آزاداندیشی بی استدلالی و هوچی‌گری نیست

نکته‌ی دیگری که یکی از دانشجویان عزیز گفتند، [این بود که] کرسی‌های آزاداندیشی به معنای واقعی کلمه تشکیل بشود. کاملاً درست است؛ من موافقم که کرسی‌های آزاداندیشی تشکیل بشود. ما که گفتیم کرسی آزاداندیشی، از اوّل نظرمان همین بود؛ کسی بیاید و نظر مخالف خودش را هم بگوید؛ منتها شما جوانِ دانشجوی انقلابیِ مسلمانِ ولائی، آن قدرت منطق و قوّت استدلال را پیدا کنید که بتوانید قشنگ بروید با خونسردی در مقابل او قرار بگیرید و استدلال او را باطل کنید؛ این خوب است، این درست است. و این امروز ممکن است؛ [شاید] ده سال پیش، دوازده سال پیش، پانزده سال پیش این کار ممکن نبود، امروز ممکن است. امروز جوانهایی که در حوزه‌ی دیانت فعّالیّت میکنند و توانایی‌های خوب فکری دارند، فراوانند؛ اشکال ندارد. البتّه یک آداب و ترتیبی دارد؛ یعنی کرسی آزاداندیشی یک ترتیبات و آدابی دارد که باید عقلای مسئولین دستگاه‌ها بنشینند این ترتیب و آداب را -که بتوانند درست هدایت کنند این کرسی‌ها را که کار خودش را انجام بدهد- مشخّص کنند. این هم یک نکته بود.۱۳۹۴/۰۴/۲۰
بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان

آزاداندیشی چیزی غیر از گفتگو و برخورد عاقلانه نیست نمی شود از آزاداندیشی فقط لفظش را گرفت و در مواجه با این نعمت
احساسات خود را غلبه بدهیم
ویا عصبیت و تعصب برخورد کرد
کرسی آزاداندیشی وقتی راه حل است و تاثیر مثبت خود را دارد که همراه با عقلانیت و حرف منطقی همراه باشد
منطق است که از برخورد های هیجانی جلوگیری می کند و اجازه خروج از بحث را نمی دهد

در آزاداندیشی اگر حرفی حرف حق باشد و درست باشد با استدلال قابل اثبات است و نیاز به توهین و بی ادبی نیست
رفتاری که ما امروزه کم بیش شاهد آن هستیم
پس آزاداندیشی با بی منطقی و گفتگو با استدلال سست و بی ادبی هیچ ارتباطی ندارد .

آزاداندیشی ولنگاری نیست

باید راه آزاد اندیشی و نوآوری و تحول را باز گذاشت، منتها آن را مدیریت كرد تا به ساختارشكنی و شالوده‌شكنی و بر هم زدن پایه‌های هویت ملی نینجامد.۱۳۸۵/۰۸/۱۸

من اعتقاد راسخ دارم به آزاداندیشی؛ منتها آزاداندیشی غیر از ولنگاری است، غیر از اجازه دادن به دشمن است که از دالان آزاداندیشی و آزادعملی بخواهد ضربه بزند.۱۳۹۵/۰۶/۰۳

در فضای آزاداندیشی باید به دو نکته توجه داشت :

1️⃣ در فضای آزاداندشی نباید حرف ما خواسته ی دشمن باشد که از زبان ما و به بهانه آزاداندیشی بیان می شود .

2️⃣ آزاداندیشی هرگز بر شرع و قانون اساسی مقدم نیست .

لذا آزاداندیشی به معنای نقض حدود الهی نیست.
به معنای خودزنی و ضربه زدن به هویت دینی وملی نیست .

