نظریه پیشرفت فرهنگی امتداد کدام میراث علمی اسلامی است؟

وقتی در مورد نظریه پیشرفت فرهنگی و اموری از این دست مثل الگوی پیشرفت و برنامه‌های پیشرفت سخن می‌گوییم در امتداد کدام میراث علمی اسلامی قرار داریم؟ کدام دارایی ما در تراث اسلامی پشتیبان ما در تولید این علوم است؟ اساساً سنخ علمی که در اینجا تولید می شود از سنخ کدام یک از علوم اسلامی است؟

ما در سنت اسلامی دانشی داریم که متکفل پرداختن به «علوم کلی مربوط به عمل انسانی» است، لذا باید گفت هر جا که به عرصه کنش انسانی وارد می‌شویم این دانش ریشه دار اسلامی باید به صحنه بیاید و از سخنانی که ما در این عرصه می‌زنیم پشتیبانی کند.

اما متأسفانه این دانش اسلامی در طول قرون متمادی مورد کم‌مهری و گاه بی‌مهری دانشمندان اسلامی قرار گرفته و به همین دلیل در وضعیت فعلی ما که بسیار نیامند به علوم اسلامی ناظر به عرصه عمل انسانی هستیم، بسیار دستمان خالی است.

این میراث اسلامی «دانش حکمت عملی» بوده است که ریشه‌ای در تراث یونانی ما دارد و در سنت اسلامی ما هم بیشترین کسی که به آن پرداخته است جناب فارابی است، و با صد افسوس باید گفت که حتی بوعلی هم آنچنان که شایسته امتداد کار فارابی بود، در این عرصه کار نکرد و بعد از ایشان نیز به همین منوال این دانش نحیف و پا نخورده باقی مانده است. تا مدت‌ها جزء کار علمی طلاب علوم دینی قرار داشت ولی در دوره معاصر تقریباً به صورت کلی این دانش از سبد تغذیه علوم دینی خارج شده است.

آسیب این کم‌توجهی در مواجهه با علوم انسانی ذاتاً مسموم غربی خود را نشان داد، موقعی که جامعه اسلامی مورد هجوم فکری این علوم که همگی علوم مربوط به عرصه کنش و فعل انسانی هستند، قرار گرفت؛ یک میراث کار کرده و مرسومی در دست عالمان دین نبود و لذا به سرعت صحنه عمل انسانی چه در عرصه فردی و چه در عرصه اجتماعی توسط علوم انسانی غربی در نوردیده شد و دود این کار نکردن در «حکمت عملی» به چشم همه ما رفت.

نظریه پیشرفت در واقع در افق بخش «سیاست مدن» که در حکمت عملی بحث می‌شود قرار دارد، زیرا بناست در سطح کلان‌ترین عرصه زیست اجتماعی بشری که حیات تمدنی است و کاملاً منضم به عرصه عینیت و عمل اجتماعی انسانی سخن ارائه کند. هر چند که متکفل بخشی از بررسی‌ها در اینجا عقل نظری است، منتها همه کنش‌های عقلی عقل نظری در حکمت نظری قرار ندارد، باید حواسمان باشد که بین عقل عملی و حکمت عملی خلط صورت نگیرد، در حکمت عملی هم از کنش عقل عملی و هم از کنش عقل نظری استفاده می‌شود، هر چند که جناب بوعلی اساساً عقل عملی را فقط متکفل تفکر و تأمل در امور جزئی دانسته است، و لذا احکام کلی در حیطه عمل را به صورت کامل کار عقل نظری دانسته است، اما نظر دقیق استاد یزدانپناه این است که علاوه بر عقل عملی تدبیری که متکفل تأمل در امور جزئی است، عقل عملی ذات‌یاب نیز داریم، هر چند که بعد از یافتن اصل ذات توسط عقل عملی این عقل نظری است که تعمیم و کلیت‌بخشی را انجام می‌دهد (برای مطالعه بیشتر در این مورد به صفحات 120 الی 130 کتاب چیستی و نحوه وجود فرهنگ مراجعه شود.)

پس باید گفت که اساساً محصولات مربوط به عمل و کنش انسانی در هر سطحی که باشد در حیطه «دانش حکمت عملی» قرار می‌گیرند، و با پرداختن به این سرمایه و توسعه این دانش در علوم اسلامی می‌توان با قوت و اتکای علمی بهتری وارد این عرصه‌ها شد و بررسی‌ها را با تکیه به سرمایه‌های خودی  بیشتری انجام داد.

 

#یادداشت_329

پیشرفت أی اراده ملی أو حل مسئله ؟!

بسم الله الرحمن الرحیم

  • اراده ملی جان مایه پیشرفت همه جانبه و حقیقی می باشد. جان مایه یعنی روح، روح پیشرفت اراده ملی است. این یک اندیشه پایه است. یعنی برای پیشرفت باید اراده ملی محقق شود. یعنی باید از راه اراده ملی به پیشرفت رسید. و یعنی بدون اراده ملی به پیشرفت واقعی و همه جانبه نمی رسیم !
  • این عبارت را می توان از دو زاویه تقریر کرد. وقتی حرف از این زده می شود که روح پیشرفت، اراده ملی می باشد . یکبار مانند بالا می توان ادعا کرد که اساسا برای پیشرفت باید اراده ملی محقق شود. یعنی اراده ملی غیر از پیشرفت می باشد. یعنی پیشرفت حل مسئله های اجتماعی است. و اساسا اراده ملی یک راهبرد برای تحقق کامل و همه جانبه و حقیقی پیشرفت است به عبارت دیگر تحقق پیشرفت فقط از دریچه اراده ملی امکان پذیر است. در این تقریر همان طور که بیان شد، هدف پیشرفت و حل مسئله می باشد. و میان آن با اراده ملی غیریت وجود دارد.
  • اما تقریری دیگر می تواند این گونه باشد که وقتی حرف از این زده می شود که روح پیشرفت اراده ملی است، یعنی اساسا، پیشرفت ای اراده ملی. به عبارت دیگر پیشرفت جامعه در ایجاد اراده ملی است. و حل مسئله اجتماعی دیگر یک امر فرعی و یا راهبردی می شود به این معنا که حل مسئله فقط یک موتور محرک برای ایجاد اراده ملی می باشد و این اراده ملی است که پیشرفت واقعی است. در این تقریر خود اراده ملی و ایجاد جریان اجتماعی ( جریان اجتماعی تجسد و تعین اراده ملی است ) مساوی با پیشرفت می باشد.
  • شاید بتوان تفاوت را در این دو تقریر به هدف و راهبرد ها برگرداند. و این تفاوت به تعریف معنای پیشرفت برمی گردد. وقتی پیشرفت مساوی با حل مسئله می شود ، پیشرفت و حل مسئله در مقام هدف قرار می گیرند و اراده ملی و جریان اجتماعی در مقام راهبرد و زمانی که پیشرفت مساوی با اراده ملی و ایجاد جریان اجتماعی می شود، پیشرفت این بار با این معنی در جایگاه هدف قرار می گیرد و حل مسئله به عنوان راهبرد ایفای نقش می کند.

با چند عملیات میشود

برای تحول فرهنگی کشور و اصلاح ساختار ها و حکمرانی فرهنگی نیاز نیست که دور خیز بسیار کنیم. باید راه را بدانیم و بر اساس آن مسئله حل کنیم یا مسئله درست کنیم. مسئله های خودمان را حل کنیم و برای جبهه مقابل مسئله بسازیم. نیاز نیست که در ارزش ها و مطلوبیت ها و بعد از آن فرهنگ ساعت ها بحث کنیم و تولیدات داشته باشیم، و بعد بخواهیم مهندسی فرهنگ و بعد مهندسی فرهنگی را روی کاغذ ترسیم کنیم و بعد سراغ اجرا برویم و در اجرا نیز ساعت ها با صدر تا ذیل مملکت دعوا کنیم تا بتوانیم آنها را قانع کنیم.
بلکه باید با همین داشته های موجود خودمان و با هدف گیری ایجاد یک جبهه فرهنگی و حکمرانی فرهنگی به سر صحنه برویم و یکی دو عملیات موفق را از آب دربیاوریم و به همه نشان بدهیم که ما می توانیم با هم متحد شویم و یک جبهه تشکیل دهیم و کارِ هم را تکمیل کنیم و سرانجام دشمن را منفعل کنیم و همه را از نفحات خوش این فرهنگ منتشر شده بهره مند کنیم. بعد از انجام این عملیات ها هم می تواند قدری دور خیز کرد و آرام آرام حرکت را عمق بخشید.

