نقد نظریه علم دینی علامه مصباح (ره)

1-در شناسایی منشاء مسئله و سوال به اشتباه منشاء این پرسش «تعارض علم و دین در تفکر غربی» و «تعارض های علمی غرب با آموزه های مسیحیت» بیان شده است. در حالی که این مسئله را میتوان در ریشه هایی بس عمیق مشاهده کرد و آن را ذیل مسئله رابطه دین و دنیا قرائت کرد که همواره در اسلام نیز محل آراء و نظرات مخلتف بوده است. همین شناسایی اشتباه خواستگاه مسئله، سبب شده که مسئله به اشتباه و حداقلی تحلیل شود و تا آنجا پیش رفته که اساسا این دعوا را دعوای مفیدی در جامعه علمی اسلامی نداسته و نهایتا در سطح علوم انسانی آن را پذیرفته است.

2-روش بحثی علامه بزرگوار مصباح (ره) در تعیین معنای واژگان محل نزاع در ابتدای بحث از جهات متعددی بسیار کارآمد است و بحث رو تا حدود بسیار مطلوبی واضح میکند. ایشان دین را به «مجموعه گزاره هایی که به نوعی به سعادت انسان مربوط میشوند» تعریف میکنند. سلمنا که تعریف را قبول کنیم؛ اشکالی که در اینجا وارد است این است که اگر محل نزاع را «علم دینی» بنامیم(ممکن است ایشان این را قبول نداشته باشند) لفظ به کار رفته در محل نزاع «دینی » است نه « دین ». واژه دینی ممکن است در جایی به کار رود که بر اساس اندیشه های سعادت انسان که دین به ما ارائه کرده است چیز هایی تولید کرده ایم یا تجربه هایی را تحلیل کرده ایم. به این امور دین نمی گوییم ولی قطعا دینی میگویم.
اگر ایشان واژه دینی را اخذ میکردند، نمی توانستند تجربه های مبتنی بر اندیشه های دینی را، با این استدلال که در مسیر سعادت انسان مفید نیستند، علم دینی ننامند. چون این نتایج بر اساس اندیشه های دینی گرفته شده اند و اگر بر اساس اندیشه های غیر دینی بودند یقینا نتایج متفاوت و علم متفاوتی تولید می کردند.

3-علم دینی به معنای این نیست که صفر تا صد یک علم از دین استخراج شده است که به غیر از علومی که دغدغه سعادت انسان را دارند، به سایر علوم نمی توان دینی گفت. ممکن است بر اساس مبانی دینی که دغدغه هدایت انسان را دارند، علوم تجربی حاصل میشود. اساسا شکل گیری علم تجربی بدون در نظر گرفتن اندیشه های غیر تجربی در لایه های مختلف علم، از مبانی گرفته تا تحلیل آزمایشات تجربی ممکن نیست. لذا میتوان ادعا کرد که هیچ علم تجربی ای تجربه محض نیست و در لایه های مختلف وامدار داده های غیر تجربی است. بنابراین اندیشه های دینی و غیر دینی دو علم تجربی متفاوت را به دست می دهند.

شاید در اصل تجربه بتوانیم بگوییم که تجربه وابسته به دین نیست و تجربه دینی و غیر دینی نداریم، لکن در علم تجربی که مخلوط تجربه و غیر تجربه است قطعا دینی و غیر دینی داریم.
4- جمله دیگری که از قول علامه مصباح (ره ) نقل شده این بود که «علمی که دینی نامیده میشود علمی است که از نظر مبانی و روش و اهداف با دین حداقل سازگار باشد.»

چرا سازگاری حداقلی مبنا قرار گرفت؟ این ملاک باعث میشود که نظریات علمی جهان فقط از حیث عدم مخالفت با ضروریات دین مورد ارزیابی قرار گیرد و اگر مخالفتی نداشت آن علم مورد پذیرش ما قرار گیرد و منسوب به دین شود. این نگاه باعث میشود که در ساختار های رسمی هر نوع قانونی را با هر اندیشه ای به تصویب برسانیم و سپس شورای نگهبان به عنوان حافظ اسلامیت نظام فقط عدم مخالفت آن قوانین با اسلام را مورد بررسی قرار دهد و هیچ سازو کاری برای طراحی قوانینی که اساسا از دل تفکر اسلامی به دست آمده باشند و تمدن اسلامی را رقم زنند وجود نداشته باشد. این نگاه باعث میشود که خروجی موسسه امام خمینی ره فقط افرادی باشند که نظریات غربی در علوم انسانی را با قال صادق و قال باقر ع تقویت و تحکیم کرده اند و روانشناسی اسلامی و اقتصاد اسلامی و…. را پدید آورده اند. در نامیدن یک علم به علم دینی صرف اینکه سازگاری حداقلی داشته باشد کافی نیست و باید در مبانی روش و اهداف کاملا از آموزه های دینی تغدیه کند و از بستر دین به دست آمده باشد.

به علاوه این اشکال مطرح میشود که علوم تجربی موجود که طبق ادعای مقرر محل نزاع نیستند و دینی غیر دینی ندارند، در هم سه لایه مبانی ،‌روش و اهداف با دین سازگارند؟؟؟؟ لااقل در سطح مبانی که مسلم است سازگار نیستند.

