آثار اندیشیدن

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت172
#آزاداندیشی
#احادیث_آزاداندیشی
#آثار_اندیشیدن

در اهمیت اندیشه درنظام فکر اسلامی چند روایت را بررسی
می کنیم تا زوایای دیگر این امر مقدس و شریف را بهتر بشناسیم

چند فراز از بیانات امیرالمومنین از غرر الحکم:

الفِكرُ ، جَلاءُ العُقولِ .
انديشه ، جلا دهنده خردهاست.

الفِكرُ ، يُنيرُ اللُّبَّ .
انديشه ، دل و خرد را روشن مى گرداند.

الفِكرُ ، رُشدٌ و الغَفلَةُ ، فَقدٌ .
انديشه، مايه راهيابى است و غفلت ، موجب گمراهى .

الفِكرُ، إحدَى الهِدايَتَينِ .
انديشه ، يكى از دو هدايت است.

الفِكرُ في الخَيرِ ، يَدعُو إلَى العَمَلِ بهِ .
انديشه كردن در خوبيها ، انگيزه به كار بستن آنها مى شود.

در این چند فقره حضرت اندیشه را ابتدا صیقل دهنده و پاک کنند دانایی و عقل دانسته و دانش وعلم وجودی است که با اندیشه و تفکر نو می شود و زنگار زدوده می شود
ویژگی دوم روشنی خرد است که با اندیشیدن محقق می شود
اینطور فهمیده می شود که دانش می تواند نورانی نباشد و ظلمانی باشد ویکی از راه های نورانی شدن علم که به معنای مفید فایده بودن و علم ینفع شدن هست تفکر است تفکر علم را علم ینفع می کند
ویژگی سوم جهت هدایتگری تفکر است یعنی تفکر راه صحیح را مشخص می کند و در مقابل هدایت گمراهی است که با عدم تفکر است که همان غفلت است
در روایت بعدی تفکر و اندیشیدن را یکی از هدایتگران می دانند
ودر روایت آخر در اهمیت موضوع اندیشه است که اگر انسان به چیز های خوب فکر کند صرف اندیشه و تفکر در خیر می تواند منجر به عمل به آن خیر شود و طرف دیگر فکر کردن به موضوعات بد منجر به عمل به آن سوء می شود
پس به اینکه به چه فکر می کنیم هم مهم است و باید ارزش داشته باشد

آزاداندیشی بر محور حق

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت171
#آزاداندیشی
#احادیث_آزاداندیشی
#آداب_اندیشیدن

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :

إنَّ التَّفكُّرَ ، حَياةُ قَلبِ البَصيرِ
كما يَمشي المُستَنيرُ في الظُّلُماتِ بالنورِ ، يُحسِنُ التَّخلُّصَ و يُقِلُّ التَّربُّصَ .

انديشيدن ، مايه حيات دل شخص با بصيرت است
و همان گونه كه اگر شخصِ چراغ به دست در تاريكيها در پرتو نور [چراغ ] راه رود، به خوبى خود را نجات مى دهد و كمتر درنگ و توقف مى كند.
( بحار الأنوار : ۹۲/۱۷/۱۷)

پیامبر اکرم ص اندیشه را مصباح می دانند اگر کسی درست بیاندیشد رستگاری را ر پی دارد
یکی از وجه شبه های تمثیل حضرت به مصباح این است که وقتی انسان وارد اتاق تاریکی شود که هیچ نوری در آن نیست شناخت او از آن اتاق (حقیقت) یک شناخت حداقلی و ناقص است اما اگر با چرا وارد همان اتاق شود تمام اشیاء اتاق را به خوبی تشخصی می دهد لذا یکی از مهمترین ثمرات اندیشه فهم حقیقت است

امام على عليه السلام :
الفِكرُ ، يُفيدُ الحِكمَةَ .
انديشه ، حكمت به بار مى آورد.
( غرر الحكم : ۸۷۸ )

یکی دیگر از ثمرات اندیشیدن ایجاد حکمت است

راغب حکمت را اینگونه معنی می کند:
«حکمت» در لغت یعنی دانشی که حق است و هیچ خلل و سستی در آن راه ندارد
در این کلام از حضرت امیر تفکر منجر به حکمت می شود یعنی با اندیشیدن حق نمایان می شود و این حق منجر به ایجاد دانشی می شود که درآن گزاره غلطی راه ندارد و مصیب است و سستی ندارد
باتوجه به بررسی های که در این چند یادداشت پیرامون آزدااندیشی داشتیم یافتیم که محور اصلی آزاداندیشی در روایات حق جویی و حق است

