مأمویت قناری (Cananry Mission)

ماموریت قناری Cananry Mission یک ماموریتی است که از طرف لابی های حامی اسرائیل و صهیونیست طراحی شده که وظیفه خودرا افشا کردن اطلاعات افراد و گروه هایی می داند که ضد آمریکا، اسرائیل و یهودیان هستند.
لذا در سایت این ماموریت بخش های دانشجویان، اساتید دانشگاه ها و سازمان ها به چشم می خورد.
ضمنا باید این نکته را نیز تذکر داد که یهود ستیزی را این افراد توانسته اند به سطحی ارتقا دهند که اگر کسی قائل شود که باید در سرزمین فلسطین یک دولت واحد تشکیل شود که در ان دولت افراد با اعتقادات متفاوت مثل یهودی، مسیحی، مسلمان و حتی بی دین با حقوق برابر زندگی کنند،عملا او ضد یهود و یهودستیز نام گذاری می شود، به این دلیل که حقوق مردم یهود در فلسطین را به رسمیت نشاخته است.

 

نمایش برهنگی در اسرائیل

دهها مدل برهنه که بدن‌هایشان را رنگ سفید زده بودند در بیابانی در جنوب اسرائیل جمع شدند. این جدیدترین پروژه عکاس هنرمند آمریکایی، اسپنسر تونیک است که این روزها به دعوت وزارت گردشگری اسرائیل در این کشور به سر می برد. هدف از این پروژه عکاسی جلب توجه به کوچک شدن دریاچه بحرالمیت عنوان شده است.

اسپنسر تونیک (به انگلیسی: Spencer Tunick) (تولد ۱ ژانویه ۱۹۶۷) هنرمند آمریکایی یهودی است که به خاطر عکس‌های که از افراد برهنه به صورت دسته جمعی و به شکل هنرمندانه گرفته‌است مشهور شده‌است. شبکه تلویزیونی اچ بی او آمریکا تاکنون سه مستند دربارهٔ او تهیه کرده‌است. او در سال ۲۰۰۷ از ۱۸ هزار زن و مرد داوطلب برهنه در شهر مکزیکوسیتی در مکزیک عکس گرفت که دراین زمینه رکورد دار می‌باشد. او با همکاری گروه صلح سبز از افراد برهنه بر روی برف در کوه‌های آلپ در سوئیس عکس گرفت تا نظر مردم دربارهٔ مشکل گرم شدن زمین جلب کند.

(پیشاپیش از نمایش دادن این گونه تصاویر عذرخواهی میکنیم)

 

 

نفتالی بنت و جنگ سرد با ایران

نفتالی بنت اخیرا در مصاحبه ای گفته است که: ما در جنگ سرد با ایران هستیم. در ۳۰ سال اخیر رژیم ایران دور و اطراف ما مستقر شده تا ما را به خود مشغول کند و از عمل باز دارد.

این جمله نفتالی بنت و روند حرکتی احزاب اسرائیل ما را به این نتیجه می رساند که ورود افزایش فشار بر ایران در منطقه و هم چنین شروع یک درگیری کاملا نرم و هیبریدی ازپایگاه اسرائیل آغاز شده است
با نگاه به جریان شناسی احزاب اسرائیل که در تصویر ذیل این پست مشاهده می شود، در میابیم که شرق از پایگاه اسرائیل در حال تهدید نرم است لذا تمدن غرب به حضور اسرائیل به عنوان تنها نفوذی آنها در بلوک شرق حساب باز کرده و آنجا را پایگاه حملات به تهدیدهای قدرت قرار داده است.
نمایشگاهی که تمام ظواهر این نمایشگاه را یک نماینده اسرائیلی دنبال می کند یا ورود صنعت عکاسی بدن های لخت در اسرائیل و پیمان های صلح با کشورهای عربی همه و همه نشان از این دارد که اسرائیل پایگاه حملات نرم به قدرت شرق شده است.

معمولا در فضای جنگ سرد برای رژیمی که تمام امنیتش را مدیون سپرهای دفاعی جنگ سخت است، هیبریدی معنا می شود
لذا پالس جنگ ستارگان نشان از این دارد که استراتژی درگیری با ایران با ترکیب حرکت آمریکا و انگلیس با ما رقم خواهد خورد
یعنی قطعا جنگ های سخت نیابتی ادامه خواهد داشت و مارا رها نخواهد کرد
و در این ضمن عملیات های روانی برای ایجاد آشوب به دنبال خواهیم داشت مثل قضیه هک سامانه بنزین و هم چنین در این میان درگیری های شناختی با دال مرکزی استخفاف هم منتظرش هستیم(مانند کرونا)

 

 

لزوم تنها دو مولفه در تعریف کلام انقلابی

در تعریف کلام انقلابی مولفه‌های زیر لازم است:

اولین مولفه در خصوص حشر و نشر این دانش است. مراوده این دانش با اندیشه است. به عبارت دیگر کلام انقلابی مسئولیت پخت و پز اندیشه را برعهده دارد، آن هم اندیشه دینی جامعه. کارهایی از جنس تولید اندیشه، ویرایش و اصلاح، پویایی و روح دمیدن در اندیشه دینی جامعه. و همچنین لازمه کار با اندیشه دینی جامعه، اتصال داشتن با ذهن جامعه است.

تا به اینجا به قسمت کلام پرداخته شده است اما بخش دوم که عبارت است از انقلابی، در واقع مقید کنند جامعه هدف است؛ در واقع این اندیشه‌ای که متکلم به آن می‌پردازد، قرار است پشتیبان کدام حیات باشد؟ در این بخش مشخص می‌شود که این اندیشه قرار است پشتیبان حیات انقلابی باشد. البته حیات انقلابی گستره‌ای به گستردگی عبودیت دارد.

به نظر می‌رسد همین دو مولفه برای تعریف کلام انقلابی که از دو بخش همین عبارت گرفته شده است، برای تعریف این دانش کافی باشد.

✨تعریف کلام انقلابی2

در یادداشت قبل کلام انقلابی را به «علم به قواعد و مسائلی است که به وسیلۀ آنها می توان با بهره گیری از تمامی دانش های اسلامی و ظرفیت ذهن مردم، اندیشه پشتیبانی کننده از حیات انقلابی (در عصر انقلاب اسلامی) را تولید کرد و ذهن مردم را سامان داد.» تعریف کردیم.

