وحدت عقل و جهل محال است.

#مشخصات_اسلام
#یادداشت_79
#جلسه_321
#محمد_صحرایی
#وحدت_عقل_و_جهل محال است.

انسان یک وجود ربطی و فقری است یعنی دارایی انسان از وجود فقر و نیاز است. یک ظرف است.
این وجود فقری اگر رو به سوی خداوند کند یعنی به موقف فقر و نیاز خود از یکطرف و دارایی و غنا و عظمت باری تعالی از طرف دیگر متوجه شود از صاحب هستی وجود و عقلانیت دریافت میکند و عقل در وجود او تجلّی میشود زیرا وجود و عقل و علم با هم مساوق اند.
اما اگر به این موقف خود متوجه نباشد و اشتغالش به خودش یا غیر وجود(عدمیات) باشد رو به سوی عدم کرده و در کتم عدم فرو میرود و از آنجا که عدم مساوق با جهل است جهل در او متجلّی خواهد شد.

نکته ای که مبتنی بر این تحلیل وجودی به آن می رسیم این است که عقل و جهل هیچگاه در وجود انسان با هم جمع نمیشوند زیرا با هم متضادند و نتیجه ی دو سوی متضاد وجود انسان اند . دو سویه ی متضادی که ناشی از اختیار ذاتی سویه و وجه گزینی(فاقم وجهک للدین…) این وجود محقق میشود.
در روایات هم با همین مضمون داریم که ایمان هیچگاه با کفر جمع نمیشود و مادامیکه انسان اشتغال به گناه دارد روح ایمان از وجود او رخت بر می بندد.

نگاه وجودی به مرکب حقیقی و تأملی در مرکب صناعی.

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_242
#جلسه_321

💠 نگاه وجودی به مرکب حقیقی و تأملی در مرکب صناعی.

در تفاوت ترکیب حقیقی با اعتباری می گویند که ترکیب حقیقی یعنی جایی که وحدت حقیقی حاصل شده باشد به این صورت که از تألیف اجزاء یک امر جدیدی وراء اجزا حاصل شده باشد که دارای اثر جدیدی غیر از آثار تک تک اجزاء است، در مقابل مرکبات اعتباری آثارشان صرفاً آثار اجزاء است. (نهاية الحكمة، ص: 86)

سوال این است که به لحاظ حکمی چه زمانی از ترکیب اجزائی یک وحدت حقیقی ایجاد می شود؟
در نگاه فلسفی اشیاء حقیقی به فصل اخیرشان از هم ممتاز می شوند، یعنی زمانی از اجزاء یک حقیقت جدیدی خلق می شود که یک صورت جدید یا فصل جدید داده شود.
حالا این صورت جدید از اولین صورتی که بر هیولای اولی وارد می شود و هیولای ثانی (صورت جسمیه) را شکل می دهد شروع می شود تا صور نوعیه معدنیه و نباتیه و حیوانیه و انسانیه!
این فصل اخیر است که وحدت حقیقی می سازد و مرکب ما را یک مرکب حقیقی می کند، و در فلسفه می گوییم که تمام حقیقت شیء به فصل اخیر است، و در نگاه صدرایی فصل اخیر اساساً ماهوی نیست بلکه فصل اخیر همان نحوه وجود خاص این شیء است؛
پس مرکب حقیقی زمانی شکل می گیرد که با یک وجودی جدید مواجه بشویم، و وقتی که با وجود جدید مواجه شدیم همه اجزاء قبلی یا به صورت شأن او و یا مرتبه و قوای او در می آید.

با این نگاه در حقیقی بودن مرکبات صناعی تأمل جدی ایجاد می شود؟! در مرکبات صناعی وحدت حقیقی نداریم، هر جزء صرفاً اثر خودش را دارد، ولی یک فاعل شعوری آن ها را در جهت غایتی در کنار هم قرار داده است و با این نحوه چینش شان به غایت خود می رسد؛ اجزاء همچنان اجزا هستند، و از تألیف آن ها اثری حدیدی وراء آثار اجزاء ایجاد نکرده است، بله به خاطر وجود یک فاعل شعوری و غایتی که او دارد، از مجموع این اجزاء متشتت یک اثری گرفته می شود غیر از اجزاء، ولی آن اثر ناشی از یک وحدت حقیقی نیست!
شهید مطهری مرکب حقیقی را به طبیعی و صناعی تقسیم می کند، منتها می توانیم محور را در مرکب حقیقی ایجاد وحدت حقیقی بدانیم نه صرفاً اثر جدید، چون مرکبات اعتباری هم که نام می برند بالاخره اثری غیر از اثر تک تک دارند، مثلا لشکر واقعاً آثاری غیر از آثار اجزا هم دارد، یا خانه آثاری غیر از سنگ و گچ و … هم دارد!
لذا یک پیشنهاد دیگر این است که مرکبات اعتباری را تقسیم کنیم به اجزاء متشتت بدون غایت روشن و اجزاء منتظم با غایت مشخص! که این دومی می شود مرکبات صناعی.

تضاد عقل و جهل در جامعه

#یادداشت
#جلسه_321
#یادداشت_34
#ایمان_نیک_گفتار
#مشخصات_اسلام

🔰تضاد عقل و جهل در جامعه

شهید مطهری تضاد بین عقل و جهل در وجود مرکب انسانی را به عنوان یکی دیگر از مشخصات اسلام مطرح کردند، حال این پرسش را می توان طرح کرد که آیا درمورد #نحوه_وجود_جامعه هم ی توان مقوله ی تضاد درونی را مطرح کرد ؟
جناب استاد در پاسخ به این پرسش دو معنا از تضاد در جامعه را تصویر کردند:

1️⃣ تبدیل شدن یک حال متضاد به پدیده ی اجتماعی
اگر من به عنوان یک انسان یک حال متضادی دارم و می بینم این حال به دلایل مختلفی مختص به من نبوده و تبدیل به یک ذهنیت مشترک عمومی هم شده است ، اینجا می توان گفت که تضاد به نحو اجتماعی تحقق دارد. یک فرهنگی که در درونش تضاد دارد، هم امام حسین می خواهد و هم آنتالیا، هم سنتی می پسندد و هم مدرن و…

2️⃣ درگیری سلمان ها و ابوجهل ها
شما می شوی سلمان و من هم مسیر ابوجهل را طی میکنم من با شما درگیرم اگر ابوجهل ها با هم یک قشر اجتماعی درست بکنند با سلمان ها تضاد و درگیری اجتماعی دارند.

