بازسازی انقلابی ساختار فرهنگ در امتداد طرح رهبری در بیانیه گام دوم

امام خامنه‌ای در بیانیه گام دوم که خطاب به جوانان است و ایشان بعد از مقدمه‌ای که به بازخوانی مسیری که آمدیم پرداخته است، می‌فرمایند:

«اینک در آغاز فصل جدیدی از زندگی جمهوری اسلامی، این بنده‌ی ناچیز مایلم با جوانان عزیزم، نسلی که پا به میدان عمل میگذارد تا بخش دیگری از جهاد بزرگ برای ساختن ایران اسلامی بزرگ را آغاز کند، سخن بگویم. سخن اوّل درباره‌ی گذشته است.»

و بعدها در تاریخ 1 خرداد 98 در دیدار جمعی از همین جوانان عزیز، در تفسیر بیانیه چهار نقطه مورد تأکید در بیانه را 1. «عظمت حادثۀ انقلاب»؛ 2.  «عظمت راه طی‌شده و کارکرد انقلاب تا امروز»؛ 3. «عظمت چشم‌اندازی است که باید به آن برسیم» و 4. «عظمت نقش نیروی جوان متعهّد» بر می‌شمارند، و با بیان اینکه برای حرکت به سمت آن چشم‌انداز عظیم باید یک حرکت عمومی در کشور راه بیفتد، محوریت راه‌افتادن و امتداد این حرکت عمومی را جوانان متعهد می‌دانند. بعد هم برای تسهیل ورود جوان متعهد به صحنه پیشرفت کشور به سمت چشم انداز عظیم انقلاب که در بیانیه «ایجاد تمدّن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمی (ارواحنا فداه)» ذکر می‌شود، را تسهیل‌گری و برنامه‌ریزی «جریان‌های حلقه‌های میانی» می‌دانند.

حالا با این نگاه سریع به بیانیه به مطالبه رهبری از دولت سیزدهم در تاریخ 6 شهریور 1400 به «بازسازی انقلابی ساختار فرهنگی» کشور سری بزنیم و ببینیم ایشان فرایند محقق شدن این بازسازی انقلابی را چه چیزی تعریف می‌کنند.

یک نکته مقدماتی که در همین سخنرانی توسط رهبری تأکید شد این بود که این سخنان که با عنوان توصیه بیان می‌شود، یک سری امور مستحب نیست بلکه باید عملیاتی بشود، ایشان بعد از اینکه توصیه‌هایی کردند می‌فرمایند:

 اینها توصیه‌های عمومی است؛ البتّه برای اینها باید برنامه‌ی عملیّاتی درست کرد. اگر چنانچه به همین اندازه‌ای که بنده بگویم و شما هم در ذهن شریفتان اینها را نگه دارید یا یادداشت کنید، اکتفا بشود، فایده‌ای ندارد؛ جنبه‌ی نصیحت پیدا کردنِ این گونه حرفها فایده ندارد. اینها باید به برنامه و برنامه‌ی عملیّاتی تبدیل بشود؛ وقتی برنامه شد، آن وقت طبعاً اینها [عملی میشود]. (14000606)

در میان این توصیه‌ها یکی از محورها «فرهنگ و رسانه» بود، ایشان ذیل این عنوان توصیه به «بازسازی انقلابی ساختار فرهنگی» کشور کردند؛ بعد از معنا کردن انقلابی به حرکتی «خردمندانه و عاقلانه باشد نه بی هوا و بی حساب» و «بنیانی بودن و برخاسته از اندیشه و حکمت بودن» که نگرانی ایشان را از اینکه این توصیه به کارهای بی حساب و کتاب و بدون تکیه بر بنیان‌های فکری، منتهی نشود را نشان می‌دهد.

در توضیح این توصیه از «شکوفایی ابزارهای فرهنگی مثل سینما و هنر و رسانه» سخن می‌گویند،  و راه حل این شکوفایی را «میدان دادن و کمک کردن دولت به لشکر عظیم جوانان علاقه‌مند به کار فرهنگی که مشغول به کار هستند» می‌دانند. و می‌فرمایند در صورت کمک و میدان دادن دولت به این لشکر عظیم جوانان «طبعاً کارهای بزرگی انجام خواهد گرفت و قدمهای خلّاقانه‌ای برمیدارند» و دولت را دعوت به «حمایت هوشمند» از این لشکر عظیم جوانان می‌کنند، می‌کنند.

همانطور که می‌بینیم، راه حل تحقق این مطالبه خودشان که «ساختار فرهنگی کشور باید بازسازی انقلابی شود» را دقیقاً همان چیزی می‌دانند که شأن صدور بیانیه گام دوم می‌دانسته‌اند، یعنی اگر در بیانیه گام دوم قرار است با محوریت جوانان و با قیام جوانان پیشرفت به سمت چشم‌اندازهای عظیم جمهوری اسلامی رقم بخورد، در بازسازی انقلابی ساختار فرهنگ کشور نیز قرار است به همین لشکر عظیم جوانان میدان داده شود و دولت در نقش یک «حلقه میانی» بزرگ از این لشکر عظیم «حمایت هوشمند» بکند تا خود این لشکر که صاحب یک اراده الهی هستند با این اراده متفاوت بیایند و این ساختارهای فشل را بشورند و ببرند؛ که برای تغییر ساختار از نقطه خود ساختار نباید شروع کرد بلکه باید یک اراده متفاوتی که روح خواسته‌ها و مطلوبیت‌های شما را دارد و به گرفتاری‌های ساختاری دست و پایش بسته نیست و منافعش در حفظ وضع موجود نیست را به میدان آورد تا توسط این اراده الهی کنشگر در صحنه میدان به ویرایش ساختاری نیز دست زد. و باید گفت که اگر دعوت رهبری در بیانیه گام دوم «قیام جوانان برای پیشرفت به سمت چشم‌اندازهای با عظمت جمهوری اسلامی ایران» است، محوری‌ترین جمله در بیانیه تأکید بر روی همین عنصر اراده ملی است آن جایی که می فرمایند:

«اراده‌ی ملّی جان‌مایه‌‌ی پیشرفت همه‌جانبه و حقیقی است.»