دو سه تا تجربه موفق کافی است تا همه را همراه کند و به این باور برساند که راه همین است. نیاز نیست در همین ابتدا سراغ سازمان های فرهنگی برویم و برای تحول ساختاری آنها برنامه بریزیم.

سلام فرمانده تجربه موفقی در حیطه فرهنگ خاص بود و روح تازه ای در جبهه دمید. لکن می شد با چند به علاوه آن را به حوزه فرهنگ عام کشاند و چند ویرایش مهم را در ایران نهادینه کرد. میشد کَره های بیشتری از این حرکت خودجوش گرفت و ویرایش های مهمی در مدارس،‌ پایگاه های بسیج، مسجد جمکران، زنده کردن سرود، سبک زندگی و ارتباط با امام زمان عج، محیط های تفریحی محلات، لوازم تحریر و حتی شهر سازی و….. زد.

مثال دیگر مواسات است که اگر جبهه انقلاب با این رویکرد مهندسی فرهنگی و ویرایش فرهنگ عام ایران با آن برخورد می کرد می توانست علاوه بر کمک به محرومین مسائل با ارزش بسیاری را در ایران نهادینه کند.

از این دست مثال ها زیاد است که میتوان ذیل طراحی رهبری، یک مسئله را انتخاب کرد و حول آن عملیات مفصلی با رویکرد مهندسی فرهنگی ترتیب داد و به مرور همه سازمان ها و عناصر فرهنگی را به این باور رساند که باید در این تراز ورود کنند و تحول فرهنگی یعنی این.

بحران هویتی منشأ ناامیدی جامعه ی حزب اللهی

بطور معمول همه ی ما تجربه کرده ایم که وقتی خیری به پیرمردها و پیرزنهای قدیمی میرسانیم مثل اینکه سوار ماشینشان کنیم یا وسیله ای برایش جابجا میکنیم با انبوهی از دعاهای مختلف از طلب سلامتی برای خودمان و خانواده مان و طلب عاقبت بخیری بدرقه میشویم.

دعاهایی که کاملا محسوس است که از یک هویت ایمانی و توحیدی جدی پشتیبانی میشوند و بهمین جهت بسیار دلچسب نشاط آور و امیدآفرینند.

اما اگر همین خیر و خدمت را در حق یک جوان مومن و حزب اللهی داشته باشیم با عبارات #خیلی_ممنون و دعای #درد_نکردن_دست که عبارات سطحی و بی روح و بی هویتی از این دست مواجه خواهیم شد.

خود ما هم از این قاعده و از این تهی شدن از هویت مستثنی نیستیم و برای تشکر از خیری که در حق ما میشود همینقدر هویتا و وجودا بی سرمایه ایم.

اینکه چه شده که به این روز افتاده ایم خیلی جای بحث دارد.

 

به نظر می رسد شریعت و احکام شریعت در همان سطحی که پیش از ورود مدرنیته اجرا میشد به خودی خود و بدون توجهات نخبگانی خواص و رهبران و برنامه ریزان جامعه این ظرفیت را داشته و دارد که این هویت ایمانی و توحیدی را در جامعه پدید بیاورد. هویتی که منشأ بسیاری از رفتاها و روابط توحیدی است.

اما مشکل آنجایی شروع میشود که پای یک #تهاجم همه جانبه وسط می آید و شرایط معمولی را بر هم میزند.

تهاجمی که از سوی علوم مسموم غربی و پارادایم حاصل از آن و فرهنگ و سبک زندگی غربی صورت میگیرد و نگاه ایمانی و دارای توکل به غیب و ملکوت را حتی در افراد مومن و حزب اللهی، نصّا و التزاما پایمال میکند.

 

در این شرایط که شرایط جنگ است و عرصه ی مبارزه پیچیده است و مثل قدیم بسیط نیست دیگر نمیتوان به تاثیر احکام فردی شریعت بسنده کرد و نیاز به جبهه گیری و مواجهه نخبگانی حیاتی بشدت بالا میرود.

وقتی پای رویارویی و جنگ تمدنی وسط می آید از لوزامش این است که جبهه ی حق بداند هدفش چیست و نقطه ی مبارزه کجاست و دارایی هایش چیست و باید کجا را بزند تا همه هماهنگ و متمرکز برای یک هدف تلاش کنند و یک نقطه را بزنند.

بی تردید اگر جبهه دچار سردرگمی باشد و نداند که چه میخواهد و دارایی هایش چیست و باید کجا را بزند از آنجایی که اجرای شریعت در سطح فردی در این مواجهه قدرت لازم را ندارد به تدریج هویت غیرایمانی که حتی در مومنین ریشه میدواند جبهه را از دارایی های خود و مسیری که در پیش گرفته مأیوس و دچار وادادگی و شکست خواهد کرد.

نظریه پیشرفت باید خروجی یک جمع نخبگانی باشد

چرا نظریه پیشرفت باید یک خروجی یک جمع نخبگانی باشد؟ و چرا گفته می‌شود که طبع آن این است که خروجی یک جمع نخبگانی باشد؟ و کار یک نفر نیست؟
برای پاسخ به این پرسش یکی از راه‌ها این است که خصیصه‌های نظریه پیشرفت را بررسی شود؛ نظریه پیشرفت مگر قرار است چه باشد که کار یک جمع نخبگانی است، نه کار یک فرد؟

در پیشرفت یکی از حرف‌هایی که با تاکید زده شد، این بود که برای پیشرفت باید «اراده‌ی ملی» محقق شود؛ یعنی باید از راه اراده‌ی ملی به پیشرفت رسید و یعنی بدون اراده‌ی ملی به پیشرفت واقعی و همه‌جانبه نخواهیم رسید.
برای تحقق «اراده‌ی ملی» نیاز به یک مردم سالاری فوق العاده‌ای است و نیاز است که به مقام مردم توجه ویژه شود؛ وقتی سخن از مردم به میان می‌آید یعنی همه‌ی مردم؛ نیاز است که مردم همراه باشند؛ برای این امر نیاز است که یک جمع پای این کار بایستند تا اولا این جمع نخبگانی با طیف‌های مختلف و متنوع همه‌ی مردم را بفهمند و درک کنند و دوما از آن طرف هم طیف‌های مختلف از مردم احساس کنند که فهمیده می‌شوند و هم جهت با آن‌ها هستند لذا همراهی بیشتری دارند؛ والّا اگر یک فرد در این مسیر باشد، نه تنها توان فهمیدن همه مردم را ندارد بلکه همه‌ی مردم هم با او همراه نیستند.

مدیریت نخبگی ( چرا نخبه ها ناامیدترین قشر جامعه اند ؟ )

در حکمت اسلامی تحلیل های متفاوتی از ادراک ( اعم از حسی و عقلی و حتی قلبی ) ارائه شده است. برخی ادراک را انفعال محض و برخی ان را ترکیبی از فعل و انفعال میدانند. البته نوع دسته بندی ها ( مثل همین حسی و عقلی ) هم در نظریات دخیل است.
چیزی که مسلم است آن است که تاثرات عاطفی انسان، حاصل درک های او هستند که به هر طریقی به دست آمده اند.
تاثیرپذیری را شاید بتوان در میان موجودات مادی به مقایسه گذاشت و مثلا بعضی انواع جماد را دارای کمترین تاثر از خارج بدانیم و انها را در سر طیف قرار دهیم. سپس نبات و حیوان را لحاظ کنیم و در طرف دیگر طیف انسان را قرار دهیم که تقریبا از همه موثرات در جماد و گیاه و حیوان متاثر میشود و علاوه بر آن از ادراکات عقلی نیز متاثر میشود. ضمن اینکه این تاثرات هم جسمی هستند، هم ذهنی و هم عاطفی !