🔸مرحوم صفایی نیز به مقوله ی تضاد در جامعه از منظر تربیتی توجه نموده است و به همین اعتبار محیط اجتماعی را به سه دسته تقسیم می کند (انسان در دو فصل، ص: 26) :
🔺1. محیط بسته
گاهى محيط، محيط بسته است و يك فكر بيشتر در آن جريان ندارد. كودك از مادرش از پدرش از برادرش و از تمامى دوستان، چيزى را مى‏شنود كه در مكتب مى‏شنود و از استادانش مى‏شنود.
🔺2. محیط باز (متضاد)
محيط باز، محيط سرشار از تضاد و درگيرى است، محيطى است كه فكرهاى گوناگون با كودك رو به رو مى‏شوند. تو امروز از مادرت چيزى مى‏شنوى، پدر كارمند چيز ديگرى خواهد گفت، برادر دانشجوى تو نيز حرفى دارد. هر كدام از خواهرها و برادرهاى تو حرفى و برنامه‏اى دارند. در مدرسه هم با استادهاى رنگارنگ برخورد مى‏كنى كه هر كدام با قيافه‏اى، پيامبر رسالت‏هاى گوناگون هستند و مى‏خواهند در تنهايى دل تو بساط خود را پهن كنند و مى‏خواهند چيزى را به تو تحميل كنند.
🔺3. محيط متحرّك‏
هنگامى كه جامعه تضادهايش را حل كرد و به حركت پيوند داد، آن وقت امن اجتماعى و تسلط روانى، كار تربيت را ساده‏تر خواهد كرد. فكر مسلط و مذهب مسلط كه در عمل تجربه شده و از درگيرى‏ها سرفراز بيرون آمده، پذيرفته مى‏شود و در اين روحيه‏هاى آماده و تشنه كه از درگيرى‏ها فرسوده و خسته شده‏اند، قرار مى‏گيرد. مگر آن كه در عمل دوباره نارسايى‏ها احساس شود و شكست مكتب سابق نمودار گردد. و يا اين كه تبليغات و وسوسه‏ها با دروغ‏هاى راست و راست‏هاى دروغ و تركيب‏هاى حق و باطل، اين شكست و نارسايى را تبليغ كنند و در روحيه كودك و نوجوان بذربى‏اعتنايى و بى‏تفاوتى و سخن از مطرب و مى‏گو و راز دهر كمتر جو را سبز كنند و او را به همراهى غريزه‏هاى مشتاق و لذّت‏هاى غافل و غفلت‏هاى لذيذ به بسترهاى نرم و خوشى‏هاى كاذب بياورند. و همراه اين لذت‏هاى مخدر آنچه را كه مى‏خواهند، به او تزريق كنند و آنچه را كه نمى‏خواهند، در او بسوزانند.

تضاد عقل و جهل و سپاهیان این دو

#مشخصات_اسلام
#یادداشت
#احمد_قوی
#یادداشت_72
#جلسه_321

تضاد عقل و جهل و قضاوت در مورد انسان

🔸 تضاد عقل و جهل و سپاهیان این دو در وجود انسان و کشمکش دائمی که بین این دو مرتبه از نفس برقرار است چه نسبتی با قضاوت ما در مورد یک شخص برقرار میکند؟
یا به تعبیر دیگر نسبت دعوای عقل و جهل با ایمان و کفر و یا توحید و شرک در وجود انسان چگونه است؟
آیا می توان اینگونه قلمداد کرد که از سویی عقل و توحید و ایمان و از سوی دیگر جهل و شرک و کفر را مساوی (مساوق؟) هم هستند یا اینکه نه مناسبات دیگری بر این حقایق انسانی برقرار است؟
آیا همچنان که در مبارزه دائمی عقل و جهل گاهی عقل جهل را به خاک انداخته و گاهی جهل موفق به عقب راندن عقل می شود مومن و کافر بودن یک شخص هم به همین نسبت دستخوش تغییر قرار میگیرد و یا اینکه نمودار کفر و ایمان نوسان بسیار کمتری نسبت به نمودار عقل و جهل دارد و تاثیر نمودار عقل و جهل بر ایمان و کفر به صورت بلندمدت قابل مشاهده است؟

🔹 با توجه به این که تضاد عقل و جهل علاوه بر فرد در جامعه نیز قابل مشاهده است همین سوال را در مورد توصیف و تحلیل از یک جامعه نیز میتوان مطرح کرد.

تضاد درونی انسان، خواست خدا

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مهدی_اعلایی
#یادداشت_51
#جلسه_321
.
تضاد درونی انسان، خواست خدا
.
اگر بپذیریم که انسان در زندگی خود، به دنبال لذت بیشتر است و انسان را، موجودی لذت طلب بدانیم، می ببینیم که خداوند دو نوع میل در درون انسان قرار داده. دقت در نوع چینش این دو میل، نشان از اراده الهی از وجود جدی این چالش در وجود انسان است.
خداوند یک سری امیال زود دست یافتنی، اما سطحی و با لذت کم در وجود انسان قرار داده و از طرفی دیگر، امیالی دیر دست یافتنی، اما عمیق و فوق العاده لذت بخش، در طرف دیگر.
.
اگر یک دسته از این امیال، سه ویژگی زود دست یافتنی، عمیق و لذت بسیار زیاد را، با هم داشت، مسلما انسان همین دسته لذت ها را انتخاب می کرد.
.
اما خداوند اراده کرده که انسان آزاد باشد و با اختیار خود، در این تضاد درونی، درگیر باشد. اساسا عیار انسان ها در این درگیری مشخص می شود و این انسان است که باید انتخاب کند کدام یک از این دو دسته لذت را بر می گزیند!؟! لحظه به لحظه زندگی انسان، انتخاب بین این دو نوع لذت است.
.
با این نگاه اگر به انسان بنگری، می توانی در حوزه های مختلف محصولات متنوعی برداشت کنی. مثلا در حوزه تربیت فرزند، اگر درون فرزندت نهادینه کنی که اگر لذت های سطحی و زودگذر عبور کردی، به لذت های عمیق و ماندگار می رسی، آنگاه گام بسیار بزرگی در تربیت او برداشته ای …

توبه راهی برای بازگشت به مسیر فطرت

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_103
#جلسه_320

🔰توبه راهی برای بازگشت به مسیر فطرت

وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
(تحریم/8)

