ویژگی‌های مفاد گفتمانی (1)- عام فهم و خاص پسند

ناقدین شعر می گویند شعر خوب آن است که عام فهم باشد و خاص پسند. یعنی عوام آن را بفهمند و با آن ارتباط برقرار کنند و خواص بپسندند و تایید کنند.

استاد فلاح در جلسه 400 حلقه اندیشه کلامی، اشاره ای به ویژگی های متون مفاد گفتمانی داشتند. استاد فرمودند:

از یک طرف باید یک مهارت داشته باشید که چطور این ها را اندیشه کنید. اصلا بدانید اندیشه یعنی چه. این را باید  بتوانید پردازش اندیشه ای کنید.
می گویید این به لحاظ تخصصی خوب است اما برای زمزمه خوب نیست. اجازه می خواهم این لباس را یک شنل رویش بیندازم. با آن شنل باید لطیف و و جذاب بشود. ادبیاتش را تغییر می دهم و ادبیاتش را اندیشه ای می کنم.ادبیات تخصصی را اندیشه ای می کنم.
ادبیات قرآن ادبیات تخصصی نیست. ادبیات عمومی است. اما ادبیات اختصاصی دارد.
این می شود زبانی که متکلم دنبالش است. هم زبان، هم خیلی مسائل دیگر.

شما از این طرف توان این را دارید که این انبار ارزشمند رهیافت های علمی و تخصصی را بررسی کنید. و اخذ کنید.یک مفاد گفتمانی از اینجا استخراج کنید و زبان و نظم به آن بدهید. یک اندیشه درست کنید.

از آن طرف هم باید به ذهن و زندگی مردم وصل باشید. یک کار دوگانه. یک بیتی است که دو مصرع دارد.

بر اساس تغذیه از این دو فضا یک معماری ذهن می کنید. آن محصولی که اماده می کنید، دوست هر دو طرف است. از این طرف اهل علم می گوید قشنگ من مراعات شدم. این تو. من اخلاق پژوهش بلدم، نگاه می کنم شما هر موقع به کوچه پژوهش می رسد، قشنگ رعایت می کنید. معلوم است از آخرین فراورده های ما خبر دارید. و شما این ها را به خورد عموم مردم می دهی. من فراورده خودم را در یک بافت می بینم. این خیلی جذاب است برای یک متخصص. که خودش را یکی از اندام پیکره ببیند. از آن طرف هم دوست مردم است.

 

از این جهت تولید مفاد گفتمانی چیزی شبیه یک اثر هنری است. اثری که برای مخاطبش قابل فهم و ملموس و شورانگیز و دلچسب باشد. مخاطب آن را گم شده خودش بداند و پذیرای آن باشد. از طرفی همه دقت ها و ظرافت های علمی باید در آن لحاظ شده باشد. این اثر اگرچه یک اثر اندیشه ای است و نمی خواهد اثر دانشی باشد، اما باید ظرفیتی داشته باشد که بعد از مدتی در مکتوبات علمی، جایگاه خودش را پیدا کند. به دست آوردن چنین جایگاهی در محیط های علمی حتما نیازمند اشراف علمی بر عمیق ترین و ناب ترین تولیدات دینی همراه با ابتکارها و نوآوری های ویژه است.

اگر بخواهیم در متون موجود، مشابهی پیدا کنیم، چیزی شبیه برخی آثار شهیدمطهری است. البته با انسجام و نظم بسیار بیشتر و کاملا نظام مند.

 

در رابطه با ویژگی های متن مفاد گفتمانی بسیار بیشتر از این ها باید نوشت.

رابطه کلام انقلابی و اندیشه کلامی

در تعریف کلام انقلابی می گوییم:
«کلام علم پشتیبانی از زندگی دینی است، برای زیست دینی باید طعام و خوراک اعتقادی متناسب آن آماده شود که هر آن در سوخت و ساز حیات به کار می آید. متکلم به یک پدیده اجتماعی به نام «اندیشه دینی مردم»(عقاید امّت) نگاه می کند، می‌داند که این ذهن جمعی هویت جمعی آن ها را شکل می‌دهد، پس اقدام به ذهن‌پروری می کند. حال اگر زندگی اجتماعی در حد و اندازه‌های یک انقلاب بالا آمد، به تغذیه‌ اعتقادی متناسب با این زیست مترقی احتیاج خواهد داشت. و اگر علم کلام پشتیبان زندگی انقلابی قرار گرفت به آن «کلام انقلابی» می گوییم.»
سوالی که مطرح می شود این است که ربط بین کلام انقلابی با اندیشه کلامی چیست؟

با توجه به اینکه معنای کلام انقلابی را گفتیم، اگر معنای اندیشه کلامی معلوم شود می توانیم سخن از نسبت این دو برانیم؛ (پیش فرض این است که دو واژه کلام که در کلام انقلابی و اندیشه کلامی به کار برده شده هر دو به یک معنا هستند، یعنی همان علم پشتیانی کنند زندگی دینی از ناحیه اعتقادات)

