عنوان “کلام انقلابی” ولی معنون …

عنوان “کلام انقلابی” ولی معنون …

جنس این تعریف کلام است و در چند یادداشت قبلی درباره تعریف علم کلام مطلبی را گفتیم اولین نکته تشکیکی بودن و اختلافی بودن علم کلام است اینجا هم ما توقع داریم از مولف محترم تعریف خود از علم کلام را بیان کند آیا کلام را یک مهارت برای دفاع از شریعت می داند که محموع چند علم است یا نه کلام به معنای مرسوم صرف مباحث اعتقادی می داند
بعد از اینکه تعریف کلام واضح شد
توقع ما این است که فقط لفظ را استخدام نکند و به محتوای کاری نداشته باشد
وقتی روی جلد خورده کلام انقلابی ولی وقتی محتوای را ورق می زنیم بعد از بسم الله وارد انقلاب شده و دیگر با آن کلام کاری ندارد
اگر عنوان کلام انقلابی یکی از سرفصل های کلام جدید است ابتدا باید ریشه های ابتدایی بحث را شناخت توضیخ داد و معرفی کرد بعد مسئله بروز آن یعنی انقلاب را تفسیر کرذ
اگر ما نتوانیم رابطه کلامی این بحث را پر رنگ کنیم و به مخاطب خود نشان دهیم یک حس مچلی به طرف مقابل منتقل کرده ایم

نکته دوم این است که باید برای مخاطب روشن شود چرا موصوف این انقلاب کلام است
چرا فلسفه انقلاب یا فقه انقلابی یا عرفان انقلاب نیست
این موضوع هم به نظر باید در محتوای به آن پرداخته شود که کلام انقلابی چه ویژگی برجسته ای دارد که عناوین دیگر کشش آن را ندارد

نکته سوم هم انقلابی است که برداشت می شود این انقلابی مضاف الیه برای علم کلام است یعنی این کلام دارای نکاتی است که ان را انقلابی کرده و به نظر بسیار از غرض اصلی مولف فاصله دارد

توضیحی در باب نسبت ولایت فکری و پایگاه فکری

همواره یکی از مباحث پر دامنه بحث ولایت، گستره ولایت بوده است. ولایت که مشتمل بر معانی مودت، معیت و اطاعت می باشد در حیطه عمل و فعل معنای آن واضح می باشد. به عبارت دیگر اطاعت در عمل معنای واضحی دارد اما اطاعت فکری آیا معقول و وجیه است؟ آیا اطاعت فکری به تعطیل عقل و اشعری گری منجر نمی شود؟

جهت توضیح بیشتر این چالش به دو نمونه یادداشت در این باب از دو بزرگوار اشاره میکنم:

یادداشت اول:

⬅️سیاهه‌ای در نقد ولایت‌بسندگی➡️

◀️مشکل دوستانی که هر بحثی پیرامون انقلاب یا حتی غیر آن را به سخنی از حضرت آقا منتهی می‌کنند پدیده‌ای ست به نام «ولایت‌بسندگی». حتی یادم هست در مباحثات حوزوی‌مان برخی فراماسونر بودن یا نبودن سیدجمال‌الدین اسدآبادی را منتهی کردند به بیانی از حضرت آقا و همان را فصل الخطاب خویش گرفتند! ولایت‌بسندگی امروز پرده‌ای ست که میان چشمان بسیاری از دلسوزان انقلاب اسلامی و حقایق انقلاب و جهان حائل شده است.

?وقتی با این دوستان بحث می‌کنیم که وضعیت انقلاب بسیار نگران‌کننده است و باید فکری اساسی برای آن کرد، سریعا جمله‌ای از آقا می‌آورند که وضعیت بسیار خوب است و شما خلاف آقا حرف می‌زنید. به آن‌ها می‌گوییم نظام اسلامی از حقیقت انقلابی خویش تهی شده‌است و این بزرگترین خطر است برای او، می‌گویند آقا چنین نظری ندارند، شما بیشتر می‌فهمید یا آقا؟
?وقتی با آن‌ها بحث می‌کنیم که فلان نهاد و فلان زیرمجموعه، فساد‌های فراوان دارد و خود به عینه این فسادها را دیده‌ایم، پاسخ می‌دهند یا حرفتان این است که آقا این فسادها را نمی‌دانند پس یعنی ایشان را به عدم کفایت متهم می‌کنید، و یا حرفتان این است که آقا این فسادها را می‌دانند که در این صورت یا ایشان مصلحتی در عدم رسیدگی به آن می‌بینند که جایگاه شما تشخیص چنین مصلحتی نیست و یا ایشان فاسد هستند که در این صورت شما ولی فقیه عادل را به فساد متهم کرده‌اید و از دایره ایمان خارج شده‌اید!
?وقتی به آن‌ها می‌گوییم شورای نگهبان و بسیاری نهادهای مقدس دیگر نظام اشکالات اساسی دارند و باید راهی برای اصلاح اشکالات آن‌ها در یک فرایند عقلانیت جمعی وجود داشته باشد، برآشفته می‌شوند و می‌گویند آقا این‌همه از شورای نگهبان دفاع کرده است و منتقدین آن‌ را ضدانقلاب معرفی کرده است پس شما هم اگر نگوییم چنین هستید دست کم در پازل ضدانقلاب بازی می‌کنید.
?وقتی به آن‌ها می‌گوییم حضرت آقا نیز با همه‌ی عظمتی که دارند، بالاخره یک انسان‌اند و نمی‌توانند به همه‌ی مسائل فکر کنند و به همه‌ی امور رسیدگی کنند؛ پس باید دست کم در حیطه بیانات غیرالزامی ایشان فضا را برای اندیشه و عمل اشخاص باز گذاشت. سریعا گاردی بسته به خود می‌گیرند و می‌گویند اینطور که نمی‌شود جامعه را اداره کرد و کسی که حرفی حتی روی بیانات غیرالزامی آقا داشته باشد از دایره‌ی حزب الله خارج است.

◀️خلاصه با این جماعت محترم بر سر هیچ «حقیقتی» نمی‌توان گفتگو کرد چراکه چنان ایدئولوژی زده هستند که ارزش حقیقت‌جویی -که یک ارزش بنیادین انسانی ست- برایشان رنگ باخته است.
◀️متاسفانه ما همان‌طور که روی دیگر آرمان‌های انقلاب ۵۷ به درستی اندیشه نکرده‌ایم، بر همین مقوله ولایت فقیه و حدود و ثغور اجتماعی آن نیز -به بهانه‌ی اینکه حضرت امام و حضرت آقا بیاناتی داشته‌اند- نیاندیشیده‌ایم. این عدم اندیشه و کمبود بیانات قوی، باعث شده‌است عده‌ای برای تثبیت قدرت خویش، پدیده‌ی ولایت‌بسندگی را در جامعه‌ی ایمانی و انقلابی ترویج کنند تا به واسطه این حقیقت‌گریزی و اخباری‌گریِ جدید، حقیقت کارهای آن‌ها مشخص نشود!