5- دلیل تفکیک بین علوم تجربی و علوم انسانی از قول علامه مصباح (ره) اینگونه بیان شد که «ما در اسلام معضلی به عنوان تعارض دین اسلام با علوم تجربی نداریم. به این دلیل که منابع دینی ما دست نخورده است و انحرافی در آن اتفاق نیفتاده است. اگر تعارضی هست از جنس تعارض در ظنیات است که باید بررسی کرد.
لکن عمده تعارضی که ما در اسلام با علوم داریم در علوم انسانی است. علوم انسانی در هدف با دین اشتراک دارند و برای سعادت انسان به میدان آمده اند»

اولا تعارض بین دین و علوم تجربی فقط به دلیل انحراف دین نیست که بگوییم چون اسلام منحرف نشده لذا با این علوم تعارضی ندارد. اسلام با تجربه تعارضی ندارد لکن با علوم تجربی که بر مبنای اسلامی تدوین نشده اند یقینا تعارض دارد. در اینجا نیز بین تجربه و علوم تجربی خلط صورت گرفته است و لذا تصور شده که علوم تجربی صرفا تجربه های واقع نما هستند و اسلام نیز با واقعیت منطبق است.

ثانیا چرا سعادت انسان منحصر در علوم انسانی شده است و علوم تجربی از محدوده سعادت انسان خارج شده است؟ به چه دلیل چگونگی ساخت جهان،‌دستکاری طبیعت، تکنولوژی های مختلف، شهر سازی،‌ نظام پزشکی و….. در سعادت انسان بی تاثیر هستند؟ چرا علوم تجربی به این که «دو دو تا 4 تا» یا اینکه «چه دارویی برای شکم درد خوب است» تقلیل داده شده است؟ علوم تجربی منحصر در همین چیز های جزئی هستند یا اساسا نظام زندگی دنیایی انسان را در دست گرفته اند و برای آن نسخه می پیچند؟ اینکه مسجد در کجای شهر ساخته شود،‌خانه ها به چه سبک باشد،‌ رنگهای شهر به شکل باشد، شهر چگونه ساخته شود که رابطه ی همسایه ها در آن حفظ شود، گیاهان و حیوانات در طراحی شهر چه جایگاهی دارند و هزاران سوال مهندسی دیگر به سعادت انسان بی ربط است؟ زندگی دنیایی انسان و مادیات تاثیری در سعادت انسان ندارد؟ چه طور این بخش از حیات انسان مربوط به سعادت او نیست؟ اصلا چرا خداوند متعال ما را در این دنیا با این خصوصیات آفرید و اساسا چه نیازی به این علوم است؟
دین برای هدایت انسان آمده و انسان وجوده مختلفی دارد و دین باید همه وجوه او را پوشش دهد و برای آن برنامه داشته باشد.

ص

علم دینی مسئله‌ای منفعل یا فعال (نقد مختصری بر بیان دکتر محسن دنیوی در ضرورت علم دینی)

مؤسسه ارزشمند معنا در تابستان 1401 دوره ای تحت عنوان «آشنایی با برخی از ایده های معاصر علم‌دینی» طراحی و اجرا می‌کند که با جمع طلاب دوره کلام انقلابی مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی در حال شرکت در این دوره ارزشمند هستیم.

جلسه اول این دوره برادر عزیز جناب دکتر محسن دنیوی به تبیین ضرورت مسئله‌ی علم دینی پرداختند، اگر بخواهیم لب کلام ایشان که در سه ساعت ارائه شد را بیان کنیم به این صورت بود که ایشان می‌فرمایند: «تغییر نسبت دین و علم کل دنیای جدید را خلق کرده است. اگر بخواهیم به گرفتاری های دنیای مدرن گرفتار نشویم باید نسبت علم و دین را تغییر بدهیم». این تقریر از ضرورت علم دینی یک تقریر انفعالی است، و ضرورت نیاز به علم دینی را به صورت یک امر واکنشی در مقابل دنیای مدرن تعریف می‌کند.

اما ضرورت علم دینی را می‌شود به صورت دیگری نیز تبیین کرد؛ زندگی دینی قطعاً نیازمند پشتیبانی تئوریک است، اساساً هر امر گسترده اجتماعی بدون پشتیبانی نظری امکان یک حیات گسترده تمدنی را پیدا نمی‌کند، به عبارت دیگر وقتی اقدامات انسان گسترده و در بازه‌ی زمانی طولانی انجام شود، به کانون نیرومند انضباط بخش نیاز بیشتری خواهد داشت؛ اگر علم را به معنای دانش بگیریم یکی از اجزای قطعی این کانون انضباط بخش دانش است. البته با تقریر دیگری علم را می‌توان اعم از دانش و اندیشه دانست، و اندیشه که حالت نوباوگی دانش است و هنوز به انضباط و چکش کاری دانش نرسیده است و از آبشخورهای متعدد دانشی و تجریه اجتماعی و هویت اجتماعی تغذیه می‌کند، نیز به عنوان کانون دیگر انضباط بخش می‌تواند باشد.

پس می‌توان یک تحلیل فعال نسبت به ضرورت علم دینی ارائه کرد، آن هم اینکه حیات دینی مخصوصاً اگر بخواهد در حد و اندازه یک زندگی تمدنی ظاهر شود، نیازمند به پشتیبانی نظری است و پشتیبانی نظری هم نیازمند به وجود علومی است که از این زیست دینی اجتماعی پشتیبانی کنند، پس اگر هم در غرب نسبت علم و دین به هم نمی ریخت، باز هم نیازمند به تولید علوم دینی برای پشتیبانی از حیات گسترده دینی بودیم.

این هم معلوم است که علم دینی را به هر تعریفی که بگیریم، قطعاً علومی که می‌خواهند از یک زندگی تمدنی دینی پشتیبانی بکنند، علم دینی خواهند بود.

 

#یادداشت_324

 

 

 

انقلاب و کلان استفهام تاریخ

تحقیق و کاوش ازجواب دین درباره نسبت او با مختصات علم روز، پاسخ به پرسش نسبت ثابت و متغیر و نسبت انسان وجهان کنونی با مقتضیات زمان، مساله ای بزرگ و پر اهتمام برای اندیشمندان انقلاب اسلامی بوده است.

