نوشته‌ها

کنشگران عرصه گفتمان سازی از نظر شما چه طیف هایی هستند؟

بنا شد وقت یادداشت امروز را به آزمونک اختصاص دهیم و به این سوال پاسخ دهیم :
کنشگران عرصه گفتمان سازی از نظر شما چه طیف هایی هستند؟ هر طیف را تعریف کنید.

مسلما همه انسان ها به عنوان واحدهای شکل دهنده جامعه، کنشگران عرصه گفتمانسازی هستند. اگر بنا باشد واقعا گفتمانی در جامعه ساخته شود، از هیچ یک از این واحدها نباید غفلت کرد.

– یک قول این است که بعضی از افراد نقش ویژه تری در گفتمانسازی دارند. همانطور که در عرصه سیاست بین کنش یک فرد عادی و کنش یک چهره سیاسی تفاوت هست، در عرصه گفتمانسازی هم بین کنش یک فرد عادی با یک نخبه فرهنگی تفاوت وجود دارد.
در نتیجه همین قول است که طیف ها از بالا به پایین یا از پایین به بالا چیده میشوند.
نخبگان علمی در رأس هرم مینشنیند. اساتید حوزه و دانشگاه را اینجا جا میدهیم.
در رتبه بعد نخبگان فکری هستند. حلقه های واسط میان علمی ها و عملی ها را اینجا میگذاریم. افرادی که دو بعدی هستند.
بعد از آنها نخبگان فرهنگی و سپس نخبگان تبلیغی قرار میگیرند. سخنرانان مطرح و مداحان معروف را هم اینجا میگذاریم.
لابد در رده اخر هم سفله گان، عوام الناس و رعیت قرار دارند !!! این دسته آخر دیگر نقش خاصی در گفتمانسازی ندارند. عمده نقش برای اساتید حوزه و مداحان و سخنرانان است. اینها بیشتر مخاطب گفتمانسازی هستند. باید بنشینند پای منبر تا برایشان گفتمان بسازیم !

– قول مقابل این است که نه ! رهبر من آن طفل سیزده ساله است !
رهبری گفتمانسازی لااقل در ادبیات شیعی و مردمسالارانه اینگونه نیست !
چه کسی گفته که گفتمان از نخبگان علمی سرچشمه میگیرد ؟
یادم هست زمانی به دنبال منشأ شکل گیری شخصیت شهید مجاهد سید مجتبی نواب صفوی میگشتم.
میخواستم بفهمم ایشان بعنوان یک نخبه عملیاتی، ذیل کدام نخبه فکری و تبعا نخبه علمی تلمذ کرده است که توانسته با کلامش و رفتارش یک طوفان روحی در رهبر امروز انقلاب اسلامی امام سید علی خامنه ای (حفطه الله ) و افراد دیگری مانند یاسر عرفات و نخست وزیر اندونزی و جماع اخوان المسلمین و … ایجاد کند ؟
در عین ناباوری به چیزی جز فضای عمومی مردم ایران نرسیدم !
البته شکی نیست که در شکل گیری این فضای عمومی، یکسری نخبگان علمی و فکری و … دخیل بوده اند. اما خب پدرانی که نان حلال آوردند و ذلت را نخواستند و مادرانی که با عفت شیر دادند هم تاثیرشان کمتر نبوده !

جریان های فتوت در طول تاریخ، دقیقا همین کار گفتمانسازی را از وسط جامعه و در اصناف پیشه وری در بازار و محلات پی میگرفتند. اتفاقا این جریان گفتمانی، در بسیاری از موارد ، گفتمان رقیب را که توسط سخنرانان مشهور و مثلا نخبگان پشتیبانی میشد زمین میزد !

“اگر” بشود کنشگران عرصه گفتمانسازی را طیف بندی کرد ( که البته مشکل است و اصلا انقدر منظم نیست که انقدر ساده طیف بندی شود ) ،
و “اگر” بشود بین این طیف ها یکی را بر دیگری برتری داد و قضاوت کرد که این طیف اثرگذار تر است، ( که این هم سخت است )
آن وقت میشود این طیف ها را مرتب معرفی کرد.