اندیشه کلامی می تواند به دو معنا به کار برده شود،
1️⃣ اعتقادات پشتیبانی کننده زیست دینی من که برای من بومی و درونی شده است.
اگر به این معنا بگیریم اندیشه کلامی می شود، آن بخشی از اعتقادت پشتیبانی کننده از زیست دینی من که برای من نهادینه و درونی شده است؛
در این صورت باید گفت که کلام انقلابی اعم از اندیشه کلامی است، یعنی خیلی از سطور کلام انقلابی هست که یا من برای زندگی دینی خود به آن نیاز دارم و هنوز برای من درونی نشده یعنی عینک آن بر چشم من نصب نشده و من مبتنی بر آن محتوای کلامی نگاه و تحلیل نمی کنم؛ و یا سطوری است که شخص من به صورت بالفعل برای زیست دینی الان به آن ها نیاز ندارم ولی جامعه دینی برای زیست دینی به آن ها نیاز دارد، و یا حتی برخی افراد دیگری از جامعه برای زیست دینی به آن نیاز دارند.
حتی اگر «من» را هم شخصی تلقی نکنیم و به عنوان «جامعه» نگاه شود، باز هم در این معنای از اندیشه کلامی، ممکن است بعضی از مفادهای کلامی باشد که جامعه برای زیست دینی به آن ها نیاز داشته باشد، ولی هنوز آن مفاد برای جامعه نهادینه و درونی نشده است.

2️⃣ اندیشه کلامی به معنا حاصل مصدر کلام‌ورزی
حقیقت این است که در این معنا از اندیشه کلامی، کلام انقلابی و اندیشه کلامی تفاوتی با هم ندارند. به عبارتی ما به کل فرایند استخراج مفاد کلامی (کلام‌ورزی) و محصول آن کلام انقلابی می گوییم، و اینطوری نیست که کلام‌ورزی را کلام انقلابی بدانیم و محصول را یک امر جدا، تا بتوانیم حرف از تفاوت این دو با هم بزنیم.
بلکه شاید بتوان گفت که آن چیزی که اولی به این است که به او عنوان کلام انقلابی صدق داده شود، محصول کار است نه فرایند آن.
مثلا ما به کل فرایند فقاهت و محصول آن، عنوان فقه می دهیم و اینطور نیست که بگوییم فرایند استخراج حکم فقه نیست یا محصول فرایند فقاهت فقه نیست.
ولی این توجه خوب است که بگوییم به کل فرایند کار کلامی و محصول آن کلام انقلابی می گوییم؛ این کلام انقلابی دو بخش دارد 1. فرایند استخراج مفاد کلامی 2. مفاد کلامی؛ و به آن مفاد کلامی حاصل آمده عنوان اندیشه کلامی بدهیم. در نتیجه در این صورت کلام انقلابی یک کل است که دو جزء دارد، یکی فرایند رسیدن به مفاد کلامی و دیگری خود مفاد کلامی که به این دومی اندیشه کلامی می گویم.
.

 

#يادداشت_294

كلام انقلابی و تجربه زیسته حضرت روح‌الله

كلام انقلابی و تجربۀ زیستۀ حضرت روح‌الله

افق كلام انقلابی – صرف‌نظر از محتوای آن – كاملا در تراز زیست دینی حضرت امام خمینی قابل تصویر است. گرچه نمی‌توان ادعا كرد كه از آغاز كاملا آگاهانه گام در راه انقلاب نهاده، اما تجربه‌ی معرفتی ایشان در بستر زیستی كه داشته را می‌توان فراوری كرد و محصول را به‌عنوان شهد نابی از كلام انقلابی به بازار اندیشه عرضه كرد.

در سنت علمی حوزه عادت داریم كه تراث را منبع و مرجع اصلی دانش بدانیم و تفریع آن را تولید بنامیم، حال‌آنكه پیشران اصلی تولید علم “سؤال” و “مسئله” است و مسئله نیز از دل یک “زیست” و تجربه‌های زیسته‌ی انسان زاییده می‌شود.

عالمی را كه مثلا سی جلد كتاب در باب فلان موضوع تاریخی نوشته علامه می‌نامیم اما امامی را كه هر فصل از حیاتش صفحاتی از تاریخ معاصر را ورق زده، صرفا در لایه‌ی سیاسی-اجتماعی تقریر می‌كنیم، و همین هست كه اساسا حوزه نمی‌تواند با شخصیت‌هایی مثل امام ارتباط بگیرد.

شخصیتی مانند حضرت روح‌الله كه عصر انقلاب محصول رستاخیز پیامبرگون اوست بی‌شك معدنی از تجربه‌های زیسته در عالی‌ترین سطح اسلامی است كه با استخراج و فراوری می‌توان فراورده‌های اندیشه‌ای بسیاری از آن گرفت.

امید فشندی

23 اسفند 1400

تحول در حوزه(تقریر)

ذات حوزه با انقلاب پیوند دارد

یک مکانیزم برای تحول حوزه این است که شما از مردم برای تحول حوزه استفاده کنید. چون فلسفه ی وجودی حوزه مردم هستند.
وقتی فلسفه ی وجودی اینطور است، آن کسی که به آن فلسفه بی توجهی می کند، او مهجور است.

کسی که با فلسفه ی وجودی یک نهاد همخوانی ندارد، او خیلی آدم مستقری نیست. لذا می بینید حضرت امام ره یک سیلی که می زند، کل حوزه در خدمت انقلاب می آید. البته بعداز انقلاب این حوزه دوباره می نشیند، از اینجا معلوم است که ذات این حوزه یک چیز دیگر است، ذاتش انقلاب است!