اما مدیریت غلط وکالای نامناسب به این ولنگاری دامن می زند
پوشش بیان کننده یک اندیشه است
امروز وقتی دختر ایرانی که تمایل به یک سبک پوشش نامناسب دارد به بازر برود انتخاب های زیادی برای خرید خود دارد.
این یعنی شما تمام زیرساخت ها وبستر را برای ولنگاری و یک ضد ارزش آماده کردی و اگر از مسئولین و مروجین این اشتباه هم سوال شود احتمالا یکی از جواب ها این است که مردم آزاد هستند که پوشش خود را آزادانه انتخاب کنند

 

کلام انقلابی در دل ایده‌ی اصلاحی

یک مصلح اجتماعی ناگزیر است از آنکه به اندیشه و باور جامعه بپردازد. اگر قرار است اصلاحی را شکل‌دهی کند، ناچارا باید از اندیشه شروع کند. بدون تغییر در باور و اندیشه، هیچ تغییری در رفتار و کردار رخ نمی‌دهد و به تبع آن اصلاحی هم به وجود نمی‌آید.
اگر خلأ در حیات امروزین مشاهده می‌شود، ولو این خلا در بُعد رفتار و کردار باشد، این ناشی از خلأ جدی در اندیشه است؛ لذا برای پرکردن این خلا باید به سراغ ریشه آن یعنی اندیشه رفت و خلا اندیشه‌ای را پر کرد تا سرریز آن به رفتار و کردار باعث اصلاح حیات شود.

با توجه به اهمیت اندیشه در حیات امروزین، جایگاه کلام مشخص می‌شود. آن کلامی که قرار است به پخت و پز اندیشه‌ بپردازد. متکلم مواد اولیه را از تراث می‌گیرد و در آشپزخانه کلام یک طعام از جنس اندیشه برای جامعه فراهم می‌کند. طعام برای جامعه‌ای تهیه شده است که قبل از شروع به آشپزی، آن جامعه رصد شده است و نیاز‌های آن دیده شده و براساس آن مواد اولیه تهیه شده است و پخت و پز آن اندیشه نیز براساس رصد جامعه است.

چرا کلام؟

آیا کلام انقلابی را -با تعریف دقیقش- به عنوان ایده اصلاحی پذیرفته ایم؟

وقتی سخن از ایده اصلاحی باشد، سوالات متعددی به ذهن می رسد:

  • این تشخیص از کجا آمده است؟
  • ابعاد این انتخاب چیست؟
  • چه آثار و نتایجی دارد؟
  • ایده های بدیل و جایگزین چیست؟

پذیرش کلام انقلابی به عنوان یک ایده اصلاحی، بسیار تامل برانگیز است. اولین سوال این است که «چرا کلام؟!»

آیا واقعا مزیت نسبی حوزه های علمیه شیعی کلام است؟ دانش های دیگر اقتدار بیشتری ندارند؟ مثلا چرا ایده اصلاحی امتداد حکمت نباشد؟ یا چرا از احیای حکمت علمی به عنوان یک نسخه بهره نبریم؟ یا چرا از اخلاق توقع اصلاح جامعه را نداشته باشیم؟

شاید پاسخ به این سوالات قدری راحت باشد، اما وقتی پای فقه به عنوان قله دانش های حوزوی به میان بیاید، بحث سخت تر می شود.

اقتداراتی که فقه اسلامی در طول تاریخ کسب کرده، بسیار بیشتر از دانشی مانند کلام است. از پیچیدگی ها و ظرافت های حرفه ای فقه، می توان استفاده کرد. و به عنوان یک ایده اصلاحی از دانش فقه بهره برد. حتی برای تعمیم مسائل فقه، می توان از اصطلاحات مشهوری مانند فقه اکبر و یا اصطلاحات جدیدی مانند فقه انقلابی، فقه پویا، فقه ناب و… کمک گرفت و روش و رویکرد فقهی مصطلح را در سایر ابواب نیز وارد کرد.