هرچه عقل انسان رشد بیشتری داشته باشد، درک بیشتری خواهد داشت و تاثرات بیشتری در او رخ میدهد.
مثلا انسان عادی ادراک و تاثراتی از زیارت امام معصوم (ع) دارد و انسانی که عقل منور و توسعه یافته دارد ، ادراک عمیق تر و تاثراتی شدید تری را تجربه میکند.

اگر افرادی که به هر علت، بلحاظ ادراکی از طراز بالایی نسبت به جامعه خود برخوردار هستند را نخبه بنامیم، آنوقت باید بگوییم نخبگان تاثیر پذیرترین قشر جامعه بلحاظ عاطفی خواهند بود. یک معضل اجتماعی مانند خودکشی نوجوانان افراد عادی را تا حدی متاثر می کند. اما اگر فردی درک عمیق عرفانی از جایگاه انسان، رابطه او با خداوند متعال و ارزش فوق العاده زندگی مادی داشته باشد و سیاست ها و برنامه های جبهه کفر را ببیند و قلب زلال نیز داشته باشد، قطعا تاثرات عاطفی فوق العاده بیشتری را تجربه میکند.

این شرایط چه آسیب هایی دارد ؟
چطور باید از آسیب ها جلوگیری کرد ؟

هم هولیم، هم کُندیم!

وقتی مشکلات مختلف کشور را، در عرصه های متنوع بررسی می کنیم، معمولا به یک مشکل می رسیم؛ این مشکل، که هیچ چیز سر جای خودش نیست! افراد و گروه های مختلفی در کشور زحمت می کشند و تلاش می کنند مشکلات را حل کرده و وضعیت کشور را بهبود ببخشند. اما مشکل اصلی این است که هیچکس حد و حدود و وظایف و اختیارات خود را نمی شناسد!
کسانی که در میدان هستند و تحت فشارهای متعدد اجرایی هستند، قطعا نمی توانند وقتی برای پرداختن به مباحث نظری بگذارند. تا اینجا مشکلی نیست؛ مشکل اینجاست که این اضطراب فضای اجرایی را، به بدنه اندیشه ورز نیز، منتقل می کنند و اجازه نمی دهند نظریه عمیقی که مدت زمان زیادی باید روی آن کار شود، ارائه شود.
البته از آن طرف هم که نگاه کنیم، آسیب عکس وجود دارد. کسانی که در مباحث نظری غور می کنند، توجهی به این ندارند، که الان یک کشور منتظر ارائه نظریه است! حتی چه بسا نظریات خود را در آسمان ها ارائه می کنند، حال آنکه طرح برای اجرای روی زمین نیاز است!
اما راه حل این مشکل چیست؟
اینکه مسئولین اجرایی اهمیت و جایگاه نظریه پردازان و اندیشه ورزان را، هرچقدر هم کار روی زمین مانده باشد و وقت نداشته باشند، بدانند؟
اینکه نخبگان از اقتضائات فضای اجرایی کشور و جزئیات واقعی اداره کشور مطلع شوند و به میدان نزدیک شوند؟
یا … ؟؟ !

مفهوم شناسی «بازسازی» در عنوان بازسازی ساختار فرهنگی

💠مفهوم شناسی «بازسازی» در بازسازی ساختار فرهنگی💠
حضرت آقا در مورد بازسازی ساختار فرهنگی در بیانیه دوم اینگونه می فرمایند: «در مسئله‌ی فرهنگ و رسانه، به گمان بنده، ساختار فرهنگی کشور نیاز به یک بازسازی انقلابی دارد. ما مشکل داریم در ساختار فرهنگی کشور؛ و یک حرکت انقلابی لازم است».

به نظر می رسد این بحث «بازسازی ساختار فرهنگی»، دارای زوایا و لایه های متفاوتی است که لازم است از بحث شود:
⚫️اول: مفهوم شناسی عناوین:
در مرحله اول باید معلوم شود که مراد از بازسازی، ساختار و فرهنگ چیست؟

🔶1) بازسازی:
مراد از بازسازی، ظاهرا امری فراتر از بهبود و اصلاح است. و همچنین احتمالا مراد از بازسازی انقلاب نیست. اساسا مراتب تغییر در یک پدیده را شاید اینگونه بتوان بیان کرد: ترمیم، اصلاح، نوسازی، تحول و انقلاب.
🔹ترمیم یعنی یک جزء از یک پدیده دچار آسیب و زخم شده که باید با مراقبت، آسیب برطرف شود.
🔹در اصلاح، صرفا یک جزء دچار آسیب نشده که نیازمند ترمیم آن باشیم بلکه بعضی از اجزای پدیده دچار مشکل و اشتباهاتی هستند که باید آن چالش را سر و سامان داد و آن را تصحیح کرد.
🔹نوسازی یک مرتبه بالاتر است. در نوسازی، اکثر اجزای پدیده دچار فرسودگی و تعویق شده و لذا باید همه اجزای آن پدیده را تغییر داد.
🔹اما تحول به نظر می رسد زمانی ضرورت می باید که علاوه بر تغییر مواد، هیئت و باطن ماجرا هم باید تغییراتی جدی بخورد؛ حتی شاید تا حدی زیربناء هم باید تغییرات کمی بخورد.
🔹و مرتبه بالاتر و نهایی، زمانی است که کلا زیرساخت و زیربناء باید خراب شود و از نو چیز دیگری ساخته شود. که به آن انقلاب گفته می شود.

🔶به نظر می رسد مراد رهبری از بازسازی، یا معنای سوم است و یا معنای چهارم. که بناء بر فهمی که از کلام استاد فلاح داشتم، ایشان بازسازی به معنای تحول ترجمه کردند. در اینجا کلمات و سخنان حضرت آقا باید به دقت مورد بررسی قرار بگیرد که دقیقا مطلوبی که ایشان طرح کرده اند چیست؟، تا مبادا از آن فراتر برویم یا عقب بمانیم.
ظاهرا مطالبه رهبر انقلاب، ساختن دوباره فرهنگ، منطبق بر مبانی معرفتی، اصول و عقاید اسلامی، سبک زندگی اصیل ایرانی به دور از غرب‌زدگی است. یعنی گرچه مبانی فکری در عرصه فرهنگ دچار انحراف نشده ولی بناء فرهنگ به درستی بر روی این زیربناء قرار نگرفته است. هرچند که شاید در خود زیربناء هم ابهامات و چالش هایی باشد که برای ساخت بناء، باید آن ابهامات را نیز برطرف کرد.

🔹البته اینکه حضرت آقا می فرمایند این کار باید انقلابی انجام شود، منظور انقلاب در ساختار فرهنگی نیست بلکه مقصود ایشان از انقلابی به فرموده خودشان، این است که این بازسازی و تحول باید جهادی و اساسی و هوشمندانه باشد.