?ولایت‌بسندگی یعنی تمام آن حقایقی که انقلاب اسلامی مبتنی بر آن‌ها پدید آمد را فراموش کن و خود را به نفهمی آن‌ها بزن. چراکه در هرصورت این تو نیستی که مُدرِک حقایق انقلابی بلکه تنها مُدرک حقیقی، ولی‌فقیه است و این ادراک از بالا به پایین جریان پیدا می‌کند. پس گوشت را به این نظامِ هرمیِ فهم بسپار.
?ولایت‌بسندگی یعنی ولایت فقیه -که در حقیقت خویش پدیده‌ای برای تنظیم امورات عملی عندالتعارض است- را تبدیل کن به آن ولایتی که الله تبارک و تعالی به واسطه‌ی آن، حقایق را به بندگان خویش می‌رساند.
?ولایت‌بسندگی یعنی عقلانیت جمعی -که رکن اساسی حرکت سلیم جامعه‌ی ایمانی در عصر غیبت است- را کنار بگذار و همه‌ی امور را به عقل یک نفر احاله بده! یعنی برای عقول تمامی انسان‌ها در بهترین حالت، شأن تذییل تحت عقل فقیه قائل شو! و چه بد کفران نعمتی ست این کار.
?ولایت‌بسندگی یعنی پدیده ولایت که برای تحقق غرض اصلی شریعت -یعنی رشد و تکامل عقول انسان‌ها- جعل شده است را تبدیل کن به اصلی‌ترین مانع تحقق این غرض!
?ولایت‌بسندگی یعنی خویش را از نعمت رجوع و تلاش برای فهم آزادانه‌ی قرآن و منظومه‌ی روایات محروم کردن. یعنی بر خلاف مشی قطعی اسلام و تمسکا به سبیل احبار و رهبان، فاصله‌ی علما را بین خویش و فهم راستین قائل شدن. یعنی شأن علما را از شأن متعمق در دین به شأن منحصرکننده‌ی فهم دین تغییر دادن.

یادداشت دوم:

?سوالاتی از جریان ولایت‌گرا و یک هشدار

فایل مناظره بین آقای دخانچی و مهدیان درمورد تقابل عدالت‌گرایی و ولایت‌گرایی را شنیدم و به نظرم حاوی نکات خوبی بود. اما من به دو دلیل بحث فکری و نظری با جریان ولایت‌گرا را بی‌ثمر می‌دانم:
قبل از ورود به بحث بگویم که من ولایت‌گرایی را در این نظام یک جریان کوچک و محدود با امکانات نامحدود می‌شناسم. پس منظور از این جریان، هرکس که معتقد به نظام و ولایت فقیه باشد، نیست. در انتهای مطلب بهتر مشخص می‌شود منظور چه کسانی هستند.

1️⃣ دلیل اولم این است که مبنای معرفت‌شناختی این جریان، “شرعی” (در مقابل عقلی) است. در فضای اسلامی به جریانی در اهل سنت نزدیک هستند که حسن و قبح را شرعی می‌دانند؛ و در معرفت‌شناسی غربی به جریانی نزدیک‌اند که بنای معرفت و معیار صدق را بر گزاره‌های پایه اثبات‌ناپذیرِ غیرقابل خدشه می‌گذارند.
در عالم اسلام جریان شیعه را که مقابل این جریان است، “عدلیه” می‌نامند. “عدل” در اینجا بیش از اینکه یک مفهوم اقتصادی باشد، یک مفهوم معرفت‌شناسی است. به معنای این است که شیعه باور دارد حسن و قبح ذاتی و عقلی است. به همین دلیل “عقل” جز منابع اجتهادی شیعه است و به همین دلیل “عدل” جز اصول دین و اعتقادات در شیعه است.
برخی متفکران نواندیش اهل سنت مثل فضل الرحمن وقتی که درمورد دلایل افول علم در اسلام بحث می‌کنند، می‌گویند جریان عقل‌گرایی بعد از شافعی و حنفی و حنبلی، در بخش عمده‌ای از عالم اسلام از بین رفت و فقط در میان شیعیان ادامه پیدا کرد.
حسن و قبح ذاتی و “عدل” به شیعه اجازه می‌دهد در مورد همه چیز عقلانی فکر کند، در آن تردید کند، زیرسوال ببرد و بعد بنای مجددی را بسازد. و البته لازمه آن مطالعه گسترده و عمیق در منابع مختلف است.
آقای مهدیان در این مناظره مضمون مثال معروف “تخت پروکروستس” که مربوط به افسانه‌های یونان است را به عنوان مثالی از کلام “مقام معظم رهبری” نقل می‌کند. مهم این نیست که ایشان با این مثال در منابع ادبیات و فلسفه آشنا نیست. مهم این است که هر اندیشه و تفکری اگر از مجرای کلام مقام معظم رهبری نگذرد، نه تنها صادق نیست، که شایسته مطالعه نیست. مثل عضو کمیسیون فرهنگی مجلس نهم که از او پرسیده بودند فیلم خوب از نظر شما چه ویژگی دارد؟ و او گفته بود فیلمی که مقام معظم رهبری می‌پسندند!

جوهره هر کدام از متون تقابل عقلانیت و رشد عقلانیت و ولایت می باشد. این چالش از آن رو صورتی بغرنج می گیرد که عده ای عافیت طلبی و سهل اندیشی خویش را می خواهد پشت ولایت پنهان کنند؛ به دیگر بیان نمیخواهند زحمت مضاعف کسب آگاهی و اندیشیدن را بر خود هموار ساخته و خود را به گرداب تعب و تحیر تفکر بیندازند از آن رو بدون آنکه به پرسشی رسیده باشند و مسئله ای داشته باشند پشت خروار خروار جملات رهبری پنهان می گردند.

اما مهم آنست که باید بدانیم در هر جمعی رهبر و امیری لازم است که سخن او فصل الخطاب باشد تا امکان حرکت منتفی نگردد. فهم رهبر و ولی جامعه فهم معیار است اما بدین معنا نیست که دیگر افهام محترم نیست.

همچنین اگر یک فهمی از همان پایگاه فکری فهم رهبر و ولی جامعه برخاسته باشد معتبر خواهد بود و می بایست به رهبر و ولی جامعه عرضه گردد تا او نیز در معرض تضارب آرای معتبر نیز قرار گرفته و برترین سخن و فهم را برگزیند.

ولایت در فکر بدین معناست که جامعه ایمانی نیازمند پایگاه فکری می باشد. جامعه ایمانی نباید بدون سرپرست و قیّم فکری در میان گردباد و تندباد و امواج دهشتناک افکار و افهام مسموم قرار بگیرد. ما قرآن و سنت را پایگاه فکری خویش میدانیم که تمسک بدیشان ما را از گرداب ضلالت می رهاند.

