خواندن کتاب خوب

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت178
#آزاداندیشی
#خواندن_کتاب_خوب

نوشتن را بررسی می کردیم یکی دیگر از مولفه های مهم در اهل قلم اینست که فردی که میخواهد بنویسد باید نوشته هم زیاد بخواند
نه اینکه هر نوشته ای را بخواند بلکه نوشته خوب زیاد بخواند رهبری فرمودند طلبه دستش از کتاب نباید خالی شود پرخوانی یک مدل برتر شدن است انسان در همه زمینه ها چند کتابی خوانده باشد
همه چیز فقه و اصول نیست
طلبه باید تاریخ اسلام تاریخ معاصر تاریخ ادیان تاریخ انقلاب های جهان و..را بخواند
کتاب ادبی رمان و شعر هم بخواند
این پرخوانی علاوه بر جامعیت بخشیدن به شخصیت ما دائره لغات هم برای قلم زدن زیاد می کند
در ادامه چند کتاب که توسط رهبری تایید و توصیه به مطالعه شده را معرفی می کنیم

بینوایان / ویکتور هوگو
«به نظر من بینوایان ویکتور هوگو برترین رمانی است که در طول تاریخ نوشته شده است. من همه‌ رمان‌های طول تاریخ را نخوانده‌ام، شکی در این نیست، اما من مقدار زیادی رمان خوانده‌ام که مربوط به حوادث قرن‌های گوناگون هم هست. بعضی رمان‌های خیلی قدیمی را هم خوانده‌ام. مثلاً فرض کنید کمدی الهی را خوانده‌ام. امیرارسلان هم خوانده‌ام. الف لیله و هزار و یک شب را هم خوانده‌ام. وقتی نگاه می‌کنم به این رمانی که ویکتور هوگو نوشته، می‌بینم این چیزی است که اصلاً امکان ندارد هیچکس بتواند بهتر از این بنویسد یا نوشته باشد و معروف نباشد و مثل منی که در عالم رمان بوده‌ام، این را ندیده باشم یا اسمش را نشنیده باشم … من می‌گویم بینوایان یک معجزه است در عالم رمان‌نویسی، در عالم کتاب‌نویسی. واقعاً یک معجزه است … زمانی که جوان‌ها زیاد دور و بر من می‌آمدند قبل از انقلاب، بارها این را گفته‌ام که بروید یک دور حتماً بینوایان را بخوانید. این بینوایان کتاب جامعه‌شناسی است، کتاب تاریخی است، کتاب انتقادی است، کتاب الهی است، کتاب محبت و عاطفه و عشق است.»

مهاتما گاندی / رومن رولان
«یک وقت به یکی از این آقایان اهل قلم و ادبیات که می گفت می خواهم شرح حالی از امام بنویسم گفتم، اگر می خواهی از امام شرح حالی بنویسی حتماً کتاب «مهاتما گاندی» را که «رومن رولان» نوشته بخوان. انصافاً «رومن رولان» در تصویرسازی آدم فوق العاده ای است.
هم در رمان هایش این طور است. هم در شرح حال هایش، «رومن رولان» یک، دو سه رمان بزرگ خوب دارد که از لحاظ داستانی، در حدّ رمان های درجه یک دنیا نیست اما از لحاظ تصویر و توصیف… به خصوص تبیین آن خصوصیات روانی و فکری چیز فوق العاده‌ای است…راجع به گاندی من خیلی کتاب خوانده‌ام اما هیچ کدام به خوبی این کتاب نبود. نویسنده مدت کوتاهی به هند رفته و شخصیت گاندی را ـ شخصیت معنوی او را ـ اندازه گیری کرده و با بهترین بیانی توصیف نموده است…»

لذات فلسفه / ویل دورانت

رهبر انقلاب در دیدار با برخی امامان جمعه در دی‌ماه 1380 در خصوص کتاب «لذات فلسفه» ویل دورانت گفته‌اند: «حتی در مطالب جدی هم می شود از کارهای هنری و ذوقی استفاده کرد. من یکی از مثال‌های خوبی که در این زمینه در نظر دارم، کتاب «لذات فلسفه»ی ویل دورانت است که مرحوم دکتر زریاب آن را بسیار عالی ترجمه کرده است.

در این کتاب «ویل دورانت» مطالب فلسفی غرب را با ذوقی‌ترین بیان‌ها مطرح کرده است. این کتاب مثل شعر می‌ماند و انسان وقتی آن را مطالعه می‌کند، اصلا نمی‌فهمد این کتاب فلسفه است. هم نویسنده و هم مترجم، خیلی عالی و با ذوقی زیبا و هنری، یک کتاب فلسفی را مثل یک لقمه چرب و نرم و شیرین، در دهان خواننده می‌گذارند… .

نهج البلاغه
«این نهج‌البلاغه را باید خواند و فراگرفت. در دوران اخیر، بسیاری از متفکران و اندیشمندان غیرمسلمان -نه فقط مسلمان‌ها- با نهج‌البلاغه آشنا شدند؛ کلمات امیرالمومنین را خواندند و دیدند؛ حکمت‌های مجسم در این بیانات را شنیدند و فرا گرفتند و از عظمت این کلام و صاحب کلام بهت‌زده شدند. ما به نهج‌البلاغه بیش از این بایستی توجه کنیم؛ بیش از این باید فرا بگیریم؛ بیش از این باید از دریای مواج حکمت امیرالمومنین بهره ببریم؛ همه‌ ابعاد کار را روشن می‌کند، همه‌ درس‌ها را به ما می‌دهد. علمای بزرگ اهل سنت درباره‌ این کلمات تعبیراتی دارند که انسان شگفت‌زده می‌شود.»

سیاست‌نامه خواجه نظام‌الملک

«من یک وقت زمان ریاست‌جمهوری، در شورای عالی انقلاب فرهنگی جمله‌ای را از کتاب «سیاست‌نامه» «خواجه نظام‌الملک» نقل کردم. این کتاب، یکی از متون بسیار زیبا و فاخر ادبی ماست. با اینکه هفتصد، هشتصد سال از آن زمان می‌گذرد -دوره‌ سلطان سنجر یا ملکشاه- درعین‌حال انصافاً مطالبش همچنان تازه است و انسان وقتی آن را می‌خواند، لذت می‌برد. به‌هرحال، یکی از توصیه‌هایی که به شاه زمان خودش می‌کند، این است: «زنهار! مردی را دو کار مفرمایی؛ مردی و کاری.» راست می‌گوید؛ یک مرد، یک کار.»

قلم و اصحاب قلم

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت177
#آزاداندیشی
#جایگاه_قلم_در_اسلام

????ن وَ القَلَمِ وَ ما یَسطُرون

در یادداشت قبلی به خلاصه نوشتن را در ثقلین بررسی کردیم
در این یادداشت سراغ این بیان حضرت روح الله روحی له الفداه می رویم که فرمود:
آن قدر که بشر از قلم های صحیح نفع برده است، از چیز دیگر نبرده است، و آن قدر که ضرر کشیده است، از چیزهای دیگر نبرده است. قلم ها و بیان ها با مغزهای مردم رابطه دارند