🔸در تعریف اشاره شده است که کلام انقلابی «علم به قواعد» است. قواعدی که متکلم با فراگیری آنها میتواند از داشته های اسلامی خود اندیشه پشتیبانی کننده از حیات انقلابی مردم را استخراج کند. لکن سوالی که در اینجا مطرح است این است که آیا کلام علم به قواعد استخراج اندیشه حیات انقلابی از دانش های حوزوی است؟ به عبارت دیگر آیا کلام علمی است که این مهارت را به متکلم آموزش میدهد و مثل علم «اصول فقه» است یا اینکه کلام فرآیند تولید این اندیشه و خود اندیشه است و مثل علم «فقه» است. تعریف به گونه ای ارائه شده که کلام را اصول فقه در نظر گرفته و اگر کلام مثل فقه است باید این بخش از تعریف اصلاح گردد.

🔸در تعریف روش کلام انقلابی «بهره گیری از تمامی دانش های اسلامی و ظرفیت ذهن مردم» ذکر شده است که منظور از عبارت «ظرفیت ذهن مردم» عنایت ویژه متکل به اندیشه مردم است. در دانش کلام انقلابی تولیدات ذهنی مومنین از ارزش و اعتبار برخوردار است و متکلم میتواند به کمک مردم اندیشه دینی تولید کند. لذا این بخش از تعریف به این مهم، به عنوان یکی از امتیازات ویژه کلام انقلابی نسبت به سایر علوم حوزوی اشاره دارد.

🔸در قسمت نهایی تعریف آمده است « ذهن مردم را سامان داد» که ناظر این نکته است که متکلم علاوه بر تولید اندیشه پشتیبان باید دغدغه ذهن مردم و رسیدگی و نظم بخشی به اذهان ایشان را داشته باشد. متکلم باید ذهن جامعه را مدیریت کند و برای انتقال محتوا و اندیشه به جامعه برنامه ریزی نماید. لذا این قید ناظر به این وظیفه اضافه شده و می توان اشکال نمود که درست است متکلم این وظایف را بر عهده دارد لکن لازم نیست به همه شئون متکلم در تعریف علم کلام انقلابی اشاره شود و می توان آنها در ذیل مباحث علم مطرح کرد.

عنوان “کلام انقلابی” ولی معنون …

عنوان “کلام انقلابی” ولی معنون …

جنس این تعریف کلام است و در چند یادداشت قبلی درباره تعریف علم کلام مطلبی را گفتیم اولین نکته تشکیکی بودن و اختلافی بودن علم کلام است اینجا هم ما توقع داریم از مولف محترم تعریف خود از علم کلام را بیان کند آیا کلام را یک مهارت برای دفاع از شریعت می داند که محموع چند علم است یا نه کلام به معنای مرسوم صرف مباحث اعتقادی می داند
بعد از اینکه تعریف کلام واضح شد
توقع ما این است که فقط لفظ را استخدام نکند و به محتوای کاری نداشته باشد
وقتی روی جلد خورده کلام انقلابی ولی وقتی محتوای را ورق می زنیم بعد از بسم الله وارد انقلاب شده و دیگر با آن کلام کاری ندارد
اگر عنوان کلام انقلابی یکی از سرفصل های کلام جدید است ابتدا باید ریشه های ابتدایی بحث را شناخت توضیخ داد و معرفی کرد بعد مسئله بروز آن یعنی انقلاب را تفسیر کرذ
اگر ما نتوانیم رابطه کلامی این بحث را پر رنگ کنیم و به مخاطب خود نشان دهیم یک حس مچلی به طرف مقابل منتقل کرده ایم

نکته دوم این است که باید برای مخاطب روشن شود چرا موصوف این انقلاب کلام است
چرا فلسفه انقلاب یا فقه انقلابی یا عرفان انقلاب نیست
این موضوع هم به نظر باید در محتوای به آن پرداخته شود که کلام انقلابی چه ویژگی برجسته ای دارد که عناوین دیگر کشش آن را ندارد

نکته سوم هم انقلابی است که برداشت می شود این انقلابی مضاف الیه برای علم کلام است یعنی این کلام دارای نکاتی است که ان را انقلابی کرده و به نظر بسیار از غرض اصلی مولف فاصله دارد

توضیحی در باب نسبت ولایت فکری و پایگاه فکری

همواره یکی از مباحث پر دامنه بحث ولایت، گستره ولایت بوده است. ولایت که مشتمل بر معانی مودت، معیت و اطاعت می باشد در حیطه عمل و فعل معنای آن واضح می باشد. به عبارت دیگر اطاعت در عمل معنای واضحی دارد اما اطاعت فکری آیا معقول و وجیه است؟ آیا اطاعت فکری به تعطیل عقل و اشعری گری منجر نمی شود؟

جهت توضیح بیشتر این چالش به دو نمونه یادداشت در این باب از دو بزرگوار اشاره میکنم:

یادداشت اول:

⬅️سیاهه‌ای در نقد ولایت‌بسندگی➡️

◀️مشکل دوستانی که هر بحثی پیرامون انقلاب یا حتی غیر آن را به سخنی از حضرت آقا منتهی می‌کنند پدیده‌ای ست به نام «ولایت‌بسندگی». حتی یادم هست در مباحثات حوزوی‌مان برخی فراماسونر بودن یا نبودن سیدجمال‌الدین اسدآبادی را منتهی کردند به بیانی از حضرت آقا و همان را فصل الخطاب خویش گرفتند! ولایت‌بسندگی امروز پرده‌ای ست که میان چشمان بسیاری از دلسوزان انقلاب اسلامی و حقایق انقلاب و جهان حائل شده است.

🔵وقتی با این دوستان بحث می‌کنیم که وضعیت انقلاب بسیار نگران‌کننده است و باید فکری اساسی برای آن کرد، سریعا جمله‌ای از آقا می‌آورند که وضعیت بسیار خوب است و شما خلاف آقا حرف می‌زنید. به آن‌ها می‌گوییم نظام اسلامی از حقیقت انقلابی خویش تهی شده‌است و این بزرگترین خطر است برای او، می‌گویند آقا چنین نظری ندارند، شما بیشتر می‌فهمید یا آقا؟
🔵وقتی با آن‌ها بحث می‌کنیم که فلان نهاد و فلان زیرمجموعه، فساد‌های فراوان دارد و خود به عینه این فسادها را دیده‌ایم، پاسخ می‌دهند یا حرفتان این است که آقا این فسادها را نمی‌دانند پس یعنی ایشان را به عدم کفایت متهم می‌کنید، و یا حرفتان این است که آقا این فسادها را می‌دانند که در این صورت یا ایشان مصلحتی در عدم رسیدگی به آن می‌بینند که جایگاه شما تشخیص چنین مصلحتی نیست و یا ایشان فاسد هستند که در این صورت شما ولی فقیه عادل را به فساد متهم کرده‌اید و از دایره ایمان خارج شده‌اید!
🔵وقتی به آن‌ها می‌گوییم شورای نگهبان و بسیاری نهادهای مقدس دیگر نظام اشکالات اساسی دارند و باید راهی برای اصلاح اشکالات آن‌ها در یک فرایند عقلانیت جمعی وجود داشته باشد، برآشفته می‌شوند و می‌گویند آقا این‌همه از شورای نگهبان دفاع کرده است و منتقدین آن‌ را ضدانقلاب معرفی کرده است پس شما هم اگر نگوییم چنین هستید دست کم در پازل ضدانقلاب بازی می‌کنید.
🔵وقتی به آن‌ها می‌گوییم حضرت آقا نیز با همه‌ی عظمتی که دارند، بالاخره یک انسان‌اند و نمی‌توانند به همه‌ی مسائل فکر کنند و به همه‌ی امور رسیدگی کنند؛ پس باید دست کم در حیطه بیانات غیرالزامی ایشان فضا را برای اندیشه و عمل اشخاص باز گذاشت. سریعا گاردی بسته به خود می‌گیرند و می‌گویند اینطور که نمی‌شود جامعه را اداره کرد و کسی که حرفی حتی روی بیانات غیرالزامی آقا داشته باشد از دایره‌ی حزب الله خارج است.

