بررسی فقهی امکان توسعه موارد احتکار (ایده 2) توسعه به وسیله حکم حکومتی

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_288 (بخش اول)
#جلسه_370

💠 بررسی فقهی امکان توسعه موارد احتکار (ایده 2) توسعه به وسیله حکم حکومتی

در یادداشت قبل بحث امکان توسعه احتکار از موارد محدودی که برای آن ذکر شده به همه کالاهای اساسی را بررسی کردیم و ایده ای مبنی بر توسعه بر اساس تأکید بر مناط ارائه شد، اما مهم ترین مانع جلوی آن ایده این است که تقریباً اجماع فقها مقابل آن توسعه قرار دارد و روایاتی که بر انحصار تأکید می کند نیز چنان صریح هستند که به سختی می توان آن ها را به عنوان مصداق کالای اساسی یا ارزاق عمومی حساب کرد.
واقع این است که روایاتی که بر عنوان عام طعام و یا مناط نیاز عمومی به یک کالا تأکید می کند عام هستند و روایاتی که حصر در موارد محدودی را بیان می کند خاص هستند و آن روایات را تخصیص می زنند.

لذا علی رغم اینکه ایده توسعه به واسطه مناط می تواند ایده مقبولی باشد و به این اشکالات هم می توان جواب هایی داد، مثل اینکه اجماع شکل گرفته اجماعی که حجت شرعی باشد نیست، روایاتی انحصار هر چه هم تأکید داشته باشند می تواند به واسطه اینکه مناط اساسی در این حکم را نیاز عمومی دانستیم به مصداق انحصاری این عنوان در آن زمان تأویل برده شود، و یا اینکه با تأکید بر مناط و مصداق دانستن موارد محدود ذکر شده جلوی تخصیص روایات حاوی مناط به وسیله روایات خاص شویم؛ ولی از این قلت و ان قلت ها می گذریم و ایده دیگری برای توسعه موارد احتکار که با فتوای مشهور هم درگیر نشود ارائه می دهیم.

2️⃣ توسعه به وسیله حکم حکومتی

با توجه به اینکه هر گونه احتکار در غیر از طعام هایی که در روایات ذکر شده (گندم و جو و خرما و كشمش و روغن) باعث اخلال در اقتصاد جامعه و به تبع اخلال در نظام و هرج و مرج می شود و حتی ممکن است باعث فروپاشی و براندازی حکومت اسلامی شود؛ واضح است که باید راهی برای جلوگیری از این احتکارها در اختیار حکومت اسلامی باشد تا بتواند از این مفاسد اقتصادی جلوگیری کند.

اگر حکومت را اهمّ احکام الهیه بدانیم و بر جمیع احکام شرعیه الهیّه مقدم بدانیم، حکومت فقط در دایره احکام فرعیه الهیه دارای اختیار نیست، بلکه خود حکومت از احکام اولیّه است و بر تمام احکام فرعیه مقدم است؛ لذا حاکم اسلامی می تواند بر مبنای مصالح اسلام حتی احکام اولیه مثل نماز و روزه و حج را موقتاً تعطیل کند!
و برای عصر غیبت نیز ولایت فقیه در لایه تشریع را شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله ص بدانیم؛

آنگاه باید گفت که حکومت اسلامی می تواند برای جلوگیری از اخلال در اقتصاد و اخلال در زندگی اجتماعی و در نتیجه هرج و مرج و آشوب و براندازی؛ در ارزاق عمومی (کالاهای اساسی) بلکه در همه اقسام طعام و بالاتر در همه کالاها احتکار را ممنوع اعلام کند و به واسطه حکم حکومتی حاکم الهی موارد احتکار را توسعه می دهد و با هر نوع احتکار هر نوع کالایی برخورد قانونی می کند و این حکم به واسطه اینکه ذیل نظام ولایی دارد انجام می شود، شرعیت دارد.
.

بررسی فقهی امکان توسعه موارد احتکار (ایده 2) توسعه به وسیله حکم حکومتی

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_288 (بخش دوم)
#جلسه_370

💠 بررسی فقهی امکان توسعه موارد احتکار (ایده 2) توسعه به وسیله حکم حکومتی

به این صورت با دشواری که در روایات برای توسعه وجود دارد درگیر نمی شویم، و با توجه به اینکه روایات حصر راه را برای توسعه از غیر طریق مناط گیری که اکثر فقها به دلیل اینکه معتقد هستند این قیاس است، همراهی نمی کنند؛ نمی دهند، با مشهور فقها نیز درگیر نمی شویم و حکم همانطور که خود حضرت امام خمینی ره که قائل به توسعه از این طریق هستند، در کتاب فقهی خود بر اقوی بودن حصر فتوا می دهند؛ حکم را همان موارد محدود می دانیم ولی به واسطه دستگاه حکومتی حاکم اسلامی در مواردی که نیاز به برخورد با محتکران غیر از (گندم و جو و خرما و كشمش و روغن) است با آن ها برخورد می کنیم.

حضرت امام خمینی در نامه معروفی که بعد از یکی از خطبه های نماز جمعه آیت الله خامنه ای برای ذکر حدود اختیارات حکومت اسلامی به ایشان می زنند این ایده را تقریباً تصریح می فرمایند:
«از بيانات جنابعالى در نماز جمعه اين طور ظاهر مى‏شود كه شما حكومت را كه به معناى ولايت مطلقه‏اى كه از جانب خدا به نبى اكرم- صلى اللَّه عليه و آله و سلم- واگذار شده و اهمّ احكام الهى است و بر جميع احكام شرعيه الهيه تقدم دارد، صحيح نمى‏دانيد. و تعبير به آنكه اين جانب گفته‏ام حكومت در چهارچوب احكام الهى داراى اختيار است بكلى بر خلاف گفته‏هاى اين جانب بود. اگر اختياراتِ حكومت در چهارچوب احكام فرعيه الهيه است، بايد عرضِ حكومت الهيه و ولايت مطلقه مفوضّه به نبى اسلام- صلى اللَّه عليه و آله و سلم- يك پديده بى‏معنا و محتوا باشد و اشاره مى‏كنم به پيامدهاى آن، كه هيچ كس نمى‏تواند ملتزم به آنها باشد: مثلًا خيابان كِشيها كه مستلزم تصرف در منزلى است يا حريم آن است در چهارچوب احكام فرعيه نيست. نظام وظيفه، و اعزام الزامى به جبهه‏ها، و جلوگيرى از ورود و خروج ارز، و جلوگيرى از ورود يا خروج هر نحو كالا، و منع احتكار در غير دو- سه مورد، و گمركات و ماليات، و جلوگيرى از گرانفروشى، قيمت گذارى، و جلوگيرى از پخش مواد مخدره، و منع اعتياد به هر نحو غير از مشروبات الكلى، حمل اسلحه به هر نوع كه باشد، و صدها امثال آن، كه از اختيارات دولت است، بنا بر تفسير شما خارج است؛ و صدها امثال اينها.»
صحيفه امام، ج‏20، ص: 452

همچنین در حضرت امام خمینی ره [حكم به آقاى مهدى بازرگان جهت تعيين هيأت پنج نفره در مناطق نفتى] احتکار را حتی در مورد مواد نفتی نیز مطرح می کنند:
«ارتش و نظاميان حق احتكار مواد نفتى را كه براى مصرف داخلى تهيه مى‏شود ندارند و از آن بايد جلوگيرى شود.»
صحيفه امام،ج‏5، ص: 303

این ایده به یک معنا توسعه موارد احتکار نیست و ملتزم به همان فتوای مشهور در فقه می شود، ولی به واسطه اینکه واضح و بین است که حکومت اسلامی برای حفظ مصالح اسلام نیاز به برخورد با احتکار در همه طعام ها بلکه در همه کالاها (حسب مصلحت) دارد؛ از یک قاعده عام که حکومت برای حفظ کیان اسلام دستش برای توسعه و تضییق در احکام شرعی باز است، توسعه را جواز داده است.
.