امروز مکتب امام برترین تقریر از قرآن و سنت است که ما را ما کرد و ما را حیات بخشید و حیات ما را به قیام علیه شرق و غرب مرصع گردانید.

کسی که پایگاه فکری خویش را رها سازد هر چند گمان کند که آزادی اندیشه را یافته اما باید بداند که گرفتار ارباب متفرق فکری خواهد شد.

ارزش معرفت شناختی فهم عموم مؤمنین

آیا فهم آحاد مؤمنین متفردا و جمعیتا ارزش معرفت شناختی دارد؟

ارتکاز عمومی این است که فهم آن کسی ارزش معرفت شناختی دارد که تحصیلات علمی لازم را داشته باشد. به عبارتی فهم و علم حصولی که از طریق مسیر رسمی کسب شده باشد حائز ارزش معرفت شناختی می باشد و الا خیر.
اما به نظر می رسد که این ارتکاز عمومی هر چند محترم است اما با بعضی روایات در تعارض می باشد.
روایتی از حضرت امیر علیه السلام می باشد که:

نهج البلاغة قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‏ اتَّقُوا ظُنُونَ‏ الْمُؤْمِنِينَ‏ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ الْحَقَّ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ

و یا در تعبیری دیگر

اتّقوا ظنون‏ المؤمنين‏ فانّ اللّه سبحانه أجرى الحّق على ألسنتهم.

همچنین روایتی دیگر هست که می فرماید:

 أَ مَا بَلَغَكَ قَوْلُ الرَّسُولِ ص اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ‏ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ قَالَ بَلَى قَالَ وَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لَهُ فِرَاسَةٌ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ عَلَى قَدْرِ إِيمَانِهِ وَ مَبْلَغِ اسْتِبْصَارِهِ وَ عِلْمِهِ وَ قَدْ جَمَعَ اللَّهُ لِلْأَئِمَّةِ مِنَّا مَا فَرَّقَهُ فِي جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ‏ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ‏ فَأَوَّلُ الْمُتَوَسِّمِينَ رَسُولُ اللَّهِ ص ثُمَّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ ع إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة
در روایت ابتدایی از تعبیر ظنون المؤمنین استفاده شده است و در روایت دیگر از تعبیر فراسة المؤمن.

در روایت ابتدایی جعل و جریان حق بر  لسان مؤمن سخن گفته شده و در روایت دوم نظارت مؤمن به نور خداوند مطرح شده است.
آنچه که مبرهن است این است که در اندیشه دینی علم که آینه حق و حقیقت است نوری است که به واسطه ایمان و پذیرش ولایت الله به قدر ایمان نصیب مؤمنین می گردد و هیچ کس بی بهره نیست.

هر چند از آن رو که ائمه علیهم السلام قله ایمان می باشند آیینه تمام نمای حق و حقیقت نیز بوده و تجلی قول و فعل الهی می باشند.

بایستی توجه داد که توصیه ائمه علیهم السلام به پروا و تقوا در باب ظن و فراست مؤمنین بدین معناست که فهم و ادراک ایشان ارزش معرفت شناختی دارد و نباید آن را هیچ و پوچ دانست.

✨تعریف کلام انقلابی

گفته می شود که تعریف به حد تام و دستیابی به جنس و فصل عملا غیر ممکن و یا بسیار دشوار است. لذا تعریف علوم معمولا از طریق یکی از امور «موضوع، غایت و روش بحث» انجام می‌گیرد و جامع‌ترین تعریف آن است که مشتمل بر همه این جهات باشد. لذا در مقام ارائه تعریفی مطلوب از «کلام انقلابی» باید تعریفی ارائه دهیم که به وسیله یکی از این امور و یا همه آنها، شناخت مناسبی از این مفهوم به مخاطب القا کند.

در کلام انقلابی موضوع،غایت و روش به صورت زیر است:
موضوع: اندیشه پشتیبانی کننده از حیات انقلابی مردم
رسالت و غایت: رسیدگی به ذهن مردم به منظور پشتیبانی از حیات انقلابی
روش: استفاده از تمام علوم اسلامی و فهم دینی مردم

لذا با توجه به سه امر فوق می توان تعریف ذیل را به عنوان یکی از تعاریف مطلوب کلام انقلابی ارائه نمود:

«کلام انقلابی، علم به قواعد و مسائلی است که به وسیلۀ آنها می توان با بهره گیری از تمامی دانش های اسلامی و ظرفیت ذهن مردم، اندیشه پشتیبانی کننده از حیات انقلابی (در عصر انقلاب اسلامی) را تولید کرد و ذهن مردم را سامان داد.»

مسلما قیود این تعریف به طور جدا گانه نیازمند توضیح است. که در یادداشت دیگری تقدیم میشود.

گفتگو کلیدی‌ترین ابزار متکلم

گفتگو کلیدی‌ترین عنصر و ابزاری است که در اختیار متکلم است. متکلم ناگزیر از اتصال به ذهن جامعه است. متکلم باید اندیشه‌های دینی مردم را رصد کند تا بتواند پخت و پز اندیشه‌ای برای مردم داشته باشد.
برای این اتصال و رصد اندیشه جامعه متکلم از چه ابزار‌هایی می‌تواند استفاده کند؟ اندیشه مردم چیزی نیست که بتوان با آمار گرفتن به آن رسید.

شاید بتوان با تکیه بر این باور که افعال از اندیشه‌ها و باور‌ها بر می‌خیزند، از روی افعال مردم به اندیشه آن‌ها دسترسی پیدا کرد ولی باز هم نمی‌توان به این روش اعتماد کرد؛ پیدا کردن منشأ واقعی و درست افعال کار ساده‌ای نیست، اینکه کدام اندیشه باعث شده است که مردم به راحتی در دوران کرونا مساجد و نماز جماعت را ترک کنند به راحتی قابل دستیابی نیست.

یکی از ابزار‌هایی که معمولا مطرح می‌شود، گفتگو است. اینکه گفتگوی دینی در سطح جامعه زیاد شود، گفتگوهایی که شاید خیلی به مزاج ما هم خوش نیاید، ولی گفتگوی جامعه است. بروز اندیشه‌های دینی مردم است.

شاید در این روش هم دسترسی درستی به اندیشه مردم پیدا نشود، از این باب که معمولا در گفتگو‌ها خودسانسوری وجود دارد، به علل مختلف که از جمله آن‌ها ترس، تعلقات و … است. البته ما باید در این گفتگو‌ها به سمت الگوی گفتگوی صحیح حرکت کنیم، به سمتی برویم که آزاداندیشی یک فرهنگ غالب در گفتگوها باشد و باید الگوهایی برای گفتگوهای کارآمد طراحی شود ولی نمی‌توان منکر آن شد که روش اصلی دسترسی به اندیشه دینی جامعه، گسترش گفتگو دینی در سطح جامعه است.