تأسیس دانش کلام انقلابی، یک انقلاب است

در واقع کاری که شما می خواهید در جامعه بکنید انقلاب است. وقتی این دانش جا می افتد که شما خدمات ارائه کنید و با مردم ارتباط بگیرید و گفتگو بکنید. لذا چیزی که از ما دارد مطالبه می شود این است که واقعا به پاسخگویی بپردازید. نه اینکه مدام درباره ی این علم حرف بزنیم. یا مثلا یک محتواهایی فراهم بیاوریم.

مهم ترین راهبرد تحول حوزه حل مسئله است

راهبرد اصلی تحول حوزه حل مسئله است. به تعبیر دیگر راهبرد اصلی تحول حوزه اتصال به انقلاب اسلامی است.

حوزه اگر مسئله حل نکند متحول نمی شود. البته این حل مسئله هم مقدماتی می خواهد. یعنی به صورت حوزوی باید حل مسئله کنیم. این یکی از سطور طرح راهبردی فتوت است.

اصلاح و ترمیم با تحول فرق دارد

خیلی از کسانی که شعار تحول می دهند می خواهند یک مقدار حوزه را ترمیم و اصلاح کنند. اگر می خواهید حوزه تحول پیدا کند، باید قوه و منه ای را نشان دهید. با چه چیزی می خواهید تحول ایجاد کنید؟

یا باید دانشی جدید بیاورید، مثلا یک قرآن جدید پیدا کنید!

یا باید حادثه ی جدیدی باشد که به آن ملحق می شوید و اتفاقاتی می افتد.

یا مثلا چند مدیر نابغه هستند که می خواهند تحول ایجاد کنند

یا … .

این تحول از یک ماده ای باید تغذیه کند

ما یک مشت آدم هایی هستیم که اگر بخواهیم کار بهتری انجام دهیم، یه خورده بهترش را انجام می دهیم!

حوزه هیچ چیزی ندارد که برای تحول ارائه کند. قرآن هم به صورت تدریجی فهمیده شده است و منبع انرژی نمی تواند باشد.

منبع انرژی برای تحول حوزه چیزی غیر از انقلاب اسلامی نیست. حوزه اگر به انقلاب وصل شود متحول می شود. اگر در اکوسیستم خودش انقلاب را بیاورد، متحول می شود. این اتصال به انقلاب در سه ساحت اندیشه، میدان و فرمان توفنده و تابناک است.

تنها راه تحول در حوزه اتصال به انقلاب است

این یعنی حل مسئله. انقلابی بودن به حل مسئله است. انقلابی بودن به این نیست که بگویید من امام حسین ع را دوست دارم!

اتصال به میدان یعنی حل مسئله. مسئله هایی هم که پیشنهاد می شود، مسئله های تمدنی است. الان کجا تمام شده ایم، کجا کرانه ی وجودی ما است. این یعنی نارسائی تاریخی و تعویق تمدنی. الان کجا است که آن مرز را شکل داده است؟

اینجا باید عینک بزنیم. تشخیص مسئله ی تمدنی عینک می خواهد.

حوزه باید از انقلاب تغذیه کند.

این راهبرد اصلی را می شود پرسید که چقدر انجام داده است. حوزه هم کوتاهی کرده است.

اینجا 12 راهکار برای اتصال به میدان پیدا کرده ایم.

اتصال به تراث عامل حفظ هویت در حین تحول

باید طوری به صحنه بزنیم که متلاشی نشویم. باید عمیقا به تراث وصل باشیم.

اگر همین طور به صحنه وصل شویم، به جمع متحیرین اضافه خواهیم شد. لذا طرح شما باید طوری باشد که آن اتفاق نیفتد. یعنی انفجارها را و هر مشکلی که هست بتوانید به تراث برگردانید. تراثی که عمیقا به آن ها اعتقاد دارید.

کسی که نمی تواند این کار را بکند، خودش همانجا منفجر می شود!

یک چارچوب است که اگر از دستش بدهید، هلاک می شوید و دیگر نمی توانید مانند امام خمینی ره حرکت کنید. یعنی دچار مروق می شوید. یعنی منطق ولی را دارید ولی از طرح او بیرون می زنید. مروق به تیری می گویند که از هدف گذشته باشد.

اگر منطق ولی را داشته باشید ولی طرح ولی را که برآمده از یک عقلانیت تاریخی است قبول نداشته باشید، دچار مروق می شوید.

فهمیدن طرح ولی نیاز به تمرکز دارد. اینجاها درد و دل خیلی زیاد است. این مروق آخرش خودش را نشان می دهد. یعنی بر آن منطق هم عارض می شود. به این می گویند حبط عمل. معلوم می شود از اول هم اصلا درست نگرفته بود و الا لایه ی دوم را هم خوب می آمد. با تعبد نمی شود! مگر اینکه فقط کارهای کوچک رانشانه گرفته باشید. و الا در گردنه ها گم می شوید.

تحوّلِ مسأله‌محور

? تحوّلِ مسأله‌محور

نهادهای اجتماعی اساسا برای رفع نیازها پا می‌گیرند و تاجایی كه به كار آیند، پایدارند (و أمّا ما ینفع النّاس فیمكث فی الأرض – رعد/17) و تا وقتی كه با زیست پویای جامعه پیوند داشته باشند، امكان تحول و تعالی خواهند داشت.