زندگی کارمندی قاتل عزم و اراده

#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_150
#جلسه_370
#زندگی_کارمندی
#زیست_کارمندی

🔰زندگی کارمندی قاتل عزم و اراده
💠 تبیینی از مختصات جامعه شناختی و روانشناختی زندگی کارمند
ما تصوری دقیق و روشن و با وضوح بالا از آثار و مصائب زندگی کارمندی نداشته و نداریم و الّا زود به فکر یک انقلاب اداری می افتادیم! برخی از مختصات جامعه شناختی و روانشناختی زیست کارمندی جهت تصویرسازی از این جرثومه ای که بدان مبتلا و گرفتاریم لیست شده است:

🔸زیستی پیرو مکتب روزمرّگی
کارمند فلسفه مستقلی برای حیات و زیستن خویش ندارد. جهان عقیدتی وی در یک زندگانی روزمرّه رنگ باخته و همه چیز تبدیل به عادت می شود. روزمرّگی همه چیز را در نوردیده، مومنتوم تغییر را در وجود آدمی به صفر رسانده و سرانجام کارمند تبدیل به ربات و ماشینی برای تکرار کارهای روزمرّه مبدل میگردد.
روزمرّگی ابتدائا طراوت و نشاط را از آدمی گرفته و نهایتا هویت و شخصیت وی را متلاشی می سازد. انسان کارمند انسانی بی هویت و بی شخصیت است.
انسان روزمرّه بی هدف است برایش مهم نیست از کجا آمده، در کجا قرار دارد و به کجا رهسپار است.

🔸زیستی در افق حیوانیت
روزمرّگی آدمی را از وادی جنود عقل دور ساخته و به ورطه جنود جهل می اندازد. آأمی به واسطه گرفتار شدن در گرداب روزمرّگی از افق انسانیت دور گشته و گام به گام در منجلاب حیوانیت فرو می رود.
انسان کارمند کار میکند که حقوق بگیرد و حقوق میگیرد که نیازهای اولیه مادی خویش را برطرف سازد و بلکه سعی میکند با ترفندهایی که ممکن است هم اخلاقی و شرعی نباشند مراتب ترقی در نردبان زیست کارمندی را در نوردیده تا با در آمد بیشتر نیازهای اولیه مادی خویش را بهتر بر طرف سازد.
کارمندی انسان را به تفکر و تعقل دعوت نمی کند بلکه دعوت میکند که اگر میخواهی مراتب ترقی در نردبان این زیست را طی کنی فکر نکن! بره ای سر به زیر و رام چوپان گله باش!

🔸کارمندی و مقوله کاستن از توکل
مرحوم آ.حائری شیرازی این مطلب را اینچنین توضیح میدهند:
«شخصیت انسان، در رابطه‌ی بین تلاش او برای تولید ارزش اضافی و حق مصرفی که دارد، تبلور پیدا می‌کند. حال اگر دولت آمد و این رابطه را برهم زد، باعث می‌شود که فرد ادامه‌ی حیات خودش را در «تلاش خود» نبیند، بلکه در این ببیند که «دولت» او را بپذیرد و «استخدامش» کند. در صورتی که شخصیت فرد موقعی تبلور پیدا می‌کند که او «کار» خودش را در «نانش» مشاهده کند و کسی را در آن، «واسطه» نبیند. کسی که «ماهیانه» می‌گیرد و خودش را به دولت می‌فروشد و با آن ارتزاق می‌کند، چشمش به دست دولت است، نه خدا. این فرد چطور می‌تواند با تمام وجود، چشمش به دست خدا باشد؟ اما وقتی که ثمره‌ی کار خودش را دید، از خدا می‌خواهد که به او توفیق کار بیشتر بدهد. می‌گوید من تلاش می‌کنم این نخواست، یکی دیگر. اما کسی که می‌گوید اگر دولت نخواست برای او کار بکنم، بعد چه می‌شود؟ چنین فردی از نظر اعتقادات تحلیل می‌رود. پس برای رسیدن به شخصیت مستقل، فرد باید راهی برای «استقلال در روابط تولیدش» پیدا کند.»

🔸دیار کارمندی، دیار بی آرمانی
کارمند فردی بی آرمان است. چون شخصیتش متلاشی شده، چون قدرت تفکر و تعقل از او گرفته شده، چون پیرو مکتب زندگی روزمرّه شده است.
دیار کارمندی مذبح آرمان های والای انسانیست. کارمند دلیلی برای آرمانخواهی ندارد. چرا باید برای آرمانجویی هزینه بدهد؟!
دیار کارمندی آرمانخواهی را حماقت و بلاهت میداند و از این رو دیار کارمندی را میتوان دیار قاعدین دانست. قاعدینی که به ولیّ خدا می گویند: انت و ربّک فقاتلا! انا هاهنا قاعدون!

🔸زیستن در بی زمانی؛ بیهودگی سرمایه عمر
برای کارمند زمان مهم نیست. چون آرمانی ندارد که بخواهد زودتر بدان برسد. کارمند یک ماشین عادتمند روزمرّه است فلذا زمان برایش مهم نیست. تلاش مضاعف برای زودتر انجام شدن کارها بی معنیست. مشقت و تعبی است که هیچ ما بازای معناداری برایش دریافت نمیکند. فلذا هر چه بیشتر ارباب رجوع در کمبود وقت جلز ولز میکند کارمند غرق در بی زمانی همه چیز برایش ساکن و راکد است.

🔸تعطیل فکر
در زیست کارمندی چون همه چیز ساکن و راکد است. بی زمان است فلذا فکر و تعقل هم راکد میگردد. دلیلی برای فکرکردن جهت استفاده بهینه از زمان وجود ندارد. دلیلی برای بهینه ساختن فرآیندها وجود ندارد. همین است که فکر منعطل و راکد میگردد.

البته موارد بیشتری را میتوان ذکر کرد.
.

ایجاد احساس بی هویتی شاهراه استعمار برای استثمار

#یادداشت_مشخصات_اسلام
#محمد_صحرایی
#جلسه_369
#یادداشت_112

شاهراه استعمار برای استثمار یک ملت، ایجاد احساس بی هویتی در آن ملت و به تدریج نفوذ فرهنگی و سپس برده کردن آن ملت است.
حال اگر بخشی از نخبگان این ملت بیدار شدند و خواستند جلوی این چپاول را بگیرند چه باید بکنند؟
راههای مختلفی ممکن است پیشنهاد شود اما در همه ی پیشنهادها باید توجه شود که مادامیکه در موضع دفاع باشند اصلاح أمر به سختی ممکن است.
برای جامعه ای که بخش زیادی از مردمش نسبت به فرهنگ و تمدن غرب خودباخته و منفعلند از همین حس بی هویتی میتوان بعنوان ابزاری برای ایجاد هویت استفاده کرد.
چگونه؟
وقتی ما همیشه در لاک دفاعی باشیم بالاخره غرب از روزنه هایی راهی برای خود باز میکند و همیشه هم در داخل آغوشهایی آماده و باز برای استقبال از آنها وجود دارد.
وقتی معیار ارزش بخشی، غرب باشد باید با صادرات فرهنگ فطری خود به آن دیار که با استقبال طیف وسیعی از مردمیکه بر فطرت خود باقی مانده اند مواجه خواهد شد غنای فرهنگ خود را اثبات کرد.
بخش خاکستری جامعه باید شریعت خود را در آغوش غرب ببیند تا ارزش و هویت خود باز یابند تا به تدریج جایگاه قبله گاهی غرب رو به أفول بگذارد.

در صنعت خودروسازی، صادرات و حضور در بازارهای جهانی برای حفظ بازار داخلی یکی از سیاستهای مشخص و پذیرفته شده است.

توحید و نگاه انقلابی

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#مشخصات_اسلام
#یادداشت_155
#جلسه_369

🔰نگاه انقلابی صرف(به معنای مبارزه ای) به عالم نشات گرفته از نگاه تنزیهی به توحید است. جریاناتی که راهبردشان در عالم صرفا بر اساس نفی عبودیت غیر خدا و از بین دشمنان خدا و مظاهر آنان تدوین شده است، در عمل چیزی جز خرابی به بار نمی آورند. بعد از جنگ و کشتار و تصرف سرزمین ها،‌ وقتی نوبت به سازندگی می رسد حرفی برای گفتن ندارند. نمی توانند از مواهبت خداوند متعال به درستی استفاده کنند و روابط بین پدیده ها را کشف کنند و مرز های علم و فن آوری را گسترش دهند. سرانجام چون به کار زندگی دنیایی انسان نمی آیند، نابود میشوند و سرنوشتی جز داعش و القاعده نخواهند داشت. این انحراف به شدت جریانات انقلابی ما را در معرض خطر قرار داده است.