✨فهم معیار؛ فهم رسمی

استاد بزگوار سطوح فهم دینی را به 4 دسته زیر تقسیم کرده اند:
1.فهم محترم
2.فهم معتبر
3.فهم معیار
4.فهم رسمی

جمع فخیم حلقه اندیشه کلامی ابهاماتی را حول این تقسیم بندی ارائه نمودند. یکی از این ابهامات نسبت فهم رسمی و معیار بود که ادعا میشد عملا فهم رسمی و معیار یکی هستند و تفکیک آنها معنا ندارد.

لکن توجه به چند نکته می تواند این ابهام را رفع نماید:
اولا این ابهام وجود دارد که فهم معیار، از چه نظر معیار است؟ در نظر علمای حوزوی معیار است؟ یا از جهت پذیرش محیط علمی حوزه معیار است؟ یا از جهت استقبال اجتماعی معیار است؟‌ یا از جهت پذیرش حکومت معیار است؟
روشن است که تنها در صورت آخر همراهی فهم معیار و فهم رسمی بسیار زیاد خواهد. و در بقیه فروض این این همراهی وجود ندارد.

ثانیا اگر فرض کنیم که فهم معیار همان فهم حاکم و ولی فقیه است( صورت های دیگر هم قابل تصور است) باز هم بین فهم معیار و فهم رسمی فاصله است و عملا دو فهم جدا از هم هستند. چون حاکم در همه شئون حکومت به نحو انفرادی اعمال فهم و اراده نمیکند و افراد کثیری در حکومت دخیل هستند. اگر فهم معیار به نحو مطلوبی در ذهن این افراد نقش نبسته باشد،‌عملا در فضای تقیین مطابق فهم های دیگر عمل خواهند کرد و عملا فهم رسمی دیگری شکل خواهد گرفت. مثلا رهبری شئونی را به مجلس و یا به شورای نگهبان تفویض کرده است. اگر افراد این دو نهاد نتوانسته باشند ارتباط خوبی با قرائت رهبری از اسلام و حکومت بگیرند،‌ برآیند قانون گذاری آنها از فهم معیار فاصله خواهد داشت.

ثالثا به فرض پذیرش اینکه در عمل در بسیاری از موارد فهم رسمی و فهم معیار یکی باشند، لکن باز هم این انطباق به نحو صد در صد نیست و مواردی وجود دارد که فهم رسمی از فهم معیار فاصله دارد. لذا همین موارد اندک صحت این تقسیم و لزوم تفکیک این دو فهم از یکدیگر را می رساند.

?

تو مسئولی، می‌فهمی یعنی چه؟!

قُلْ إِنَّمٰا أَعِظُكُمْ بِوٰاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّٰهِ مَثْنىٰ وَ فُرٰادىٰ ﴿سبإ، 46﴾

یگانه موعظه‌ی خدا به تو این است که بلند شو، اگر می توانی جمعی حرکت کن و اگر نه، خود تو باید حرکت کنی! توقف ممنوع است!

فَإِذٰا فَرَغْتَ فَانْصَبْ  ﴿الشرح‏، 7﴾

حرکتی دائمی! راه همین رفتن توست، همین حرکت توست!

اساساً انبیاء الهی برای همین آمدند که تو بلند شوی، و حرکت کنی! فکر نکن که بنشینی کسی می آید دستت را می گیرد و تو را کول می‌کند و با خود می برد!

 

لَقَدْ أَرْسَلْنٰا رُسُلَنٰا بِالْبَيِّنٰاتِ وَ أَنْزَلْنٰا مَعَهُمُ اَلْكِتٰابَ وَ اَلْمِيزٰانَ لِيَقُومَ اَلنّٰاسُ بِالْقِسْطِ ﴿الحديد، 25﴾

کمک برای کمک خواهان است، یاری برای یاران است، باید یار بود، باید در مسیر گام هایی را برداشت تا صلاحیت استفاده از امکانات غیبی عالم را هم پیدا کنی!

يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اَللّٰهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدٰامَكُمْ  ﴿محمد، 7﴾

همه انبیاء و اوصیاء آنان همه چیزشان را در این راه دادند که توی انسان بفهمی که خودت باید قیام کنی! تو احسن مخلوقینی چون می توانی بروی! پس فکر نکن که در حیات فردی و اجتماعی تو نسخه ای غیر از این بلند شدن و حرکت کردن وجود دارد!

تو مسئولی! می فهمی؟!

خود تو باید قیام کنی! بله ابتدا «مَثْنى» باید جمع داشته باشی! باید جامعه داشته باشی! باید کارخانه انسان سازی راه بیندازی برای حرکت به سمت تحقق عدالت، که با آن می توان به حیات طیبه و قرب الهی رسید!

اما این مسئله اینقدر مهم است که اگر «مَثْنى» نشد، اجازه نشستن نداری، باید «فُرٰادىٰ» هم شده حرکت کنی!

تو مسئولی! می فهمی؟!

همه انبیاء و اولیاء جانشان را در مسیر قیام تو داده اند، و حالا در اوج تحقق آرزوی انبیاء و رسیدن‌مان به حکومت اسلامی، چرا فکر می‌کنی نسخه عوض شده؟! نسخه همان است، حکومت صالحان هم با قیام لله رقم می خورد، و هم با قیام لله ادامه پیدا خواهد کرد.

تو مسئولی! می فهمی؟!

 

#یادداشت_322

عقیل رضانسب

 

احساس نیاز به کلام

برای آن که میزان نیاز و احتیاج به کلام انقلابی را درک کنیم و ضرورت به وجود آمدن آن را بهتر لمس کنیم، کافی است کمی از حوادث اطراف خود را به تماشا بنشینیم؛ آنچه در پیرامون جامعه ما در حال رخ دادن است و پس از آن تحلیل‌هایی که برای این رخداد‌ها در کف جامعه وجود دارد، به خصوص طیف مذهبی و همچنین طیف حزب اللهی و انقلابی، تمام این تحلیل‌ها اماره‌ و نشانه‌هایی است از سطح اندیشه دینی جامعه.

کوچک‌ترین نمونه آن همین سرود سلام فرمانده است؛ با وجود فراگیری آن و خصوصیات انقلابی و دینی آن، با وجود ارتباط عمیقی که با دل کودکان و حتی نوجوانان گرفته است، باز هم هنگامی که قرار است در مسجد جمکران این سرود خوانده شود، فشار‌ می‌آورند که نباید در مسجد موسیقی پخش شود !!
این فشارها اگر پشتیبانی اندیشه‌ای از جانب مردم نداشته باشد، قطعا توانایی موثر واقع شدن را ندارد و از طرفی خلا اندیشه‌ای برای مقابله با این طرز فکر  که پشت اینگونه فشارها است، باعث منفعل عمل شدن است.

