جستاری در الگوی خلق دانش

دانش همواره به دنبال تکرار پذیری و قاعده مند کردن است،همواره دانشمند به دنبال نظم بخشیدن و نظام مند کردن دانسته ها برای نوع بشر است. ثبات بخشی برای دانشمند دغدغه همیشگی اوست. به همین خاطر به دنبال الگویی برای خلق دانش است، الگویی که بتواند تولید قاعده و اصل در زندگی بکند.

الگوی خلق دانش در دربستر  فهم ما از نقش ها، نظام ها، و اصول شریعت اسلامی و کشاکش با عالم انسانی است. عالم انسانی عالم خلاقیت و نوآوری انسانی با اعتبار خود، قدرت خلق و سنجه گذاری به بشریت می دهد. و ازطرف دیگر به دانشمند ادراکی متفاوت از آن چه می پنداشته و فهمی گستره یافته از آن چه می دانسته به تحفه می آورد.و آن جا نقطه عطف خلق دانش است. دانش ما حصل ثبوت و عالم انسانی است .

 

تصور کنید 100 نفر از زنان مسلمان با تنوعات فرهنگی، مزاج های متفاوت؛ امکانات مختلف را توصیه به حسن تبعل در بازه شش ماهه کنیم. و تنها آن ها از حسن تبعل این را می دانند که باید همسر خود را رسیدگی کنند. پس از شش ماه دوباره آن ها را جمع کنیم، و به تجاربشان گوش بدهیم. تجاربی که ثمره تفاوت های آن ها در عالم انسانی است.

فردی با مزاج سودایی و با فرهنگ سنتی درکی در زندگی اش در باب حسن تبعل دارد، فرد دیگری با مزاج صفرایی اما با فرهنگ متجدد آورده ای متفاوت از آن شش ماه دارد.حال میتوانیم هم درکمان را از حسن تبعل تفصیل بدهیم و هم قاعده هایی براساس اختلافات بشری تولید نماییم.

 

این درک از دانش علاوه برامتداد دانش،  دانشمند را نیز سر صحنه می آورد، و وتنها به عقلانیت خود تکیه نمیکند بلکه سعی بر این دارد در نسبت با عقل های بشری دانش تولید نماید.

تکمیل می شود…

تقریری از معنای نظام در کلام استاد خسروپناه

? تقریری از معنای نظام در کلام استاد خسروپناه?

 

در مورد بحث از مکتب، علم و نظام و …، تقریری در مورد نظام از جناب استاد خسروپناه در نشستی در مورد چیستی فقه نظام ذکر میکنم:

 

?معنای نظام:

نظام یعنی اموری که مناسبات زندگی بر آن توقف دارد. حتی امروزه نیازهای ارتباطات جمعی مثل اینترنت و ماهواره از نیازهای زندگی است. اگر این نظام ها در یک نظام جمع بندی شود، به آنها نظام نظامها می گویند. این مطالب در کتب فقهی علمای سه چهار قرن اخیر هم ذکر شده است.

 

?این فقه نظام بر اساس ساحت های مختلف به فقه نظام معرفتی و فقه نظام عینی تقسیم می شود.

? نظام معرفتی (فقه ایدوئولوژی)

مراد از فقه نظام در ساحت معرفتی، فقه نظام معرفتی است یعنی فقه ایدئولوژی های اجتماعی.

ایدئولوژی به معنای اصول و مرامنامه حاکم بر زندگی. تفاوت نظامات اجتماعی در دنیا بخاطر تفاوت در این اصول حاکم بر زندگی یعنی ایدئولوژی است. بنابراین مراد از فقه نظام، فقه اصول حاکم بر نظامات مختلف مانند سیاست، فرهنگ، تربیت، اقتصاد، سلامت، امنیت و غیره است. مثلا در سلامت، اصل پیشگیری است یا درمان؟ این یک اصل کلی است که نوع طراحی ساختارها به آن بستگی دارد.

اقتصادنا شهید صدر، بیان فقه ایدئولوژی اقتصادی است.

نکته: ایدئولوژی های اجتماعی (اصول و اهداف حاکم بر زندگی) مبتنی بر مبانی فلسفه های مضاف است. به عنوان مثال فقه ایدئولوژی اقتصادی اسلامی مبتنی بر مبانی فلسفه اقتصادی است. فقه ایدئولوژی سیاست اسلامی مبتنی بر مبانی فلسفه سیاست است و دیگر فقه های مضاف… . و فلسفه های مضاف هم مبتنی بر فلسفه محض (یعنی هستی شناسی، علم معرفت نفس، علم معرفت شناسی و الهیات به معنای اخص) است.

 

? فقه نظام عینی (حکمرانی نه حکومت)

مراد از فقه نظام در ساحت عینی، فقه نظام عینی است یعنی فقه حکمرانی نه فقه حکومت.

فقه حکمرانی شامل سه نوع فعالیت می شود:

  • سیاست گذاری: یعنی خط مشی گزاری یعنی باید و نباید ها
  • تنظیم گری: 8 مرحله است مانند قانون گذاری، ساختار سازی و …
  • خدمات عمومی

هر کدام از فقه های مضاف به این سه نوع حکمرانی تقسیم می شوند. یعنی فقه اقتصادی سیاست گذاری، فقه اقتصادی تنظیم گری و فقه اقتصادی خدمات عمومی.

نکته: یکی دیگر از چیزهایی که برای تولید فقه های مضاف مورد نیاز است، علوم انسانی تجربی است مثلا فقیه اقتصاد باید علم اقتصاد بداند و الا فقه ایدولوژی اقتصاد را هم نمی تواند بفهمد. چه رسد به فقه اقتصادی در سه نوع فقه حکمرانی.

قلمرو تجربه در معرفت دینی

اگر قرار است نظام اندیشه و مکتب فکری در لایه علوم انسانی آمیخته‌ی با تجربه بشود و انضمام به عینیت بشود، لازم است مقوله تجربه و معرفت تجربی به خوبی کنکاش شود و مرز و محدودیت‌های قلمرو آن مشخص شود. در این یادداشت تلاش شده است روی تجربه و معرفت تجربی تاملی شود.

