احکام ضرری اسلام !

#یادداشت
#یادداشت_91
#مشخصات_اسلام
#جلسه_351
#سعید_خورشیدی
#لا_ضرر
#احکام_ضرری_اسلام

احکام ضرری اسلام !
یکی از شبهات سنتی که به محض طرح قاعده لا ضرر ، ممکن است طرح شود این است که چطور احکامی از اسلام، مانند جهاد، که به وضوح ضرر را توصیه میکنند) با چنین قاعده ای سازگاری دارند ؟ یا مثلا چرا قاعده لا ضرر، حکم وجوب اجرای حد را ملغی نمیکند ؟

درباره آن دسته از احکام اسلامی که ضرری به نظر میرسند : مانند حدود و دیات و جهاد و حج و … دو تئوری ارائه شده است :

1- قاعده ضرر حق وتو دارد ، اما یکسری قاعده ها ( با نص خاص ) هم حق وتوی قاعده ضرر را دارند.
این نظریه مستلزم تخصیص اکثر است. احکامی که موجب ضرر جسمی میشوند کم نیستند !

2- آن احکام تخصصا از ذیل قاعده ضرر خارج اند. زیرا کل فحوای آن احکام از ابتدای جعل ضرری بوده. اما قاعده ضرر در مواردی جاری میشود که حکم اصلی ضرری نیست اما حسب مورد خارجی و در مقام امتثال مستلزم ضرر شده است.

به عبارت دیگر، قاعده لا ضرر در عالم امتثال حاکم است. در عالم جعل ( که مصلحت های فرامادی لحاظ میشوند ) حاکم نیست.

مفهوم قاعده لا ضرر در نگاه امام خمینی ره

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#گفتمان_جامع
#یادداشت_142
#جلسه_351

مفهوم قاعده لا ضرر در نگاه امام خمینی ره
حضرت امام ره کتاب بدائع الدرر را به بررسی قاعده لا ضرر اختصاص داده اند و مفصلا به بحث از آن پرداخته اند. حضرت امام در بررسی مفهوم قاعده لاضرر چند قول را نقل میکند که در ذیل به آنها اشاره میگردد:

۱. حمل نفى بر نهى: يعنى مقصود از لاضرر و لاضرار، حرام بودن ضرر زدن به ديگران است.
گروهى از فقهای شيعه و اهل سنت بر اين باورند که: مفهوم قاعده لاضرر، حـکـم تـکليفى است، نه وضعى یعنى ضرر زدن به يکديگر از ديد شرع ممنوع و حرام است و دلالتى بر بايستگى جبران ضرر و يا پيش داشتن لاضرر بر ديگر احکام شرعى و… نخواهد داشت.
مرحوم اصفهانی نیز همين ديدگاه را پذيرفته است.
سپس حضرت امام ره مثال های مختلفی از احادیثی می اورند که از نفی اراده نهی شده است و می فرمایند : اراده نهى از نفى بسيار است. سخنان کسانى که چنين کاربردى را انکار می‌کنند، درست نيست.

۲. نفى ضرر غير متدارک: يعنى ضررى که جبران نشده باشد، در اسلام وجود ندارد.
بر اساس اين ديدگاه نفى به حال خودش باقى است. (لاضرر و لا ضرار) به اين معناست که هر کس به ديگرى ضررى بزند، بايد آن را جبران کند. بر اساس اين ديدگاه اگر مالى از کسى از بين برود و جبرانى در برابر آن نباشد، اين ضرر است و چون اين ضرر، در شرع شریعت اسلام نفى شده است، پس بايد در برابر آن تدارک و جبرانى وجود داشته باشد.
فـقهاى شيعه، انتقادها و اشکالهاى بسيارى به اين ديدگاه دارند. شيخ انصارى در ضمن نقد اين ديدگاه آن را از همه ديدگاهها ضعيف تر و سست تر دانسته است.