ادامه دارد…

بازخورد به تعریف برادر خانی از آزاداندیشی

در تعریف برادر خانی از آزاداندیشی اینگونه بیان شده است:

«آزاداندیشی یله و رها اندیشیدن نیست.
اندیشه مقوله فطری و ذاتی است، آزادی نیز اصلا به معنای بدون مرز وچهارچوب نداشتن نیست
آزاداندیشی یعنی با رعایت آداب و با یک ویژگی فطری به دنبال حقیقت بودن.
و هیچ عامل داخلی و خارجی که منجر بفهم اشتباه و اختلالی در روند شناخت باشد را قبول نکنیم و اثر نپذیریم.
آزاداندیشی راه نیست بلکه مقصد است زیرا فهم حقیقت هدف انسان است.»

چند نکته در مورد این تعریف به نظر میرسد:
1.آزاداندیشی به دنبال حقیقت بودن با رعایت آداب معنا شده است. لذا میتوان گفت طبق این تعریف حقیقت هدف آزاداندیشی است و آزاداندیشی راه رسیدن به حقیقت. لکن در خط آخر گفته شده آزاداندیشی راه نیست بلکه هدف و مقصد است. چون حقیقت هدف انسان است!

2.رعایت آداب ( که لابد رعایت آداب اندیشیدن منظور بوده است) داخل در تعریف آزاداندیشی شده است. لذا اگر کسی بتواند بدون غلبه عوامل دیگر و به صورت آزادانه بیاندیشد لکن در اندیشه خود قواعد منطقی را به صورت کامل رعایت نکند به آن آزاداندیشی نمی گوید.

3.فقط عوامل داخلی و خارجی که منجر به فهم اشتباه و اختلال در شناخت انسان می شوند از آزاداندیشی خارج شده اند. لذا اگر عوامل داخلی و خارجی که اندیشه انسان را تحت تاثیر قرار میدهند، او را به شناخت صحیح برسانند، باز هم آزاداندیشی است ولو اینکه فرد کاملا تابع و در عبودیت عوامل دیگر باشد.
.

نسبت نوع روایت با احساس آزادی

بسم الله الرحمن الرحیم

در فهم هر مطلب، می توان چندین تقریر از آن داشت. از بین این همه، دو مدل از آن را می خواهیم بررسی کنیم. یکی تقریر در حالت قید، یکی تقریر کمک دهنده.

طبق نگاه فلسفی، همه چیز وجودش واجب است، یا بالذات یا بالعرض. یا به خدای سبحان نگاه می کند که وجودش واجب است بالذات. و یا به من انسان مخلوق نگاه می کند که باز هم وجودم واجب است، اما بالعرض. من هم واجب است که الان موجود باشم، اما به خاطر اینکه علتم محقق شده، و موجود شدن من پس از علتم، ناگزیر است؛ قانونی تخلف ناپذیر است.

از این مطلب که فلسفه به حق به آن رسیده، می توان تقریری داشت که بوی اجبار و قید و بند و عدم اختیار، مشام انسان را پر کند. شاید به همین نحوه تقریر ها بوده که امثال استاد فیاضی و یا فرهنگستان، نقد وارد می کنند. اما در مقابل می توان از همین مطلب به ظاهر حق و پذیرفتنی، تقریری متفاوت هم ارائه نمود. تقریری که نه تنها بوی قید نمی دهد، بلکه حس طراوت و پشتیبانی و حتی آزادی ایجاد می کند. به جای اینکه احساس کنی تو در دام علت ها گرفتار آمده ای، این علت ها هستند که به پشتیبانی تو آمده اند و همه حامی تو بوده اند تا از بین این همه احتمالات عدمی، تو در این باغ جهان حاضر شوی و گوی گرانبهای وجود را به تو اختصاص داده اند. در این تقریر، انسان حس قید ندارد. (یا لااقل به آن میزان نیست.)

پس ما در بحث آزادی، باید از حس آزادی بحث کنیم. و یکی از عوامل مؤثر در حس آزادی داشتن نسبت به عوامل مختلف، نحوه تقریر ما از آن مطلب است.