عقلانیت انقلاب اسلامی، کانون انرژی برای تحول فرهنگ جامعه ایران

بسم الله الرحمن الرحیم

  • برای تحقق تحول در جامعه خصوصا در عرصه فرهنگ، نیازمند زیرساخت ها و مولفه های زیادی هستیم. یکی از آن مولفه ها برای تحقق تحول در جامعه ، وجود و اتصال به یک کانون انرژی می باشد.
  • انقلاب اسلامی هویت غنی و پربار انسان امروزی ایران می باشد. و اگر فرهنگ جامعه را به انقلاب اسلامی متصل کنیم، آن کانون انرژی تامین می شود.
  • این کانون سه بعد مهم  دارد که در صورت اتصال به هر سه بعد آن اتصال به معنای واقعی کلمه محقق خواهد شد.
  • اتصال به انقلاب یعنی ، اتصال به اندیشه انقلاب، اتصال به عینیت انقلاب و اتصال به سکان انقلاب.
  • اندیشه انقلاب را مکتب امام امام ، عینیت انقلاب را میدان و سکان انقلاب را طرح رهبری نامگذاری می کنند. شاید بتوان این گونه ادعا کرد که اساسا از جمع سالم این سه بعد ، پدیده ای به نام عقلانیت اجتماعی انقلاب اسلامی تولید می شود که اساسا این همان کانون انرژی برای تحول فرهنگ جامعه ایران است.
  • اساسا عقلانیت اجتماعی یک برساخت و یک مفهوم اعتباری است که کنش های فردی و اجتماعی به آن مربوط می شود. این سیستم، حاصل نظام دانای و قوه عاقله می باشد اما این سیستم به عنوان یک پدیده، همه محاسباتش از روی نظام دانایی نیست چرا که عقلانیت محصول اعتبار است و این اعتبار محصول خیلی از چیزها می باشد.
  • شاید بتوان این گونه ادعا کرد که عقلانیت اجتماعی انقلاب اسلامی، محصولی است که از عنصر مکتب امام، عینیت انقلاب و سکان انقلاب در حال تغذیه است.
  • ادعا این است که این عقلانیت در دهه 50 و 60 نتیجه مطلوب داده است، توانسته است قیامی ایجاد کند و انقلاب اسلامی و بعد به تبع آن جمهوری اسلامی را محقق کند. اما بعد از مدتی این اتصال قطع شد و در وضعیت فعلی قرار گرفت. چرا که نمی شود بدون اتصال به یک کانون انرژی ، تحولی را رقم زد.
  • ایران و جامعه ایران برای ایجاد یک تحول بزرگ در خود ، باید دوباره خود را به این کانون انرژی متصل کند و تحول محقق نمی شود جز با اتصال به عقلانیت انقلاب اسلامی.

 

 

عدم توانایی عمده سیستم ها در تحول خودشان (نکته ای در باب تحول ساختارهای فرهنگی کشور)

وقتی مطالبه تحول توسط مصلحان اجتماعی نسبت به یکی از شئون مرتبط با زیست اجتماعی شکل می‌گیرد، اولین مسئله این است که علمداران این تحول چه کسانی هستند؟ اساساً به چه شکلی می شود امید داشت که این تحول اجتماعی رقم بخورد؟

به دلیل اینکه هر امری در زیست اجتماعی دارای یک ساختار مشخص اجتماعی است که به مرور شکل گرفته است، طبیعتاً مرتبط ترین اشخاص و ظرفیتها هنگام مطالبه تحول در آن بخش از اجتماع، همین ساختارها و افراد فعال در آن ها خواهند بود. اما در اینجا یک چالش وجود دارد، آن هم اینکه آیا آن ساختار اجتماعی توان پیگیری تحول را دارد؟ آیا ساختاری که با کلی روابط پیچیده اجتماعی شکل گرفته است و به منابع مالی برای اداره آن بخش اجتماع نیز وصل شده است، و اساساً منافع افراد زیادی از این ساختار اجتماعی در حفظ وضع موجود است و تحول به صورت قطعی منافع افراد زیادی در ساختار مذکور را به خطر می اندازد؛ توانایی پیگیری و تحقق تحول خود را دارد؟!

به نظر می رسد که برای تحول ساختارهای فرهنگی کشور، ذیل مطالبه «بازخوانی انقلابی ساختار فرهنگی» کشور که توسط مقام معظم رهبری از دولت جدید مطالبه شده است، نباید امید اصلی را به نیروها و ساختارهای فرهنگی موجود ببندیم! اگر ساختار فرهنگی کشور چنان در پیشبرد اهداف فرهنگی انقلاب اسلامی فشل است که به اصلاح و بهبود که نه، بلکه به تحول نیازمند است، علمداران و سردمداران این تحول قطعاً کسانی نیستند که درون این ساختارها قرار دارند، و در این سالیان طولانی با این روال های فشل خو گرفته اند، و مخصوصاً بودجه های کلان هم می گیرند و خرج کارها و ایده های کم برگ و بار می کنند؛ منافع این افراد و جریاناتی که درون این ساختارهای فرهنگی فعال هستند با ایجاد یک تحول اساسی در این ساختارها را امری بسیار سخت و نشدنی می کند.

البته چالش دیگری که اینجا مطرح است این است که افرادی که این ساختارها و روابط و بروکراسی های آن ها و موانع واقعی در کندی حرکت آن ها و … را مطلع که نه مسلط نیستند، چطور می توانند بر این ساختارها برای یک حرکت تحولی اثر بگذارند؟

شناخت کافی از ساختارهای فرهنگی یکی از پیش نیازهای قطعی برای ایجاد تحول در آنهاست. و به نظر می رسد که اگر بخواهیم به الگویی برسیم که هم در چالش اول سربلند بیرون بیاید و به نوعی توسط یک اراده از بیرون ساختار به تحول ساختاری بپردازیم و هم بتوانیم بر چالش دوم غلبه کنیم و افرادی که شناخت کافی از این فضا دارند اقدام به این کار کنند؛ باید کسانی که سابقه حضور در این ساختارها و حتی مدیریت این ساختارها را دارند ولی همچنان بر آن اراده اصیل انقلابی خود باقی مانده اند دور هم جمع شوند و یک اراده جمعی انقلابی برای تغییرات اساسی در ساختارهای فرهنگی به پشتیبانی رهبر انقلاب شکل بگیرد، و طی مباحثات و رفت و برگشت هایی این جمع نخبگانی که با اضافه شدن افراد صاحب اندیشه و ایده از میان علمای روشن بین اسلامی شکل می گیرد، به طرح هایی برای تحول ساختار فرهنگی برسند؛ و در گام بعد این طرح را با استفاده از بدنه انقلابی که در همه این ساختارها حضور دارد و شناسایی و میدان دادن به آن ها نیز کار سختی نیست، به پیش ببرد.

البته یکی از اضلاع مهم و قطعی آن طرح ایجاد گفتمان تغییر و تحول فرهنگی است که اگر بتوان یک اراده عمومی در جهت این حرکت اصلاحی ایجاد کرد، با استفاده از فشار اراده عمومی مردم بسیاری از کارها به سهولت و راحتی به پیش خواهد رفت، و چه بسا بخش مهمی از محتوای آن طرح تحول همین چگونگی میدان دادن به نیروهای مردمی و در اختیار مردم قرار دادن ظرفیت های حاکمیتی برای اصلاح فرهنگ عمومی باشد.

فرهنگ اسلامی به گونه ای است که باید بر دوش یک سری انسان معتقد به آن به پیش رود، و الا با یک ساختار کارمندی تبدیل به ضد خود می شود کما اینکه در این چهل سال همینطور شده است. البته حتی اقتصاد اسلامی نیز در مغزای حرکت ساختاری خود نیز نیازمند سوار شدن بر دوش انسان های معتقد و اهل ایمان است چه رسد به فرهنگ که اساساً جنس و جوهره‌ی ایمانی دارد، لذا قطعاً باید روی میدان دادن به انسانهای معتقد به فرهنگ اسلامی که بر اساس آن زندگی هم می کنند، قرار بگیرد.