در بحث حقانیت به پیروزی حق بر باطل گفتیم که این گزاره یک امیدی ایجاد می کند
توبه نیز یک باب مفتوحی است برای برگشت به مسیر سعادت
برای همه انسان ها با هر مرتبه از پستی و گناه
از فرعون گرفته تا قتله کربلا
این یکی از ویژگی های دین عزیز اسلام است که برای بدترین انسان ها راهی قرار داده برای سعادت
این توبه یکی از مولفه های قدرتمند در بحث نظریه سعادت در اسلام است
یعنی اسلام برای شقی ترین فرد عالم هم اگر متحول شود و بخواهد راه برای بازگشت هست
مثال های این ادعا در اسلام زیاد است
از افرادی که به اهل بیت جسارت می کردند و بعد توبه می کنند و ملازم امام می شوند تا حر

پس توبه یکی از اصول امید آفرین شریعت است

❗️اما همان اندازه که اعتقاد به حقانیت می تواند مضر باشد توبه هم با تقریر اشتباه می تواند عامل اباحی گری شود
می تواند با سوف سوف کردن انسان را در دام گناه بیاندازد.

لذا یک نکته که درباره تمام گزاره های اسلامی صادق است نوع تقریر است
از دل تقریر این گزاره های واحد
اسلام آمریکایی و اسلام ناب بیرون می آید
اسلام آمریکایی همین گزاره های اسلامی است اما با تقریری انحرافی

توبه مشخصات اسلام یا مختصات انسان؟!

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مجتبی_امیری
#جلسه_320

🤔🤔توبه مشخصات اسلام یا مختصات انسان؟!

🙏إلهی ألْبَسَتْنی الخَطایا ثَوْبَ مَذَلَّتی

🍀توبه یعنی چه؟ریشه توبه در کدام ویژگی انسان است؟ آیا این ویژگی ریشه در مشخصات اسلام دارد یا در مشخصات انسان؟

🌿توبه یکی از مختصات انسان نسبت به حیوانات است، یعنی انسان بسیاری ممیزات و کمالات و استعدادهای عالی دارد که هیچ کدام از آنها در حیوانات وجود ندارد. یکی از این استعدادهای عالی در انسان مسئله توبه است.

🍀اگر با دقت به مسئله توبه نگاه میکنیم متوجه می شویم این ویژه ریشه در فطرت انسان دارد و از این جهت که همه انسان ها مخلوق خداوند هستند و فطرت از ارکان وجودی هر انسانی است که خداوند آن را وسیله تقرب و هدایت به کمالات انسانی قرار داده است و به همین جهت توبه را با یک واسطه میتوان از مختصات انسان دانست که البته اسلام به عنوان یک دین فطری برای سعادت بشری به این نعمت الهی برای بازگشت به فطرت امتیاز ویژه ای قائل شده است و لذا از جهت دیگر میتوان گفت: توجه دادن به استعداد توبه از مشخصات اسلام است

🌿«توبه» عبارت است از یک نوع انقلاب درونی، نوعی قیام، نوعی انقلاب از ناحیه خود انسان. این جهت، از مختصات انسان است. گیاه تغییر مسیر می‏دهد ولی علیه خودش قیام نمی‏کند، نمی‏تواند قیام بکند، این استعداد را ندارد. در انسان استعداد شگفت‏انگیزتری هست و آن اینکه از درون خویش بر علیه خودش قیام می‏کند. توبه یعنی آن قیام درونی، اینکه مقامات عالی وجود انسان علیه مقامات دانی وجود او که زمام امور این کشور داخلی را در دست گرفته‏اند، یک مرتبه انقلاب می‏کنند، همه اینها را می‏گیرند و به زندان می‏اندازند و خودشان با قوا و جنود و لشکریان زمام امور را در دست می‏گیرند. این حالت و شکل در حیوان و نبات وجود ندارد.

توبه در زیست شیعی

#امید_فشندی
#یادداشت_185
#جلسه_320
#مشخصات_اسلام

🔰 توبه در زیست شیعی
🤔 شریعت، شفاعت و توبه

توبه در حیات مذهبی شیعیان چندان مسئله و مورد توجه نیست، چراكه مانند بسیاری از امور دیگر، جای‌گزینی برای آن نشانده شده: شفاعت

توبه به ارتباط میان انسان و خدا بازمی‌گردد و گرچه به حق‌الله منحصر نیست، اما اساسِ توبه بر ارتباط مستقیم انسان با خدا برپاست.

اما #شفاعت – حداقل آنگونه كه در فرهنگ غالب شیعی مطرح است – راه میانبری است كه حتی توبه را هم دور می‌زند و بدون ارتباط مستقیم با خدا، می‌توان ….

 

دستم به قلم نمی‌رود كه ادامه بدم … وگرنه خون دل كم نیست كه جوهر كنم در رگ‌های قلم.

#یاد_داشت
#یاد_بدار
#یاد_ندادند
#یاد_بدید
#درد_داشت
#درد_دارم

سهل کردن مفاهیم دینی و خطر سکولاریسم!

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_241
#جلسه_320

💠 سهل کردن مفاهیم دینی و خطر سکولاریسم!

تبیین مفاهیم دینی بسیار ظریف و حساس است، به عبارتی مفاهیم دینی مثل شمشیر دو دو لب می ماند؛ از هر طرفی که افراط یا تفریطی صورت بگیرد ممکن است کار را خراب کند.
از طرف دیگر چون بیشتر مفاهیم دینی در لایه مصادیق دارای شدت و ضعف هستند، یعنی از مصادیق بسیار سهل تا مصادیق بسیار سخت گیرانه را شامل می شوند، اینکه به چه صورتی بیان شود که به نفع مصادیق سهل یا سخت تمام نشود کار را دشوار تر می کند.