 

#یادداشت_334

حفاظت شده: پیاده روی اربعین بسته گفتمان جامع

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

تقدس ولایت فقیه مانع یا محرک اندیشیدن نخبگان

بسم الله الرحمن الرحیم

  • مقدمه 1 : سکولاریسم به معنای جدایی دین از سیاست نمی باشد بلکه یعنی عرفی شدن و دنیایی شدن. به عبارت دیگر دغدغه اصلی سکولاریسم، از بین بردن قدسیت است. و نزاع دین و شریعت با سکولاریسم در همین ناحیه است. دین و شریعت آمده است که دنیا را قدسی کند. و سکولاریسم با این مسئله در نزاع می باشد.
  • مقدمه 2 : تقدس زدایی از مفاهیم علوم اجتماعی، یکی از مسئله های مهم می باشد. برخی از اندیشمندان علوم اجتماعی در صدد هستند که با تقدس زدایی از مفاهیم علوم اجتماعی، آن ها را عرفی و دنیایی کرده تا بتوان راحت در مورد آن ها مداقه کرد و مورد نقد و بررسی قرار داد. چرا که آنها معتقدند مقدس کردن مفاهیم توسط دین، سبب عدم نقد و انتقاد می شود. و این معضل به ایستایی می کشد.
  • مقدمه 3 : یکی از مفاهیمی که در نسبت با آن مسئله تقدس زدایی مطرح است، ولی و رهبر جامعه است. این اندیشمندان معتقدند که مقدس کردن جایگاه ولایت فقیه سبب شده است که غیرقابل انتقاد شود و فضا برای نخبگان جامعه بسته شود و باب فکر و اندیشه مسدود شود و این معضل باعث یک بن بست فکری شده است .
  • نتیجه : شاید در نگاه اولیه حق با این اندیشمندان باشد و دغدغه آن ها ، ارزشمند باشد. اما نکته ای در بحث آن ها مغفول می باشد و آن که اساسا دین آمده است که تمام دنیا را قدسی کند و نه این که بخشی از مفاهیم قدسی شوند و برخی دیگر غیر قدسی. دین همان طور که بیعت مردم با ولی و رهبر جامعه که یک امر عرفی و عقلایی است را قدسی می کند ، با همان سیستم و مدل ، انتقاد به حاکم و ولی را مقدس می کند و حتی آن را برای جامعه و نخبگان واجب می کند. امر به معروف و نهی از منکر مسئولین و حکام ، همان امر قدسی است که دین برای انتقاد به رهبر و حاکم قدسی جامعه قرار داده است. لذا این تقدسی که دین به دنیا داده علاوه بر این که مانع پیشرفت و چالاکی اندیشه و فکر نمی شود، بلکه خود سبب حرکت و پیشرفت شده و باعث می شود باب اندیشه و فکر در جامعه گشوده شود.
  • نکته : البته این که صحنه اجرای جمهوری اسلامی با این پدیده فاصله زیادی دارد امری دیگر است. اما می توان ادعا کرد که مقام معظم رهبری از همان ابتدا تا این لحظه همیشه با همین اندیشه با نخبگان و انتقادهای آن ها برخورد کرده اند.

پیشرفت اسلامی مسئله ای در میدان «جهاد» است

در یادداشت قبل توضیح داده شد که اساسا دو رویکرد برای مواجهه با مسائل وجود دارد و تاکید بر این شد که رویکرد مجاهدانه، لوازم و تمرکزهای متناسب خود را می طلبد.

رهبر انقلاب میدان جهاد را اینگونه به تصویر می کشند:

«میدان جهاد، میدان خیلی وسیعی است؛ یعنی شاید ده برابرِ این مقداری که شما حالا پیش رفته‌اید، میتوانید پیش بروید؛ جهاد ‌این ‌جوری است.‌ جهاد یعنی یک حرکت جوشیده‌ی از اعتقاد و باور قلبی و ایمان و به کارگیری توانایی‌ها؛ اگر چنانچه‌ آن ایمان وجود ‌دارد، آن باور قلبی وجود دارد، پس این کار حدّ نهایی ندارد؛ چون توانایی‌ها حدّ نهایی ندارند.»

توضیح داده شد که مواجهه با مسئله بسیار مهم است که از جنس چه نوع تمدنی باشد، واقعا اگر تمدن اسلامی حرفی نو را به صحنه می کشاند و زیست مترقی دیگری رقم می زند لذا باید نسبت خودش را در مواجهه با مسائل روشن کند از این رو شاید بتوان این بحث رهبری را در همین نقطه دانست:

«اسلام به ما وعده داده است که پیروزی متعلّق است به مؤمنِ مجاهد؛ اگر ایمان نباشد، نصرت به‌طور کامل به دست نمی‌آید؛ اگر ایمان باشد امّا مجاهدت و تلاش نباشد، نتیجه به دست نمی‌آید۱۳۹۶/۱۲/۱۰»

حال باید پرسید که پروژه امروز جامعه ایمانی چیست؟ واقعا یک جامعه ایمانی که به سمت شکل دادن تمدن اسلامی حرکت می کند و در گام دوم حرکت خود نظامش را تثبیت کرده و غرضی دارد، آن غرض چیست.

اگر قائل باشیم که انقلاب اسلامی ایران در مرحله ای است که «پیشرفت ایران اسلامی» حرف روی میز اوست و باید به آن به عنوان ناموسی ترین موضوع به آن بنگرد و اتفاقا همین پروژه است که باعث شده تمامی استکبار را به درگیری خود بکشاند لذا این پیشرفت جز با «جهاد» محقق نخواهد شد.

به تعبیر بهتر پیشرفت اسلامی زمانی محقق خواهد شد که زندگی مومنانه در مجاهدت ضرب گردد و الا زندگی مومنانه با اینکه با نصرت الهی همراه است اما در به ثمر رساندن متاع دنیایی خود که همان کارکرد عینی اوست، موفق نخواهد و شکست می خورد:

«‌این‌جور نیست که اگر در راه خدا مجاهدت کنید، فقط خدای متعال بهشت به شما بدهد! نه، فقط ثواب آخرت نیست، ثواب دنیا ‌هم هست. ثواب دنیا چیست؟ ثواب دنیا عزّت است، اقتدار است، پیشرفت است.‌۱۳۹۶/۰۹/۰۱»

«راه پیشرفت ایران اسلامی، احیاء روحیّه‌ی انقلابی و احیاء روحیّه‌ی مجاهدت است . مجاهدت، میدانهای فراوانی دارد؛ البتّه همه‌ی میدانهای مجاهدت هم خطر دارد.۱۳۹۵/۰۴/۰۵»

 

حال و روز منافقین

بسم الله
به نظر می رسد مطالعه حال منافقین و اوصاف آنها در قرآن و احادیث می تواند ما را با حال و روز منافقین امروزین جمهوری اسلامی آشنا کند و کمک کند تا آنها را بهتر بفهمیم و در مواجه با آنها شیوه درست را اتخاذ کنیم. منافقینی که در ظاهر با اسلام و آرمان های آن پیمان بسته اند و در راه تحقق آن قرار دارند ، لکن در باطن به همه آنها کافرند و در مسیر مقابل آن شمشیر می زنند. صفوف مختلفی که در مقابل مکتب امام صف بسته اند و به نام های مختلف اصلاح طلب، اعتدالی، متحیر(حجیته)، لیبرال و حتی اصول گرا جبهه تشکیل داده اند.
مدت ها بود این فکر در ذهنم بود که چه طور می شود یک فرد عملکرد جمهوری اسلامی، پاکی رهبر آن و رشد و قدرت جمهوری اسلامی را ببینند و از طرفی فشار های دشمنان آن، کثیف بودن دشمنان آن و دروغ های ریز و درشت دشمنان و رسانه هایشان را لمس کند ولی بازهم در مقابل جمهوری اسلامی بایستد و از ته دل به او ایمان نیاورد. چه طور انسان می تواند اینطور باشد؟ فقط یک راه دارد و آن اینکه چشم و گوش و قلبش بسته باشد و نتواند اینها را ببیند و لمس کند. و یا اینکه ببیند ولی نتواند قبول کند. واقعا صحنه ی عجیبی است. چه طور می شود که یک انسان در مقابل حقیقت اینگونه می شود. آیه 17 تا 19 بقره توصیفی است از خداوند متعال در مورد وضعیت منافقین.

«مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِي ظُلُماتٍ لا يُبْصِرُونَ (17بقره)»
مرحوم علامه طباطباییره ذیل آیه 17 سوره مبارکه بقره می فرمایند:
«{خداوند} با آوردن مثلى، وضع منافقين را مجسم ساخته، مى‏فرمايد منافقين مثل كسى ميمانند كه در ظلمتى كور قرار گرفته، بطورى كه خير را از شر و راه را از چاه و نافع را از مضر تشخيص نميدهد و براى بر طرف شدن آن ظلمت، دست به اسباب روشنى مى‏زند، يا آتشى روشن كند، كه با آن اطراف خود را به بيند، يا وسيله‏اى ديگر و چون آتش روشن ميكند و پيرامونش روشن ميشود. خدا به وسيله‏اى از وسائل كه دارد يا باد يا باران يا امثال آن آتشش را خاموش كند و دوباره به همان ظلمت گرفتار شود و بلكه اين بار ميان دو ظلمت قرار گيرد يكى ظلمت تاريكى و يكى هم ظلمت حيرت و بى اثر شدن اسباب.»
و در ادامه در تفسیر آیه نوزدهم «أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكافِرِينَ» می فرمایند:
« اين آيه مثل دومى است كه خداوند حال منافقين را با آن مجسم مى‏كند، كه اظهار ايمان ميكنند، ولى در دل كافرند، به اين بيان كه ايشان به كسى ميمانند، كه دچار رگبار توأم با ظلمت شده است، ظلمتى كه پيش پايش را نمى‏بيند، و هيچ چيز را از ديگر چيزها تميز نميدهد، ناگزير شدت رگبار او را وادار بفرار ميكند، ولى تاريكى نميگذارد قدم از قدم بردارد، از سوى ديگر رعد و صاعقه هول انگيز هم از هر سو دچار وحشتش كرده، قرارگاهى نمى‏يابد، جز اينكه از برق آسمان استفاده كند، اما برق آسمان هم يك لحظه است، دوام و بقاء ندارد، همين كه يك قدم برداشت برق خاموش گشته، دو باره در تاريكى فرو مى‏رود.
اين حال و روز منافق است، كه ايمان را دوست نميدارد، اما از روى ناچارى بدان تظاهر مى‏كند، چون اگر نكند باصطلاح نانش آجر ميشود، ولى چون دلش با زبانش يكسان نيست، و دلش بنور ايمان روشن نگشته، لذا راه زندگيش آن طور كه بايد روشن نميباشد، و معلوم است كسى كه ميخواهد بچيزى تظاهر كند كه ندارد، لا يزال پته‏اش روى آب مى‏افتد، و همواره دچار خطا و لغزش ميشود»

الزامات و بایدهای تحول و بازسازی

💠الزامات و بایدهای تحول و بازسازی💠

⚫️سوم: کیفیت، الزامات و روش بازسازی:
در یادداشت های قبلی گفتیم که بازسازی به معنای تحول، ساختار به معنای خود نهادها و ابزارها، نوع چینش آنها و رویکرد و نحوه مدیریت، و فرایند تصمیم گیری و حل مسأله است. و فرهنگ به معنای عام است هرچند فرهنگ به معنای خاص، از جایگاه ویژه ای برخوردار است. حال سوال این است که در تحول باید چه کرد؟ مراحل تحول چیست؟ مقدمات آن چیست؟ تحول چه شروط و لوازمی دارد؟ اساسا چه کسی می تواند دست به تحول بزند؟
در ادامه به 5 مورد از الزامات و باید های تحول می پردازیم:

🔹اولین الزام این است که کسانی که می خواهند به بازسازی بپردازند، باید به معنای واقعی، این مطلوب رهبری را فهم کرده باشند. یعنی هم تحول را به خوبی تصور کنند و هم ضرورت آن را تصدیق کنند.

🔹دومین ضرورت، این است که تمام حرکات باید مبتنی بر مبانی اندیشه ای توحیدی و همچنین مبتنی بر اندیشه اجتماعی اسلام باشد. پس در اینجا باید یک بار به مبانی و زیرساخت های فکری برگردیم و تمام حرکتمان را بر آن ابتنا کنیم.

🔹نیاز سوم، وجود یک ایده غنی و دارای عقبه فکری است که مانند یک منبع انرژی عمل کند. هم نقشه راه بدهد، هم لحظه به لحظه رصد داشته باشد و هم طرح و برنامه اش را مطابق شرایط بروزرسانی کند. طبعا برای تحقق این امر، نیازمند شناخت کامل ظرفیت ها، استعدادها و امکانات هستیم. یعنی هم ظرفیت شناس باشد و به خوبی بر روی آنها سوار شود و هم بتواند ظرفیت سازی کند و شرایط را تغییر دهد. در این صورت آن ایده هیچگاه به انسداد و بن بست نخواهد رسید.

🔹چهارمین کاری که باید انجام داد، رسیدگی به عزم و اراده مردم است. چراکه اساسا اراده ملی محور این انقلاب و دینامیسم این انقلاب هستند. لذا به این امر محوری باید رسیدگی کرد و آن را قوی تر و راسخ تر کرد.

🔹و شرط پنجم این است که شخصی می تواند دست به تحول بزند که هم انسان شناس باشد و هم جامعه شناس. البته نه با روانشناسی و جامعه شناسی تجربی کور؛ بلکه با انسان شناسی فطری و الهی. انسان شناس یعنی امام. جامعه شناس یعنی آقا.
امام بود که در دهه 40 و 50 مردم زمان خودش را بهتر از هر کسی شناخت و اراده قیام را در آنها دید. او بود که نیاز حقیقی و فطری مردم را به رخشان کشید و آنها مست آن خواسته کرد. آقا هست که به خوبی مردم و اراده ها و آرمان هایشان را می شناسد. حتی اراده و فکر دشمن را هم می شناسد. چراکه کسی که انسان را عمیقا درک کند، هم انسان موحد و هم انسان مشرک را به خوبی می شناسد و پیش بینی می کند.
اساسا انسان شناس و جامعه شناس واقعی کسی است که به خود و خدایش معرفت عمیق پیدا کند. چراکه چنین کسی که نسبت به جان مایه انسان پی برده است، طبیعتا همه انسان ها می شناسد. و مریضی ها و ناآرامی های او را هم به خوبی می شناسد. زیرا او به خوبی می داند که انسان با چه چیزی آرام می شود و فقدان آن است که ناآرامی را پدید آورده است.

🔻در مجموع برای رقم زدن یک تحول، نیاز به 5 مولفه داریم: فهم و تصدیق ضرورت تحول – تکیه بر مبانی توحیدی و اجتماعی – وجود یک ایده غنی و با عقبه فکری – وجود عزم و اراده مردم – شناخت عمیق انسان و جامعه بالاخص انسان و جامعه امروز.

