تحقق مردم سالاری در گرو بسط آزاد اندیشی ست

چطور از آزاد اندیشی به مردم سالاری می رسیم؟
ما از آزاد اندیشی چه می خواهیم؟قطعا آزاد اندیشی هدف متعالی نیست و قطعا وسیله است.وسیله چی هست؟
وچطور میخواهیم حق را گسترش دهیم؟یه مطلب مفید یادم هست که در مناظرات کسی که حق با اوست هیچ وقت از جدل کردن نمی ترسد.اصلا او ست که باید با پیش فرض های طرف باطل مقدمات را می چیند و چون نتیجه ندهد حق اثبات می شود.
اصولاً در جامعه ای که گرایش به باطل است باید در وجود آزاد اندیشی در آن جامعه شک کرد.اینکه همه صدا ها و نظرات صحنه را شلوغ کرده باشند تا حرف حق را ضعیف جلوه دهند خود از موانع آزاد اندیشی است.
تکثر در آراء و اختلاف بالا نشانه های آزاد اندیشی نیست! بلکه منطق برخورد با نظرات جدید و تحلیل آن و استقبال از سوال و پرورش روحیه پرسش و حریص بودن در دانستن و تعلم نشانه های بارز آزاد اندیشی است.
جامعه‌ای که اخوت درونش شکل گرفته باشد قطعا این آرامش حاصل از اخوت، کمک کار آزاد اندیشی است.
آزاد اندیشی حاصل باعث ارتقاء تفکر عمومی می شود. و رشد آگاهی مردم و رشد تفکر قطعا مردم سالاری را محقق می سازد.
تحقق مردم سالاری هدفی است که تنها به وسیله آزاد اندیشی حاصل می شود.

آزاداندیشی یا گفتمان پیشرفت؟

یکی از سوالاتی که در مورد ضرورت آزاد اندیشی مطرح است این است که با توجه مقتضیات زمانه لازم است وقت بسیاری را صرف ترویج آزاد اندیشی کنیم؟ امروز کشور دست ماست و می توانیم با گفتمان سازی قیام جوانان را رقم بزنیم و پیشرفت را حاصل کنیم. این راه بسیار سریع تر و سهل تر از این است که به همه مردم بگوییم فکر کنند و حرف بزنند و تا بعد قیام کنند و پیشرفت را حاصل کنند.

پاسخی که به ذهن حقیر می رسد این است که
اولا این ادعا که گفتمان سازی قیام سریعتر و سهل تر از گفتمان سازی آزاداندیشی است خودش محل بحث است.

ثانیا اگر قبول داشته باشیم که مردم سالاری هم هدف است و هم مسیر و آزاداندیشی را نیز به عنوان یکی از عناصر مردم سالاری بپذیریم، خود آزاداندیشی هدف است. یعنی آزاداندیشی علاوه بر اینکه میخواهد پیشرفت را محقق کند، خودش نیز پیشرفت و هدف است و باید محقق شود. لذا بحث فقط این نیست که چه طور پیشرفت را محقق کنیم. اگر مردم سالاری را پیشرفت میدانیم خود مردم سالاری نیز باید محقق شود.

ثالثا آزاداندیشی فقط برای ارائه مسیر صحیح به مردم نیست آزاداندیشی برای کشف مسیر صحیح نیز هست. همه پیشرفت ها از مسیر تولید علم میگذرد و تولید علم حقیقی نیز با آزاداندیشی محقق میشود. از گفتمان سازی نهایتا در جایی می شود استفاده کرد که مسیر صحیح در دست است و می خواهیم مردم را پای آن کار بیاوریم. لکن در بسیاری از نقاط هنوز نمی دانیم مسیر صحیح کدام است و میخواهیم حقیقت را کشف کنیم. در اینجا دیگر گفتمان سازی جواب نمی دهد باید آزاداندیشی حقیقت را کشف کرد.

رابعا قیامی که مردم رقم میزنند نیز مشکک است. وقتی گفتمان چیزی را بالا می آوردید به سطحی از قیام برای آن مسئله دست میابید. لکن وقتی گفتمان آزاداندیش را بالا می آورید، حل مسئله و کشف حقیقت تبدیل به فرهنگ جامعه میشود، در این صورت به یک جامعه قیام کرده دست خواهید یافت که در همه عرصه ها قائم است.