🔸در مقابل نیز جریاناتی هستند که تهی از نگاه انقلابی و تنزیهی اند و نگرش صلح کل را برای خود نهادیه کرده اند. اینان بر اساس این بینش که همه عالم آیات الهی است،‌ همه چیز را قبول کرده اند و راه برای جولان بی نهایت طواغیت و دشمنان الهی باز کرده اند و الگو هایی نظیر کشور امارات را پدید آورده اند.

✅لکن نگاه اسلام هر دو جنبه است. اسلام زندگی انسان را دو ساحتی می بیند و برای هر دو ساحت ارزش و اعتبار قائل است. هردو ساحت را در زندگی بشیریت ضروری می شمارد و تعالی مطلوب زندگی انسانی را در هر دو ساحت تعریف میکند. هم معنویت و توجه به خدا و مبارزه با دشمنان خدا، و هم زندگی سازی و توجه به دنیا و رفاه انسان ها.

نگاه تنزیهی صرف با ساخت زندگی برای انسان و رفاه او سازگار نیست و نگاه تشبیهی صرف سرانجام به بی دینی و دوری از خدای متعال گرفتار خواهد شد.
صراط مستقیم توجه به هر دو ساحت است. دین آباد و دنیای آباد.
✨اصلا برای تنزیه نیز تشبیه نیاز است. بدون پیشرفت نمی توان دست طواغیت عالم را قطع کرد.

🔸«دين اگر دين اسلام است، كه ما امروز طرف‏دار آن هستيم، دينى است كه انقلاب مى ‏كند؛ دينى است كه براى ميدان ها سرباز درست مى ‏كند؛ دينى است كه به علم دعوت مى‏ كند. اصلًا علت اينكه مسلمانان توانستند براى مدت چند قرن مشعل علم را در دنيا به دست بگيرند، همين توجه اسلام به علم و دانش بود.»

🔸«اساس نگاه اسلامی به پیشرفت بر اساس نگاهی به انسان است. این پایه همه مطالبی است که در باب پیشرفت باید در نظر گرفته شود. اسلام انسان را یک موجود دو ساحتی می داند. دارای دنیا و اخرت. شاخص و فارق عمده این است. اگر یک تمدن،‌فرهنگی و آیینی انسان را تک ساحتی دانست، خوشبختی انسان را فقط در زندگی مادی دنیایی به حساب آورد، در منطق او پیشرفت تبعا به کلی متفاوت خواهد بود با پیشرفت در منطق اسلام که انسان را دو ساحتی میداند. کشور ما و جامعه اسلامی آن وقتی پیشرفته است که نه فقط دنیای مردم را آباد کند بلکه آخرت مردم را هم اباد کند. پیغمبران این را میخواهند. دنیا و آخرت
نه دنیای انسان باید مغفول عنه واقع شود به توهم دنباله گیری از آخرت، نه آخرت باید مغفول عنه واقع بشود به خاطر دنبال گیری از دنیا آن پیشرفتی که در جامعه اسلامی مورد نظر این چنین پیشرفتی است.»

استثمار

#یادداشت_مشخصات_اسلام
#جلسه_369
#محمد_صحرایی
#استثمار_نوین
#یادداشت_113

استثمار یعنی طوری هویت یک جامعه را نابود کنند که جرأت فکر کردن و اندیشیدن و استفاده از سرمایه ها و تراث را از آن جامعه بگیرند. شلوار نو را پاره بخرند و اگر پاره نیست پاره کنند و بعد بپوشند

استثمار یعنی در حالیکه هر روز بر تعداد آبرومندانی که سر در سطل های زباله میکنند و از میان زباله های گندیده قوت روزانه شان را فراهم میکنند افزوده میشود، هر روز بر بانکهای خصوصی که حق چاپ پول و خلق اعتبار دارند افزوده شود(الان 36 تا بانک خصوصی داریم) تا با این اعتبار خلق شده بنگاه داری کنند و آن چند پول سیاه جیب آن زباله گرد را چپاول کنند.

استثمار یعنی در حالیکه در حاشیه ی شهرها، صدها هزار هکتار زمین قابل سکونت وجود دارد و شرعا مال امام زمان است شیعیان امام زمان توسط حاکمیت شیعه از داشتن یک حیات کوچک که بچه شیعه های امام زمان در آن بازی کنند و تربیت شوند و مادرشان چند قدمی در آن راه برود تا از خطر فراگیر افسردگی در أمان بماند محروم شوند.

استثمار یعنی عقلانیتی از سوی دانشگاه با بودجه ی نفتی که مال امام زمان است به جامعه ی شیعه تزریق شود که بخشی از شیعیان در عین اعتقاد به شریعت اسلام، عقلانیت دینی را به سخره بگیرند. مفهوم برکت و روزی رسانی در عین تجربه شدن در صحنه به سخره گرفته شود.
در اقتصاد مفاهیمی همچون “و من یتقل الله یجعل له مخرجا”، “و من یتوکل علی الله فهو حسبه”، “ان الله بالغ أمره قد جعل الله لکل شیء قدرا” خنده دار باشد و در نظام سلامت و درمان مفاهیم توسل و شفا گرفتن به سخره گرفته شوند.

استثمار یعنی شیعیان امام زمان سند 2030 را که پرورده و عصاره ی نظام تربیت کفر حربی است را با سرمایه ی امام زمان اجرا کنند و برای نظام کفر سرباز تربیت کنند.

استثمار یعنی همه ی برنامه ی شبکه ی قرآن با محوریت لحن و صوت و پخش قرائتهای درخواستی بچرخد بطوریکه حال مخاطب غیرقاری از این شبکه بهم بخورد.

استثمار یعنی پیش چشم همه، هزاران بیمار کرونایی را با کمتر از یک درصد تلفات، با طب بومی خود درمان کنیم و جلوی چشمانمان هزاران عزیزمان که وضعیت مطلوبی هم داشتند چند روزه در بیمارستان با داروها و تجویزات سازمان بهداشت جهانی کشته شوند و سپس مثل مردمی که دنبال خر دجال میدوند و فضولات آن را میخورند بدنبال دستورات و توصیه ها و واکسنهای هدیه شده از نظام سلطه بدویم.

استثمار یعنی آنقدر کوتاهی کنیم و در فضای انتزاعی فلسفه روی فلسفه و فقه روی فقه تولید کنیم که حالا بعد از گذشتن 1400 سال از پایمال شدن تمدن روم توسط تمدن اسلام در تنها کشور اسلامی جهان هر روز ساختمان بزرگ و بزرگتری با نماد رومی سربرآورد و ما یا کلا نفهمیم که چه اتفاقی دارد می افتد و یا اگر بفهمیم افسوسکی بخوریم و بخاطر قطع نشدن همان شهریه ی فقیرانه ی خود دنباله ی کار حوزوی خودمان که همان سیر قبلی هاست را پی بگیریم.

ضدیّت هویت با استثمار

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_147
#جلسه_369

⭕️ضدیّت هویت با استثمار

بی‌هویت کردن، مقدمه‌ی استثمار است.
وقتی قرار است استثماری رخ دهد، اگر نگوییم لازمه‌ی استثمار، گرفتن هویت است، حداقل می‌توان گفت یکی از مهم‌ترین تسهیل کننده‌های استثمار، بی‌هویت‌کردن است. و معمولا هم در طول تاریخ کسانی استثمار شدند که هویت خود را از دست داده‌اند، حال چه در استثمار‌های فردی و یا اجتماعی که یک ملت به استثمار کشیده شده است. والبته با کمی دقیق شدن در تاریخ شاید بتوان ریشه‌هایی یافت که طواغیت زمانه، موجب این بی‌هویتی بودند تا بتوانند بهتر بهره‌کشی کنند. و حتی این استثمار جهانی که در عصر حاضر وجود دارد، پیوند عمیقی دارد با بی‌هویتی ملت‌ها؛ لذا به راحتی می‌توان رابطه مستقیم بی‌هویتی با استثمار را یافت.

از همین پیوند عمیق،‌ می‌توان یکی از شاه‌راه‌های مقابله با استثمار را کشف کرد؛ هویت. بازشناسی هویت فردی، ملی، مذهبی برای مقابله با استثمار، نقش کلیدی دارد. اگر هویت بازیابی شود و احساس هویت زنده شود، دیگر به راحتی کسی نمی‌تواند بهره‌کشی کند.

