چکیده بیانات رهبری در دیدار با جمعی از دانشجویان

#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#محمد_صحرایی
#یادداشت_7
#جلسه_195
#آرمانهای_انقلاب_در_اندیشه_رهبری
#گزارشی_از_دیدار_با_دانشجویان

چکیده بیانات رهبری در دیدار با جمعی از دانشجویان در تاریخ 1397/3/7

در این دیدار حضرت آقا می فرمایند اگر حرکت به سمت آرمانها اتفاق نیفتد در واقع تنها تغییر مدیریت از افرادی به افراد دیگر داریم نه چیز بیشتری.

آرمانی که با قید آرمان بسیار مهم به آن پرداختند مساله ی “عزت ملی” ، یعنی احساس افتخار ملی مبتنی بر واقعیات متن جامعه و نه متکی بر توهمات است.

دیگر آرمانهای مطرح شده در کلام ایشان:
1- اعتماد به نفس ملّی
2-استقلال سیاسی،اقتصادی و فرهنگی
3-آزادی اعم از آزادی در اندیشه،بیان و عمل در چهارچوب قوانین که لازمه رشد معنوی و پیشرفت جامعه است.
4-استقرار عدالت
5-پیشرفت مادی و تمدنی به برکت فناوری
6-رشد اخلاق معاشرتی
7-آماده سازی فضا برای رشد معنویت و رهایی از بردگی شهوت و غضب

مجموعه عوامل پیشرفت به سمت آرمانها در کلام ایشان:
1- شکل گیری دولت حکومت و دولت انقلابی به معنای مجموعه مدیریتی انقلابی
2- روحیه ی امید، عزم و برنامه ریزی
3- مطالبه انقلابی سبک زندگی اسلامی – ایرانی
4- مقابله با لاأبالی گری و تنبلی و بی هویتی و دین ستیزی

موانع داخلی تحقق آرمانها:
1- ترویج یاس و ناامیدی در داخل توسط عده ای
2-درست نفهمیدن مسائل کشور و مسئله ی انقلاب
3-درست نشناختن محیط
4-اشتباه گرفتن جبهه ی دوست و دشمن
5- بی ارادگی
6-تنبلی
7- بی صبری: ایشان در مقابل خشم انقلابی از صبر انقلابی یاد کردند.
8- سرگرم شدن به مسائل حاشیه ای و اختلاف انگیز: مثلا در مساله فلان پیام رسان نباید بیش از اندازه به آن پرداخته میشد.

موانع بیرونی تحقق آرمانها:
1-تزریق ناامیدی و ناتوانی به جامعه ی ایران
2- القا مردم ساری واقعی ایران بعنوان دیکتاتوری
3-تحریف واقعیات دوره رژیم فاسد شاهنشاهی
4-کوچک جلوه دادن توانمدنی ها و پیروزیها و برجسته کردن نقاط ضعف
5-کارشکنی و تحریم
6- انتساب ناتوانی های مدیریتی به همه مجموعه مدیریتی و کل نظام

منبع: https://farsi.khamenei.ir/news-content?id=39705

امتی که می توانست…

آیا حلقه های میانی نسخه اصلی و اولیه ساخت دولت اسلامی و نظام اسلامی است؟

 

عده ای  حلقه های میانی را نسخه تطور یافته راهبردی رهبر انقلاب می داننند. به نظر ایشان رهبر انقلاب در الگوی 5 مرحله ای خود به نظرگاه ارتقا یافته ای رسیده اند و با طرح بحث از حلقه های میانی اندیشه راهبردی خود در ساخت دولت اسلامی را تکمیل کرده اند، در نظر این عده رهبر انقلاب سال ها سعی بر این داشته با گفتمان سازی در سطح اصلاح روش و منش کارگزاران دولت اسلامی محقق کند اما حال  با حفظ الگوی قبلی که تاکید بر نهاد سیاست بود دست مدد به سوی نهاد اجتماعی نیز دراز کرده است.

 

به نظر عده ای دیگر طرح بحث از حلقه های میانی ایده ارتقا یافته رهبر انقلاب نیست، بلکه از همان ابتدا مرحله دولت سازی با دو بال قابل تحقق بوده ، استفاده از قدرت نهاد سیاسی و قدرت نهاد اجتماعی.و دلیل این که بیشتر بر نهاد قدرت سیاسی تاکید شده  به دلیل آن بوده باید از دل نهاد سیاسی امکان حرکت برای نهاد اجتماعی فراهم کرد.و از سوی دیگر  قدرت نهاد اجتماعی وابسته به نیروی انسانی کافی در آحاد مردم است که تازه امکان آن فراهم شده است.

 

در این نوشته به دنبال ارزش گذاری بر هیچ کدام از نظر های بالا نیستیم اما به نظر نگارنده ایده های حلقه میانی نسخه ثانوی حرکت تمدنی انقلاب است. انقلاب اسلامی در سال های ابتدایی به دلیل قدرت بسیج کنندگی که با نظام امام و امت به وجود آورده بود می توانست با حفظ حرکت خود و مقاومت در مسیر با همان قدرت ابتدایی انقلاب و با قدم مباشر مردم مراحل دیگر انقلاب را محقق کند اما به دلیل تعویق ها و تاخیرها این قدرت از امت گرفته شده است و ایده های حلقه میانی برای بازیابی دوباره آن قدرت است.

نوش و نیشی در باب اندیشه و سیره نویسنده کتاب ساکن خیابان ایران

می توان خیلی همدلانه با نویسنده گفتگو کرد همچنان که میتوان با تلخی تیغ تیز نقد را از نیام برکشید. آنچه که در ادامه می آید ترکیبی از نوش و نیش است باشد که پله ای برای فردای بهتر و اندک حرکتی برای پیشرفت باشد.