“کتاب اسلام و مقتضیات زمان” شهید مطهری،مقدمه رساله ا”لفتوی الواضحة” شهید صدر  بخشی از تلاش دهه های پیش از انقلاب برای پاسخ به این مساله است. و به قول دکتر دنیوی این مساله چنان چتر کلانی برای دیگر مسائل انداخته که فرتوت شدن و پیر شدن کمترین تحفه برای دغدغه مندان این عرصه است.

 

اما انقلاب اسلامی به عنوان یک تحول سیاسی در روبنا و یک تحول انسانی در زیر بنا بشریت چه نسبتی با این پرسش دارد؟ آیا انقلاب اسلامی به عنوان یک فعل الهی و یک پدیده الهی پاسخی است به این سوال ژرف و عمیق؟ آیا اساسا انقلاب اسلامی این سوال را به رسمیت می شناسد؟به چه میزان در مختصات بیانات امام در طی حرکت انقلاب به این مساله پرداخته شده است؟

 

به نظر نگارنده انقلاب اسلامی قطعا در بطن خود و در دلالت های خود پاسخ به نسبت علم و دین و این که هر کدام به چه میزان آغوش برای دیگر باز می کند پیدا می شود، اما جواب مباشر به این پرسش نیست بلکه اساسا کلان استفهام تاریخ را نه تناسب علم با دین بلکه کلان پرسش تاریخی را در اصل ولایت الهی و حدود ثغور آن در تقابل با ولایت غیر توحید و کفر قرار می دهد.

 

از این نظرگاه سوال از نسبت علم و دین هر چند سوالی است به جا و دارای اصالت اما در آن برهه و حتی در برهه کنونی موطن صدور آن را از دستگاه کفر و تحت ولایت کفر می داند و سعی دارد  پس از استقرار ولایت الهی به این پرسش و پرسش های کلان دیگر پاسخ دهد.

 

 

تقریر نظریه علم دینی دکتر گلشنی

دکتر جمالی به عنوان مقرر نظریه علم دینی دکتر گلشنی،‌ نظریه علم دینی ایشان را در سه ساحت امکان، ضرورت و وقوع تقریر نمودند. نظر ایشان این بود که عقاید متافیزیکی ( و از جمله دین) در لایه های مخلتف 5 گانه ذیل، در علم اثر میگذارد و علم متفاوتی را رقم می زند:
1- مبانی فلسفی عام حاکم بر علم و جریان علمی
2-مبانی فلسفی خاصنظریات یک علم
3-تفسیر پدیده های یک علم
4-نواحی غیر قابل دسترسی تجربی در یک علم
5-جهت دهی تحولات علمی

بر اساس این سطوح 5 گانه تاثیر متافزیک و فلسفه در علم، نقش فلسفه در علم بسیار پر رنگ خواهد بود و در لایه های مختلف، از مبانی زیر بنایی گرفته تا تفسیر آزمایشات تجربی نقش اساسی خواهد داشت. تا جایی که دو نفر با مبانی متافیزیکی متفاوت از یک آزمایش تجربی با نتایج واحد می توانند نظریه های مختلفی را ارائه دهند. لذا قطعا نظریه هایی که دانشمند توحیدی ارائه خواهند داد با نظریات دانشمند مادی فرق خواهد کرد و علوم متفاوتی را ارائه خواهد کرد. متافیزیک مثل ریل است که قطار علم را جهت میدهد و هدایت میکند و مسیر گذشته و آینده آن را مشخص میکند و مسیر اصلی از بیراهه را نشانش میدهد. خود قطار را ریل نمی سازد لکن حدود حرکت قطار و قالب اصلی حرکت آن را ریل مشخص میکند. از دیگر نکات مهم ایشان این است که بر اساس این 5 سطح اثر فلسفه در علم، علم دینی فقط منحصر در علوم انسانی نخواهد بود و مبانی دینی در حیطه علوم تجربی نیز به علوم متفاوتی از علوم مادی خواهند رسید.

متاسفانه دو ضعف در ارائه ایشان وجود داشت. اول اینکه بیشتر ارائه به دعوای با مادی گرا ها و اثبات نقش متافیزیک در علم اختصاص پیدا کرد و در دعوای با جبهه خودی و ارائه نظریه خود در مقایسه با سایر نظریات علم دینی و بیان نقاط مثبت نظریه خود و…. تقریبا مطالب چندانی گفته نشد.
دوم اینکه در بخش وقوع علم دینی و اینکه چه طور باید این علم دینی مد نظرشان را محقق کرد، ایشان به صورت تفصیلی توضیحی ارائه نکردند و راهکار هایی به صورت کلی، نظیر بازگشت به هویت و فرهنگ خویش، ارتباط حوزه و دانشگاه و…. بیان شد و راهکارهای عملی عینی ارائه نگردید و دستاورد های تلاش های دکتر گلشنی در طول این سالها مجاهدت نیز بیان نشد. اگر این موارد بیان شود میتوان از مشاهده راه طی شده نکات فراوانی را برای ادامه مسیر به دست آورد.
.

