نوشته‌ها

اقسام آزادی عقیده

آزادی عقیده به سه معناست که دو معنای آن مضموم و یک معنای آن ممدوح است:

دو معنای آزادی عقیده که مضموم و مردود

1- پلورالیسم: همه عقاید حق هستند

در این معنا از آزادی عقیده گفته می شود که همه عقاید باید آزاد باشند چون همه آنها حق هستند، یا به عبارت دیگر چون دست ما از رسیدن به حق کوتاه است، یا حقی وجود ندارد، پس به همه عقاید احترام بگذاریم و اعلام آزادی عقیده کنیم.

این معنا از آزادی عقیده به همه ادله عقلی و نقلی که در رد پلورالیسم آمده است مردود است. اما چیزی که واضح است، از نظر اسلام هم حق هست و امکان رسیدن به آن هست و هم این حق همان عقاید صحیح اسلامی است.

این قسم را آزادی عقیده ننامیم بهتر است، زیرا خیلی وضع متناسبی نیست، در واقع نتیجه نسبیت عدم غیرت در عقیده است و حکم به اینکه بگذارید همه عقاید در جامعه پخش باشند؛ بهتر است به این قسم همان عنوان پلورالیسم در حقانیت یا تکثرگرایی اعتقادی یا متکثر بودن حق بدهیم، مخصوصاً که پیشنهاد نهایی این نوشته این است که آزادی عقیده را معنایی ممدوح بدهیم و در معنای سومی که خواهد آمد به کار ببریم.

2- اجازه بدهیم همه عقاید تبدیل به پدیده اجتماعی شوند

در این معنا فارغ از اینکه معتقد به پلورالیسم باشیم یا نه، ادعا می شود که باید اجازه بدهیم که هر عقیده ای توانست یارگیری کرده و در جامعه ساری و جاری شود. هر چند که در نهایت پشت صحنه چنین ذهنی قائل شدن به پلورالیسم در حقانیت وجود دارد، و کسی که قائل به حق باشد هیچ وقت زیر بار این نخواهد رفت، که عقاید باطل سر تا پای جامعه را بگیرند و او صرفاً مجاز باشد که به ترویج عقاید خود بپردازد. به خصوص که عقاید باطل به دلیل عدم محدودیت در استفاده از ابزارها با انواع کارهای کثیف رسانه ای می تواند خود را در جامعه بسط بدهد و ایمان جامعه را از بین ببرد.

واژه آزادی عقیده برای این مورد نیز چندان مناسب نیست، هر چند که بی تناسب هم نیست ولی بهتر است اینجا عناوینی مثل ترویج عقاید فرقه ای / یارگیری فرقه ای / ترویج عقاید انحرافی یا باطل بدهیم.

 

3- آزادی عقیده (ممدوح)

انسان بعد از آزاداندیشی، به عقایدی می رسد و آزاد است که این عقاید را اتخاد کند. اگر این عقاید باطل یا غلط باشند، بسته به میزان توانایی فکری خود و یا تلاش برای تکمیل توانایی فکری خود (میزان استضعاف) مورد بازخواست عقوبتی الهی در دنیا و آخرت قرار می گیرد.

لذا این آزادی عقیده ممدوح است به دلیل اینکه عقایدی که ناشی از اندیشه باشد و با دغدغه رسیدن به حق (آزاداندیشانه) حاصل شده باشد، در واقع از مسیر درستی رفته است و می تواند به عنوان عقیده برگزیده انسان مجاز شمرده شود؛ هر چند که اگر انسان از این مسیر درست به عقاید باطلی برسد ممکن است  معذر نباشد.

پیشنهاد می شود که آزادی عقیده را برای اینجا وضع کنیم. اما اگر واژه برای معانی مضموم وضع شده اگر می توانیم تغییر بدهیم و اگر نمی توانیم اینجا اسم، آزادی عقاید ناشی از آزاداندیشی را وضع کنیم!

.