غفلت از پرداختن به مبانی انقلاب

مقام معظم رهبری در دیدار با مجمع نمایندگان طلاب و فضلاى حوزه ‏علمیه‏ قم می فرمایند :«ما ملت ایران، انقلاب بسیار بزرگى كردیم. عظمت این انقلاب، خیلى زیاد است و من محكم به شما عرض مى‏كنم كه اغلب ما خیلى از چیزها را مى‏دانیم؛ ولى هنوز نمى‏دانیم چه كار عظیمى انجام گرفته است. این انقلاب، حادثه‏ى فوق‏العاده و عجیبى است. همه‏ى دنیاى استكبار و طغیان و جاهلیت یك طرف و این انقلاب طرف دیگر. واقعه‏ى خیلى مهمى اتفاق افتاده است و در خودش این كفایت را مى‏بیند كه به مصاف تمام طغیان و كفر جهانى برود. ما در این انقلاب قرار گرفته‏ایم و نمى‏فهمیم چه قدر بزرگ و مهم است. این انقلاب، با این عظمت و ابعاد و آثار عملى، از لحاظ ارایه‏ى مبانى فكرى خودش، یكى از ضعیف‏ترین‏ و كم‏كارترین انقلابها و بلكه تحولات دنیاست. مثلاً وقتى بازار مشترك به وجود مى‏آید، ده‌ها كتاب و جزوه و تحقیق و فیلم، در باب مبانى فكرىِ این كار، در سطوح مختلف منتشر مى‏شود و براى اقتصاددان‏ها و سیاستمدارها و عامه‏ى مردم و جهانِ مصرف‏كننده و تولیدكننده ارسال مى‏شود. مگر بازار مشترك چیست؟ آیا غیر از این است كه چند كشور دور هم نشسته‏اند و مثل چند تاجر با هم تجارت مى‏كنند و مبادلات بازرگانى دارند؟ بازار مشترك، مثال كوچكى در دنیاست؛ ولى اگر شما انقلاب‏هاى بزرگ دنیا را هم در نظر بگیرید، بازهم مشخص مى‏شود كه ما كم كار كرده‏ایم.»
ایشان در این بیانات ضمن تذکر عظمت انقلاب، از اینکه به اندازه لازم در زمینه ارائه مبانی فکری انقلاب کار مکفی نشده، گلایه می کنند. اینکه چرا در این زمینه کار زیادی انجام نگرفته، دلایل متعددی دارد. اما آن دلیلی که در این نوشتار قصد بررسی آن را دارم، مانعی به نام «موفقیت های کوچک و مقطعی» است.
جبهه انقلاب به جای اینکه به تعمیق و رسوخ انقلاب در لایه های ذهن مردم بیاندیشید، به راضی نگه داشتن مردم از انقلاب فکر می کند. تا وقتی مردم از شرایط موجود راضی باشند و به عبارت دیگر «غُر» نزنند، عموم انقلابیون از شرایط موجود احساس رضایت می کنند. اما اینکه مردم چه میزان از انقلاب شناخت دارند، چقدر مبانی انقلاب را می شناسند و ..‌‌. اصلا مد نظر آنها نیست. حتی اگر جبهه انقلاب به بیان مبانی انقلاب برای مردم روی می آورد، اصلی ترین انگیزه اش، جبران کاستی های موجود در مدیریت انقلاب و ناتوانی از کسب رضایت مردم در این عرصه است.
شاید مهمترین دلیل این موضوع این باشد که فعالین در صحنه هنوز اهمیت پرداختن به مبانی انقلاب را درک نکرده اند. دلیل این موضوع هم، فاصله بین مبانی با نیازهای صحنه است. خلأ و فاصله ای که کلام انقلابی باید پر کند.

چرا کلام؟

عنوان یک علم تصوراتی را به اذهان طلاب حوزه علمیه متبادر می کند. به عنوان مثال وقتی گفته می شود فقه، متبادر به ذهن دانش فقه با تعریف مصطلح و مشهور است. حتی گاهی این تعریف متبادر، صحیح ترین تعریف نیز، نیست!
اگر ما پشتیبانی از ذهن جامعه را مد نظر داریم، شاید در وهله اول چنین به نظر برسد که انتخاب عنوان کلام برای چنین اقدامی موجب شود ذائقه های حوزوی بیشتر با ما همراهی کنند، ولی در واقع اینقدر فاصله کلام مصطلح با کلام انقلابی زیاد است، که خود این موضوع مشکلاتی بر سر تفاهم بر معنای مراد از کلام ایجاد می کند.
در دوره مجازی کلام انقلابی به کرّات بر اثر این اشتراک لفظی گرفتار شدیم؛ چه کسانی که به دنبال علم کلام موجود (دانش جدلی اثبات عقاید دینی و پاسخ به شبهات) بودند و وقتی پسوند «انقلابی» را برای علم کلام دیدند، علاقه مند شدند پس از شرکت در این دوره بتوانند با علم کلام، انقلاب را (به معانی عام) اثبات کنند و شبهات را پاسخ بدهند ‌و لذا، در دوره ثبت نام کردند. توصیف این گروه، از مباحث دوره مجازی بیشتر این بود که مباحث، ساده و سطحی است. از طرف دیگر، کسانی که کلام انقلابی را، به معنای گفتار انقلابی فهمیده بودند و اصلا بنا نداشتند با مباحث عمقی مواجه شوند و لذا، بخش زیادی از مباحث را متوجه نمی شدند.
به هر حال، عنوان کلام برای این مباحث، چالش جدی ایجاد می کند؛ اما سوال اصلی اینست که چرا این عنوان برای این پویش انتخاب شده است؟ و اینکه آیا مزیت های آن، آنقدر زیاد است، که ارزش مواجه شدن با چالش ها و مشکلاتی که ایجاد می کند را، داشته باشد؟

حفاظت شده: فصل عمل

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

حفاظت شده: چند نکته

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

لزوم توجه به قید «انقلابی» در کلام انقلابی

معمولا وقتی درمورد کلام انقلابی صحبت می کنیم، بیشتر به قید «کلام» دقت کرده و آن قید را تفسیر و تبیین می کنیم. اما به قید «انقلابی» آن نیز، باید توجه کنیم.
در جزوه فلسفه کلام انقلابی آمده است :«باور ما این است که انقلاب، یک اقدام جمعی توحیدی بر اساس معارف ناب اسلامی و خصوصا حکمت غنی و راقی شیعه می‌باشد که حیات نوینی را برای ما به ارمغان آورده است؛» اما آیا ما انقلاب را چنین ریشه دار و حقیقت دار می بینیم؟
استاد فلاح در جلسات دوره مجازی کلام انقلابی، انقلاب را دارای حقیقت دانسته و آن را به حرکت انبیا (علیهم صلوات الله) متصل کردند. نگاهی که امثال استاد طاهرزاده کاملا بر آن تاکید دارند.
به نظر می رسد با چنین نگاهی به انقلاب، که انقلاب را دارای حقیقتی قدسی و ادامه حرکت انبیا و ائمه (علیهم السلام) ببیند، می توانیم پشتیبانی معرفتی و کلامی خوبی از زندگی انقلابیِ انقلابیون داشته باشیم؛ در غیر اینصورت، با قرائت سطحی از انقلاب مواجه شده و نمی توانیم طعام معرفتی متناسب با پیچیدگی های انقلاب و زندگی انقلاب را فراهم کنیم.