پیشکش شیطانی

#محمد_امامی
#یادداشت_84
#مشخصات_اسلام
#جلسه_369
#پیشکش_شیطانی

❇️ رشوه پدیده ای است پنهان و آرام، سیرتی است از صورت های اجتماعی که محور مناسبات اجتماعی را هدف گرفته است.رشوه نقطه تلاقی فساد سیاسی با فساد اقتصادی است.

❇️بهره روی و تعاملات اجتماعی در جامعه از خدمت_خدمت به پول_خدمت تبدیل میشود؛ و هرچه گستره اش را بیشتر کند این مبادله ساده به بازاری در زیر پوست نظام اداری تبدیل میشود. حاکمان سیاسی، مردم، و کارچاق کن ها عناصر تشکیل دهنده این بازار هستند.

❇️از سوی دیگر رشوه بهای قدرت است، بهای ملک طلق حکمرانان است، مظهر جدی فساد حاکمان سیاسی است،تجاوزی است به حقوق عامه مردم که قدرتی برای احقاق حقوق ندارند. رشوه وقتی تجلی می کند که مسولین سیاسی کار خود را محصول قدرت بدانند که در بازار به خدمت حراج می گذارند. رشوه آفتی است که اعتماد ها را می زداید.تلاش جامعه را برای احقاق حق به رکود می کشاند.

✅ قدم های اولیه دولت سازی را باید محکم برداشت،رشوه مانع جدی دولت سازی است، هم حاکمان را به فساد می کشد، وهم رفتار سازمانی را تغییر میدهد. باید دربرابر این پیشکش شیطانی قد علم کرد…

از ماست که بر ماست !

#مشخصات_اسلام
#یادداشت
#احمد_قوی
#یادداشت_97
#جلسه_369
#نقد

از ماست که بر ماست !

صحبت های نقویان برای بنده هیچ جای تعجب نداشت. اصلا هم لازم نیست که فکر کنیم یک توطئه ای در کار است که در ظرف چند روز نقویان و زیبا کلام این مزخرفات را بلغور کنند.
توطئه اصلی وادادگی حوزه های علمیه است!
توطئه اصلی زمانی رقم خورد که طی یک پرسه در طول بیش از یک قرن ابهت شریعت ختمی در چشم این مردم به بهانه های مختلف شکسته شد!
قبل انقلاب می گفتند “می بخور منبر بسوزان مردم آزاری نکن”
بعد ها گفتند ظواهر دین بدون اندیشه و روشنفکری ارزشی ندارد!
بعد ها شروع کردند در برنامه های صدا وسیما زهر ماری قاطی کردند تا مردم ماهواره نبینند!
یکم بعد تر گفتیم اصلا مخاطب صدا و سیما باید مخاطب خاکستری ( عملا متمایل به سیاه) باشد تا در نظر سنجی ها درصد بینندگانمان بیشتر بشود. ( همین دیشب یکی از برادران انقلابی و عمیق و مردم سالاری فهم ما که معمولا سردبیر بنگاه های رسانه ای معروف نظام است داشت از برنامه زوجی نو تعریف می کرد که چقدر خوب مباحث خانوادگی را به گوش مخاطب منتقل می کند!)
تمام سالهای دوران کودکی و نوجوانی ما در دهه هفتاد و هشتاد با فیلم های مهران مدیری و امثال او گذشت که یک بار اسم خدا در یک سریال 90 قسمتی برده نمی شد! اصلا انگار این فیلم ها را در کفرستان می سازند و انگار نه انگار که این مردم مسلمان هستند
بعد ها گفتند حکومت از زور استفاده نکند!
بعد ها گفتند اگر حتی از این ظواهر صحبت کنید مردم زده می شوند از دین!
بعد ها هم از مطلوبیت اسلام لبنانی و تساهل حزب الله لبنان گفتند که ببینید چقدر سید حسن مهربان است که حتی جولیا پطرس هم می آید برایش می خواند! ( خودمان هم چار چشمی کنسرت هایش را نگاه کردیم و گفتیم جل الخالق ببین عجب موردهایی را برادران حزب الله برای اسلام تور کرده اند)
بعد ها هم که آقا و حاج قاسم گفند این دختران بی حجاب بچه های خودمان هستند یقین کردیم که کلا باید شل کنیم تا اسلام در قلوب بیشتر نفوذکند!

مشکل اصلی آن موقعی بود که ما میخواستیم یک اسلام نایس به ملت ارائه بدهیم که بیایند در آغوش اسلام ولی غافل از این که خودمان داریم به آغوش پروژه عرفی سازی دین و پرتستانیسم اسلامی می رویم.
خوب است نگاهی به حال و روز جهان اسلام بیندازیم تا ببینیم آن کسانی که قبل از نقویان ها و امثال او میخواستند اسلام نایس ارائه بدهند چگونه تبدیل شده اند به سگ دست آموز آمریکا و اسرائیل .
بیچارگی ما این است که خمینی و خامنه ای در حوزه فقط در حد عکس مانده اند و نه بیشتر.

چرا آزاداندیشی فردی؟

در مسئله آزاداندیشی، از همان موج اول آن ابهام وجود داشت؛ از همان سال ۸۱ که توسط حضرت آقا نهضت آزاداندیشی و تولید علم مطرح شد، با وجود اینکه عده‌ای پای کار ایستادند، ولی باز هم ابهاماتی در همان زمان وجود داشت و این ابهامات تا به امروز هم کشیده شده است. نباید این ابهامات را ناچیز شمرد، چرا که به نظر می‌رسد عامل اصلی زمین‌گیر شدن موج‌های آزاداندیشی که در فضای علمی جامعه راه افتاده بود، همین ابهامات است. ابهاماتی که هنوز هم نسبت به آزاداندیشی وجود دارد و حل نشده است و مانع ارتباط گرفتن جامعه به خصوص جامعه انقلابی با این مفهوم کلیدی است.

 

به نظر می‌رسد این ابهام به خاطر مواجهه‌ای است که با آزاداندیشی داریم؛ در بدو امر نباید به سراغ آزاداندیشی از منظر جامعه رفت. آزاداندیشی به مثابه یک فرهنگ یا همان آزاداندیشی اجتماعی، نباید اولین مواجهه با آزاداندیشی باشد که حتی در همان هم به غلط به سراغ آزادی بیان می‌رویم. باید میان آزادی بیان و آزاداندیشی تفکیک کنیم.

برای رفع ابهام باید به سراغ سرچشمه ابهام رفت؛ سرچشمه ابهام آزاداندیشی فردی است. وقتی آزاداندیشی به عنوان یک پدیده‌ی فردی روشن نباشد، هر چقدر بخواهیم و تلاش کنیم نمی‌توان آزاداندیشی را به عنوان فرهنگ تبیین و روشن کرد. لذا لازم است آزاداندیشی از منظر فردی، در ابتدای امر به خوبی روشن شود.

اهمیت درک صحیح آزاداندیشی

تعریف دقیق و فهم صحیح از مفاهیمی که در مورد آن صحبت می کنیم، اهمیت بسیار زیادی دارد. چرا که ممکن است سال ها درمورد موضوعی مناقشه شود. برخی آن را تایید و برخی رد کنند، در حالیکه آنچه گروه اول را مد نظر دارند و تأیید می کنند، گروه دوم هم تأیید می کنند. آنچه گروه دوم نیز مد نظر دارند و رد می کنند را، گروه اول نیز رد می کنند. در دانش های حوزوی مثل اصول فقه، به این مسأله تبیین محل نزاع گفته می شود.

وقتی محل نزاع تبیین می شود، مشخص می شود موضوع بحث چیست و اینکه محل بحث کجا هست و کجا نیست؟ لذا، خیلی از دعواهای لفظی برطرف می شود.

در موضوع آزاداندیشی نیز، بسیار اهمیت دارد منظور خود از آزاداندیشی را تبیین کنیم. اگر بدون تبیین موضوع از آزاداندیشی دَم بزنیم، ممکن است نتیجه این بشود که چیزی ترویج شود، که اصلا مد نظر ما نبوده.

در این صورت، جنبه های جدید و نویی از آزاداندیشی شناخته می شود و باعث می شود دعوت به آزاداندیشی، دعوت عمیقی باشد.

امکان ذات کاوی آزاداندیشی به عنوان یک ملکه فردی!