مشكل وقتی آغاز می‌شود كه نهادی مانند حوزه از زیست اجتماعی مردم و صیرورت جامعه فاصله می‌گیرد و خودكفا می‌شود، پس به خود مشغول و حفظ میراث گذشته را رسالت خود می‌انگارد:

بیش از بیست هزار نفر طلبه در این حوزه‌ی بزرگ هستند كه خیلی احتیاج به رسیدگی از لحاظ این جهات دارند؛ حضرت‌عالی ان‌شاءاللَّه به این آقایان فضلا و بزرگان حوزه بفرمایید كه این كارها را بكنند. این حوزه مثل انبار بزرگی از معلومات شده؛ مادامی كه اینها طبقه‌بندی نگردد و از اینها استفاده‌های خوب نشود، نمیتواند پابه‌پای نیازهای زمان پیش برود. ما الان در هزاران جا محتاج مبلّغ هستیم؛ مبلّغ را باید حوزه بدهد؛ اما آقایان فضلا كه از حوزه تكان نمیخورند و هیچ‌كس از حوزه بیرون نمی‌آید؛ بعضی از طلبه‌ها هم كه میآیند، ما نمیخواهیم؛ چون نیازها را برآورده نمیكنند! (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار آیت‌اللّه العظمی گلپایگانی(ره) – 1370/12/02)

 

امید فشندی

18 اسفند 1400

آزاداندیشی نان شب متکلّم

حضرت آقا در اولین نشست الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت، چهار عرصه برای پیشرفت برمی‌شمارند؛ یکی از این عرصه‌ها فکر است و ایشان فکر را مهم‌تر از علم می‌دانند. و بیان می‌کنند که باید یک جامعه‌ی متفکر پدید بیاوریم.

برای داشتن یک جامعه متفکر و فرهیخته با یک فهم فاخر، نیاز است در میان مردم گفتگوی دینی رواج پیدا کند، چنانچه که در صدر اسلام گفتگوی دینی رایج بود این گفتگوی دینی کلام خوانده می‌شد.

با توجه به تعریفی که از کلام می‌شود که کلام با ذهن مردم کار دارد و متکلّم دائما در حال رصد ذهن مردم و جامعه است و از آن توصیف عمیقی دارد و برای جامعه طعام معرفتی تولید می‌کند، طعامی که پشتیبان حیات جامعه و مردم است؛ متکلم اولا برای رصد ذهن‌ها به شدت نیازمند رقم‌ خوردن گفتگوی دینی است تا آنچه در ضمیر مردم است برایش قابل دسترسی باشد و راحت‌تر به آن برسد. متکلم برای آنکه عطش‌ها را بفهمد و همچنین ایده‌های اولیه را از مردم بگیرد، نیازمند پیوند خوردن به این گفتگوی دینی است که باید بین مردم رایج شود.

و دوما کلام علم ذهن‌پروری است و متکلم وظیفه‌ی ذهن‌پروری جامعه را دارد و این ذهن‌پروری از طریقه‌ی گفتگو است، متکلم ناچار است که به گفتگو دامن بزند و اگر می‌خواهد این گفتگو واقعی باشد و نه تصنعی، باید در بستری آزاداندیش به گفتگو رو بیاورد والّا اگر آزاداندیشی نباشد، به هیچ وجه نمی‌توان به گفتگوی واقعی رسید.

آزاداندیشی یعنی از بند اسارت قیودی که در مقام اندیشه مانع هستند، رهایی یابیم؛ قیودی مانند تقلید، ترس، تعلقات، عادات و … هدف آزاداندیشی حقیقت است لذا گفتگو به ویژه‌ی گفتگوی آزاداندیشانه جایگاه‌ویژه‌ای پیدا می‌کند و آزاداندیشی جامعه برای متکلم از نان شب هم واجب‌تر می‌شود.

سرّ استمرار انقلاب

نظریه پردازان سیاست معتقد هستند انقلاب ها بعد از یک دوره پر حرارت ، رو به سردی میگذارند و از شعار ها و آرمان های ابتدایی خود دست میکشند.

این نظریه از مشاهده انقلاب های گوناگون در کشورهای مختلف و با رویکردهای مختلف استخراج شده است.

در دوران معاصر میتوان جلوه های رقت انگیز و ناراحت کنده این پدیده را در بسیاری از کشورهایی که محصول یک انقلاب بوده اند مشاهده کرد!

اینجا ما با یک پرسش اساسی روبرو هستیم و آن این است که سایر انقلاب ها چرا نتوانستند استمرار را در روح حرکت انقلابی خود جاری کنند ؟

آیا به اندازه کافی اهداف برایشان واضح نبود ؟

در چنین فرضی اساسا شکل گیری نهصت محال است !

آیا خود را در مسیر نیل به اهداف ناتوان دیدند ؟

در این صورت هم نهایتا باید به انزوا کشیده میشدند نه اینکه استحاله شوند !

مقام معظم رهبری در بیانات 28 بهمن 1400میفرمایند این اتفاق درباره انقلاب ما نیفتاد و علت آن سیاست استمراری است که در تمام نقاط عملکردی “سردمداران انقلاب” از دهه 40 تا امروز جاری بوده است.