س

اهمیت مسئله «رابطه علم و دین»

مسئله رابطه علم و دین و در ترازی بالاتر مسئله رابطه دین و دنیا مسئله ی جدیدی برای جامعه دینی ما نیست. این مسئله در عصر کنونی با حمله همه جانبه ی مدرنیته به دین جدید شروع شد لکن در صدر اسلام هم گزاره های این دعوا بسیار زنده است. آنجا که حکومت و خلافت را از عالِم متدین جدا کردند و معتقد شدند که با وجود اینکه اولاد پیغمبر عالم ترین و مومن ترین افراد قوم هستند لکن ضرورتی ندارد که لزوما حاکم جامعه نیز باشند و دوگانه ی دین و دنیا را مطرح کردند.
دوگانه دین و دنیا ریشه ی دعوای گفتمانی در عصر کنونی است که دعواهای دیگر از آن منشعب میشود. جدا کردن دین از دنیا که از بعد وفات حضرت رسول ص در آن دمیده شد انسان را به دوگانه های دیگر بسیاری کشاند که با حذف دین از قلمرو های مختلف انسانی به مرور انسان را به سقوط کشاند.
هنر انقلاب اسلامی و امام خمینی در نظریه دین و دنیای ایشان بود. در زمانی که عده ای دنیا را به خاطر دین طلاق داده بودند و عده ای دین را به خاطر ساخت جامعه بشری کنار می گذاشتند، هنر امام ارائه ی مسیر سومی بود که بشریت را از دل دنیا عبور میداد و به آخرت می رساند. هیچکدام را کنار نمی گذاشت. بلکه دنیا را آباد میکرد و از آن استفاده میکرد و از آن عبور میکرد و به آخرت میرسید. سخن نو انقلاب همین بود.
لذا رابطه ی علم و دین نیز که یکی از وجوه رابطه ی دین و دنیاست مسئله ای بسیار حیاتی برای ماست. مسئله ای که اصل وجود انقلاب اسلامی و حتی اصل وجود اسلام با قرائت حداکثری که ما آن را قبول داریم را هدف گرفته است و اگر به سرانجام درستی نرسد می توان گفت اصلا انقلاب حرفی برای گفتن ندارد و سخن نو بودن آن دچار تردید خواهد شد.

اسلام حداقلی که خود را از آباد کردن دنیا منفک کرده است و این امور را به عرف عقلا و مکاتب دیگر واگذار کرده است و از درد بشیرت و توده های مستضعف آسوده است، این درد را با خود نمیکشد و مشکلی ندارد که مقدس مآبانه در گوشه ای بنشیند و فقط در مسائلی که به او مراجعه میشود از سر معذریت و با استفاده از اصول عملیه حکمی دهد و تشخیص موضوع و مصداق و دستگاه کلان و همه مسائل دیگر را به خود مکلف واگذار کند و مردم مستضعف جهان را با حقارت و پستی مدرنیته تنها بگذارد و سرتاسر حکومت و ولایت جهان بجز فرعیات شخصی را به غیر خدا واگذارد.
لکن کسی که دین را صراط مستقیم سعادت بشیریت میداند نمی تواند در این دوگانه ها بی تفاوت باشد و گوشه ای بنشید، بلکه باید راهی بیابد و بشر را نجات دهد. حال که راه حل امام را اجمالا میدانیم باید این اجمال را به تفصیل برسانیم و در میدان عمل نشان دهیم که اسلام عزیز دین زندگی انسان است، در همه ابعادش و در همه وجوهش.

علم دینی، مسئله انسان های مسئله دار!

علم دینی، مسئله انسان های مسئله دار! ( بازتقریری از ارائه دکتر دنیوی در دوره ایده های معاصر علم دینی )

میتوان مکتب مشهور به اخلاق یونانی را شاهد مثال آورد و میتوان از آیه شریفه و کذلک جعلناکم امه وسطا توشه گرفت ، میتوان به اندیشه هایی که به دیالکتیک ارج می نهند اشاره کرد و با مبانی عرفانی مقایسه شان نمود و میتوان به روایاتی مانند لا جبر و لا تفویض تمسک جست !

در هر صورت به نظر می رسد این طریق عقلاست که راه میانه و اعتدال را بر گزینند و از تاختن در دو سر طیف حذر کنند.

اما برای کسی که تصمیم دارد در طیف وسیع حق و باطل، در منتهای جانب حق قرار بگیرد و لحظه به لحظه و آن به آن ترفیع درجه بگیرد، وسط طیف قطعا جای راحتی نخواهد بود ! او دچار مشکل میشود. هر گامی که برمیدارد به پشت سر خود نگاه میکند که مبادا اعتدال به هم خورده باشد ! دائما سوال دارد که چگونه باید گام برداشت تا به چپ و راست منحرف نشد ؟

این دوگانه ها در زندگی بشر فراوان اند ! مدرنیته و سنت، جنگ طلبی و صلح طلبی، نهضت و نظام، رحمت و غضب، مالکیت دولتی و مالکیت خصوصی و هزاران مورد دیگر

هر کدام از این دوگانه ها در ذهن انسان حق طلب، ابتدا یک سوال مقدماتی ایجاد میکند : کدام یک ؟

طبیعتا همان طریقه عقلائی به او میفهماند که هیچکدام !

و سپس یک سوال اصلی شکل میگیرد : گزینه سوم چیست ؟

پاسخ ها میتواند متفاوت باشد :

  • جمع هردو
  • چیزی بین این دو
  • بمقتضای زمان و مکان یکی از این دو

هر پاسخی را که برگزیند، حالا با صد ها سوال فرعی رو به رو میشود :

  • چطور در این مسئله بین هردو جمع کنم ؟  چه ترکیبی درست است ؟ ( هر مسئله یک سوال )
  • آیا این راهکار در این مسئله به هیچ سمتی میل نمیکند و واقعا وسط است ؟ ( هر راهکاری که برای هر مسئله مطرح است یک سوال )
  • شرایط زمان و مکان الان کدام را اقتضا میکند ؟ ( هر زمان و هر مکانی که اعتبار شود یک سوال )

حال میتوان به خوبی مشاهده نمود که عقلا بخاطر طریقه شان، مسئله دار هستند!