برای این عنوان، مثال های متنوعی می توان بیان کرد. مثلا یک پرتقال اینجا است. یکبار نگاه می کنیم که چقدر بد است که من هیچ گزینه ای ندارم جز اینکه این پرتقال را بخورم. و من مجبورم که این پرتقال را بخورم، چون به کالری آن نیاز دارم، اگر نخورم از گرسنگی اذیت می شوم، اصلا این پرتقال را آورده اند و از من توقع دارند که این را بخورم. اگر نخورم … اینها همه حس اجبار، توقع، بی اختیاری و بی ارادگی، عدم احترام، … را به ما القا می کند. و یکبار هم می توان اینطور برداشت کرد که چه خوب! این پرتقال نصیب من شد. این پرتقال از کدام شهر، توسط کدام باغبان چقدر به انتظار کشیده شده تا به بلوغ برسد، از خامی درآید، او زحمت کشیده، آن را چیده، بسته بندی کرده، به کامیون دار سپرده، تا به مغازه دار رسیده، دیگری برای من زحمت تهیه و خرید را کشیده، و دیگری آن را شسته و تزئین کرده و در بشقاب قرار داده، تا من استفاده کنم.

تقریر اول قطعا درگیر یک شبهه است. این تقریر دوم، شاید نتواند به شبهه تقریر اول پاسخ دهد، اما با نگاه دیگری که از یک چیز ارائه می دهد، اصلا به گونه ای روایت می کند که هیچ آن شبهه انسان را درگیر نمی کند.

بسیاری مواقع که ما در برخی امور حس آزادی را سلب شده تلقی می کنیم، ناشی از عدم آزادی واقعی نیست، بلکه ناشی از نوع روایت و تلقی ما است. ما با بهره گیری از تقریر های تقییدی، جهان خود را پر از قید تلقی می کنیم. حس آزادی را برای خود محدودتر و کمرنگ تر جلوه می دهیم.

و در آخر، این سؤال خوبی است که ما نهایتا از رهگذر این تلقی ها است که شیء را می شناسیم. به چه گونه ای می توان گفت که واقعا آزادی در یک مورد سلب شده، یا ناشی از تلقی خاص ما است که احساس تقیید و سلب آزادی در یک مورد داریم؟

بازخورد به تعریف برادر کرباسچی از آزاداندیشی

در تعریف برادر کرباسچی از آزاداندیشی اینگونه بیان شده است:

«چرا از آزاداندیشی خوشمان می آید؟ آزاداندیشی را تعریف کنید.
آزاداندیشی، این حس آزادی در درون و اینکه بداند هر چه بیشتر تکاپو کند، بیشتر به مطلب صحیح خواهد رسید. اینکه هر مقدار که فکر کرده، مصاب واقع بوده. اینکه آزاد است و قرار نیست از کسی خط بگیرد. اینکه خودش کاملا حق را می فهمد (اما تمام گستره حق را شامل نمی شود. هر چه تلاش کند، گستره خود را توسعه دهد، گستره بیشتری از حق را شامل می شود. یعنی هر کسی جنبه ای از حق را می فهمد.) ولی این نیک است که شخص غیر حق را نمی تواند ببیند.
اما در صورت بندی از درک هایی که از حق داشته، خطا یا غرض ورزی وارد می شود.»

چند نکته در مورد این تعریف به نظر میرسد:
1- آزاداندیشی به نوعی دانایی معنا شده است. بداند که هرچه تکاپو کند……………… به نظر آزاداندیشی فراتر از دانایی و یک ملکه در وجود انسان است.

2- بیش از آنکه تعریف آزاداندیشی ارائه شود، حالات آزاداندیشی و اطلاعات او به عنوان تعریف بیان شده است.

3. اینکه فرد بداند هرچه بیشتر تکاپو کند بیشتر به مطلب صحیح خواهد رسید، آزاداندیش است؟ اینکه بداند هرمقدار که فکر کرده، مصاب واقع بوده، آزاداندیش است؟ اصلا چرا هر مقدار که فکر کند مصاب است؟ انسان آزاداندیش لزوما حق را کاملا می فهمد؟ امکان خطا و اشتباه و جهل مرکب و… نیست؟ چرا هرکسی جنبه ای از حق را می فهمد؟ نمی شود کسی همه جنبه های حق را بفهمد؟ و…….
.