خامسا خلاف ادعا که فضای کنونی را فضایی آزاداندیشانه تصویر میکند که آماده ی شنیدن است و به راحتی به صحنه می آید، فضای کنونی به شدت بسته است. گفتمان رقیب ذهن انسان ها را فتح کرده و اجازه تحرک به شما نمی دهد. تا جایی که با فتح اذهان یک شخص عادی را تبدیل به قاتل حزب اللهی ها میکند. در فضای به شدت بسته اول باید ابتکار عمل را به دست گرفت و فضا را برای شنیده شدن حقیقت باز کرد و الا گفتمان پیشرفت هم شکل نخواهد گرفت. این مهم فقط به دست آزاداندیشی محقق خواهد شد.

آزاد اندیشی دری که از آن هزار در باز میشود – عبور از آزاد اندیشی برای هیچ عاقلی ممکن نیست

بسم الله الرحمن الرحیم

 

وقتی به وزن کشی راهبردی آزاد اندیشی میپردازیم رفته رفته برای ما روشن میشود که کمتر پدیده ای را با این سطح از غنای راهبردی می توانیم سراغ بگیریم.

به عنوان مثال در مباحث اخیر و همان طور که در یادداشت قبل نیز اشاره شده بود به نقش بسزای آزاد اندیشی در تولید علم توجه کردیم و تا حدودی نشان دادیم که اگر نخواهیم کمّا و کیفا به سطح پایینی از تولید علم اکتفا کنیم ناگزیر از سطوح بالای آزاد اندیشی هستیم. به نحوی که حتی تمامی اقشار و بلکه آحاد مردم به تمامی یافته های خود به چشم بهره ای از حقیقت بنگرند و آن را شکوفه ای در باغ تولید علم بدانند.

به عبارت دیگر تولید انبوه دانش جز از همین طریق دست یافتنی به نظر نمیرسد.

اما در کنار مطلوبیت اصل تولید علم، خود تولید علم طریقی راهبردی در راستای یک امر بسیار مهمتر است به نام پیشرفت.

حضرت آقا میفرمایند ما در بررسی پیشرفت از هر راهی که میرویم به علم میرسیمو علم کلید پیشرفت است.

حال با ضرب این حقایق در یکدیگر، وزن تولید انبوه علم چقدر است؟ وزنش به اندازه ی پیشرفت گسترده و سریع است… حال اگر تولید انبوه دانش چنین وزنی داشته باشد، وزن آزاد اندیشی که به نظر طریق منحصر این مساله میرسد چقدر خواهد بود؟

 

در کنار این مساله باید اضافه کنیم که حضرت آقا جانمایه یا همان روح پیشرفت حقیقی (در مقابل غیر حقیقی) و همه جانبه (در مقابل غیر همه جانبه) را اراده ی ملی میدانند. اگر روح پیشرفت اراده ی ملی باشد، واقعا چگونه ممکن است بدون آزاد اندیشی، یک ملت به نحو فزاینده و دائمی در حال اراده های رو به جلو باشند؟

اگر دائما حق مدار باشند، از آن چه حق یافته اندش کوتاه نیایند، بر روی آنچه که خطا یافتندش توقف نکنند و دائم عطش دانستن پاسخ سوالات خود را داشته باشند و خود را ارزیابی کنند و … تراز جدیدی از پیشرفت خیره کننده را به نمایش گذاشته اند.

 

با این حساب ها می توان گفت آزاد اندیشی دری است که از آن هزار در باز میشود…

و با این حساب ها، عبور از آزاد اندیشی برای هیچ انسان عاقلی که به پیشرفت فکر میکند شدنی نخواهد بود.