یقینا امام برزگوار این فرمایش را از این روایت استفاده کرده اند که فرمود العلماء باقون ما بقی الدهر
باید تاریخ را با این عینک دید که قلم علما چگونه آینده دنیا را تغییر داد و مردم را به سعادت رهنمود کرد
مگر می شود منکر این تاثیرات بود
رسول ختمی باید معجزه ای را بجا می گذاشت که بعد از او تا ابد و برای نسل های بعدی بماند و این معجزه با چه چیزی محقق شد ؟ قرآن ایا معجزه ای دیگر می توانید مثال بزنید که بعد 1400 سال هنوز باقی باشد
نه باقی باشد بلکه برای معجزه بودن خود تحدی کند
چه معجزه ای بعد 1400 سال هنوز کلید راهگشای مردم،نخبگان،رهبران مسلمان است و برای سعادت دنیا و آخرت آن به آن تمسک کنند.
این اثر قلم است
در لایه های پایین تر
از کتب اربعه گرفته که باعث زنده نگهداشتن اسلام شد و تا الان حوزه های علمیه از آن بهرمند هستند
می شود نادیده گرفت برکت و اخلاص شیخ عباس قمی در تالیف مفاتیح را که راهنمای سلوک اهل معرفت است .
یا
فتوای میرزای شیرازی در تحریم تنباکو
یا
فتوای آیت الله سیستانی در حکم جهادبا داعش
این گوشه ای از برکات قلم است
اما نکته ای دیگر که با کار ما مرتبط است
این است که برای طلبه که کارش با کتاب و قلم است
فرموده مولا علی که فرمودند: الکَتَبَ بساتین العلماء
اهمیت قلم چندبرابر می شود و جایگاه ویژه ای به خود می گیرد. و اهل قلم باید چندویژگی برای اثرگذاری رعایت کنند.
1.علمبت و تسلط به تراث و منابع اسلامی
2. تسلط یه جریان های فکری و فرهنگی دینا شرق و غرب
3. بهرمندی از نکات فنی مثل خوب نوشتن و آگاهی به قالب های یادداشت اعم از ژورنال و مقاله، کتاب، و…
3. ذائقه شناسی و رصد نیاز مخاطب
در این مورد باید به این نکته اشاره کرد طبیعتا یک فرد نمی تواند برای تمامی سلایق بنویسد پس بهتر این است که از ابتدا یک قشر را هدف گذاری کند و در تلاش فهم نیاز و دنیای فکری او باشد برای نوشتن برای انها

باشد که بتوانیم حق قلم را ادا کنیم و فردای قیامت با اصحاب قلم محشور شویم

آزاداندیشی و مردم سالاری دینی (1) تمهیدگر شکل‌گیری اراده ملی

مردم سالاری

مردم‌سالاری یعنی اراده عمومی جامعه نقش معیار در تعیین مقدرات و تصمیمات دارد، لذا در جامعه‌ی دینی علاوه بر مشروعیت آسمانی قوانین، قانون‌گذرای و حکمرانی؛ اراده ملی نیز یک پایه مشروعیت‌زا است.

البته باید اضافه کرد که قید دینی به مردم سالاری یک قید احترازی و تأسیسی است نه یک قید توضیحی؛ به این معنا که در هيچ ايدئولوژي اي نمي تواند و نخواهد توانست براي انسان سالاريت و محوريتي قائل شود، چون در غير ايدئولوژي ديني مردم در افقي قرار نمي گيرند كه اراده آن ها بخواهد محور حركت اجتماعي قرار بگيرد. زیرا در هر جايي كه دين محور و عليه المدار حركت اجتماعي جامعه نباشد، قطعاً و بتاً خواست و اراده عمومي انسان ها محور نخواهد بود، اين دين است كه انسان را خليفة الله مي داند و براي انسان كرامت قائل است و او را مخلوقي مي داند كه خلقت او تبارك الله به خالقش دارد؛ از فضاي ديني آن هم اسلام ناب فاصله كه بگيريم، اساساً انسان به اين معنا كرامت و احترامي ندارد، لذا در جامعه غير ديني قطعاً محور حركت اجتماعي به دست ملأ و مترفين خواهد افتاد و جريان هاي زر و زور و تزوير حتي اميال فطري انسان مثل آزادي خواهي و معنويت گرايي را نيز به نفع خود و براي به استحمار و استعمار در آوردن انسان مصادره خواهند كرد؛ در جامعه غير ديني مردم هيچ سالاريتي نخواهند داشت ولو با شعار دموكراسي سر آن ها كلاه بگذاريم و در نهايت يك طبقه سرمايه دار همه مقدرات جامعه را به دست بگيرند.

مدد آزاداندیشی به مردم سالاری دینی از راه فراهم کردن مقدمات شکل‌گیری اراده ملی

از آنجا که شکل‌‌گیری اراده (فردی و جمعی) متوقف بر آگاهی و شوق است، و آگاهی واقعی یعنی اطلاع از واقعیات تا بتوان اراده درستی مبتنی بر واقع داشت؛ در جامعه‌ای که آزاداندیشی فرهنگ شده باشد (توان اندیشیدن بدون اصناف تعلقات و محدودیت‌ها و تنها با انگیزه فهم واقع و دریافت حقیقت) زمینه برای شکل گیری اراده جمعی که روح مردم‌سالاری است، فراهم‌تر است. همچنین از آنجا که جوهره آزاداندیشی حق‌گرایی و حق‌پذیری است، در جامعه‌ی آزاداندیش شوق به حقیقت نیز بیشتر است لذا به اراده عمومی نیز نزدیک‌تر است.

اراده‌های جمعی که مبتنی بر یک آگاهی درست و عمیقی شکل نگرفته باشد، اساساً اراده‌های پایداری نیست و ترد و شکننده است؛ لذا حتی اگر با یک آگاهی غلط و یا سطحی اراده جمعی را بتوان شکل داد، این اراده نمی‌تواند در حد و اندازه‌های شکل دادن به یک جامعه مستحکم که در همه سختی‌ها و در مقابل همه هجمه‌ها و دشمنی‌ها و مهمتر از همه حملات تمدنی تمدن رقیب خود دوام بیاورد و مردمی دارای یک هویت واحد مبتنی بر انتخاب‌های بزرگ شکل بدهد، که بخواهد در این جامعه یک مردم‌سالاری درستی حکمفرما شود.

#یادداشت_368

عقیل رضانسب 14020719

 

آزاداندیشی و اخلاق مداری

در نگاه اول به نظر می‌رسد که نه تنها رابطه‌ای میان آزاداندشی و اخلاق‌مداری برقرار نیست؛ بلکه دشمنی میان آن‌ها وجود دارد که به هیچ جهت قابل جمع نیستند و آزاداندیش به هیچ وجه نمی‌تواند اخلاق‌مدار باشد. هرکجا آزاداندیشی آمد، اخلاق‌مداری رخت می‌بندد و خارج می‌شود.

این تصور می‌تواند از دو آبشخور به وجود آمده باشد؛ تصور غلط از آزاداندیشی و دیگری تصور غلط از اخلاق‌مداری.

اگر توفیقی باشد در این کیبردفرسایی قصد آشتی دادن «آزاداندیشی» با «اخلاق‌مداری» شده است البته در تصور‌ها؛ چرا که در نظر نگارنده در واقعیت هیچ دشمنی میان این دو مفهوم وجود ندارد.

اگر جوهره‌ی آزاداندیشی را «حق‌طلبی» می‌دانیم، حق طلب و متواضع و کرنش‌ کننده مقابل حق، هیچ‌گاه از مدار اخلاق الهی بیرون نخواهد زد؛ بله اگر اخلاق را سکولار تعریف کنیم و هیچ اثری از خدا در اخلاق‌مداری‌ نباشد، آنگاه می‌توان پذیرفت که در این اخلاق، هیچ تواضعی نسبت به حق و هیچ‌پذیرشی نسبت به حق وجود ندارد؛ چنانچه واضح است که می‌توان از زاویه سکولاریسم وارد اخلاقی شد که موحدین به آن پایبند هستند و آن را قبول دارند؛ اما اگر اخلاق را توحیدی بفهمیم و به عبارت دیگر اگر فلسفه اخلاق ما توحیدی و برخواسته از توحید باشد، در آن هنگام «حق» و «حق‌طلبی» برای ما بسیار جلوه خواهد کرد و هر شبه اخلاقی را اخلاق نخواهیم دانست؛ گرگی را که کروات بسته است و برای دریدن طرف مقابل و یا حتی هیچ ضرری هم نمی‌خواهد به او برساند و یا به خاطر منفعت مادی خود به کسی احترام می‌گذارد، متخلق و اخلاق‌مدار نمی‌پنداریم.