آیا آزاداندیشی که اساساً یک پدیده اجتماعی است و در نسبت با هویت اجتماعی انسان محقق می شود را می شود به عنوان یک پدیده فردی دید و در تعریف آن، آزاداندیشی را به عنوان یک صفت فردی تعریف کرد؟!

وقتی می خواهیم آزاداندیشی را تعریف کنیم، با این سؤال مواجه می شویم که هویت اجتماعی در این پدیده اشراب شده و انسان بما هو فرد اصلاً آزاداندیشی در مورد او معنا ندارد.

واقع این است که اصل این سؤال به این بر می گردد که آیا پدیده های ذات اضافه که در نسبت با هویت اجتماعی انسان شکل می گیرند، را می شود به عنوان یک پدیده نفسی و انسانی من حیث فردی تعریف کرد؟! به عبارتی آیا مفاهیمی که محل بروز حقایق آن ها حیات اجتماعی انسان است، را هنگام فهم می توان به عنوان یک دارایی فردی انسان تعریف کرد، یا حتماً باید اجتماعی بودن آن ها در تعریف آن ها اخذ شود؟

 

برای پاسخ به این سؤال باید یک بحث منطقی کرد که آیا در مواجه با یک حقیقت خارجی که در دل او حیثیت های مختلفی وجود دارد می توان نقطه تمرکز را بر روی یک حیثیت خاصی گذاشت و شیء را از آن زاویه مورد مطالعه قرار داد، یا به طور کلی ما با یک حقیقت خارجی عینی مواجه هستیم با یک هویت واحد و هر بیانی در مورد او باید حاوی کل این هویت یکپارچه باشد؟

صحیح این است که در هنگام ذات کاوی و تعریف یک مفهوم، ما توان این را داریم که به یک متن واقع که پر از حیثیات متعدد است، از زاویه دیدهای مختلف که هر کدام نقطه تمرکزش بر روی یکی از حیثیت ها است، آن واقع را مشاهده کرده و در مورد آن سخن گفت و از آن زاویه خاص او را تعریف کرد؛ بله در این مطالعه ما حیثیات دیگر شیء را نفی نمی کنیم بلکه عطف توجه و التفات ما به یک حیث خاص است. برای تشبیه مثلا من وقتی به صورت شما نگاه می کنم، می توانم بگویم که الان دارم به چشم های شما، یا دهان شما، یا گونه های شما نگاه می کنم، و واقعاً هم نقطه تمرکز من روی قسمت خاصی از صورت شماست در عین حالی که متوجه هستم که این قسمت خاصی از صورت شما ست.

آزاداندیشی هم می تواند به عنوان یک پدیده اجتماعی ملاحظه شود و هم می تواند به عنوان یک پدیده فردی، لذا شما اگر در هنگام تعریف آزاداندیشی نقطه تمرکز و التفات خودتان روی این گذاشتید که آزاداندیشی به عنوان یک ملکه و دارایی انسانی تعریفش چیست و شروع کردید یک سری قیودی برای تعریف آن ارائه کردید، کار درستی انجام دادید، و تعریفی هم که ارائه می دهید تعریف صحیحی است و چه بسا مبنا برای فهم و عمل به آزاداندیشی اجتماعی دیدن همین آزاداندیشی به عنوان یک وصف انسانی باشد. در این برش مطالعه شما هویت اجتماعی آزاداندیشی را نفی نمی کنید بلکه تصمیم گرفتید با التفات به حیث فردی این حقیقت را ببینید (البته وجه فردی را من به او ندادم بلکه او خود دارای وجه فردی هست)

لذا شما در این مطالعه به راحتی می توانید بگویید «آزاداندیشی» از دو عنوان آزادی و اندیشه تشکیل شده است؛ ابتدا بررسی می کنیم که اندیشه بودن یک اندیشه به چه چیزهایی است و مقومات و قیودی را برای اندیشه بودن یک اندیشه بیان می کنیم، سپس بررسی می کنیم که اندیشه اگر بخواهد آزاد باشد، چه شرایطی باید مراعات شود و با گذاشتن و برداشتن یک سری قیود آزاداندیشی را به عنوان یک وصفی برای فرد انسانی و یک ملکه و دارایی انسانی تعریف می کنید. بله خیلی از این قیود در نهایت ناشی از هویت اجتماعی داشتن انسان است، ولی من می توانم بدون دیدن منشأ این قیود و با بررسی در حیث فردی این حقیقت را تعریف کنم.

یک نکته تکمیلی هم باید گفت که بعد از این شیوه بررسی، خیلی از مفاهیم هستند که حیث بررسی شان بسیار به هم نزدیک است و باید دقت کرد که متوجه تفاوت حیث بررسی این مفهوم با مفاهیم کناری آن بود، مثلاً در این زاویه بررسی آزاداندیشی با مفاهیمی مثل آزادی معنوی یا آزادی روحی به هم نزدیک می شوند، ولی دقت داریم که حیث بررسی ما از زاویه اندیشه داشتن انسان است نه روح داشتن او.

 

#يادداشت_291

آزاداندیشی تکفیر و بی احترامی نیست

اولین نکته ای که باید درباره آزاداندیشی متوجه باشیم احترام است
بعضی وقت ها به بهانه آزاداندیشی و بیان عقاید در دام بی اخلاقی و توهین به یکدیگر می افتیم از این مناظرات بین مکتب تفکیک و فلسفه کم ندیده ایم
و هزاران مثال دیگر
کرسی آزاداندیشی نمی‌گیریم تا طرف مقابل و نظر مخالف را تحقیر کنیم
حضرت آقا در این مورد مرحوم صاحب حدائق و وحید بهبانی را مثال می زنند که در عین اختلاف علمی و مسلک باهم بحث می کنند و منازعه می کنند ولی توهین نه بی احترامی نه،اگر قرار است یک نظر علمی ،یک تفکر و یک اندیشه را نقد کنیم باید کمال احترام را نسبت به ناقل و قائل آن رعایت کنیم
لذا اصل اول آزاداندیشی اخلاق و احترام است
و آزاداندیشی با بی اخلاقی،تکفیر،تمسخر،توهین، هیچ رابطه ای ندارد و مخل آزاداندیشی است.

مرز تعادل

وقتی صحبت از آزاد اندیشی می شود، علیرغم اینکه یک معنای بسیار اصیل و دقیق اسلامی از آن اراده شده است و از بهترین و مترقی ترین ارمغان های انقلاب اصلاحی اسلام برای بشریت به شمار می رود، دلسوزان متدین را دچار نگرانی و موضع گیری می کند. چرا که از طرفی دست های ناپاک یا انسان های هرچند پاک ولی دگر اندیشی را دیده اند که در چنین بستری خطر آفرینی کرده اند و از طرف دیگر ریزش ها یا انحرافاتی را در میان متدینین به چشم دیده اند که از چنین مناشی ای نشات گرفته بودند.

وجود برخورد های نا عاقلانه، دگر اندیشی ها یا دست های ناپاک و همچنین وجود انسان های نگران، و اقداماتی که جمیع این افراد در قبال آزاد اندیشی انجام میدهند باعث شده است تا برای کسانی که دغدغه ی اجرایی و میدانی نسبت به بحث آزاد اندیشی دارند و میخواهند یک حادثه ی بزرگ اجتماعی رقم بزنند مقوله ای با عنوان میانه روی یا مرز تعادل در آزاد اندیشی مطرح شود تا از غلتیدن در ورطه ی هر کدام از این دو سویه جلوگیری کنند‌.

اما سوال این است که آیا به صورت نفس الامری و فارغ از اقتضائات تدبیری میدانی نیز سخن از مرز تعادل سخنی درست است؟
و اگر نیست، چگونه میتوان کاری کرد که از طرح این مساله ی غیر نفس الامری بی نیاز شویم؟

به نظر میرسد آنچه در درجه ی اول زمینه ی سوء تفاهم میان این دو سویه ( سویه ی محافظه کار، و سویه ی تخریب گر ) را ایجاد کرده است، نامگذاری این پدیده باشد، نامگذاری با الفاظی که قابلیت عدم وجود ظرافت در تلقی از آن ها وجود دارد.

ترکیب آزادی و اندیشه

شاید بهتر میبود نام این پدیده را چیزی شبیه این میگذاشتیم ” آزاد حق پویی ” یعنی رهیدگی در راه رسیدن‌ به حق.

