلام بوده را ببینیم.
پس از آن می خواهیم به واقعیت تاریخی کلام نیز نگاهی بیاندازیم.
پس از آن نیز می خواهیم به نیازهای زمانه نگاهی بیاندازیم و ببینیم آیا باید به این تعاریف و به آن تاریخ پایبند ماند یا خیر(؟).

ب.
چند تعریف در این یادداشت آمده است. البته این تعاریف امر فاخری را به ما نشان می دهد،
ولی به سرعت چند سؤال برایمان ایجاد می شود :

ـ آیا همۀ تعاریف اینها است؟ یعنی همه این طور تعریف کرده اند؟
ـ آیا همین کلام تاریخی را تعریف کرده اند؟
ـ آیا حق داریم به بررسی تاریخی کلام و تعریف پسینی آن بپردازیم؟
ـ این تعریف به دردی هم خواهد خورد؟
ـ آیا حق داریم به تعریف جدیدی بپردازیم؟
ـ آیا این تعریف به دردی خواهد خورد(از منظر جامعه شناسی معرفت)؟

سه منظر مختلف در تعریف علم کلام

چیستی دانش کلام را از سه منظر می توان مورد مطالعه قرار داد:

یکی تعریفی که علمای علم کلام در طول تاریخ از این علم داشته اند. این تعاریف از این جهت مهم است که از نگاه یک متکلم، ابعاد این دانش، موضوعاتش، مسائلش و در نهایت رسالتش چیست. در این رویکرد می توان نظرات علما را ارزیابی کرد و به برایندی از این تعاریف دست یافت که تا حدودی نشان دهنده، عمق شناخت دانشمندان این علم و نحوه نگاه آن ها است.

نگاه دوم این است که دانش کلام را به عنوان یک پدیده اعتباری اجتماعی مورد مطالعه قرار دهیم. یعنی در عالم واقع یک دانشی وجود دارد با ابعاد مختلف و مسائل متعدد، که یک نحوه اشتراکی بین همه این ابعاد و مسائل وجود دارد. این وجه مشترک مثلا پاسخ گویی به شبهات در رابطه به اصول عقاید اسلام باشد. یا مثلا می تواند رسیدگی و پشتیبانی از ذهن و باور مردم باشد.

به نظر می آید منظر دوم، به حقیقت دانش می پردازد و از منظر اول نیز مهم تر است. بلکه می توان گفت غایت منظر اول، کشف تعریف حقیقت دانش کلام است و به خاطر سختی دستیابی به تعریف این دانش، به سراغ اقوال و تعاریف دانشمندان از علم می رویم.

 

منظر سوم نیز توجه به کلام مطلوب و دانشی است که باید باشد. یعنی تعریف بر اساس غرض و فایده مطلوب از این علم. این که دانش کلام می خواهد چه باشد و چه کار کند. چه رسالتی بر عهده دارد و چگونه از عهده بر می آید. توجه به این امور نیز ما را به سمت یک تعریف از دانش کلام سوق می دهد، که تعریفی دیگر از دانش کلام خواهد بود.

 

برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

الف.
موضوع خوبی است!

ب.
سه منظر :
1. تعریف خود علمای کلام؛
2. آنچه محقق شده است؛
3. آنچه شایسته است؛

جالب است!

ج.
تعریف علما :
“تا حدودی نشان دهنده، عمق شناخت دانشمندان این علم و نحوه نگاه آن ها است.”

درست است. کمی هم بوی ارزیابی می دهد. لذا رندانه است.

د.
کلام موجود.
با عبارات ساده تری هم ظاهراً می شد بیان کرد.
به هر حال درست است.

ه.
دانش مطلوب
به نظر می رسد که تعریف سوم را تعریفی «پیشینی» و معیاری معرفی می نماید.
در این صورت شاید خیلی نیاز نباشد به تاریخ حتی سری بزنیم.
یا اگر سری زدیم تنها می خواهیم الهام بگیریم و خیلی مقیّد به آنچه پیش آمده و آنچه بزرگان می گفته اند نیستیم.

آیا تعریف جدید کلام این طوری است؟