فرصت به پایان رسید ولی این سیاهه هنوز باید تکمیل شود و اگر توفیقی باشد، به ادامه و تکمیل آن در فرصت بعدی پرداخته خواهد شد.

گزارشی از سرمقاله محمد قوچانی در کتابنامه2: انتقام از بورژوازی

کتابنامه، فصلنامه فرهنگی، ادبی، هنری است که بعد از هر ده شماره از آگاهی نو با مدیر مسئولی محمد قوچانی منتشر می شود. کتابنامه2 در تابستان 1402 منتشر شده است که گزارشی از سرمقاله آن به قلم محمد قوچانی با عنوان «انتقام از بورژوازی، چرا بنیادگرایان طبقه متوسط فرهنگی را انکار می کنند؟» تقدیم می گردد.

در این سرمقاله محمدقوچانی، به واسطه مطلبی که در ماهنامه سوره به قلم وحید جلیلی منتشر شده است، بنا دارد نقدی جدی به وضعیت فرهنگی ایران داشته باشد و به قول حقیر روایت پسرفت فرهنگی را در این سرمقاله دنبال می کند.

جمله ای که با اقتباس از آن نام سرمقاله را انتخاب کرده است از متن وحید جلیلی است: «چیزی به نام طبقه متوسط نداریم…طبقه متوسط، بزک شده‌ی طبقه مرفه نوکیسه بی هویت بی آرمان غرب زده است.»

قوچانی معتقد است که این جمله عصاره نظریه اجتماعی و فرهنگی حاکمیت یکپارچه اصول گرایان حاکم بر ایران امروز است و با این شروع تند سعی می کند در ساحت های مختلف هنری و فرهنگی حرف خود را اثبات کند.

در بخش اول وارد سینما شده و توضیح می دهد که انتقام از بورژوازی در سینما با حذف تهیه کنندگان بخش خصوصی و بسیط ید بخش عمومی شروع شد و با حذف امثال داریوش مهرجویی و عباس کیارستمی و … سینمای ایران به سمتی رفت که فقط آثار پروپاگاندا تولید می کند تا خرجش را در بیاورد. و قشر متوسطی هم که توانست از دل این آشفتگی رشد کرده و آثار فاخری تولید کنند هم چون اصغر فرهادی، این قشر نیز از حاکمیت رانده و از سینمای ایران حذف شده است. دوگانه سینمای ایران را به اخراجی ها و درباره الی تشبیه می کند.

در بخش دوم وارد عرصه موسیقی می شود و همین انتقام از بورژوازی را با محمدرضا شجریان که اسطوره موسیقی ملی ایران بوده است نشان می دهد. و وضعیت امروز موسیقی ایران را به دوگانه معلی-تتلو شبیه می کند.

در بخش سوم به رسانه ملی می پردازد و انتقام از بورژوازی را به حذف امثال عادل فردوسی پور، خندوانه رامبد جوان و عصر جدید علیخانی می پردازد که قشر متوسط رسانه ملی بودند و در خفقان رسانه ملی توانستند رشد کنند اما حاکمیت اینها را حذف کرد.

در بخش چهارم به مطبوعات در سطح کشور می پردازد که این صحنه نیز به دلیل نبود هیچ عقلانیتی بالای سر آن  و نفهمیدن جایگاه مطبوعات در رشد فرهنگی کشور، طبقه متوسط این عرصه نیز به پایان مرجعیت شان نزدیک شده اند.

در بخش ششم به ادبیات می پردازد که در این جا شاخص انتقام از بورژوازی را محمود دولت آبادی می داند که با انتقام حاکمیت در عرصه سیاسی از او، عملا حذف شد و ضربه سهمگینی به ادبیات کشور وارد شده است.

نهایتا در بخش هفتم به حذف جریان روشنفکری در کشور می پردازد که بعد از حذف سروش و کدیورها، وقتی حاکمیت به این نتیجه رسید که باید به پشت داوری اردکانی ها بیاید اما همین قشر نیز با انتقام رو به رو شد و عملا این جریان متوسط نیز حذف گردید.

جمع بندی قوچانی این است که در عرصه فرهنگی کشور ما شاهد یک پسرفت عمیق هستیم که این پسرفت دسترنج حاکمیتی است که به بهانه های سیاسی از این قشر متوسط که همیشه سعی کرده در فرهنگ بماند و این علم را بالا نگه دارد، انتقام گرفته است.

آزاداندیشی در مسیر تحقق عدالت

نسبت آزاداندیشی با عدالتخواهی را از جنبه های مختلف می توان بررسی کرد.

در این مجال بنا دارم به نقش و کارکردی که آزاداندیشی در تحقق عدالت و عدالتخواهی دارد بپردازم.

می خواهم ادعا کنم اساسا بدون آزاداندیشی، عدالت نمی تواند محقق شود.

جوهره آزاداندیشی حق خواهی و حق جویی است. وقتی فرهنگ آزاداندیشی در جامعه ای حاکم شود، یعنی حق خواهی و استقرار حق، مطالبه عمومی آن جامعه است. از این منظر یک فرهنگ عمومی قدرتمند پشتیبان اعطاء کل ذی حق حقه، می شود. آزاداندیشی، یعنی حق جویی و نپذیرفتن باطل.

از طرفی آزاداندیشی، حق جویی در ساحت اندیشه است. آزاداندیشی گریز از تقلید و تعصب است. اگر تقلید از غرب و تعصب نسبت به دستاوردهای امروز مدرنیته، -آن هم از نوع لیبرالش- مغایر عدالت باشد، آزاداندیشی راه برون رفت از آن است. آزاداندیشی با پاسخ های بومی و ارتقاهای نرم افزاری، به تسهیل دستیابی به عدالت می انجامد.

منظورم این است که به طور کلی عدالتخواهی یا جنبه ایجابی دارد و یا جنبه سلبی.

در ساحت عدالتخواهی سلبی، و نفی ظلم و باطل، فرهنگ آزاداندیشی و حق خواهی، پشتیبان جدی عدالتخواهی است. بدون این فرهنگ و بدون حق جویی عمیق در ساحت عقل و اندیشه، مطالبه عدالت، جو زده و بی ریشه است. و اسیر بازی های رسانه ای و سیاسی می شود.

در ساحت عدالتخواهی ایجابی هم آزاداندیشی به تولید بسترها و زمینه های تحقق عدالت کمک می کند. به طور مثال نقش جمهوری اسلامی در تحقق عدالت، بسیار زیاد است. اساسا جمهوری اسلامی یک عدالتخواهی ایجابی است. یا نهادهایی نظیر جهاد سازندگی. این آزاداندیشی است که با تولید اندیشه می تواند برای تحقق عدالت گام های بلندی رقم بزند و زمین بازی ناعادلانه را به بستر عدالت محور تبدیل کند.

 

آزاداندیشی و کرامت انسان

کرامت انسان

در مکاتب مختلف الهی و بشری بر کرامت انسان تأکید شده است، از نظر اسلامی کرامت انسان دو گونه است:

  1. کرامت ذاتی

انسان به دلیل بهره مندی از مختصات وجودی نسبت به همه موجودات عالم برتر دانسته شده، تا جایی که خداوند به خاطر خلق او خود را احسن الخالقین[1] می‌نامد که به تبع انسان نیز احسن مخلوقین می‌شود. همچنین انسان تا جایی شریف دانسته شده که «خلیفه‌ی خدا»[2] بر زمین نام گرفته است.