 

#یادداشت_328

فرهنگ در کلام آیت الله علی اکبر رشاد(3) (فلسفه فرهنگ)

💠فرهنگ در کلام آیت الله علی اکبر رشاد(3) (فلسفه فرهنگ)💠

♦️فقر در حوزه نظری فرهنگ
ما به شدت در حوزه نظری مقوله فرهنگ، فقیریم و احیاناً معلومات خودآگاه و سامان یافته نداریم؛ اگر چیزی است کمتر خودآگاه و مدون است. ما نیازمند مطالعه فراوانی هستیم. من پیشنهاد می کنم عموم دانشگاههای دارای رشته های علوم انسانی، رشته های تخصصی پژوهشی و آموزشی فرهنگ تأسیس کنند. تنها در یکی یا دو جا مانند دانشگاه امام صادق(ع) روی فرهنگ مطالعه می شود که آن هم وجهه کاربردی فرهنگ است یعنی فرهنگ و ارتباطات، و اصولاً بسیاری از افراد همین تعبیر مدیریت فرهنگی را هم غلط به کار می برند.
مدیریت فرهنگی را به معنای مدیریت در مسئولیت های فرهنگی معنی می کنند و به گونه ای مدیریت فرهنگی را به مدیریت فرهنگ نزدیک می کنند. چرا نباید در دانشگاهی مثل علامه طباطبایی که تنها دانشگاه تخصصی علوم انسانی ما است فلسفه فرهنگ، مبانی نظری فرهنگ و فرهنگ پذیری نداشته باشیم و چرا در دانشگاه رضوی که دانشگاه علوم اسلامی و انسانی است.‌‌‌‌ رشته فرهنگ نداشته باشیم. مگر می شود بدون مطالعه فرهنگ به علوم انسانی و علوم اسلامی پرداخت. چرا درحوزه علمیه ما رشته فرهنگ به صورت یک رشته اصلی مورد توجه و اهتمام نباشد. تا زمانی که در حوزه آموزش و قلمرو پژوهش به کار نظری، تربیت نیرو و صاحبنظر در زمینه فرهنگ نپردازیم مهندسی فرهنگ محال است.

♦️مدیریت پذیری فرهنگ
فرهنگ محکوم به قوانین و مضبوط به قواعدی است مبتنی بر مبانی و اصولی که در چارچوب آن قوانین، قواعد، اصول و مبانی شکل می گیرد و متحول و متکامل می شود و افت و خیز و ارتقاء پیدا می کند و یا اصلاح می شود. اگر فرهنگ قاعده پذیر است پس مدیریت پذیر هم است. اگر قواعد را به کار بستیم آن وقت می توانیم مدیریت کنیم.
اما چه عواملی مدیریت پذیری فرهنگ را ممکن می سازد؟ به نظر بنده مطالعه فلسفه فرهنگ.

♦️ضرورت مطالعه فلسفه فرهنگ
برای صاحب نظر شدن در فرهنگ، یک مجموعه از مسائل که من نام آن را فلسفه فرهنگ می نامم، باید مورد مطالعه قرارگیرد؛ مدیریت و مهندسی فرهنگ را بدانیم؛ ماهیت فرهنگی را بشناسیم؛ انواع فرهنگ را تعریف کنیم. منابع فرهنگ چیست؟ کارکردهای فرهنگ کدام است؟ قانونمندی و انسجام فرهنگ را باید تبیین کنیم. ارتقاء و انحطاط فرهنگ را تعریف کنیم و علل ارتقاء و انحطاط آن را تشخیص بدهیم. نسبت و مناسبات فرهنگها را با هم تعریف کنیم. نسبت و مناسبات فرهنگ را با انسان شناسی، دین، حکمت و اندیشه، علوم، تمدن، فن آوری، هنر، سیاست، اقتصاد، حقوق، تربیت، عرف، عادات و…. مشخص کنیم.
یعنی فرهنگ با مقولاتی نسبت و مناسباتی دارد. تأثیر و تأثر می گذارد و جزئی و کلی می شود و با مقولات نسبت بسیار پیدا می کند. تصور من این است که فرهنگ یک منظومه واره است. یعنی فرهنگ یک ساختار دارد. فرهنگ فرآیندمند است. یعنی مسیر دارد. یکجا شروع می شود. یکجا تکامل می یابد. یکجا افول پیدا می کند. یکجا تحول پیدا می کند. یکجا سقوط می کند اما در مجموع یک تسلسل حلقوی رفت و برگشتی دارد. فرهنگ فراز و فرود و پیشرفتگی و پس رفتگی دارد ولی وصف پیشرفتگی و پسرفتگی فرهنگ بستگی به کارآمدی یک فرهنگ، میزان سازگاری آن با ابزار و ارزشهای مورد قبول جامعه دارد.

مهسا امینی، تصویری از پشتیبانی تمدنی از حادثه خرد اجتماعی

آنچه که در داستان مهسا امینی رقم خورد در دو یادداشت گذشته توضیح داده شد که از حیث لایه حوادث در طبقه حوادث خرد اجتماعی تعریف می شود اما باید توجه کرد که یالهای تمدنی این موضوع تماما وصل است و از آنها پشتیبانی می طلبد و نکته دیگر اینکه طرف مقابل یک تمدن تکامل یافته نیست و تازه شروع به رقم زدن یک تمدن کرده است. حال اگر بخواهیم قدری در افق بالاتر یعنی از زاویه تمدنی که این حادثه را زاییده است به این موضوع بنگریم باید گفت که هر تمدنی عصرهای مختلفی دارد و ما در تمدن مدرن در عرصت شهرت طلبی هستیم و فناوری این عصر پدیده ای به نام سلبریتیزم است
لذا پاسخ این پدیده در سطح تمدنی درگیری با یک ساحت فرهنگی و فطری است .
یعنی نمی توان گفت انسان فطرتا به دنبال دیده شدن نیست و اتفاقا به همین جهت است که در مقابل کسب شهرت روایات سنگینی داریم
اما شارع هیچ گاه برخورد سرکوبی نمی کند از طرفی به مردم می گوید لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق و از طرف دیگر به فاعل عمل می گوید هر چه در گمنامی حرکت کنی و اخلاص به خرج دهی خداوند تو را عزت می دهد و بزرگ می کند و در این مرحله باید به معادله «و لله عزة جمیعا» پایبند باشی.
سلبریتیزم یک پدیده خرد اجتماعی زاییده عصر شهرت طلبی تمدن مدرن است و فناوری اش را بر پایه راهبرد طاغوتی و غیرتوحیدی بنا کرده که اتفاقا عزت را در عبودیت غیرخدا می داند.

اما در ساحت اجتماعی و راهبردی باید توجه داشت این عصر شهرت باید بتواند از تمام ظهورات تمدنی اش استفاده کند لذا در این نقطه که هویت های اجتماعی اش را سرمایه سالارانه تشکیل داده است نباید توقع داشت این عصر را بدون اهرم سرمایه سالارانه جلو ببرد.
هویت زن در عصر شهرت طلبی اهرم سرمایه سالاری می شود؛
سلبریتی در این عصر اهرم سرمایه سالاری می شود،
و هر دو زاییده یک عصر از تمدن هستند که پشتوانه اجتماعی اش سرمایه سالاری است.

عقلانیت حرکت به سمت میدان آرمانی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

نهضت اسلامی ما که یک انقلاب تمدنی در برابر تمدن های الحادی بشری بوده است علی القاعده طالب و آبستن تحولات مختلف و متنوعی است؛ چرا که ذات او با زیر بنای بسیاری از روبناهای رسوخ یافته در حیات بشری در تنافی و تضاد است.

مکتب ما بسیاری از نحوه ی بودن ها را خطا میداند و مخالفتش با آنها به گونه ای نیست که با ویرایش و ترمیم، آرایش و پیرایش و .. پاسخ بیابد و پایان بپذیرد، بلکه تحول و دگرگون سازی نیاز دارد.

اما این دگرگون سازی با عنایت به این مساله که امور جاری کاملا وابسته و پیوسته ی به همین نحوه بودن های مورد انتقاد هستند، یک عقلانیتی را طلب میکند، عقلانیتی که بتواند ضمن حرکت به سمت آرمان از ایجاد شدن انسداد بواسطه ی نفی وضعیت موجود نیز جلوگیری کند؛ حقیقتا مساله ی سختی است و حل آن استمرار عزم و دارا بودن طرح و الگوی صیرورت میخواهد و الا شدنی نیست.

یکی از نمونه های مواجهه با چنین مساله ای را در مواجهه ی انقلاب اسلامی با نیاز به نیروی مسلح می توانیم ببینیم، از طرفی با ارتشی مواجه است که بخش های قابل اعتنایی از آن تا چندی پیش کاملا وفادار به رژیم طاغوت بوده اند، از طرفی انقلاب نیروی سازماندهی شده و تربیت شده برای حل این نیاز خود ندارد، و از طرف دیگر مساله ی نیروهای مسلح بسیار بسیار مساله ی حادی است؛ کودتاهای احتمالی، جنگ ها، شورش ها و … همگی شدیدا به این مساله مرتبط اند.