#یادداشت_364

عقیل رضانسب 14020307

 

نحوه تعامل با باطل

يادداشت 10 – نحوه تعامل با باطل

 

[فرستاده شده از عقيل رضانسب]

#يادداشت

#روح_توحيد_نفي_عبوديت_غير_خدا

#توحيد_از_ديدگاه_انسان_شناختي

#عقيل_رضانسب

#يادداشت_10

#جلسه_110

 

? #نحوه_تعامل_با_باطل

 

? جامعه اي كه هيچ باطلي در آن نباشد و مسير كاملا براي جريان حق باز باشد، تقريبا نه وجود داشته و نه دارد، فقط ان شاء الله در زمان ظهور تحقق بيابد (؟!)

بنابراين مي شود بحث را در دو مقام بحث كرد

1️ آيا وجود اختلاف مطلوب است؟

در اين بحث اگر كسي بخواهد قائل به مطلوب بودن وجود اختلافات بشود و بخواهد به لوازم آن پايبند باشد، خيلي راحت به پلوراليسم در حق مي رسد؛ به اين معنا كه حق مطلقي وجود ندارد و هر گفته اي بهره اي از حق دارد؛ و معلوم است كه اين انديشه در فضاي توحيدي انديشه مترودي است، و اساسا انديشه هاي غير توحيدي نفي و طرد 100 درصد مي شوند؛ و اساسا ادبيات حق و باطل ادبياتي است كه معلوم و واضح است كه دين اسلام مدافع و بيان كننده آن است.

خود همين مقاله هم با عنواني كه دارد (روح توحيد نفي عبوديت غير خدا) مي خواهد بگويد كه هر چه كه غير خدا باشد بايد عبوديتش نفي 100 درصد شود. چون فقط خدا است كه حق است.

2️ نحوه برخورد با اختلافات موجود در جامعه اسلامي

بحث بعدي اين است كه با اختلافات مبنايي در جامعه اسلامي چه بايد كرد؟ منظور اختلافاتي نيست كه به نحوي اختلاف سليقه در اجراي دين است، بلكه اختلافاتي از جنس همين چيزهايي كه دوستان مثال مي زدند، يعني در جامعه اسلامي يك عده ماركسيست هستند، يك عده مثل سروش قائل به نظراتي هستند كه ضديت آن ها با مباني ديني آشكار است مثلا همين پلوراليسم!

در اينجا كه به نظر مي رسد دوستان بيشتر اين قسمت منظورشان باشد، به نظر مي رسد كه مي شود قائل به يك نوع تساهل و تسامح شد! البته نه به معناي تساهل و تسامح در اصل اينكه خودمان هم شك كنيم كه آن ها حق هستند يا ما! يا طوري كه جامعه را گرفتار شبهات و ترديد ها كنيم! بلكه به معناي مدارا و رفق.

مدارا و رفق عنصري ويژه در عقايد ديني است و در روايات داريم كه المداراة نصف الايمان! يا قُفْلُ‏ الْإِيمَانِ‏ الرِّفْق!

به اين معنا كه براي شيوه و روش جامعه اسلامي چون مبتني بر رشد فكر مردم و عبور مردم از گردنه هاي شبهات و عقايد باطل است، بايد به مدافعين اين نظريه ها به صورتي كه هيمنه حكومت اسلامي حفظ شود اجازه حيات داد، تا در تعاملي كه با جريان حق و عقايد حقه مي كنند، باعث پيشرفت جامعه اسلامي و عبور آن ها از اين گردنه هاي باطل گردد.

لذا خيلي مهم است كه بايد اين حالت مهيمن بودن حفظ شود. يعني طوري نباشد كه ديگر تبليغ ماركسيست و ليبراليسم به صورت رسمي تريبون داشته باشد و اجازه ياركشي داشته باشند.

 

مسئله در اينجا اين است كه در مقام جاري شدن حق، بايد به شكلي كه حق مهيمن باشد اجازه حيات كنترل شده به جريان هاي معارض داده شود.

.