    1. استقبال از زاویه ورود و زاویه نگاه نویسنده: توجه به جهان تجربه
      حضرت امام ره در جمله ای بسیار حکیمانه در پیام قطعنامه سرانگشت هدایت خویش را برای تحول عمیق و عریق حوزه های علمیه و دانشگاهها بیان می کنند:
      “فرهنگ دانشگاهها و مراکز غیرحوزه اى به صورتى است که با تجربه و لمس واقعیتها بیشتر عادت کرده است، تا فرهنگ نظرى و فلسفى. باید با تلفیق این دو فرهنگ و کمکردن فاصله ها، حوزه و دانشگاه درهم ذوب شوند، تا میدان براى گسترش و بسط معارف اسلام وسیعتر گردد.”
      به تعبیر حضرت امام ره حوزه های علمیه برای اینکه بتوانند مسئولیتی که متوجه ایشان در این عصر و مصر هست را تدارک سازند می بایست تجربه و لمس واقعیت و عینیت را در دستور کار خویش قرار دهند. حضرت امام ره با توجه به این نکته که جهان حوزوی یک جهان فلسفی – نظری است و حوزه اگر میخواهد همراه با زمانه باشد، فرزند زمانه باشد و مفید و کارآمد برای این زمانه باشد و بلکه بیش از این نبض تحولات زمانه را در دست داشته باشد و راهبر و هدایتگر و امیر حوادث زمانه باشد می بایست به جهان تجربه کوچ کند.
      جناب حسام دغدغه شان را در باب کتاب ساکن خیابان ایران این چنین توصیف می کنند: تحلیل زیست دینی در دوره حکومت دینی با تأکید بر نظر انداختن به اجزاء ولو جزئی زندگی روزمره که شاید در نگاه استعلایی وزنی نداشته باشند.
      ساکن خیابان ایران و دیگر آثار نویسنده این اثر توجه و تنبهی ویژه است تا حوزه بتواند در پویش و کوششی متناسب توصیه داهیانه حضرت امام ره را محقق سازد. اما اگر نویسنده کتاب، خود را در قامت یک آنتاگونیست و ضد قهرمان در برابر حوزه مطرح سازد حوزه بیش از پیش از گام نهادن در جهان تجربه می هراسد.
      حوزه نیازمند حضور در یک موقف و مرتبت معرفتی است و برای نیل به این موقف و مرتبت معرفتی نیازمند امداد است اما پرسپکتیوی که نویسنده عرضه می کند و میزانسنی که از این موقف معرفتی به نمایش می گذارند نه تنها ذائقه حوزوی را تشویق و تشجیع به حضور در این موقف و مرتبت معرفتی نمی کند بلکه دافعه ای تلخ در وجود او می کارد. اگر واقعا دغدغه رشد و تعالی حوزه و حوزویان را داریم می بایست ممشا و روشی در پیش گرفته شود که باعث حرکت و اصلاح شود و نه زمینه سازد رکود و سکون و دافعه!
    2. نقدی از پایگاه فلسفه علم به جامعه شناسی
      جامعه شناس گرفتار جهان فکری فرهنگی ای هست که برای خویش معماری کرده است و این جهان فکری فرهنگی است که بدو یک پرسپکتیو و یک نظرگاه خاص می بخشد و از این روست که مشاهدات جامعه شناس گران بار از نظریه و جهان فکری فرهنگی او می گردد.
      فلذا جامعه شناس داده هایی در رؤیت و روایت او برجسته می گردد که در کادر زاویه دید او قرار می گیرد و تأیید بیشتری برای نظریه او فراهم ساخته و تشبهات بیشتری به جهان فکری فرهنگی او دارد.
      نکته ای که اینجا وجود دارد این است که جامعه شناس متعهد و متدین آنست که از پایگاه معرفتی دین جهان فکری فرهنگی اش را معماری کرده و پرسپکتیو و زاویه دید خود را انتخاب کند و بر همین اساس مشاهدات خویش را سامان بخشد.
      اگر این را هم بای نحو کان میسور نداریم ما به شدت نیازمند گفتگو و تضارب آراء و عرضه کردن زاویه دیدهای خویش به یکدیگر هستیم تا در دام تسرع در قضاوت نیافتیم.
      اگر ما در حالت قهری نسبت به یک دیگر باشیم و حتی ورودی های جهان فکری فرهنگی مان را به روی یکدیگر ببندیم آنگاه چه بر سر ایران خواهد آمد؟
    3. فضای مسموم علوم انسانی غربی
      جمله ای منتسب به پیتر برگر هست که می گوید جامعه شناسی دانشی سکولار نیست بلکه دانش سکولار کردن جامعه است. این بدین معناست که نه تنها جامعه شناسی دانشی جهت مند است بلکه بیش از این این جهت مندی را به دیگر علوم نیز تسری می دهد.
      جامعه شناسان امروز جامعه ایران نوعا از زاویه دید بد ترکیبی برای تنظیم میزانسن روایت خویش بهره می گیرند. مثلا ما میتوانیم یک شهر را از زاویه دید شبکه فاضلاب آن توصیف کنیم و میتوانیم هم از زاویه باغ و بستان آن روایت کنیم.
      چرا جامعه شناسی امروز اصرار دارد پلشتی ها و زشتی ها را فقط به صورت کاریکاتوری ببیند و نظر بر هر چه زیبایی است ببندد؟! جامعه شناسی امروز نه در مقام شهریار خردمند که زاویه دید متعادلی دارد بلکه در مقام پادشاه مستبد و دیکتاتوری که جنون زشت بینی بر او غلبه کرده و تجسم و تمثل چیزی جز یاس و نومیدی نیست فقط در مقام رؤیت و روایت زشتی ها و کاستی هاست.
      جامعه شناسی امروز آیا سرجمع در جهت سعادتمندی جامعه نظریه پردازی دارد؟ یا در جهت شقاوت جامعه؟!
      ما نیاز داریم که روایتی متین و همه جانبه و متعادل و منصفانه از وضع جامعه شناختی امروز جامعه اسلامی ایرانی مان ارائه کنیم تا از رهگذر این توصیف به تجویز و توصیه های متناسب و بهینه برسیم.

چرا کلام؟

عنوان یک علم تصوراتی را به اذهان طلاب حوزه علمیه متبادر می کند. به عنوان مثال وقتی گفته می شود فقه، متبادر به ذهن دانش فقه با تعریف مصطلح و مشهور است. حتی گاهی این تعریف متبادر، صحیح ترین تعریف نیز، نیست!
اگر ما پشتیبانی از ذهن جامعه را مد نظر داریم، شاید در وهله اول چنین به نظر برسد که انتخاب عنوان کلام برای چنین اقدامی موجب شود ذائقه های حوزوی بیشتر با ما همراهی کنند، ولی در واقع اینقدر فاصله کلام مصطلح با کلام انقلابی زیاد است، که خود این موضوع مشکلاتی بر سر تفاهم بر معنای مراد از کلام ایجاد می کند.
در دوره مجازی کلام انقلابی به کرّات بر اثر این اشتراک لفظی گرفتار شدیم؛ چه کسانی که به دنبال علم کلام موجود (دانش جدلی اثبات عقاید دینی و پاسخ به شبهات) بودند و وقتی پسوند «انقلابی» را برای علم کلام دیدند، علاقه مند شدند پس از شرکت در این دوره بتوانند با علم کلام، انقلاب را (به معانی عام) اثبات کنند و شبهات را پاسخ بدهند ‌و لذا، در دوره ثبت نام کردند. توصیف این گروه، از مباحث دوره مجازی بیشتر این بود که مباحث، ساده و سطحی است. از طرف دیگر، کسانی که کلام انقلابی را، به معنای گفتار انقلابی فهمیده بودند و اصلا بنا نداشتند با مباحث عمقی مواجه شوند و لذا، بخش زیادی از مباحث را متوجه نمی شدند.
به هر حال، عنوان کلام برای این مباحث، چالش جدی ایجاد می کند؛ اما سوال اصلی اینست که چرا این عنوان برای این پویش انتخاب شده است؟ و اینکه آیا مزیت های آن، آنقدر زیاد است، که ارزش مواجه شدن با چالش ها و مشکلاتی که ایجاد می کند را، داشته باشد؟