نخبه کیست؟ مروری بر بیانات رهبری در دیدار اخیر با نخبگان

در این یادداشت قصد داریم با مرور بر بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با نخبگان جوان و استعدادهای برتر علمی کشور، مروری بر ویژگی های نخبگان داشته باشیم :
ایشان در ابتدا «نخبه» را، «یکی از مهم‌ترین ثروتهای انسانی کشور» و «جزو ارکان پیشرفت کشور» دانستند؛
سپس به بیان عناصر شکل گیری نخبه پرداختند و «استعداد طبیعی او» ، «زمینه» و «هدایت و توفیق الهی» را، سه عامل تولید نخبه بیان کردند و در توضیح عامل سوم افزودند: «بدون تردید برای اینکه شما نخبه بشوید و نخبه شمرده بشوید، احتیاج دارید به توفیق الهی و به هدایت الهی. صِرف اینکه کسی استعداد داشته باشد و این استعداد را به کار ببرد، آدم را نخبه نمی کند. ممکن است یک کسی، آدم بسیار باهوشی و زرنگی [باشد]، این زرنگی را، این هوش را برای اختلاس به کار ببرد! … این اختلاس گر است؛ این نخبه نیست. نخبه آن کسی است که به معنای واقعی کلمه برگزیده باشد؛ نخبه یعنی منتخب؛ نخبه یعنی برگزیده و ممتاز. خب، پس نخبه به‌ عنوان یک توصیف ارزشی شامل اینها نمی شود.» و همچنین در ادامه نخبه را، به عنوان یک توصیف ارزشی، اینگونه توصیف کردند: «آن انسانِ صاحب استعدادِ پُرکارِ پُرتلاشی است که از هدایت الهی بهره گرفته باشد؛ گاهی هم خودش نمی داند که این هدایت الهی است امّا هدایت الهی است. این آنات و لحظات شگفت‌ آوری که مکتشفین بزرگ عالم در آن لحظات به یک حقیقتی دست پیدا کردند، کار خدا است؛ اینها همان هدایت الهی است … شما جوانان عزیز خوشبختانه دلهایتان آلوده نیست … پس [باید] بتوانید نخبه‌ی به معنای واقعی کلمه بشوید.»
همچنین انتظاراتی که از نخبگان بیان کردند، عبارت بود از اینکه: «ظرفیّت برتری را که خدای متعال به شما داده، تبدیل کنید به ظرفیّت ملّی؛ یعنی این توانایی را در خدمت حلّ مسائل کشور قرار بدهد.» و همچنین، «از توانایی‌های خود» ، از «ظرفیّتهای کشور» و «از دشمن» غفلت نکنید.
امّا انتظاراتی هم که از دستگاه‌ها برای نخبه بیان می کنند، «در یک کلمه، حمایت» است.
نکته مهم دیگری که بیان می کنند، این است که باید «شاخص ارزیابی نخبه را اصلاح کنیم.» و شاخص ارزیابی را، از نمره، به «حلّ مسئله» تغییر دهیم و حل مسائل کشور، «شاخصِ ارتقا» و «پذیرش به عنوان رتبه‌ی برتر باشد»؛ همچنین، اینکه «به نخبگان ما افق روشن نشان داده بشود.»
ادامه دارد …

توجه به نخبه قهری است

توجه به نخبه یک امر طبیعی و متین است و حتی می‌توان گفت تا حدی هم این توجه قهری است. امّا اینکه در عمل تا چه اندازه نخبه‌گرایی به خرج داده شود این از اهمیت بالایی برخوردارد است؛ اینکه جایگاه نخبه در هندسه نظام سیاسی مشخص باشد و اینکه نقش نخبه واضح باشد و میزان تاثیر و آزادی و محدودیتی که برای نخبه قائل هستی، این از امور مهمی است که با صرفا احترام به نخبه گذاشتن و در حرف نخبه‌گرایی نشان دادن کار را حل نمی‌کند.

در میدان عمل ناچار هستید به نخبه‌گرایی؛ اگر نخبگان در صحنه نباشند، کل این صحنه برچیده خواهد شد و نمی‌توانی طرح و پروژه را پیش ببری، به طور کل سفره جمع خواهد شد. نخبه‌گرایی مسئله‌ی مهمی است که الحمدلله در اندیشه‌ی حضرت آقا به عنوان رهبر این انقلاب در کنار مردم سالاری به صورت جدی جایگاه ویژه‌ای دارد؛  که در نگاه اولیه احساس می‌شود مردم سالاری در تناقض با نخبه‌گرایی است، امّا در نگاه حضرت آقا این دو عنصر کلیدی بدون تناقض در کنار هم جای گرفته‌‌اند.

از باب نمونه برای هنگامی که نخبگان در صحنه نباشند و کل سفره برچیده خواهد شد؛ یک نمونه صحنه‌ی دفاع مقدس بود؛ وقتی نخبگان در صحنه نباشند این چنین می‌شود که حضرت امام ناچار می‌شوند جام زهر قطع نامه ۵۹۸ را بنوشند!

نمونه‌ی دیگر در بحث آزاداندیشی است؛ وقتی نخبگان در صحنه نباشند؛ یعنی آزاداندیشی را نمیشناسند، وزن آن را نمی‌بینند، لذا حرارتی نسبت به آن ندارند؛ در عمل می‌بینیم که از سال ۸۱ که حضرت آقا به صورت علنی این مسئله را پی‌گرفتند و مطرح کردند، می بینیم که الان بعد از گذشت ۲۰ سال هنوز هم که هنوز است اتفاقی رقم نخورده است.

و یا نمونه‌ی دیگر جام زهر برجام است؛ وقتی نخبگان در عرصه اقتصاد در صحنه نیستند و اقتصاد مقاومتی فهم نمی‌شود، در سال ۹۲ گفتمان مذاکره بالا می‌آید و یک دولتی بر سرکار می‌آید که برجام را بر کشور تحمیل می‌کند.

نقش خواص و نخبگان در فتنه ها

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت158
#ایده_فرهنگی_مادر
#نخبگان_خطاکار
#نخبگان_و_فتنه

در کتاب شریف نهج البلاغه حضرت امیر می فرمایند :
كُن فِي الفِتنَه كابنِ اللَّبونِ لا ظَهرَ فَيَركَبَ و لا ضَرعَ فيَحلَبَ؛

در ایام فتنه مثل شتری دوساله باش که پشتی برای سواری و نه شیری برای دوشیدن
در ایام فتنه دشمن اگر بخواهد ضربه کاری بزند باید به دنبال افرادی برود که پیرو دارند و اهل علم هستند اگر بتوان اینها را بازی داد توانسته جمع زیادی از مردم را همراه خود کند
دقیقا کاری که معاویه علیه لعنه با سپاه امام حسن علیه السلام کرد با پیشنهاد پول فرماندههان لشکر را خرید وقتی فرمانده را خریدی انگار لشکر را خریدی
و امام مجبور به صلح شد
در اینجاست که اهمیت خواص و نخبگان مشخص می شود یکی از امتحانات الهی برای این جماعت ایام فتنه است که معلوم می شود اینها اهل سواری به دشمن هستند یانه

حضرت آقا در سال 88 کلیدواژه #نخبگان_خطرناک و #خواص_بی_خاصیت را بیان می کنند
حضرت آقا در سال 88 می فرمایند:
یکی از مهمترین موانعِ پیشرفت این است که مسؤولان و نخبگان و قشرهایی که می‌توانند روی ذهنهای دیگران اثر بگذارند، در شناخت مشکلات مردم اشتباه کنند و خواسته‌های مردم را درست نفهمند یا خواسته‌های مردم را به نقاط کم‌ارزش و بی‌ارتباط با زندگی واقعی مردم ربط دهند؛ این چیز بسیار بدی است. باید نخبگان، مسؤولان، برجستگان و کسانی‌که می‌توانند روی افکار مردم به‌راحتی اثر بگذارند، به این نکته توجّه کنند.