اما پیشنهاد دیگری که میشود مطرح نمود این است که در مسیر گفتمانسازی از سیره رسول خدا (ص) بهره بگیریم و برای فهم اینکه روی کدام اقشار باید کار کرد و از کجا باید شروع کرد، کار استنباطی کنیم.

برای آغاز این ماجرا چند گزاره به ذهنم میرسد :
– در زمان پیامبر داستان سرایان و شاعران بیشترین کنشگری را در گفتمانسازی روی مردم داشتند. اتفاقا کفار هم بعدا از همین ها برای گفتمانسازی علیه اسلام استفاده میکردند. پیامبر (ص) به اینها هیچ اعتنایی نکرد و آنها را مانند بقیه مردم مورد خطاب قرار داد. بلکه دعوتش این بود که از اینها دوری کنید.
– پیامبر دعوت را بجای افراد دارای بیشترین تاثیر از افرادی شروع کرد که یتوقع منهم القبول ! یعنی خویشاوندان که او را میشناختند و احتمال قبولشان بود.
– پیامبر برای گفتمانسازی یک مجموعه کارهای عینی انجام میداد مانند نماز خواندن رو به کعبه
– پیامبر برای گفتمانسازی افرادی را تربیت نموده ( که از اقشار متنوعی بودند ) و به نقاط متعددی فرستادند. این افراد اولین بار توسط پیامبر به مردمان آن منطقه معرفی شدند و از قبل میان انها محبوبیتی نداشتند.

این گزاره ها قابلیت این را دارد که صدها برابر بیشتر بشود و دلالت های بیشتری از سیره اهل بیت (ع) و سیره امام خمینی (ره) ردیف شده و از آنها استفاده شود.

نکته :
ممکن است نتیجه این پویش همان باشد که نخبگان علمی را در صدر و مردمان عادی را در ذیل بگذاریم. اما انگاه این چینش یک چینش مستحکم خواهد بود و قدم های عاملان به آن را استوار میسازد.
نکته :
رعایت زمان و مکان ، البته جزء مهم همین فرایند پیشنهادی است.
.

موانع تحقق آزاداندیشی و راه حل ( با نظر به کتاب آزاداندیشی پیشرفت در ساحت تفکر )

کتاب آزاداندیشی، پیشرفت در ساحت تفکر مواردی را تحت عنوان نسبتا متناقض نمای “پیشران های موثر در فقدان آزاداندیشی” جمع آوری نموده است و معتقد است این موارد مانع تحقق معنای آزاداندیشی در جامعه امروز ما هستند. لازم به ذکر است که این موارد از میان مصاحبه های مولفان با اندیشمندان اصطیاد شده اند و در ذیل هر مورد به منبع آن نیز اشاره شده است.
به نظر می رسد آن موارد را میتوان در 5 گروه شامل موانع عاطفی، اجتماعی، ساختاری، ذهنی و تربیتی نمود.
هدف از این دسته بندی آن است که بدانیم اندیشمندان مورد مصاحبه و به تبع آنان، مولفین کتاب عمده نارسایی در امر آزاداندیشی را در چه ناحیه ای میدانند ؟ و سپس به راهکار احتمالی رفع این موانع اشاره کنیم.

1- احساس عدم امنیت و آزادی بیان » مانع عاطفی
2- فقدان اعتماد به استفاده صحیح از ثمرات اندیشه » مانع عاطفی
3- منافع حزبی و سیاست زدگی » مانع اجتماعی
4- رفتار جامعه ایرانی » مانع اجتماعی
5- سنت فرهنگی ایرانی » مانع اجتماعی
6- عدم تلقی واحد » مانع ذهنی
7- عدم زمینه های لازم اخلاقی » مانع اجتماعی
8- سودجویی » مانع اجتماعی
9- خودباختگی در برابر غرب » مانع اجتماعی / ذهنی
10- سابقه بد آزاداندیشی در ایران » مانع اجتماعی
11- قدسی انگاری سنت » مانع اجتماعی
12- محدودیت در قالب کرسی های آزاداندیشی » مانع ساختاری
13- ناکارآمدی نهادهای متصدی آزاداندیشی » مانع ساختاری
14- ضعف در نهادهای غیررسمی گفتگو و آزاداندیشی در ایران » مانع اجتماعی / ساختاری
15- فقدان آموزش مهارت های لازم » مانع تربیتی