وقتی حقیقت توبه را قیام عیله خود و بازگشت از راه اشتباهی که در آن هستیم معنا کنیم، بعد که وارد مصادیق شویم بگوییم که هم برگشت از کفر است و هم برگشت از گناه و هم برگشت از هر نوع باطلی و هم برگشت از هر نوع توجه به غیر حقی انگار داریم به مراتب کار را سخت تر و سخت تر می کنیم، برخی بیانات دینی هم تقویت کننده این نگاه سخت گیرانه است، مثل حکمت 417 نهج البلاغه که می گوید:
«وَ قَالَ (عليه السلام) لِقَائِلٍ قَالَ بِحَضْرَتِهِ “أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ”: ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ، أَ تَدْرِي مَا الِاسْتِغْفَارُ؟ الِاسْتِغْفَارُ دَرَجَةُ الْعِلِّيِّينَ وَ هُوَ اسْمٌ وَاقِعٌ عَلَى سِتَّةِ مَعَانٍ: أَوَّلُهَا النَّدَمُ عَلَى مَا مَضَى، وَ الثَّانِي الْعَزْمُ عَلَى تَرْكِ الْعَوْدِ إِلَيْهِ أَبَداً، وَ الثَّالِثُ أَنْ تُؤَدِّيَ إِلَى الْمَخْلُوقِينَ حُقُوقَهُمْ حَتَّى تَلْقَى اللَّهَ أَمْلَسَ لَيْسَ عَلَيْكَ تَبِعَةٌ، وَ الرَّابِعُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى كُلِّ فَرِيضَةٍ عَلَيْكَ ضَيَّعْتَهَا فَتُؤَدِّيَ حَقَّهَا، وَ الْخَامِسُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى اللَّحْمِ الَّذِي نَبَتَ عَلَى السُّحْتِ فَتُذِيبَهُ بِالْأَحْزَانِ حَتَّى تُلْصِقَ الْجِلْدَ بِالْعَظْمِ وَ يَنْشَأَ بَيْنَهُمَا لَحْمٌ جَدِيدٌ، وَ السَّادِسُ أَنْ تُذِيقَ الْجِسْمَ أَلَمَ الطَّاعَةِ كَمَا أَذَقْتَهُ حَلَاوَةَ الْمَعْصِيَةِ؛ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ.» نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 550-549

خطری که در این تقریر بسیار سختگیرانه و بیان فرد اعلای یک مفهوم وجود دارد این است که آن مفهوم را از دسترس عموم خارج کند و تبدیل به امری کند که فقط افراد خیلی خاص می توانند چنین کاری را انجام بدهند و لذا عملاً توبه حقیقت توبه که بازگشت از مسیر اشتباه و خلاف شرع است را با همین سخت گیری به محاق ببریم.

از طرف دیگر نیز بیان مفاهیم دینی به صورت بسیار حداقلی بیان کردن و فرد حداقلی آن را به جامعه نشان دادن علی رغم اینکه به نظر می رسد وصول به این مفهوم را بسیار سهل می کند و از این به بعد باید مدام اتفاق بیفتد، ممکن است باعث شود که حقیقت آن از میان برود.
مثلا در همین مثال توبه اگر بگوییم چون حقیقت توبه یعنی بازگشت به خدا و شما هر کار خیری که انجام بدهید آن کار یعنی بازگشت به خدا پس همین که بلند می شوی نماز می خوانی یعنی داری توبه می کنی، همین که یک صدقه می دهی یعنی داری توبه می کنی و … اولاً باعث می شود که مفاهیم دینی کاملاً در هم قاتی شوند، و دیگر مرز دعا و توکل و ایثار و … با توبه روشن نباشد، ثانیاً باعث سبک گرفتن و جدی نگرفتن آن حقیقت دینی توسط افراد می شود.
به نظر می رسد که برخی افراد و جریاناتی که به تساهل و تسامح در دینداری کشیده شده اند و عملاً خروجی دعوت دینی آن ها به جای توسعه دینداری دارد به توسعه سکولاریسم با ظاهر نسبتاً مذهبی کشیده می شود، از همین نقطه آسیب خورده اند. یعنی خواسته اند که آن تقریرهای سخت گیرانه را رقیق کنند تا دور از دسترس جامعه نباشد، نمی دانستند که از یک سطحی بیشتر که رقیق کنی حرف تو با حرف بقیه قاتی می شود و مفاهیم دینی با هم مرزهایشان به هم می ریزد و ذهن جامعه غیرت دینی اش را نسبت به مفاهیم دینی از دست می دهد؛ و لذا خروجی کارشان بیشتر به بی تفاوتی در برابر دینداری سفت و محکم و تبدیل شدن افراد به موجوداتی که ممکن است یک سری خوبی های حداقلی را داشته باشند ولی چون مدام با تقریرهای رقیق شده مواجه بودند، بسیار شل و سطحی دیندار هستند.
اینکه دین برای حقایق مختلف مناسک مختلف طراحی کرده است، برای همین است که این مناسک متعدد بروزات و ظواهری برای آن حقایق باشد؛ معمولاً کسانی که مفاهیم دینی را رقیق می کنند با مناسک خوب نیستند، دلیلش هم همین است که یک میلی به باطنی گری آن هم از نوع بی توجهی یا کم توجهی به ظواهر دارند؛ در حالی که باطن اگر نیاید و خود را در یک چهره ظاهری جاری نکند بسیار مستعد انحراف است.
البته که تأکید بیش از حد بر ظاهر نیز ممکن است جامعه را از باطن محروم کند.
.

توبه یعنی بازگشت به فطرت

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_107
#جلسه_320

⭕️توبه یعنی بازگشت به فطرت

شهید بزرگوار برای ورود به بحث توبه از فطرت شروع می‌کنند و همچنین مشخصه‌ای که مربوط به توبه است را در پی‌ مشخصه‌های فطرت می‌آورند. از طرفی می‌توان گفت با توجه به این که همه‌ی انسان‌ها دارای فطرت هستند، پس امکان استعداد توبه در همه‌ي انسان‌ها وجود دارد حتی در پلید‌ترین انسان‌ها و فرعون را که مصداق تام طغیان است به عنوان نمونه می‌آورد که امید توبه در او هم هست.
از طرف دیگر می‌توان اینگونه به بحث نگاه کرد که توبه راه رسیدن به فطرت انسانی است. فطرتی که در حجاب است باید با توبه پرده حجاب آن را درید. حال هر مقدار این حجاب غلیظ‌تر باشد، نیاز به توبه شدید‌تری دارد. اگر در پرستش از فطرت خود دور شده است و غیر از خدا را می‌پرستد، باید با توبه به فطرت خود بازگردد و روی به سمت خدا بیاورد و اگر گرفتار گناهان است و با گناهان مانع رسیدن به فطرت خود می‌شود باید با توبه از گناهان به فطرت خود نزدیک شود و اگر گرفتار رذائل اخلاقی است باز هم باید از این رذائل که فطرت انسانی با آن‌ها سازگاری ندارد، توبه کند و در مرتبه‌های بالا‌تر باید از این که به غیر خدا توجه داشته است توبه کند.
در تمام این موارد باید بازگشت به سمت فطرت داشته باشد و توبه یعنی بازگشت به سمت فطرت خویش و این بازگشت براساس میزان غفلتی که از فطرت خود دارد، متفاوت است.