تفاوت انسان با بقیه مخلوقات که او را چنین کرامتی بخشیده است به چیست؟

به نظر می‌رسد که عنصر تفاوت‌ساز در شخصیت انسان نسبت به موجودات مادی و مجرداتی چون ملائکه ظرفیت او بر مظهریت جامع اسماء و صفات الهی باشد، که رسیدن به این ظرفیت با امکان حرکت برای او که در عنصر اختیار و آزادی بروز می‌کند؛ باشد.

انسانی که ظرفیت و امکان خلیفه‌الله شدن در زمین و قرب الهی تا جایی که یدالله و وجه الله و … شود را دارد، از همه مخلوقات برتر است و این یک کرامت ذاتی به او او می‌بخشد.

انسان دارای یک فطرت الهی است، که با شکوفا شدن این فطرت امکان قربی که در وهم نیاید را دارد.

ثُمَّ دَنٰا فَتَدَلّٰى  ﴿النجم‏، 8﴾ فَكٰانَ قٰابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنىٰ  ﴿النجم‏، 9﴾

  1. کرامت ارزشی

گونه دوم کرامت انسانی که ناشی از همان کرامت ذاتی اوست، این است که انسانی که در جهت شکوفایی فطرت خود و تقرب الهی حرکت می‌کند، به دلیل اینکه این ظرفیت را در مسیر درست خود به راه انداخته است، نسبت به سایر انسان‌ها شریف‌تر است و هر چه در این مسیر گام بیشتری برداشته باشد، از کرامت بیشتری برخوردار است.

يٰا أَيُّهَا اَلنّٰاسُ إِنّٰا خَلَقْنٰاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثىٰ وَ جَعَلْنٰاكُمْ شُعُوباً وَ قَبٰائِلَ لِتَعٰارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّٰهِ أَتْقٰاكُمْ إِنَّ اَللّٰهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ  ﴿الحجرات‏، 13﴾

آزاداندیشی و کرامت انسان

انسانی که دارای یک کرامت ذاتی است و هر چه که امکاناتی که در اختیار او قرار داده شده را در جهت شکوفایی این کرامت ذاتی به کار بگیرد، شریف‌تر می‌شود؛ از عوامل مختلفی برای این شکوفایی می‌تواند بهره ببرد، یا بهتر است بگوییم برای بروز و ظهور این کرامت ذاتی عوامل مختلفی می‌توانند کمک کننده باشند.

از آنجا که اولین پرتو این کرامت که انسان به خاطر آن خلیفه‌الهی و اشرف مخلوقین شده است، قدرت انتخاب و آزادی و حرکت او بوده است، قطعاً مهمترین ارزشی که در جهت کرامت انسان می‌تواند به کار آید ارزش «آزادی» است.

انسان با آزاد بودن و اعمال اراده می‌تواند در مسیر حرکت کمالی خود سیر صعودی بپیماید، و آزادی نیز شعب مختلفی دارد که یکی از شعب آن «آزاداندیشی» است، که در آن انسان باید اغلال را از «اندیشه‌ی» خود که مهم‌ترین عامل آگاهی اوست و آگاهی هم مهم‌ترین عنصر در اراده است، و اراده نیز عامل حرکت انسان است؛ بردارد.

جوهره «آزاداندیشی» حق‌گرایی و حق‌پذیری است و انسان بناست که با حرکت به سمت حق این شرافت ذاتی خود را به بروز و ظهور برساند، لذا فرد آزاداندیش و جامعه‌ای که در آن فرهنگ آزاداندیشی حاکم شده باشد، مسیری هموار در مسیر صعودی کمالی خود دارند و فرصت بهتری برای بروز این کرامت ذاتی خود و رسیدن به شرافتی که در حق اوست، پیش رو دارد.

 

 

#یادداشت_367

عقیل رضانسب 14020717

 

[1] ثُمَّ خَلَقْنَا اَلنُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا اَلْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا اَلْمُضْغَةَ عِظٰاماً فَكَسَوْنَا اَلْعِظٰامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْنٰاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبٰارَكَ اَللّٰهُ أَحْسَنُ اَلْخٰالِقِينَ  ﴿المؤمنون‏، 14﴾

[2] وَ إِذْ قٰالَ رَبُّكَ لِلْمَلاٰئِكَةِ إِنِّي جٰاعِلٌ فِي اَلْأَرْضِ خَلِيفَةً …  ﴿البقرة، 30﴾

تقدم و تأخر آزادندیشی و عدالت طلبی !؟

همانطور که پیشتر گفته شد، آزاداندیشی به معنای حق طلبی است.
عدالت طلبی نیز، اگر فارغ از نگاه های حزبی و سیاست زده نگریسته شود، به معنای طلب تحقق حق را داشتن، است؛ چرا که عدالت طلب کسی است، که حقی را فهمیده و برای تحقق آن، طلب دارد. درواقع عدالت طلب، درد تحقق حق به صورت همگانی را، دارد.
پس آزاداندیشی و عدالت طلبی قرابت زیادی به همدیگر دارند. اما مسأله این است که این دو مفهوم متقارب، چه ارتباطی با همدیگر دارند؟
آزاداندیشی موجب تحقق عدالت می شود؟
یا عدالت موجب تحقق آزاداندیشی می شود؟
در حالت اول (تقدم آزاداندیشی بر عدالت) جامعه ای که آزاداندیشی در آن تبدیل به یک فرهنگ همگانی شده است، به دنبال عدالت نیز، می رود. چرا که چنین جامعه ای خود را در راه حق طلبی فدا می کند. وقتی می بیند حقی ضایع و حقوقی پایمال می شود، نمی تواند بی تفاوت از کنار آن بگذرد و لذا، بالتبع عدالت طلب نیز، می شود.
در حالت دوم (تقدم عدالت بر آزادندیشی) جامعه ای که عدالت طلب است، به دنبال تحقق حق است و چنین جامعه ای از آزاداندیشی نیز، استقبال می کند.
آنچه به نظر حقیر می رسد، این است که آزاداندیشی بر عدالت طلبی مقدم است؛ چرا که عدالت طلبی نزدیک است به اینکه در دعواهای سیاسی بهانه ای شود دست گروه های مختلف، برای ظلم به دیگران و کنار گذاشتن حق، به اسم حق طلبی! اما آزاداندیشی در وهله اول فضای اندیشه ای بیشتری دارد و در صورتی که فرهنگ آن گسترش پیدا کند، زمینه ای جدی برای عدالت طلبی فراهم می کند.
البته در این یادداشت بیشتر به دنبال تبیین موضوع و تصویر این ارتباط بودیم و بررسی ادله و نتیجه گیری نهایی، نیاز به مداقه بیشتری دارد.

رابطه آزاداندیشی و عدالت‌خواهی

«عدالت‌خواهی» یکی از گفتمان‌های مورد حمایت رهبر انقلاب است؛ اگر نگوییم منشا این گفتمان ایشان است حداقل روشن است که این گفتمان مورد حمایت ایشان بوده است؛ و ایشان آنقدر در این گفتمان دمیدند که جریان اجتماعی شکل گرفت. و هنگامی که دولت نهم بر روی کار آمدند حضرت آقا فرمودند با شکل‌گیری این گفتمان مطمئن بودم که کار به تشکیل یک دولت عدالت‌خواه خواهد کشید، هرچند زمان آن را نمی‌توانستم تعیین کنم؛ یعنی «گفتمان عدالت‌خواهی» پر برکت می‌دانستند و تا این حد که یک دولت تشکیل بدهد و یک دولت روی کار بیاورد.

از این حیث بررسی رابطه‌ی آزاداندیشی با عدالت‌خواهی اهمیت می‌یابد.