و منابع دینی این مسئله داری را تقویت میکنند و البته برای حل این مسئله ها مساعدت هایی را به بشر ارائه میکنند.

مسئله علم دینی یک از مسئله های این انسان های مسئله دار است که یا اط طریق عقلائی به این نقطه رسیده اند و یا جهت دهی منابع مقدس، این نقطه را به آنها هدیه نموده است.

ضرورت پاسخ به نسبت علم و دین

تشبیه جالبی داشتند جناب آقای دکتر دنیوی برای ضرورت بحث از علم دینی. از طب و فضای مجازی و سبک زندگی و نظریه های پیشرفت و فست فود و نهاد خانواده و جمعیت و تجربه زیست در کشورهای دیگر هم برایش شاهد آوردند.

اصل مطلب این بود که اگر بخواهی مسائل را ریشه ای حل کنی، گریزی نداری تا تکلیف ریشه ای ترین مطلب یعنی نسبت علم و دین را حل کنی. تعیین نسبت علم با دین، یک کلان نظریه می سازد که بر اساس آن کلان نظریه است که بقیه نظریه ها و گزاره ها جهت می گیرند.

و در غیر این صورت پرداختن به تک گزاره ها و درگیر شدن با آنها، چیزی جز درگیر شدن با شاخه ها یا سرشاخه ها نیست. مسئله از جای دیگری آب می خورد و ریشه چیز دیگری است.

تشبیه شان هم نحوه مواجهه های مختلف با بیماری هایی نظیر سرطان یا گرفتگی قلب بود. در گرفتگی قلب می توان به سراغ خود رگ ها رفت، آنژیو کرد، آنژیو گرافی کرد، عمل جراحی کرد و می توان به سراغ علت گرفتگی عروق رفت. این که اساسا چرا رگ ها گرفته اند و آیا می توان از این طریق بیماری را درمان کرد؟

یعنی یک وقت سراغ معلول ها می رویم و برای پس از بیماری فکر می کنیم. یک وقت به سراغ علت ها می رویم و می خواهیم ریشه بیماری را بخشکانیم.

در نسبت گیری با مسائل و مشکلات نیز این چنین است یک وقت سراغ تک گزاره ها می رویم. مثلا می گوییم چرا وضعیت جمعیت به این صورت افتاده است، برایش درمان کنیم. مثلا سیاست های تشویقی در پیش بگیریم و حمایت کنیم از فرزنداوری و تبلیغات و…

یک وقت به سراغ ریشه مسائل می رویم.

ادعا این است که ریشه ای ترین مسئله، یا یکی از ریشه ای ترین مسئله ها که کلان نظریه پدید می آورد، تعیین تکلیف نسبت علم با دین است.

حالا این که از چه منظری به بررسی این نسبت می پردازیم، بحث دیگری است.

هم علم، از موضوعات کلیدی و بسیار کلان زندگی بشر بوده و هست. و هم دین.

هر چه این دو در عینیت یک زمان-مکان قوی تر بوده باشند، گسترده تاثیرگذاری شان وسیع تر است.

امروز یکی از نقاط بسیار پررنگ کارکرد علم در جهان است. البته دین چنین جایگاهی ندارد.

اما در ایران امروز، دین رونق بسیار زیادی دارد و دامنه کارکردی اش و سطح توقع از آن دائما بالاتر می رود. خاصه پس از انقلاب اسلامی، که ابعاد و زوایای مختلفی از اسلام، مورد توجه قرار گرفت.

تعیین تکلیف بین نسبت این دو در ایران امروز، بر همه بشر امروز و فردا موثر خواهد بود.

معتقدیم که خواه ناخواه همه مردم جهان دوباره به دین باز می گردند. کما این که امروزه تا حدودی چنین اتفاقاتی در گوشه و کنار جهان مشهود است.

هر چه این سوال در قم عمیق تر و ذوابعادتر پاسخ گفته شود، کمک بهتری به کل بشریت شده است.

به نظر از کنار این سوال نباید ساده گذشت. تجربه زیسته همه بزرگان شیعه و غیر شیعه باید مورد مداقه جدی قرار گیرد. نصوص و تراث باید بارها و بارها مورد بازبینی قرار گیرد. به ویژه فهم ها و درک های ی امام خمینی، از دین و علوم مختلف دینی و هم چنین جامعه سازی و نسبت جامعه با علوم جدید، باید شناخته شود. و پاسخ های عمیق و چند لایه ای برای این مسئله ارائه شود.

پاسخ های تک خطی دین حداکثری یا دین حداقلی، قطعا نمی تواند جواب چنین مسئله مهم و پر از انتظاری باشد که ظلم های دو طرفه را موجب می شود. یعنی هم حق دین آن طور که باید ادا نمی شود و هم حق علم. مگر این که پیچیدگی های مسئله با انحای مختلف آن دیده شود.

پیرامون کتاب برنامه ریزی ماموریت گرا و برنامه ریزی منابع محور

افرادی که وارد حوزه می شوند، دغدغه های مختلفی دارند و لذا، انگیزه ورود افراد مختلف به حوزه کاملا متفاوت است.

 

برخورد اولی که هنگام ورود طلبه به حوزه با او می شود، اینست که بنشین سر کلاس صرف و نحو و ادبیات عرب را، خوب بخوان! و این طلبه است که باید برای خود به نحوی ضرورت خواندن ادبیات عرب را حل کند.

 

این روند هرسال و هرروز ادامه دارد و کتاب های مختلفی پیش روی طلبه گذاشته می شود، که باید آنها را از بر شود.