توبه مبحثی جذاب

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مهدی_اعلایی
#یادداشت_50
#جلسه_320

گزاره ۲۰ :
توبه از آن مباحثی است، که خیلی جذاب است؛ لذا، خیلی ها به آن می پردازند و درمورد آن صحبت می کنند. طبیعتا، هرکسی هم، متناسب با آنچه در ذهن دارد، توبه را تعریف می کند و احساس نمی کند باید به معارف و مبانی دین مراجعه کند و فهم عمیقی از توبه کسب کند. بنده در این یادداشت، بخشی از فرمایشات استاد را، به بیان خود تقریر می کنم :
اگر بخواهیم به جای توبه، یک کلمه دیگر بگذاریم که حقیقت توبه را بیان کند، می توانیم از کلمه «بازگشت» استفاده کنیم. انسان تائب، عزم بر بازگشت دارد. می خواهد از آنچه تا کنون در پیش گرفته بود، برگردد. در بازگشت، نکته جالبی هم وجود دارد، که نشان می دهد انسان ها با گناه، از آن مقام و جایگاهی که داشتند، دور شدند و با توبه به آن مقام، بازمی‌گردند.
توبه، یک حال است و زمانی حاصل می شود، که میل انسان به ارتکاب مجدد گناه و ادامه اعمال گذشته خود نباشد. لذا، کسی که هنوز میل به انجام گناه دارد، ولی ذکر استغفار بر زبان می آورد، هنوز تائب محسوب نمی شود.
تائب، از آنجایی که میل به بازگشت از راهی که رفته دارد، به دنبال اصلاح است و هر آنچه برای جبران گذشته نیاز است، حاضر است انجام دهد و تمام وجودش، پر از حس شرمندگی و غلط کردم است.
تائب، بسیار به رحمت خدا امیدوار است؛ ولی در عین حال، از اعمال گذشته خود، بسیار شرمسار و لذا، هم سر تا پا امید است و هم بسیار شرمسار.
باید توجه داشت که توبه در اصل، یک مناسک نیست، که مراحلی داشته باشد و شرایطی و … ؛ بله، برای توبه بهتر، اعمال و آدابی ذکر شده؛ اما آنچه ستون خیمه توبه است، میل و حالت قبلی انسان است؛ لذا توبه همیشه به ناله زدن و گریه کردن و نماز توبه خواندن و فلان تعداد ذکر استغفار گفتن و … نیست؛ همین که انسان بلند شود و نماز یومیه خود را هم بخواند، می تواند توبه باشد. البته، اگر با این حال باشد و نه از روی عادت …
یکی دیگر از مباحثی که ذیل توبه علاقه مند هستم به آن بپردازم، استقبال بی نظیر خداوند از شخص تائب است. که اکنون حال و فرصت آن نیست …

کارکرد توبه

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#ابوذر_ظفری
#یادداشت_13
#جلسه_320

آیا توبه فقط یک امر شخصی است و تنها کارکرد شخصی دارد ؟ یا اینکه توبه می تواند کارکردهای اجتماعی هم داشته باشد ؟

به نظر می رسد که توبه یک مساله فردی است و به ارتباط انسان با خدا مربوط می شود اما همین مساله با توجه به رویکردهای قرآنی نشان می دهد که امری اجتماعی است.

یکی از مهم ترین کارکردهای توبه در حوزه اجتماع آن است که ارتباط میان مردم را به شکل ارتباط عاطفی تقویت می کند.

جامعه ای که در آن غیبت و تهمت و افترا ، دزدی و…. زیاد باشد و ارتباط میان مردم بر پایه بخل و خودداری از کمک مالی و معنوی نیست به یکدیگر باشد، به جای رقابت در کارهای خیر،به سوی رقابت منفعت جویی فردی کشیده می شود

توبه تلاشی است از سوی افراد جامعه برای افزایش همدلی و همگرایی؛ زیرا کسی که پیش از توبه علاقه شدید به ناهنجار های اجتماعی دارد، با توبه خویش با خود عهد می بندد که از این به بعد از تهمت، غیبت، افترا، سوء ظن، سرقت، ستم، بخل، افشای اسرار مردم خودداری کند. این گونه رفتار موجب می شود که امنیت اجتماعی و روانی جامعه افزایش یابد

قرآن بیان می کند که توبه موجب می شود تا نعمت های الهی بر جامعه سرازیر شود. خداوند در آیه ۵۲ سوره هود می فرماید که یکی از عوامل نزول باران های سودمند و مستمر توبه است.«ای مردم به سوی پروردگارتان بازگردید و استغفار کنید تا خداوند از آسمان باران های سودمند و پیاپی فرو فرستد و قدرت و نیروی شما را بیش از پیش بیافزاید به شرط آن که ولایت مجرمان را نپذیرند.
دراین آیه به خوبی بیان شده که توبه به عنوان عامل ریزش باران و فراوانی نعمت و درنتیجه قدرت و توان جامعه است. به سخن دیگر توبه افزون بر افزایش نعمت و فراوانی آن، عاملی مهم برای قدرت یابی جامعه است

در بیان قرآنی، توبه به جهت کارکرد اجتماعی آن توصیه می شود که می تواند اتحاد ملی و انسجام اسلامی را تقویت کند و جامعه را به جامعه قرآنی و ایمانی آرمانی نزدیک میکند.

نظام محاسباتی موحد

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#مشخصاتـاسلام
#یادداشت_121
#جلسه_320

#توبه
#نظام_محاسباتی_موحد

در یادداشت های قبلی اشاره شد که نظام محاسباتی موحد متفاوت است و این تفاوت در حوادث مختلف زندگی او نقش خود را نشان خواهد داد. یکی از این تفاوت ها در مسئله نگاه به سعادت و پیروزی بود که مومن چه چیز را پیروزی و چه چیز را شکست میداند که در یادداشت قبل توضیح داده شد.
تفاوت دیگر موحد در عکس العمل او هنگام پیروزی هاست. موحد وقتی پیروز می شود، پیروزی را از خود نمی بیند، بلکه از جانب خداوند متعال می بیند و نقش خود را تنها وسیله و علت معده آن نتیجه می داند. لذا علکس العمل او در هنگام پیروزی ها نیز رقص و پایکوبی و….. نیست. بلکه در هنگام پیروزی نیز خداوند را ستایش میکند و از اعمال خود توبه میکند. درست است که عمل صالح انجام داده است و در مسیر الهی جهاد کرده است لکن باز هم توبه میکند. توبه از این که مبادا در مسیر کوتاهی کرده باشد. توبه از اینکه مبادا غفلتی انجام داده باشد. توبه از اینکه مبادا می توانسته بهتر و بیشتر کار کند ولی نکرده است.
این حس باعث می شود که دائما در اعمال خود نهایت دقت و محاسبه را داشته باشد و از هیچ تلاشی فروگذار نکند
.