ولایت و اخوت، پی و بن مایه اندیشه توحیدی و گفتمان جامع

بسم الله الرحمن الرحیم

  • هر نظام اجتماعی از یک رابطه طولی و یک رابطه عرضی تبعیت می کند. در نظام اجتماعی که اسلام رقم می زند، رابطه طولی توسط ولایت و رابطه عرضی توسط اخوت تامین می شود.
  • در طرح ایده فرهنگی مادر استاد فلاح، شاید بتوان این گونه ادعا کرد که وقتی در لایه اندیشه پایه توحیدی قرار داریم اساسا به دنبال کشف رابطه طولی عالم هستیم لذا محوریت در این لایه با مقوله ولایت می باشد. و کار از ولایت الله شروع شده و تا ولایت مردم هم ادامه پیدا می کند. اساسا در این لایه به دنبال رابطه انسان با حق تعالی هستیم. و در طرح واره از حق تعالی تا مردم، توسط یک سلسله ای اتصال ایجاد شده است.
  • اما بعد از لایه اندیشه توحیدی، در لایه گفتمان جامع وارد بعد روابط عرضی نظام اجتماعی می شویم. در این لایه به دنبال نسبت انسان ها با یکدیگر و محیط پیرامون خودشان هستیم. لذا شاید بتوان این گونه ادعا کرد که همان طور که لایه اندیشه توحیدی، محوریت با ولایت می باشد، در لایه گفتمان جامع، محوریت با امر اخوت می باشد. فلذا اخوت به عنوان پی و بن مایه لایه گفتمان جامع می باشد.
  • با این توصیح اخوت نقش اساسی و اصلی در لایه گفتمان جامع دارد.
  • زندگی گرایی یعنی سبک زندگی، با این توضیح اساسا سبک زندگی پیشنهادی براساس اخوت می باشد و در زندگی گرایی به دنبال بسط اخوت در جامعه هستیم.
  • آزاداندیشی هم یکی از تعینات آن سبک زندگی می باشد. که البته این سبک زندگی تعینات و تجسدات مختلفی خواهد داشت اما به سبب اهمیت آزاداندیشی در شرایط فعلی به عنوان یکی از مولفه های گفتمان جامع قرار خواهد گرفت.
  • پس همان طور که بیان شود ولایت به عنوان محور روابط طولی نظامات اجتماعی پی و بن مایه لایه اندیشه توحیدی می باشد و اخوت به عنوان محور روابط عرضی نظامات اجتماعی نقش پی و بن مایه را در لایه گفتمان جامع ایفا می کند.

نبرد با هیاهو

نوع مواجهه با هیاهو
در عرصه های متعددی چون علوم شناختی، رسانه و تربیت این پرسش مطرح میشود که در قبال تهاجم هایی که از جنس مطلوب ما نیست، ما دفاع و تهاجمی از جنس خود داشته باشیم یا مقابله به مثل نموده و پاسخی از جنس طرف مقابل تولید کنیم ؟
به عنوان مثال در شرایطی که جبهه باطل برای تبیین ایده های مطلوب خود از قوه وهم استفاده میکند، طرف حق که هویت خود را عقلانی تعریف کرده است، لازم است در همین بستر عقلانیت قعالیت کند یا اینکه تولیداتی با هویت وهمی داشته باشد ؟
در قالب علم منطق نیز میتوان این پرسش را توضیح داد به این نحوه که اگر مخاطب جدل میکند، باید با او جدل کرد یا میتوان با برهان پاسخ گفت ؟

هنر دین و رجال دین این است که از همان جایی که مکلف ایستاده به آسمان پل میزنند و حتی حیوانی ترین امیال انسان را دستاویزی برای رشد و تعالی قرار میدهند، چه اینکه هر میلی که در او هست، ریشه ای در تکوین الهی دارد !

مواجهه حضرت آقا با هیاهوی مطالبه آزادی اندیشه و آزادی بیان ، یک نمونه موفق از همین راهبرد کارآمد است که خداوند به انبیا و اولیای خویش تعلیم داده است. البته فهم و اجرای راهبرد توسط ایشان به معنای موفقیت آن در صحنه اجرا نیست، چرا که صحنه اجرا از آن یک فرد نیست و با حرکت تک تک نیروهاست که به راه می افتد.

ابتدا این هیاهو با همه دروغ ها و ناخالصی هایش شنیده میشود، به خوبی شناخته میشود و در مرحله بعد وجه فطری آن تمییز می یابد و تقویت شود و اساسا همین شعار و هیاهوی بی پایه اما با ریشه های مبهم فطری، به نفع شعار های واضح فطرت الهی انسان مصادره میشود و به شعاری برای مقابله با همان هیاهو تبدیل میشود.

صدا شو، رسا شو، از آن خدا شو
در این های‌وهوها، هُوَ الحق هُوَ الهُو

مختصات راهبری آزاداندیشی یعنی چه؟

وقتی به آزاداندیشی به عنوان یک پدیده‌ی راهبردی نگاه می‌شود؛ برای اینکه وزن راهبردی این پدیده را متوجه بشویم لازم است بدانیم این راهبرد چه اهدافی را در نظر گرفته است و همچنین این اهداف چه جایگاه و اهمیتی دارند.