۳. نفى حکم ضررى:
بر اساس اين ديدگاه، معناى حديث (لاضرر و لاضرار) اين است که از سوى شارع هيچ حکم ضررى وضع نشده است. به ديگر سخن: هر حکمی‌ که از سوى شارع مقدس صادر شده، اگر زيان آور باشد، ضرر بر نفس مکلف و يا غير، ضرر مالى يا غير مالى، حکم ياد شده به استناد قاعده لاضرر برداشته می‌شود.
علامه نراقی، شیخ انصاری، نائينى و بسيارى از ديگر فقيهان بنام، همين ديدگاه را پذيرفته‌اند. شيخ انصارى پس از نقل و نقد ديگر ديدگاهها، می‌نويسد:
مقصود حديث، نفى حکم شرعی زيان زننده بر بندگان است به اين معنى که در اسلام حکم زيان جعل نشده است. به ديگر سخن، حکمی‌که از عمل به آن ضررى بر بندگان وارد آيد در اسلام وضع نشده است. از باب نمونه : حکم شرعى لزوم بیع غبنى، ضرر بر مغبون است، پس در شرع اسلام نفى شده است. وجوب وضوء در صورتى که آب براى وضو گيرنده ضرر داشته باشد، حکم ضرری است که در اسلام نيست. همچنين جايز بودن ضرر به ديگران، حکم ضررى است که در اسلام نفى شده است.

۴. نفى حکم به لسان نفى موضوع:
آخوند خراسانی ديدگاه شيخ را نپذيرفته‌اند و بر آن اشکالهايى وارد ساخته و فرموده: مفهوم حديث(لاضرر و لا ضرار) نفى حکم است به لسان نفى موضوع. یعنی نفى ضرر، کنایه از نفى احکام ضررى است. بر اساس اين ديدگاه، ضرر نفى شده است، نه حکم ضررى، چنانکه شيخ انصارى می‌گفت. ممکن است در جايى حکم ضررى باشد، ولى موضوع ضررى نباشد. از باب نمونه:
در معامله غبنى، خود معامله، زيان زننده نيست، بلکه لزوم آن زيان زننده است. از ديدگاه آخوند خراسانى، قاعده لاضرر مثل اين مورد را در برمی‌گيرد و حال آن که بر اساس ديدگاه شيخ، قاعده لاضرر بيع ضررى را نيز در بر می‌گيرد.

امام خمينى ره، پس از نقل ديدگاههاى ياد شده، با دقت و به شرح، به نقد و بررسى آنها می‌پردازد و سپس يادآور می‌شود:
اگر بنا باشد از ميان ديدگاههاى ياد شده يکى را برگزينيم، ديدگاه شیخ الشريعه برتر از سایر ديدگاههاست. سپس آن را هم به نقد می‌کشد و از پذيرفتن آن، سر باز می‌زند و ديدگاه خود را به اين شرح، ارائه می‌دهد:
(و هيهنا احتمال رابع يکون راجحا فى نظرى القاصر و ان لم اعثر عليه فى کلام القوم، وهو کونه نهيا لابمعنى الالهى حتى يکون حکما الهيا کحرمه شرب الخمر و حرمه القمار بل بمعنى النهى السلطانى الذى صدر عن رسول الله (صلی الله علیه و اله و سلم) بما انه سلطان المله وسأس الدوله)
در حديث لاضرر، ديدگاه چهارمی‌وجود دارد که از نگاه من برتر از ديگر دیدگاهاست، هر چند در سخن فقيهان به آن برنخورده ام. در اين ديدگاه، نفى به معناى نهى است؛ اما نه نهى الهى، تا لاضرر حکم شرعى الهى همانند: حرام بودن نوشيدن شراب و حرام بودن قمار باشد، بلکه نهى سلطانى و حکومتى است.اين نهى از پيامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) به سبب آن که رهبر و حاکم بوده است صادر شده است.
لذا نظر ایشان این است که (لا) نفى جنس به معنى نهى است و مقصود از آن نهى حکومتى و سلطانى است، نه نهى تکليفى، چنانکه ديدگاه نخست تا حدودی بيانگر آن بود.