خیلی علاقه به لمعیدن نداشتم!

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_320
#علم_مقدس

📝خیلی علاقه به لمعیدن نداشتم! کتاب را خودم می خواندم ولی می خواستم ببینم یک استاد اخلاق چطور دروس حوزوی را درس می دهد.

همان اولین جلسه با 20 دقیقه تأخیر حاضر شدند و فرمودند کلا تا آخر سال، روال همین است.
طبق عادت همیشگی شان کلاس را با صلوات بر ائمه ی اطهار و لعن بر دشمنانشان و دعای سلامتی امام زمان عج آغاز کردند.
بعد قرآن را باز کردند و گفتند اول کلام خالق، بعد کلام مخلوق؛ 20 دقیقه ای هم تفسیر گفتند.
لا به لای تفسیر گفتنشان هم کرامات اولیای الهی را تعریف می کردند. می گفتند ما که اهل این کرامات نیستیم ولی حداقل یاد این ها را زنده نگه داریم تا آیندگان وجود چنین آدم هایی را انکار نکنند.
ده دقیقه به پایان کلاس هم شروع به خواندن متن کردند و قدری توضیح دادند و کلاس تمام شد.

این برنامه ی جلسه ی اول بود و أیضا تمام جلسات ما تا آخر سال…

کلاس ما یک درس اخلاقی بود که کنارش لمعه هم خوانده می شد.
جالب این بود که انگار همان ده یا بیست دقیقه ای که به تدریس کتاب می پرداختند، انگار برکت می کرد و به اندازه ی یک ساعت کلاس های دیگر مطلب داشت.
خلاصه با اینکه در ظاهر به مطالب کتاب بی اعتنایی می شد و عمده ی وقت کلاس به موعظه می گذشت، اما شرکت کنندگان در کلاس واقعا لمعه یاد می گرفتند، شاید با کیفیت تر از کلاس های دیگر…

🗨این ها که برای ما، طلاب آخرالزمان افسانه است…

ولی می گویم تا حداقل آیندگان وجود همچنین سنتی را در حوزه انکار نکنند.

بله، اساتید ما نقل می کردند که در گذشته هایی نچندان دور، اساتیدی در حوزه مشغول به تدریس بودند که از یادگیری علوم حوزوی توقع تزکیه و تهذیب داشتند.

توقع داشتند، خدای جلسه ی بعد با خدای جلسه ی قبل تفاوت داشته باشد.
توقع داشتند، یک قدم که در جهت تعلیم برداشته می شود، قبل از آن ده قدم بلکه صد قدم در جهت تهذیب برداشته شده باشد.
توقع داشتند، حتی اگر استعداد درک مفاهیم علمی نیست، استعداد تقوا باشد.

از طلبه ها توقع داشتند…. که ستون باشند، که پناه باشند، که دستگیر باشند، که راهنما باشند….

الان حتی خود ما طلبه ها هم از همدیگر توقع زیادی نداریم و مدتی است که در مصافحه ها جای شمشیر امام زمان عج را می بوسیم، شاید این آخرین نشانه ای باشد که از او برای ما باقی مانده است…
.

فطرت خود راه را پیدا می کند

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_102
#جلسه_319
#فطرت

🔰فطرت خود راه را پیدا می کند

دین اسلام به عنوان کامل ترین دین الهی تمام ابعاد زندگی بشری را در نظر گرفته و با توجه جهان شمولی این شریعت ودیعه ای را در نهان انسان ها قرار داده به اسم #فطرت
فطرت مثل یک نرم افزار هوشمند است فقط باید این فطرت را دست نخورده بگذرایم واگر احیانا غبارآلود شده یک غبار رویی بکنیم
این نرم افزار خود به سرور اصلی و منبع وجود متصل می شود و گام به گام به سمت سعادت انسان را هدایت می کند
نام این را شریعت پیامبر درونی می گذارد یعنی مثل پیامبر کارش هدایت است فقط با یکسری از شرایط

🔰فطرت میزان است
کار دیگر این نرم افزار قضاوت کردن است با صرف شنیدن یک گزاره ما آن را تلقی به قبول نمی کنیم و فطرت طراز این گزار را مشخص می کند و صدق و کذبش را معلوم می کند

اما سوالی که هست این است که آیا فطرت به تنهایی کفایت می کند یا باید همراه با چیز دیگر کار هدایت را انجام دهد؟؟؟

علم حجاب فطرت

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_106
#جلسه_319

⭕️علم حجاب فطرت

انسان‌ انتخاب‌های فطری دارد و اگر فطرت او دستمایه تغییر نشده باشد و حجاب‌هایی مانع درست عمل کردن آن نشود، انتخاب صحیح و درست را انسان فطرتا انجام می‌دهد و کافی است زمینه‌های این انتخاب فراهم شود.
و فطرت که سرمایه‌ای است در اختیار همه‌ي‌ انسان‌ها، باید غبار و حجاب را از روی آن زدود تا بتوان توسط آن انتخاب درست را انجام دهد و در مسیر قرب الهی قرار گیرد و به قرب الهی نائل گردد. انبیا و اوصیا الهی نیز از همین سرمایه برای سیر انسان و جامعه‌ی انسانی بهره می‌گیرند و شریعتی الهی هم براساس فطرت انسانی است و در تلاش است انسان را متوجه فطرت خود کند چرا که حجاب‌های دنیایی مانعی است که متذکر فطرت خود شویم.