و دوباره در فتنه اخیر حضرت آقا خطاب به ابن خواص بی خاصیت فرمودند اگر موضع ناصوابی گرفتید توبه کنید و جبران کنید که این موضع های شیطانی باعث تقویت جبهه طاغوت و تضعیف جبهه حق می شود

در آخر یک روایت فوق العاده زیبا از پیامبر درباره فتنه بیان کنیم

ليأتينّ على النّاس زمان يكذّب فيه الصّادق و يصدّق فيه الكاذب و يخوّن فيه الأمين و يؤتمن الخئون و يشهد المرء و لم يستشهد و يحلف و إن لم يستحلف و يكون أسعد النّاس بالدّنيا لكع بن لكع لا يؤمن باللَّه و رسوله.

زمانی به مردم رسد که راست گو را تکذیب کنند و دروغگو را تصدیق کنند و امین را خائن شمارند و خائن را مومن پندارند و مرد بی آنکه شهادت از او خواهند شهادت دهد و بی آنکه قسم از او خواهند قسم خورد و خوشبخترین مردم فرومایه پسر فرومایه باشد که به خدا و پیغمبرش ایمان ندارد

نهج الفصاحه ص 654، حدیث 2366

فرهنگ اقتصادی

باسمه تعالی
فرهنگ اقتصادی عبارت است از نگرش‌ها، گرایش‌ها، رفتارها و کنش‌های اقتصادی افراد در یک اجتماع و هر آنچه که افراد در مورد پدیده‌های اقتصادی می‌اندیشند و در حوزة اقتصاد عمل می‌کنند.بر این اساس اگر در یک کشور فرهنگ اقتصادی با رویکرد مردمی و جهادی شکل بگیرید این سبب میشود زمینه تحقق اقتصاد مقاومتی که یک مقوله چند وجهی از جهت اقتصادی و فرهنگی است ایجاد شود به طوری که در این رهگذر هر چقدر نگرش ها؛ گرایش ها در مقوله فرهنگ عمیق تر باشد این مهم منجر به استحکام و ساخت درونی بیشتر اقتصادی میشود از جمله اینکه اگر عدالت را به عنوان یک نگرش لحاظ کنیم میبایستی در فرهنگ اقتصادی به سمت تحقق عدالت اقتصادی حرکت کنیم.

اقتصاد فرهنگی

باسمه تعالی

اگر بخواهیم مقوله اقتصاد فرهنگی را از منظر نسبت فرهنگ و اقتصاد با یکدیگر مقایسه کنیم میبایستی به این نکته اشاره شود که در اقتصاد فرهنگی محوریت و تقدم رتبی با فرهنگ است یعنی این فرهنگ است که جهت دهی خود را به گزاره‌های اقتصادی متوجه می‌سازد به گونه ای که اگر در فرهنگ غربی بر اساس مبانی فکری و فلسفی اصل بر کسب لذت و منفعت حداکثری است و این خود را در عرصه اقتصاد با تحقق سرمایه سالاری و تشکیل طبقه ثروتمند نشان میدهد در حالی که در فرهنگ اسلامی براساس مبانی فکری و فلسفی اصل بر قناعت و تامین معیشت متناسب با نیاز است و بر این اساس در اقتصاد اسلامی محوریت با مردم سالاری عدالت اقتصادی محقق میشود.

آیا منظور از «بازسازی انقلابی ساختار فرهنگ» تغییر سازمانهای فرهنگی است؟

رهبر معظم انقلاب امام خامنه‌ای در اولین جلسه با دولت سیزدهم، در تاریخ 6 شهریور 1400 در محورهای مختلف توصیه‌هایی به دولت داشتند، یکی از آن محورها «فرهنگ و رسانه» بود، ایشان ذیل این عنوان توصیه به «بازسازی انقلابی ساختار فرهنگی» کشور کردند؛ یکی از فهم‌های اولیه‌ای که از این توصیه ادعا می‌شود این است که این سخن به معنای «تغییر در سازمان‌های متولی فرهنگ» در کشور است، ادعا هم به این صورت است که منطوق بیان رهبری از چنین جمله‌ای آن هم در دیدار مسئولین دولتی چیزی جز این نمی‌تواند باشد، خود جمله هم که بیان می‌کند که ساختار فرهنگی کشور نیاز به بازسازی انقلابی دارد.

اما اگر بخواهیم معنای متبادر از این توصیه را بفهمیم، باید کل توضیحاتی که ایشان در این باره می‌دهند را ببینیم، یک جمله ادبی بریده از توضیحات نیست که بخواهیم معنای تحت اللفظی آن را بگوییم چیست. ایشان در همین سخنرانی همان ابتدا مقصود خودشان از «انقلابی» بودن این بازسازی را بیان می‌کنند که باید «خردمندانه و عاقلانه باشد نه بی هوا و بی حساب» و تأکید می‌کنند که منظورشان از حرکت انقلابی، «بنیانی بودن و برخاسته از اندیشه و حکمت بودن» است.

در گام بعد بر اهمیت «فرهنگ» تأکید می‌کنند که «خیلی از این خطاهایی که ما در بخشهای مختلف انجام میدهیم، ناشی از فرهنگ حاکم بر ذهن ما است. اگر ما اسراف داریم، اگر ما تقلید کورکورانه داریم، اگر ما سبک زندگی غلط داریم، اینها ناشی از مشکلات فرهنگی است؛ فرهنگِ حاکم بر ذهنها است که در عمل، این مشکلات را به وجود می‌آورد. زندگی‌های تقلیدی، زندگی‌های تجمّلاتی و اشرافیگری، غالباً منشأ و ریشه‌ی فرهنگی دارد.»

در توضیح بعدی بیانات شریف‌شان از «شکوفایی ابزارهای فرهنگی مثل سینما و هنر و رسانه» سخن می‌گویند،  و راه حل این شکوفایی را «میدان دادن و کمک کردن دولت به لشکر عظیم جوانان علاقه‌مند به کار فرهنگی که مشغول به کار هستند» می‌دانند. و می‌فرمایند در صورت کمک و میدان دادن دولت به این لشکر عظیم جوانان «طعاً کارهای بزرگی انجام خواهد گرفت و قدمهای خلّاقانه‌ای برمیدارند» و دولت را دعوت به «حمایت هوشمند» از این لشکر عظیم جوانان می‌کنند، می‌کنند.

از این نحوه توضیح چند امر برداشت می‌شود.