با چنین مساله ای چه باید کرد؟ و چگونه باید آن را حل کرد؟ عده ای از جوانان انقلابی از حضرت امام درخواست داشتند تا ارتش را منحل کنند و یک نیروی مسلح انقلابی و اسلامی تشکیل دهند، اما حضرت امام به هیچ وجه با این مساله موافقت نمیکنند.

توضیح جناب استاد فلاح در این مورد این است که الگوی اصلاحی امام الگوی حرکت دو هسته ای بوده است که توضیح آن را باید در یادداشت دیگری گذراند و قدری تحلیل نمود.

الگوی پردازشگر دو هسته ای

🔸الگوی پردازشگر دو هسته ای به عنوان الگوی اصلاحی حضرت امام ره الگویی مترقی است که بازسازی سازمان ها به وسیله این مدل با کمترین درگیری و آسیب و با استفاده کامل از ظرفیت مثبت آن سازمان و البته در مدت زمان طولانی عملیاتی شد.

ابتدای انقلاب حضرت امام نهاد های مختلفی را در زمینه های امنیت، جنگ، سازندگی و اقتصاد بر اساس اندیشه ناب اسلامی و انقلابی تشکیل دادند و در مقابل نهاد های موازی را که از قبل متولی این امور بودند، با وجود انحرافات فراوان تعطیل نکردند. نهاد هایی مثل جهاد سازندگی، بسیج،سپاه، کمیته و….
به مرور با تقویت نهادهای جدید التاسیس و کسب تجارب مختلف توسط این نیرو ها، این نهاد ها به ستون های مستحکمی جهت رفع حوائج جامعه و انقلاب تبدیل شدند. در مقابل سازمان های موجود را نیز تخریب نکردند و نیروهای آنها را با الگو گیری از نهادهای جدید التاسیس به سمت وضعیت مطلوب سوق دادند.

🔸این الگوی اصلاحی در مقابل الگوی تسامحی که در نهایت اصلاحی را در سازمان ها رقم نمی زد و در مقابل الگوی تند انقلابی که به سرعت سازمان های موجود را تصفیه میکرد و فرصت اصلاح را به آنها نمی داد و با حذف و درگیری بسیار به نتیجه میرسید و در نهایت نیز مشخص نبود که اصلاح اصیل ( و نه سطحی) و تحول اتفاق می افتد یا خیر، الگوی بسیار مترقی ای بود.

زیرا اولا ظرفیت موجود از بین نمی رفت و از دارایی جامعه استفاده میشد.ثانیا تا تشکیل سازمان مطلوب حوائج جامعه بر زمین نمی ماند. ثالثا درگیری و فشار بسیار کمی وارد میکرد. رابعا سازمان مطلوب از ابتدا بر اساس ارزش های ایده آل شکل می گرفت، چیزی که معلوم نبود با اصلاح سازمان های موجود بتوان به طور کامل آن را محقق کرد. خامسا فرصت رشد و کسب تجربه به نهادهای جدید داده میشد و…..

🔰🔰به نظر میرسد راه برون رفت از ساختار های دست و پا گیر که اکنون روی گلوی ما پا گذاشته اند نیز همین مسیر باشد. همانطور که در سطح کلان قیام جوانان به عنوان ساختار موازی برای تحول دولت به سمت دولت اصیل اسلامی و آوردن مردم به صحنه اداره امور پیشنهاد میشود، در ساختار هایی که خودمان نیز درگیر آنیم، الگوی ایجاد ساختار موازی با مطلوبیت های اصیل می تواند راه بیرون رفت از وضعیت دست و پا گیر اداری و جمع بین مدل هیئتی و سازمانی باشد و ما را به مدل کار تشکیلاتی مطلوب برساند.

ولنگاری فرهنگی یعنی…..

ولنگاری فرهنگی یعنی بخاطر یک صدهزارم مکالمه کنندگانی که فارسی نمیدانند هر روز روی مخ همه ی مردم روستا و شهر، بزرگسال و بچه بروی و پس از تماس غیر پاسخگو بگویی the mobile set is off please try later

 

ولنگاری فرهنگی یعنی بخاطر افراد انگشت شمار خارجی که گویا زبان کشورمان را به رسمیت نمی شناسند هر روز همه ی مردم کشورت را در استفاده از عابربانک از دوراهی انتخاب زبان فارسی یا انگلیسی عبور دهی…

 

ولنگاری فرهنگی یعنی همه ی کودکان سرزمینت را در مدارس و با پول بیت المال درگیر یادگیری زبان انگلیسی کنی.آنهم با روشی که هیچوقت به نتیجه نمی رسد و یک نحوه احساس شکست در مقابل آن زبان در عموم دانش آموزانت ایجاد کنی و یک نحوه قداست و ابهت و علمیت برای کسانی که به هر دلیل آن زبان را یادگرفته اند.

 

ولنگاری فرهنگی یعنی نسبت به ورود ماشینهای شاسی بلندی که حسرت به دل بچه های خانواده های  فقیر و متوسط جامعه میگذارند هیچ عکس العملی نداشته باشی. ماشین هایی که هم صاحبانشان را به ورطه ی کبر و تفاخر میکشند و نابود میکنند و هم برای طبقه پایینتر از خودشان تولید هدف و آرمان میکنند.

 

ولنگاری فرهنگی یعنی در مقابل کارخانه های چیپس و پفکی که بسته های چیپس را 4 برابر مقدار واقعی با باد پر کرده و به دروغ و فریب و کم فروشی و کم گذاشتن در کار، تجسّم عینی می بخشند و در چشم و دل و جان فرزندانمان نهادینه میکنند و از این راه روزانه میلیاردها تومان پول به جیب میزنند هیچ واکنشی نشان ندهیم.

 

ولنگاری فرهنگی یعنی شعار مرگ بر آمریکا بدهی و بعد آقازاده های کشورت در آنجا زندگی کنند و تو هیچ پاسخ روشنی به مردم تحریم کشیده ات ندهی…

 

ولنگاری فرهنگی یعنی وسط دشت کویر در کنار عوارضی قم-گرمسار در میان صدها هزار هکتار زمین برهوت برای کارکنان عوارضی خانه بسازی اما خانه ی آپارتمانی 5 طبقه و بدون حتی یک متر حیات بازی برای بچه ها و تفریح برای مادر خانواده!!!!!!!

 

ولنگاری فرهنگی یعنی شبکه ی #قرآن بشود محل مسابقه ی قرآن و مداحی دادن برای یک صدهزارم جامعه ی مخاطبت.

 

ولنگاری فرهنگی یعنی قدرتمندترین قشر فرهنگی کشور یعنی طلاب هر روز با سردرگمی در ایتا و غیر ایتا مشغول خواندن و بازارسال کردن توئیت و پیامهای تولید شده توسط جوامع دانشگاهی باشند…

 

 

 

ما هم مهندسی فرهنگی داریم

وقتی معنای مهندسی فرهنگی فهمیده شود، از اولین کشور‌هایی که به نظر می‌رسد در این عرصه به صورت جدی وارد شدند، کشور‌های اروپایی و غربی است. اگر سفر خارج از کشور داشته و یا دارید به راحتی می‌توانید در این مورد جستجو کنید و اگر این امکان نیست با شنیدن کمی از خاطرات کسانی که از آن‌ور آب برگرشته‌اند و یا برنگشته‌اند، می‌توانید بیابید. در ظاهر و نگاه اول به نظر می‌رسد در مهندسی فرهنگی از ما جلو‌تر هستند اگر موفقیت‌شان را قبول نکنیم. می‌توان نمونه‌هایی از خاطرات دیارکفر رفته‌گان اصطیاد کرد؛ از باب نمونه برای بالا نگه‌داشتن ارزش فرزند‌آوری و تسهیل فرزند‌آوری، عبور و مرور یک مادر به همراه کالسکه بسیار راحت‌ است و هیچ یک از مشکلاتی که در ایران برای رانندگان کالسکه‌ها به‌وجود می‌آید؛ بر می‌خورند. باید کالسکه‌رانی کرده باشد تا این معضل را درک کنید. و از این قبیل طراحی‌ها در دیگر جا‌ها و موارد؛ از کتابخانه و دانشگاه و مدرسه و … گرفته تا فروشگاه و هایپرمارکت و شهربازی و پارک و حتی کازینو. حال بماند در طراحی‌های قرن ۲۱ و ۲۲ که پلتفرم طراحی می‌شود.