یکی از حجاب‌های ما علم‌ما است. دانش مانع می‌شود انسان براساس فطرت خود عمل کند ما فطرتا گرایش داریم که مهلکه‌ها حل مشکل را به قدرتی مافوق خود واگذاریم. در روایت به این مضمون آمده است که مردی به محضر حضرت صادق (ع) شرفیاب شد و درخواست نمود که او را بسوی خدا راهنمائی کند، حضرت صادق (ع) با طرح مثالیاو را متوجه فطرت خود نمود و فرمود:آیا تاکنون با کشتی مسافرت کرده ای؟
-آری
-آیا اتفاق افتاده که کشتی بشکند و در آنجا نه کسی باشد که ترا نجات دهد و آشنائی با شنا نداشته باشی؟
-آری
-آیا در آن موقع بفکر تو رسیده است که قدرتی هست که بتواند تو را از آن مهلکه نجات بخشد؟
-آری
-او همان خدای توانا است که هنگامی که تمام وسائل مادی از کار می افتد و نجات بخش و دادرسی در میان نیست انسان خواه و ناخواه به او متوجه و دل بسوی او کشیده می‌شود.

و در بسیاری از مهلکه‌ها ما به خاطر دانشی که داریم و در خود احساس می‌کنیم که توانایی حل مشکل را داریم و لذا احساس نمی‌کنیم که نیازمند قدرتی مافوق خود هستیم و خود را در حل مشکل توانا می‌یابیم و لذا خدا را فراموش می‌کنیم و احساس استغنا از او داریم. در بعضی از موارد آنقدر این مشکل بزرگ می‌شود که تمامی دانش ما و ابزار‌ها‌یی که از این دانش برای حل مشکلات ساخته‌ایم از کار می‌افتد و به بن‌بست واقعی می‌رسیم و آن‌گاه است که مضطر می‌شویم به درگاه همان قدرت مافوق که فطرت‌مان اقتضا دارد.

در پایان جای تامل دارد که آيا ما می‌توانیم خود در مشکل‌ها و مسئله‌ها حتی در کوچک‌‌ترین مشکل خود از همان ابتدا انتخاب فطرت را انتخاب کنیم؟ یعنی به قدرت مافوق پناه ببریم. به عبارت دیگر به‌جای آنکه ابزار‌مان به خاطر عظمت مشکل، بشکند، خود ابزار شکنی کنیم؟ یعنی می‌توانیم خود خرق حجاب اکبر کنیم؟
🌺

فطرت انسانی

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مهدی_اعلایی
#یادداشت_49
#جلسه_319

گزاره ۱۹ :
اگر فطرت انسانی را جدی بگیریم، در موارد زیادی در نظر گرفتن فطرت انسانی بر دین شناسی ما تاثیر خواهد داشت؛ چرا که ما معتقدیم اسلام دینی فطری است. پس در مواردی که به ظاهر استنباط ما از دین با آنچه ذات پاک انسان تقاضای آن را دارد متفاوت است، به نظر اشکالی وجود دارد؛ یا در جانب طلب درونی انسان و یا در جانب فهم صحیح دین. ما معمولاً به حکم تعبد، حکم به مخلوط بودن فطرت با شوائب و ناخالص شدن آن، به دلیل آلوده شدن به گناه می کنیم و بر حکم دینی پافشاری می کنیم؛ ولی جا دارد که در مواردی هم، به استنباط خود شک کنیم و مجدداً مقدمات خود را مورد بررسی قرار دهیم. نمی گویم باید همه احکام دینی از جانب مردم مورد پسند واقع شود؛ ولی لااقل جا دارد که به اجتهاد خود شک کرده و یک بار دیگر، مراحل استنباط را مرور کنیم. شاید حکم صحیح به گونه ای دیگر باشد، که با مقتضای میل درونی. انسان سازگارتر باشد.

فطرت

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_240
#جلسه_319

💠 فطرت شناختی نداریم، امور شناختی منسوب به فطرت لوازم فطرت های گرایشی هستند!

در #یادداشت_4 به این بحث پرداخته بودم، عرض شده بود که اگر فطرت شناختی را بیش از بدیهیات عقلی بگیریم با آیه وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً تنافی پیدا می کند.
حتی اگر شناخت به معنای علم حضوری به فطرت نسبت داده شود، نیز با این آیه تنافی دارد؛ بعلاوه با تجربه های حضوری خودمان نیز تنافی دارد، چون ما شناخت های حضوری فطری را تجربه نکردیم!

اساساً این سوال مطرح است که معنای فطرت شناختی چیست؟ اگر می خواهیم ورای بحث بدیهیات عقلی برای فطرت شناخت قائل باشیم به این معنا که شما چون فطرت الهی دارید پس وصل به عوالم هستید و این یعنی همه علوم را دارید؛ کمی حرف زور به نظر می رسد، چون ما می بینیم که اینطور نیست!

حضرت امام هم که وجود خدا، توحید حق بلکه همه صفات الهی را و همچنین معاد را فطری می داند؛ نیز در مقام تقریر به نظر می رسد که دارند از یک فطرت گرایشی لوازم عقلی بین آن را می گیرند و امور شناختی برداشت می کنند.
مثلا ایشان «فطرت عشق به کمال مطلق» را مطرح می کنند و از آن نتیجه می گیرند که
«پس اين عشق فعلى شما معشوق فعلى خواهد، و نتواند اين موهوم و متخيل باشد، زيرا كه هر موهوم ناقص است و فطرت متوجه به كامل است. پس، عاشق فعلى و عشق فعلى بى‏معشوق نشود، و جز ذات كامل معشوقى نيست كه متوجه إليه فطرت باشد. پس، لازمه عشق به كامل مطلق وجود كامل مطلق است. » چهل حديث(اربعين حديث)، ص: 184
یا با طرح «فطرت تنفر از نقص» نتیجه می گیرند که «پس، متوجه إليه فطرت بايد «واحد» و «احد» باشد، زيرا كه هر كثير و مركبى ناقص است، پس، از اين دو فطرت، كه فطرت تعلق به كمال و فطرت تنفر از نقص است، توحيد نيز ثابت شد. بلكه استجماع حق جميع كمالات را و خالى بودن ذات مقدّس از جميع نقايص نيز ثابت گرديد. » همان ص 185

همچنین برای اثبات فطری بودن معاد به «فطرت عشق به راحت» استفاده می کنند و می فرمایند:
«غايت مقصد و نهايت مرام و منتهاى آرزو، راحتى مطلق و استراحت بى‏شوب به زحمت و مشقت است … تمام نعمتهاى اين عالم مختلط با زحمتها و رنجهاى طاقت فرساست، … پس، معشوق بنى الانسان در اين عالم يافت نشود، … پس، ناچار در دار تحقق و عالم وجود، بايد عالم باشد كه راحتى او مشوب نباشد به رنج و تعب: استراحت مطلق بى‏آلايش به درد و زحمت داشته باشد، و خوشى خالص بى‏شوب به حزن و اندوه در آنجا ميسر باشد، و آن دار نعيم حق و عالم كرامت ذات مقدس است.» همان 186
و یا در بیان دیگری برای فطری بودن معاد از «فطرت عشق به حرّیت» استفاده می کنند و می فرمایند:
«چون مواد اين عالم و اوضاع اين دنيا و مزاحمات آن و تنگى و ضيق آن تعصى دارد از حريت و نفوذ اراده بشر، پس بايد عالمى در دار وجود باشد كه اراده در آن نافذ باشد و مواد آن عصيان از نفوذ اراده نداشته باشد، و انسان در آن عالم فعّال ما يشاء و حاكم ما يريد باشد، چنانچه فطرت مقتضى است.» همان ص 187