مناسک، به مثابه ساختارهای معناگرا / در نقد کتاب ساکن خیابان ایران

بسم الله الرحمن الرحیم

  • دین اسلام را می توان با سه رویکرد نگاه کرد و خروجی این سه رویکرد سه لایه از دین می شود؛سه لایه حقیقت، طریقت و شریعت، خروجی این سه رویکرد می باشد.
  • شریعت در اسلام به مثابه کالبد و جسم دین می باشد. شریعت در اسلام بر پایه طریقت سوار است و تمام مناسکی که در شریعت اسلام وجود دارد، در لایه معنا خود را متصل به طریقت می دانند.
  • مناسک را دو با نگاه و خوانش می توان قرائت کرد یک نگاه مناسک را لازمه بقا اسلام و دین می داند. و تمام حیات و ممات دین را در مرحله اول متصل به این لایه می داند. در نگاه دوم مناسک یک سم مهلک برای تهی کردن دین از معنا و نوعی جمود و ظاهر گرایی افراطی می داند.
  • اما باید دید که در حقیقت مناسک موجود در اسلام کدام اتفاق را رقم می زند ؟ آیا این مناسک سبب ظاهر گرایی و تهی شدن دین و جامعه از معنا می شود ؟ و خود ابزاری برای سرکوب قیام مردم برای برپایی حقیقت دین می شود ؟ و یا این مناسک ثمره ای بالعکس دارند ؟
  • این مسئله ، سوال بسیاری از دین پژوهان و جامعه شناسان دین می باشد. اما در پاسخ تفاوت های جدی وجود دارد. عده ای اسلام موجود را یک دین مناسک زده و ظاهر گرا می دانند که این سبب فربهی ظاهر در دین شده فلذا دین، حقیقت و معنای خود را از دست داده و در نهایت همین رویکرد سبب ایجاد یک فضای امنیتی در محیط جامعه شده است. فضایی که حرکت به سمت عدالت و آزادی و مردم سالاری و تمام مفاهیم اصیل دینی را مسدود می کند. اما باید دید که حقیقت امر چیست.
  • مناسک در اسلام در حکم ساختار در یک سازه اجتماعی می باشد. اسلام یک دین پر شریعت می باشد و این شریعت مملو از مناسک اجتماعی می باشد. دو نکته در این جا حائز اهمیت می باشد. قاطبه مناسک در شریعت اسلام ، اموری اجتماعی می باشند فلذا دائما درصدد ایجاد یک حرکت اجتماعی و یک فضای فرهنگی می باشند. نکته دوم این است که مناسک در اسلام به سبب اتصالشان به لایه معانی، سبب رواج معانی در فضای جامعه می شوند. جامعه شناسان این را پذیرفته اند که ساختارها در ایجاد یک معنا در جامعه به شدت تاثیر گذار می باشند و اساسا این ساختارها هستند که معنا را در جامعه ایجاد می کنند.
  • مناسک موجود در شریعت اسلام، نقش همان ساختار ها را در جامعه دارند. مناسکی چون اربعین، دهه اول محرم، ماه مبارک رمضان، نماز جمعه و جماعت و … در صدد ایجاد همان معنا در جامعه هستند.
  • اما سوالی که در این جا مطرح می شود این است که خیلی از این مناسک متاخر می باشند البته که اهمیت احکام شرعی اکثر آن ها در شریعت و دین وجود داشته است. اما تبدیل شدن آن ها به یک منسک اجتماعی مانند پیاده روی اربعین و یا هیئات دهه اول محرم و … اموری متاخر می باشند.
  • اما به نظر می رسد همان طور که بیان شد این مناسک بیش از آن که مانع فهم حقیقت و معنای دین باشند، خود اموری هستند در راستای معنای دین. آن ها ساختارهایی هستند پر از معنا. ساختارهایی که فضا را برای احیا و ابقای دین مهیا می کنند.
  • چرا که این مناسک همه برپایه حقیقت دین نهاد شده اند و متصل به همان طریقت می باشند. و اساسا این مناسک هستند که جامعه را به حال قیام آورده و به سمت عدالت و آزادی و مردم سالاری و … سوق می دهند.
  • البته این نکته خالی از لطف نیست که این را باید پذیرفت که مناسک اگر تهی از معنا شوند و جامعه ظاهر گرای افراطی شود، خود مناسک می تواند مانع رشد فرهنگ و معنا در جامعه شود و فضای جامعه به سمت یک محیط امنیتی و دگم اندیشانه حرکت کند. التبه که زمانی این اتفاق رقم می خورد که مناسک از حالت اجتماعی و سیاسی خود خارج شده و امری فردی شوند. مناسک با این که اساسا یک امر و پدیده ای اجتماعی می باشند اما اگر درست سازماندهی نشوند، تبدیل می شوند به اموری اجتماعی که معنا و مفهوم جامعه و اجتماع از آن هاتهی شده است.
  • کما اینکه عده ای زیادی در حال حاضر هر ساله در مناسک پیاده روی اربعین و هیئات دهه اول محرم شرکت می کنند اما این پدیده کاملا اجتماعی ، در ذهن و نگاه آن ها امری کاملا فردی بوده و فقط پوسته و ظاهر دین می باشد و این منسک معنا را که در جامعه رواج نمی دهد هیچ، خود نیز سبب از بین رفتن حقیقت و معنای دین می شود.
  • فلذا می توان با ملاکی مناسک را در اسلام ارزیابی کرد، و آن که اگر مناسک برپایه معانی اجتماعی و حقیقی دین باشند خود مانند ساختارهایی هستند که جامعه را به سمت معانی و مفاهیم عمیق دین مانند آزادی و عدالت و مردم سالاری و … سوق می دهند اما اگر این مناسک پوسته ای ظاهری شوند و در حقیقت وجوه اجتماعی و سیاسی  دین در آن ها دیده نشود، اموری فردی و ظاهری شده که فقط مخدر جامعه دینی می شود. و خود سبب دوری جامعه از حقیقت دین شده و حتی در گام بالاتر به یک مانع و ضدیت با قیام های برحق مردم برای برپایی عدالت و … می شود.

نقدی بر ایده ی حجت الاسلام سهرابی

بسم الله الرحمن الرحیم

نقد ایده ی اصلاحی جناب سهرابی

آنچه در ایده ی اصلاحی جناب حجت الاسلام سهرابی بیش و پیش از هر چیز می تواند شگفت انگیز واقع شود این است که ایشان در یک تلاش قابل تقدیر توانسته است از آسمان تحلیل های بنیادین عرفانی تا زمین سیاست های اجرایی یک سازمان را در یک مدل منسجم طی کند. این کار فارغ از پذیرفتن یا نپذیرفتن هر یک از گزاره های تحلیلی شان گمشده ی امروز بسیاری از محیط های اندیشه ای است.