با این نامگذاری وقتی سوال ایجاد میشود که “رهیدگی از چه چیزی؟” پاسخ به راحتی این خواهد بود که از هر چیزی که مانع رسیدن به حق است.

و مصادیقی که با کمی دقت میتوان برای آن موانع برشمرد دروغ، نفاق، ممنوعیت تفکر، و… هستند.

در حالیکه اگر نام آزاد اندیشی در میان باشد، احتمالا پاسخ اولیه ای که در جواب سوال “آزادی از چه چیزی؟” مطرح میشود این باشد که آزادی از هر چیزی، یا مثلا آزادی از هر آنچه که جلوی فکر کردن تو را بگیرد.
اگر چه همین معنا هم خالی از مقصود ما و غیر قابل تطبیق بر آن نیست اما میبینیم که در چنین حالتی سخنی از “حق” و “اصابه” نیست. یعنی با این ادبیات گویی حتی بعد از دستیابی به حق، هنوز جای به رسمیت شناختن هر گونه تردیدی هست.

و احتمالا مهمترین مصادیق موانع آزادی در چنین برداشتی از این قبیل اند: تعبد، آموزش، تربیت، زورگویی، و…

پر واضح است که آنچه در اینجا محل بحث اصلی بنده است یک بحث لفظی نیست، بلکه تلقی، برداشت و ذهنیت است که تا حدود زیادی متاثر از عبارات نیز هست. و ما در اینجا عبارات را در عین لحاظ مستقلشان بعنوان ادبیات مرتبط با تلقی نگاه میکنیم.

وقتی برداشت ما از سنخ دوم (مرتبط با ادبیات تعبیر “آزاد اندیشی”) باشد، برای ما این معنا رسمیت پیدا میکند که آیا در آزاد گذاشتن تفکر، حدی را قائل باشیم یا نه؟ آیا میتوان هیچ حدی نگذاشت؟ و آیا میتوان حدود زیادی گذاشت؟ و آنگاه که رشد را در منفی یافتن پاسخ هر دو سوال می یابیم مایل به این میشویم که حد تعادلی در ممنوعیت قائل بشویم.

لذا ذهن ما چنین امتدادهایی پیدا میکند:
خوب نیست تعبد زیاد باشد، عقل را تعطیل میکند
خوب نیست آموزش زیاد باشد، استقلال فکری را از بین میبرد
و….

لذا حد تعادلی از تعبد، حد تعادلی از آموزش و… مطرح میشوند و سپس متاثر از برداشت های متفاوت از آزادی و از اندیشه، در مصادیق این حد تعادل نیز کشمکش مخرب پدید خواهد آمد.

اما اگر اصابه ی به حق محل بحث باشد، آیا میتوان از حد تعادلی در حق پویی سخن گفت؟

اگر جایی تعبد محض راه دستیابی به حقیقت باشد، نظر ما چه خواهد بود؟ آیا در این صورت عدم تعبد را مصداق عدم آزاد اندیشی نمی دانیم؟

یا بعنوان مثال آیا در تلقی مرتبط با این ادبیات چنین امتداد هایی نظیر امتدادهای تلقی قبلی پدید می آید؟

آیا می توان گفت باید حد وسطی میان دروغ و صداقت قائل بود و آن را ملتزم شد؟
یا اینکه باید حد تعادلی میان صدق و نفاق یافت و آن را ملتزم بود؟

آنچه در این نامگذاری یا تعبیر و در این تلقی مبنا قرار گرفته است، محوریت حق است.

لذا بنظر میرسد اگر تلقی ما از آزاد اندیشی موافق تلقی برآمده از تعبیر “آزاد حق پویی” باشد، آنگاه زیاد انجام دادن آن هیچ قبح و عدم مطلوبیتی ندارد بلکه کمبودِ هر میزانِ ممکن از آن محل اشکال خواهد بود. در نتیجه سخن از حد میانه در آن نابجاست.

لذا نهایتا و در مقام جنع بندی باید گفت: اگر در یک بحث نفس الامری از طرفی این طور یافته باشیم که کنه دغدغه ی هر دو سویه ی مذکور دستیابی به حق است، و هر دو در واقع به پاس قداست حق و حقیقت است که دغدغه هایی تخریبگر یا محافظه کارانه دارند،

و از طرف دیگر آزاد اندیشی را در کنه ذات خودش چیزی جز حالت تسلیم در برابر حق و حقیقت ندانیم

آنگاه بنظر میرسد ضمن این که حد تعادل را بی معنا می یابیم، بتوانیم پیشنهاد بدهیم که به جای استفاده از راه حل مطرح کردن “مرز تعادل” در اخلاق یا حدود آزاد اندیشی، از راه حل تغییر ادبیات استفاده شود. تا بلکه تفاوت تلقی و به تبع آن تفاوت رفتاری را حتی المقدور کم کنیم.

پس زمینه تعریف آزاداندیشی

من هستم،
خارج از من هم هست و واقعیت دارد.
من می توانم نسبت عالم خارج علم پیدا کنم و این علم مطابق با واقع است.
بعد از اثبات این گزاره ها است که ما می توانیم درباره ی مفهوم آزاد اندیشی تفکر کنیم و تعریفی ارائه کنیم.

آزادی مقابل در قید و بند بودن است و اندیشه هم به معنای تفکر است که روی مفاهیم ذهنی صورت می پذیرد.
آزاد اندیشی هم طبیعتا به معنای برداشتن قیودی است که جلوی تفکر را می گیرند.

نوع انسان در فرآیند تفکر، داده های ذهنی خود را پردازش می کند تا حقیقت را بیابد. اگر حاصل این تفکر و پردازش مخالف واقعیت باشد می گوییم که تفکر غلط رخ داده است. برای جلوگیری از این تفکر غلط هم منطقی و روشی را برای تفکر سامان داده اند.

حال سؤال اینجا است که اگر ما از منطق تفکر پیروی کنیم، آزاد اندیش می شویم یا آزاد اندیشی نیاز به قیود دیگری هم دارد؟

پاسخ مثبت است، باید گفت یک سری قیود در نفس ما وجود دارد که اصلا اجازه ی تفکر را به ما نمی دهد تا چه رسد به اینکه این تفکر درست باشد یا غلط.

از جمله ی این قیود تعصب است.
عصبیت مانع فهم استدلالی است و هر جا استدلالی در میان نباشد، تقلید صورت می گیرد و تفکر از بین می رود.

تکبر هم از دیگر رذائلی است که مانع تفکر آزاد می شود. فرق تکبر با تعصب این است که انسان متکبر حقیقت را می فهمد و آن را انکار می کند و به تعبیری خودش را برتر از حقیقت می پندارد. اما انسان متعصب تلاشی برای رسیدن به حقیقت نمی کند و صرف تقلید برای او کافی است.

به عبارتی هر چیزی که مانع از به دست آوردن درک درست از واقعیت و حقیقت شود، مانع آزاد اندیشی و تفکر محسوب می شود. به این معنا حتی آلودگی به گناه هم مانع آزاد اندیشی است زیرا قوه ی مدرکه ی انسان را به خطا می اندازد و تفکری که ماده اش فاسد باشد خروجی اش قطعا فهم حقیقت نخواهد بود.

برداشت غلط از آزاداندیشی

از زمانی که آزاداندیشی توسط حضرت آقا مطرح شده است چند سالی می‌گذرد که اگر از بیرون به این ماجرا نگاه شود توقع می‌رود که حداقل در میان انقلابیون و حزب‌اللهی‌ها مقوله‌ی آزاداندیشی وزن خوبی پیدا کرده باشد، لکن وقتی واقعیت را می‌بینیم نه تنها ارتباطی گرفته نشده است بلکه احساس می‌شود حتی در ذهن و باور جامعه‌‌ی انقلابی هیچ‌ جایگاهی برای آزاداندیشی وجود ندارد. و در مقابل جبهه‌ی انقلابیون، کسانی که روی خوشی نسبت به انقلاب و انقلابیون ندارند، بیشتر از آزاداندیشی دم می‌زنند و خود را متصف به این صفت می‌دانند.
از جمله عواملی که باعث شده است این صحنه رقم بخورد، برداشت‌های غلطی است که از آزاداندیشی شده است. در مقام معناشناسی و تعریف آزاداندیشی، لازم است معانی و برداشت‌های غلط از آزاداندیشی را نفی کنیم تا تصور درستی از آزاداندیشی در اذهان شکل بگیرد؛ در ادامه به مواردی از این برداشت‌های غلط از آزاداندیشی اشاره‌ می‌شود که در شکل‌گیری تصور صحیحی از آزاداندیشی موثر است.