با دیدن همه‌ی این تلاش‌ها و طراحی‌هایی که در اروپا و غرب انجام می‌شود، می‌خواهم بگویم که ما هم آنقدر‌ها از دایره پرت نیستیم؛ بلکه اگر در گذشته تاریخی خود سیر و سفری داشته باشیم، در این زمینه نوابغی هم چون شیخ بهایی داشته‌ایم. ولی امروزه هم باز ما این طراحی‌ها را تا حدی داریم؛ این طراحی‌ها خواسته یا ناخواسته،‌ خودآگاه و یا ناخودآگاه در دانش فقه صورت می‌گیرد. فقه ما خالی از مهندسی فرهنگی نیست، هرچند نمی‌توان ادعا کرد که مهندسی فرهنگی به خوبی در فقه اجرا می‌شود.

خلاصه ی مصاحبه استاد ابراهیم نیک منش در زمینه الگوی مشارکت مردمی در حکمرانی فرهنگی

استاد ابراهیم نیک منش نقطه ی اصلی و منشا تحول را مدل حکمرانی میدانند.

مدل حکمرانی پیشنهادی ایشان در نقطه ی تکیه به مردم متمرکز است در مقابل مدل حکمرانی غرب که متشکل از نظام سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فضای مجازی و دیگر مولفه ها است.

کلیت مدل حکمرانی پیشنهادی ایشان “بلد طیب ” نام دارد.

این مدل وقتی برش میخورد مساله ی سلامت و خانواده از بخشهای مهم هستند.

ایشان قائل اند برای تحقق مدل حکمرانی نیاز به #مهندسی_فرهنگی است و باید هریک از نهادهای متعدد موجود نقش و نسبتشان و کارکردشان مشخص شود و تفکیک های دقیق نظام نامه ای صورت گیرد.

 

کار دیگری که در کنار طراحی مدل باید صورت گیرد حکمرانی بر اساس الگو است. و متولی الگو پردازی هم اندیشکده ها هستند که متاسفانه حوزه هنوز این رسالت را نمی شناسد.

 

مساله ی دیگر شاخص سازی است که بار اصلی اش بر دوش حوزه است و دانشگاه تنها میتواند کمک کننده باشد.

الگوی پیشنهادی ایشان از 3 عنصرِ ارزش محوری بعنوان خاستگاه، مردم بنیادی بعنوان پایگاه و مسجد محوری بعنوان جایگاه (خاستگاه ارزشی، پایگاه مردمی و جایگاه مسجد) سرچشمه میگیرد.

 

مدلهای غیر بومی، بدلیل نگاه تک بعدی به انسان صرفا دنبال منافع اقتصادی هستند و در بخش نگاه به مردم دچار ضعف اند و بجای تکیه بر مردم از طریق ابزارهایی مانند پنتاگون، هالیوود، فضای مجازی و حتی کرونا، حکمرانی جهانی راه انداخته و حکومت خود را حفظ میکنند.

 

در مدل مطلوب تاکید بر حرکت از پایین به بالا است یعنی از مردم به سمت حاکمان.

نگاههایی که مردم را عمله ی دولت یا بخشی خاصی از جامعه میکنند ریشه در انسان محوری اومانیستی دارند که انسان را در خدمت اقتصاد میداند.

مثلا در حوزه ی فرهنگ مردم تنها نویسنده هستند و فرآیند چاپ و نشر در اختیار وزارت ارشاد است.

 

مرحوم امام بدون حذف نهادهای حاکمیتی، در کنار 17 نهاد حاکمیتی موجود، 17 نهاد امامتی ایجاد کردند و با آنها کشور را در دوران جنگ اداره کردند.

 

مدل پیشنهادی دارای 3 ضلع جبهه مردمی، جبهه حاکمیتی و جبهه میانی است.

تحقق اضلاع این مدل با واسطه گری حلقه های میانی اصناف بعنوان واسط جبهه ی مردمی و جبهه حاکمیتی خواهد بود.

 

جایگاه مردم در مدل پیشنهادی:

مردم در جبهه مردمی قرار میگیرند و توسط جبهه میانی و جبهه حاکمیتی حمایت میشوند.

جبهه میانی جبهه خدمت است که خود به طریقی از طرف جبهه حاکمیتی پشتیبانی و سازماندهی و تربیت میشوند.

بنابراین وزرا و جبهه حاکمیتی بطور مستقیم با مردم مرتبط نیستند بلکه اصناف و انجمن ها را بعنوان جبهه میانی آماده ی خدمت  دهی به مردم میکنند.

 

 

راهبرد حضرت آقا برای اتصال بین حاکمیت (عمودی) با مردم (افقی)، انتخاب حلقه های میانی از درون خود مردم است که نه حاکمیتی هستند و نه مردمی.

این حلقه ها باید توسط سازمانهایی مانند سازمان تبلیغات، تربیت شوند تا با اتصال به مردم، این مدل مردمی احیا شود؛ بنابراین، رفتن سراغ مردم بصورت مستقیم که بسیاری از اوقات در قالب کلاس قرآن و… رخ میدهد نیز اقدام سنجیده ای نیست. سازمان تبلیغات به جای چنین اقداماتی باید زمینه این کارها را برای مردم و به خصوص محافل زنانه مهیا کند و در این صورت، مردم خود به این کار می پردازند. امام جماعت باید به تربیت زنان و مردان بپردازد تا آنها اثرگذار شوند.

راهبرد پیشنهادی حضرت آقا برای ارتباط میان دو لایه عمودی یعنی مدیران و لایه ی افقی یعنی مردم تشکیل حلقه های میانی است.

و بنظر ما اصناف هم جزء حلقه های میانی تعریف میشوند.

وظیفه حوزه در این میان ارائه مدل و تربیت کادر است که متاسفانه حوزه به جای اقدام تنها نقد میکند.

اساس کار ما، تربیت کادر است که البته خود این تربیت کادر نیز نیازمند یک مدل است.

 

 

 

 

 

تحول در عرصه فرهنگ با الگوگیری از عرصه نظامی

یکی از نکات مهمی که در اواخر جلسه امروز اشاره شد، این مسئله بود که ارتش پس از انقلاب متحول شد. راه این تحول نیز، تاسیس سپاه پایداران انقلاب اسلامی با هویتی برآمده و برخاسته از ذات انقلاب در کنار ارتش بود. این مسأله موجب شد هویت ارتش تغییر پیدا کند، به گونه ای که ارتش فعلی با ارتش قبل از انقلاب قابل مقایسه نیست!
پیشنهاد حضرت استاد در حوزه فرهنگ نیز، چنین چیزی بود، که در عرصه فرهنگ به عملکرد دستگاه های دولتی و حاکمیتی در عرصه فرهنگ اکتفا نکرده و عرصه ای موازی در کنار آن ایجاد کنیم، تا هویت دستگاه های فرهنگی تغییر پیدا کند!
نکته ای که در این یادداشت قصد دارم متذکر شوم، اینست که یکی از آسیب هایی که در جامعه ما وجود دارد، عدم توجه به تجربیاتی است که اتفاق می افتد! هزاران مجموعه فرهنگی در کشور فعالیت می کنند، بسیاری از آنها معضلات مشابه هم دارند، ولی هیچکدام به این فکر نمی افتند، که از تجربیات همدیگر استفاده کنند!
نکته اصلی که مد نظر بنده است، اینست که باید تجربه نگاری شود، که چگونه سپاه پاسداران هویت ارتش را تغییر داد، اما جهاد سازندگی نتوانستند هویت دستگاه های مربوطه را، در ابتدای انقلاب تغییر دهد؟ یا حتی تجربیات نزدیک تر به سال های اخیر! اینکه مثلا چرا به صورت عمومی حتی در بین نیروهای انقلابی نیز، دید مثبتی نسبت به اردوهای جهادی وجود ندارد؟ مگر این اردوهای جهادی برآمده از ذات انقلاب نیستند؟
در عرصه فرهنگ نیز، تجربیاتی در این مورد داشته ایم، از جمله تشکیل جبهه فرهنگی مردمی انقلاب اسلامی؛ این جبهه به گفته مؤسسین، با اهداف و دغدغه هایی مشابه دغدغه های مطرح شده تأسیس شد. چرا به هدف خود نرسید؟ چرا دوام نیاورد؟ کم و کیف حمایت سپاه از این جبهه صحیح بود؟ آیا همچنان می توان آن مجموعه را احیا کرد؟ و …
بررسی چنین مسائلی باعث می شود طرحی واقعی تر برای حل این موضوع ارائه کنیم.