 

پس از اتمام سال دهم هم، از او می خواهیم چند سالی در درس خارج شرکت کند و اقوال را بررسی کند.

 

همین روندی که همه طلاب طی می کنند ، کافیست برای اینکه طلبه منفعل شده و برای دوران خدمت خود نیز، هیچ طرح و برنامه ای نداشته باشد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.

 

مثل سایر مباحثی که استاد فلاح مطرح می کنند، ایده ماموریت گرایی و برنامه ریزی ماموریت گرا نیز، بسیار جذاب و دوست داشتنی است.

 

یکی از بزرگترین بحران هایی که طلاب را در حال حاضر رنج می دهد، بحران هویت است. اینکه من چه باید بکنم؟ چه باری باید بردارم؟ و صدها سوال بی جواب، که ریشه در این نکته دارد که هویت خود را نشناخته ام.

 

نظام تعلیم و تربیت حوزه، خود را مکلف می داند دانایی ها و حتی دارایی هایی را به طلبه منتقل کند ؛ اما اینکه آیا واقعا این علوم و توانمندی ها را او نیاز دارد و اینکه آیا می داند به اینها احتیاج دارد، سوالی است که حوزه به پاسخگویی به آن نمی اندیشد.

 

این کتاب می تواند جرقه ای در ذهن طلبه ای که دچار سردرگمی شده، ایجاد کرده و به او کمک کند تا بتواند وظیفه خود را بهتر بشناسد و در راستای ایفای آن نقش تلاش کرده و به هرآنچه وظیفه او نیست ، نه بگوید!

 

کتاب برنامه ریزی ماموریت گرا و برنامه ریزی منابع محور، اثر استاد فلاح شیروانی (حفظه الله) را می توانید از لینک زیر در طاقچه مطالعه کنید :

https://b2n.ir/e79766

اهمیت فهم صحیح از موقف فعلی انقلاب

آیا ما اجازه داریم هرآنچه که مفید می دانیم را بگوییم ؟

آیا مطالبه آنچه صحیح می دانیم، بدون در نظر گرفتن موقف فعلی انقلاب صحیح است؟

فهم عمیق و دقیق «العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس» چه الزاماتی را درمورد موضع گیری های ما در شرایط مختلف پدید می آورد ؟

فهم طرح راهبری و مراحل صیرورت انقلاب و تکون تمدن اسلامی نکته فوق العاده مهمی است. با این که ممکن است ابتدائا بسیط و ظاهری به نظر برسد، ولی اتفاقا جوانب بسیار مهمی دارد. چه بسیار مواردی می توان نام برد، که نفهمیدن این نکته باعث شود نه تنها طرح رهبری را پیش نبرده، بلکه در مقابل آن قرار بگیریم.

اگر با این زاویه بنگریم ، سوالات زیادی برای ما ایجاد می شود :

تفاوت گام اول انقلاب با گام دوم چیست ؟

اقدام اصلی و اساسی در گام دوم انقلاب چیست ؟

چه کارهایی در گام اول جایز بود، ولی در گام دوم نمی توانیم انجام دهیم؟

چقدر اهمیت گفتمان سازی و ایجاد پوشش گفتمانی را درک می کنیم؟

از کجا باید بفهمیم لازم است به چه مفاد گفتمانی بپردازیم ؟

نمی دانم چه میزان دغدغه خودم را در این یادداشت توانستم منتقل کنم؛ ولی نکته اصلی که به نظر بنده می رسد، اینست که ما چه میزان نسبت به وظیفه اصلی خود در گام دوم انقلاب شناخت داریم؟

حفاظت شده: جست ایمانی کرکگور

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

کشفی بزرگ به نام اندیشه

در شرایط فعلی نظام تعلیم و تربیت حوزه علمیه، بسیار پیش می آید که تفکرات فارغ التحصیلان حوزوی اصلا مورد تایید مسئولین این نهاد نیستند. به عنوان مثال علی رغم آنکه مسئولین حوزه درصدد هستند طلاب انقلابی تربیت کنند، اما بخش نه چندان کمی از فارغ التحصیلان حوزه مخالف، زاویه دار و یا لااقل بی تفاوت نسبت به انقلاب اسلامی ، آرمان ها و اهداف آن هستند.
کسانی که می خواهند این موضوع را ریشه یابی کنند، عمدتاً علت را در دوران تحصیل و دانش هایی که این اشخاص فراگرفته اند ، جستجو می کنند. مثلا معتقدند این شخص خوب درس نخوانده. مثلا می گویند چون تحصیلات فقهی و اصولی خوبی نداشته، به ملکه اجتهاد دست پیدا نکرده و لذا در فهم دین عمق لازم را ندارد. برخی معتقدند چون این شخص فلسفه و عرفان نخوانده، جامعیت علمی نداشته و لذا دچار آسیب هایی از این قبیل شده است .
نگاه عمیق تر آنست که بگوییم آنچه طلاب در کنار تحصیلات سنتی نیاز داشتند، در نظام تعلیم و تربیت حوزه دیده نشده و برای آن تدبیری اندیشیده نشده است. اما این نگاه هم، صرفا اضافه کردن و تقویت برخی دروس جنبی مثل تفسیر، عقاید و … و همچنین برخی دوره های تهذیبی، تربیتی و … را توصیه می کند.
بررسی دقیق نقاط قوت و ضعف دیدگاه های فوق و اشکالات این دو دیدگاه مجال دیگری می طلبد. اما وقتی پشتیبانی از اندیشه دینی طلاب را مد نظر قرار می دهیم و به این نکته می اندیشیم که طلاب در کنار دانش به طعام معرفتی و تغذیه اندیشه ای نیاز دارند، متوجه کشفی بزرگ می شویم؛ کشفی که باب جدیدی را پیش روی ما می گشاید.
اگر سطحی به مقوله اندیشه نپردازیم، با توجه به همین نکته، می توانیم اصلاح بزرگی در تربیت طلاب رقم بزنیم.