اما از همین زاویه اولین نقدی که به ذهن میرسد این است که آیا زمانه ی ما زمانه ای هست که بتوان در سیاست های جزئی از نظریات عرفانی بهره برد؟ اگر بپذیریم که زمانه ی ما زمانه ی این کار نیست به نظر میرسد اولین ضعف این رویکر این باشد که چنین نظریاتی توسط محیط پیرامون ما مورد استقبال قرار نخواهند گرفت، و همچنین با این مشکل نیز مواجهیم

که چون با مجموعه ی نظریات دیگری که مبنای سیاست های حکمرانی واقع میشوند اختلاف فاز دارد، نهایتا نوعی ناهمگونی را به وجود می آورد که این خود نیز منجر به حذف این سیاست های برآمده از اندیشه ی عرفانی خواهد شد.

اساسا این سوال مطرح است که آیا وقت حرکت به سمت تمدن عرفانی فرا رسیده است؟ اگر فرا نرسیده باشد باید ملتزم بود که به امتداد عرفان دست نیازید خصوصا تا این میزان از امتداد بخشی.

نقل است از جناب استاد آیت الله سید یدالله یزدان پناه که خود از اساتید برجسته ی عرفان و واقف بر الزامات تمدنی هستند که فرموده بودند اکنون وقت تمدن عرفانی نرسیده است و تمدن پیش روی ما تمدن صدرایی است.

حواشی قلمی من بر ساکن خیابان ایران 2

صفحه ی 55: حضرت آقا بیانی دارند در مورد این که اختلاط زن و مرد امر درستی نیست. منظور از اختلاط هم احتمالا همین یکی کردنِ محملِ حضور است. این گونه ضرورت ها نباید با اشتباهاتی از قبیل فرعی پنداری و .. در مورد زنان اشتباه گرفته شود و برای رفع دومی اولی کنار گذاشته شود. آنچه مورد نفی است را باید درست تشخیص داد و از مورد آ« هیچ تعدی نکرد. همچنین برای آنکه حتما حکم درستی صورت بگیرد و برای رهایی از حکمی غلط به حکم غلط دیگری نلغزیم، لازم است از طهارت ذهنمان ار عفونت تفکر غربی و تصویر غربی از انسان و زن و مرد و روابط شان مطمئن باشیم. سخن این نیست که حتما تصویر ما باید مغایر صد درصدی با تصویر غربی باشد، بلکه سخن آن است که از قید تفکر و تصویر غربی حتما باید رهایی داشته باشیم، که البته بسیار دشوار است.

 

صفحه ی 59: پاراگراف اول: سیاست «حفظ» را می توان فقط در همان مقطع مورد مداقه قرار داد و می توان بخشی از ی عملکر بلند مدت دید. گرایش بسیاری از مذهبی ها به «حفظ» نهایتا به فعالیت های شدید ضد رژیم تبدیل شد.

 

ذیل عنوان 3: این «انقلاب اسلامی» پدیده ی ساده ای نیست که با یک کلمه از آن عبور کنیم و در تحلیل ماقبل و ما بعدش آن را نبینیم، انقلاب فعل فعالانه ی مردم مذهبی است. اگر انقلاب این باشد، آن انزوا را نباید انزوا فهمید، و آن سیاست های حفظ را نباید سیاست حفظ دانست.

ناظر به پاراگراف آخر: آیا می توان دین همه را بدون در نظر گرفتن مساله ی بسیار جدیِ نهاجم فرهنگی بررسی کرد؟ آیا می توان این مساله را فقط در تناسب با حکومت فهم کرد؟ آیا استقامت ملت ایران در برابر فرهنگ پر هجمه ی غرب دیده می شود ؟

صفحه ی 61: حد و مرز مذهبی بودن و نبودن روشن نیست، ولی دقت در کوچک کردن یا بزرگ کردن شاید دقت درستی باشد. هرچند نباید از مزایای اقدام الگوساز غافل بود. انقلاب اسلامی یک یورش است به مظاهر غربی و غیر دینی، و این یورش کار کل ملت ایران است هرچند اگر متکفل اقدامات پیشرو در یورش همه جانبه عمدتا مذهبی ها باشند.

صفحه ی 67: پاراگراف اول : این حرفها اصلا با واقعیت تطابق ندارند.

ضمن اینکه تعریف دینی مشخص نشده است.

پاراگراف دوم: زندگی دینی یعنی چه جور زندگی کردنی؟

خطوط انتهایی صفحه: این دقیقا بر عکس فرمایش حضرت آقاست. حضرت آقا را حتی اگر صرفا به عنوان یک تجربه گر در حوزه ی دیندار کردن جامعه بدانیم گزارششان این نیست.

حواشی قلمی من بر ساکن خیابان ایران 1

بسم الله الرحمن الرحیم

حواشی قلمی من بر کتاب ساکن خیابان ایران:

صفحه ی 35 چند پاراگراف به این صورت نوشته شده است:

  • نکاتی هستند که ظاهرا در تحلیل گذشته ی انقلاب اسلامی به کلی ندید گرفته شده اند:
    • خاستگاه انقلاب اسلامی : دلیل روی آوردن به گزینه ی انقلاب علیرغم هزاران هزار مانع قطعی
    • تجاربِ اندوخته ی ملت ایران و ملل اسلامی
    • پدیده ی استعمار و استعباد و …
  • همچنین با ایجاد یک دوگانه ی معیوب، اساسا نقش و جایگاه آرمان را ندید گرفته است.
  • از طرفی رویکرد عالمانِ دینی حاکم در ایران را بدون هیچ توضیح و استشهادی، همچون یک زورنالیست و نه همچون یک محقق، به توصیف نشسته است. چه رویکرد اولیه شان و چه رویکرد های لاحقه شان
  • همچنین در توصیف ایران به عنوان جزیره و … هیچ نگاهی به اوضاع جهانی ندارد.
  • فاعلیت بسیاری از افعال را به نادرست نسبت میدهد؛ و حتی موضوع شناسی درستی از حرکت اصلاحی تمدنی ندارد، در حالیکه حرکت اصلاحی تمدنی ظرایف مهمی دارد.
  • گویی تأملِ اجمالا منطقی (و نه لزوما درست بلکه صرفا منطقی) ابن خلدون را اصل و الهام بخش گرفته و با ذهنیتی کاملا متأثر از او و از نظریه ی بسیط او، به تحلیل نظریه ای ده ها برابر پیچیده تر نشسته است.

صفحه ی 46 ناظر به خطوط آخر: مسیر بی برگشت؟ برای بی برگشت بودنِ این مسیر هیچ توضیحی ارائه نشده است.

صفحه ی  خطوط 47 خطوط انتهایی پاراگراف اول: این بخش از مصادیق کم عمق هستند. شمال انقلابی را روایت کردن کار هر کسی نیست؛ به علاوه آنکه امروزه یکی از پر نفرترین خطه ها در حوزه های علمیه، طلاب شمالی هستند. شمال همان شمال علامه حسنزاده دار و بهجت دار و جوادی آملی دار و علوی گرگانی دار است.