  1. از تأکید بر اینکه باید یک حرکت «عاقلانه و حساب شده و بنیانی و برخاسته از اندیشه و حکمت» انجام داد، این معنا برداشت می‌شودکه حتی اگر قرار است سازمان‌های فرهنگی کشور را دست بزنید، باید یک فرایندی برای آن تعیین کنید، قطعاً نقطه اصلاح ساختار از یک فرمان حکومتی رهبری به اینکه مثلاً فلان سازمان‌های موازی را حذف کنید، یا فلان سازمان‌ها را در هم ادغام کنید شروع نخواهد شد، مگر این چقدر اتفاق ارزشمندی است؟ و چقدر اثر عمیق دارد؟ لذا فقط همین قسمت بیان را هم بگیریم، معنای این درخواست تغییر سازمان‌ها نخواهد بود، و حتی اگر معنا این باشد، قطعاً دعوت می کند که یک فرایند و مقدمات عاقلانه و حساب شده‌ای برای این تغییرات طراحی کنید، آن هم با دعوت به اینکه ببینید ریشه‌های این بلیات کجاست و دست بر آن ریشه‌ها و بنیان‌ها بگذارید و یک تغییر بنیانی را آغاز کنید که قابلیت ادامه حیات و قابلیت ایجاد تحول ساختاری داشته باشد.
  2. نقطه تأکید ایشان بر استفاده از یک ظرفیت ویژه به نام «لشکر عظیم جوانان علاقه‌مند و مشغول به کار فرهنگی» است، و این لب و روح دعوت ایشان در بیانیه گام دوم است، که برای راه اندازی یک حرکت عمومی به سمت آرمان‌های انقلاب، جوانان را دعوت به قیام برای پیشرفت کشور می‌کنند، اینجا هم بعد از آن دعوت به عقلانیت و حساب شدگی و حرکت بنیانی و مبتنی بر اندیشه، بر این ظرفیت عظیم تأکید می‌کنند و این تأکید این معنا را منتقل می‌کند که روح این توصیه ایشان همان روح بیانیه است که برای بازسازی ساختارهای فرهنگی کشور هم باید یک اراده و خواست جدید به میدان بیاید و با تکیه بر این ظرفیت و میدان دادن به آن، فرایند برای سرریز شدن این روح به میدان آمده به لایه ساختاری طراحی کرد.

 

#یادداشت_333

تحول سازوکار فرهنگی

در یادداشت «معنای فرهنگ در سخنرانی ۰۶_۰۶_۱۴۰۰ رهبری» عرض شد که به نظر می رسد فرهنگ در این بیان رهبری، فرهنگ خاص باشد و لذا منظور از تحول ساختار فرهنگ، تحول دستگاه های متولی فرهنگ به معنای خاص است.
لکن اگر به صورت عام به فرمایشات ایشان رجوع شود و بحث فرهنگ را به صورت کلان در نظر ایشان مشاهده کنیم متوجه می شویم که احتمالا منظور ایشان اولا فرهنگ به صورت عام است و ثانیا منظور از تحول ساختار فرهنگی، تحول سازوکار فرهنگ و مهندسی فرهنگی است.
اگر به فرض منظورشان تحول سازمان های فرهنگی باشد نیز تحول سازمان های فرهنگی به شکل مطلوب بدون تحول سازوکار فرهنگی کشور و تحول تراز بروزات فرهنگی و نخبگانی در عرصه فرهنگ و آوردن تراز کنش های فرهنگی از سطح فرهنگ خاص به فرهنگ عام و سرانجام مهندسی فرهنگی کشور، امکان پذیر نیست. بدون اینکه تراز فعالیت فرهنگی مان را تغییر دهیم بر چه اساسی و به چه هدفی میخواهیم سازمان های فرهنگی را متحول کنیم؟ اصلا اشکال چیست که میخواهیم برای رفع آن سازمان ها را متحول کنیم؟ به چه سبکی متحول کنیم؟ چرا ادغام کنیم؟ چرا ادغام نکنیم؟ اساسا این تغییر ساختار ها تحول فرهنگی را رقم می زند یا صرفا تغییراتی را رقم میزند؟

در خود این بیانات نیز می توان شواهدی یافت که منظور صرف بازسازی سازمان های فرهنگی نیست. از جمله اینکه در ابتدا میفرمایند: «بنیانی باید حرکت بشود در عین حال برخاسته ی از اندیشه و حکمت باشد» و بعد مثال هایی میزنند از جمله: (اسراف – تقلید کورکورانه – سبک زندگی – زندگی تقلیدی، تجملاتی و اشرافیگری ) و بعد هم از «فرهنگِ حاکم بر ذهنها» به عنوان نقطه ای که این مشکلات را ایجاد می کند، سخن می گویند. بعد از آن دعوت به مقابله و مبارزه بی رودربایستی با فساد اخلاقی می کنند. و راه درست مبارزه را حمایت از حرکت های صحیح و ایستادن در مقابل حرکتهای غلط می دانند.

لذا میتوان نتیجه گرفت که منظورشان اعم از تحول سازمان های فرهنگی است و منظور تحول سازکار فرهنگی است که تحول سازمان ها را نیز شامل میشود.

امام مردم یا امام نخبگان

بسم الله الرحمن الرحیم

  • در رهبری و هدایت جامعه دو گروه نقش اساسی دارند، یکی مردم و دیگری نخبگان. اما مسئله این است که اساسا امام و رهبر جامعه ، امام کدام یک از این دو گروه هست؟ امام نخبگان و یا امام مردم؟
  • رهبری انقلاب یعنی هدایت جامعه ، اما این هدایت به چه نحوی محقق می شود؟ یعنی امام جامعه با کمک کدام گروه به هدایت جامعه می پردازد؟
  • یکبار می شود این گونه صحنه را تصویر کرد که امام و رهبر جامعه در تعامل با نخبگان و مسئله سازی کردن برای آن ها، یک معضل و مسئله را در نظام فکری آن ها فعال کرده و اساسا این نخبگان هستند که در جامعه سبب حل آن مسئله می شوند .یعنی روش ویژه امام در این مدل برای هدایت، توجه ویژه به نخبگان است. رهبر در این مدل با مسئله سازی برای نخبگان سعی در ایجاد دو پدیده دارد. یکی این که نخبگان قیام کنند برای حل کردن آن پدیده و دوم آن که نخبگان قیام کنند برای ترویج و گفتمان کردن آن پدیده در میان مردم. در این مدل، مسئله سازی برای نخبگان انتخاب راهبردی ولی برای رهبری جامعه است.فلذا در این صورت باید او را امام نخبگان خواند.
  • اما مدل دیگر این است که ولی و رهبر جامعه کار ویژه خود را برای هدایت، توجه به مردم  بداند. او در تعامل با مردم و تبیین سازی برای آن ها، مسئله ها را برای آن ها گفتمان می کند و مردم با مطالبه خویش ، کل جامعه و نخبگان را مجبور به تبعیت می کنند. یعنی مطالبه مردم است که نخبگان را سرخط کرده تا به مسئله هایی بپردازند که رهبر جامعه آن ها را برای مردم تبیین کرده است. اساسا در این مدل رهبر حرکت راهبردی تبیین را انتخاب کرده است و در این حالت او ، امام مردم است.
  • نکته : شاید بتوان این گونه تحلیل کرد که حضرت امام خمینی بیشتر امام مردم بودند و امام خامنه ای بیشتر امام نخبگان. ( البته این یک تحلیل ذوقی می باشد و هیچ گونه ارزش دیگری ندارد!!!! )