◀️خلاصه با این جماعت محترم بر سر هیچ «حقیقتی» نمی‌توان گفتگو کرد چراکه چنان ایدئولوژی زده هستند که ارزش حقیقت‌جویی -که یک ارزش بنیادین انسانی ست- برایشان رنگ باخته است.
◀️متاسفانه ما همان‌طور که روی دیگر آرمان‌های انقلاب ۵۷ به درستی اندیشه نکرده‌ایم، بر همین مقوله ولایت فقیه و حدود و ثغور اجتماعی آن نیز -به بهانه‌ی اینکه حضرت امام و حضرت آقا بیاناتی داشته‌اند- نیاندیشیده‌ایم. این عدم اندیشه و کمبود بیانات قوی، باعث شده‌است عده‌ای برای تثبیت قدرت خویش، پدیده‌ی ولایت‌بسندگی را در جامعه‌ی ایمانی و انقلابی ترویج کنند تا به واسطه این حقیقت‌گریزی و اخباری‌گریِ جدید، حقیقت کارهای آن‌ها مشخص نشود!

🚫ولایت‌بسندگی یعنی تمام آن حقایقی که انقلاب اسلامی مبتنی بر آن‌ها پدید آمد را فراموش کن و خود را به نفهمی آن‌ها بزن. چراکه در هرصورت این تو نیستی که مُدرِک حقایق انقلابی بلکه تنها مُدرک حقیقی، ولی‌فقیه است و این ادراک از بالا به پایین جریان پیدا می‌کند. پس گوشت را به این نظامِ هرمیِ فهم بسپار.
🚫ولایت‌بسندگی یعنی ولایت فقیه -که در حقیقت خویش پدیده‌ای برای تنظیم امورات عملی عندالتعارض است- را تبدیل کن به آن ولایتی که الله تبارک و تعالی به واسطه‌ی آن، حقایق را به بندگان خویش می‌رساند.
🚫ولایت‌بسندگی یعنی عقلانیت جمعی -که رکن اساسی حرکت سلیم جامعه‌ی ایمانی در عصر غیبت است- را کنار بگذار و همه‌ی امور را به عقل یک نفر احاله بده! یعنی برای عقول تمامی انسان‌ها در بهترین حالت، شأن تذییل تحت عقل فقیه قائل شو! و چه بد کفران نعمتی ست این کار.
🚫ولایت‌بسندگی یعنی پدیده ولایت که برای تحقق غرض اصلی شریعت -یعنی رشد و تکامل عقول انسان‌ها- جعل شده است را تبدیل کن به اصلی‌ترین مانع تحقق این غرض!
🚫ولایت‌بسندگی یعنی خویش را از نعمت رجوع و تلاش برای فهم آزادانه‌ی قرآن و منظومه‌ی روایات محروم کردن. یعنی بر خلاف مشی قطعی اسلام و تمسکا به سبیل احبار و رهبان، فاصله‌ی علما را بین خویش و فهم راستین قائل شدن. یعنی شأن علما را از شأن متعمق در دین به شأن منحصرکننده‌ی فهم دین تغییر دادن.

یادداشت دوم:

🔴سوالاتی از جریان ولایت‌گرا و یک هشدار

فایل مناظره بین آقای دخانچی و مهدیان درمورد تقابل عدالت‌گرایی و ولایت‌گرایی را شنیدم و به نظرم حاوی نکات خوبی بود. اما من به دو دلیل بحث فکری و نظری با جریان ولایت‌گرا را بی‌ثمر می‌دانم:
قبل از ورود به بحث بگویم که من ولایت‌گرایی را در این نظام یک جریان کوچک و محدود با امکانات نامحدود می‌شناسم. پس منظور از این جریان، هرکس که معتقد به نظام و ولایت فقیه باشد، نیست. در انتهای مطلب بهتر مشخص می‌شود منظور چه کسانی هستند.

1️⃣ دلیل اولم این است که مبنای معرفت‌شناختی این جریان، “شرعی” (در مقابل عقلی) است. در فضای اسلامی به جریانی در اهل سنت نزدیک هستند که حسن و قبح را شرعی می‌دانند؛ و در معرفت‌شناسی غربی به جریانی نزدیک‌اند که بنای معرفت و معیار صدق را بر گزاره‌های پایه اثبات‌ناپذیرِ غیرقابل خدشه می‌گذارند.
در عالم اسلام جریان شیعه را که مقابل این جریان است، “عدلیه” می‌نامند. “عدل” در اینجا بیش از اینکه یک مفهوم اقتصادی باشد، یک مفهوم معرفت‌شناسی است. به معنای این است که شیعه باور دارد حسن و قبح ذاتی و عقلی است. به همین دلیل “عقل” جز منابع اجتهادی شیعه است و به همین دلیل “عدل” جز اصول دین و اعتقادات در شیعه است.
برخی متفکران نواندیش اهل سنت مثل فضل الرحمن وقتی که درمورد دلایل افول علم در اسلام بحث می‌کنند، می‌گویند جریان عقل‌گرایی بعد از شافعی و حنفی و حنبلی، در بخش عمده‌ای از عالم اسلام از بین رفت و فقط در میان شیعیان ادامه پیدا کرد.
حسن و قبح ذاتی و “عدل” به شیعه اجازه می‌دهد در مورد همه چیز عقلانی فکر کند، در آن تردید کند، زیرسوال ببرد و بعد بنای مجددی را بسازد. و البته لازمه آن مطالعه گسترده و عمیق در منابع مختلف است.
آقای مهدیان در این مناظره مضمون مثال معروف “تخت پروکروستس” که مربوط به افسانه‌های یونان است را به عنوان مثالی از کلام “مقام معظم رهبری” نقل می‌کند. مهم این نیست که ایشان با این مثال در منابع ادبیات و فلسفه آشنا نیست. مهم این است که هر اندیشه و تفکری اگر از مجرای کلام مقام معظم رهبری نگذرد، نه تنها صادق نیست، که شایسته مطالعه نیست. مثل عضو کمیسیون فرهنگی مجلس نهم که از او پرسیده بودند فیلم خوب از نظر شما چه ویژگی دارد؟ و او گفته بود فیلمی که مقام معظم رهبری می‌پسندند!