با این حساب، آیا نباید ایده اصلاحی ای که می خواهد به کمک جامعه امروز بیاید، ایده ای بر اساس دانش فقه باشد؟

به طور کلی دانش های حوزوی را به سه دانش عقاید، اخلاق و فقه تقسیم می کنند. عقاید به باورها و اعتقادات، اخلاق به ملکات و خصلت های درونی و فقه به رفتار و افعال بیرونی می پردازد. هر کدام از این دانش ها را می توان عام تر تعریف کرد، به گونه ای که تا حد خوبی سایر دانش ها را نیز پوشش دهد. و حتی شاید بتوان با تعاریفی عام از هر سه دانش، حوزه آن ها را منطبق بر هم کرد. البته با رویکردهایی متفاوت. رویکرد کلام، اندیشه ای و ذهنی است. رویکرد اخلاق، بیشتر ناظر به ملکات درونی و ارزش ها است و رویکرد فقه به رفتارها و اعمال خارجی.

اما چرا کلام؟

وقتی کلام را به عنوان ایده اصلاحی بر می گزینیم، یعنی انتخاب کرده ایم که ایده اصلاحی ما ناظر به اندیشه، باور و اعتقادات است. حتی اگر گاهی وارد حوزه مسائل اخلاق و فقه شویم.

این انتخاب، گزارش از یک قضاوت درباره انسان می دهد. قضاوت ما درباره منزلت و جایگاه اندیشه در شخصیت انسان. وقتی برای اصلاح، کارهای اعتقادی و اندیشه ای برگزیده می شود، یعنی در تاثیر و تاثر بین رفتار و اخلاق و اندیشه، ما سهم اندیشه را پررنگ تر و قوی تر می دانیم. و اگر به سراغ فقه به عنوان یک ایده اصلاحی برویم، یعنی تاثیر رفتار بر عقیده را پررنگ می کنیم.

البته که همه این ساحت ها بر هم موثر هستند و نفس انسان دارای همه این حوزه ها به صورت یک جا است، اما این انتخاب نشان می دهد که در اندیشه مصلحان اجتماعی، کدام ساحت مقدم است.

 

رابطه دوسویه میان دانش و گستره های اجتماعی و زیست بوم های اجتماعی و فرهنگی

 

    • اساسا میان دانش و گستره های اجتماعی و زیست بوم های اجتماعی و فرهنگی یک رابطه دوسویه وجود دارد.
    • اندیشه ها و ایده های ابتدایی بشر در هر حوزه معرفتی وقتی به یک قوام و ثبات نسبی می رسد و میان آن ها یک رابطه ای شکل می گیرد به نحوی که میتوان به مجموع آن گزاره های قوام یافته یک هدف واحدی را نسبت داد، می توان ادعا کرد که دانشی در آن حوزه معرفتی شکل گرفته است.
    • اما مسئله این است که آن گزاره های ابتدایی، چگونه تبدیل به دانش می شوند؟ یعنی چه فرآیندی سبب قوام آن گزاره ها شده و در نهایت حال دانش را برای آن ها ایجاد می کند؟
    • در این جا میان دانش و زیست بوم های فرهنگی یک رابطه دوسویه قرار دارد، اساسا هر اجتماعی برای این که بتواند خود را گسترش دهد، نیازمند منبعی است که بتواند مسائل آن را پاسخ دهد. از این جاست که نیاز بشر و گستره های اجتماعی به امر دانش ایجاد می شود. و بنابراین به میزان مسئله های یک گستره اجتماعی، و تنوع مسائل آن زیست بوم فرهنگی و اجتماعی، دانش ها تشکیل شده و بسط و گسترش می یابند.
    • پس همان طور که در ابتدا بیان شد، به همان میزان گستره های اجتماعی، برای بسط خود، نیازمند دانش ها هستند، دانش ها نیز، برای ایجاد و بسط و امتداد خود، وابسته به زیست بوم های فرهنگی و اجتماعی گستره های اجتماعی هستند.
    • فلذا فرایند تولید دانش از صدر تا ذیل، وابسته به زیست بوم های فرهنگی و اجتماعی است، چه در ایجاد مسئله و چه در بسط و امتداد آن و چه حتی در قوام و ثبات پاسخ های مسائل و ایجاد یک رابطه میان آن ها، همه و همه این ها در گرو رابطه میان دانش ها و زیست بوم های فرهنگی و اجتماعی می باشد.