عدم توجه به نظام اولویت های قران در بحث دشمن شناسی

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت157
#ایده_فرهنگی_مادر
اهمیت دشمن شناسی و طرح دشمن برای مقابله با طرح ولی

وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ

112 انعام

یکی از حربه های دشمن این است که پایه های اصلی خیمه حق را بزنند اصلی ترین پایه جبهه حق در زمان غیبت ولات فقیه است
یعنی قبول رهبری یک فقیه حکیم جامعه ساز
امروز به برکت این اغتشاشات ما نعمت رهبر را حس کردیم دیدیم که چگونه جبهه باطل از تعدد رهبر و تکثر رهبری پاشید بود و مصداق آیه تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّىٰ را به عینه دیدیم .
وقتی می بینیم دشمن تمام هجمه خود را علیه رهبری کرده باید بفهمیم که ستون خیمه رهبری و ولایت فقیه است
یکی از بزرگترین مشکلاتی که ملت ایران درگیر آن است نشناختن دشمنان است دشمن شناسی مسلمین به شدت ضعیف است و از این ناحیه زیاد ضربه خوردیم و خیلی جاها دشمن را دوست پنداشتیم و هنگام مشکلات بهجای استقامت به دامن دشمن فرار کرده ایم
خداوند حکیم در کتاب خود که تبیان لکل شی هست جایگاه دشمن را مشخص کرده ما باید ببینیم آیا حوزه نیز به نظام اولویت قران به آیات قران پرداخته یا نه ؟

قرآن دشمن انسان را معرفی کرده

🔰شیطان : قرآن اولین دشمن انسان را شیطان معرفی می کند.
انَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا
إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبِینا
الَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِین

🔰مشرکان: دشمن یعدی را قران مشرکین می داند

جِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا…. وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا

🔰یهود:
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُود

🔰منافقان:
ی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضا.

🔰کفار:
«إِنَّ الْکافِرِینَ کانُوا لَکُمْ عَدُوًّا مُبِینا

🔰بعضی از همسران و فرزندان:
ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُم

در بین این اولویت ودشمنی این شش طایفه متفاوت است شاید نزدیک به 1/3 از آیات قران به سرگذشت بنی اسرایل و یهود پرداخته و از دشمنی های این قوم به انبیا الهی می گوید
آیا حوزه علمیه تا الان یک درس یا کرسی دشمن شناسی برگذار کرده و ابعاد این دشمنی را بررسی کرده به هر حال نظام اولویت های قران از طرف پروردگار حکیمی است که راه را نشان داده و چاله ها را نیز نشان داده وقتی اندازه و وزنه دشمنی یهود انقدر زیاد است جا دارد یک بررسی عمیقی صورت بگیرد
الان تمام دنیا بازیچه دست یهود است

حفاظت شده: عز ربوبیت و ذل عبودیت در بندگی جامع انقلاب اسلامی

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

هدف و نقطه مطلوب در بازسازی ساختار فرهنگی

💠هدف و نقطه مطلوب در بازسازی ساختار فرهنگی💠

در سه یادداشت گذشته، به یک بعد بازسازی ساختار فرهنگی پرداختیم که عبارت بود از مفهوم شناسی مفاهیم بازسازی، ساختار و فرهنگ. در این یادداشت می خواهیم به بعد دیگر این بحث یعنی هدف و غرض از بازسازی بپردازیم.

⚫️دوم: هدف و غرض از بازسازی:
🔹برای اینکه بدانیم غرض از بازسازی چیست، باید یک نگاهی به غرض اصلی کل حرکت و قیام داشته باشیم و همچنین جایگاه فرهنگ.
🔻نگاه به این دو به خوبی نشان می دهد که ما اساسا در فرهنگ به دنبال چه بوده ایم. هدف از بازسازی فرهنگ، دقیقا همان چیزی است که در فرهنگ به دنبال آن بوده ایم ولی تا به حال به آن نرسیده ایم. و حتی با توجه به اینکه فرهنگ زیربنایی ترین عنصر جامعه است، می توان گفت هدف از فرهنگ، همان هدف از قیام لله و تشکیل حکومت است. در نگاه الهی، هدف از ارسال رسل و انزال قرآن، اقامه قسط و دستگیری از مردم و هدایت آنها به سمت عبودیت خداوند است. چنانچه قرآن می فرمایند: «لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط» و همچنین «و ما خلقت الجنّ و الانس الّا لیعبدون».
این هدف پیامبران، هدف پیامبر این قرن یعنی حضرت امام می باشد. انقلاب اسلامی اساسا برای ساخت یک کارخانه آدم سازی و عبادت جمعی مردمی است.
با این توضیحات روشن است که فرهنگ و اقتصاد و سیاست در خدمت این هدف والا است. و به تعبیر دیگر سیاست و اقتصاد در خدمت فرهنگ است. چراکه هدف انقلاب اساسا یک هدف فرهنگی است.
🔻حال به مسأله اصلی خودمان برگردیم. مسأله این است که این ساختار فرهنگی موجود، توان تحقق اهداف انقلاب را ندارد. حال چه تغییری باید در آن رخ دهد تا فرهنگ به جایگاه خودش برسد. البته باید یک قدم جلوتر هم بیاییم و هدف راهبردی را نیز معلوم کنیم. صرف اینکه هدف کلی ما در فرهنگ چه بوده، برای بازسازی کافی نیست.

🔹بر اساس بیانیه گام دوم، اراده ملی محور و سپس لایه میانی مورد اهتمام است. و همچنین می توان برداشت کرد که مردمی سازی فرهنگ و جوان سازی فرهنگ از مطلوبیت های جدی در بازسازی فرهنگی است.
🔻در جلسه ای که بعد از صدور بیانیه گام دوم انقلاب با حضور دانشجویان در محضر رهبر انقلاب برگزار شد، ایشان تاکید کردند که اگر به دنبال حل هر مساله ای باشید، جمع دانشجویی به عنوان افسران جوان و لایه های میانی می توانند بسیاری مسائلی را که دولت نمی تواند حل کند، به راحتی حل کند که رهبر انقلاب در این سخنرانی به چند نمونه نیز اشاره کردند. پدیده هایی به نام جهاد سازندگی، کمیته های انقلاب، سپاه پاسداران و بنیادهای متعدد به وجود آمدند ولی بعد از مدتی به نفع ساختارهای مدرن بازخوانی و مصادره شد. ما فکر می کردیم سیستم مساله را حل می کند در حالی که سیستم اگر موافق اراده افرادی باشد که آن سیستم را ایجاد کرده باشند، در نهایت می تواند به اندازه اراده آنان کار کند. ساختارها دارای چارچوب هایی هستند تا مناسبات را مشخص کنند و لذا افراد، گرفتار همان چارچوب ها هستند. مانند کارمندانی که بر اساس اضافه کار، حق ماموریت و پاداش تلاش می کنند. برخی می خواهند برای حل مشکل، دوباره سیستمی را ایجاد کنند در حالی که همان سیستم، گرفتار چارچوب هایی است که مشکلی را حل نمی کند.