جوهره هر کدام از متون تقابل عقلانیت و رشد عقلانیت و ولایت می باشد. این چالش از آن رو صورتی بغرنج می گیرد که عده ای عافیت طلبی و سهل اندیشی خویش را می خواهد پشت ولایت پنهان کنند؛ به دیگر بیان نمیخواهند زحمت مضاعف کسب آگاهی و اندیشیدن را بر خود هموار ساخته و خود را به گرداب تعب و تحیر تفکر بیندازند از آن رو بدون آنکه به پرسشی رسیده باشند و مسئله ای داشته باشند پشت خروار خروار جملات رهبری پنهان می گردند.

اما مهم آنست که باید بدانیم در هر جمعی رهبر و امیری لازم است که سخن او فصل الخطاب باشد تا امکان حرکت منتفی نگردد. فهم رهبر و ولی جامعه فهم معیار است اما بدین معنا نیست که دیگر افهام محترم نیست.

همچنین اگر یک فهمی از همان پایگاه فکری فهم رهبر و ولی جامعه برخاسته باشد معتبر خواهد بود و می بایست به رهبر و ولی جامعه عرضه گردد تا او نیز در معرض تضارب آرای معتبر نیز قرار گرفته و برترین سخن و فهم را برگزیند.

ولایت در فکر بدین معناست که جامعه ایمانی نیازمند پایگاه فکری می باشد. جامعه ایمانی نباید بدون سرپرست و قیّم فکری در میان گردباد و تندباد و امواج دهشتناک افکار و افهام مسموم قرار بگیرد. ما قرآن و سنت را پایگاه فکری خویش میدانیم که تمسک بدیشان ما را از گرداب ضلالت می رهاند.

امروز مکتب امام برترین تقریر از قرآن و سنت است که ما را ما کرد و ما را حیات بخشید و حیات ما را به قیام علیه شرق و غرب مرصع گردانید.

کسی که پایگاه فکری خویش را رها سازد هر چند گمان کند که آزادی اندیشه را یافته اما باید بداند که گرفتار ارباب متفرق فکری خواهد شد.

ارزش معرفت شناختی فهم عموم مؤمنین

آیا فهم آحاد مؤمنین متفردا و جمعیتا ارزش معرفت شناختی دارد؟

ارتکاز عمومی این است که فهم آن کسی ارزش معرفت شناختی دارد که تحصیلات علمی لازم را داشته باشد. به عبارتی فهم و علم حصولی که از طریق مسیر رسمی کسب شده باشد حائز ارزش معرفت شناختی می باشد و الا خیر.
اما به نظر می رسد که این ارتکاز عمومی هر چند محترم است اما با بعضی روایات در تعارض می باشد.
روایتی از حضرت امیر علیه السلام می باشد که:

نهج البلاغة قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‏ اتَّقُوا ظُنُونَ‏ الْمُؤْمِنِينَ‏ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ الْحَقَّ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ

و یا در تعبیری دیگر

اتّقوا ظنون‏ المؤمنين‏ فانّ اللّه سبحانه أجرى الحّق على ألسنتهم.

همچنین روایتی دیگر هست که می فرماید:

 أَ مَا بَلَغَكَ قَوْلُ الرَّسُولِ ص اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ‏ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ قَالَ بَلَى قَالَ وَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لَهُ فِرَاسَةٌ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ عَلَى قَدْرِ إِيمَانِهِ وَ مَبْلَغِ اسْتِبْصَارِهِ وَ عِلْمِهِ وَ قَدْ جَمَعَ اللَّهُ لِلْأَئِمَّةِ مِنَّا مَا فَرَّقَهُ فِي جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ‏ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ‏ فَأَوَّلُ الْمُتَوَسِّمِينَ رَسُولُ اللَّهِ ص ثُمَّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ ع إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة
در روایت ابتدایی از تعبیر ظنون المؤمنین استفاده شده است و در روایت دیگر از تعبیر فراسة المؤمن.

در روایت ابتدایی جعل و جریان حق بر  لسان مؤمن سخن گفته شده و در روایت دوم نظارت مؤمن به نور خداوند مطرح شده است.
آنچه که مبرهن است این است که در اندیشه دینی علم که آینه حق و حقیقت است نوری است که به واسطه ایمان و پذیرش ولایت الله به قدر ایمان نصیب مؤمنین می گردد و هیچ کس بی بهره نیست.

هر چند از آن رو که ائمه علیهم السلام قله ایمان می باشند آیینه تمام نمای حق و حقیقت نیز بوده و تجلی قول و فعل الهی می باشند.

بایستی توجه داد که توصیه ائمه علیهم السلام به پروا و تقوا در باب ظن و فراست مؤمنین بدین معناست که فهم و ادراک ایشان ارزش معرفت شناختی دارد و نباید آن را هیچ و پوچ دانست.

حفاظت شده: کلام انقلابی؛ فصولی که باید در تعریف لحاظ شود

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

✨تعریف کلام انقلابی

گفته می شود که تعریف به حد تام و دستیابی به جنس و فصل عملا غیر ممکن و یا بسیار دشوار است. لذا تعریف علوم معمولا از طریق یکی از امور «موضوع، غایت و روش بحث» انجام می‌گیرد و جامع‌ترین تعریف آن است که مشتمل بر همه این جهات باشد. لذا در مقام ارائه تعریفی مطلوب از «کلام انقلابی» باید تعریفی ارائه دهیم که به وسیله یکی از این امور و یا همه آنها، شناخت مناسبی از این مفهوم به مخاطب القا کند.

در کلام انقلابی موضوع،غایت و روش به صورت زیر است:
موضوع: اندیشه پشتیبانی کننده از حیات انقلابی مردم
رسالت و غایت: رسیدگی به ذهن مردم به منظور پشتیبانی از حیات انقلابی
روش: استفاده از تمام علوم اسلامی و فهم دینی مردم

لذا با توجه به سه امر فوق می توان تعریف ذیل را به عنوان یکی از تعاریف مطلوب کلام انقلابی ارائه نمود:

«کلام انقلابی، علم به قواعد و مسائلی است که به وسیلۀ آنها می توان با بهره گیری از تمامی دانش های اسلامی و ظرفیت ذهن مردم، اندیشه پشتیبانی کننده از حیات انقلابی (در عصر انقلاب اسلامی) را تولید کرد و ذهن مردم را سامان داد.»