صفحه ی 47، ذیل عنوان 6: شمال قبل از انقلاب اجنبی بود یا شمال انقلابی ها؟

کمی پایین تر: آیا واقعا شمال در دوران جمهوری اسلامی استعاره ی «مقاومت» است؟

صفحه ی 48، ذیل عنوان 7: از مصادیق عمق کم در مسائل.

در انتهای این بخش: در حالی که مدعی است شمال دوباره استعاره ی مقاومت شده است، اما این بار هنوز آن را زنانه میداند! در حالی که گویا از ابتدا قصد داشته است شمال مردانه را همان شمال مقاومتی ترسیم کند.

صفحه ی 51: اگر این تصویر را درست بدانیم، بسیار تصویر بدی است و حتما باید تغییر کند

صفحه 53: برخی علما باورشان در مورد زنان چنین است ولی در مقابل هستند عالمانی که بر عکس اند.

صفحه ی 54 پیش از عنوان 3: گشت ارشاد فقط به زنان متخلف تذکر نمیداده است؛ هرچند اساسا خود بروز زنان متخلف بیشتر از مردان متخلف است و بارزتر.

حفاظت شده: فصل عمل

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

مهم است چه کسی تجربه کند ؟

حجم قابل توجهی از علوم امروز در جامعه ای غیر از جامعه اسلامی تولید میشود.

رویکرد صحیح مسلمین نسبت به این دانش ها چیست ؟

در باب دانش های بنیادین مانند فلسفه نقاط چالش برانگیز مشخص است.

علوم انسانی را اما باید به دو قسم تقسیم نمود : مباحث تحلیلی و مباحث تجربی

مباحث تحلیلی علوم انسانی تقربیا مانند فلسفه هستند و نقاط چالش برانگیز آن تا حد زیادی قبال تشخیص است.

اما علوم تجربی و همچنین بخش تجربی علوم انسانی، نقطه ای برای چالش با عقاید اسلامی نشان نمیدهند. چه اینکه تجربه یکی از راههای کسب معرفت و دانش است که مورد تایید منابع اسلامی بوده و در هیمن راستا پیشرفت های علمی زیادی برای جوامع اسلامی پدید آمده است.

سوالی که در عنوان آمده را همینجا مطرح میکنیم : مکتب فکری و تحلیل های انسان در تجربه او حاضر است یا نه ؟

برای دریافت پاسخ این سوال میتوانیم از دو روش تجربی و تحلیلی استفاده کنیم.

در روش تجربی یک آزمایش ترتیب میدهیم و از افرادی با دو مکتب فکری متفاوت میخواهیم تا یک تجربه علمی داشته باشند و نتیجه ها را با هم مقایسه میکنیم. اما این روش اینجا غلط است زیرا هنوز جهت دار نبودن تجربه اثبات نشده و لذا همین آزمایش ما هم ممکن است تحت تاثیر مکتب فکری ما نتیجه بدهد.

فارغ از اینکه تجربه خالص خصوصا در علوم انسانی بسیار کمیاب است و مکتب فکری آزمایش کننده از انتخاب افراد مورد آزمایش تا دسته بندی نتایج در همه عرصه ها اثرگذار است و با فرض در نر گرفتن تجارب خالص میخواهیم به پرسش این نوشته پاسخ بدهیم.

ما اینجا ناچار به تحلیل عقلی در  باب تجربه هستیم.

تجربه به عنوان یکی از مراتب شهود عقلی باید مورد بررسی عقلی قرار بگیرد و مشخص شود که در این فرایند انسان منفعل است یا فعال؟ همچنین هویت انسان در این فرایند موثر هست یا خیر ؟

کتاب فلسفه فلسفه اثر آیت الله یزدان پناه بررسی های خوبی در این زمینه ارائه داده است.

رابطه فقه و واقعیت ( 3- خطرات )

گفته شد که رابطه میان انسان مکلف و خداوند متعال همانند رابطه عبد و مولای عرفی است و در این فضا ما موظفیم از تصلب روی لفظ مولا دست برداشته و با هر ابزاری به سمت فهم غرض مولا و حکم واقعی او حرکت کنیم.

اما این ایده علی رغم وسعتی که در فقاهت ایجاد میکند و تقربی که به حکم واقعی مولا و سعادت حقیقی تابع آن پدید می آورد، خطرهایی نیز دارد !

  1. قیاس !

برخی فقهای اصلی اهل سنت مانند ابوحنیفه بخاطر محدودیت متون نسبت به افعال مکلف و بعضی مسائل دیگر به رای و قیاس و استحسان  ومانند اینها روی می آورند و تصلب روی متون مقدس را کنار میگذارند. مقصود و مصلحت مد نظر شارع در یک حکم را تشخیص داده و آن را محور قرار میدهند نه خود لفظ را ! همچنین خود را مختار میدانند احکامی که در مسیر نیل به مصلحت مقصود شارع یا دوری از مفسده مقصود شارع است جعل کنند.

ایده ای که در یادداشت اول مطرح شد از جهاتی به نظرات اهل قیاس شباهت دارد و میدانیم که این رویکرد مورد نهی جدی اهل بیت (ع) قرار گرفته است.

  1. رها کردن شریعت

در امتداد همان رویکرد اهل قیاس، ممکن است کار به جایی برسد که اساسا متون مقدس ار اعتبار و ظاهر اولیه خود  ساقط شوند و صرفا مصالح و مفاسدی که شناسایی شده است محور قرار بگیرند. مثلا مصلحت نماز در ایجاد توجه به خداوند تصویر شود و در نتیجه هر نوع توجهی به خداوند ولو بدون ساختار نماز و طهارت و … در اوقات نماز صحیح

شمرده شود. این مثال اصطلاحا کاریکاتوری بود اما نشانه هایی از همین خطر را امروز واقعا میتوان مشاهده نمود.

ایده مذکور به این حالت نیز شباهت هایی دارد !

چیزی که میان نتیجه آن نوع برداشت از فقه با اهل قیاس و منکرین شریعت، تفاوت جدی ایجاد میکند. بستر فهم حکم الله است. ایده تاثیر جهان بینی و عقل در فقاهت، قصد کنار گذاشتن لفظ مولا را بخلاف اهل قیاس ندارد. بلکه پایه و بستر همان فهم متن محور از احکام است اما زیر سایه جهان بینی و با نصب ابزار عقلانیت بر روی روند استنباط …

رابطه فقه و واقعیت ( 2- سایه عقیده روی فقاهت )

در یادداشت پیشین به این مطلب اشاره شد که تعریف ما از فقه و معنایی که برای حجیت قائل هستیم، همانطور که از مبادی کلامی ما تغذی میکند، امکان این را دارد که سرنوشت متفاوتی را برای فقاهت و پیروان آن رقم بزند. واضح است که تفاوت در این مقوله ظرفیت ایجاد چه تغییرات عظیمی را در تاریخ داراست.

بررسی تبعات و نتائج هر کدام از دو ایده مذکور به کاوش های طولانی در تراث متقدم و متأخر احتیاج دارد و از عهده این نوشته خارج است. هرچند در ادامه اشاره هایی به این موضوع خواهد شد.