همانطور که مشاهده شد غالب موانع از جنس اجتماعی هستند.
میتوان موانع عاطفی که جلوی آزاداندیشی فرد را میگیرند را نیز متاثر از شرایط جامعه دانست.
به نظر میرسد موانع ذهنی و موانع اجتماعی در یک دور قرار دارند. همانطور که فرهنگ جامعه میتواند ذهن جامعه را ارتقا بدهد، ذهن جامعه نیز چنین نقشی در قبال فرهنگ جامعه ایفا میکند.
ساختار های ترویجی و ساختار تعلیم و تربیت نیز در بستری از اندیشه و فرهنگ جامعه پیاده میشوند.
اگر بصورت منطقی نگاه کنیم باید ابتدا زمینه را مساعد بسازی.
این نکته دو راه حل را تولید میکند :
– آغاز از اصلاح اجتماعی
– آغاز از اصلاح اندیشه
از آنجا که اثر فرهنگ و جامعه بر ذهن، ناخودآگاه بوده و این اثر اندیشه در جامعه است که به شکل خوداگاه رخ میدهد، اصلاح اندیشه ای اولویت بالاتری را پیدا خواهد کرد.
اولین گام در اصلاح وضعیت اندیشه ای آزاداندیشی ایجاد تلقی واحد از تعریف آزاداندیشی در میان نخبگان خواهد بود.

بحران پیشرفت اندیشی در فرهنگ

یک شهر پیشرفته ! یک ساختمان پیشرفته !
اولین تصویری که از این دو عبارت به ذهن اکثر ما خطور میکند، نمایی از انحصار مفهوم پیشرفت در امور مادی و رفاهی خواهد بود. معمولا شهری را پیشرفته میدانیم که بواسطه فناوری های نوین، حمل و نقل، تهیه نیازهای روزمره و به طور کلی زندگی در آن راحت و سریع اتفاق می افتد. حتی ممکن است پیشرفت را در دایره ای تنگ تر نیز تصور کنیم و صرف بهره بردن از ابزارهای تکنولوژیک را مساوی با پیشرفت بدانیم !
بیایید یک بار دیگر این امر را آزمایش کنیم !
اگر از 10 نفر که بلحاظ مالی و فرهنگی در سطح متوسطی قرار دارند بپرسیم در هر کدام از این دو حوزه ، برای پنج سال دیگر چه اهدافی را در نظر دارید، غالب افراد در فضای مالی مطلوب هایی در نظر دارند که اکنون وجود ندارد و سعی میکنند در این مدت به آن دست پیدا کنند. اما در فضای فرهنگی، مطلوب غالب افراد نگاه داشتن وضعیت فعلی شان یا بازگشت به وضعیت مطلوبی است که قبلا در خود آنها یا در جامعه شان محقق بوده است !

شاید بتوان با مقایسه میان سازمان های فرهنگی و غیرفرهنگی نیز مجددا همین تصویر را نشان داد.
همه ما به محض تصور مفهوم پیشرفت و تصور مفهوم فرهنگ، میتوانیم بیگانگی این دو مفهوم در محیط پیرامون خود را تصدیق کنیم !
این وضعیت دقیقا به معنای رکود و انفعال فرهنگی خواهد بود و پرواضح است که رکود و انفعال فرهنگی یک ملت آغازی بر رکود و انفعال سیاسی و اقتصادی آن ملت است.