مسلما قیود این تعریف به طور جدا گانه نیازمند توضیح است. که در یادداشت دیگری تقدیم میشود.

گفتگو کلیدی‌ترین ابزار متکلم

گفتگو کلیدی‌ترین عنصر و ابزاری است که در اختیار متکلم است. متکلم ناگزیر از اتصال به ذهن جامعه است. متکلم باید اندیشه‌های دینی مردم را رصد کند تا بتواند پخت و پز اندیشه‌ای برای مردم داشته باشد.
برای این اتصال و رصد اندیشه جامعه متکلم از چه ابزار‌هایی می‌تواند استفاده کند؟ اندیشه مردم چیزی نیست که بتوان با آمار گرفتن به آن رسید.

شاید بتوان با تکیه بر این باور که افعال از اندیشه‌ها و باور‌ها بر می‌خیزند، از روی افعال مردم به اندیشه آن‌ها دسترسی پیدا کرد ولی باز هم نمی‌توان به این روش اعتماد کرد؛ پیدا کردن منشأ واقعی و درست افعال کار ساده‌ای نیست، اینکه کدام اندیشه باعث شده است که مردم به راحتی در دوران کرونا مساجد و نماز جماعت را ترک کنند به راحتی قابل دستیابی نیست.

یکی از ابزار‌هایی که معمولا مطرح می‌شود، گفتگو است. اینکه گفتگوی دینی در سطح جامعه زیاد شود، گفتگوهایی که شاید خیلی به مزاج ما هم خوش نیاید، ولی گفتگوی جامعه است. بروز اندیشه‌های دینی مردم است.

شاید در این روش هم دسترسی درستی به اندیشه مردم پیدا نشود، از این باب که معمولا در گفتگو‌ها خودسانسوری وجود دارد، به علل مختلف که از جمله آن‌ها ترس، تعلقات و … است. البته ما باید در این گفتگو‌ها به سمت الگوی گفتگوی صحیح حرکت کنیم، به سمتی برویم که آزاداندیشی یک فرهنگ غالب در گفتگوها باشد و باید الگوهایی برای گفتگوهای کارآمد طراحی شود ولی نمی‌توان منکر آن شد که روش اصلی دسترسی به اندیشه دینی جامعه، گسترش گفتگو دینی در سطح جامعه است.

✨فهم معیار؛ فهم رسمی

استاد بزگوار سطوح فهم دینی را به 4 دسته زیر تقسیم کرده اند:
1.فهم محترم
2.فهم معتبر
3.فهم معیار
4.فهم رسمی

جمع فخیم حلقه اندیشه کلامی ابهاماتی را حول این تقسیم بندی ارائه نمودند. یکی از این ابهامات نسبت فهم رسمی و معیار بود که ادعا میشد عملا فهم رسمی و معیار یکی هستند و تفکیک آنها معنا ندارد.

لکن توجه به چند نکته می تواند این ابهام را رفع نماید:
اولا این ابهام وجود دارد که فهم معیار، از چه نظر معیار است؟ در نظر علمای حوزوی معیار است؟ یا از جهت پذیرش محیط علمی حوزه معیار است؟ یا از جهت استقبال اجتماعی معیار است؟‌ یا از جهت پذیرش حکومت معیار است؟
روشن است که تنها در صورت آخر همراهی فهم معیار و فهم رسمی بسیار زیاد خواهد. و در بقیه فروض این این همراهی وجود ندارد.

ثانیا اگر فرض کنیم که فهم معیار همان فهم حاکم و ولی فقیه است( صورت های دیگر هم قابل تصور است) باز هم بین فهم معیار و فهم رسمی فاصله است و عملا دو فهم جدا از هم هستند. چون حاکم در همه شئون حکومت به نحو انفرادی اعمال فهم و اراده نمیکند و افراد کثیری در حکومت دخیل هستند. اگر فهم معیار به نحو مطلوبی در ذهن این افراد نقش نبسته باشد،‌عملا در فضای تقیین مطابق فهم های دیگر عمل خواهند کرد و عملا فهم رسمی دیگری شکل خواهد گرفت. مثلا رهبری شئونی را به مجلس و یا به شورای نگهبان تفویض کرده است. اگر افراد این دو نهاد نتوانسته باشند ارتباط خوبی با قرائت رهبری از اسلام و حکومت بگیرند،‌ برآیند قانون گذاری آنها از فهم معیار فاصله خواهد داشت.

ثالثا به فرض پذیرش اینکه در عمل در بسیاری از موارد فهم رسمی و فهم معیار یکی باشند، لکن باز هم این انطباق به نحو صد در صد نیست و مواردی وجود دارد که فهم رسمی از فهم معیار فاصله دارد. لذا همین موارد اندک صحت این تقسیم و لزوم تفکیک این دو فهم از یکدیگر را می رساند.

🌹

تو مسئولی، می‌فهمی یعنی چه؟!

قُلْ إِنَّمٰا أَعِظُكُمْ بِوٰاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّٰهِ مَثْنىٰ وَ فُرٰادىٰ ﴿سبإ، 46﴾

یگانه موعظه‌ی خدا به تو این است که بلند شو، اگر می توانی جمعی حرکت کن و اگر نه، خود تو باید حرکت کنی! توقف ممنوع است!

فَإِذٰا فَرَغْتَ فَانْصَبْ  ﴿الشرح‏، 7﴾

حرکتی دائمی! راه همین رفتن توست، همین حرکت توست!

اساساً انبیاء الهی برای همین آمدند که تو بلند شوی، و حرکت کنی! فکر نکن که بنشینی کسی می آید دستت را می گیرد و تو را کول می‌کند و با خود می برد!

 

لَقَدْ أَرْسَلْنٰا رُسُلَنٰا بِالْبَيِّنٰاتِ وَ أَنْزَلْنٰا مَعَهُمُ اَلْكِتٰابَ وَ اَلْمِيزٰانَ لِيَقُومَ اَلنّٰاسُ بِالْقِسْطِ ﴿الحديد، 25﴾

کمک برای کمک خواهان است، یاری برای یاران است، باید یار بود، باید در مسیر گام هایی را برداشت تا صلاحیت استفاده از امکانات غیبی عالم را هم پیدا کنی!

يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اَللّٰهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدٰامَكُمْ  ﴿محمد، 7﴾

همه انبیاء و اوصیاء آنان همه چیزشان را در این راه دادند که توی انسان بفهمی که خودت باید قیام کنی! تو احسن مخلوقینی چون می توانی بروی! پس فکر نکن که در حیات فردی و اجتماعی تو نسخه ای غیر از این بلند شدن و حرکت کردن وجود دارد!