به عبارتی هنگامی که بحث از مختصات راهبردی آزاداندیشی می‌شود، در واقع می‌خواهیم وزن راهبردی آزاداندیشی را مشخص کنیم. اینکه آزاداندیشی به عنوان یک پدیده‌ی راهبردی چه اتفاقاتی را رقم می‌زند؛ که البته بعضی از این مختصه‌هایی که مطرح شده است را هم ادعا می‌شود که مسیر انحصاری تحقق آن آزاداندیشی است؛ به عنوان نمونه انقلابی‌گری است که ادعا شده است رابطه تساوی با آزاداندیشی دارد؛ یعنی اگر می‌خواهید انقلابی باشید، انقلابی به معنی واقعی، این انقلابی‌گری با آزاداندیشی گره خورده است.

لذا می‌توان گفت بیان مختصات راهبردی آزاداندیشی، برای آن است که ما بتوانیم وزن راهبردی آزاداندیشی را درک کنیم. بنابراین برای درک کردن وزن راهبردی آزاداندیشی، باید به هر یک از مختصاتی که بیان شده است توجه شود و اولا درجه اهمیت خود آن مختصه دریافت و درک شود و دوما پیوند و رابطه بین آن مختصه و آزاداندیشی به عبارتی اینکه راه رسیدن به این مختصه، آزاداندیشی است و سوما اینکه این راه، انحصاری است و به غیر از این راه یعنی آزاداندیشی نمی‌توان به این مختصه دست یافت. هر چند شاید بتوان در مورد سوم -انحصار- اشکالاتی کرد ولی دو مورد اول و دوم؛ یعنی درجه اهمیت و ارتباط هر مختصه با آزاداندیشی و اینکه آزاداندیشی راه رسیدن به آن است، انکارپذیر نیست.

آیا کم شدن تأکید رهبری بر مقوله آزاداندیشی دلیل بر کم شدن ورزن راهبردی آن در اندیشه ایشان است؟ (1) – تأکید با تکرار یا محتوا؟

ادبیات آزاداندیشی از اوایل دهه 80 در بیانات مقام معظم رهبری بسیار پر رنگ به کار رفته و به زبان ها و ادبیات های مختلفی برای راه افتادن این بحث در جامعه مورد تأکید و توضیح ایشان قرار گرفته است.

در طول دو دهه گذشته تأکید ایشان بر این مقوله فراز و فرودهایی داشته است، در نقطه اوج در همان سال 1381 است که بیشترین بیان و تأکید را ایشان بر این مطلب دارند، نقطه اوج دوم سال 84 یعنی ابتدای دولت نهم و نقطه اوج سوم سال 91 است که ایشان نشست های اندیشه راهبردی را راه اندازی کردند!

وقتی که از آزاداندیشی به عنوان یک ضرورت راهبردی برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی سخن به میان می آید، برخی این فراز و فرود نقطه تأکید را دلیل بر مقطعی بودن این بحث در نظرگاه ایشان می گیرند، و می گویند که اگر این بحث همچنان یک ضرورت راهبردی برای پیشبرد انقلاب اسلامی باشد، باید ایشان همچنان نقطه تأکید را بر این بحث نگه می داشتند.

نکته ای که اینجا می شود بیان کرد این است که معیار اولویت راهبردی داشتن یک ایده و اندیشه در نظرگاه رهبر یک انقلاب چیست؟ آیا صرفاً با تکرار نشدن یک محتوا می توان به از اولویت افتادن آن حکم کرد؟

به نظر می رسد این نکته درست باشد که تکرار و تأکید زیاد بر یک مطلب نشان دهنده اهتمام و جدیت رهبر انقلاب بر آن مطلب است، ولی برای تشخیص وزن راهبردی یک سخن تنها راه فهمیدن تکرار و تأکید نیست. بگذریم که بعضی مواقع یک سخنی به خاطر اهمیت مقطعی که پیدا می کند و به خاطر شرایط خاصی که در آن قرار می گیریم، مورد تأکید و تکرار بیشتری قرار می گیرد، نه اینکه لزوماً آن سخن دیگر سخن یک شما در نظام فکری و طرح راهبردی شما باشد. مثلاً از تأکید بیشمار رهبری بر بحث اقتصاد در سال های اخیر، و کم شدن این نسبت در بحث های فرهنگی نمی توان این نتیجه را گرفت که اساساً در نظرگاه رهبر انقلاب اقتصاد بر فرهنگ مقدم است، و اساساً اقتصاد یک امر راهبردی تری نسبت به فرهنگ است.