اما چرا اینگونه شد؟
مسلم است که پیش رفتن جایی معنا دارد که رفتن معنا داشته باشد. رفتن نیز زمانی معنادار خواهد بود که مقصدی ( ولو فرضی ) در کار باشد.
پس بحران اصلی و اولی عدم پیشرفت اندیشی در حوزه فرهنگ نیست، بلکه عدم رفت اندیشی در حوزه فرهنگ است !
به عبارت دیگر ، پیشرفت، نسخه برتر رفتن بشمار می آید.

در 3 حالت “رفتن” ناشدنی به نظر می آید و به تبع آن، حرفی از پیشرفت هم نمیتوان زد !
فرض اول جایی است که اساسا مقصدی وجود ندارد.
فرض دوم جایی است که هدف هست اما راه مشخص نیست.
فرض سوم جایی است که اهداف آنقدر متعدد هستند که رفتن سمت هر کدام ، با توجه به وانهادن اهداف دیگر ، بی معنا میشود !
در موضوع مورد بحث ما یعنی “فرهنگ” قطعا مقاصدی وجود دارد که هم مورد اتفاق نظر کارشناسان وعموم جامعه هستند و هم روشنی و وضوح قابل قبولی دارند. مثل مثل تولید علم، مثل ضایع نکردن حقوق یکدیگر، مثل کتابخوانی و مانند اینها.
فرض دوم نیز اگرچه بلحاظ نظری درست است اما در عمل، اینطور نیست که مقصدی فرهنگی روشن باشد و به سبب مشخص نبودن راه نتوانیم به سمت آن گام برداریم. چرا که عقلا برای مقاصدی که راهی به سوی آنها ندارند راه هایی را تولید میکنند یا لااقل از کسانی که به آن مقصد رسیده اند تقلید میکنند. به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل ، و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم !
به نظر میرسد آن چه در حوزه فرهنگ سبب راه نرفتن شده است، همین تعدد مقاصد است. این بخاطر ویژگی ذاتی فرهنگ، یعنی پر مولفه بودن است. شاید کمتر مفهومی را بشر اعتبار کرده باشد که مانند فرهنگ گسترده و پردامنه باشد.
این مسئله و مشکل، در جامعه ما یک تقویت کننده اساسی از سوی مذهب نیز دارد. از در منظومه آیات و روایت ده ها بلکه صدها مطلوب که همگی به نوعی فرهنگی محسوب میشوند فهرست شده است. از طرفی سیره انبیا و اهل بیت (علیهم السلام ) یک پدیده تاریخی بوده و ارزش هایی که هرکدام در یک بازه تاریخی محور قرار گرفته اند ، امروز همگی پیش روی ما مجتمع اند.

چه میتوان کرد ؟
عوامل متعددی باعث شده اند تا به سوی مقصدهای فرهنگی که از دور پیداست نرسیم !
وضعیت نهادها و مجموعه های فرهنگی در حال حاضر مانند سواری است که هم میخواهد به نقطه الف سفر کند هم به نقطه ب و هم به نقطه ج ! به سمت هرکدام که حرکن میکند ، در میانه راه حس میکند از نقاط دیگر دور شده است و به سمت نقطه دیگر برمیگردد و این چرخه هزاران بار تکرار میشود تا سوار از پا بیافتد!
به عنوان مثال مجموعه ای فرهنگی میخواهد روی حجاب کار کند وبه مقصد فرهنگی در موضوع حجاب دست پیدا کند. اما نیمه های راه احساس میکند از مقصد دیگری به نام ارزشمند بودن ملیت ایرانی دور شده است، پس کمی از حجاب دست کشیده و روی ملیت گرایی دست میگذارد. بعد از مدتی سیر در مسیر ملی گرایی ناگهان حس میکند لحظه به لحظه دارد از مطلوب برابری انسان ها دور میشود. حالا که به سمت مقصد برابری میچرخد میبیند که از حجاب چقدر دور شده !
امام صادق (ع) فرمود : العامل علی غیر بصیره کالسائر علی غیر الطریق ، لا تزیده سرعه السیر الا بعدا ! ( کافی -1 -43 )
کسی که کاری را بدون بصیرت انجام دهد مانند کسی است که در بیراهه سیر میکند ، هر چه سرعتش بیشتر شود از مقصد دور تر میشود !