حفاظت شده: دیدن 2

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

گام دوم انقلاب تغییر الگوی حکمرانی یا تغییر الگوی حاکمیتی؟

بیانه‌ی گام دوم انقلاب و اساساً خود گام دوم انقلاب برای تغییر الگوی حاکمیتی است نه تغییر الگوی حکمرانی! انقلاب اسلامی دارای یک نظریه حاکمیتی نوین است، و آن نظریه حاکمیتی نوین عبارت است از نظام امت و امامت، که جوهره‌ی این نظریه حاکمیتی نوین عبارت است از قیام لله! قیام لله یعنی اراده جمعی سپس حرکت جمعی مبتنی بر این اراده برای تحقق آرمان‌های الهی که مورد طلب فطرت انسانی الهی ماست. این نکته هم ریشه‌ای بسیار عمیق در نگاه انقلاب به عنصر اراده است، جوهره‌ی این نظریه حاکمیتی نوین، از نگاهی که انقلاب به انسان و جامعه دارد نشئت یافته، نگاه انقلاب به هویت انسان و هویت جامعه این است که عزم و اراده جوهره‌ی انسان و جامعه است، بگو فرد یا جامعه شما چقدر صاحب اراده است، من خواهم گفت که به همان میزان فرد انسانی یا جامعه انسانی خواهی داشت! از آنجا که ما هبوط کردیم و در ارض هستیم، باید این جوهره‌ی انسانیت خود را در ارض بروز دهیم و به سمت سماء حرکت کنیم، لذا جوهره‌ی انقلاب اسلامی همین توجه به زندگی در ارض و کشاندن آن به سمت سماء است؛ یعنی رهبری کردن دنیا توسط دین![1]

لله بودن این اراده هم ریشه در حقیقت انسان و بلکه حقیقت عالم دارد، که یک هویت ربطی و تعلقی به الله دارد، در نگاه هستی‌شناسانه‌ی ما همه موجودات (اعم از مادی و مثالی و عقلی و حتی موجودات اعتباری مثل همه اعتبارات انسانی مانند جامعه!) چیزی جز ربط و تعلق تکوینی و وجودی به الله نیستند، ما در این عالم خدا داریم و تجلیات او! لذا سمت و سوی آن اراده که جوهره فرد و جامعه انسانی است، به سمت آن هویت حقیقی خود، و جانِ جان خود یعنی الله است! خدا در نگاه انقلاب اسلامی یک موجود جدا نیست، که رازآلود و مبهم است، اعصاب هم ندارد و فقط باید به حرف‌های او گوش کرد تا تنبیه ابدی نشوی! خدای انقلاب اسلامی خدایی است که فرد انسان و جامعه انسانی و همه آن چیزی که به نحوی می‌توان به او گفت هست، هستش خداست! هستش یک هست جدا و محتاج به حرکت به سمت خدا نیست، بلکه هستش ربط به خداست و در حال حرکت به سمت خدا، و لذا باید نظام تشریع نیز بر اساس این نظام تکوینی باشد و سمت و سوی اراده‌های فردی و اجتماعی انسان به سمت خدا باشد؛ به همین دلیل است که جوهره‌ی نظریه حاکمیتی نوین انقلاب، بلکه جوهره‌ی نظریه سعادت انقلاب قیام لله است.

برای تأمین لله بودن حرکت اجتماعی نیازمند به امامی هستیم که خود با تمام وجود از سنخ این جوهره شده باشد، و حتماً باید مؤید من عند الله یعنی منصوب من جانب الله باشد؛ اگر این نماینده‌ی خدا نباشد تضمینی برای اینکه آن جهت میل و اراده به سمت الله حفظ شود وجود ندارد، ممکن است اندادِ الله و شیاطین جن و انس بگیرند و آن جوهره‌ی انسانی را در جهت اهداف شیطانی حرکت بدهند.

همانطور که امت بدون امام امت نیست، و اساساً امتیت امت در دو عنصر اراده جمعی و به سمت الله بودن این اراده خوابیده است، امامیت امام هم بدون امت معنا ندارد، امام بودن او به این است که امتی باشد که اراده الهی را در پیش بگیرد، و او سر رشته دار این تحول بزرگ انسانی به سمت الله باشد.

اینجاست که باید گفت سخن انقلاب را نباید در سطح تغییر الگوی حکمرانی قرائت کرد، سخن انقلاب این نیست که در همین الگوی حکمرانی دولت-ملت (state-Nation) عناصری مانند مشارکت مردمی، شفافیت، پاسخگویی، مساوات، کارآمدی و مسئولیت‌پذیری را اضافه کنید، و آن را غایت دعوت انقلاب اسلامی دانست؛ این ادبیات دقیقاً ذیل همین نظام حکمرانی غربی است و خود آنها ذیل اهداف توسعه‌ی پایدار، با عنوان حکمرانی خوب  (Good Governance) بیان شده است، و اگر سخن شما در این حد است، که دیگر شما یک سخن نو و آغازگر یک عصر جدید نیستید، سخن انقلاب اسلامی این نیست که الگوی دولت-ملت را به نحو کامل اجرا کنید، تا بگوییم انقلاب یک نظریه حکمرانی نوین است، سخن انقلاب اسلامی تغییر الگوی دولت-ملت به امام-امت است، و این تغییر الگوی حاکمیتی است و یک نظریه حاکمیتی نوین است.

 

……………………………………………………………………..

 

[1] جوهرۀ اصلیِ مکتب امام بزرگوار، رابطۀ دین و دنیا است، یعنی همان چیزی که از آن به مسئلۀ دین و سیاست و دین و زندگی هم تعبیر می‌کنند. دین آمده است تا در این صحنۀ عظیم و در این عرصۀ متنوع، به مجموعۀ تلاش انسان شکل و جهت بدهد و آن را هدایت کند، لذا دین و دنیا در منطق امام بزرگوار ما، مکمل و آمیخته و درهم‌تنیدۀ با یکدیگر است…. این درست همان نقطه‌ای است که از آغاز حرکت امام تا امروز، بیشترین مقاومت و خصومت و عناد را از سوی دنیاداران و مستکبران برانگیخته است. (14/ 03/ 1384) بيانات در مراسم شانزدهمين سالگرد ارتحال امام خمينى (ره)

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_321

تفاوت کلام انقلابی و علوم انسانی 3 ( از حیث اندیشه دینی و غیر دینی )