فصل شورا در قانون اساسی

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_131
#جلسه_351
#شورا

🔰فصل شورا در قانون اساسی

💠فصل هفتم: شوراها

🔴اصل یکصدم: برای‏ پیشبرد سریع برنامه‏ های‏ اجتماعی‏، اقتصادی‏، عمرانی‏، بهداشتی‏، فرهنگی‏، آموزشی‏ و سایر امور رفاهی‏ از طریق‏ همکاری‏ مردم‏ با توجه‏ به‏ مقتضیات‏ محلی‏، اداره‏ امور هر روستا، بخش‏، شهر، شهرستان‏ یا استان‏ با نظارت‏ شورایی‏ به‏ نام‏ شورای‏ ده‏، بخش‏، شهر، شهرستان‏ یا استان‏ صورت‏ می‏گیرد که‏ اعضاءی‏ آن‏ را مردم‏ همان‏ محل‏ انتخاب‏ می‏ کنند. شرایط انتخاب‏کنندگان‏ و انتخاب‏ شوندگان‏ و حدود وظایف‏ و اختیارات‏ و نحوه‏ انتخاب‏ و نظارت‏ شوراهای‏ مذکور و سلسله‏ مراتب‏ آنها را که‏ باید با رعایت‏ اصول‏ وحدت‏ ملی‏ وتمامیت‏ ارضی‏ و نظام‏ جمهوری‏ اسلامی‏ و تابعیت‏ حکومت‏ مرکزی‏ باشد قانون‏ معین‏ می‏ کند.

اصل‏ یکصد و یکم: به‏ منظور جلوگیری‏ از تبعیض‏ و جلب‏ همکاری‏ در تهیه‏ برنامه‏ های‏ عمرانی‏ و رفاهی‏ استانها و نظارت‏ بر اجرای‏ هماهنگ‏ آنها، شورای‏ عالی‏ استانها مرکب‏ از نمایندگان‏ شوراهای‏ استانها تشکیل‏ می‏ شود. نحوه‏ تشکیل‏ و وظایف‏ این‏ شورا را قانون‏ معین‏ می‏ کند.

اصل‏ یکصد و دوم: شورای‏ عالی‏ استانها حق‏ دارد در حدود وظایف‏ خود طرحهایی‏ تهیه‏ و مستقیماً یا از طریق‏ دولت‏ به‏ مجلس‏ شورای‏ اسلامی‏ پیشنهاد کند. این‏ طرحها باید در مجلس‏ مورد بررسی‏ قرار گیرد.

اصل‏ یکصد و سوم: استانداران‏، فرمانداران‏، بخشداران‏ و سایر مقامات‏ کشوری‏ که‏ از طرف‏ دولت‏ تعیین‏ می‏ شوند در حدود اختیارات‏ شوراها ملزم‏ به‏ رعایت‏ تصمیمات‏ آنها هستند.

اصل‏ یکصد و چهارم: به‏ منظور تأمین‏ قسط اسلامی‏ و همکاری‏ در تهیه‏ برنامه‏ ها و ایجاد هماهنگی‏ در پیشرفت‏ امور در واحدهای‏ تولیدی‏، صنعتی‏ و کشاورزی‏، شوراهایی‏ مرکب‏ از نمایندگان‏ کارگران‏ و دهقانان‏ و دیگر کارکنان‏ و مدیران‏، و در واحدهای‏ آموزشی‏، اداری‏، خدماتی‏ و مانند اینها شوراهایی‏ مرکب‏ از نمایندگان‏ اعضاء این‏ واحدها تشکیل‏ می‏ شود. چگونگی‏ تشکیل‏ این‏ شوراها و حدود وظایف‏ و اختیارات‏ آنها را قانون‏ معین‏ می‏ کند.