رابطه کلام انقلابی با دیگر علوم دینی

در نگاه اولیه بسیار واضح است که علوم دینی مقدم بر کلام انقلابی است و متکلم از این علوم استفاده می‌کند و از آن‌ها تاثیر می‌پزیرد. امّا مسئله این است که تنها بهره می‌برد و تاثیر می‌پذیرد یا اینکه صرفا تاثیرپذیری نیست بلکه تاثیرگذار بر علوم هم هست؟

تاثیر علم کلام انقلابی بر مدیریت دانش انکار ناپذیر است و به عبارتی حتی می‌توان گفت که سرنوشت علوم دینی را تغییر می‌دهد. شاید بهتر باشد که رابطه و نسبت میان علم کلام انقلابی و دیگر علوم دینی را یک رابطه‌ی حلقوی دانست؛ یک ارتباط حلقوی که تاثیر و تاثّر در آن وجود دارد و به عبارت دیگر یک رابطه تکاملی است. به این معنا که هر مرحله و پویش و پخت و پز کلامی، دیگر علوم دینی را هم تغییر خواهد داد و مسیر‌ آن علوم را تغییر خواهد داد.
اگرچه ممکن است این تغییر در روند دانش‌ها، صرفا تکاملی نباشد و گاها مایه افول هم بشود ولی آنچه از کلام انقلابی مدنظر است، به معنای مطلوب آن است که در واقع باعث افول دانش نمی‌شود، بلکه تنها ممکن است قسمت‌هایی از دانش که متورم شده است، را درمان کند و در ظاهر این افول به نظر برسد وگرنه در واقع یک رشد و تکامل رقم خورده است.

توصیفی از کتاب ارزشمند مصیر عصر توحید اثر حجت الاسلام و المسلمین علی مهدیان (1) – مختصات عصر انقلاب

در ایام تابستان 1401 توفیق شد کتاب ارزشمند «مصیر عصر توحید» اثر فاضل ارجمند جناب حجت الاسلام و المسلمین «علی مهدیان» زید عزه را مطالعه کنم، به لحاظ عاطفی واقعاً هم در هنگام خواندن و هم پس از اتمام کتاب، خیلی حس خوبی داشتم و واقعاً در دلم به ایشان احسنت و تبریک می‌گفتم، چیزی که نمایان بود اثر توانسته بود، در سه بعد عرفانی، اخلاقی و فقهی دارایی‌های مکتب امام خمینی (ره) را به نمایش بگذارد و تلاش کرد که در هر سه بعد ایشان را صاحب مکتب معرفی کند.

کتاب مسئله خودش را اینچنین معرفی می‌کند که اگر ورودی‌ها بروز حقیقت را سه لایه قلب و عقل و عمل بدانیم، و عقل را نیز در دو لایه اندیشه‌های بنیادین و اندیشه‌های کاربردی بدانیم، پژوهش دنبال این است که انسجام و هماهنگی منطقی چهار لایه (قلب – اندیشه‌های بنیادین – اندیشه‌های کاربردی – و عمل) را در نظام اندیشه حضرت امام (ره) ارائه نماید. عنصری محوری در انسجام مکتب امام «توحید» است، لذا پژوهشگر دنبال این است که به تقریر توحید از منظر مکتب امام و بسط آن در لایه‌های مختلف اندیشه‌ای و اجتماعی بپردازد.

کتاب از چهار بخش کلی تشکیل شده، در بخش اول با عنوان «مختصات عصر انقلاب» ابتدا با یک نگاه فلسفه تاریخی، به تحلیلی از حرکت تاریخی جوامع و امت‌ها می‌رسد که در آن حرکت تاریخ یک نمودار سینوسی رو به بالا تصویر می‌شود، و امت‌ها به لحاظ استعداد دریافت شرایع در حال تکامل هستند. نقطه عطف نمودار رشد امت‌ها با ظهور پیامبر خاتم (ص) که در آن قابلیت کسب شریعت ختمی برای نوع انسان شکل می‌گیرد و راز ختم نبوت را نیز همین رشد استعدادهای روحی و باطنی انسان می‌دانند. عنصر کلیدی دیگر در تحلیل فلسفه تاریخی که مؤلف محترم ارائه می‌دهند، تحلیل فلسفه تاریخی با محوریت انسان کامل است، انسان کامل را روح زمانه می‌داند، که هر اعطای فیضی به امت از دالان وجود اوست، و انسان کامل را سقف پرواز امت آن دوره می‌داند. نکته سوم در این بخش جایگاه پیامبر خاتم و دوران او در بستری کلی تاریخی است، نویسنده  انبیاء را شئون نبی اکرم (ص) می‌دانند و لذا در هر کدام اسمی از اسماء الهی برجسته است، و پیامبر اکرم (ص) را مظهر اسم الله که اسم جامع است می‌دانند، و بالطبع دوران ایشان نیز دوران ظهور اسم جامع الله است که در سفرهای عرفانی به آن «سفر چهارم» می‌گویند.