اما ریشه این تفاوت در کجاست؟

وقتی از ریشه ها صحبت میکنیم مقصودمان ریشه های تاریخی و اتفاقاتی که زمانا بر این نوع برداشت ها تقدم دارند نیست. البته آن موضوع نیز نیاز به واکاوی دارد و مطمئنا جذاب و  پرفایده نیز خواهد بود. بلکه مقصود ما ریشه های معرفتی و مسائلی است که رتبتا بر این نوع برداشت ها تقدم دارند.

آیا منابع دینی دو گونه جهان بینی ارائه کرده اند و مثلا یک بار خداود را مولا و یک بار خصم تصویر کرده اند ؟

آیا شرایط اجتماعی موجب این نوع جهان بینی شده است ؟

به نظر نمیرسد ریشه این نوع جهان بینی که در اصول فقه به طرز نامحسوس خودش را جا کرده و به طور کلی دستگاه فقاهت را شکل داده است در دوگانگی جهانی بینی ارائه شده توسط اسلام بوده باشد.

مشکل در عدم حضور جهان بینی است و این به یک نکته آموزشی برمیگردد.

وقتی فقیه هنوز تصویر درستی از خداوند، هستی، شریعت، انسان و مقولاتی از این قبیل را ندارد و فقاهت خودش را از متون احکام آغاز میکند، طبیعتا نباید از او انتظار داشت تا در موقع نظریه پردازی حول حجیت، آن طور که شایسته تصویر درست است عمل کند.

البته این فرایند ریشه یابی را میتوان تا لایه ای عمیق تر نیز امتداد داد و پرسید : چرا فقیه ، کار خودش را از اعتقاد و جهان بینی شروع نمیکند و متن را نقطه آغاز میداند ؟

علت ممکن است این تصور نادرست باشد که احکام، عقاید و اخلاق را سه جزیره مجزا میداند و تخصص در هر یک را بر عهده ساکنان این جزیره ها میگذارد. در حالی که اینطور نیست و این سه حوزه به سان اجزای یک گیاه هستند که فقدان هرکدام باعث خشکیدن گیاه میشود.

حفاظت شده: چند نکته

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

لزوم توجه به قید «انقلابی» در کلام انقلابی

معمولا وقتی درمورد کلام انقلابی صحبت می کنیم، بیشتر به قید «کلام» دقت کرده و آن قید را تفسیر و تبیین می کنیم. اما به قید «انقلابی» آن نیز، باید توجه کنیم.
در جزوه فلسفه کلام انقلابی آمده است :«باور ما این است که انقلاب، یک اقدام جمعی توحیدی بر اساس معارف ناب اسلامی و خصوصا حکمت غنی و راقی شیعه می‌باشد که حیات نوینی را برای ما به ارمغان آورده است؛» اما آیا ما انقلاب را چنین ریشه دار و حقیقت دار می بینیم؟
استاد فلاح در جلسات دوره مجازی کلام انقلابی، انقلاب را دارای حقیقت دانسته و آن را به حرکت انبیا (علیهم صلوات الله) متصل کردند. نگاهی که امثال استاد طاهرزاده کاملا بر آن تاکید دارند.
به نظر می رسد با چنین نگاهی به انقلاب، که انقلاب را دارای حقیقتی قدسی و ادامه حرکت انبیا و ائمه (علیهم السلام) ببیند، می توانیم پشتیبانی معرفتی و کلامی خوبی از زندگی انقلابیِ انقلابیون داشته باشیم؛ در غیر اینصورت، با قرائت سطحی از انقلاب مواجه شده و نمی توانیم طعام معرفتی متناسب با پیچیدگی های انقلاب و زندگی انقلاب را فراهم کنیم.

حفاظت شده: دیدن 2

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

گام دوم انقلاب تغییر الگوی حکمرانی یا تغییر الگوی حاکمیتی؟

بیانه‌ی گام دوم انقلاب و اساساً خود گام دوم انقلاب برای تغییر الگوی حاکمیتی است نه تغییر الگوی حکمرانی! انقلاب اسلامی دارای یک نظریه حاکمیتی نوین است، و آن نظریه حاکمیتی نوین عبارت است از نظام امت و امامت، که جوهره‌ی این نظریه حاکمیتی نوین عبارت است از قیام لله! قیام لله یعنی اراده جمعی سپس حرکت جمعی مبتنی بر این اراده برای تحقق آرمان‌های الهی که مورد طلب فطرت انسانی الهی ماست. این نکته هم ریشه‌ای بسیار عمیق در نگاه انقلاب به عنصر اراده است، جوهره‌ی این نظریه حاکمیتی نوین، از نگاهی که انقلاب به انسان و جامعه دارد نشئت یافته، نگاه انقلاب به هویت انسان و هویت جامعه این است که عزم و اراده جوهره‌ی انسان و جامعه است، بگو فرد یا جامعه شما چقدر صاحب اراده است، من خواهم گفت که به همان میزان فرد انسانی یا جامعه انسانی خواهی داشت! از آنجا که ما هبوط کردیم و در ارض هستیم، باید این جوهره‌ی انسانیت خود را در ارض بروز دهیم و به سمت سماء حرکت کنیم، لذا جوهره‌ی انقلاب اسلامی همین توجه به زندگی در ارض و کشاندن آن به سمت سماء است؛ یعنی رهبری کردن دنیا توسط دین![1]

لله بودن این اراده هم ریشه در حقیقت انسان و بلکه حقیقت عالم دارد، که یک هویت ربطی و تعلقی به الله دارد، در نگاه هستی‌شناسانه‌ی ما همه موجودات (اعم از مادی و مثالی و عقلی و حتی موجودات اعتباری مثل همه اعتبارات انسانی مانند جامعه!) چیزی جز ربط و تعلق تکوینی و وجودی به الله نیستند، ما در این عالم خدا داریم و تجلیات او! لذا سمت و سوی آن اراده که جوهره فرد و جامعه انسانی است، به سمت آن هویت حقیقی خود، و جانِ جان خود یعنی الله است! خدا در نگاه انقلاب اسلامی یک موجود جدا نیست، که رازآلود و مبهم است، اعصاب هم ندارد و فقط باید به حرف‌های او گوش کرد تا تنبیه ابدی نشوی! خدای انقلاب اسلامی خدایی است که فرد انسان و جامعه انسانی و همه آن چیزی که به نحوی می‌توان به او گفت هست، هستش خداست! هستش یک هست جدا و محتاج به حرکت به سمت خدا نیست، بلکه هستش ربط به خداست و در حال حرکت به سمت خدا، و لذا باید نظام تشریع نیز بر اساس این نظام تکوینی باشد و سمت و سوی اراده‌های فردی و اجتماعی انسان به سمت خدا باشد؛ به همین دلیل است که جوهره‌ی نظریه حاکمیتی نوین انقلاب، بلکه جوهره‌ی نظریه سعادت انقلاب قیام لله است.

