نوری در تاریکی (تلاش اندکی برای شناخت شخصیت امام خمینی) ۵

بسم الله الرحمن الرحیم

مجال دیگری که در آن از شخصیت حضرت امام سخن به میان آمد، در جلسات جمع بندی دوره مجازی کلام انقلابی، بخش اندیشه اجتماعی بود.

جناب استاد در یکی از جلساتشان این بیان را از حضرت آقا نقل میکنند که ایشان فرموده اند که : شخصیت امام خمینی عین انقلاب اسلامی است.

همه ما اولا از کنار این جمله خیلی عادی عبور میکنیم و آن را یک جمله ی مدح آمیز واضح تصور میکنیم؛ اما وقتی به آن دقت میکنیم متوجه میشویم که اصلا برایمان واضح نیست و توضیح چندانی نمی توانیم برای آن بدهیم.

من اتفاقا همین جمله را دستمایه ی تمرکز و تعمق جلسه مان قرار دادم و از حضار دعوت میکردم تا هر چه میفهمند راجع به این جمله بگویند؛ واقعا کار آسانی نبود؛ اول کار البته همه حس میکردند مداقه ی بی جایی است و یک جمله ی عادی از جملات آقاست در مدح امام و چیز خاصی پشت آن نیست؛ شاید برداشتی شبیه برداشتی که از جمله ی « انقلاب بی نام خمینی شناخته نیست.» که حضرت آقا فرموده بودند؛ یعنی دلالتش به این است که امام در انقلاب نقش بسزا و بی همتایی داشته است! وقتی میگوییم شخصیت امام خمینی عین انقلاب اسلامی است، برداشتی شبیه همین که انقلاب از نام امام خمینی جدا شدنی نیست به ما دست میدهد.

کمی که مداقه بالاتر رفت و با اندکی دقت مشخص شد که این ها مثل هم نیستند گرایشات رفت به سمت اینکه منظور این است که انقلاب مبتنی بر اندیشه های امام خمینی شکل گرفته است. عبور از این برداشت اصلا کار سهلی نبود؛ حضار میگفتند منظور همین است و حتی سعی میکردند صحت این جمله را با تکیه بر مبانی فلسفی و چیستی اندیشه و تاثیر اندیشه بر فعل و … توضیح دهند؛ شاید تا حدودی هم بی راه نمیگفتند! اما باز هم بنده تقاضای مداقه ی بیشتر کردم که آیا واقعا دقتی در این جمله نیست؟ و تفاوتی بین این دو گزاره نیست که انقلاب عین شخصیت امام خمینی است و این جمله که انقلاب مبتنی بر اندیشه های امام خمینی است؟

دوستان رفته رفته تصدیق میکردند که چیز دیگری منظور حضرت آقاست!

 

اما تلاش ما برای اینکه دقیقا این مساله را تصور و تصدیق کنیم چندان منتهی به نتیجه نبود و فرصتمان هم اندک بود…

 

اگر مجالی بود اندکی از آن برداشت اولیه ای که بعد از تصدیق خاص بودن جمله داشتیم می نویسم.

«مردم‌گرایی‌» را با «آزاداندیشی» بیاب؛ نه با «دموکراسی»

غرب می گوید ما سراغ مردم رفته ایم. می گوییم چطور؟ می گویند دموکراسی. مردم گرایی یعنی دموکراسی. راهی برای احترام به مردم جز دموکراسی نیست.

گاهی که می گوییم جمهوری، می گویند همان ترجمه دموکراسی است دیگر. چرا خودتان را گول می زنید. چون ادبیاتی خارج از دموکراسی برای حمایت از مردم تولید نشده، تا تعبیر مردم گرایی می کنیم، می گویند «همان دموکراسی را می خواهید بگویید. این از کم سوادی شما است که خیال می کنید مردم گرایی غیر دموکراسی است.» چه باید کرد. تولید ادبیات جدید نیاز دارد.