به نظر میرسد باید علت استمرار یا عدم استمرار یک حرکت را در تفکرات و عواطف سردمداران آن انقلاب جستجو کرد. برای یافتن سر استمرار حرکت انقلاب اسلامی ایران را نیز ناپاریم از همین فرمول استفاده کنیم.

اگر با ادبیات رایج سیاسی به دنبال سرمداران انقلاب اسلامی سال 57 بگردیم، فهرستی از افراد را به دست می آوریم که بررسی تفکرات و عواطف ایشان، اتفاقا خلاف ادعای حضرت آقا و مشاهدات عینی ما را اثبات میکند. تعداد قابل توجهی از سردمداران انقلاب بعد از گذشت چند سال از گفته های خود دست برداشته اند و حتی رویکرد هایی کاملا متفاوت با شعارهای ابتدایی خود را اتخاذ کرده اند. تعداد قابل توجهی از سردمداران انقلاب نیز در همان سالهای اولیه به شهادت رسیده اند.

ما علی رغم تغییرات جدی در تفکرات و عواطف سرمداران انقلاب ( به معنای رایج سیاسی آن ) شاهد آن هستیم که حرکت مستمر انقلاب متوقف نشده است .

شاید روش درست تر این باشد که “سردمداران انقلاب” را با ادبیات رهبر انقلاب یعنی حضرت امام (ره) تعریف کنیم.

انقلاب اسلامی ایران یک انقلاب سیاسی صرف نبود. بلکه انقلاب سیاست بود.

به این معنا که تعریف بسیاری از مفاهیم سیاسی را و بلکه معنای سیاست را دگرگون نموده است.

یکی از این مفاهیم، مفهوم “سردمداران انقلاب” است.

سردمداران انقلاب اسلامی منحصر در شورای انقلاب یا شورا ها و نهاد ها و مجالسی که در راس قدرت شکل میگیرند نیستند، اگر چه میتوانند در این نقطه ها هم حضور داشته باشند.
سردمداران انقلاب اسلامی در همه گستره جامعه حضور دارند.

سردمداران انقلاب اسلامی کسانی هستند که آرمان ها و شعارهای انقلاب را در فکر و عاطفه خود اخذ کرده باشند. این طبقه اجتماعی از رهبر انقلاب تا نوجوان 13 ساله خرمشهری را شامل میشود.

هر مقدار تعداد و کیفیت و عمق سردمداران انقلاب بیشتر باشد، استمرار انقلاب تضمین بیشتری خواهد داشت. در این فضاست که پدیده “فکر مردم” و “عواطف مردم” اهمیت فوق العده راهبردی خودش را نمایان میکند.

دشمنان انقلاب نیز این مطلب را به درستی دریافته اند و به همین خطر، روی تسخیر “فکر مردم” سرمایه گذاری های کلان انجام داده اند :

مقام معظم رهبری در همان سخنرانی و در راستای حفظ استمرار حرکت انقلابی مردم ایران این توصیه را فرموده اند :

سفارش من به جوانهای عزیزمان این است که امروز ببینند دشمن در چه خطّی حرکت میکند، دشمن چه چیزی را هدف گرفته، نقطه‌ی مقابل آن را عمل کنند و حرکت کنند.

با نگاه من، آن ‌طور که بنده اوضاع را مشاهده میکنم، دشمن ملّت را هدف گرفته، افکار عمومی را هدف گرفته، فکر جوانها را هدف گرفته؛ میلیاردها دلار دارند خرج میکنند، در این اتاقهای فکرشان -به اصطلاحِ خودشان اتاقهای فکر و گروه‌های اندیشه‌ورز- دارند تلاش میکنند برای اینکه ملّت ایران را و  بخصوص جوانها را از این راه برگردانند.

رساله‌بسندگي #رسالت‌محوري

#يادداشت
#روح_توحيد_نفي_عبوديت_غير_خدا
#معيار_ارزيابي_ادعاي_توحيد
#اميد_فشندي
#يادداشت_54
#جلسه_175

#رساله‌بسندگي #رسالت‌محوري

روحانيت قرار است كه وارث رسالت باشد، اما به رساله‌نويسي بسنده كرده … فتوادهي و رساله‌نويسي (كه هر دو، كليدواژه‌اي براي اشاره به يك فرهنگ و حتی عقلانیت است) غايتي است كه در تمام رگ‌هاي هويت طلبگي ريشه دوانده است.

#يقظه

چه‌كنيم كه رسول شويم نه مُرسَل (رساله‌ده!) ؟!

بخشي از بيانات آيت‌الله خامنه‌اي در روز ۵۳/۰۷/۱۸ در مسجد امام حسن عليه‌السلام مشهد:

#تعهد_رسالت ، ساختن يك دنيايي به شكلي است كه اسلام گفته است؛ اين تعهد رسالت است. رسول كه مي‌آيد، مي‌آيد تا جهاني را با قواره‌اي كه اسلام پيشنهاد مي‌كند، بسازد. پيغمبر براي اين مبعوث مي‌شود تا شكل زندگي و نظام زندگي انسان‌ها را به صورتي كه خدا مي‌گويد، درست كند. اگر شما در زمان خودتان ديديد كه بشريت با شكلِ خدا­فرموده زندگي نمي‌كند، ديديد كه انسانيت از داشتن يك جامعه‌ي الهي محروم است، ديديد كه مكتب‌هاي گوناگون دارند بشريت را به اين سو و آن سو مي‌كشند و اسلام براي گوشه‌ي مغز و گوشه‌ي دل انسان‌ها باقي مانده و بس، وظيفه‌ي شما و #تعهد شما بر اساس شهادتي كه به رسالت پيغمبر مي‌دهيد اين است كه بكوشيد تا دنيا را به شكل اسلام‌فرموده در بياوريد؛ اين #مسئوليت_و_ تعهد_نبوت است.