نخستین مسئله و سوالی که در بحث تجربه باید به آن پرداخت، حجیت تجربه است. آیا تجربه متکی بر حس هنگامی به اطمینان عقلایی برسد حجت شرعی است؟ و آیا می‌تواند در معارضه با ادله نقلی برآید و ادله نقلی را تخصیص و یا تقیید بزند؟ و اگر پاسخ مثبت است، آیا تجربه در قلمرو معارف دینی آزادی مطلق دارد و یا اینکه اجازه‌ی ورود به همه‌ی اقسام معارف دینی را ندارد؟

برخی امور هستند که در معارف دینی بر تاثیر آن‌ها تصریح شده است؛ مانند صدقه، صله‌ی رحم و یا دعا که تاثیر این امور به صورت معمول و غالب خارج از محدوده‌ی حس و تجربه مادی است، در این گونه موارد تکلیف تجربه چیست؟ آیا در این گونه موارد تجربه حق ورود ندارد؟ و یا اینکه در حد تردید‌های سائلانه و یا به عنوان یک سنجه برای برداشت‌های دینی می‌تواند دخل و تصرف داشته باشد؟ مثلا به عنوان یک پژوهشگر جایی را که به تجربه دیده است صدقه دفع بلا نکرده است و یا مثلا دعا برآورده نشده است، این تجربه‌ها می‌تواند نشانه‌ای برای اشتباه یا ناقص فهمیدن صدقه و دعا باشد؟ مثلا دعا برای استجابت و یا صدقه برای دفع بلا، شرایطی نیاز دارد و به تجربه فهمیدیم که متوجه این شرایط در متن دینی نبوده ایم و یا حتی این شرایط در متن دینی به ما نرسیده است و ما خود به تجربه این را کشف کردیم؟

آیا ما به تجربه در این حد از کشف دین اجازه ورود می‌دهیم؟

حفاظت شده: دیدن = بصیرت

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

دین، سیاست و جامعه؛ در کشاکش گزارش و ویرایش

? سوگ‌نامه‌ی دین، سیاست و جامعه؛ از گزارش تا ویرایش

نسبت سیاست و مذهب را هم در الهیات و علوم سیاسی می‌کاوند (مانند آنچه میلاد دخانچی در #پسااسلامیسم پرداخته) و هم در علوم و الهیات اجتماعی (همچون #ساکن_خیابان_ایران).

اولی بیشتر به سیاسی‌شدن مذهب و داعیه‌داری آن نسبت به کسب قدرت و اداره‌ی جامعه بر اساس مذهب و چالش‌های این پدیده می‌پردازد، دومی (جامعه‌شناسی دین) اما اگر هم به نسبت سیاست و مذهب بپردازد، به‌عنوان یک عامل اثرگذار در تغییر باورها و آداب و آیین‌های مذهبی – که بخشی از زیست اجتماعی است – روی می‌آورد.

#مظاهری با #سکونت در خیابان ایران #گزارش ی از روند تغییرات دین‌داری و مناسک آیینی و چالش‌های آن در جامعه می‌دهد و با این توجه که #انقلاب_اسلامی مؤثرترین حادثه در نیم‌قرن اخیر در جامعه‌ی مذهبی ایران بوده، طبیعتا این گزارش جامعه‌شناسانه اشاراتی نیز به نسبت #مذهب با #سیاست خواهد داشت.

حسام هم #ساکن خیابان ایران است و این زیست میدانی‌اش وی را از دورنگاری‌های انتزاعی بازداشته، و هم در مقام دیده‌بان و #گزارش‌گر نشسته، نه #ویرایش‌گر و مصلح اجتماعی؛ می‌گوید که دخالت و تصدی‌گری نهاد دولت در امور دینی در چهل‌سال اخیر، برخی تغییرات و بعضا آسیب‌ها را در عرصه‌ی دین‌داری جامعه رقم زده که نقض غرض (دین‌مدارکردن جامعه) است.

لازم نیست حتما از “اسلام سیاسی” عبور کرده یا به لزوم “جدایی دین از سیاست” رسیده باشیم تا بتوان چالش‌ها و آسیب‌های پیوند “دین” با “سیاست و نهاد دولت” را رویت کرد؛ دست‌کم خوانش شیعی از نهاد حاکمیت نه با الگوی دولت مدرن هم‌خوانی دارد و نه با تجربه‌ی اموی و عباسی از خلافت اسلامی می‌خواند.

از نظرگاه #جامعه‌شناختی نیز همین‌که شیعه – هم‌نظر با جریان کلامی معتزله – معتقد به حُسن و قبح ذاتی افعال و پدیده‌های انسانی است و هم‌چون جبرگرایی اشعری همه را به اراده‌ی الهی حواله نمی‌دهد تا از بار اختیار بشر بکاهد، این زمینه و ظرفیت را فراهم می‌کند تا بتوان با روایت‌های جامعه‌شناسانه از فرهنگ دینی جامعه هم‌دلی نشان داد، چه اینکه جامعه‌شناسی نیز می‌خواهد با صرف نظر از خواست الهی و خاستگاه قدسی پدیده‌های اجتماعی به‌ویژه آیین و مناسک دینی، نقش عوامل مختلف انسانی را در آن‌ها بکاود و #گزارش دهد.

#خلاصه مهم آن است که #مخرج_مشترک گزارش‌های گوناگون از مسائل زیست دینی امروز در جامعه‌ی ایرانی را بیابیم و محور گفت‌وگو و تفاهم و تعامل – به‌ویژه میان حوزه و دانشگاه – قرار دهیم تا هرگونه #ویرایشی در صفحه‌ی فکر و فرهنگ دینی و صحنه‌ی سیاسی-اجتماعی، از رهگذر #ارادۀ_جمعی رقم بخورد؛ وگرنه همواره اسیر گرداب تهاجم یا مرداب تعصب خواهیم بود.

 

امید فشندی
14010307

✨ابزار رصد ذهن مردم

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از سوالاتی که در مباحث کلام انقلابی مطرح شده است این است که متکلم با چه ابزاری می خواهد ذهن مردم را رصد کند.
به نظر می رسد پاسخ به این سوال نیز باید در فضای تخصصی علم کلام به صورت بومی تولید شود و کلام انقلابی ابزار های رصد مخصوص خود را معرفی کند والا پاسخ های مرسوم علوم انسانی نمیتواند به درستی به مدد متکلم بیاید. لذا می بینیم که علوم انسانی از مشاهده صحیح و به تبع تحلیل مطابق با واقع از حوادث جامعه ایران، مثل انقلاب اسلامی، دفاع مقدس، تشییع حاج قاسم، سرود سلام فرمانده و….، عاجر است.