بسم الله الرحمن الرحیم

  • در راستای بررسی کلام انقلابی با علوم انسانی غربی دیگر تفاوتی که می توان بیان کرد، تفاوت از زاویه اندیشه دینی و غیر دینی بودن است.
  • مسئله شناسی و تحلیل ها و پاسخ های این دو علم به پایگاه های معرفتی شان برمی گردد.
  • کلام انقلابی در مسئله شناسی و تحلیل هایش، دائما سعی می کند خود در مقام یک اندیشمند مسلمان و مومن قرار دهد و از زاویه نگاه توحیدی و الهی پدیده ها را مورد بررسی قرار دهد. این که اندیشمند کلام انقلابی خود را مسلمان می داند فراتر از یک مسئله ظاهری می باشد. این یعنی آن که اندیشمند مسلمان با تمام اندیشه دینی و توحیدی خویش در پشت تحلیل آن مسائل بایستد.
  • اما در علوم انسانی ، این پایگاه فکری دیگر اندیشه ناب توحیدی و اسلامی نمی باشد. بلکه حتی اندیشمند علوم انسانی دائما در صدد آن است که خود را از تحلیل ها و پاسخ های دینی و اسلامی رها کند و به صورت خنثی به پدیده ها نگاه کند. چیزی که از حیث معرفت شناسی شاید غیر ممکن باشد. این همان بلایی است که علوم انسانی که ساخته غرب مدرن است با تحلیل ها و پاسخ های بشر امروز کرده است.
  • با تعبیر دقیق، تفاوت در الیهات سبب تفاوت در تحلیل ها می شود. علوم انسانی برساخته یک الهیاتی می باشد که در ضدیت و غیریت با دین تنفس می کند اما کلام انقلابی، کاملا در اتمسفر دینی حضور دارد و خود را ساخته الیهاتی توحیدی می داند و دائما در صدد کشاندن الهیات توحیدی بر عرصه حکمرانی و اجتماعی می باشد.

تفاوت کلام انقلابی و علوم انسانی 2 ( از حیث پیامبری و فیلسوفی )

بسم الله الرحمن الرحیم

  • کلام انقلابی و علوم انسانی تفاوت های زیادی دارند، یکی از تفاوت هایی که می توان در میان برشمرد، تفاوت در عالمان این دو علم می باشد.
  • عالمان علوم انسانی در نقش فیلسوفانی می باشند که دائما در صدد تحلیل های ذهنی و انتزاعی می باشند و واقعیت های عینی و ناب میدان را نمی بینند لذا هیچگاه نمی توانند کاری برای هدایت جامعه انجام دهند. حتی به بیان دقیق تر ، دغدغه هدایت و اصلاح جامعه را ندارند.
  • اما متکلمین کلام انقلابی مانند پیامبرانی بوده که دائما مسئله اصلی شان قیام و اصلاح اجتماعی بوده است. فلذا همیشه در جامعه به هدایت گری پرداخته اند و گارد آن ها در مواجه با مسائل و مردم یک گارد رهبری و مصلح گری بوده است.
  • اما این تفاوت در میان عالمان این دو علم به افراد و اشخاص و خصوصیات آن ها بر نمی گردد. بلکه به طبع آن دو علم مرتبط می شود.
  • علوم انسانی به سبب دغدغه ای که دارد مصلح گری اجتماعی را از دست می دهد. آن دغدغه سکولاریزه کردن جامعه می باشد. اصلاح گری اجتماعی اساسا با سکولاریسم همخوانی ندارد.
  • اما کلام انقلابی به دلیل آن که دغدغه اصلی اش، کشاندن دین در عرصه اجتماعی می باشد، فلذا در نقش یک مصلح اجتماعی، وارد صحنه جامعه می شود.

تفاوت کلام انقلابی و علوم انسانی 1 ( از حیث اقناع و هدایت )

بسم الله الرحمن الرحیم

  • در تعریف کلام انقلابی بیان شد که کلام انقلابی یعنی اندیشه دینی مردم، این تعریف بیان گر یک نکته ویژه می باشد. و آن که کلام انقلابی دغدغه اصلی اش پرورش ذهن مردم و جامعه می باشد.
  • از طرف دیگر علوم انسانی بالاخص علم جامعه شناسی، دغدغه ذهن جامعه را دارد. و در صدد آن است که ذهن جامعه را بررسی کرده و آن را سامان دهد.
  • حال سوال اصلی این است که چه تفاوتی میان این دو علم وجود دارد؟
  • یکی از تفاوت هایی که می توان در این میان بررسی کرد، تفاوت در مواجه این دو علم با ذهن مردم است. در علوم انسانی ، مردم چیزی جز افکار عمومی نمی باشند و دائما در صدد اقناع آن ها می باشد.
  • اما در کلام انقلابی ، مردم هسته اصلی و حیات جامعه می باشند فلذا دغدغه متکلم اقناع افکار عمومی نمی باشد. متکلم در صدد هدایت ذهن جامعه برای قیام و اصلاح اجتماعی است.
  • در علوم انسانی مدرن، جایگاه مردم چیزی جز ابژگی محض نمی باشد. اما کلام انقلابی درصدد آن است که مردم را در جایگاه سوبژگی قرار دهد.
  • علوم انسانی مدرن مسئله اصلی اش سکوت و یا عدم نارضایتی مردم است. اما در کلام انقلابی ما به دنبال تایید و همراهی مردم می باشیم.

دوران ظهور و ابرپروژه مهدوی

حاکمیت معنویت و دین بر سراسر زندگی انسانها
آن چیزی که مهدویت مبشر آن هست، همان چیزی است که همه‌ی انبیاء، همه‌ی بعثتها برای خاطر آن آمدند و آن ایجاد یک جهان توحیدی و ساخته و پرداخته‌ی بر اساس عدالت و با استفاده‌ی از همه‌ی ظرفیتهائی است که خدای متعال در انسان به وجود آورده و قرار داده؛ یک چنین دورانی است دیگر، دوران ظهور حضرت مهدی (سلام اللَّه علیه و عجّل اللَّه تعالی فرجه). دوران جامعه‌ی توحیدی است، دوران حاکمیت توحید است، دوران حاکمیت حقیقی معنویت و دین بر سراسر زندگی انسانهاست و دوران استقرار عدل به معنای کامل و جامع این کلمه است. خب، انبیاء برای این آمدند. ۱۳۹۰/۰۴/۱۸