حفاظت شده: آزاداندیشی و زندگی موقنانه

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

تلاشی برای ماهیت کاوی آزاداندیشی 3

?تلاشی برای ماهیت کاوی آزاداندیشی 3?

?یکی از نکات مهم در تعریف، این است که بگوییم مراد از اندیشه در آزاداندیشی چیست؟
آن چیزی که در وهله اول شاید به ذهن برسد، این است که بگوییم اندیشه به معنای تفکر است. اما به نظر می رسد اندیشه در تعبیر «آزاداندیشی»، به معنای تفکر نیست بلکه به معنای مطلق شناخت و معرفت است.
برای کسب معرفت، روش های مختلفی به اعتبار تعدد ابزار کسب معرفت وجود دارد. روش های تحصیل معرفت عبارتند از: روش تجربی، روش شهودی، روش تفکر قیاسی و روش وحیانی؛ و عقل در همه این روشها حضور دارد.
آزاداندیشی یعنی انسان بر اساس هر روش و منبع، وقتی یک شناخت و معرفت در هر حد و اندازه ای، برایش کشف می شود، بدون هیچ مشکلی آن را تصدیق کند. بنابراین وقتی یک گزاره حق به انسان عرضه می شود، اگر حال انسان طوری باشد که با حق راحت باشد یعنی عقلش حال پذیرش حق را داشته باشد، آزاداندیشی رخ داده است. درنتیجه برای تحقق آزاداندیشی، لزومی ندارد شخص از روش تفکر استفاده کند و خودش با ذهن خودش مجهولی را معلوم کند.
آزاداندیش کسی است که اگر منبع معرفتی ای را یافت مثل قرآن، وقتی قرآن حقیقتی را برای او آشکار می کند، به راحتی آن را بپذیرد و در بند استدلال های عقلانی انسانی نباشد.

?البته با این توضیح و توسعه در معنای اندیشه، ضرورت وجود لوازم تحقق و صدق اندیشه همچنان وجود دارد. یعنی آن قیود چهارگانه که در یادداشت اول این موضوع بیان شد (1. استفاده از قوه عاقله نه واهمه و خیال. 2. لزوم پیروی اندیشه از منطق و قواعد تحصیل معرفت 3. تحصیل آگاهی و اطلاعات مورد نیاز تحصیل معرفت 4. خودباوری نسبت به ذهن و اندیشه خود)، حضور آنها همچنان لازم است. زیرا عقل انسان می فهمد که تحصیل معرفت به وسیله هر ابزار معرفتی ای، روش و قواعدی دارد.
بنابراین خارج کردن اندیشه از حصار تفکر به معنای ول اندیشی نیست. چراکه کسب اندیشه و معرفت به وسیله ابزار حس، شهود و وحی هم اصول و قواعدی دارد تا موجب حصول اندیشه و معرفت شود. و همه این اصول و قواعد، چیزی نیست جز برونداد حریت عقلی و عقلانیت.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 100

بازخورد به تعریف برادر کرانی از آزاداندیشی

?بازخورد به تعریف برادر کرانی از آزاداندیشی

در تعریف برادر علی کرانی از آزاداندیشی اینگونه بیان شده است:

«آزاد اندیشی عبارت است از سلامت و یا تسلم ِنفس یا ذهن آدمی در پذیرش و یا رسیدن به حق.»

چند نکته در مورد این تعریف به نظر می رسید:
1. سلامت و تسلم نفس یا ذهن حال درونی فرد آزاداندیش است. در واقع این تعریف میخواهد بگوید که همان فعل درونی انسان را آزاداندیشی میگویند و آزاداندیشی چیزی ورای این نیست.

2. این تعریف مطلق سلامت و تسلم نفس یا ذهن را آزاداندیشی دانسته است. یعنی نیازی به انحصار آن در حوزه اندیشه و تفکر ویا حتی درحوزه شناخت ندیده است. اصل اینکه نفس و ذهن انسان در پذیرش حق سالم باشد یا خود را به سلامتی بیندازند را آزاندیشی دانسته است.