تو مسئولی! می فهمی؟!

خود تو باید قیام کنی! بله ابتدا «مَثْنى» باید جمع داشته باشی! باید جامعه داشته باشی! باید کارخانه انسان سازی راه بیندازی برای حرکت به سمت تحقق عدالت، که با آن می توان به حیات طیبه و قرب الهی رسید!

اما این مسئله اینقدر مهم است که اگر «مَثْنى» نشد، اجازه نشستن نداری، باید «فُرٰادىٰ» هم شده حرکت کنی!

تو مسئولی! می فهمی؟!

همه انبیاء و اولیاء جانشان را در مسیر قیام تو داده اند، و حالا در اوج تحقق آرزوی انبیاء و رسیدن‌مان به حکومت اسلامی، چرا فکر می‌کنی نسخه عوض شده؟! نسخه همان است، حکومت صالحان هم با قیام لله رقم می خورد، و هم با قیام لله ادامه پیدا خواهد کرد.

تو مسئولی! می فهمی؟!

 

#یادداشت_322

عقیل رضانسب

 

✨سلام فرمانده

در جلسه امروز تقریری از سرود سلام فرمانده و جریان اجتماعی شکل گرفته حول آن ارائه شد که این حرکت را عملا نقطه منفی و نشان از عدم پیشرفت جریان انقلابی معرفی کرد.

به نظر می رسد با دقت در جریان شکل گرفته حول سرود سلام فرمانده می توان نقاط مثبت و رو به جلو بسیار زیادی را دید و تحلیل های بسیار دقیقی ارائه کرد که تقریر منفی از آن را بسیار دور از ذهن می نمایاند.

از جمله این نکات بازگشت مردم به عرصه کار فرهنگی است. انقلاب ما از ابتدا با کار فرهنگی و فرهنگ سازی عجین بود. حرکت های انقلابی ما همراه بود با سرود فراوان، مقاله و اعلانیه های بسیار، شعار های پر معنا و….

و نکته اصلی این است که همانند اصل جریان انقلاب، تمامی این آثار در حرکت انقلاب و در سال های اولیه بعد از پیروزی انقلاب، به صورت مردمی و با جوشش از درون خود مردم تولید می گشت. لذا به دل نیز می نشست. به نحوی بعد از گذشت قریب به نیم قرن، باز هم با شنیدن آن سرود ها قلب انسان مجذوب میشود. در سال های بعد اما تولیدات فرهنگی ما به سمت سفارشی شدن و سازمانی شدن پیش رفتند و به موازات اینکه از حیث دغدغه از مردم فاصله گرفتند از حیث قالب نیز از سرود به سمت تک خوانی متمایل شدند.
سرود سلام فرمانده علاوه بر اینکه از حیث دغدغه و جوشش کاملا مردمی بود و فارغ از تمام دغدغه های سازمانی توسط چند جوان حزب اللهی تولید شد،‌از حیث قالب نیز به سمت مردمی بودن و همخوانی حرکت کرد. لذا یکی از جنبه های گیرایی این سرود همخوانی آن است. آن هم همخوانی توسط کودکان و نوجوانان. بازگشت مردم به عرصه تولیدات فرهنگی و فرهنگ سازی می تواند یکی از ضعف های اصلی انقلاب اسلامی را پوشش دهد. این یکی از نکات بسیاری است که در تمجید از این اثر میتوان از آن نام برد.

نکات بسیار دیگری نیز وجود دارد. از جمله
تاکید بر هویت و غیرت ملی
تاکید بر هویت اسلامی شیعی
تاکید بر مفهوم شهادت
تاکید بر مفهوم انتظار و تقریر صحیح از آن
تاکید بر مقوله ظهور و توجه به وجود شریف امام زمان عج (که میتواند نقطه ی همگرایی در جهان اسلام شود.)
توجه به معنویت و ارتباط با امام حاضر
مخاطب قرار دادن قشر نوجوان
اخلاص بالای مداح و مسئول تیم
و…..

احساس نیاز به کلام

برای آن که میزان نیاز و احتیاج به کلام انقلابی را درک کنیم و ضرورت به وجود آمدن آن را بهتر لمس کنیم، کافی است کمی از حوادث اطراف خود را به تماشا بنشینیم؛ آنچه در پیرامون جامعه ما در حال رخ دادن است و پس از آن تحلیل‌هایی که برای این رخداد‌ها در کف جامعه وجود دارد، به خصوص طیف مذهبی و همچنین طیف حزب اللهی و انقلابی، تمام این تحلیل‌ها اماره‌ و نشانه‌هایی است از سطح اندیشه دینی جامعه.

کوچک‌ترین نمونه آن همین سرود سلام فرمانده است؛ با وجود فراگیری آن و خصوصیات انقلابی و دینی آن، با وجود ارتباط عمیقی که با دل کودکان و حتی نوجوانان گرفته است، باز هم هنگامی که قرار است در مسجد جمکران این سرود خوانده شود، فشار‌ می‌آورند که نباید در مسجد موسیقی پخش شود !!
این فشارها اگر پشتیبانی اندیشه‌ای از جانب مردم نداشته باشد، قطعا توانایی موثر واقع شدن را ندارد و از طرفی خلا اندیشه‌ای برای مقابله با این طرز فکر  که پشت اینگونه فشارها است، باعث منفعل عمل شدن است.