در ادبیات دینی و موعودگرایی دوتعبیر وجود دارد که هرکدام لوازم و پیوست های خاص خود را دارد و تبعات آن نیز بسیار متفاوت است
اولی تعبیر زمان ظهور است یعنی ظهور منجی وقتی که محقق شود ما وارد دوران مهدویت ،مسیحایی و ماشیح می شویم و تمام توصیف های که برای جامعه مهدوی شده تازه شروع می شود اقامه عدل و قسط و استقرار توحید طبیعتا قائلین به این تقریر از ظهور  باید به آماده سازی شررایط ظهور همت کنند شرایطی که در روایات ما در توصیف زمان ظهور بیان شده است مثل نیاز مردم به منجی و پر شدن جامعه از فساد و ظلم . طبیعتا در این تفکر هیچ تلاشی برای استقرار حاکمیت توحید انجام نمی شود و تمام توان برای تبلیغ منجی باوری و استغاثه برای ظهور منجی خرج می شود.
اما تقریر دوم ظهور را یک ظهور آنی تصویر نمی کند و ادبیات خود را به دوران ظهور تغییر می دهد چیزی که در یهودیت ارتدوکس به دوران ماشیحای تعبیر می شود یعنی ما باید برای اقامه حاکمیت توحید که وظیفه و ثمره حاکمیت منجی است تلاش کنیم در این دوران و تلاش برای این امر است که منجی ظهور می کند و انقلاب اسلامی امتداد عملی این خوانش از ظهور است اینکه برای رسیدن به آن هدف نهایی که تمدن اسلامی است 5 گام باید برداشته شود انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه اسلامی، تمدن اسلامی
ما باید این پروژه منجی را محقق کنیم ومنجی در طول این مسیر ظهور می کند یعنی دیگر نباید منتظر بود تا منجی از گام اول این پروژه شروع کند بلکه ما با کلید زدن این ابر پروژه مهدوی دوران ظهور را شروع کردیم وقتی خود را به پروژه ای که کار اصلی منجی است و تا او نیاید این پروژه تکمیل نمی شود مشغول کردیم یعنی وارد دوران مهدوی شدیم .

اوّلین درس عملی موضوع [مهدویت] این است که نابود کردن بنای ظلم در سطح جهان، نه فقط ممکن است، بلکه حتمی است. این، مطلب بسیار مهمّی است که نسلهای بشری امروز معتقد نباشند که در مقابل ظلم جهانی، نمیشود کاری کرد…  انسانهای مأیوس نمیتوانند هیچ حرکتی در راه اصلاح انجام دهند. آن چیزی که انسانها را وادار به کار و حرکت میکند، نور و نیروی امید است. اعتقاد به مهدی موعود، دلها را سرشار از نور امید میکند. برای ما که معتقد به آینده حتمی ظهور مهدی موعود علیه‌السّلام هستیم، این یأسی که گریبانگیر بسیاری از نخبگان دنیاست، بیمعناست. ما میگوییم نخیر، میشود نقشه‌ی سیاسی دنیا را عوض کرد؛ میشود با ظلم و مراکز قدرت ظالمانه درگیر شد و در آینده نه فقط این معنا امکانپذیر است، بلکه حتمی است. ۱۳۸۱/۰۷/۳۰
ما که انتظار فرج داریم، انتظار ظهور حضرت بقیّةالله (ارواحنا فداه) را داریم، باید در این راه تلاش کنیم؛ باید تلاش کنیم در راه ایجاد جامعهی مهدوی؛ هم خودسازی کنیم، هم به قدر توانمان، به قدر امکانمان، دگرسازی کنیم و بتوانیم محیط پیرامونی خود را به هر اندازه‌ای که در وسع و قدرت ما است، به جامعه‌ی مهدوی نزدیک کنیم که جامعه‌ی مهدوی، جامعه‌ی قسط است، جامعه‌ی معنویّت است، جامعه‌ی معرفت است، جامعه‌ی برادری و اخوّت است، جامعه‌ی علم است، جامعه‌ی عزّت است. ۱۳۹۹/۰۱/۲۱

 

اکنون جمهوری اسلامی در حال تحقق گام سوم این ابر پروژه یعنی دولت سازی است و با پشتوانه دینی خود تمام تلاش خود را به کار بسته تا بتواند مدل دولت اسلامی در تراز جامعه مهدوی را طراحی کند قطعا در این طراحی فقه ستون فقرات این طرح و اخلاق ظاهر این بدن و معارف اسلامی روح این کالبد هستند

تقریری از معنای نظام در کلام استاد خسروپناه

? تقریری از معنای نظام در کلام استاد خسروپناه?

 

در مورد بحث از مکتب، علم و نظام و …، تقریری در مورد نظام از جناب استاد خسروپناه در نشستی در مورد چیستی فقه نظام ذکر میکنم:

 

?معنای نظام:

نظام یعنی اموری که مناسبات زندگی بر آن توقف دارد. حتی امروزه نیازهای ارتباطات جمعی مثل اینترنت و ماهواره از نیازهای زندگی است. اگر این نظام ها در یک نظام جمع بندی شود، به آنها نظام نظامها می گویند. این مطالب در کتب فقهی علمای سه چهار قرن اخیر هم ذکر شده است.

 

?این فقه نظام بر اساس ساحت های مختلف به فقه نظام معرفتی و فقه نظام عینی تقسیم می شود.

? نظام معرفتی (فقه ایدوئولوژی)

مراد از فقه نظام در ساحت معرفتی، فقه نظام معرفتی است یعنی فقه ایدئولوژی های اجتماعی.

ایدئولوژی به معنای اصول و مرامنامه حاکم بر زندگی. تفاوت نظامات اجتماعی در دنیا بخاطر تفاوت در این اصول حاکم بر زندگی یعنی ایدئولوژی است. بنابراین مراد از فقه نظام، فقه اصول حاکم بر نظامات مختلف مانند سیاست، فرهنگ، تربیت، اقتصاد، سلامت، امنیت و غیره است. مثلا در سلامت، اصل پیشگیری است یا درمان؟ این یک اصل کلی است که نوع طراحی ساختارها به آن بستگی دارد.

اقتصادنا شهید صدر، بیان فقه ایدئولوژی اقتصادی است.

نکته: ایدئولوژی های اجتماعی (اصول و اهداف حاکم بر زندگی) مبتنی بر مبانی فلسفه های مضاف است. به عنوان مثال فقه ایدئولوژی اقتصادی اسلامی مبتنی بر مبانی فلسفه اقتصادی است. فقه ایدئولوژی سیاست اسلامی مبتنی بر مبانی فلسفه سیاست است و دیگر فقه های مضاف… . و فلسفه های مضاف هم مبتنی بر فلسفه محض (یعنی هستی شناسی، علم معرفت نفس، علم معرفت شناسی و الهیات به معنای اخص) است.

 

? فقه نظام عینی (حکمرانی نه حکومت)

مراد از فقه نظام در ساحت عینی، فقه نظام عینی است یعنی فقه حکمرانی نه فقه حکومت.

فقه حکمرانی شامل سه نوع فعالیت می شود:

  • سیاست گذاری: یعنی خط مشی گزاری یعنی باید و نباید ها
  • تنظیم گری: 8 مرحله است مانند قانون گذاری، ساختار سازی و …
  • خدمات عمومی

هر کدام از فقه های مضاف به این سه نوع حکمرانی تقسیم می شوند. یعنی فقه اقتصادی سیاست گذاری، فقه اقتصادی تنظیم گری و فقه اقتصادی خدمات عمومی.

نکته: یکی دیگر از چیزهایی که برای تولید فقه های مضاف مورد نیاز است، علوم انسانی تجربی است مثلا فقیه اقتصاد باید علم اقتصاد بداند و الا فقه ایدولوژی اقتصاد را هم نمی تواند بفهمد. چه رسد به فقه اقتصادی در سه نوع فقه حکمرانی.