ما می دانیم مردم را در نظریه خود می خواهیم. احترام به مردم را. توجه کردن به مردم را. ارزشمند کردن مردم را. زنده شده اراده مردم. می خواهیم اراده انسان ها پررنگ شود.

چرا خودمان را گول بزنیم، خوب می دانیم که در دموکراسی هم نهایتا مردم را صفر و یکی می بینند. یک پرسش. و توقع پاسخ های دوگانه مثبت و منفی. برای اینکه به رأی مردم برسیم، باید ببینیم که اکثریت کدام پاسخ را داده اند. این هم شد توجه به مردم!

اما سؤال ما این است: واقعا نمی توان بیشتر از این توجه به مردم کرد؟

این رأی گیری ها که مردم بیایند رأی بدهند و بروند، توجه به مردم است؟ قطعا نسبت به الگوهای سابق، نظام پادشاهی، که مردم را به هیچ نمی گرفت، توجه بیشتری به مردم صورت گرفته، اما هنوز بی توجهی زیادی نسبت به مردم حاکم است. نظام مدرن اینطور می گوید که مردم بیایند رأی بدهند و بروند. ولی کار دست صاحبان مناصب باشد. پول و قدرت و اعتبار، دست صاحبان مناصب باشد.

چرا پول و قدرت و اعتبار را به دست مردم نمی سپاریم؟ چون مردم صلاحیت تصمیم گیری برای کارهای کشور را ندارند. این حرف تا حدی درست است. اما آیا همه مردم، با صفت مجموعی، هم صلاحیت کشورداری ندارند؟ اگر ندارند پس چرا رأی آنها را برای مشخص شدن مسیر کشور، بالا آوردیم؟ این الگوی دموکراسی، نشان می دهد که ما اتفاقا قائلیم مردم می فهمند. مردم صلاح کار را تشخیص می دهند، و رأی آنها به واقع و صحت نزدیک است.

اما وقتی آنها را صاحبان فهم می دانیم، پس چرا فقط در هنگام انتخابات، آنها را نیاز داریم؟ بعد از آن، وقتی که می خواهد برای روستا یا شهر تصمیم گیری شود، که مثلا این پل اینجا زده شود یا آنجا؟ یا مدل کشاورزی اینطور باشد یا آنطور؟ یا مدل تأمین دام اینطور باشد یا آنطور؟ یا مدل تجارت اینطور باشد یا آنطور؟ و… هر تصمیم گیری را مبتنی بر رأی آن فردی می دانیم که رأی آورده. بقیه هیچ!

آیا بقیه نظری مفید ندارند؟

خوب توجه شود که دو زمینه را از هم جدا کنیم، یکی هنگام شنیدن و بررسی است. در این زمینه، خوب است همه رأی ها شنیده شود و بهترین آنها، خود به خود بالا خواهد آمد. که با نرم افزار فعلی، خیلی اوقات اصلا طرح و ایده بسیاری از مردم، توسط دستگاه حاکمه اصلا شنیده نمی شود. زمینه دیگر، تصمیم گیری است. طبیعتا اینجا نیاز به وحدت داریم. اما وحدت را می خواهیم از خودرأیی و من رئیس هستم و تو نیستی، حاصل کنیم. نرم افزارهایی باید اینجا طراحی شود، که عملا هم وحدت باشد، و هم این وحدت با تصمیم گیری جمعی حاصل شود.

تا جای ممکن بتوانیم هم از نظرات همه استفاده کنیم، و بهترینشان را برگزینیم. و هم از اراده های مردم استفاده کنیم، و صرفا با جهت دهی آنها، به تحقق و انسجام آنها کمک کنیم، نه آنکه همه را سرکوب کنم، جز رأی رئیس.

این مدل مدیریت جامعه، نرم افزار می خواهد. دموکراسی نواقص زیادی نسبت به این خواست دارد. خیلی امکانات را در اختیار ما نمی گذارد.

آزاداندیشی می تواند از ظرفیت را برای ما ایجاد کند، که همه فهم ها شنیده شود، و بهترین آنها بالا بیاید.