راهبردنگاری وحدت

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#ارزیابی_ادعای_توحید
#اندیشه_پشتیبان_وحدت
#علی_اکبرنژاد
#یادداشت_16 (بخش ۱)
#جلسه_163
#جلسه_168
#جلسه_171
#نشست_پنجم

?راهبردنگاری وحدت2⃣

?یکی از راهبرد‌های مهم در مقوله وحدت، توجه به #فصل_اخیر_هویتی جوامع است. طبعا افراد در ذیل هر جامعه‌ی انسانی که تعلقات، دلبستگی‌ها و اشتراکاتی را با یکدیگر حس می‌کنند، از یک فصل اخیر هویتی برخوردار هستند که آن‌ها را از دیگر جوامع و گروه‌های هم عرض متمایز می‌سازد.

? هر دو فرد یا گروهی، اگر در فصل اخیر هویتی خود به اشتراک نرسند، اتحاد آن‌ها با یکدیگر و حرکت جمعی‌شان به سمت یک آرمان مشترک، سخت غیر ممکن می‌نماید.
مثلا اگر جامعه‌ای فصل اخیر هویتی خود را جوهره‌ی نژادی و خونی در نظر گرفته باشد، امکان ندارد که با دیگر نژادهایی که تفاوت‌های خونی با آنها دارد، به وحدت حقیقی برسند. مگر آنکه با راهبردهایی مانند ازدواج میان قومی یا خلق دشمن مشترک و… ، درصدد درمان این گسست اجتماعی برآمده و وحدتِ میان گروهی را برقرار سازند.
یا اینکه اگر “حوزه” فصل اخیر هویتی خود را برخی انگاره‌های سنتی خود (درس، لباس خاص، تلمذ، سیادت، حجره‌نشینی و…) در نظر بگیرد، به نظر می‌رسد امکان برقراری اتحاد واقعی با هیچ گروه و قشر دیگری نخواهد داشت. نه دانشگاه، نه مردم و نه حاکمیت…!

?در مسئله تعامل ما با اهل سنت و #جهان_اسلام نیز همین است. اگر جامعه شیعی ایران، فصل اخیر هویتی خود را انگاره‌های فرقه‌ای خود دیده باشد، وحدت با اهل سنت و جهان اسلام به یک شوخی بیشتر می‌نماید تا یک رشد مهم تمدنی!
نه آنها رفتار ناخالص و موذیانه‌‌ی(!) ما را قبول می‌کنند و نه ما افقی را برای همکاری و تعامل سازنده با ایشان مطمح نظرمان خواهد بود… مگر آنکه در نهایت امر با یک تهدید و احساس خطر و فشار حاکمیت و رهبری، چند صباحی سخن از وحدت بگوییم و در عین حال با لبخندهای تصنعی‌مان، خلوص انقلابی را قی نماییم!!!
خیر… فهمی که مکتب امام نسبت به مسئله وحدت دارد، با آنچه ما و برخی نخبگان متوهم و فرقه گرای ما اتخاذ کرده‌اند فرسنگ‌ها فاصله دارد…

 

?ما در جمهوری اسلامی این هفته را، یعنی از دوازدهم تا هفدهم [ربیع‌الاوّل] را، به عنوان #هفته‌ی-وحدت نامگذاری کرده‌ایم. این یک نامگذاری محض نیست، یک حرکت سیاسی و تاکتیکی هم نیست؛ این یک اعتقاد و ایمان قلبی است. جمهوری اسلامی به معنای واقعی کلمه معتقد به لزوم اتّحاد امّت اسلامی است. این [کار] سابقه هم دارد… این یک اعتقاد است، یک اعتقاد قلبی و عمیق است. بعضی‌ها تصوّر میکنند یا وانمود میکنند که این یک تاکتیک سیاسی است؛ نه، این جور نیست؛ این یک ایمان قلبی است؛ معتقدیم به این و معتقدیم که خدای متعال این را از ما خواسته است.
(امام خامنه‌ای؛ 1398/08/24بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى‌)

?ما و اهل سنت خیلی سریع باید به یک اشتراک هویتی و تمدنی واحد برسیم. اگر این اتفاق بزرگ و مبارک هرچه سریعتر محقق نشود، با چهره‌ای که دولت غرب زده کنونی از ج.ا.ا در نگاه جهان اسلام تخریب کرده، در آینده‌ای نزدیک با چالش‌های فراوانی مواجه خواهیم شد که تیغ تمدنی ما را علیه استکبار جهانی کند می‌سازد و سرعت ما را به سمت تمدن اسلامی کندتر…

?در اینجا به شدت به الهیاتی فرامذهبی بلکه فرادینی نیازمندیم که الهام بخش و اندیشه‌ساز بوده و ادبیات مشترک ما با جبهه مستضعفین را تولید کرده و زمینه ساز یک حرکت موثر جهانی علیه کفر نهادینه شده توسط جهان مدرن شویم.