غفلت از پرداختن به مبانی انقلاب

مقام معظم رهبری در دیدار با مجمع نمایندگان طلاب و فضلاى حوزه ‏علمیه‏ قم می فرمایند :«ما ملت ایران، انقلاب بسیار بزرگى كردیم. عظمت این انقلاب، خیلى زیاد است و من محكم به شما عرض مى‏كنم كه اغلب ما خیلى از چیزها را مى‏دانیم؛ ولى هنوز نمى‏دانیم چه كار عظیمى انجام گرفته است. این انقلاب، حادثه‏ى فوق‏العاده و عجیبى است. همه‏ى دنیاى استكبار و طغیان و جاهلیت یك طرف و این انقلاب طرف دیگر. واقعه‏ى خیلى مهمى اتفاق افتاده است و در خودش این كفایت را مى‏بیند كه به مصاف تمام طغیان و كفر جهانى برود. ما در این انقلاب قرار گرفته‏ایم و نمى‏فهمیم چه قدر بزرگ و مهم است. این انقلاب، با این عظمت و ابعاد و آثار عملى، از لحاظ ارایه‏ى مبانى فكرى خودش، یكى از ضعیف‏ترین‏ و كم‏كارترین انقلابها و بلكه تحولات دنیاست. مثلاً وقتى بازار مشترك به وجود مى‏آید، ده‌ها كتاب و جزوه و تحقیق و فیلم، در باب مبانى فكرىِ این كار، در سطوح مختلف منتشر مى‏شود و براى اقتصاددان‏ها و سیاستمدارها و عامه‏ى مردم و جهانِ مصرف‏كننده و تولیدكننده ارسال مى‏شود. مگر بازار مشترك چیست؟ آیا غیر از این است كه چند كشور دور هم نشسته‏اند و مثل چند تاجر با هم تجارت مى‏كنند و مبادلات بازرگانى دارند؟ بازار مشترك، مثال كوچكى در دنیاست؛ ولى اگر شما انقلاب‏هاى بزرگ دنیا را هم در نظر بگیرید، بازهم مشخص مى‏شود كه ما كم كار كرده‏ایم.»
ایشان در این بیانات ضمن تذکر عظمت انقلاب، از اینکه به اندازه لازم در زمینه ارائه مبانی فکری انقلاب کار مکفی نشده، گلایه می کنند. اینکه چرا در این زمینه کار زیادی انجام نگرفته، دلایل متعددی دارد. اما آن دلیلی که در این نوشتار قصد بررسی آن را دارم، مانعی به نام «موفقیت های کوچک و مقطعی» است.
جبهه انقلاب به جای اینکه به تعمیق و رسوخ انقلاب در لایه های ذهن مردم بیاندیشید، به راضی نگه داشتن مردم از انقلاب فکر می کند. تا وقتی مردم از شرایط موجود راضی باشند و به عبارت دیگر «غُر» نزنند، عموم انقلابیون از شرایط موجود احساس رضایت می کنند. اما اینکه مردم چه میزان از انقلاب شناخت دارند، چقدر مبانی انقلاب را می شناسند و ..‌‌. اصلا مد نظر آنها نیست. حتی اگر جبهه انقلاب به بیان مبانی انقلاب برای مردم روی می آورد، اصلی ترین انگیزه اش، جبران کاستی های موجود در مدیریت انقلاب و ناتوانی از کسب رضایت مردم در این عرصه است.
شاید مهمترین دلیل این موضوع این باشد که فعالین در صحنه هنوز اهمیت پرداختن به مبانی انقلاب را درک نکرده اند. دلیل این موضوع هم، فاصله بین مبانی با نیازهای صحنه است. خلأ و فاصله ای که کلام انقلابی باید پر کند.

اراده ی ملی

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#میرزا_علی_کرانی
#یادداشت_18
#جلسه_210

« اراده ی ملی »

گفتیم افعال انسان نمی تواند از غیر از اراده نشات گرفته باشد، و گفتیم «اراده» فعل عقل است در موطن قلب.

همچنین گفتیم امر ملی یک امر منسوب به یک هویت واحد مجموعی به نام « ملت » است که فارغ از تک تک افراد و بصورت برآیند اجزای آن هویت است.

حال با این اوصاف به این نقطه می رسیم که « اراده ی ملی » را بررسی کنیم.

به صورت اولی می توان چنین جمع بندی کرد که : اراده ی ملی فعل عقل یک هویت مجموعی است در موطن قلب آن هویت.
یعنی هر گاه عقل یک ملت ( با تمام توضیحاتی که در بررسی انتساب یک امر به یک هویت مجموعی مطرح کردیم ) در موطن قلب آن ملت عمل کند، آن ملت اراده کرده است.

تحلیل این مساله برای بنده سخت است اما در قالب برخی مثال ها از مصادیق « اراده ی ملی » می توان مقادیری ذهن را به تحلیل این مساله نزدیک کرد.

در بیانات رهبری مقداری جستجو کردم و چیزی که صراحتا مصداق اراده ی ملی باشد را پیدا نکردم، منتها در بیانات ایشان مواردی از قبیل راهپیمایی 22 بهمن، انتخابات ها و … نشان دهنده ی «عزم ملی» تلقی شده اند.

جا دارد مصادیقی از اراده ی ملی را یافته و از آن جهت تعمیق توضیحات مطرح شده بهره ببریم.

خروج از انفعال

از آنجایی که جبهه انقلاب شدیداً در حالت انفعال قرار دارد، بیشتر به دنبال موضوعاتی است که به صورت عملیاتی به کار بسته شود و خیلی فوری مشکلات و معضلات موجود را حل کند.

حضرت آقا در دیدار جمعی از نخبگان و برگزیدگان علمی می فرمایند : «ببینید عزیزان! فکر شما و کاری که کردید و راه نوئی که پیدا کردید، پیشنهادی که به نظرتان رسیده، تأثیرگذاری‌اش فقط این نیست که این فوراً به دستگاه اجرائی منتقل بشود و فوراً یک ترجمۀ عملیاتی بشود و اجرائی و عملیاتی شود؛ نه، این تنها تأثیر نیست. یکی از مهمترین تأثیرات همین فکر کردنها این است که شما فضاسازی می‌کنید، گفتمان‌سازی می‌کنید. در نتیجه، در یک فضای معتقد به یک مبنای فکری یا عملی، رئیس جمهور هم همان جور فکر می‌کند، وزیر هم همان جور فکر می‌کند، مدیرکل هم همان جور فکر می‌کند، کارکنان هم همه همان جور فکر می‌کنند؛ این خوب است و شما این کار را انجام می‌دهید» (13/ 7/ 90)

با این تذکری که آقا به جامعه نخبگان علمی منتقل می کنند، این نکته را متذکر می شوند که چقدر کار کردن بر روی مبانی و گفتمان سازی مهم است. پرواضح است که از مهمترین آسیب های دولت سیزدهم نداشتن گفتمان واحد است. اقدامات خوبی زیادی صورت می گیرد، اما به دلیل فقدان گفتمان واحد هیچ جهت گیری خاصی در ذهن و عمل مردم دیده نمی شود.

حلقه اندیشه کلامی به خصوص وقتی وارد مرحله گفتمان جامع و گفتمان پیشرفت شود و بتواند با خلق مفاد گفتمانی، گفتمان سازی انجام دهد، دیگر این جبهه مقابل است که نسبت به گفتمان شکل گرفته پاسخ دهد و این یعنی خروج جبهه انقلاب از انفعال و منفعل …

عهده داران حلقه میانی

چشم انداز تمدنی گام دوم با اراده و خواست چه کسانی محقق می شود؟ چه کسانی قادر به محور شدن برای حرکت عمومی می باشند؟ مختصات وشاخصه های افرادی که دوش خود را بر زیر حرکت کلان جامعه قرار می دهند چه کسانی هستند؟

سوره بقره به عنوان اولین سوره مدنی مملو از تشریعات الهی و بایسته های حرکتی جامعه دینی است. سوره بقره از قبله، حج، وصیت، شهادت و.. صحبت می کند و از طرفی دیگر به دنبال مبارزه با فرهنگ حاکم یهود در جامعه مدنی است. این تشریعات تنها برپایه فرهنگی خاص استوار می باشد و رسالت تحقق این تشریعات را گروهی خاص قادر به انجام آن است.که از آن تعبیر به متقین می کنیم.