اصل‏ یکصد و پنجم: تصمیمات‏ شوراها نباید مخالف‏ موازین‏ اسلام‏ و قوانین‏ کشور باشد.

اصل‏ یکصد و ششم: انحلال‏ شوراها جز در صورت‏ انحراف‏ از وظایف‏ قانونی‏ ممکن‏ نیست‏. مرجع تشخیص‏ انحراف‏ و ترتیب‏ انحلال‏ شوراها و طرز تشکیل‏ مجدد آنها را قانون‏ معین‏ می‏ کند. شورا در صورت‏ اعتراض‏ به‏ انحلال‏ حق‏ دارد به‏ دادگاه‏ صالح‏ شکایت‏ کند و دادگاه‏ موظف‏ است‏ خارج‏ از نوبت‏ به‏ آن‏ رسیدگی‏ کند.

💠نه تنها قانون اساسی مترقی جمهوری اسلامی خود ولیده شوراست بلکه در خود قانون اساسی فصلی مجزا برای مقوله شورا در نظر گرفته شده است.
متاسفانه ظرفیت فصل شوراها در قانون اساسی کما هو حقه بدان پرداخته نشده و ساز و کارهای اجتماعی پخته و بالنده ای برای استفاده بهینه از این ظرفیت معماری نشده است.
در اصل یکصدم قانون اساسی پیشرفت ده و روستا، شهرستان، شهر و استان به مقوله شورا گره زده شده است.
همچنین در اصل یکصد و چهارم مقوله تأمین قسط به شورا گره خورده است. شوراهایی که نماینده مستضعفان در هر قشر و صنفی باشند تا زیر چرخ های توسعه کمرشان خم نگردد.
مقوله شورا ظرفیت عظیمی در جهت بسط حکومت مردمی به معنی مشارکت مردم و مردمسالاری دینی می باشد که از آن آنچنان که باید و شاید در گام اول انقلاب استفاده بهینه و مترقی صورت نگرفته است.
ضروریست با بازخوانی سازوکارها و کارکردهای شورا در گام اول انقلاب به روایت شکست ها و موفقیت شوراها در چهل سال گذشته پرداخته و پس از آن برای گام دوم طراحی مطلوب و تحولی رقم زده شود.

خطراتی که قاعده لا ضرر می تواند داشته باشد

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_271
#جلسه_351

💠 خطراتی که قاعده لا ضرر می تواند داشته باشد

قاعده «لا ضرر» یکی از قواعد مهم فقهی است که فقهای بزرگوار ما از متون دینی به عنوان یک قاعده مهم استخراج کردند و خیلی از احکام اسلامی را با همین معیار استنباط می کنند و در مقام امتثال هم به مکلف این اجازه را می دهند که حکم ضرری را اجرا نکند.
شهید مطهری در مورد این قاعده می فرمایند:
«دستورهای اسلامی كه مطلق و عام است، تا آن حد لازم الاجراست كه مستلزم ضرر و زيانی نباشد قاعده ضرر يك قاعده كلی است در اسلام كه #حق_وتو در مورد هر قانونی دارد كه منتهی به ضرر گردد.»
مجموعه آثار شهيد مطهري (وحى و نبوت)، ج‏2، ص: 243

این قاعده با حق وتویی که دریافت کرده است، با وجود اینکه یکی از قواعد مهمی است که اجرای احکام اسلامی را سهل کرده است و خود ضمانتی برای ادامه حیات دین اسلام شده است و یکی از قواعد مهم در وضعیتی است که ارسال رسل به پایان رسیده است و دین اسلام دین خاتم شده است؛ منتها هر امر مهم و خطیری ممکن است طوری قلب ماهیت بدهد که به ضد خودش تبدیل شود و برخی امور مهم مثل چاقوی دو لب می مانند و اگر در جای خود درست استفاده نشوند ممکن است خرابکاری به بار بیاورند.