یکی از نکاتی که برای تشخیص وزن راهبردی یک سخن یا اندیشه به کار می آید، غیر از تکرار، محتواهایی است که در آن موضوع بیان شده است، مثلاً اگر یک رهبر اجتماعی و اندیشمند دینی یک بار هم یک مطلبی را بگوید ولی محتوای بیان این باشد که سخن اصلی ما و حرف اصلی ما برای جهان امروز این است، این تصریح و قوت در محتوا برای راهبردی بودن آن سخن کفایت می کند ولو همین یک بار هم بیان شده باشد.

مثلاً اگر رهبر انقلاب در یک تحلیلی «چالش با نظام سلطه» را حرف اصلی جمهوری اسلامی و جایگاه مهم ما در این برهه تاریخی به لحاظ آرمانی تحلیل کنند، ولو اینکه کلید واژه دیگر توسط ایشان تکرار نشود، خود نشانگر این است که چقدر وزن راهبردی این اندیشه نزد ایشان بالاست.

«در نگاه آرمانى، جايگاه ما از لحاظ ديد تاريخى و جغرافيايى و جغرافياىِ سياسى كجاست؟ ما به‌عنوان ايرانِ جمهورى اسلامى، حرفمان در دنيا چيست؟ در جمله‌ای كوتاه، جاى ما به چالش كشيدن زشتى‏ها و سختى‏ها و دردمندى‏هايى است كه از سلطۀ زر و زور و حاكميت فساد مالى و قدرت، در دنيا و در سطح بين‏المللى به وجود آمده است؛ اين را دست كم نگيريد

چه کسی مى‏خواهد با اين‏ها مواجه شود؟ يک انسان، يک حزب و يک مجموعه نمى‏تواند. آن چيزى كه مى‏تواند در مقابل اين امواج كُشنده و كوبنده بايستد، يک هويت عظيمِ جمعىِ بين‏ المللى است.

امروز اين هويت عظيم جمعى و بين‏المللى در حال شكل گرفتن است؛ محورش هم نظام جمهورى اسلامى است. روى اين‏ها تأمل كنيد؛ اين‏ها چيزهاى قابل عبور و آسانی نيست. علت شلاق‏هايى هم كه بر پيكر تأثرناپذير جمهورى اسلامى پى‏درپى وارد مى‏كنند، همين است؛ چون ما ايستاده‏ايم؛ ايستادن اميدوارانه؛ نه ايستادن نوميدانه.» [بيانات در ديدار جمعى از دانشجويان برگزيده و نمايندگان تشكل‏هاى دانشجويى (24/07/1384).]

حال اگر رهبر معظم انقلاب پیشرفت کشور به سمت اهداف خود را به صراحت به تولید علم گره بزنند و تولید علم را نیز متوقف بر آزاداندیشی بدانند، آیا همین سخن برای وزن راهبردی داشتن این اندیشه کافی نیست؟

«آزاداندیشی خاصیت علمی بودن است و تحجر در میدان علم، اصولاً معنا ندارد»(1389/8/2)

«اگر بخواهيد از لحاظ علمى پيش برويد، بايد جرأت نوآورى داشته باشيد. استاد و دانشجو بايد از قيد و زنجيرۀ جزمى‏گرىِ‏ تعريفهاى علمىِ القاءشده و دائمى دانستن آن‏ها خلاص شوند»(1379/12/9)

یا اگر رهبری خلاصه همه هدفهای ملت ایران را در مفهوم پیشرفت متجلی بدانند،[1] و روح پیشرفت را اراده ملی و رشد اجتماعی مردم بدانند[2] و این رشد اجتماعی را بدون آزاداندیشی غیر ممکن بدانند، آیا اثبات کننده وزن راهبردی بسیار بالای این اندیشه نزد ایشان نیست؟

«آزادی یکی از بزرگترین نعمتهای الهی است که یکی از شعبش آزاداندیشی است. بدون آزاداندیشی، این رشد اجتماعی، علمی، فکری و فلسفی امکان ندارد»(1385/3/29)

 

پانویس:

[1] «گر بخواهیم هدف‌های ملت ایران را در یک مفهوم خلاصه کنیم که بتواند تا حدود زیادی خواسته‌های عمومی کشور و ملت را بیان کند و آن را در بر بگیرد، آن مفهوم کلیدی عبارت است از پیشرفت؛ منتها با تعریفی که اسلام برای پیشرفت می‌کند»(19/7/91)

[2] «ارادۀ ملی جان‌مایه پیشرفت همه جانبه و حقیقی است»(بیانیۀ گام دوم انقلاب).