برای تأمین لله بودن حرکت اجتماعی نیازمند به امامی هستیم که خود با تمام وجود از سنخ این جوهره شده باشد، و حتماً باید مؤید من عند الله یعنی منصوب من جانب الله باشد؛ اگر این نماینده‌ی خدا نباشد تضمینی برای اینکه آن جهت میل و اراده به سمت الله حفظ شود وجود ندارد، ممکن است اندادِ الله و شیاطین جن و انس بگیرند و آن جوهره‌ی انسانی را در جهت اهداف شیطانی حرکت بدهند.

همانطور که امت بدون امام امت نیست، و اساساً امتیت امت در دو عنصر اراده جمعی و به سمت الله بودن این اراده خوابیده است، امامیت امام هم بدون امت معنا ندارد، امام بودن او به این است که امتی باشد که اراده الهی را در پیش بگیرد، و او سر رشته دار این تحول بزرگ انسانی به سمت الله باشد.

اینجاست که باید گفت سخن انقلاب را نباید در سطح تغییر الگوی حکمرانی قرائت کرد، سخن انقلاب این نیست که در همین الگوی حکمرانی دولت-ملت (state-Nation) عناصری مانند مشارکت مردمی، شفافیت، پاسخگویی، مساوات، کارآمدی و مسئولیت‌پذیری را اضافه کنید، و آن را غایت دعوت انقلاب اسلامی دانست؛ این ادبیات دقیقاً ذیل همین نظام حکمرانی غربی است و خود آنها ذیل اهداف توسعه‌ی پایدار، با عنوان حکمرانی خوب  (Good Governance) بیان شده است، و اگر سخن شما در این حد است، که دیگر شما یک سخن نو و آغازگر یک عصر جدید نیستید، سخن انقلاب اسلامی این نیست که الگوی دولت-ملت را به نحو کامل اجرا کنید، تا بگوییم انقلاب یک نظریه حکمرانی نوین است، سخن انقلاب اسلامی تغییر الگوی دولت-ملت به امام-امت است، و این تغییر الگوی حاکمیتی است و یک نظریه حاکمیتی نوین است.

 

……………………………………………………………………..

 

[1] جوهرۀ اصلیِ مکتب امام بزرگوار، رابطۀ دین و دنیا است، یعنی همان چیزی که از آن به مسئلۀ دین و سیاست و دین و زندگی هم تعبیر می‌کنند. دین آمده است تا در این صحنۀ عظیم و در این عرصۀ متنوع، به مجموعۀ تلاش انسان شکل و جهت بدهد و آن را هدایت کند، لذا دین و دنیا در منطق امام بزرگوار ما، مکمل و آمیخته و درهم‌تنیدۀ با یکدیگر است…. این درست همان نقطه‌ای است که از آغاز حرکت امام تا امروز، بیشترین مقاومت و خصومت و عناد را از سوی دنیاداران و مستکبران برانگیخته است. (14/ 03/ 1384) بيانات در مراسم شانزدهمين سالگرد ارتحال امام خمينى (ره)

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_321

تفاوت کلام انقلابی و علوم انسانی 3 ( از حیث اندیشه دینی و غیر دینی )

بسم الله الرحمن الرحیم

  • در راستای بررسی کلام انقلابی با علوم انسانی غربی دیگر تفاوتی که می توان بیان کرد، تفاوت از زاویه اندیشه دینی و غیر دینی بودن است.
  • مسئله شناسی و تحلیل ها و پاسخ های این دو علم به پایگاه های معرفتی شان برمی گردد.
  • کلام انقلابی در مسئله شناسی و تحلیل هایش، دائما سعی می کند خود در مقام یک اندیشمند مسلمان و مومن قرار دهد و از زاویه نگاه توحیدی و الهی پدیده ها را مورد بررسی قرار دهد. این که اندیشمند کلام انقلابی خود را مسلمان می داند فراتر از یک مسئله ظاهری می باشد. این یعنی آن که اندیشمند مسلمان با تمام اندیشه دینی و توحیدی خویش در پشت تحلیل آن مسائل بایستد.
  • اما در علوم انسانی ، این پایگاه فکری دیگر اندیشه ناب توحیدی و اسلامی نمی باشد. بلکه حتی اندیشمند علوم انسانی دائما در صدد آن است که خود را از تحلیل ها و پاسخ های دینی و اسلامی رها کند و به صورت خنثی به پدیده ها نگاه کند. چیزی که از حیث معرفت شناسی شاید غیر ممکن باشد. این همان بلایی است که علوم انسانی که ساخته غرب مدرن است با تحلیل ها و پاسخ های بشر امروز کرده است.
  • با تعبیر دقیق، تفاوت در الیهات سبب تفاوت در تحلیل ها می شود. علوم انسانی برساخته یک الهیاتی می باشد که در ضدیت و غیریت با دین تنفس می کند اما کلام انقلابی، کاملا در اتمسفر دینی حضور دارد و خود را ساخته الیهاتی توحیدی می داند و دائما در صدد کشاندن الهیات توحیدی بر عرصه حکمرانی و اجتماعی می باشد.

تفاوت کلام انقلابی و علوم انسانی 2 ( از حیث پیامبری و فیلسوفی )

بسم الله الرحمن الرحیم

  • کلام انقلابی و علوم انسانی تفاوت های زیادی دارند، یکی از تفاوت هایی که می توان در میان برشمرد، تفاوت در عالمان این دو علم می باشد.
  • عالمان علوم انسانی در نقش فیلسوفانی می باشند که دائما در صدد تحلیل های ذهنی و انتزاعی می باشند و واقعیت های عینی و ناب میدان را نمی بینند لذا هیچگاه نمی توانند کاری برای هدایت جامعه انجام دهند. حتی به بیان دقیق تر ، دغدغه هدایت و اصلاح جامعه را ندارند.
  • اما متکلمین کلام انقلابی مانند پیامبرانی بوده که دائما مسئله اصلی شان قیام و اصلاح اجتماعی بوده است. فلذا همیشه در جامعه به هدایت گری پرداخته اند و گارد آن ها در مواجه با مسائل و مردم یک گارد رهبری و مصلح گری بوده است.
  • اما این تفاوت در میان عالمان این دو علم به افراد و اشخاص و خصوصیات آن ها بر نمی گردد. بلکه به طبع آن دو علم مرتبط می شود.
  • علوم انسانی به سبب دغدغه ای که دارد مصلح گری اجتماعی را از دست می دهد. آن دغدغه سکولاریزه کردن جامعه می باشد. اصلاح گری اجتماعی اساسا با سکولاریسم همخوانی ندارد.
  • اما کلام انقلابی به دلیل آن که دغدغه اصلی اش، کشاندن دین در عرصه اجتماعی می باشد، فلذا در نقش یک مصلح اجتماعی، وارد صحنه جامعه می شود.