اگر «کلام انقلابی» را اندیشه دینی مردم خواندیم و «علم کلام» را علمی که موضوع آن کلام انقلابی و اندیشه دینی مردم است معرفی کردیم، یکی از موضوعاتی که در این علم باید مورد بررسی قرار گیرد بحث چگونگی رصد اندیشه دینی مردم است. علم کلام علاوه بر اینکه مفاد اندیشه دینی مردم را ارائه میکند، باید خود مفهوم «اندیشه» و سپس «اندیشه دینی» را به درستی مورد بررسی قرار دهد و آن را با تمام زوایای پیدا و پنهان آن معرفی کند. همچنین باید به بررسی «روش های رصد این اندیشه، سیر تغییر آن، چگونگی تقویت آن و…..» نیز بپردازد.

لذا بخشی از مباحث علم کلام، چگونگی کار بر اندیشه دینی مردم را مورد بررسی قرار میدهد و پاسخ هایی بومی و برآمده از تراث اسلامی را تقدیم میکند که احتمالا با روش های علوم انسانی غربی تفاوت زیادی خواهد داشت.

به عنوان مثال مقام معظم رهبری در سخنرانی 19 دی ماه 1400 فرمودند:
«..حالا گاهی اوقات انسان میبیند مثلاً فرض کنید یک نظرسنجی‌هایی را درباره‌ی نظرات مردم ابراز میکنند، [امّا] اینها حقیقت ملّت ایران را نشان نمیدهد؛ حقیقت ملّت ایران را جریان تشییع شهید سلیمانی نشان میدهد؛ اینها است که نشان میدهد ملّت ایران چه حال و هوایی دارند، چه روز و روزگاری را میگذرانند، احساساتشان چیست، باطنشان چیست؛ یعنی یک عرصه‌ای به عظمت و پهنای کشور ایران و ملّت ایران لازم است که بتواند حقیقت این ملّت را و باطن این ملّت را نشان بدهد. این نظرسنجی‌هایی که حالا بعضی باغرض یا بی‌غرض در گوشه و کنار انجام میدهند، نمیتواند ملاک باشد.
خوشبختانه امروز فکر جوانهای حزب‌اللهی مؤمن در کشور گسترده است. ما خوشبختانه امروز همراه هستیم با فکر انقلابی و مؤمن، فکر زاینده، فکر پیش‌رونده از سوی جمع کثیری از جوانها»

این سخن جای تفکر بسیار دارد که چرا نظر سنجی نمی تواند معیار صحیحی برای رصد افکار مردم باشد؟ چه چیز هایی نشان دهنده ی وضعیت فکری مردم است؟ مثلا کنسرت خواننده هایی مانند تتلو نمی تواند مورد استناد قرار گیرد؟ تشییع شهید سلیمانی چه خصوصیتی دارد؟ و…..

پاسخ به این دست سوالات میتواند لایه هایی از ابزارهای رصد ذهن مردم را مشخص کند و از آن مهم تر چگونگی تحلیل حوادث اجتماعی را مشخص کند.

ابزار رصد ذهن جامعه

رصد ذهن جامعه از ارکان کلام است. اگر قرار است کلام از حیات دینی مردم پشتیبانی کند و به باور‌های دینی رسیدگی کند و از آن‌ها پشتیبانی کند، به وضوح روشن است که بررسی باور‌ها آنان و رصد اعتقادات جامعه از واجبات کار کلامی است. کلام بدون این رصد اصلا نمی‌تواند هویت خود را حفظ کند؛ اگر قرار است طعامی فکری و اندیشه‌ای برای جامعه‌ای تولید کند، لازم است که مزاج فکری و اندیشه‌ای آن جامعه را بشناسد و آن را رصد کرده باشد تا بتواند طعامی متناسب پخت و پز کند.

پس رصد ذهن جامعه و دستیابی به اندیشه‌های دینی جامعه از ملزومات کار کلامی است؛ حال سوال و ابهام در این قسمت است که ابزار متکلم برای این رصد چیست؟ متکلم چگونه می‌تواند به ذهن جامعه دسترسی داشته باشد؟ آیا متکلم می‌تواند به آمار‌ها و داده‌هایی که به خاطر تحلیل‌های مختلف، اختلافات وسیعی دارند، اعتماد کند؟ آیا متکلم خود باید مشغول جمع‌آوری آمار شود؟ اصلا با آمارگیری می‌تواند به ذهن جامعه دسترسی پیدا کند؟ آیا متکلم باید از دانش جامعه‌شناسی برخوردار باشد؟

یکی از ابزار‌هایی که برای این منظور برای متکلم بسیار سودمند است «گفتگو» است. البته بهتر است از تعبیر ابزار استفاده نشود و زمینه و عامل نامیده شود. وقتی گفتگو در جامعه رواج پیدا کند و کسی از ابراز اندیشه‌ی درونی خود به خصوص اندیشه دینی خود ابایی نداشته باشد، گفتگو پیرامون اندیشه دینی به یک امر زنده در جامعه تبدیل شود، این متکلم است که از این رواج گفتگو بیشترین بهره را می‌برد و به راحتی و بدون دردسر به ذهن جامعه و اندیشه دینی جامعه دسترسی پیدا می‌کند.

رواج گفتگو‌های دینی در بین مردم ارتقای ویژه‌ای به کلام خواهد زد که به راحتی این رشد در کلام پدید نخواهد آمد و شاید بتوان گفت از وظایف یک متکلم این است که به این رواج دامن بزند و بستر‌های آن را فراهم کند.