ستاد بازسازی فرهنگ

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت157
#ایده_فرهنگی_مادر
#جستار_های_در_باب_مهندسی_فرهنگ
#ستاد_باز_سازی_فرهنگ

تعبیر شبیخون برای زمانی است که جبهه در خواب است و ناگهان دشمن حمله می کند
ما در عرصه فرهنگ از شبیخون به ناتو رسیدیم یعنی تمام سنگر های فرهنگی کشور را دشمن گرفته و فرمانده میدان دستور آتش به اختیار داده یعنی ستاد فرماندهی مختل است اگر میتوانی یک نیرو را نجات بدهی انجام بده و اگر توان زدن یک دشمن را هم داری بسم الله
این سیر وحشتناک فرهنگی در یک یا دوسال اخیر اتفاق نیفتاده که ما هم بخواهیم برای آن یک برنامه کوتاه ندت داشته باشیم عملا این کار کار بلند مدتی است شاید 30 سال بعد ما شاهد تغییرات بنیادی شویم یعنی با تغییر یک نسل لذا نیاز است که یک ستادی از افراد خبره فرهنگی و افراد وارد بر دستگاه های اجرای کشور بنشینند و این امر را فرماندهی کنند

البته این جمع ظاهرا موجو است و شورای انقلاب فرهنگی است
اما دیگر کار شورای جواب گو نیست همانطور که تا الان تحولی رخ نداده و دیگر چشم امیدی هم به این جمع نیست لذا باید ستادی تشکیل شود متشکل از افراد فکری و عملی تا بتوان بزرگترین خلا که ضمانت اجرای مصوبات است را محقق کند الان در جمهوری اسلامی مشکل طرح وایده و حرف نداریم مشکل امتداد و اجرای این طرح هاست
و بزرگترین اهرم برای اجرای کردن این مصوبات مردم هستند نه دستگاه اجرای
باید روی مردم و ذهن مردم سرمایه گذاری کرد
کسی که ذهن مردم را دارد آینده کشور برای اوست
در این فتنه های اخیر متوجه شدیم که چند درصد از جوانان ما ذهنشان دست دشمن است و عملا در هنگام عمل هم عمله ها و بازو های او هستند

باید سعی کنیم این حرکت های فرهنگی توسط خود شروع شود و امتداد یابد

پیامبر اکرم می فرمایند:
«مَنْ‏ سَنَّ‏ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یُنْقَصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْ‏»؛
هر کس سنّت نیکویى را بنا نهد، اجرى برابر اجر همه ی عمل‏ کنندگان به آن عمل تا روز قیامت براى اوست، بدون اینکه از اجر آنان کم گردد.

اتحاد در کنش‌گری، روایتی از کنش‌گری مؤثر امام موسی صدر

رهبر انقلاب در دیدار با مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی در تاریخ 1401/07/22 فرمودند:

اتّحاد، نداشتن تفرقه، خلاص شدن از شرّ وسوسه‌های دشمن، وسوسه‌های آمریکا، وسوسه‌های صهیونیست‌ها، وسوسه‌های کمپانی‌ها؛ [خلاص شدن] از شرّ وسوسه‌های اینها که گاهی این وسوسه‌ها از زبان خودی‌ها شنیده میشود. می‌بینیم در دنیای اسلام، کسانی از داخل دنیای اسلام همان حرف آنها را تکرار میکنند، همانها را میگویند؛ از شرّ اینها خلاص بشویم با اتّحاد، با نفی تفرقه، با انسجام داخلی؛ این شرطش است. اگر این شرط را بتوانیم عملی بکنیم، بلاشک خواهیم توانست امّت اسلامی را در جایگاه رفیعی در دنیای آینده و شکل آینده‌ی جغرافیای سیاسیِ جهان قرار بدهیم.
آیا این ممکن است؟ بعضی هستند که در همه‌ی مسائل مهم، مبادره‌ی آنها و واکنشِ اوّلیِ آنها نفی و انکار و ناامیدی است: «ای آقا! نمیشود، فایده ندارد». ما قبول نداریم این را؛ ما میگوییم این ممکن است؛ اتّفاق و اتّحاد بین ملّتهای اسلامی ممکن است، منتها کار لازم دارد، عمل لازم دارد. عرض کردم، ما حالا از سیاستمداران و زمامداران و حکمرانان کشورهای اسلامی هم ناامید نیستیم، امّا بیشترین امیدمان به خواصّ دنیای اسلام است؛ یعنی همین طوری که گفتیم، به علمای دین، به روشنفکران، به اساتید دانشگاه، به جوانان روشن‌بین، به فرزانگان، به ادبا، به شعرا، به نویسندگان، به گردانندگان مطبوعات؛ امید ما به اینها است؛ اینها [باید] احساس استقلال بکنند، احساس مسئولیّت بکنند، احساس وظیفه کنند. وقتی خواص در یک راهی وارد شدند، افکار عمومی را به آن سمت حرکت میدهند؛ وقتی افکار عمومی در یک کشوری شکل گرفت، سیاستهای اداره‌ی کشور هم به طور قهری به آن سمت حرکت میکند، ناچارند، ناگزیرند. بنابراین، این کاری است ممکن؛ این ممکن است، منتها بدون عمل نمیشود. بدون عمل، هیچ چیزی در دنیا،  نه دستاوردهای دنیایی، نه دستاوردهای اخروی و الهی امکان ندارد: لَیسَ لِلاِنسانِ اِلّا ما سَعىٰ؛باید سعی کرد، باید عمل کرد؛ [اگر] عمل بکنیم، ممکن است.

در این باره به خاطره ای از امام موسی صدر رحمه الله علیه برخوردم که در سال 1345 وقتی مطلع می شوند که امام خمینی دستگیر شده اند، در سفرهای دوره ای که تعریف کرده بودند شروع می کنند با شخصیت ها و مطبوعات مهم بین المللی، فعالان ژنو و هامبورگ و پاریس و بن و دیگر شهرها ارتباط گرفته و قضیه دستگیری امام خمینی را مطرح می کنند و شرح می دهند. این اقدام و کنش گری امام موسی صدر به عنوان عالم دین و یک روشنفکری که از یک کشور دیگر اسلامی شروع می شود و وفاق و اتحاد خود را به عالم دیگر اسلامی با عمل محقق می کند باعث می شود که با همین اقدام خرد آزادی امام خمینی در ایران رقم بخورد تا جایی که آیت الله خوئی می فرمایند:

سفرهای دوره ای امام موسی صدر نقش اصلی در آزادی امام خمینی از زندان داشت

به نظر می آید طرح استراتژیک وحدت علما و فضلای جهان اسلام هنوز روشن نیست و آن طور که بایست باور به حرکت های خرد همه آنها بر موضوعات مشخص جدی گرفته نشده است اما اندک فعالیت امام موسی صدر شاهدی است بر اینکه اتحاد در حوزه کنش گری اتفاقات بزرگی را می تواند رقم بزند.