همانطور که می بینیم ایشان یک سری فطرت های گرایشی را مطرح می کنند و لوازم آن را می گیرند و با این لوازم وجود حق و صفات او و معاد را ثابت می کنند؛ یعنی این امور شناختی به عنوان لوازم یک فطرت گرایشی است نه اینکه خودشان مستقلاً یک فطرت شناختی باشند.

لذا به نظر می رسد که حق با شهید مطهری باشد که هم نظریه افلاطون و هم نظریه کانت را در قائل شدن به فطریات شناختی رد می کند و اساساً فطریات شناختی را قبول نمی کند مگر در حد اینکه یک سری بدیهیات عقلی قائل بشویم.
ایشان می فرمایند:
«انسان بعضى چيزها را بالفطره مى‏داند كه البتّه آنها كم هستند. اصول تفكّر انسانى كه اصول مشترك تفكّرات همه انسانهاست اصول فطرى هستند و فروع و شاخه‏هاى تفكّرات، اكتسابى. ولى اينها هم كه مى‏گويند اصول تفكّرات، فطرى هستند باز نه به آن مفهوم افلاطونى مى‏گويند كه روح انسان در دنياى ديگر اينها را ياد گرفته و اينجا فراموش كرده است، بلكه مقصود اين است كه انسان در اين دنيا متوجّه اينها مى‏شود ولى در دانستن اينها نيازمند به معلّم و نيازمند به صغرى و كبرى چيدن و ترتيب قياس دادن يا تجربه كردن و امثال اينها نيست، يعنى ساختمان فكر انسان به گونه‏اى است كه صرف اينكه اين مسائل عرضه بشود كافى است براى اينكه انسان آنها را دريابد، احتياج به استدلال و دليل ندارد، نه اينكه انسان اينها را قبلًا مى‏دانسته است.» مجموعه آثار شهيد مطهري (نبرد حق و باطل، فطرت، توحيد)، ج‏3، ص: 476
.

روحانیت در جایگاه انبیاء و لازمه آن

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#مشخصاتـاسلام
#یادداشت_120
#جلسه_319

• اگر روحانیت در جایگاه انبیا قرار دارد و کار ویژه خود را کار انبیا قرار داده است، باید تسلط خوبی بر شناخت فطرت انسان ها و ویژگی های آن و چگونگی زنده کردن فطرت و زدون گرد و غبار نشسته بر آن داشته باشد.
مگر نه این است که انبیا برای انبعاث بشر و زدودن غفلت های نشسته بر فطرت انسان و زنده کردن دفینه های عقول او و بازگشت انسان به شخصیت حقیقی اش برانگیخته شده اند؟
خیلی حیف است که در مورد این دارایی عظیم انسانی بسیار کم می دانیم و همان کمی را هم که بلدیم و مباحثه میکنیم، در فعالیت های اجتماعی ما حضور ندارد.
به نظر میرسد با تمرکز بر فطرت انسانی میشود تمامی فعالیت ها و خدماتی را که به جامعه تقدیم میکنیم، ویرایش کنیم. از فعالیت های فرهنگی و تربیتی گرفته تا فعالیت های اقتصادی و سیاسی.
چگونه می توان سبک کار فرهنگی را به نحوی طراحی کرد که با فطرت انسان ها ارتباط بگیرد؟
چگونه میتوان برای تربیت انسان، فطرت او را بیدار کرد؟
چگونه میتوان اقتصاد را به وسیله زنده کردن ویژگی های فطری انسان شکوفا کرد و رفاه همگانی پدید آورد؟
چگونه میتوان به وسیله تمرکز بر فطرت مولفه های قدرت و همراهی مردم با حاکمیت را تقویت کرد؟
و…….

تساوی حقوق اجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#مشخصاتـاسلام
#یادداشت_119
#جلسه_318

به نظر می رسد شهید بزرگوار در این بخش در صدد بیان تساوی حقوق اجتماعی است که مبتنی بر اتخاذ مبنای پایه ای در تکوین عالم است.
مجموع فرمایشات را میتوان این طور تقریر کرد که:
انسان ها در اصل انسانیت مشترکند. یعنی اقل خصوصیاتی را که لازم است یک موجود داشته باشد تا به او انسان بگویند در همه انواع بشر وجود دارد.

لکن انسانیت تشکیکی است. بعضی تکامل یافته ترند و میتوانند به درجات بالای انسانی صعود کنند و یا از ابتدا در درجات بالایی قرار داشته اند. بعضی نیز بر اثر فرصت سوزی یا عدم تلاش به مراتب پایین سقوط میکنند و یا اعمالی انجام می دهند که ارزش آنها از حیوان نیز پست تر میشود، هرچند هنوز هم فطرتا انسانند.

لذا برابری انسان در خلقت، به معنای برابری آنها در رتبه انسانیت نیست. حتی به معنی امکان دستیابی به همه رتبه های انسانیت برای همه انسان ها نیز نیست.( مثلا امکان دستیابی به مرتبه پیامبر عظیم الشان اسلام ص برای احدی وجود ندارد) بلکه به معنای برخورداری تمامی انسان ها از جوهره ی انسانیت است.

همین تساوی تکوینی در برخورداری از جوهره ی انسانیت، تساوی تشریعی در حقوق را برای انسان ها پدید می آورد. یعنی توصیف ما از تساوی تکوینی، تجویز برابری تشریعی را به دنبال می آورد.

سه عاملی که شهید بزرگوار ذکر کرده اند( علم، جهاد، تقوا) نیز سبب نابرابری حقوقی در اجتماع نمیشود. بلکه اینها عامل ارتقای درجه ی انسانیت در عین تساوی در اصل انسانیت است. لذا این عوامل سبب ارج و قرب انسان نزد خداوند متعال است نه سبب برتری او در حقوق اجتماعی.