بسط و گسترش کلام انقلابی بهترین کار فرهنگی

شاید در نظر اولیه ما آنچه مردم انجام می دهند، مهمتر از آنچه باشد که مردم می اندیشند؛ در حالیکه اعمال مردم معمولا کاملا سطحی و بدون بنیه و ریشه خاصی است و تا به اندیشه متصل نشده باشد، اهمیت زیادی پیدا نمی کند.
شاید اصلا فرهنگ در نگاه ما همین عملکرد مردم باشد. مثلا بچه ها آهنگ های «ساسی مانکن» زمزمه می کنند، احساس می کنیم نسل بعدی ما از دست رفته! همین بچه ها مدتی بعد آهنگ «سلام فرمانده» را همخوانی می کنند، می گوییم عجب نسلی تربیت کردیم و سر از پا نمی شناسیم!! هرجا که می توانیم و به هر طریقی که می شود، اقبال دهه نودی ها به سرود سلام فرمانده را نشان می دهیم، تا به خود و دیگران بگوییم که همه چی آرام است و ما چقدر خوشحالیم!؟
درحالیکه اصلا فرهنگ در لایه دیگری تعریف می شود؛ حضرت آقا فرهنگ را اینگونه توضیح می دهند :
«فرهنگ یعنی باورهای مردم، ایمان مردم، عادات مردم و آن چیزهایی که مردم در زندگی روزمره با آن سر و کار دائمی دارند و الهام‌بخش مردم در حرکات و اعمال آنها است؛ فرهنگ این است؛ این پس خیلی اهمّیّت دارد. مثلاً در حوزه‌ی اجتماعی، قانون‌گرایی ــ که مردم به قانون احترام بگذارند ــ یک فرهنگ است؛ تعاون اجتماعی یک فرهنگ است؛ تشکیل خانواده و ازدواج یک فرهنگ است؛ تعداد فرزندان یک فرهنگ است؛ اگر در این چیزها بینش مردم و جهت‌گیری مردم جهت‌گیری درستی باشد، زندگی در جامعه جوری خواهد شد؛ اگر خدای‌ناکرده جهت‌گیری غلط باشد، زندگی جوری دیگری خواهد شد؛ خدای‌ناکرده به همان بلایی مبتلا خواهیم شد که امروز کشورهایی که خانواده را و بنیان خانواده را ویران کردند و شهوات را به راه انداختند ــ وَاتَّبِعوُا الشَّهَواتِ فَسَوفَ یَلقَونَ غَیّا(۱) ــ به آن سرنوشت دچار شدند. بنابراین تمرکز دشمنان بر روی فرهنگ بیشتر از همه جا است. چرا؟ به‌خاطر همین تأثیر زیادی که فرهنگ دارد. هدف و آماج تحرّک دشمنان در زمینه‌ی فرهنگ، عبارت است از ایمان مردم و باورهای مردم. ۱۳۹۳/۰۱/۰۱ (بیانات در حرم مطهر رضوی)
لذا، رشته کلام انقلابی و تربیت متکلم انقلابی که کارویژه خود را، رصد ذهن جامعه و تأمین طعام معرفتی برای آن می داند، اهمیت زیادی پیدا می کند؛ چرا که بر باورهای مردم، ایمان مردم، عادات مردم، آن چیزهایی که مردم در زندگی روزمره با آن سر و کار دائمی دارند و الهام‌بخش مردم در حرکات و اعمال آنها است، متمرکز است؛ پس خیلی اهمّیّت دارد.

کلام را از سرحدات برگردانید

نباید کلام را صرفا به سرحدات تفکر دینی فرستاد و توقع داشت که فقط از قلمرو دینی دفاع کند. نباید صرفا جنبه دفاعی به کلام داد، شاید در بسیاری از مواقع حمله و هجمه لازم باشد. یک قدم جلو‌تر هم اینکه نباید کلام را اینگونه روی ملحد و کافر متمرکز کرد و او را موظف دانست که صرفا در مبارزه برون دینی با ملحد و کافر باشد، بلکه ما در درون دین و جامعه دینی هم نیازمند کلام هستیم، محتاجیم کلام به جامعه دینی هم رسیدگی کند و مدام در مرز‌ها نباشد. و این احتیاج صرفا نیاز از جنس مبارزه‌ای و دفاعی نیست که گفته شود به هرحال کلام به شبهات هم می‌پردازد، خیر این جامعه دینی نیاز به اندیشه دینی دارد، یک اندیشه‌ای که از جنس طعام است و برای او آماده شده است. اگر نگوییم از عمده وظایف کلام این است، باید قبول کرد که این هم از وظایف کلام است. ممکن است اصلا شبهه‌ای مطرح نباشد، ولی یک اندیشه‌ای در جامعه وجود داشته باشد که نیازمند ارتقا و ویرایش است؛ به عنوان مثال اندیشه‌ای که نسبت به معاد و یا مرگ وجود دارد، اگر این باور‌ها ویرایش شود و ارتقا یابد قطعا در حیات و زیست جامعه تاثیری شگرف خواهد داشت.

حفاظت شده: تاملی در معنای کلام انقلابی و حلقه اندیشه کلامی

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

فعل الهی انقلاب

متقین همان صادقان شریعت خداوند، که ایمان را نه دیگر عاریه ای در در دست دارند و نه با اندک لَمم منحرف می شوند. متقین ایمان را با تمامی لوازمش پذیرفته اند، و بانشستن بر سفره قرآن هدایتشان افزوده می شود. متقین قرآنی همان حزب الله هستند که وعده فلاح در دنیا و  اخرت به آنها داده شده است.

موعظه، شفا للصدور و هدایت همه برای متقین است آن گاه که در درک درستی از محضریت در برابر خداوند و حی بودن قرآن داشته باشند و متنبه باشند در برابر چه عظمتی نشسته اند.

نسبت هدایتی خداوند با متقیان را به چند صورت میتوان تصویر کرد:

  1. هدایت تشریعی : در این هدایت خداوند اوامر را به متقین می رساند، و این متقی است که باید در چارچوب شریعت با اقدامات خود به مطلوب دست پیدا کند.پروردگار هادی اوست اما به اندازه رساندن تکلیف و وظیفه متقین.
  2. هدایت تکوینی: هدایتی است که قلب ها را متنبه می کند، التفات و توجه می آورد، با خود هدایت اثر محقق می شود،صاحب نفسی را تصور کنید که با نشستن در برابر وعظ او تحول پیدا می کنیم، متنبه می شویم. نه آن که این اثرات متوقف بر فعل ما باشد.
  3. فعل خداوند: این جا دیگر هدایت نیست، شعاع عمل انسانی چنان محدود است که قادر نیست بعضی از افعال را در این دنیا رقم بزند. نیازمند فاعلی غیر از بشریت است. انقلاب اسلامی علاوه بر دو هدایت بالا فعل الهی بود، این گستردگی و شمولیت دربرابر یک تاریخ سلطنت تنها با فاعلیت خود خداوند در صحنه رقم خواهد خورد. به همین خاطر انقلاب هم درک توحیدی انسان ها است و هم فعل خود خداست.