چون «ضرر» یک پدیده شدت و ضعفی است، یکی از خطرات استفاده از این قاعده می تواند این باشد که به بهانه ضرری بودن از زیر بار مسئولیت های مهم فردی و اجتماعی شانه خالی شود. مخصوصاً اینکه طبقه مسلط جامعه و کسانی که حتی می توانند علماء درباری برای تحریف حقایق دینی در اختیار داشته باشند و هزاران ابزار فرهنگی دیگر؛ از این دسته از احکام و قواعد می توانند برای تحریف معانی مبارزه خیز دین استفاده کنند. وقتی جامعه ای احساس کرد که اسلام مرتکب شدن حکم ضرری را جایز دانسته یا ترک حکمی که اجرای آن برای انسان ضرری داشته باشد را جایز دانسته؛ دیگر پای اقامه احکام مهم اسلامی که برای مبارزه با طواغیت و ملأ و مترفین آمده است نمی ایستد.

قلب ماهیت امر به معروف و نهی از منکر اثر منفی قاعده لا ضرر!

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_272
#جلسه_351

💠 قلب ماهیت امر به معروف و نهی از منکر اثر منفی قاعده لا ضرر!

همانطور که در یادداشت قبل اشاره شد، قاعده لا ضرر می تواند به عاملی برای توجیه تنبلی ها در بدنه امت اسلامی و عاملی برای به رکون کشاندن مردم در مسیر اقامه دین خدا توسط حاکمان جور شود.
یکی از این مواردی که دقیقاً با استفاده از همین قاعده تبدیل به یک امر بی خاصیت شده است، حکم راهبردی و مهم «امر به معروف و نهی از منکر» است.
در مورد اهمیت این حکم الهی ائمه ما بیانات عجیبی فرمودند:
امام باقر (علیه السلام) می فرمایند:
«إنَّ الأمرَ بِالمَعروفِ و النَّهیَ عَنِ المُنکَرِ سَبیلُ الأنبیاءِ، و مِنهاجُ الصُّلَحاءِ، فریضَةٌ عَظیمَةٌ بِها تُقامُ الفَرائضُ، و تَأمَنُ المَذاهِبُ، و تَحِلُّ المَکاسِبُ، و تُرَدُّ المَظالِمُ، و تَعمُرُ الأرضُ، و یُنتَصَفُ مِنَ الأعداءِ، و یَستَقیمُ الأمرُ.» الكافي، شیخ کلینی، ج ‏۵، ص ۵۵.
یا در بیان دیگری آقا امیرالمؤمنین علیه السلام در حکمت 374 نهج البلاغه می فرمایند:
«مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ»

روایات متعدد و معارضی در باب امر به معروف و نهی از منکر وارد شده است، ولی در نهایت جمع مشهوری که علما می زنند به این صورت در می آید که امر به معروف و نهی از منکر در صورت «1. احتمال تأثیر 2. امن از ضرر» واجب می شود.
این جمعبندی به قتلگاه این حکم مهم الهی که برای اقامه بقیه فرائض جعل شده است و بدون اقامه آن بقیه فرائض هم اقامه نخواهند شد، تبدیل شده است و مهم ترین عاملی که باعث آن شده، همین قاعده لا ضرر است.
در حالی که معلوم است اقامه یک فریضه مهمه ای مثل امر به معروف و نهی از منکر که منافع همه ظلمه و طواغیت و گردنکشان و ملأ و مترفین و سرمایه داران زالو صفت و فاسدان و بدکاره گان بی حیاء را به خطر خواهد انداخت و قطعاً اینان ساکت نخواهند نشست و نخواهند گفت بفرمائید ما را نهی از منکر کنید تا متنبه شویم!
شهید مطهری با حسرتی خاص این بحث را به شکل زیر بیان می کند:
«بعضى از علماى اسلام، و خيلى متأسفم كه بايد بگويم بعضى از علماى بزرگ شيعه كه از آنها چنين انتظارى نمى‏رفت، مى‏گويند: مرز امر به معروف و نهى از منكر، بى‏ضررى است.»
مجموعه آثار شهيد مطهري (حماسه حسينى(1 و 2))، ج‏17، ص: 266