از یک منظر می‌توان اینگونه ارتباط برقرار کرد اگر جوهر‌ی آزاداندیشی «حق‌طلبی» است، هنگامی که آزاداندیشی به یک فرهنگ عمومی جامعه تبدیل شود و با یک جامعه‌ی حق‌طلب مواجهه داشته باشیم، در این جامعه عدالت‌خواهی و پی‌گیری حقوق مردم بسیار سهل‌تر و واقعی‌تر است؛ در این فضا، حقوق مردم راحت‌تر مطالبه می‌شود؛ در غیر این صورت در جامعه‌ای که هنوز فرهنگ آزاداندیشی فراگیر نشده باشد، مطالبه‌گری، با موانع متعددی و اصطکاک‌ بسیاری روبه‌رو است که محقق شدن آن به صورت عمومی بسیار دور است؛ به خصوص با توجه به فرمایشی که حضرت آقا دارند در توصیه به اینکه در عدالت‌خواهی روی مصادیق و مورد‌ها نروید و به دنبال «گفتمان عدالت‌» باشید؛ برای این توصیه ایشان می‌فرمایند که ممکن است خطا بکنیم و از طرف دیگر اینکه در مسئله‌ی عدالت‌، با قانون‌شکنان قانون‌دان مواجه هستیم؛ لذا توصیه به گفتمان عدالت می‌کنند و آن را دارای اقتدار می‌دانند.

 

و حتی شاید بتوان «وجوب» مقدمیّت آزاداندیشی بر عدالت‌خواهی را تقریر کرد.

جایگاه نوشتن در اسلام

ن وَ القَلَمِ وَ ما یَسطُرون

قسم به قلم و آنچه می نویسند
درباب اهمیت نوشتن و یادداشت روزانه
باید سراغ قرآن رفت کتاب دستور العمل خلقت برای فهم و زندگی سعادتمند بشر
درعظمت نوشتن و قلم و اهل قلم همین آیه کافی است که خداوند متعال به قلم قسم خورده است
قلمی که در کنار قران و فرشتگان و انسان مورد قسم الهی واقع شده
درباب اهمیت موضوع این ورود قران کافی است
اما در تعبیر دیگر
و ربک الاکرم الذی علم بالقلم
یعنی این ظرفیت و تربیت در صفت ربوبیت الهی محقق می شود و در سایه ربوبیت است که این قلم می تواند رفع و دفع جهل کند
مطلق قلم این ویژگی را ندارد
قلم زدن خارج از پرچم توحید آگاهی بخش و وسیله سعادت نیست
فقره دیگر در آیات قران
اَلَّذی عَلَّمَ بِالقَلَم
وسیله بودن قلم است در انتقال علم است
اینکه علم چیست بحثی است که مجال دیگری می طلبد برای توضیح
تا اینجا به عظمت و ثمره قلم و نوشتن پی بردیم
در روایتی گهربار از رسول اکرم ص هست که فرمودند:
انّ اول ما خلق الله القلم، فقال له اکتب فجری بما هو کائن الی الابد
این روایت جایگاه تکوینی قلم را در آفرینش بیان می کند
در روایتی دیگر پیامبر فرمودند قلم و دوات را از خود جدا مکنید که خیر و برکت در قلم و دوات نویسندگان است
دستگاه توحیدی از زوایای دیگر به اهمیت این مهم اشاره می کند وآن نشر است اینکه اگر بخواهید حرف حقی را منتشر کنید ابتدا باید آن حرف را با نوشتن به بند کشید سپس این بیان امام صادق علیه السلام به این امر اشاره می کنند اکتب و بث علمک فی أخوانک
برای انتشار حرف عقیده و حرف را بنویس و بین برادران و همفکران خود ترویج بده تا این حرف پخش شود
اثرات قلم در این دنیا منحصر نمی شود در اهمیت اهل فلم از پیامبر روایت داریم
مِداد العلماء أفضل من دماء الشهدا
در فردای قیامت سنجه علما از شهدا سنگین تر است
و وزنه قلم آنها از خون شهدا سنگین تر است
معلوم است اثر قلم و نوشتن از خون رزمندگان بیشتر است
معجزه پیامبر ختمی هم قران بود نه مرده زنده کرده و …
این رمز ماندگاری اسلام است
به نظر به همین اندازه اهمیت نوشتن و قلم زدن روشن شده باشد
و چه خوب اگر این سنت به یک سنت روزانه تبدیل شود
زیرا این حرف ها می ماند و اثرش را در طول قرن ها می گذارد و این کلام حضرت امیر این امر را به خوبی بیان می کند که
کتاب الرجل ابلغ من نطقه

ادامه دارد…

بخش اول گزارشی از سرمقاله «خِردکشی خُودکشی است» از پیام فضلی نژاد در مجله نقد اندیشه1

این سرمقاله رصد و تحلیل خوبی از فضای اندیشه ایران در دهه موجود ارائه میدهد. در بخش اول با عنوان «آمیزه بدترین‌ها»، ایشان ناخرسندی ناشی از فضای فکری کشور را به یک آشفتگی معرفتی شدید ارتباط می دهند که موجب شده فرصت طلبی و خردکشی در دادوستد دائمی قرار بگیرند. سه نیروی مخرب در این آشفتگی ایشان بر می شمارند: 1-حامیان ارتجاع اسلام‌گرا که کم مایه ترین افراداند و به عنوان سردمداران جریان اسلامی درون انقلاب اسلامی فعالیت می کنند و کارکردی جز سرکوب انگیزه های خردورزانه ندارند. 2-ارتجاع باستان‌گرا: که حمله نیروهای داخلی ملی گرا که دغدغه ایران را دارند و اصالت تاریخی و میراث ایرانی در کانون کوشش های آنها قرار دارد به ملی گرایان است. 3- ارتجاع نوگرا: پیچیده ترین صورت واپس گرایی است که تجددخواهان را به بحرانی ترین دوره حیات فکری شان کشانده اند.

در بخش بعد ایشان با عنوان «ارتجاع مشدد» به تبیینی از ارتجاع پرداخته اند. «ارتجاع» یا خشک اندیشی عموماً بـا مـیـل بی پایانش به «گذشته» و گرایش افراطی اش به ارزشهای کلاسیک شناخته می شود. آرزوی بازگشت به گذشته تاریخی نیز امر مذمومی نیست و گاهی میتواند تسکینی بر بحران هویت ایرانیان باشد اما خطر مرتجعان تنها در ستایش از نوستالژی یا بازآفرینی شکوهمند آن خلاصه نمی شود، بلکه آنها با اتکا به ظاهرگرایی محض میکوشند تا گذشته را به زمان حال بکشانند.همان طور که امروزه گروهی به دنبال تجلی بی چون و چرای سنتهای عربی صدر اسلام هستند(ارتجاع اسلام‌گرا)؛ یا طیفی ،دیگر سودای بازگشت به آیین پادشاهی و سنتهای باستانی صدر ایران را دارند(ارتجاع باستان‌گرا) و برخی هم رجعت به سنتهای اروپای قرن شانزدهم را در سر می پرورانند(ارتجاع نوگرا).

فضلی نژاد معتقد است که این جنس از واپسگرایی وقتی تبدیل به یک پروژه گفتمانی برای کسب قدرت سیاسی در حکومت یا جامعه می شود، از همه روشهای سود جویانه برای تأمین اقتدار خود وام میگیرد.