?اما به نظر می‌رسد که این فصل اخیر هویتی همان باشد که در جلسات گذشته بدان پرداختیم… هویت انقلابی!
یعنی ما باید به سرعت تقریرهایی از انقلاب ارائه دهیم که خلق یک هویت ناب انقلابی کند و فطرت انسانی را با آن گره بزند نه تمایزات دینی، خونی و ظاهری را. هرچند آنقدر دامنه انقلابی‌گری وسعت دارد که به راحتی فطرت‌های سالم انسانی را در آغوش گرفته و به سرعت علیه کفر و طاغوت جهانی بسیج کند و در مسیر معماری حیات نوین الهی و سبک زندگی دینی قرار دهد.

☘️قلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ ۚ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ [سوره آل عمران : 64]

انقلاب اسلامی و ساختاری با خواستگاه دوگانه؟!

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#احمد_قوی
#یادداشت_1
#جلسه_130

انقلاب اسلامی و ساختاری با خواستگاه دوگانه؟!

یکی از بحث های مهم این است که که در عصر حاضر تمدن غرب به ابعاد مختلف حیات بشریت طعم خاصی بخشیده و حتی پدیده ای در حد انقلاب اسلامی هم تا زمانی که به مستوای یک تمدن نرسد به تنهایی نمیتواند ما را از این احاطه تمدنی به طور کامل نجات دهد. لذا میبینیم که بعضا حتی تصورات ما از پدیدها و مفاهیم ناب اسلامی هم در پارادایم غربی شکل گرفته و فهمیده میشود.

این تصور که جمهوری اسلامی در درون خود ترکیبی از ۲ ساختار “دولت ملت” و “امام امت” است شاید ثمره همین فضا باشد.
طبعا قابل انکار نیست که ساخت فعلی نظام مردم سالاری دینی بویژه در قالب و شکل، شباهت های زیادی به “دولت ملت” مدرن دارد بویژه اینکه تا حد خوبی الگو گیری هم اتفاق افتاده است.لکن همانطور که در ادبیات آقا تصریح شده است جوهره جمهوری اسلامی تلفیق دو عنصر موازی نیست بلکه ریشه ی این ساختار را در دل اندیشه اسلامی باید جستجو کرد.
لذا اگر چه که ظاهرا جمهوری اسلامی نتیجه به هم بافته شدن دولت مدرن و نظام امامت است. ولی واقع مطلب این است که نظام امامت بر قالب دولت مدرن سوار شده و با ویرایشی هوشمند رنگ و طعم ویژه ای به آن بخشیده که ماهیت این پدیده را تغییر داده است.
بنابراین در تحلیل نوع مناسبات مردم و حاکمیت در جمهوری اسلامی نباید به تحلیل های مرسوم جامعه شناسی و علوم سیاسی بسنده کرد.

به نظر میرسد اینکه برخی مواسات را به عنوان یک مفهوم ناب اسلامی به خیریه بازی نظام سرمایه داری و سوپاپ اطمینان بی عدالتی ساختاری ترجمه میکنند و یا اگر فراخوان ولی فقیه در رزمایش مواسات به وام دادن امامت به “state” تلقی می شود ریشه در همین احاطه پارادایمی و غربی فهم شدن مفاهیم و پدیده های اسلامی است.

پ ن: طبیعتا این حرف به این معنا نیست که در جمهوری اسلامی عده ای مواسات را تبدیل به خیریه نمیکنند ویا بی کفایتان بدنبال مخفی کردن گندهایی که زدند نباشند.

ذائقه فکری پدیده ای غیر از شاکله فکری و نظام اندیشه هر فرد می باشد.

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط‌مشی_اجتماعی
#ذائقه_فکری
#محمد_هادی_جوهری
#یادداشت_8
#جلسه_125

 

○ در فضای اندیشه و فکر ، پدیده به نام ذائقه فکری حضور دارد ، ذائقه فکری پدیده ای غیر از شاکله فکری و نظام اندیشه هر فرد می باشد.
○ شاید بتوان همان طور که فرهنگ را ظهور نرم افزاری یک مکتب می دانیم و تمدن را ظهور سخت افزاری آن مکتب ، در این جا هم نظام و شاکله اندیشه ای و فکری هر فرد را ظهور سخت افزاری آن اندیشه بدانیم و ذائقه فکری آن شخص را ظهور نرم افزاری آن اندیشه بدانیم .
○ چرا که همان طور که در شکل گیری یک فرهنگ عواطف و احساسات و مسائل روان شناختی تاثیر بیشتری در نسبت با شکل گیری تمدن دارد ، در ذائقه فکری نیز با همین پدیده رو به رو هستیم.
○ شاید این یک تشبیه خوبی برای انتقال پدیده ای به نام ذائقه فکری باشد .
○ ذائقه فکری هر فرد در عین اینکه در فضای اندیشه ای و فکری تنفس می کند و برگرفته از اندیشه هاست ، اما به شدت تحت تاثیر عواطف و مسائل روانی و محیطی است که در آن تنفس کرده است .
○ در تصمیم گیری های سریع معمولا این ذائقه فکری هست که حکمرانی می کند .
○ ذائقه فکری مانند یک شیب ملایمی می باشد که در هنگام اندیشه و محاسبه ، ذهن را به آن سو جهت دهی می کند.
○ در مسئله فرهنگ سازی در یک جامعه شاید مهم ترین و اولین مسئله ای که باید به آن توجه کرد ، تغییر ذائقه ی جامعه است .
○ تا زمانی که ذائقه فکری جامعه تو در پارادایم فکری تو نباشد ، کنش های تو تاثیری بر تصمیم گیری ها و محاسبه های جامعه نخواهد داشت . لذا شاید بتوان گفت ، فرهنگ یک جامعه ، همان ذائقه فکری جامعه است .