البته این ها همه ریشه در این دارد که به بیان آیت الله شاه آبادی (ره) اکتفای به اسلام انفرادی شده و الا معلوم است که باید بین ضرر برای اسلام و ضرر شخصی فرق گذاشت، و البته که اینطور بالکل ترک امر به معروف و نهی از منکر کردن، مفسده برای اصل دین درست کرده است.
ما با بیان «امن از ضرر» به عنوان شرط وجوب آن و بعد هم تطبیق بر مصادیق بسیار سخیفی که با کوچکترین احساس خطری صحنه را ترک کن، اقامه این فریضه مهم و در واقع به این واسطه اقامه بقیه فرائض الهی را با چالش جدی مواجه کرده ایم.

قاعده ی لاضرر

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_351
#لاضرر
#مهندسی_قوانین

🔰قاعده ی لاضرر

🔺این قاعده در مقام مهندسی قوانین‌ است.

آنها که در بدنه ی حکومت اسلامی توفیق خدمت دارند، باید مر قانون را عمل کنند و اصطلاحا برده ی قانون هستند.

یکی از مثال ها شورای نگهبان قانون اساسی است که بر اساس قانون صلاحیت ها را بررسی می کند و حکم قانونی صادر می کند.
اگر حکم قانونی که این نهاد صادر می کند، ضرری باشد یا همراه سیاست های نظام نباشد، رهبری وظیفه دارند تا با صدور حکم حکومتی مصوبات این شورا را تصحیح یا رد کنند.

❌البته اگر این ضرر معتنا به نباشد، رهبری ورود نخواهند کرد.

نفي ضرر در عمل

#اميد_فشندي
#يادداشت_208
#جلسه_351
#مشخصات_اسلام
#بازتقرير

🔰 نفي ضرر در عمل

قرآن هم كه از نزد خود خداوند نازل شده و نه از پيش و پس باطلي در آن راه ندارد، اما به اقتضاي عالم ماده و زندگي دنيايي، دچار متشابهات مي‌شود كه نياز است با رجوع به محكمات تعيين و تثبيت شوند.

احكام الهي نيز كه همگي بر اساس مصالح و دفع مفاسد در حيات دنيايي انسان تشريع شده‌اند، در مقام عمل – ساحت فردي و اجتماعي – دچار تشابه و ابهام و تزاحم مي‌شوند كه بايد قواعدي درجه دو براي تعيين تكليف مشخص شود.

برقراري حقي نبايد به تضييع حق ديگري بيانجامد، و قاعده‌ي نفي ضرر در اسلام مي‌تواند در اين لايه معنا يابد.

2 آذر 1400

تبیین ماهیت قاعده لاضرر در فقه و قانون گذاری

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_ابراهیم_رضوی
#یادداشت_16
#جلسه_351
#تقریر یا #بازتقریر

💠 تبیین ماهیت قاعده لاضرر در فقه و قانون گذاری💠

🔸هر حکمی دو مرحله جعل و فعلیت قابل بررسی است.
در مرحله جعل، فعل با در نظر گرفتن مصالح و مفاسد و کسر و انکسار آنها، حکم باید یا نباید یا جواز برای آن جعل می شود.
در مرحله امتثال، گاهی بخاطر تزاحمات در عمل، یک فعل در یک زمان برای بعضی اشخاص، ضرری می شوند که قاعده لاضرر این احکام مجعوله را از فعلیت ساقط می کند. بخاطر همین است که قاعده لاضرر را از احکام ثانویه می شمارند. به عبارت دیگر قاعده لاضرر حکم سوز است نه حکم ساز.