فضلی نژاد نهایتا در اینجا در تحلیل ارتجاع مشدد جمع بندی می کند که « ارتجاع در زمانه ما دیگر پدیده ای از ســر کج فهمی و در جست وجوی نابگرایی نیست، بلکه از پوسته فکری خود درآمده و یک صورت سیاسی ماکیاولیستی یافته است؛ ارتجاعی مشدد کـه می خواهد تمام نیروی سنت و همه سرمایه اجتماعی آن را چون کالایی، خرج قدرت یابی خود کند. برخلاف تبلیغات و برندسازی ای که مرتجعان از اهداف خود میکنند پدیدارهای ملی و مفاهیم حکمی برای آنها هیچ اهمیتی ندارد: جامعه یا باید سرگرم بذله گویی و سبکسری باشد یا مشغول نمایش و مناسک تا سلطه حماقت توان پیشروی کامل بیابد نتیجه این سیاست، تنها این نیست که سنت های دینی، ملی و فکری مسخ شود یا دستیابی به آرمان پیشرفت ناممکن گردد بلکه به تدریج بیگانه سازی مردم را از همه داشته های خود شاهد خواهیم بود بر اساس آخرین نظرسنجی های یک مرکز معتبر درباره نسبت تحصیلات دانشگاهی و ایران دوستی»، هرچه میزان تحصیلات بالا رفته است پاسخ دهندگان بیشتر به گفتمانهای ضد ایران تمایل نشان داده اند این زنگ خطری جدی برای عقلا و دانشوران ماست که به نتایج ادامه این وضع فکری در ایران امروز بیشتر بیاندیشند.»

 

آیات آزاداندیشی 1

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت175
#آزاداندیشی
#آیات_آزاداندیشی

????و اذاقیل لهم‌اتـبعوا ما انزل الله قالوا بل نتـبع ما الفینا علیه ءاباءنا اولو کان ءاباؤهم لایعقلون شیئا ولایهتدون
(بقره آیه۱۷۰.)

چون به ایشان گفته شود که از آنچه خدا نازل کرده است پیروی کنید، گویند: نه، ما به همان راهی می‌رویم که پدرانمان می‌رفتند. حتی اگر پدرانشان بیخرد و گمراه بوده‌اند.بیزارم از شما و از آن چیزهایی که سوای الله می‌پرستید. آیا به عقل درنمی یابید؟

یکی از آفات آزاداندیشی #تقلید است انسان اگر در وادی فهم و تعامل درگیر تقلید و عادت ها شود و از تجربه ملت ها و اعصار گذشته استفاده نکند به هلاکت می افتد .
قرآن کریم در این فقره از تقلید‌های کورکورانه انذار می دهد وقتی به گروهی توصیه به حق می شود با تمسک به سنت پدارن خود از پیروی حق جا می مانند حتی وقتی بدانند آن عقاید غلط بوده و باعث هلاکت می شود از اینجا می توان فهمید عدم توجه به آزاداندیشی و تعقل انسان را درگیر سنت های غلط کند

????والَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَىٰ ۚ فَبَشِّرْ عِبَادِ. الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ
(زمر 17.18)

و آنان که از پرستش طاغوت دوری جستند و به درگاه خدا با توبه و انابه باز گشتند آنها را بشارت و مژده رحمت است، (ای رسول) تو هم بندگان مرا (به لطف و رحمت من) بشارت آر
آن بندگانی که سخن بشنوند و به نیکوتر آن عمل کنند، آنان هستند که خدا آنها را (به لطف خاص خود) هدایت فرموده و هم آنان به حقیقت خردمندان عالمند.

در این فقره اجتناب از طاغوت و توبه مقدمه فهم است و خداوند به این افراد بشارت می دهد گام بعدی اجتناب طاغوت و توبه شنیدن کلام و حرف است و انتخاب بهترین آن
اگر این سیر را برای فهم و هدایت طی کردی خداوند به خاطر این حرکت شما شما را هدایت می کند و شما را اهل خردمندان قرار می دهد

????وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ
(فصلت33)
و كيست خوشگفتارتر از آن كس كه به سوى خدا دعوت نمايد و كار نيك كند و گويد: «من [در برابر خدا] از تسليم‌شدگانم»؟

در این آیه هم قول احسن را معرفی می کند چه کسی انسان را به خدا دعوت می کند آیا غیر از انبیا و اهل بیت علیهم السلام چه افرادی بشریت را به خدا و عمل صالح (که در روایات به ولایت تعبیر شده) دعوت می کنند؟

در نتیجه گیری این 4 آیه شریفه می توان چند نتیجه گرفت:
1.تقلید انسان را با لجلجت به ورطه هلاکت می کشاند
2مقدمه تعقل اجتناب از طاغوت است
3. طاغوت دستگاه تفکر و آزاداندیشی را مختل می کند.
4. توبه تسهیل گر فهم و تعقل و اندیشه است
5.خردمند کسی است که بهترین حرف را انتخاب کند
6. انتخاب بهترین حرف یعنی آزاداندیشی
7. بهترین حرف دعوت به خداست
8 انبیا و اهل بیت آزاداندیش نرین و خردمندترین افراد بودند
9.فرد آزاداندیش یاغی نیست بلکه تسلیم است
10. تسلیم الهی بودن مخالف تفکر و آزادی اندیشه نیست

سه جهت تأثیر گفتگو بر توسعه فرهنگ آزاداندیشی

جوهره آزاداندیشی حق گرایی و حق پذیری در لایه‌ی اندیشه است، و زمانی فرد یا جامعه آزاداندیش داریم که بنای فرد و فرهنگ عمومی بر حق گرایی و حق پذیری باشد، یکی از ابزارهای مهم در تحقق این مهم دامن زدن به گفتگو در جامعه است، اگر فرهنگ گفتگو در مورد مباحث اندیشه‌ای در جامعه رواج پیدا کند به سه جهت می‌تواند مؤکد آزاداندیشی و باعث بسط آن شود:

الف) گفتگو ابزاری مناسب برای توسعه فرهنگ آزاداندیشی

اگر بخواهیم جامعه اساساً یک لایه فعال اندیشه‌ای داشته باشد تا بعد نوبت به این برسد که تضارب آراء ایجاد شود و به سخن حق برسیم، گفتگوی اندیشه‌ای ابزار بسیار مناسبی است. گفتگو در مورد مباحث اندیشه‌ای ابزاری است که اگر در جامعه رونق پیدا کند، حیات اندیشگانی جامعه را توسعه می‌دهد و وقتی جامعه مشتری اندیشه‌ها شد، امید می‌رود که در این زیست فعال فکری دنبال حق و حقیقت رفتن ظهور و نمود بیشتری پیدا کند.

ب) گفتگو روشی مناسب برای توسعه فرهنگ آزاداندیشی

از زاویه‌ای دیگر گفتگوی اندیشه‌ای باعث می‌شود که افراد خود را مشارک در سخنان بدانند و محصولی که در نهایت بناست در اندیشه‌ی جامعه نوشته شود به راحتی و با طیب خاطر و پذیرش مطلوبی به جان او می نشیند.

با توسعه فرهنگی گفتگو زمینه فعالی در اختیار اندیشمندان جامعه قرار می‌گیرد تا اندیشه‌های صحیح و حق را به جان جامعه بنشنانند.

ج) گفتگو به نیت پیدا کردن حق، بهترین الگو برای آزاداندیشی

در نگاهی دیگر می‌توان گفتگو را بیش از ابزار و روش دید، بلکه آن را تا اندازه‌های کاوشی برای حق‌یابی تعریف کرد. زمانی که معتقد به مردم‌سالاری دینی باشیم و مردم را صرفاً مخاطب دین ندانیم، بلکه اندیشه‌ی دینی مؤمنینی که زیست دینی می‌کنند یک اندیشه مطلوب و مجاز تلقی کنیم که به عنوان یکی از منابع فهم اندیشه دینی در عرصه‌های منضم به حیات اجتماعی معرفی می‌گردد؛ می‌توان به گفتگوی دینی که باعث به اشتراک گذاشتن اندیشه‌های دینی مردم که ناشی از تجربه‌ی زیست مؤمنانه است، به عنوان یک منبع برای رسیدن به حق و حقیقت نگاه کرد.