بصیرت در مسیر نیل به مقاصد فرهنگی چگونه ایجاد میشود؟
مسلم است که این راه، راهبر میخواهد. اما همان راهبر بصیرت را چگونه بافته و چگونه حیرت را از بین میبرد؟

مدیریت عمق تولیدات فرهنگی ، کارویژه عاقله فرهنگ !

هر از چند گاهی با یادداشت ها، مستند ها و گفتگوهایی رو به رو میشویم که دارند لایه ای عمیق تر از آن چه در نگاه عموم مردم، حتی بعضی اقشار فرهیخته آنها دیده میشود را مورد برررسی قرار میدهند.
مثلا بجای بحث درباره انواع و اقسام موسیقی و اثراتی که در ذهن و عاطفه مردم دارند. به اثر کلی موسیقی در روان انسان میپردازند یا در مقام دلسوزی برای فرهنگ جامعه ایرانی در برهه ای که به جام جهانی فوتبال نزدیک شده است، بجای بررسی اینکه در همین برهه چه فعالیتی میتوان ارائه داد به نقد اصل ورزش فوتبال میپردازد و فرضیه هایی مانند فراماسونی بودن ورزش فوتبال و استعماری بودن آن ارائه میدهند.
به نظر میرسد روشی که از آن صحبت شد، مورد تایید دین اسلام هم باشد. امیرالمومنین (ع) نیز برای خارج کردن حب دنیا از قلب های مردم آن را به اشیاء پست تشبیه میکند و نهاد دنیا را پست جلوه میدهد. ایشان ریشه رفتارهای مردم را که دنیاطلبی است نشانه قرار میدهند و در سرشاخه ها با دنیاطلبی درگیر نمیشوند، بلکه خود دنیا و پستی وجودی آن را متذکر میشوند.
این روش و همه گفتگوها، نشست ها، تولیدات رسانه ای و نوشته جاتی که به این روش پایبند هستند، بخاطر عمق بالا مورد تقدیر بخشی خاصی از مردم قرار میگیرند اما معمولا به عینیت وصل نمیشوند و کارامدی شان محل شبهه است.
طبع این روش با طبع دانش فلسفه سازگار است. البته با طبع علوم انسانی در کشور ما هم سازگار است !!!

اما این بخشی از فضای موجود است. در مقابل آن تولیدات، ما به طور روزمره تولیداتی را مشاهده میکنیم که دقیقا در سطحی ترین لایه ممکن ساخته میشوند. یادداشت های زرد، گفتگوهای فوتبالی دوشنبه شب شبکه سه، بخش عمده ای از فیلم های طنز و غالب تولیدات شبکه های اجتماعی از این دست هستند.
مثلا بجای بحث درباره انواع و اقسام موسیقی و اثراتی که در ذهن و عاطفه مردم دارند، خود موسیقی را پخش میکند و نهایتا از سبک و ملودی و سازنده سخن میگوید. یا در مقام دلسوزی برای فرهنگ جامعه ایرانی در برهه ای که به جام جهانی فوتبال نزدیک شده است، صرفا از گرانی بلیط یا زمان بد مسابقه ها شکایت میکند !
به نطر میرسد این روش هم اتفاقا مورد تایید دین اسلام باشد ! امیرالمومنین (ع) بجای بررسی بهره وجودی زن و مرد و تفاوت آنها در خلقت و یا مبنای اسلام درباره روابط آنها ، فقط میفرماید : آیا غیرت ندارید که زنانتان در بازار با مردان برخورد میکنند ؟ ( نقل به مضمون )
این روش و هم هتولیدات مبتنی بر آن مورد تقدیر بیشتر افراد جامعه قرار میگیرند و دقیقا وسط عینیت جامعه نقش ایفا میکنند، اگرچه بخشی از فرهیختگان آن ها را بی ارزش قلمداد کنند.
طبع این روش اساسا با طبع دانش سازگار نیست !