🔸بنابراین این مطلب فهمیده می شود که قاعده لاضرر، وجود حکم ضرری در اسلام را نفی نمی کند. بلکه احتمال دارد حکمی ضرر نوعی داشته باشد اما با کسر و انکسار در مرحله جعل، مصلحت آن بیشتر بوده فلذا جعل شده است مانند جهاد یا روزه؛ در این نوع احکام ضرر منتفی نیست اما بخاطر تأمین مصالح بیشتر، جعل شده اند. در این نوع احکام، قاعده لاضرر زمانی جاری می شود، که ضرری فراتر از ضرر پایه ای اش در مرحله امتثال رخ بدهد.

🔸اما علت اینکه این قاعده در مرحله جعل، نمی تواند حکمی را ملغی کند این است که تشخیص مصالح و مفاسد یک فعل و کسر و انکسار آنها، نیازمند اشراف جامعی نسبت به آن موضوع و انسانها در طول تاریخ است که این امر موجب می شود تشخیص آن از حیطه انسانها خارج شود. بخاطر همین است که جعل حکم تنها و تنها برای خداوند است چراکه اساسا انسان، توانایی تشخیص مناشی حکم را ندارد.

🔸با این توضیحات این نکته نیز استفاده می شود که مراد از قاعده لاضرر، ضرر شخصی است چراکه اگر ضرری نوعی باشد یعنی ضرری در طول زمان و نسبت به اکثر انسانها وجود داشته باشد، این ضرر نوعی خودش یک مفسده است که در مرحله جعل، مانع جعل حکم می شود که تشخیص آن هم مقدور انسانها نیست. ضرر شخصی یعنی ضرری که یا متوجه یک یا چند نفر محدود است یا نسبت به زمان محدود است.

🔸مسأله دیگر این است که آیا این قاعده در حقوق هم جاری می شود؟ با توجه به اینکه این قاعده اساسا یک قاعده امتنانی است، معنا ندارد که این قاعده در عرصه حقوق هم بیاید زیرا در حقوق رفع ضرر از یک شخص، ملازم با ایجاد ضرر نسبت به شخص دیگر است.

ورود قاعده لاضرر در عرصه حکمرانی

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_ابراهیم_رضوی
#یادداشت_17
#جلسه_351
#ایده_پردازی

💠ورود قاعده لاضرر در عرصه حکمرانی💠

🔸امتداد این بحث در سطح فقه نظام، اثرات متفاوت و گسترده تری به بار می آورد. با نگاه نظام مند، کل امت و مردم، یک وجود مجزا پیدا میکند و متناسب با این موجود جدید، احکام دیگری وجود دارد.
به عنوان مثال شاید یک حکم در مرحله تزاحم برای یک شخص، ضرری نباشد اما برای یک جامعه ضرری محسوب شود. آیا در این نوع موارد قاعده لاضرر، آن حکم را ملغی نمی کند؟

🔸مسأله دیگر این است که مسئول تشخیص ضرر در سطح جامعه کیست؟ به نظر می رسد استفاده از قاعده لاضرر در عرصه حکمرانی، از شئونات ولی فقیه و حاکم اسلامی است.
بنابراین ولی فقیه مسئول تشخیص ضررهای مواجه امت در برهه های زمانی است. با قاعده لاضرر و همچنین لاحرج است که بسیاری از منافع عمومی تأمین می شود.
بر این اساس مثلا اگر روزی حج رفتن برای مردم ضرری محسوب شود، ولی فقیه می تواند، حج را در آن سال ممنوع کند.