شاید بتوان حدیث زیر از امیرالمؤمنین علیه السلام را شاهد مناسبی بر این برداشت از نسبت گفتگو و آزاداندیشی دانست، که در آن حضرت تضارب آراء را باعث رسیدن به اندیشه درست می‌دانند:

«اضْرِبُوا بَعْضَ الرَّأْيِ بِبَعْضٍ يَتَوَلَّدُ مِنْهُ‏ الصَّوَابُ‏».[1]

تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ؛ ص442

وحتی شاید برداشتی از آیه 18 سوره مبارکه زمر نیز شاهد خوبی بر این بیان باشد، آنجا که هدایت الهی و به مقام لب و مغز رسیدگان را کسانی توصیف می‌کند که با استماع اقوال مختلف از احسن آنها تبعیت می‌کنند:

اَلَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولٰئِكَ اَلَّذِينَ هَدٰاهُمُ اَللّٰهُ وَ أُولٰئِكَ هُمْ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ  ﴿الزمر، 18﴾

 

#یادداشت_365

عقیل رضانسب 14020712

 

[1] تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم – ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1366ش.

درگیری آزاداندیشی با باور

وقتی اندیشه‌ای به باور تبدیل شد دیگر چگونه می‌توان دوباره در آن تفکر کرد؟ چگونه می‌توان نسبت به آن آزاداندیشی کرد؟

وقتی اندیشه‌ای به باور تبدیل شده است، چگونه در آن شک کنیم تا بتوانیم دوباره در حق آن آزادانه تفکر کنیم؟ آیا واقعا می‌توان نسبت به باور آزاداندیش بود؟ اگر شک در باور بشود، دیگر باور نیست، و مادامی که شک نشود، نمی‌توان در آن تفکر کرد؛ مسئله این است که در عین باورمندی، چگونه نسبت به همان باور، آزاداندیش باشیم؟ همین که این به باور ما تبدیل شده است، مانع آزادانه اندیشیدن می‌شود.

 

به عبارت دیگر آیا امکان تفکیک این دو مقام هست؛ یعنی مقام باور را از مقام تحقیق و تفکر جدا کنیم؛ آیا «الحاد در روش» امکان دارد؟ یا اینکه ناخودآگاه باورها تاثیرگذار در تحقیق و تفکر هستند و تلاش‌ها باید در راستای کم‌کردن این تاثیرگذاری بود و حذف کامل آن اساسا امکان ندارد؟

نگاه حداکثری به آزاداندیشی

به تناسب کاری که جمع ما برای خودش انتخاب کرده، مدتی است که عمده وقت ها را صرف تمرکز روی تهیه عصاره معرفتی مبحث آزاداندیشی میکنیم. این اتفاق علی رغم وقت نسبتا زیادی که میگیرد، یک مرور دقیق روی تک تک عناصر تشکیل دهنده این اندیشه رقم میزند و از همین رهگذر، امکان نگاه درجه دو به اندیشه را به دست ما میدهد.

شاید اساسا بتوان یکی از خصائص عصاره معرفتی را همین معرفی نمود. از جهتی هنوز معرفتی است و گفتمانی نشده است و لذا میتوان در محیط اندیشه آن را مورد نظر قرار داد. از طرف دیگر عصاره است و از گم شدن در هزارتوی گزاره های متنوع و پر مولفه اندیشه جلوگیری میکند !

این دو خصیصه امکان نگاه کلی به اندیشه و قضاوت های درجه دو را فراهم میکنند.

به عنوان مثال در مقام تعریف آزاداندیش به نظر میرسید اندیشه موجود در سه ساحت باور، بینش و رفتار به توصیف آزاداندیشی میپردازد. این نشان دهنده موقف جامع این اندیشه است. آزاداندیشی بخلاف شیوه های رایج در لایه رفتار و آن هم رفتار سیاسی دیده نشده است. آزاداندیشی مآخذ هستی شناسانه مشخصی دارد که بینش های متفاوتی را ایجاد نموده و همگی در رفتار فرد آزاداندیش سرریز میکنند.

این نکته نه تنها در روش گفتمانسازی موثر است، بلکه در این مسئله که اساسا چرا گفتمانسازی را انتخاب میکنیم هم موثر است! اندیشه ای که آزاداندیشی را اینگونه و در ساحات مذکور تعریف میکند، برای تحقق آن راهی به جز گفتمانسازی آزاداندیشی نخواهد داشت.

تولید کننده و مصرف کننده هر مرحله از گفتمان سازی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

برای گفتمان سازی چه مراحلی باید طی کنیم؟ و چرا؟ هر مرحله را چه کسی می سازد؟ چه کسی مصرف می کند؟

  • مرحله اندیشه تفصیلی. در این محصول به همه سؤالات حول موضوع پاسخ داده می شود. همه جزئیات و جوانب موضوع، در اینجا پرداخته می شود.
    • سازنده: نخبگان متمرکز در آن موضوع به آن می پردازند و بسط و تفصیل می دهند. که غالبا با روش جمع اندیشی حاصل می شود.
    • مصرف کننده: مورد استفاده برای همه مراحل بعدی است. و در همه مراحل بعدی به این محصول ارجاع می دهند. و البته به صورت مستقیم، مناسب استفاده مرحله بعدی است، یعنی نخبگانی است که می خواهند عصاره معرفتی را بسازند.
  • مرحله عصاره معرفتی. برای تولید مفاد گفتمانی، سخت است توقع داشته باشیم کل اندیشه در ذهن ها حاضر باشد. اما با وجود عصاره معرفتی، این توقع تحقق پذیرفتنی تر خواهد بود. محصولی میان مرحله ای است، و خودش چندان موضوعیتی ندارد.
    • سازنده: برای مخاطبین داخلی. همان نخبگان، اما گویا به نوعی فهرست و بلکه گزاره های اسیدی آن متن است. این توسط یک تیم محدود از آن نخبگان تولید کننده اندیشه تفصیلی ساخته می شود.
    • مصرف کننده: مورد استفاده برای نخبگانی است که بخواهند به تولید مفاد گفتمانی بپردازند.
  • مرحله مفاد گفتمانی. مفاد گفتمانی، تشکیل شده از جملاتی است اسیدی، و البته حاوی معنا است. یعنی بتواند نخبگان رسانه ای، که مخاطب اصلی آن هستند را با خود همراه کند. تفاوت مفاد گفتمانی با اندیشه تفصیلی، در آن است که گلوگاه های اصلی در مفاد مشخص شده است.
    • سازنده: تیمی از نخبگان اندیشه‌‌ای که در تولید اندیشه حاضر بوده اند، و همچنین برخی افراد رسانه‌فهم که ناظر به بُعد رسانه ای هم بتوانند به مفاد گفتمانی غنا بخشند.
    • مصرف کننده: کسانی که بخواهند از این مفاد، تولیدات رسانه ای داشته باشند. (منظور از رسانه: هر وسیله است که بتواند ارتباط مستقیم با مخاطب عمومی بگیرد، و در او اثر بگذارد.)

عصاره معرفتی و عمق (ژرفامندی)

بسم الله الرحمن الرحیم

مرحوم علامه طباطبایی(ره) بعد از طرح نگاه منظومه وار و غیر خطی به معارف اسلامی و آیات قرآن کریم، آنها را در دارای طبقه بندی دانسته و معتقد میشوند هر لایه ی پایین دستی در واقع شرح و بسطی از لایه ی بالاتر خود است، تا آنجا که توحید را بالادستی ترین معرفت و همه ی معارف را شرح و بسط آن برمیشمرند و «لیس کمثله شیئ» را بالادستی ترین آیه از آیات قرآن کریم.

بنا بر این اگر ما سیری از پایین به بالا یا از تکثرات مفهومی و معرفتی و بسط یافتگی معرفتی به سمت مخالف آن یعنی توحدات مفهومی و قبض یافتگی معرفتی داشته باشیم در واقع به سمت عصاره گیری از معارف حرکت کرده ایم.

فرآیندی که در دستیابی به عصاره معرفتی آزاداندیشی طی شده است نیز علی القاعده هم چنین فرآیندی است.