 

#یاداشت_347

14010926

رابطه بین گفتمان سازی و آزاداندیشی

رابطه بین گفتمان سازی و آزاداندیشی

میثم پیمانجو

گفتمان سازی چه رابطه ای با آزاداندیشی دارد؟ ایا آزاد اندیشی یک مفاد گفتمانی است همچنان که پیشرفت یک مفاد گفتمانی است؟ ایا ازاد اندیشی یک راه است در برابر گفتمان سازی؟ ایا اگر آزاد اندیشی نباشد گفتمان سازی میتواند تحقق پیدا کند؟

گفتمان سازی راهی است برای ایجاد یک ذهنیت عمومی فراگیر و گفتمان یک شبکه ای از مفاهیم است که مردم آن را قبول میکنند و با آن می اندیشند. فرق بین گفتمان و گفتمان ساری در ایجاد و اغدام است.

حال سوال اینجاست که آیا گفتمان سازان جامعه مفری از آزاداندیشی دارند؟ به عبارت دیگر این جامعه تصمیم ساز واراده ساز چگونه باید اراده ها را بسازند؟ ایا برای ساختن اراده ها به ضرورت باید ذهنیت مردم با آزاد اندیشی انسی گرفته باشد تا اراد ها جهت قیام برای ساختن ایران شکوفا شود؟

به چند نکته باید دقت کرد

  1. آزاداندیشی ذیل یک گفتمان متناقض است. اگر ما بپذیریم که قابلیت درک بیرون از گفتمان ها را داریم انگاه باید بپذیریم که ازاد آندیشی یعنی برون رفت از وضعیت گفتمانی . اگر تمدن غرب یک ذهنیت عمومی فراگیر در ساحت وهم برای بشر ساخته فقط ابرمردانی آزاد اندیشند که پا را فراتر از این کفتمان گذاشته و به گونه و زیست دیگری فکر میکنند. و این بدان معنا است که آزاد اندیشی راهی برای رسیدن به حقیقت است.
  2. گفتمان سازی از جنس روش است. هر ایده ای برای تحقق خود باید از روش گفتمان سازی استفاده کند. و این گفتمان سازی به گونه های مختلفی میتواند محقق شود.مثلا الگو سازی یک گونه ازمدل های تحقق گفتمان سازی است همچنان که کنش سیاسی نیز مدل دیگری است.
  3. آیا ازاد اندیشی از جنس روش است؟ به نظرمن پاسخ سوال مثبت است.
  4. سوال بعدی این است که بین دو روش آزاد اندیشی و گفتمان سازی باید یکی را پذیرفت؟ برداشت حقیر این است که هر کسی که میخواهد روش گفتمان سازی را پیگیری کند در مرتبه قبل باید راه آزد اندیشی را طی کرده باشد. به عبارت بهتر این ها دو روش در عرض هم و درمقابل هم نیستنند بلکه در طول یکدیکر قرار دارند.
  5. سوال بعدی این است که بدون آزاد اندیشی اساسا مرردم سالاری امکان تحقق دارد؟ باز برداشت حقیر آنست که خیر. تنها راه رسیدن به مردم سالاری عبور از سد دگماتیسم است. آزد اندیشان سالاری خواهند کرد و کسانی که به این مقام نرسیده اند پیروی بیش نیستند. فقط باید توجه داشت که در این معنا آزاد اندیشی از جنس روش نیست. یک کمال ضروری و مقدم برای رسیدن به مطلوب نهایی یعنی مردم سالاری است. همچنان که اخوت و زندگی گرایی مقدم و ضروری هستنند.
  6. با توجه به نکته بالا باید گفت در اینجا مفاد گفتمانی مردم سالاری از جنس آزاد اندیشی است. اگر به این نتیجه رسیده ایم که مردم سالاری باید و ضرورتا تبدیل به یک ذهنیت عمومی بشود باید مفاد آن را شرح دهیم.باید مفادی را بازگو کنیم که امکان تحقق مردم سالاری را به وسط می اورند. ما معتقدیم یکی از این مفاد آزاد اندیشی است. در نتیجه مخالف دعوی ما باید ادعا کند که آزاد اندیشی جزو مفاد گفتمانی مردم سالاری نیست.
  7. در نتیجه این ادعا که اصلا آزاد اندیشی در نظام اولولیت جامعه قرار ندارد یا از لحاظ راهبردی پرداختن به آزاد اندیشی در موقعیت فعلی اشتباه است ، رد میشود. زیرا دعوی با کسی بود که قبلا مردم سالاری را عطش عصری میدانست.