تفاوت کلام انقلابی و علوم انسانی 1 ( از حیث اقناع و هدایت )

بسم الله الرحمن الرحیم

  • در تعریف کلام انقلابی بیان شد که کلام انقلابی یعنی اندیشه دینی مردم، این تعریف بیان گر یک نکته ویژه می باشد. و آن که کلام انقلابی دغدغه اصلی اش پرورش ذهن مردم و جامعه می باشد.
  • از طرف دیگر علوم انسانی بالاخص علم جامعه شناسی، دغدغه ذهن جامعه را دارد. و در صدد آن است که ذهن جامعه را بررسی کرده و آن را سامان دهد.
  • حال سوال اصلی این است که چه تفاوتی میان این دو علم وجود دارد؟
  • یکی از تفاوت هایی که می توان در این میان بررسی کرد، تفاوت در مواجه این دو علم با ذهن مردم است. در علوم انسانی ، مردم چیزی جز افکار عمومی نمی باشند و دائما در صدد اقناع آن ها می باشد.
  • اما در کلام انقلابی ، مردم هسته اصلی و حیات جامعه می باشند فلذا دغدغه متکلم اقناع افکار عمومی نمی باشد. متکلم در صدد هدایت ذهن جامعه برای قیام و اصلاح اجتماعی است.
  • در علوم انسانی مدرن، جایگاه مردم چیزی جز ابژگی محض نمی باشد. اما کلام انقلابی درصدد آن است که مردم را در جایگاه سوبژگی قرار دهد.
  • علوم انسانی مدرن مسئله اصلی اش سکوت و یا عدم نارضایتی مردم است. اما در کلام انقلابی ما به دنبال تایید و همراهی مردم می باشیم.

دوران ظهور و ابرپروژه مهدوی

حاکمیت معنویت و دین بر سراسر زندگی انسانها
آن چیزی که مهدویت مبشر آن هست، همان چیزی است که همه‌ی انبیاء، همه‌ی بعثتها برای خاطر آن آمدند و آن ایجاد یک جهان توحیدی و ساخته و پرداخته‌ی بر اساس عدالت و با استفاده‌ی از همه‌ی ظرفیتهائی است که خدای متعال در انسان به وجود آورده و قرار داده؛ یک چنین دورانی است دیگر، دوران ظهور حضرت مهدی (سلام اللَّه علیه و عجّل اللَّه تعالی فرجه). دوران جامعه‌ی توحیدی است، دوران حاکمیت توحید است، دوران حاکمیت حقیقی معنویت و دین بر سراسر زندگی انسانهاست و دوران استقرار عدل به معنای کامل و جامع این کلمه است. خب، انبیاء برای این آمدند. ۱۳۹۰/۰۴/۱۸

در ادبیات دینی و موعودگرایی دوتعبیر وجود دارد که هرکدام لوازم و پیوست های خاص خود را دارد و تبعات آن نیز بسیار متفاوت است
اولی تعبیر زمان ظهور است یعنی ظهور منجی وقتی که محقق شود ما وارد دوران مهدویت ،مسیحایی و ماشیح می شویم و تمام توصیف های که برای جامعه مهدوی شده تازه شروع می شود اقامه عدل و قسط و استقرار توحید طبیعتا قائلین به این تقریر از ظهور  باید به آماده سازی شررایط ظهور همت کنند شرایطی که در روایات ما در توصیف زمان ظهور بیان شده است مثل نیاز مردم به منجی و پر شدن جامعه از فساد و ظلم . طبیعتا در این تفکر هیچ تلاشی برای استقرار حاکمیت توحید انجام نمی شود و تمام توان برای تبلیغ منجی باوری و استغاثه برای ظهور منجی خرج می شود.
اما تقریر دوم ظهور را یک ظهور آنی تصویر نمی کند و ادبیات خود را به دوران ظهور تغییر می دهد چیزی که در یهودیت ارتدوکس به دوران ماشیحای تعبیر می شود یعنی ما باید برای اقامه حاکمیت توحید که وظیفه و ثمره حاکمیت منجی است تلاش کنیم در این دوران و تلاش برای این امر است که منجی ظهور می کند و انقلاب اسلامی امتداد عملی این خوانش از ظهور است اینکه برای رسیدن به آن هدف نهایی که تمدن اسلامی است 5 گام باید برداشته شود انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه اسلامی، تمدن اسلامی
ما باید این پروژه منجی را محقق کنیم ومنجی در طول این مسیر ظهور می کند یعنی دیگر نباید منتظر بود تا منجی از گام اول این پروژه شروع کند بلکه ما با کلید زدن این ابر پروژه مهدوی دوران ظهور را شروع کردیم وقتی خود را به پروژه ای که کار اصلی منجی است و تا او نیاید این پروژه تکمیل نمی شود مشغول کردیم یعنی وارد دوران مهدوی شدیم .

اوّلین درس عملی موضوع [مهدویت] این است که نابود کردن بنای ظلم در سطح جهان، نه فقط ممکن است، بلکه حتمی است. این، مطلب بسیار مهمّی است که نسلهای بشری امروز معتقد نباشند که در مقابل ظلم جهانی، نمیشود کاری کرد…  انسانهای مأیوس نمیتوانند هیچ حرکتی در راه اصلاح انجام دهند. آن چیزی که انسانها را وادار به کار و حرکت میکند، نور و نیروی امید است. اعتقاد به مهدی موعود، دلها را سرشار از نور امید میکند. برای ما که معتقد به آینده حتمی ظهور مهدی موعود علیه‌السّلام هستیم، این یأسی که گریبانگیر بسیاری از نخبگان دنیاست، بیمعناست. ما میگوییم نخیر، میشود نقشه‌ی سیاسی دنیا را عوض کرد؛ میشود با ظلم و مراکز قدرت ظالمانه درگیر شد و در آینده نه فقط این معنا امکانپذیر است، بلکه حتمی است. ۱۳۸۱/۰۷/۳۰
ما که انتظار فرج داریم، انتظار ظهور حضرت بقیّةالله (ارواحنا فداه) را داریم، باید در این راه تلاش کنیم؛ باید تلاش کنیم در راه ایجاد جامعهی مهدوی؛ هم خودسازی کنیم، هم به قدر توانمان، به قدر امکانمان، دگرسازی کنیم و بتوانیم محیط پیرامونی خود را به هر اندازه‌ای که در وسع و قدرت ما است، به جامعه‌ی مهدوی نزدیک کنیم که جامعه‌ی مهدوی، جامعه‌ی قسط است، جامعه‌ی معنویّت است، جامعه‌ی معرفت است، جامعه‌ی برادری و اخوّت است، جامعه‌ی علم است، جامعه‌ی عزّت است. ۱۳۹۹/۰۱/۲۱

 

اکنون جمهوری اسلامی در حال تحقق گام سوم این ابر پروژه یعنی دولت سازی است و با پشتوانه دینی خود تمام تلاش خود را به کار بسته تا بتواند مدل دولت اسلامی در تراز جامعه مهدوی را طراحی کند قطعا در این طراحی فقه ستون فقرات این طرح و اخلاق ظاهر این بدن و معارف اسلامی روح این کالبد هستند