بحث دومی که ذیل مختصات عصر انقلاب می‌پردازند، یک نگاه تاریخی به پدیده سلوک است، از آن جای که شروع تاریخ بشریت با وجود انسان کامل است، شروع جریان تاریخ معنویت و سلوک نیز با انسان کامل است. لذا سلوک اساساً یعنی حرکت در مسیر انسان کامل، و این هم به شکل فردی و هم به شکل اجتماعی ممکن است، و همانطور که انبیاء و اولیاء جلوداران سلوک فرد و جامعه هستند، در دوران محرومیت امت خاتم از حضور انسان کامل، علمای ربانی جلوداران امت هستند. از آنجا که یقظه‌ای که امت رسول ختمی (ص) در ابتدای رسالت پیدا کرده بود، بعد از ایشان جامعه دینی به حرکت معنوی خود ادامه نداد، ین جریان سلوکی با محوریت علمای ربانی به مسیر خود ادامه داد تا اینکه دوباره یک بیداری عمومی اجتماعی بر اساس رشد معنوی علمای دین شکل گرفت و آن تحقق انقلاب اسلامی در ایران بود. لذا به لحاظ سلوکی انقلاب اسلامی را باید ما حصل رشد و بلوغ حرکت علمای دینی و ورود آن ها به زمانه سفر چهارمشان به حساب آورد و در این میان باید نقش ویژه‌ای برای امام خمینی قائل شد. نتیجه این سفر چهارم را باید 1. تحقق شریعت اسلامی در گستره جامعه؛ 2. برداشتن قدم اول سلوک توسط یک نسل اجتماعی و یک قیام لله در گسترده جامعه؛ و 3. تولیدات علمی به دست آمده از لابه لای بیانات امام و نخبگان علمی و عملی دانست. و از آنجا که کلیدی ترین ابزاری که جریان اجتماعی برای فراگیر شدن در اختیار دارد دانش است، و یک پدیده اجتماعی را قابل انتقال و دست به دست شدن بین انسان‌ها می‌کند، دانش نیز می‌تواند در بستر تاریخی اسفار چهارگانه‌ای داشته باشد، که با توجه به اینکه دوران امام خمینی (ره) دوران سفر چهارمی است، دانش هم باید متناسب با این سفر طی طریق کند. ویژگی مهم سفر چهارم که سفر حرکت و تحقق است، نزدیکی زیاد عرفان و فقه است.

مصیر عصر توحید – ص 1 الی 70

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_323

اهمیت گفتمان سازی در شرایط فعلی جبهه انقلاب

انسان وقتی می خواهد کاری را انجام دهد، ابتدا برای انجام آن اراده می کند. این اراده نیز، تابع میلی است که در درون او ایجاد شده است. آن میل هم، به سبب شناخت های او برای وی حاصل شده. پس شناخت ، به ترتیب موجب میل، اراده و فعل می شود.
به عنوان مثال اگر کسی می خواهد لیوان آبی که در مقابل او قرار دارد بنوشد، مراحل زیر در درون او پدید می آید :
ابتدا به تشنگی و نیاز به آب در درون خود علم پیدا می کند.
سپس آب را به عنوان راه حل برون رفت از این مشکل و به عنوان برطرف کننده این نقص می شناسد.
پس از آن، به دلیل شناختی که برای او حاصل شده، میل به نوشیدن آب در او ایجاد می شود.
و در نهایت اراده می کند لیوان آبی که در مقابل او قرار دارد را، بنوشد و دست خود را به سمت لیوان حرکت داده و آب را میل می نماید.
البته شاید به دلیل سادگی موضوع و پرتکرار بودن این اتفاق، هیچگاه متوجه این مراحل نشده باشیم ؛ اما با تحلیل عمل ساده ای که در طی چند ثانیه انجام می دهیم، به وجود این مراحل پی می بریم.
جامعه نیز، اگر اقدامی را انجام می دهد، همین مراحل را پیش از آن طی کرده و همینگونه است، اگر فعلی را انجام نمی دهد .
به عنوان مثال، اگر مردم جامعه ای در مراسمات مذهبی پرشور و پرتعداد حاضر می شوند، به این دلیل است که حضور در این مراسمات را، به عنوان راهی برای دست یافتن به زندگی مطلوب شناخته اند، میل به آن پیدا کرده اند، اراده حضور در آن مراسمات در آنها ایجاد شده و اکنون در این مراسم حاضر شده اند.
کما اینکه اگر عکس این هم اتفاق بیفتد، دلیلی جز این ندارد که این عمل را به عنوان راهی برای دست یافتن به زندگی مطلوب نیافته اند.
کلام انقلابی از این جهت اهمیت پیدا می کند، که نیازهای جامعه را تشخیص داده و متناسب با آنچه مورد نیاز اوست، به او طعام معرفتی رسانده و از زیست انقلابی جامعه اسلامی پشتیبانی می کند و در یک جمله، ذهن جامعه را رصد کرده و آن را تغذیه می کند.
نکته پایانی که در این نوشتار عرض می کنم، اینست که اگر شناخت خوبی نسبت به مصالح و مفاسد صورت نگیرد، موجب تشتت در عمل نیز، می شود.
فرض بگیرید شخصی که شدیدا تشنه است، نداند که آنچه او را سیراب می کند ، چیست؟ در این شرایط برای رفع تشنگی کارهای مختلفی انجام می دهد. دست خود را تکان می دهد، چشم خود را می بندد، می دود و …
شرایط فعلی جبهه انقلاب را می توان اینگونه توصیف کرد! هر کس در جبهه به دنبال امری است؛ اما مطمئن نیست که این، راه برون رفت از انفعال است. در حالیکه اگر متکلم انقلابی موضوعی را به عنوان راه اساسی برای تحقق اهداف انقلاب شناسایی کند و جبهه را متقاعد کند که باید بر روی فلان موضوع متمرکز شد و هدف واحد برای همه شناسایی شود، در اینصورت یک عمل متناسب با شناخت در جبهه شکل می گیرد و جبهه را از تشتت و سرگردانی و کارهای بیهوده نجات می دهد.

س