نوشته‌ها

آزاداندیشی پاسخی به فطرت

آزاداندیشی یک پاسخ است .
سوال بعدی :
پاسخ به چه چیزی ؟ پاسخ درست یا غلط ؟
اگر با شواهد و استدلال های متعدد ، بگوییم انسان فطرتا آزاداندیش است. آنوقت این به آن معنا خواهد بود که آزاداندیشی دیگر یک قرارداد نیست، یک راهبرد نیست، یک ابزار نیست ! یک حقیقت است !

یک مقدمه
انسان امکان رشد دارد، انسان امکان خندیدن دارد، انسان امکان نطق دارد، انسان پرستیدن دارد، انسان امکان اندیشیدن دارد …
هر کدام از این امکان ها، یک نیاز ایجاد میکند.
و انسان به حکم امکانات بسیاری که دارد، بسیار نیازمند است !
پاسخ درست به هرکدام از این نیازها ، پاسخی است که نافی نیازهای دیگر نباشد !
پاسخ درست به نیاز انسان به شادی ، آن پاسخی است که نیاز انسان به غم را بدون پاسخ نگذارد !
شاید بتوان گفت که این قاعده در جسم انسان هم برقرار است. و داروی مناسب برای اصلاح سیستم اعصاب، دارویی است که سیستم گوارش را نابود نکند و …

ذی المقدمه
انسان امکان آزاداندیشی را داراست.
انسان نیاز به آزاداندیشی دارد.
پاسخ غلط به نیاز او ، مهمل گویی، آنارشیزم اندیشه ای ، مراء ، کشمکش، مکابره ، هرزه گویی ، کفرگویی ، فقدان منطق و مانند اینها هستند.
این پاسخ ها غلط هستند ، چون نیاز های دیگر انسان را خفه میکنند ! نیاز به نظم، نیاز به اقناع، نیاز به ثبات فکر ، نیاز به برادری ، نیاز به حل مسئله و در افقی بالاتر : نیاز به حقیقت و …
امروز همه ی این پاسخ های غلط، پر مفسده و ظالمانه را ، آزاداندیشی مینامند و ادعا هم دارند !