3. با توجه به این نکته، اگر نکته اول را بپذیریم، باز این تعریف نمی تواند تعریف کاملی باشد. چون آزاداندیشی مقید به اندیشه است و صرف پذیرش حق به صورت مطلق دیگر آزاداندیشی نیست بلکه میتوان گفت که تعریف آزادی است. البته صحیح تر آن است که بگوییم تعریف آزادی در اتمسفر اسلامی، یعنی حریت است. در حالی که آزاداندیشی نوعی خاص از آزادی و حریت و در فضای اندیشه و تفکر و منحصر در آن است.

4. به نظر حقیر اینکه آزاداندیشی را به عنوان یک حالت درونی توصیف کرده اند از جهاتی صحیح است. لکن این تعریف چیزی بیشتر از حریت که در تراث ما سابقه مفهومی دارد، نداشت. بلکه حتی از جهاتی نسبت به حریت ضعف هایی داشت. حریت به زوایای دیگری اشاره میکند که مفهوم آزاداندیشی را عمیق تر میکند لکن در این تعریف به آنها اشاره نشده است. لکن آزاداندیشی را به حریت در مقام اندیشه تعریف میکنیم. نه مطلق حریت.
.

سلامت و تسلم چیزی فراتر از حریت متوجه نشدم. بلکه حریت پر تر و قوی تر هم هست.
متنها باید قید زده شود. همان طور که آزاد اندیشی را به حریت در مقام تفکر و اندیشه تعریف کردیم. اگر مطلق بیاید مانع اغیار نیست.»

آداب اندیشیدن در روایات

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت170
#آزاداندیشی
#احادیث_آزاداندیشی_2
#آداب_اندیشیدن

از امام صادق (ع) روایت است که امیرالمؤمنین (ع) بسیاری از مواقع می‌فرمودند:

«نَبِّهْ‏ بِالتَّفَكُّرِ قَلْبَكَ وَ جَافِ عَنِ اللَّیلِ جَنْبَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ رَبَّكَ»

«دل خود را به اندیشه کردن آگاه کن و پهلوی خود را از شب دور کن و نسبت به خدای خود تقوا داشته باش»

وجود مقدس و نورانی امیرالامومنین علیه السلام یک توصیه دائمی داشته اند که ابتدا به تفکر دعوت می کردند تفکری که انسان را متنبه کند تفکری که انسان را بیدار کند
یعنی یکی از ویژگی های تفکر همین است که تنبه بیاورد
اگر تفکر ما ما را روشن نکرد یعنی تفکر صحیح شکل نگرفته
مگر می شود انسان تفکر کند و بفهمد که فانی است بفهمد که حقی وجود دارد و همه حق است و جز او چیزی نیست بعد خلاف آن را بیان کند یا تبیین کند انسان اگر فکر کند آیات الهی را می بیند بعد متنبه‌می‌شود
لذا خداوند در سوره مبارکه ق می فرمایید :
«إِنَّ فىِ ذَلِكَ لَذِكْرَى‏ لِمَن كاَنَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِید»
یعنی کسی که قلبی دارد و این قلب را فاسد نکرده درتفکر و مطالعه قرآن نشانه است.  لذا جایگاه قلب هم در اندیشیدن مشخص می شود کسی که قلبش را گناه سیاه کرده نمی تواند درست فکر کند محفل تفکر قلب است که باید پاکیزه باشد
باید این ظرف تفکر را پاکیزه کرد تا مظروف هم درآن پاکیزه بماند

در ادامه روایت حضرت به نماز شب و تقوای الهی اشاره می کنند که برای تعالی انسان و سلوک انسان نیاز است و در ادامه تفکر باید به آن پرداخته شود. اندیشیدن هم راه است و هم مقصد (باتوجه با روایت من اصبح مهموما لسوی فکاک رقبته فقد هون علیه و رغبه من ربه فی الربح الحقیر. در یادداشت شماره #167)

یکی دیگر از ویژگی ها و آداب تفکر صحیح تداوم بر تفکر است

امام صادق علیه السلام می فرمایند: :
«أَفْضَلُ‏ الْعِبَادَةِ إِدْمَانُ‏ التَّفَكُّرِ فِی اللَّهِ وَ فِی قُدْرَتِهِ»
«برترین عبادات تداوم تفکر در خداوند و قدرت اوست»
یعنی تفکر  عالی ترین نوع عبادت و بندگی است اگر همراه با تداوم باشد اگر با موضوع باری تعالی و قدرت او باشد
پس ویژگی دیگر تفکر صحیح تداوم است و اینکه به چه بیاندیشیم یعنی سنت قلیل یدوم در تفکر هم جاری است .