گسترهای نوین معرفت در اسلام (راز پاسخگو بودن اسلام به سؤالات جدید)

اگر در فلسفه‌ی کلام انقلابی یکی از مقدمه‌های لازم نشان دادن رابطه اسلام و معرفت است، که حال بخواهیم معرفت همراه فرد (کلام انقلابی) را سوختبار او برای همه حرکت‌هایش بدانیم، باید بعد از نشان دادن اهتمام اسلام به معرفت، به این سؤال پاسخ بدهیم که آیا اسلام می‌تواند به سؤالات معرفتی جدید و نو شوشنده‌ی بشر پاسخ بدهد؟

این سؤال یکی از مهم‌ترین سؤالاتی است که متکلمین باید به آن پاسخ بدهند؛ یک پاسخ که در جزوه «فلسفه‌ی کلام انقلابی» اثر جناب استاد فلاح آمده است، این است که اسلام به خاطر داشتن محتواها و مفاد تفاوت آفرین مکتب‌ساز شده است و این مکتب با زیربنای فکری متفاوتی که ارائه می‌دهد، توان پاسخگویی به همه سؤالات جدید را ایجاد کرده است. تفاوت‌آفرین‌ترین سخن اسلام هم عبارت است از توحید. توحید یک مکتب ساخته که می‌تواند با رویکردی توحیدی به همه سؤالات و دغدغه‌های انسان پاسخ بدهد.

پاسخ دیگری که به نظر می‌رسد می‌توان مطرح ساخت این است که اسلام به دلیل به رسمیت شناختن منابع مختلف معرفت، توان بررسی هر سؤال و پاسخ به آن را یافته است. اسلام هم منبع وحی الهی را خود عرضه کرده است آن هم با همان ویژگی که محتواهایی عرضه کرده که این محتواها نفی‌ها و اثبات‌هایی برای همه زمان‌ها و همه سؤال‌های بشر در دل خود دارد؛ علاوه بر این منبع عقل را به رسمیت شناخته، منبعی که دارایی انسان است و انسانیت انسان به اوست، و با مراعات قواعد و قوانین عقلی و با تعامل با وحی به عنوان برترین فهم که خود عقل بعد از علم به محدودیت خود، این برتر بودن را ثابت می‌کند؛ توان پاسخگویی به سؤالات جدید را یافته است. علاوه بر آن اسلام منبع معرفت و شهود را نیز به رسمیت شناخته و مسیری برای بهره مندی از آن‌ها در فهم دینی تعریف کرده و همین نو شوندگی اسلام را باعث شده است.

 

پاسخ‌های شهید مطهری به این سؤال

شهید مطهری در بررسی‌های خود برای پاسخ به این سؤال عواملی چند را بر می‌شمرند:[1]

راز اينكه دين مقدس اسلام با قوانين ثابت و لايتغيرى كه دارد با توسعه تمدن و فرهنگ سازگار است و با صور متغير زندگى قابل انطباق است چند چيز است و ما قسمتى از آنها را شرح مى‏دهيم.

  1. توجه به روح و معنى و بى‏تفاوتى نسبت به قالب و شكل‏

اسلام به شكل ظاهر و صورت زندگى كه وابستگى تام و تمامى به ميزان دانش بشر دارد نپرداخته است. دستورهاى اسلامى مربوط است به روح و معنى و هدف زندگى و بهترين راهى كه بشر بايد براى وصول به آن هدفها پيش بگيرد. علم نه هدف و روح زندگى را عوض مى‏كند و نه راه بهتر و نزديكتر و بى‏خطرترى به سوى هدفهاى زندگى نشان داده است. علم همواره وسايل بهتر و كاملترى براى تحصيل هدفهاى زندگى و پيمودن راه وصول به آن هدفها در اختيار قرار مى‏دهد.

اسلام با قرار دادن هدفها در قلمرو خود و واگذاشتن شكلها و صورتها و ابزارها در قلمرو علم و فن، از هرگونه تصادمى با توسعه فرهنگ و تمدن پرهيز كرده است؛ بلكه با تشويق به عوامل توسعه تمدن يعنى علم و كار و تقوا و اراده و همت و استقامت، خود نقش عامل اصلى پيشرفت تمدن را به عهده گرفته است.

  1. قانون ثابت براى احتياج ثابت و قانون متغير براى احتياج متغير

اسلام براى احتياجات ثابت بشر قوانين ثابت و براى احتياجات متغير وى وضع متغيرى در نظر گرفته است.

پاره‏اى از احتياجات، چه در زمينه فردى و شخصى و چه در زمينه‏هاى عمومى و اجتماعى وضع ثابتى دارد، در همه زمانها يكسان است. آن نظامى كه بشر بايد به غرايز خود بدهد و آن نظامى كه بايد به اجتماع خود بدهد از نظر اصول [و] كليات در همه زمانها يكسان است.

قسمتى ديگر از احتياجات بشر احتياجات متغير است و قوانين متغير و ناثابتى را ايجاب مى‏كند. اسلام در باره اين احتياجات متغير وضع متغيرى در نظر گرفته است، از اين راه كه اوضاع متغير را با اصول ثابتى مربوط كرده است و آن اصول ثابت در هر وضع متغيرى قانون فرعى خاصى را به وجود مى‏آورد.

در اسلام يك اصل اجتماعى هست به اين صورت: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»[2] يعنى اى مسلمانان، تا آخرين حد امكان در برابر دشمن نيرو تهيه كنيد. از طرف ديگر در سنت پيغمبر يك سلسله دستورها رسيده است كه در فقه به نام «سبق و رمايه» معروف است. دستور رسيده است كه خود و فرزندانتان تا حد مهارت كامل، فنون اسب سوارى و تيراندازى را ياد بگيريد. اسب دوانى و تيراندازى جزء فنون نظامى آن عصر بوده است. بسيار واضح است كه ريشه و اصل قانون «سبق و رمايه» اصل «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» است؛ يعنى تير و شمشير و نيزه و كمان و قاطر و اسب از نظر اسلام اصالت ندارد؛ آنچه اصالت دارد نيرومند بودن است، آنچه اصالت دارد اين است كه مسلمانان در هر عصر و زمانى بايد تا آخرين حد امكان از لحاظ قواى نظامى‏ و دفاعى در برابر دشمن نيرومند باشند.

