نوشته‌ها

مانع ارتباط‌گیری با کلام

چند چیز هست که از ارکان و پایه‌های کلام است و تصویری که از آن‌ها داریم نارسا و مبهم است. این نارسایی و ابهام باعث می‌شود که کلام را اخذ نکنیم و نفهمیم که چه می‌گوید و تصور صحیحی از آن نداشته باشیم. مانند گفتمان و مفاد گفتمانی که فهم و شناسایی آن کار هر کسی نیست.

ازجمله این موارد اندیشه است. اندیشه را نشناخته‌ایم و لذا اهمیت و جایگاه و نقش آن را باور نداریم. تعریف اندیشه برای‌مان نارسا است و حیطه آن خیلی کم‌ برگ و بار است و لذا امکان تعامل با اندیشمندان و درک رهیافت‌هایشان را نداریم؛ در واقع به خاطر نارسایی در تصویر اندیشه، توان توصیف و حتی ارتباط‌گیری با کلام را نداریم.

شاید بتوان گفت اینکه در یک مقطعی کلام از مسیر کار اصلی خود که پرداختن به اندیشه بود خارج شد، به خاطر نشناختن اندیشه بود و اگر اندیشه به خوبی شناخته شود، امید هست که کلام به ریل اصلی خود بازگردد و دوباره به اندیشه‌ها بپردازد. لذا لازم است که اندیشه را هم در کنار دانش به عنوان یک لایه معرفتی، به رسمیت بشناسیم و برای برجسته کردن جایگاه آن تلاش کنیم.

سه منظر مختلف در تعریف علم کلام

چیستی دانش کلام را از سه منظر می توان مورد مطالعه قرار داد:

یکی تعریفی که علمای علم کلام در طول تاریخ از این علم داشته اند. این تعاریف از این جهت مهم است که از نگاه یک متکلم، ابعاد این دانش، موضوعاتش، مسائلش و در نهایت رسالتش چیست. در این رویکرد می توان نظرات علما را ارزیابی کرد و به برایندی از این تعاریف دست یافت که تا حدودی نشان دهنده، عمق شناخت دانشمندان این علم و نحوه نگاه آن ها است.

نگاه دوم این است که دانش کلام را به عنوان یک پدیده اعتباری اجتماعی مورد مطالعه قرار دهیم. یعنی در عالم واقع یک دانشی وجود دارد با ابعاد مختلف و مسائل متعدد، که یک نحوه اشتراکی بین همه این ابعاد و مسائل وجود دارد. این وجه مشترک مثلا پاسخ گویی به شبهات در رابطه به اصول عقاید اسلام باشد. یا مثلا می تواند رسیدگی و پشتیبانی از ذهن و باور مردم باشد.

به نظر می آید منظر دوم، به حقیقت دانش می پردازد و از منظر اول نیز مهم تر است. بلکه می توان گفت غایت منظر اول، کشف تعریف حقیقت دانش کلام است و به خاطر سختی دستیابی به تعریف این دانش، به سراغ اقوال و تعاریف دانشمندان از علم می رویم.

 

منظر سوم نیز توجه به کلام مطلوب و دانشی است که باید باشد. یعنی تعریف بر اساس غرض و فایده مطلوب از این علم. این که دانش کلام می خواهد چه باشد و چه کار کند. چه رسالتی بر عهده دارد و چگونه از عهده بر می آید. توجه به این امور نیز ما را به سمت یک تعریف از دانش کلام سوق می دهد، که تعریفی دیگر از دانش کلام خواهد بود.

 

برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

الف.
موضوع خوبی است!

ب.
سه منظر :
1. تعریف خود علمای کلام؛
2. آنچه محقق شده است؛
3. آنچه شایسته است؛

جالب است!

ج.
تعریف علما :
“تا حدودی نشان دهنده، عمق شناخت دانشمندان این علم و نحوه نگاه آن ها است.”

درست است. کمی هم بوی ارزیابی می دهد. لذا رندانه است.

د.
کلام موجود.
با عبارات ساده تری هم ظاهراً می شد بیان کرد.
به هر حال درست است.

ه.
دانش مطلوب
به نظر می رسد که تعریف سوم را تعریفی «پیشینی» و معیاری معرفی می نماید.
در این صورت شاید خیلی نیاز نباشد به تاریخ حتی سری بزنیم.
یا اگر سری زدیم تنها می خواهیم الهام بگیریم و خیلی مقیّد به آنچه پیش آمده و آنچه بزرگان می گفته اند نیستیم.

آیا تعریف جدید کلام این طوری است؟