البته عصاره گیری در آزاداندیشی ما عجالتا خطی انجام شده است اما چون خود مفاهیمی که در قالب متکثر بیان شدند طبقه بندی هایی داشته اند، عصاره معرفتی ما نیز لاجرم طبقه مند است.

شاید بشود گفت اگر آنچه مرحوم علامه (ره) به قرآن نسبت میدهند را با ظاهر اولیه ی قرآن مقایسه کنی در آنجا نیز چنین مساله ای وجود دارد و نسبت اولیه و ظاهری آیات با یکدیگر خطی است.

اما به هر ترتیب محتمل است بگوییم اینکه امکان طرح مساله ی عصاره در یک دستگاه و یا بسته ی معرفتی وجود دارد معلول و یا حداقل مرتبط با ژرفامندی آن دستگاه و یا بسته ی معرفتی است.

عصاره یا تراز معرفتی چیست؟

جناب استاد فلاح عصاره معرفتی را معادل تراز معرفتی میدانند.

تراز یعنی میزان، تعادل، بالانس، هموار، موازنه

با توجه به معنای کلمه “تراز” میتوان عصاره معرفتی را همان اندیشه بعلاوه قید ترازمندی دانست.

طبیعتا از اندیشه های بنیادین تا لایه های روئین اندیشه موانع و فروعات عدیده ای وجود دارد که اندیشه در افق همه انها پرواز میکند و مجموع همه این پروازهاست که توده اندیشه ای را میسازد.

برای نزدیک نمودن آن توده اندیشه به عرصه گفتمان ، لازم است تا همه آن اندیشه ها را یک بار “تراز” کنیم.

یعنی تعادل را برقرار کنیم. اگر برای یکی از فروعات اندیشه در مقام پرواز هزار سطر تولید شده اما جایگاه فرعی و دست دوم دارد، اینجا باید عدالت را برقرار نموده و در عصاره و تراز معرفتی این را نشان بدهیم که آن موضوع مثلا دسته دوم است.

پس عصاره معرفتی یا تراز معرفتی ، خلاصه نویسی اندیشه نیست. بلکه خلاصه نویسی اندیشه به اضافه یک زیادتی است که آن زیادت همین عقل ترازگر میان گوشه های متفاوت اندیشه است.

لذا عصاره نویسی منفعل در برابر توده اندیشه نیست. عصاره نویسی یک کنش فعال در برابر انبوه سطور توده اندیش است.

چه بسا اگر عصاره معرفتی را کسی به جز صاحب اندیشه بنویسد، بتواند ان اندیشه را 180 درجه تغییر بدهد.

عصاره معرفتی همان کارکرد خلاصه سازی را دارد اما باید توجه داشت که خلاصه کننده گاهی ممکن است 100 صفحه اندیشه را در یک سطر خلاصه کند و گاهی ممکن است برخی جملات را اصلا خلاصه نکند و عینا بیاورد که این نشان دهنده وزن هر کدام از عبارات در ذهن تولید کننده اندیشه است. عصاره معرفتی مانند اسانس گلاب است. 4000 کیلوگرم گلبرگ گل سرخ باید در یک سیکل فناورانه فشرده شوند تا یک لیتر اسانس گلاب تولید شود. اما جالب اینجاست که این یک لیتر اسانس خاصیتی معادل 4000 کیلو گل سرخ را دارد در حالی که حجم آن را ندارد ! لذا نوشیدن یک سی سی از اسانس گل محمدی خاصیتی معادل نوشیدن 4 لیتر گلاب را به همراه دارد در حالی که چنین حجمی را وارد بدن نکرده اید !

عصاره معرفتی در نهایت فشردگی است اما خاصیت همان توده اندیشه ای را حفظ میکند. امکان شرح داده شدن و توسیع یافتن را هم شدیدا داراست.

شاید بتوان جزوه روح توحید را یک عصاره معرفتی از معارف اسلامی دانست. یا مثلا فصوص الحکمه را عصاره معرفتی از معارف عرفانی ابن عربی دانست. البته واضح است که در باب تطبیق های اینگونه ان قلت های زیادی میتوان وارد نمود.

با توجه به مطالبی که گفته شد، ورود و خروج در عصاره معرفتی بسیار مهم است.

عصاره معرفتی اندیشه ای که از آزاداندیشی را مساوی با انقلابی گری میداند و از این باب وارد مبحث آزاداندیشی شده، قطعا باید متفاوت باشد از عصاره معرفتی اندیشه ای که آزاداندیشی را صرفا یکی از مفاهیم ذهنی که باید درباره آن تولید محتوا نمود میداند. ولو هردو یک جور تعریف کنند و اهداف مشترکی تصور نمایند.

گفتمان سازی حق،مقدمه ای برای آزاد اندیشی است

بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی از آیه  “لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی ” از “لا اکراه فی الدین”  بحث آزاد اندیشی فهم می شود و از”قد تبین الرشد من الغی” بحث گفتمان سازی فهم می شود ما را به این نتیجه می رساند که وضوح و روشن بودن حق را مسلم و قطعی گرفته یعنی گفتمان سازی حق باید باشد تا بشود آزاد اندیشی نمود واگر هم ما به دنبال گفتمان سازی و این دست مباحث هستیم هدفی که داریم روشن سازی حق است نه اینکه فضای سنگینی که موجب سلب اختیار شود وطوری باشد که فردی از جامعه جرئت و جسارت انتخاب دیگری نداشته باشد.نه،  آزاد اندیشی بعد از تحقق گفتمانی حق است وقتی گفتمان حق حاکم شد تازه می توان پرچم آزاد اندیشی را بالابرد والا اگر حق گفتمان نشود و حق برای مردم روشن نباشد،یعنی حق و باطل برای مردم مشخص و روشن نباشد، انتخاب دیگر معنا ندارد و این یعنی نبود آزاد اندیشی.
پس لاجرم برای تحقق آزاد اندیشی باید از گفتمان سازی حق عبور کنیم.

#حلقه_مرحله_دوم

#مفاد_گفتمانی_5
#آزاد_اندیشی
#گفتمان_سازی
#محمد_مرتضی_باروتی

طرح راهبردی مقیاس خوبی است برای رهبری فکری

بعد از اینکه یک اندیشه به مرحله عصاره معرفتی رسید یعنی حاق و اصل آن اندیشه شمرده ومشخص شد  در مرحله بعد باید راهبردی برای این محتوا که عصاره معرفتی باشد نوشت که همان  طرح کلی عملیاتی آن اندیشه است  مانند طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن که توسط اندیشمندی فرزانه مطرح شده.
ویژگی این مرحله اولویت بندی  است که بر روی عصاره معرفتی صورت می گیرد و  این اولویت بندی ملاک هایی دارد مثل توجه به شرایط زمانی و مکانی خاص آن جامعه و غیره… باعث می شود که ماهیت نسبی برای راهبرد محتوایی قائل شویم به همین علت طرح کلی نامیده می شود.
این طرح ریزی اگر در اندیشه اسلامی باشد قطعا باید کار فقیه باشد اصلا این طرح ریزی یعنی فقاهت .
از ویژگی های دیگر این مرحله ومسیری عملیاتی که طرح می شود حرکتی است از نقطه “الف” که همان وضعیت موجود با توجه به فهم مردم و شرایط زمانی و مکانی و… به نقطه “ب” وضعیت مطلوب و متعالی جامعه است بنا براین در این مرحله مردم شناسی و زمان شناسی آن  فقیه خود را نشان می دهد یعنی اگر بین اسلام شناسان اگر به دنبال رهبرفکری میگردی باید آنها را در این مرحله مقایسه کنید و دراصل مقایسه بین طرح های آنهاست.

#حلقه_مرحله_دوم

#مفاد_گفتمانی_3
#راهبرد_محتوایی
#محمد_مرتضی_باروتی