  1. مسأله اهم و مهم (جنبه عقلانی دستورات دینی)

يكى ديگر از جهاتى كه به اسلام امكان انطباق با مقتضيات زمان مى‏دهد، جنبه عقلانى دستورهاى اين دين است. اسلام به پيروان خود اعلام كرده است كه همه دستورهاى او ناشى از يك سلسله مصالح عاليه است، و از طرف ديگر در خود اسلام درجه اهميت مصلحتها بيان شده است. اين جهت، كار كارشناسان واقعى اسلام را در زمينه‏هايى كه مصالح گوناگونى در خلاف جهت يكديگر پديد مى‏آيند آسان مى‏كند.

اسلام اجازه داده است كه در اين گونه موارد كارشناسان اسلامى درجه اهميت مصلحتها را بسنجند و با توجه به راهنماييهايى كه خود اسلام كرده است مصلحتهاى مهم‏تر را انتخاب كنند. فقها اين قاعده را به نام «اهم و مهم» مى‏نامند.

  1. قوانينى كه حق «وتو» دارند

يكى ديگر از جهاتى كه به اين دين خاصيت تحرك و انطباق بخشيده و آن را زنده و جاويد نگه مى‏دارد اين است كه يك سلسله قواعد و قوانين در خود اين دين وضع شده كه كار آنها كنترل و تعديل قوانين ديگر است. فقها اين قواعد را قواعد «حاكمه» مى‏نامند، مانند قاعده «لا حَرَج» و قاعده «لا ضَرَر» كه بر سراسر فقه حكومت مى‏كنند. كار اين سلسله قواعد كنترل و تعديل قوانين ديگر است. در حقيقت، اسلام براى اين قاعده‏ها نسبت به ساير قوانين و مقررات حق «وتو» قائل شده است.

  1. اختيارات حاكم‏

علاوه بر آنچه گفته شد يك سلسله «پيچ و لو لا» هاى ديگر نيز در ساختمان دين مقدس اسلام به كار رفته است كه به اين دين خاصيت ابديت و خاتميت بخشيده است.

مرحوم آية اللَّه نائينى و حضرت علامه طباطبايى در اين جهت بيشتر بر روى اختياراتى كه اسلام به حكومت صالحه اسلامى تفويض كرده است تكيه كرده‏اند.

  1. اصل اجتهادپذیری

اقبال پاكستانى مى‏گويد: «اجتهاد قوه محركه اسلام است». اين سخن سخن‏ درستى است اما عمده خاصيت «اجتهادپذيرى» اسلام است.

 

[1] مجموعه آثار شهيد مطهري (نظام حقوق زن در اسلام)، ج‏19، ص: 117 تا 123

[2] ( 1). انفال/ 60.

سلام فرمانده

طنازی مغز انسان را کشیده بود که هر 30 ثانیه “سلام فرمانده” را هشدار می دهد. از خیابان اصلی صفائیه درحال عبور بودم که صدای بلند از آن طرف خیابان بلند شد :”سلام فرمانده”، داخل اتوس که شدم ، صدای گوشی یک نفر این بود “سلام فرمانده”زمزمه این روزها  چرا اتفاق افتاده است،؟چرا این قدر با زندگی ما پیوند خوره است؟ و چرا توانسته به یک ندای همگانی تبدیل شود ، در این باره چند برش از این سرود را میتوان بررسی کرد:

  1. تربیتی: سرود سلام فرمانده بر خلاف تولیدات معروفی مثل عزیزم حسین، ما دهه هشتادی و چند تولید دیگر که سعی شده با نمایش سلبریتی ها به مخاطبین دست بدهد؛  نسل نوجوان را هنوز درمسیر و آرمان انقلاب می بیند.و به شدت به او اعتماد دارد. نوجوان سرود سلام فرمانده ادامه دهنده واحیا کننده نسل پیشین است نه نسلی که درحال سوختن و از دست رفتن. نوجوان سلام فرمانده ما را به یاد جمله امام می اندازد که “سربازان من در گهواره هستند” . سلام فرمانده تلنگری است به تمام برداشت ها و داشت های ما از این نسل.

 

  1. هویتی : سلام فرمانده ممزوجی از هویت اسلامی و ایرانی است. مفاهیم چون قیام، فرمانده، سرباز، امام زمان، و یاد کرد از قهرمانی چون میرزا کوچک خان در این شعر توانسته بین آرمان ها ونماد های جهان مسلمان ایرانی جمع کند. سلام فرمانده در دل خود داری یک تفکر و حامل یک فرهنگ تاریخی است.

 

  1. اجتماعی: پویش سلام فرمانده و تجمع مردم برای زمزمه این شعر ما را متوجه یک نیاز در جامعه اسلامی میکند. در جامعه مناسکی چون محرم، ماه رمضان، اربعین حسینی، به شدت با زندگی اجتماعی مردم گره خورده و حاکمیت فرسنگ ها با فهم واراده مردمی در این مناسک فاصله دارد. اما بستری برای بروزات روحیه انقلابی جامعه موجود نیست. راهیپمایی ها 22 بهمن و روز قدس چنان از سوی حاکمیت تبلیغ و تسخیر شده است که قدرت اجتماعی سازی و بروزات خواست واراده مردم را گرفته است، ما نیازمند مناسکی فراتر از سلام فرمانده و گستره تر و عمومی تر برای تقویت روحیه انقلابی هستیم

.

  1. سیاستی : سلام فرمانده با تصویر زمینه مناطق گیلان و مداحی که تا قبل از این سرودی نامی نداشت، نشان از راهبرد سیاستی غلط در پیشبرد کشور است. تهران تا موقعی محل تمرکز ثروت و قدرت باشد و خود را بانی همه فعالیت ها ببیند، به ندرت شاهد سلام فرمانده ها خواهیم بود.  انحصار بعد از مدتی رکود و فساد می آورد شکست انحصار با دیدن تمامی تنوعات فعالین حزب الله امکان دارد. خدا می داند چه مقدار تولیدات مانند سلام فرمانده ها داریم که پشت سد انحصار از بین رفته است.
  2. مردمی سازی: دراین چند سال شاهد پخش فیلم هایی چون گاندو، خانه امن، اخراجی ها، دادستان، بوده ایم. این فیلم ها دارایی های هنری کمی دارند اما جز پرمخاطبین ترین برنامه های تلویزیون بوده اند . زبان تخصص هنری هنوز نتوانسته این این الگو را کشف کند به همین خاطر دائم دست به نقد می زند اما بیان نقل این اتفاق را ندارد.دوباره باید درباره هنر مردمی تامل کنیم. و رهیافت هایی را در این زمینه با تحلیل این تولیدات کشف کنیم.