در مقام جمع میان این دو روش باید گفت که انسان ذومراتب است و زندگی اجتماعی او نیز مراتبی متعدد و پیچیده دارد . شریعت و تمثل آن که بیان نورانی امیرالمومنین (ع) باشد نیز از انجایی که به تناسب انسان است، همه این مراتب را شامل میشود و هر بخش را با مرتبه ای میتوان تفسیر نمود.
جامعه انسانی علاوه بر این لایه سطحی، آن لایه عمیق را هم دارد. و البته میتوان میان این دو مرتبه صد ها منزل تصویر نمود که تولیدات رسانه ای و ادبیاتی و پویش های اندیشه ای میتواند در تمامی آنها جاری باشد.
عاقله فرهنگ نهادی است که همه این مراتب را باید تحت اشراف اطلاعاتی، محبت و دلسوزی و فهم عمیق راهبردی خود بگیرد و سعی در جریان اندیشه در تمامی این لایه ها داشته باشد.

چرا مسئله حل نمی‌شود؟

در تاریخ ۶ / ۶ / ۱۴۰۰ در نخستین دیدار رئیس‌جمهور (آقای رئیسی) و اعضای هیئت دولت سیزدهم؛ حضرت آقا نیازمندی ساختار فرهنگی کشور به یک بازسازی انقلابی را مطرح می‌کنند؛ “ساختار فرهنگی کشور نیاز به یک بازسازی انقلابی دارد”. و همچنین دو ماه بعد در ۲۳ / ۸ / ۱۴۰۰ در حکم شورای عالی فرهنگی دوباره بر این مشکل و مسئله فرهنگ تاکید می‌کنند و تنها وسیله‌ی مصون‌سازی فرهنگ عمومی کشور در مقابل هجمه‌های فرهنگی دشمن را این بیان می‌کنند که “شاکله و آرایش عمومی فرهنگ در همه‌ی بخش‌های گسترده‌ی آن، نیازمند «نظم» و «محتوای» انقلابی است.”

تا به اینجا را به عنوان یک مقدمه از بنده بپذیرید؛ در ادامه می‌خواهم بپرسم با توجه به گذشت یکسال از مطرح کردن این بیانات از جانب حضرت آقا، چه اتفاقی در عرصه‌ی فرهنگ رخ داده است و چه اقداماتی انجام شده است؟
از آنجایی که بنده چیزی نیافتم و چیزی به چشم بنده نیامده است، به ادامه یادداشت می‌پردازم، ولی اگر شما توانستید پاسخ سوال بالا را بدهید، لازم نیست یادداشت را ادامه دهید و در صدد پاسخ به سوال بعدی برآیید!

سوال این است که مگر بهتر از آقای رئیسی هم داشتیم که رئیس جمهور شود؟ با توجه به شرایط و اقتضائات بهتر از آقای رئیسی چه کسی می‌توانست بر سر کار بیاید؟‌ الان ما در واقع «دولت انقلابی» را بر  سرکار آورده‌ایم و از طرفی هم مجلس انقلابی را همراه با دولت داریم؛ پس مشکل در کجا است که این فرمایش حضرت آقا هنوز روی زمین مانده است؟

شاید پاسخ‌های اجمالی از این قرار باشد:

– ساختار‌ها مشکل دارد.

لذا شما نمی‌توانید با تغییر یک فرد مشکل را حل کنید.

– جایگاه‌ها مشکل‌دارد؛

دولت اسلامی نیاز است، نه رئیس‌جمهور خوب مسلمان!

– سازمان‌ها مانع و مشکل‌ساز هستند!

– خود مسئله فرهنگ، مسئله‌ای سخت و پیچیده‌ است و سخت یاب است.

– بعضی از مسئولین و نخبه‌گان در مسئله فرهنگ ورود نمی‌کنند و آن را کم ارزش می‌پندارند

– نوع حل مسئله مشکل دارد؛

سبک حل مسئله در کشور ما مشکل دارد!