یک) از جمله برداشت‌های غلط از آزاداندیشی، هرج و مرج و شالوده‌شکنی است. به خصوص این برداشت در فضای دانشی پیش می‌آید، وقتی گفته می‌شود در علوم نباید تقلیدی عمل کرد و باید نوآوری در دانش داشته باشیم، این تصور غلط به وجود می‌آید که منظور مهمل‌گویی و شالوده‌شکنی در دانش است؛ در حالی که به هیچ وجه چنین اراده‌ای از نوآوری و آزداندیشی در علوم مدنظر نبوده است.

دو) برداشت غلط دیگری که از آزاداندیشی می‌شود، جدال و مراء و هتاکی است. بعضی به غلط گمان می‌کنند لازمه آزاداندیشی، به جدال و مراء و هتاکی گرفتار شدن است.

سه) از جمله برداشت‌های غلط که با آزاداندیشی فاصله‌ی بسیار زیادی دارد، هرزه‌گویی و ولنگاری است.

چهار) همچنین آزاداندیشی به معنای بازگذاشتن دست دشمن برای براندازی خاموش و ضربه زدن نیست. نباید تصور کرد آزاداندیشی دالانی خواهد شد برای آنکه دشمن ضربه‌ بزند.

پنج) و همچنین نباید آزاداندیشی را با جنجال فکری و اختلاف و کشمکش اشتباه گرفت؛ آزاداندیشی واقعی، هیچ‌گاه به اختلاف و کشمکش و جنجال کشیده نمی‌شود.

شش) یکی از موارد دیگر، آزادی بیان است، البته این مورد آخر به عنوان برداشت غلط از آزاداندیشی نیست، بلکه در مقام این بحث مفید به نظر می‌رسد که گفته شود آزاداندیشی با آزادی بیان متفاوت است، هر چند باید جداگانه تامل شود که «آیا آزادی بیان با آزاداندیشی تلازم دارد و مثلا اینکه آزادی بیان از عوامل آزاداندیشی است یا نه؟ »

لذا با توجه به وجود برداشت‌ها و معانی و تصورات غلط از آزاداندیشی که معمولا همین برداشت‌های غلط از آزاداندیشی در اذهان و باور‌ها رواج دارد، لازم است ظرافت زیادی برای معناشناسی آزاداندیشی به خرج داد تا در برداشت‌های غلط نیوفتیم.

آزاداندیشی در گذرگاه حق

از آزاداندیشی باید غرض داشته باشیم، نمی‌شود آنقدر آزاد و رها بود که حتی از حق هم رها باشیم. آزادی مد‌نظر با آزادی که مسئله‌ی مدرنیته است تفاوت بنیادی دارد، مدرنیته اساسا آزادی را برای رسیدن به تمایلات نفسانی مطرح می‌کند و برای رسیدن به این تمایلات به نام آزادی، از حق هم گذر می‌کند و حتی روی خود آزادی هم پا می‌گذارد.

امّا آزادی مدنظر ما پیوند عمیقی با حق دارد و شاید بتوان گفت حق مساوی آزادی است، اینکه به آزادی می‌رسیم به خاطر تمرکز روی حق است و به خاطر اینکه در جستوجوی حق هستیم، به آزادی می‌رسیم؛ امّا برعکس آن ممکن نیست، همانگونه که امانیسم بر روی آزادی متمرکز شده است، و از این آزادی هیچ‌گاه نمی‌تواند به حق برسد؛ سوای از اینکه اساسا مسئله حق و حقیقت برای امانسیم و مدرنیته مطرح نیست. لذا وقتی از آزاداندیشی سخن به میان می‌آید، همانگونه که بعضی از قیود را بر می‌داریم تا آزادی را تامین کنیم، باید قیودی را هم بیاوریم که اندیشه را هم تامین کنیم، اندیشه صحیح و درست. نمی‌شود کاملا رها و مطلق و آزاد بود، برای آنکه اندیشه باشد، باید قیودی هم برای آزادی داشته باشیم، البته اندیشه صحیح و درست؛ لذا باید ناظر به حق و حقیقت آزادی را قید بزنیم تا به آزاداندیشی برسیم.

آزاداندیشی، آزادی اندیشه و تعبد

⚪️تاملی بر تعریف آزاداندیشی در لایه فردی و درونی؛ و تاثیر آن بر تعبد

🔸توجه به آزاداندیشی در بعد فردی
وقتی از آزاداندیشی سخن می گوییم دقیقا از چه حرف می زنیم؟
آزاداندیشی را در ابعاد مختلف می توان دید. ابتدا باید مشخص کنیم مرادمان از آزاداندیشی چه چیزی هست و چه چیزی نیست.
منظور این نوشته آزاداندیشی به عنوان یک پدیده اجتماعی نیست.

در این فرصت تنها می خواهیم به آزاداندیشی به عنوان یک مفهوم فردی و درونی بپردازیم.
ادعا این است که نارسایی در فهم آزاداندیشی، مربوط به بعد فردی آن است. یعنی ما تعریف مناسبی از آزاداندیشی در ابعاد فردی و درونی انسان نداریم.

🔸تفاوت آزاداندیشی با آزادی اندیشه
برای تعریف آزاداندیشی می توان از مفاهیم مشابه کمک گرفت. مفاهیم مشابه باعث می شوند تعریف ما دقیق تر شود.
شاید در ابتدای امر، آزاداندیشی به معنای آزادی اندیشه، به نظر آید، اما این دو با هم متفاوت هستند.
آزادی اندیشه از یک امر تکوینی و واقع در انسان خبر می دهد که البته باید از آن مراقبت کرد و موانع آن را برداشت. انسان همان طور که مختار است و در عمل آزاد است که افعالی را انجام دهد و افعالی را انجام ندهد و نباید مانع آزادی وی شود، در لایه تفکر و اندیشه نیز آزاد است و می تواند در رابطه با هر چه می خواهد بیندیشد و هر اندیشه ای را انتخاب کند. البته در لایه اندیشه نیز امکان ایجاد محدودیت و به زنجیر کشیدن انسان وجود دارد و باید مراقبت کرد و در مقابل زیاده خواهان و متجاوزان ایستادگی کرد.
به هر حال آزادی اندیشه، خبر از یک گزاره واقعی درون انسان می دهد. که انسان اساسا آزاد است و این آزادی در اندیشه و تفکر انسان نیز وجود دارد.

آزاداندیشی اما، یک مفهوم دیگری است. آزاداندیشی یک خصلت است. بیشتر از آن که به یک گزاره توصیفی شبیه باشد، یک گزاره توصیه ای است. آزاداندیشی یک مهارت است که انسان می تواند آن را کسب کند.

آزاداندیشی به این معناست که انسان در هنگام اندیشیدن، آزادانه بیندیشد. یک ملکه و مهارت و خلق و خو است. یعنی در مواجهه با همه آن چه انسان را به تقلید می کشاند، انسان آزادانه تفکر کند و بیندیشد و اسیر مغالطات بیرونی و درونی نشود.

🔸آزاداندیشی و عبادت دیگران
آزاداندیشی روحیه ای است، که برای انسانی که در لایه اندیشه آزاد است، مطرح می شود. یعنی آن انسانی که آزادانه می تواند بیندیشد و تفکر کند، برای آن که از تقلید آشکار یا نهان مصون بماند، باید مسلط به آزاداندیشی باشد.
تقلید مراتب گسترده ای دارد. از تقلیدهای ساده و ظاهری گرفته تا تقلیدهای پنهان و پیچیده. تقلید، واژه ای پر اهمیت است که میل می کند به سمت عبودیت. یعنی انسان اگر گرفتار تقلید شد، عبودیت مقلَّد را پذیرفته است.
«من اصغی الی ناطق فقد عبده»

🔸موانع آزاداندیشی
عوامل زیادی در تقلید دخیل هستند.
تقدس، عظمت بخشی به دیگران، زرق و برق بخشیدن به اندیشه، پیچیدگی استدلال ها، ارائه شواهد و قرائن زیاد، از طرفی موثر است.
از طرفی کیش شخصیتی، تحقیر، بی هویتی، و عدم اعتماد به نفس متفکر است.
از طرفی قدرت تفکر و استدلال و نداشتن دانش و مهارت مورد نیاز.
از اطراف دیگری نیز می توان به این مقوله پرداخت.