 

 

 

 

 

تقدس و تقدم عقل نظری، سبب انفعال حوزه

بسم الله الرحمن الرحیم

  • هر نهضتی برای ایجاد و بقای خویش نیاز های دانشی و اندیشه ای زیادی دارد. عقل نظری و عقل عملی دو عاملی هستند که سعی در تامین این نیاز دارند.
  • ادبیات و منطق سینوی و ارسطویی، دائما یک تقدس و تقدمی برای عقل نظری ایجاد کرده و این سبب شده است تا همیشه ارزش والایی برای عقل نظر قائل شود .این ارزش والا سبب ملاکی در علم شده است که علم را منحصر در هست و نیست کرده و همین مسئله سبب شده است تا حوزه عقل عمل، که به بایدها و نبایدها می پردازد از اهمیت بیفتد.
  • نکته ای که در این جا حائز اهمیت می باشد این است که توجه بیش از اندازه حوزه به عقل نظری و معیار و ملاک قرار دادن عقل نظری به عنوان معیار هر گزاره علمی، سبب انفعال حوزه در وضعیت فعلی شده است.
  • محور اصلی در عقل عملی، تجربه بشری می باشد. عقل عملی یک زیست اجتماعی را رقم می زند فلذا این زیست اجتماعی یک منبع علمی برای شناخت و کسب علم قرار می گیرد.
  • اما متاسفانه همان طور که بیان شد حوزه به سبب تقدس و تقدمی که برای عقل نظری قائل شد، خود را از عقل عمل دور کرده است و تجربه بشری را بی ارزش پنداشته و دائما در پی غور در آرای عقل نظری شده است.
  • فلذا شاید بتوان با نگاهی دقیق به تاریخ حوزه و تاریخ دانش، این انفعال و عدم توجه به عمل در دانش ها و حوزه را به تقدس و تقدم افراطی در عقل نظر نسبت داد.

رهبران نهضت متوجه نیاز نظری آن بودند

برای غنای اقدامات اصلاحی و پیشبرد امور مهم و تاریخ انقلاب، نیاز است با تمرکز و دقت بالا روی نیاز‌های نظری این نهضت مطالعه شود. و با غنای آبشخور‌های معرفتی، غنای در اقدام پدید بیاید. این نیاز‌های نظری قابل تقسیم به چند لایه معرفتی است.

لازم است در تاریخ کمی به عقب برگردیم تا ببین در جریانات انقلاب اسلامی تا چه حدی به این نیاز نظری نهضت انقلاب توجه شده بود؟ آیا اصلا این چنین نیازی مدنظر رهبران فکر و اجتماعی آن دوران بوده است؟ آیا به این وجه از انقلاب هم توجه می‌شد؟

برای این کار لازم است بر تاریخ به خصوص تاریخ شفاهی و نقل خاطرات تمرکز کرد. یک شاهد که شاید بتواند در این راستا کمک کننده باشد، بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضای مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۹۴ است.

ایشان در این دیدار از دو عامل اثر گذاری حوزه در جامعه نام می‌برند؛ مرجعیت و طلاب.
ایشان می‌فرماید: «اگر طلّاب نبودند این حرکت این‌طور گسترش پیدا نمیکرد. طلبه‌ها از جاهای مختلف، از شهرهای مختلف و نقاط مختلف کشور جمع میشوند، بعد در ایّام تعطیلات یا غیر تعطیلات متفرّق میشوند و میروند در جلسات منبر، جلسات سخنرانی، جلسات هفتگی، جلسات دینی، این فکر را منتشر میکنند در سطح مردم؛ این خیلی مهم است.»
و همچنین در ادامه طلاب را به زنبور‌های عسل تشبیه می‌کنند که حرف امام را منتشر می‌کردند. و باعث نفوذ انقلاب تا فلان ده شده بودند.
در ادامه می‌فرمایند: «امام رهبر بود، اگر امام نبود بدون شک این اتّفاق اصلاً نمی‌افتاد؛ امّا ابزار امام چه بود؟ آن وسیله‌ای که فکر امام را، خواسته‌ی امام را، آن نیّت امام را تحقّق بخشید، عملیّاتی کرد، اجرایی کرد، حوزه‌ی علمیّه بود، طلّاب بودند»

شاید بتوان از این نقل خاطرات و بیانات به این نتیجه رسید که به نیاز‌های نظری نهضت توجه ویژه‌ای می‌شده است و حتی شاید بتوان گفت طلابی که حضرت آقا به آن‌ها و نقش‌ها اشاره دارند، ایفاگر نقش متکلم بودند.

پیرامون کلام انقلابی ( 5- متمرکز بر جامعه انقلابی )

جامعه انقلابی چه کسانی هستند ؟
آنطور که در جهان مرسوم است واژه انقلابی تصاویری از لباس های چریکی و مسلسل و فریاد و شعار و مانند اینها به اذهان منتقل میکند.
اما در ایران این واژه معنای دیگری یافته است. همانطور که انقلاب در ایران بمعنای انقلاب اسلامی سال 57 فهمیده میشود، انقلابی نیز به معنای متعهد به شعارها و آرمان های آن نهضت، به کار میرود. و اگر آن نهضت را فارغ از دسته بندی ها و جناح های سیاسی و در امتداد نهضت تاریخی انبیاء و رسول گرامی اسلام ( ع) بدانیم، آنگاه انقلابی معنایی در وزان واژه های حواری و ربی و اصحاب پیدا میکند.
کلام انقلابی داعیه دار پشتیبانی از ذهن و عقیده این بخش از جامعه است.
اما به چه دلیل این انتخاب درستی خواهد بود ؟ آیا بهتر نبود کلام انقلابی وظیفه خودش را افزایش شمار انقلابی ها ولو بصورت سطحی قرار میداد ؟
برای پاسخ به این سوال باید ابتدا انقلابی و زندگی او را شناخت !
انقلابی با توجه به آرمان هایی که هویت او را شکل میدهد، دغدغه خود، خانواده، اطرافیان، شهر و کشور خود و بلکه همه عالم را دارد. در همین راستا ذهن او با کم و کاست و بصورت نسبی باید جامع اذهان مورد دغدغه او باشد. به عبارتی ذهن انقلابی، آبگیر تراوشات ذهن جامعه اطراف اوست.
یقینا رسیدگی به چنین ذهنی که هم ارتقا های اولیه را دارد و هم جامع یکسری مسائل بیش از فردی ست، از باب ” چون که صد امد نود هم پیش ماست، انتخابی بهینه و اثرگذار خواهد بود.