بررسی مرزهای آزاداندیشی

بررسی مرزهای آزاداندیشی در پاسخ حضرت آقا به نامه برخی از پژوهشگران حوزوی

اولین نکته ای که آقا می فرمایند، اینست که «این‌ ایده‌ها را تا لحظه‌ عملی‌ شدن‌ و ثمر دادن‌، هر چند دراز مدت‌، تعقیب‌ کنید.» و در ادامه می فرمایند در راه عملی شدن و ثمر دادن ایده های خودتان در موضوع آزاداندیشی، «نه‌ مأیوس‌ و نه‌ شتابزده» عمل کنید. یأس و شتابزدگی‌، دو آفتی است که باید در راه تحقق آزاداندیشی مدّ نظر داشت. سختی مسأله هم، در اینست، که از طرفی نباید مأیوسانه به صحنه بنگریم و أصلا در راستای نهادینه شدن آزاداندیشی حرکتی نکنیم و نه اینکه شتابزده بخواهیم بدون در نظر گرفتن واقعیت ها و موانع موجود، در زمانی کوتاه، بر منویات رهبری در این زمینه، جامه عمل بپوشانیم. «اما باید این‌ راه‌ را که‌ راه‌ شکوفائی‌ و خلاقیت‌ است‌ به‌ هر قیمت‌ پیمود.»
معظم له در ادامه می خواهند مرزهای آزاداندیشی را تبیین کنند و لذا، آنچه را که آزاداندیشی نیست، بیان می کنند:
«جمود و تحجر» و «خودباختگی‌ و تقلید»، دوگانه اولی است، که بیان می کنند، که هیچکدام راه صحیحی نیست؛ بلکه راه حل را،‌ «در نشاط اجتهادی‌ و تولید فکر علمی‌ و دینی‌» می‌دانند. پس از آن دوگانه هرج و مرج و دیکتاتوری را مطرح کرده و می فرمایند:«و آنگاه‌ که‌ نخبگان‌ ما نقطه‌ تعادل‌ میان‌ «هرج‌ و مرج‌» و «دیکتاتوری‌» را شناسائی‌ و تثبیت‌ کنند، دوران‌ جدید آغاز شده‌ است‌.»
در سومین بیان خود، می فرمایند:«آری‌، نباید از آزادی‌ ترسید و از مناظره‌ گریخت‌ و نقد و انتقاد را به‌ کالای‌ قاچاق‌ و یا امری‌ تشریفاتی‌، تبدیل‌ کرد چنانچه‌ نباید بجای‌ مناظره‌، به‌ جدال‌ و مراء، گرفتار آمد و بجای‌ آزادی‌، به‌ دام‌ هتاکی‌ و مسئولیت‌ گریزی‌ لغزید.»
به نظر می رسد کلیدی ترین جمله در این متن، بیانی باشد که می فرمایند:«آزادی‌ تفکر، قلم‌ و بیان‌»، نه‌ یک‌ شعار تبلیغاتی‌ بلکه‌ از اهداف‌ اصلی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ است‌.» و این بیان نشان می دهد که دعوت به آزادی و آزاداندیشی، صرفا یک دعوت تبلیغاتی و یک تاکتیک نیست؛ بلکه بالأصاله مطلوب ایشان هستند.
دوگانه بعدی، «مرداب‌ سکوت‌ و جمود» و «گرداب‌ هرزه‌گوئی‌ و کفرگوئی» است و تأسّف می خورند که برخی میان این دو طریق، «طریق‌ سومی‌ نمی‌شناسند و گمان‌ می‌کنند که‌ برای‌ پرهیز از هر یک‌ از این‌ دو، باید به‌ دام‌ دیگری‌ افتاد. حال‌ آنکه‌ انقلاب‌ اسلامی‌ آمد تا هم‌ فرهنگ‌ خفقان‌ و سرجنبانیدن‌ و جمود و هم‌ فرهنگ‌ آزادی‌ بی‌مهار و خودخواهانه‌ غربی‌ را نقد و اصلاح‌ کند و فضائی‌ بسازد که‌ در آن‌، آزادی‌ بیان‌، مقید به‌ منطق‌ و اخلاق‌ و حقوق‌ معنوی‌ و مادی‌ دیگران‌ و نه‌ به‌ هیچ‌ چیز دیگری‌ ، تبدیل‌ به‌ فرهنگ‌ اجتماعی‌ و حکومتی‌ گردد.»
در ادامه نیز، به بیان نکات و توصیه هایی ناظر به ایده مطرح شده در نامه می پردازند، که در این یادداشت، قصد بررسی آن نکات را نداریم.

آیا آزادی ذاتی انسان است؟

به نظر می رسد بر اساس مبانی اندیشه توحیدی، انسان ذاتا عبد و مطیع است. در هر حالتی انسان در حال اطاعت کردن و عبادت کردن چیزی ست و ناگزیر از عبادت می باشد.
اطاعت از :
قوانین شریعت
قوانین اجتماعی
آداب و رسوم
عرف آشنایان
قوانین محیط تحصیل و کار
خانواده
و حتی در فردی ترین حالت که هیچ کس جز خود انسان نیست، انسان در حال اطاعت از نفس خود است و خواسته های او را جامع عمل می پوشاند.
حتی فرموده اند:
«من اصغی الی ناطق فقد عبده.»

با این تقریر انسان در همه حال، در حال عبادت و اطاعت است و ذاتا عبد است.
آنچه که مهم است این است که این انسان از چه چیز اطاعت میکند و عنان کار خویش را به دست چه کسی سپرده است.

در اینجا بر اساس اندیشه توحیدی انسان مجاز نیست از هیچ کسی غیر از خدا اطاعت کند، حتی نفس خودش.
حکمرانی و فرمانروایی منحصر شده است در وجود خداوند متعال.
دقت کنید که بر اساس اندیشه توحیدی انسان مجاز به اطاعت نکردن نیست. بلکه اساسا قابلیت اطاعت نکردن را ندارد. انسان محکوم به عبد و مطیع بودن است. بلکه انسان «باید» فقط از یک چیز که منبع لا یزال هستی است اطاعت کند و جز این مسیر اجازه هیچ کار دیگری ندارد. «لا اله الا الله».
لذا انسان محکوم به عبد بودن است.