اما آنچه قدر متیقن مسئله است، این است که برای آن که انسان متعبد به دیگر افراد و مکاتب و تمدن ها نشود، باید آزاداندیش شود و مهارت های آزاداندیشی را کسب کند.

ظاهرا از همین زاویه است که آزاداندیشی با تولید علم پیوند می خورد.

چیستی آزاداندیشی

پیش از آنکه بخواهیم به صورت ها، قوالب، امتدادها، پیامدها، تعینات اجتماعی، وضعیت امروز جامعه در قیاس با آزاد اندیشی و … بپردازیم شاید لازم باشد یک بار و از منظری بسیار بسیط تر مساله را روشن کنیم. تا تصویرمان در تمام موارد بالا روشن تر گردد. چرا که موارد بالا همگی پیرامون حقیقتی مطرح میشوند که محضِ خود آن حقیقت هنوز روشن نشده است و ای بسا اگر خوب دقت کنیم بسیاری از اختلافات در مسائل بالا به اختلافات یا کمبود وضوح هایی بر میگردد که در محضِ این معنا وجود دارد.

شاید اگر خوب به عمق معنای آزاد اندیشی فکر کنیم و آن را از هرگونه اضافه ای پیراسته کنیم، و محوضت آن را دست یابیم، چنین دریابیم که آزاد اندیشی جلوه و “رو” ای است از یک شفافیت، زلالیت، بی گره بودن، بی عقده بودن، بی کدورت بودنِ نفس آدمی. یا بعبارتی حال سلم داشتن نفس آدمی

حال سلم داشتن را خوب تصور کنید، یک انسان سلم را ولو آنگاه که در خلوت تنهایی خودش باشد، سلم بودن او چه حقیقت و پدیده ای است؟
قدر متیقن در یک اصطلاح باید چنین گفت که این پدیده آنگاه که از دریچه ی اندیشیدن نگاه میشود، آزاد اندیشی است.

هرچند اگر سری به ابرازات مختلف پیرامون اصطلاح آزاد اندیشی بزنیم ممکن سات به این حرف مایل باشیم که در واقع خود آن حال سلم، محضِ مراد از آزاد اندیشی است.

چیزهای مختلفی می توانند بروزات رفتاری یک نفس سلم باشند، مثلا ممکن است بروزش این باشد که این نفس سلم در برابر حرفی که خلاف آن را معتقد است، از آن جهت که خلاف عقیده ی من است هیچ گونه تندی و عتابی ندارد. این قابلیت را دارد که خوب به یک عقیده بنگرد، همه جایش را بدون اضطراب بررسی کند، و سپس آن را به قضاوت بنشیند، بگوید بالایش غلط است، پایینش می تواند درست بشود، وسطش خوب است. و حتی آن را توضیح بدهد.

می تواند بی آنکه این مساله را نقصی تلقی کند، در راه دانستن آنچه نمی داند به سخنان هر کسی گوش فرا دهد. یا شاگردی کند.

نفس سلیم در عین حالی که برای پذیرش حرف صحیح همیشه آماده هست و بر عقاید پیشین خود از این جهت که اگر خلافشان ثابت شود مردود خواهند بود تعصبی ندارد، از اینکه حرفی غلط را بپذیرد نیز ابا میکند و بر عقاید پیشین خود از این جهت که سابقا حقانیت آن ها را دریافته ام متعصب است، و وقتی خوب به حرف غلط نگاه میکند و آن را خلاف واقع می یابد، آن را نمی پذیرد.

در همین مدار معنایی جای فکر کردن و پخته تر پرداختن هنوز هست.

عقاید پشتیبانی کننده از آزاداندیشی از منظری انسان شناسانه

مهم ترین پشتیبانی برای تحقق هر پدیده ای نوع نگاه و کیفیت باوری است که نسبت به آن پدیده وجود دارد، اعتقاد شما در مورد چیزی نحوه تعامل شما با آن را تنظیم می کند، اگر باور ضعیف و یا تصویر غیر دقیقی از یک مسئله نزد انسان وجود داشته باشد، در هنگام تحقق بخشیدن دچار مشکل می شود، حالا یا اساساً متحقق نمی کند، یا چیزی که تحقق می بخشد نسخه بسیار ضعیفی خواهد بود.
آزاداندیشی نیز مصداق این قاعده است، بسیار مهم است که باور شما به آزاداندیشی ریشه در چه بستر عقایدی داشته باشد، چه عقایدی است که دست به دست همدیگر داده است و توصیه ای به نام آزاداندیشی را خلق کرده است؟!

اگر دین برای انسان هیچ فهمی و قدرت رسیدن به فهم های برتر را قائل نباشد، دیگر میدان دادن به مسئله ای مثل آزاداندیشی معنا ندارد؛ اگر سنگ های تقلید و تحجر را از جلوی پای انسان برداریم و او آزادانه بیاندیشد ولی حاصل کار او هیچ ارزش معرفت شناسانه ای نداشته باشد، چرا باید این کار را انجام بدهیم؟!

1️⃣ فطرت
واقع این است که یکی از عقایدی که به طور جد پشتیبانی کننده آزاداندیشی است «فطرت» است؛ اینکه ما وجود انسان را وجودی جهت دار و دارای سرشت و بسترهایی برای رسیدن به حقایق عالم بدانیم، اینکه اساساً دین را همین سرشت فطری انسان بدانیم؛ باعث می شود که مدام در صدد این باشیم تا خار و خاشاک تقلید و تحجر را از جلوی پای این انسان برداریم، تا بیاندیشد و محصولی که به دست می آورد به خاطر تکیه به یک حقیقت الهی که در درون او به ودیعه گذاشته شده است، بسیاری ارزشمند خواهد بود و در مجموعه جامعه انسانی را به سمت حقیقت سوق خواهد داد.
2️⃣ عقل
یکی دیگر از عقاید پشتیبانی کننده آزاداندیشی، قائل بودن به جایگاه شناختی و کشف حقیقتی برای «عقل» است. اینکه نگاه ما به عقل انسانی چه باشد و او را چه ابزاری بدانیم باعث می شود که در اندیشه ورزی آزادانه دست او را باز بگذاریم یا نه. اگر همه حقایق را ارسال شده توسط وحی بدانیم و کار ما فقط این باشد که این ها را بگیریم و اجرا کنیم و عقل را در عداد وحی یکی از دو حجت الهی بر انسان ندانیم، اتفاقاً آزاداندیشی می تواند به عنوان عامل انحراف و بدعت در دین خدا تلقی گردد.
ما عقل را یک حجت از دو حجت الهی که در اختیار انسان قرار گرفته تا به سمت سعادت حرکت کند می دانیم، لذا معتقدیم اگر موانع تحجر و تقلید را از سر راه عقل برداریم، حرکتی که عقل می کند در مجموع جامعه انسانی را به سمت کمال مطلوب خود حرکت بهتری خواهد داد.

3️⃣ اراده
باور سومی که آزاداندیشی را معقول جلوه می دهد این است که «راه شکوفایی انسان را اراده ورزی او بدانیم»؛ اگر عنصر اراده جایگاه مناسب خود را نداشته باشد، اتفاقا دست و بال انسان را باز گذاشتن برای اندیشه ورزی آزادانه یک تهدید است که مدام باعث ایجاد موانع در مسیر حرکت کمالی انسان می شود. اراده ورزی و صاحب اراده بودن یکی از مشخصات مهم انسانیت انسان است، اگر اراده و اراده ورزی را تنها راه شکوفایی انسان و رسیدن او به کمال مطلوب بدانیم، آن وقت است که آزاداندیشی به عنوان یک پدیده ای که انسان را از سموم تقلید و تحجر نجات داده و زمینه را برای رسیدن انسان ها و جوامع به اراده های جوشیده از درون فراهم می کند، یک عنصر بسیار ارزشمند تلقی می شود.

در این یادداشت از زاویه انسان شناسانه به برخی عقاید پشتیبانی کننده از آزاداندیشی نگاه شده است، می شود از زاویای دیگری نیز این بحث را مورد تحلیل و بررسی قرار داد.
.