فصل عمل 2

بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه ی یادداشت قبل:
( علت دو یادداشت کردنشان میزان وقتی است که صرفشان شده است)

۳. حاجت حلقه به به معرض نمایش درآوردن کمالات اش

اتفاقا حلقه یاندیشه کلامی هم دچار یک منگی در عمل شده است ( البته نسبت دادن این مساله شاید کمی گزافه باشد)، اگر چه حالش از بررسی هم عبور کرده است ولی گویی یک حالتی حاکم است که علیرغم اینکه همه چیز بررسی شده طور هستند، اما انگار بررسی نشده اند، یعنی در مقام عمل که قرار میگیریم انگار حس میکنیم نه هنوز معلوم نیست این کر اصل است یا دیگری؟ این یکی مفید تر است یا آن یکی؟ فلسفه ی این کار این دو چیز است یا آن سه چیز؟ در حالیکه فهرست 4 5 عنصری ای بیشتر جلوی رویمان نیست و بالاخره بالا برویم و پایین بیاییم همین عناصر هستند، و همه شان هم فایده شان تجربه شده است. پس فقط کافی است که همه ش ان را به کمال رساند و با جدیت انجامشان داد.
پس در حلقه هم فصل، فصل عمل است…
باز هم البته بیش از این قابل توضیح است.

به نظر میرسد هر سه ی اینها شایسته ی توجه و فهمیده شدن اند، البته امعان نظر به این مساله نباید امتداد مورد ۲ باشد.

البته مرز میان #کار_بی_فکر و #فکر_بی_کار‌ مرزی خطی نیست، یا بعبارتی تمایز این‌ دو حالت از یکدیگر تمایزی صفر و یکی نیست، تا تصور شود بخاطر #فصل_عمل بودن باید فکر و برنامه ریزی نداشت. در واقع کارها قطعا احتیاج به توجه و تفکر دارند.
اما به هر ترتیب دیگر ابن عقیل یا سیوطی هر کدام که باشد، باید دیگر کتاب را باز کرد و خواند.
تطبیقش در ما نحن فیه فعلا با خودمان.

مورد ۱ مساله ای در اندیشه ی اجتماعی ماست، اما مورد ۲ و ۳ تحلیل های میدانی اند.

دیدن ۲ و دیدن ۳ خیلی اهمیت دارند و ما را کمک میکنند تا با وقوف بر مساله کار‌ را به درستی هر چه تمام تر انجام دهیم.

دیدن ۲ و ۳ یعنی خود را به موقفی که دیده بان از آنجا ما را دیده است نزدیک‌کنیم.

فصل عمل 1

بسم الله الرحمن الرحیم
#
فصل_عمل

جناب‌ استاد در بخشی از فرمایشات اخیرشان هدیه ای غیر قابل ارزشگذاری به جمع ما اهدا فرمودند.

و آن هدیه یک تشخیص بود از جایگاه یک دیده بان.

ایشان تشخیص خودشان را مبنی بر اینکه اکنون #فصل_عمل است به جمع اعلام داشتند، و برای آن سه دلیل آوردند:

۱. معجزه ی عمل
باید دانست که عمل به خودی خود معجزه گر است، اساتید عرفان و سلوک هم از اعجاز این مطلب غافل نیستند.
اگر شما پیرو دانستن ها، و یا شاید پیرو چیزهایی دیگر دست به عمل بزنید، خواهید دید که آثاری شگفت انگیز خواهد داشت.
البته اینها تا به اینجا فرمایش استاد است و شاید ما در تجربه ی خودمان هم بتوانیم از آن سراغی بگیریم ولی باز هم می توانیم آن را تجربه ای عمیق تر بکنیم، و سپس از استاد توضیحی بیشتر نیز مطالبه کنیم.

۲. ابتلا به مرض بی عملی و پر‌حرفی

علاوه بر اینکه برخی روحیات و برخی شخصیت ها و برخی ذهن ها لو خلیت و طبعها لَم شان به سمت تحلیل و بررسی است، برخی آب و هوا ها هم همین طورند، مثل آب و هوای حوزه.
در آب و هوای حوزه وقتی فصل ادبیات خوانی است نود درصد وقت خیلی ها به این میگذرد که بالاخره ابن عقیل بهتر است یا سیوطی، و در فصل اصول خوانی به اینکه حلقات بهتر است یا نظام موجود و … و … و … حالا وقتی فصل کار کردن هم که میشود چنین چیزی ممکن است گریبان گیر شود و اتفاقا اگر مراقبت نکنیم میشود.
اگر محیطمان رفت به سمتی که ثقل و غلظت این مساله زیاد شد، آن وقت است که باید گفت فصل عمل است، یعنی بررسی را فعلا بِبٌر! به قول استاد عالمزاده ی نوری اگر شده با فال حافظ تکلیف را روشن کن و یکی را برگزین و حرکت کن، بیش از این نمان!

حفاظت شده: هر معطلی را یک نامسؤولیتی و عامل مدیون شدن به شمار بیاوریم

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

توسعه منابع معرفت، نیازمند تبیین است

در جزوه‌ی فلسفه کلام انقلابی، در ذیل عنوان منابع معرفت در اسلام، تجربه‌های قلبی و ادراکات عقلی، فهم و ادراک دینی تلقی شده است.

این مبنا نیاز به توضیح بسیار بیشتری دارد و نمی‌توان تنها با چند کلمه از آن گذشت؛ منظور بیان استدلالت و اثبات این مبنا نیست، بلکه نیاز است آنچه اراده  شده است بیشتر توضیح داده شود. به عنوان نمونه آیا این معرفت جدید را هم عرض وحی قرار می‌دهید؟ و یا نه آن را هم عرض نقل (کتاب و سنت) قرار می‌دهید؟ هر یک از این دو لوازم خود را دارد. و یا مثلا این که در ارزش‌گذاری‌ها چگونه باید عمل کرد؟ در تعارض این دو سنخ ادراک، ادراک از عقلی و قلبی در کنار ادراک مرسوم دینی، چه باید کرد؟ آیا تجربه عقلی و قلبی خود را باید کنار بگذاریم؟ و یا ادراک مرسوم دینی‌مان را ویرایش بزنیم؟