در این جا تذکری لازم است بیان شود وآن موضوعات ممنوعه برای تفکر است
خداوند متعالی به عنوان خالق انسان به او اجازه تفکر در موضوعاتی را نداده
از جمله:
«مَنْ نَظَرَ فِی اللَّهِ كَیفَ‏ هُوَ هَلَكَ‏»
کسی که درباره کیفیت خلق خدا تفکر کند هلاک می شود.
واین همان علتی است که خیلی از اندشمندان و فیزیکدانان عالم را ملحد و هلاک کرد چون به دنبال این موضوع برای تفکر بودند
مفسده بعدی تحیر است
امام باقر علیه السلام می فرمایند: تَكَلَّمُوا فِی خَلْقِ اللَّهِ وَ لَا تَتَكَلَّمُوا فِی اللَّهِ فَإِنَّ الْكَلَامَ فِی اللَّهِ لَا یزْدَادُ صَاحِبَهُ إِلَّا تَحَیراً
از آفریده‌های خداوند سخن گویید و از ذات خدا سخن نگوئید، زیرا سخن از ذات خدا مایه‌ سرگردانی بیشتر گوینده است.

در اینجا مشخص می شود آزاداندیشی قیودی دارد آزاداندیشی یله و رها اندیشی نیست اگر مطلق بیاندیشی شاید به وادی هلاکت و تحیر وارد شد لذا متوجه می شویم آزاداندیشی یک حدودی دارد واین راهم بدانیم این حدود برای سلامت و نجات انسان است

آزاداندیشی در تمام حوزه های شناختی نیست

آزاداندیشی، تنها در موطن «اندیشیدن» است؛

ما اگر بخواهیم در تمام حوزه های شناختی، نبض آزادی را بگیریم؛ به آن نمی‌گوییم «آزاداندیشی»؛ آزاداندیشی اصطلاحی است که تنها در حوزه‌ی اندیشیدن و تفکر است؛ وقتی که نبض آزادی را در حوزه‌ی اندیشیدن، بگیریم، اینجا در حال بررسی آزاداندیشی هستیم؛ اگر در دیگر حوزه‌های شناختی هم بخواهیم آزاده بودن را بررسی کنیم مانعی نیست، ولی به آن دیگر آزاداندیشی گفته نمی‌شود.

اساسا آزادی که در تمام حوزه‌های شناخت می‌توان جریان داد و بررسی کرد، این آزادی اساسا ضامن شناخت صحیح و منطقی  است؛ امّا در آزاداندیشی، گفته شد هنگامی که قرار است نبض آزادی در مقام اندیشیدن گرفته شود، پیشفرض منطقی اندیشیدن و درست اندیشیدن است؛ البته این غیر است رسیدن به نتیجه درست است، باید بررسی شود که الزاما منطقی اندیشیدن و درست اندیشیدن، نتیجه درست و حقی دارد یا نه؛ ما اندیشه را پیشفرض می‌گیریم و مهارت و استقامت اندیشیدن را از آزاداندیشی خارج می‌کنیم؛ در واقع سوال این است که هنگامی که به درستی و منطقی با رعایت مهارت‌های اندیشیدن و همچنین داشتن استقامت در اندیشیدن و حتی اخلاق باور، هنگامی که همه‌ی این‌ها رعایت شد، وقتی به این اندیشیدن، آزادی می‌دهیم، چه اتفاقی می‌افتد؟

و می‌توان سوال را جلو‌تر و یا به تعبیری عقب‌تر برد؛ اینکه اساسا خود همین اندیشیدن فوق الذکر، آزاد نیست؟ این اندیشیدن نیاز به آزادی ندارد و آزادی اگر قید توضیحی نباشد، نهایتا قید تاکیدی است.

 

و همچنین است هنگامی که به ساحت‌ها‌ی ادراک قلبی وارد می‌شویم؛ شما اگر اجازه‌ دادید که «اصطلاح» آزاداندیشی بر تمام ساحت‌های شناخت اطلاق شود، دیگر نباید آن را از ساحت ادراکات قلبی منع کنید.