متقین همان کسانی هستند علاوه بر ایمان و اطمینان قلبی حاضر به تحقق لوازم ایمان خود می باشند.این متقین همان کسانی که عنصر اصلی آن ها را صدق و صداقت تشکیل می دهد. و کنش های خود را معطوف به خواست الهی و ولی انجام میدهند و با خوف و حزن ها دست از رسالت نمی کشند.

به همین خاطر است که درابتدای سوره بقره فرهنگ پایه انجام تشریعات را با توصیف متقین تبین می کند، همانان که قران بر هدایتشان می افزاید.

حلقه های میانی پیشرانی متقینی است که حاضر به فدا شدن و هزینه دادن برای رسالت های الهی هستند، بیش از همه مقید به مطالبات ولی هستند، و بیش از همه به تحقق آرمان ها می اندیشند.

 

لَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (3)

وَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (4)

أُولئِكَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون‏

 

 

وشش گفتمانی حیات انقلابی امروز با اندیشه‌یتوحیدی

#يادداشت_74
#روح_توحيد_نفي_عبوديت_غير_خدا
#معيار_ارزيابي_ادعاي_توحيد
#اميد_فشندي
#جلسه_199

صوت جلسه‌ی «پوشش گفتمانی حیات انقلابی امروز با اندیشه‌یتوحیدی» را گوش دادم.
خلاصه جلسات را هم خواندم.

امتداد امروزين توحيد را #گفتمان_پيشرفت مي‌دانم و #راهبرد را هم الگوي اسلامي ايراني پيشرفت

پيش‌تر در گروه الگوي پيشرفت با مديريت برادر خاني مطلبي نوشته بودم كه اینجا به اشتراك مي‌ذارم:

الگوي اسلامي-ايراني پيشرفت، مفاهيم ارزشمند و ‌شورآفريني را در ذهن مي‌شكفد و مي‌شكافد؛ از جمله #آينده

زاويه‌ي ديد و ورود بنده به الگو در اينجا، از ناحيه‌ي مفهوم #آينده است

با اينكه مقوله‌ي آينده در هويت ما شيعيان تنيده شده (مهدويت)، ولي متأسفانه اين مهم نقش فعالي در انديشه و مباحث فكري و عملي ما ندارد.

عملا هيچ طرح و برنامه‌ي خرد يا كلاني براي آينده نداشته‌ايم، از هيچ آرمان و افقي خبري نبوده است.

اين فقدان وقتي انديشه‌ي بزرگان و علماي شيعه را هم فرابگيرد، آسيب‌هاي جبران‌ناپذيري به بار مي‌آورد (و آورده است!)

دقت كنيد!

منظور‌ بنده، پرداختن به آينده از موضع فعال در دو ساحت انديشه و اقدام است، نه انفعال.

بنده نارسايي در دو مقوله را منشأ اين فقدان مي‌دانم:

يكي مقوله‌ي مهدويت
و ديگري مقوله‌ي قدر و سرنوشت

يعني فهم و باوري كه شيعيان (و عموم مسلمانان) نسبت به اين دو مقوله دارند، ايشان را در مقام عمل به انفعال در برابر حال و آينده مي‌كشاند.

در چنين فضاي فكري، طبيعي است كه نداي آينده‌نگري و طرح و الگويي براي آينده داشتن (ريختن)، نه تنها شنيده نمي‌شود، بلكه در تقابل با عقايد و باورهاي اصيل ديني و شيعي شمرده مي‌شود(مخصوصا در تقابل با مهدويت).

در مقابل، تمدن غرب را مي‌توان مظهر اسم فعال خداوند دانست!

آينده‌نگري، آينده‌پژوهي، طرح‌ريزي و تصويرسازي از آينده، در تمام ساحت و لايه‌هاي فكري و عملي غرب ريشه دوانده: از اقتصاد تا هنر و رسانه و سياست و حكومت و …

جريان اصلاحات ديني در دو سه صده‌ي اخير و سرانجام، طيف رهبران نهضت اسلامي، همه داراي فهم‌هاي راقي و سازنده از مقوله‌ي مهدويت و سرنوشت بودند و لذا به اصلاح و انقلاب و … اقدام كردند.

جالب است كه در روان‌شناسي و حتي فيزيك جديد، آنجا كه به مقوله‌ي آگاهي و جايگاه آن در ساختار وجودي انسان مي‌پردازند، #آينده‌نگري و قدرت پيش‌بيني (طرح‌ريزي) آينده را مقوم اصلي آگاهي و در مراتب بالا، خصوصيت بارز رهبري اجتماعي مي‌دانند!!

ميچيو كاكو در كتاب آينده‌ي ذهن، به نقل از دنيل گيلبرت استاد روانشناس هاروارد، مي‌نويسد:

«بزرگترين دست‌آورد مغز آدمي عبارت است از توانايي در تصور كردن اشياء و صحنه‌هايي كه در قلمرو واقعيت وجود ندارد، و همين توانايي است كه به ما امكان مي‌دهد درباره‌ي آينده بيانديشيم. به قول يك فيلسوف، مغز آدمي «ماشين پيش‌بيني» است و «ساختن آينده» مهم‌ترين كاري است كه مي‌كند». (ص۶۰)

در جاي ديگر مي‌نويسد:

«انسان‌ها حس به‌خوبي توسعه‌يافته‌اي درباره‌ي آينده دارند و كمابيش دائما برنامه‌ريزي مي‌كنند. ما پيوسته در مغزمان به شبيه‌سازي واقعيت مي‌پردازيم… در واقع ما آدم‌هاي ديگر را بر اساس توانايي آنان در پيش‌بيني كردن موقعيت‌هاي پيش رو و فرمول‌بندي كردن راهبر هاي عيني، رده‌بندي مي‌كنيم. بخش مهمي از رهبري عبارت است از پيش‌بيني وضعيت‌هاي آتي، سنجيدن پيامدهاي ممكن و در پي آن، تبيين اهداف عيني… اين كار نيازمند درك و فهم بسيار پيچيده‌اي از عقل سليم و قواعد طبيعت است». (فيزيك آينده، ص۱۳۵)

خلاصه‌ي حرف بنده : مقوله‌ي #آينده نقشي محوري در مبادي و متن الگو دارد، لذا براي درگير كردن نخبگان در طراحي و گفتمان‌سازي و اجراي آن، بايد به نارسايي‌هاي موجود نسبت به مقوله‌ي آينده (ذيل دو گزاره‌ي اعتقادي #مهدويت و #سرنوشت) رسيدگي كرد.