البته از جهتی این قضیه قابل بررسی است که اطاعت از خداوند متعال چه نسبتی با آزادی دارد و انسان با اطاعات از منبع کمال مطلق چه میزان به آزادی دست می یابد که ادعای مقام معظم رهبری در اینجا این است که اطاعت از خداوند متعال عین آزادی است و نهایت آزادی را برای انسان به ارمغان می آورد. لکن این بحث دیگری است. یعنی ممکن است انسان اولا و بالذات عبد باشد لکن ثانیا و بالعرض همین عبادت و اطاعت اوج آزادی باشد و یا اینکه او را به اوج آزادی برساند .

جبهه حق از آزاداندیشی نمی‌ترسد

در نگاه اول وقتی نام آزاداندیشی برده می‌شود و سخن از احیای آن به میان می‌آید، احساس می‌شود که دشمنان اسلام و جبه کفر قصد دارد از این حربه به جنگ با دین بیاید. ولی اگر کمی دقیق‌تر شویم اتفاقا این جبه‌ی کفر و نفاق است که با آزاداندیشی مخالف است و شبانه‌روز در مقابله با فهم و درک مردم است به هر نحوی که برایش مقدور باشد. و این اسلام است که ادعای آزاداندیشی دارد. در قرآن کریم مبعوث شدن پیامبر را این گونه بیان می‌کند: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ» (آیه ۱۶۴ سوره‌ی آل‌عمران)؛ خداوند متعال پیامبر را برای افزایش خرد و بینش انسان‌ها فرستاده است برای حکمت، برای درک و فهمیدن.
اگر نیم‌نگاهی به احکام الهی داشته باشیم، می‌یابیم که هر جیز یکه با عقل آدمی درگیر می‌شود و آن را از بین می‌برد، اسلام به سیزه با آن پرداخته است. هر عاملی که نگذارد مردم ببینند، بفهمند، درک‌کنند، بیندیشند، اسلام با آن عامل درگیر می‌شود. امیرالمومنین می‌فرمایند: پیامبران برای برانگیختن دفائن عقول فرستاده شده‌اند.
اینکه ما فکر می‌کنیم با آزادکردن فضا برای فهمیدن مردم، مردم گمراه می‌شوند و وارد جبهه دشمن می‌شوند، اگر نگوییم از نفوذ استعماری دشمن است، از فهم غلط ما است. کسی که از آزاداندیشی باید بترسد، کسی است که منکر حق و حقیقت است نه ما که داعیه حق و حقیقت را داریم. کسی که خود هم می‌داند بر باطل است از آزاداندیشیدن مردم می‌ترسد و تا جایی که می‌تواند اولا مانع اندیشیدن می‌شود و دوما موضوع و محل اندیشیدن را منحرف می‌کند.

آزاداندیشی رها و مطلق نه

مَنْ تَفَکَّرَ فِی ذَاتِ اللَّهِ أَلْحَدَ
(عیون الحکم و المواعظ)

إیّاکُم و التَّفَکُّرَ فی اللّه ِ؛فإنَّ التَّفَکُّرَ فی اللّه ِ لا یَزیدُ إلاّ تِیها ، إنَّ اللّه َ عَزَّ و جلَّ لا تُدرِکُهُ الأبصارُ و لا یُوصَفُ بِمِقدارٍ
(شیخ صدوق، امالی، ص 418)

قَد ضَلَّتِ العُقولُ فی أمواجِ تَیّارِ إدراکِهِ
(شیخ صدوق، توحید ص 70)

من تفکّر فى ذات اللَّه تزندق
(عیون الحکم و المواعظ، ص 456)

 

آزاداندیشی رها و مطلق نه

درباره حدود آزاداندیشی گاهی اوقات یکسری از حدود را خداوند می زند.
خداوند حکیم که خود خالق انسان است و مسیر ضلالت و گمراهی او را می داند در باب تفکر و اندیشیدن هم توصیه های دارد
می فرمایید در ذات خداوند تفکر ممنوع
یعنی انسان حتی در تفکر که رهاترین فعل بشر است و ظاهرا حد و اندازه ندارد باید یک حدودی را رعایت کند
و اولین ورود ممنوع تفکر درباره ذات و حقیقت خداوند است
در روایت دلیل این محدودیت هم بیان شده یعنی تباهی و گمراهی انسان
کسی که تفکر در ذات الهی کند ملحد می شود باعث می شود خدا را هم انکار کن

پس موضوع آزاداندیشی نمی تواند مطلق باشد.