🔹در مجموع مسأله بازسازی ساختار فرهنگی به بحث لایه میانی و مردمی سازی، کاملا مربوط است. لذا به نظر بنده بازسازی ساختار فرهنگی، کار لایه مبانی و یک کار نخبگانی و مردمی است. و نمی توان توقع داشت که ساختار، در خود ساختار های موجود تغییر یابد. استاد سیدعلی موسوی در مصاحبه ای که ایرنا داشته است در این باره می فرمایند: با فکر کردن به خود ساختار، بازسازی صورت نمی گیرد. ما باید حل مشکل هر ساختار را از نقطه بیرون ساختار آغاز کنیم. این نقطه بیرونی نقطه کانونی اراده های جوان و مومن است که در یک لایه میانی گرد هم می آیند و به هم می پیوندد و سپس تصمیم می گیرند. اینها می توانند یک مقر فرماندهی ایجاد کنند. این افراد چه بیرون ساختار باشند، چه درون ساختار، نقطه کانونی قرار گرفتن اراده آنان نباید در داخل ساختار باشد. به عبارت دیگر ساختار نمی تواند خودش را بازسازی کند. چون فاقد اراده است. همچنین ساختار، حاصل مجموعه ای از منافع است. چه بسا لازمه بازسازی ساختار آن باشد که بخش زیادی از افراد جابجا شوند درحالی که مدیران ساختار در برابر تغییر مقاومت می‌کنند.

دو مواجهه جامعه‌شناختی و مجاهدانه با مسائل اجتماعی

مسائل اجتماعی از آن جهت که در بستر تمدن ها خود را جلو برده و هویت می بخشند، قطعا ناظر به کلان پروژه ها و گره های اصلی همان تمدن فهم شده و مورد کنش گری قرار می گیرند.

با این مقدمه می توان اینگونه گفت که هر مسئله اجتماعی را می توان با دو رویکرد و مواجهه مورد نظر قرار داد، رویکرد اول این است که هر مسئله را ذیل همان تمدن فارغ از اینکه به دنبال کنار زدن چه معنا و خطی است و عملا میتوان گفت قدری خنثی مورد توجه قرار داد و رویکرد دوم این است که هر مسئله‌ی اجتماعی را با لوازمش را تحت یک اندیشه مجاهدانه یعنی ذیل یک کانتکست دو طرفه و درگیری محور معنا گردد.

قطعا هر یک از این رویکردها فهم متفاوتی از یک مسئله ایجاد می کند، به فرض اینکه قلب یک مسئله را چه بدانیم، لوازم متناسب این مسئله را چه چیزهایی بگیریم، اولویت تحلیلی مسائل را کدام نقاط در نظر بگیریم، لایه های اثرگذاری یک مسئله چگونه خواهند شد و حتی هدف هر مسئله چه خواهد بود و چه نوع پاسخی دقیق ترین پاسخ به آن مسئله می شود همه و همه در هر یک از این رویکردها متفاوت خواهد شد.

ادعای ایده فرهنگی مادر این است که در دل خود یک درگیری سنگین در افق تمدنی کاشته است که هر چه بسترهای نرم اجتماعی بیشتر استقرار پیدا می کنند این درگیری خود را واقعی تر و پررنگ تر نشان می دهد. لذا بدون یک رویکرد مجاهدانه با این ایده رو به رو شدن ما را از فهم مسائل درون آن دور خواهد کرد.

راهبرد طراحی ها

این که ما بتوانیم با مفاهیم اسلامی و با فرهنگ اسلامی دست به طراحی ساختار مناسب جامعه اسلامی بزنیم تفکری راقیست. مهندسی فرهنگی و مهندسی فرهنگ باید در تمام ساختارهای اجتماعی جامعه حضور و بزور داشته باشد.از فرط عدم درک فرهنگ و اثرات آن بر روی دیگر ساختارها به سمت پیوست های فرهنگی رفته ایم. البته همین را هم نخبگان فرهنگی جامعه انجام می دهند ولی به نظر می رسد باید راهبرد طراحی ها تغییر کند.باید تمام طراحی های ما فرهنگ پایه باشد چرا که ظهور و بروز دین در حوزه فرهنگ بسیار غلیظ تر از دیگر عرصه ها خواهد بود.اگر بخواهیم دقیق تر بیان کنیم فرهنگ جایگاه رتبی بالاتری نسبت به دیگر عرصه ها دارد و علت آن اثراتی است که فرهنگ بر دیگر عرصه ها می گذارد.مثلا اقتصاد فرهنگ پایه خود مساله مهمی است.غیر از این که باید به خود مقوله فرهنگ  رسیدگی شود باید بدانیم که رسیدگی به فرهنگ دیگر ساختارها را دستخوش تغییر قرار خواهد داد.این ادعا در اینجا مطرح می شود که علم اقتصاد می تواند مبادلات مالی را بهینه کند و توان به نمایش کشیدن گزاره های اقتصادی را دارد ولی توان مدیریت کلان اقتصاد را خود علم اقتصاد نخواهد داشت.علت این امر پدیده اقتصاد فرهنگ پایه است و اگر شما بخواهید گزاره های کلان اقتصادی را تغییر بدهید نیازمند تغییر در اذهان مردم هستید و تغییر در اذهان مردم فرهنگ نام دارد.

فقط حرف می زنیم

حضرت آقا وقتی درمورد انقلاب اسلامی صحبت می کنند، مقطع 15 خرداد 1342 را، یک نقطه عطف برای حرکت انقلاب می دانند و معتقدند 15 خرداد باعث شد انقلاب وارد مرحله و مقطع جدیدی شود.
ایشان می فرمایند تا پیش از آن کشتار عظیم و بی سابقه، انقلاب در یک ناپختگی و خامی شدیدی به سر می برد؛ ولی رقم خوردن این اتفاقات باعث شد برخی که ترسو بودند، کنار کشیده و کسانی که خیلی سهل اندیشانه درمورد اعتراضات و انقلاب فکر می کردند، به فکر فرو روند و تصمیم گیران انقلاب به این نتیجه رسیدند، که باید کار فکری بلندمدتی را، آغاز کنند.
اما سوال اصلی بنده در این یادداشت این است که هرکدام از ما طلاب و روحانیون برای تحقق تزها و ایده هایی که مد نظر داریم، چقدر استقامت داریم؟ چقدر پای هزینه های آن می ایستیم؟
اگر انقلاب به پیروزی رسید، بخاطر آن بود که جمعی پای کار آن آمدند و در راه تحقق انقلاب، حتی از کشته شدن هم، باکی نداشتند! اگر پس از کشتار سال 42 همانگونه که تصمیم گیران رژیم فکر می کردند، نیروهای انقلابی صحنه را خالی می کردند، هیچوقت انقلاب به پیروزی نمی رسید!
امروز ما اگر راهی را به عنوان راه اصلاح وضعیت فرهنگی کشور معتقدیم، باید مصرانه پای اجرای آن بایستیم! برای تحقق آن تلاش کنیم! شب و روز نشناسسیم! هزینه کنیم و …
آنوقت است، که مثل رزمندگان دفاع مقدس به درگاه خدا تضرع می کنیم و از خدا برای بهتر خدمت کردن توفیق می خواهیم! چون مسأله داریم! چون درد داریم! چون رنج می کشیم …
تا وقتی اینقدر راحت طلبانه از اصلاح و پیشرفت حرف می زنیم، فقط حرف می زنیم …