 

 

این یادداشت رو قبلاً در باب ذائقه و شاکله نوشته بودم
شاید تشبیه رو دقیق کند

دوگانه باور و عمل با توجه به مراحل درک گزاره های دینی

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_انسان_شناختی
#عقیل_رضانسب
#یادداشت_5
#جلسه_105

? و العمل الصالح یرفعه!
?اگر رفعت را به همین معنای مراحل درک گزاره های دینی که استاد صبح فرمودند بگیریم، نقش عمل همانطور که در یادداشت برادر محمد حسن زاده بود نقشی ویژه می شود، یعنی اینکه می گوییم کلم الطیب عقیده است و عمل صالح این عقیده را بالا می برد، تازه معنای خودش را پیدا می کند و از این فضای مبهمی که یعنی چه بالا می برد در می آید؛ عمل صالح فقط ابزار و وسیله بالا رفتن عقیده پاک نیست، بلکه عمل صالح سبب این می شود که درک ما از عقیده پاک نیز تعمیق بشود و از لایه های ابتدایی فهم به لایه های حس عقلی و سپس حس قلبی و شهود و تحقق کشیده می شود؛ یعنی عمل صالح نقش مهمی در ارتقای عقیده پاک دارد.

? دوگانه باور و عمل با توجه به مراحل درک گزاره های دینی
?با الگویی 7 گانه مراحل درک گزاره های دینی می شود گفت که هر چه گزاره دینی دارای سطح عمیق تری از ادراک باشد به سمت اتحاد بین باور و عمل پیش می رویم تا در مراحل شهود به نظر می رسد که به طور قطع به وحدت می رسند (یعنی فرد به نوعی از عصمت می رسد) اما هر چه درک گزاره دینی در سطح ابتدایی تری باشد امکان ایجاد این دوگانه بیشتر می شود یعنی امکان اینکه بر خلاف باور رفتار شود بیشتر می شود.

? زندگی دینی عامل به وحدت رسیدن سرزمین باور و عمل
?لذا به نظر می رسد که زندگی دینی بسیار پر اهمیت باشد و به هر میزان که زندگی انسان دینی تر باشد، چه در سطح شخصی چه خانوادگی و چه اجتماعی، فرد و خانواده و جامعه به سمت مراحل عمیق تری از درک گزاره های دینی حرکت کرده و از دو گانگی و شرک ناشی از جدایی باور و عمل نجات پیدا می کند.

? دولت اسلامی با کارگزاران فطری
?با توجه به بحث منازل سلوک به نظر می رسد اگر می خواهیم دولت اسلامی داشته باشیم باید تعداد زیادی از کارگزاران دولت اسلامی باید از مرتبه نفسی به در آمده باشند و به مرتبه قلبی رسیده باشند.

? جامعه اسلامی با مردمانی فطری
?به همین منوال اگر می خواهیم به جامعه اسلامی برسیم باید تعداد خوبی از مردم جامعه از مرتبه نفسی خارج شده باشند و به مرتبه قلبی رسیده باشند.

وه چه مسیر سختی در پیش داریم.

دسته بندی فطریات به شناختی و گرایشی

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_انسان_شناختی
#عقیل_رضانسب
#یادداشت_4
#جلسه_104

❇️ دسته بندی فطریات به شناختی و گرایشی
? فطریات شناختی باید منظور همان بدیهیات باشد، و اگر منظور شبیه چیزی باشد که افلاطون می گوید که ما همه چیز را می دانیم و فقط یادآوری می شود، خیلی فضا آماده می شود تا به سمت ادبیات کانتی که مقولات فاهمه قائل است سوق داده شود.
اگر این معنا از فطریات شناختی را بپذیریم آن وقت فطری شناختی یعنی نیاز به استدلال ندارد که همان بدیهیات است؛ اگر این را نگوییم دو دسته آیات که یک دسته می گوید وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً و یک دسته آیات ذکر و تذکر است إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ با هم به تنافی بر می خورند.
اگر این معنا از فطریات شناختی را نپذیریم حتی اگر مثل کانت به مقولات فاهمه قائل نباشیم، واقعا زیرآب اصل علم (به معنای شناخت عقلی) زده می شود، زیرا اصلا دیگر شناخت نیست و عقل هم کاری نمی کند بلکه فقط یادآوری است، تازه نفس الامر گزاره ها هم معلوم نیست چطور می شود.

?فطریات گرایشی (قلبی) اما این مشکل را ندارند، و حتی اگر بگوییم میل انسان به صورت طبیعی در آن گرایش وجود دارد اشکالی پیش نمی آید، و به نظر می رسد اینکه می گوییم فطرت بیشتر اینجا مد نظر باشد؛ (هر چند که بقیه مراتب یعنی حسی و خیالی و عقلی هم بالاخره فطرت گفته می شود) یعنی درون انسان یک سوق و کششی به سمت خدا قرار داده شده،
.