فلسفه غیبت از منظر استفاده از خرد جمعی در ساخت اندیشه اسلامی چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم
#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#مجتبی_امیری
#يادداشت8
#جلسه_350

✅فلسفه غیبت از منظر استفاده از خرد جمعی در ساخت اندیشه اسلامی چیست؟

🌿یکی از مباحث مهم در عصر غیبت توجه به فلسفه غیبت است به گونه ای که میتوان با تسلط به این مباحث زمینه را برای رشد بیشتر فردی و جمعی فراهم نمود به گونه ای که این مسئله منجر به رفع موانع ظهور و تعجیل در امر فرج شود انشاالله؛

🍀براساس برخی روایات آخر الزمانی و دوران ظهور به این نتیجه میتوان رسید که یک مولفه اساسی در عصر ظهور رشد عقول بشری در فهم سعادت دنیوی و اخروی میباشد و این رشد عقلانیت عامل مهمی در رشد فردی و اجتماعی محسوب میشود

🍀اما سوال این است که چگونه میتوان این رشد عقلانیت را در عصر غیبت تمرین نمود تا زمینه برای ظهور اتم آن در عصر ظهور فراهم شود؟ بنا به شواهد و قراین میتوان بیان نمود یک عرصه مهم و تبلور مشهود آن توجه به نظام ولایی با محوریت مردم سالاری دینی میباشد که این الگوی حکمرانی میتواند در عصر غیبت از طریق استفاده از خرد جمعی در همه شئون با محوریت اندیشه اسلامی متجلی شود تا در عصر ظهور این مسیر به بلوغ کامل خود منتهی گردد انشااالله

@mojtaba_amiri

از شورای راهبردی و اجتماعی تا شورای توحیدی

#یادداشت
#حمزه_وطن_فدا
#مشخصات_اسلام
#یادداشت_109
#جلسه_350
#نوع_یادداشت_سوال❓

🔹از شورای راهبردی و اجتماعی تا شورای توحیدی

▫️پیشتر تبیین شد که اندیشه ها در سه ساحت و لایه ذیل دنبال میشوند:
➖اندیشه بنیادین توحیدی
➖اندیشه اجتماعی
➖اندیشه راهبردی

▫️طبیعتا هر لایه ای موضوعاتی مختص به خود دارد ، اما از آنجا که لایه های اندیشه نسبت به یکدیگر ترتب دارند و در دل هم تعریف شده اند ، هر موضوعی در لایه اجتماعی یا در لایه راهبردی مورد واکاوی قرار گیرد ، حتما در لایه بالادستی خود نشانه ای دارد و خزینه آن در لایه بالایی موجود است و در لایه پایینی امتداد آن قابل دنبال است.

▫️با این وصف ، هر موضوعی در هر لایه ای مورد توجه قرار بگیرد ، در هر سه لایه قابل امتداد است ، یعنی اگر موضوع خاص لایه بنیادین توحیدی باشد حتما امتداد اجتماعی و راهبردی آن هم قابل تامل است همچنین اگر در لایه اجتماعی باشد حتما لایه بالادستی توحیدی آن و لایه امتدادی آن میتواند محل دقت باشد و به همین ترتیب موضوعی که در لایه راهبردی سوژه گشته است ، حتما در لایه توحیدی و اجتماعی رد پایی قابل بررسی دارد.

▫️شورا به نظر یک عنصر و المان در فضای اندیشه راهبردی است ، (تعریف اندیشه راهبردی : اندیشه ای ناظر به باید ها و چگونگی های تحقق اهداف و ارزش هایی جامعه مبتنی بر هست های جامعه که در لایه اندیشه اجتماعی تثبیت گشته) یعنی مدیریت و پیشبرد جامعه و تحقق درست امورات عالیه اجتماعی نیازمند به شورا و توجه به اداره شورایی جامعه است.

▫️پس هم میشود در لایه اندیشه راهبردی به آن پرداخت ، هم میتوان به لایه بالادستی آن در اندیشه اجتماعی سر زد
چنانچه در این لایه روشن میشود که در اجتماع پدیده ای به نام عقل جمعی وجود دارد که جامعه به شکل نفس الامری مبتنی بر آن توان حرکت خواهد یافت و عقل های مفرد علی رغم فخامت ها و وجاهت ها منجر به حرکت جامعه نخواهند شد
و اینگونه روشن میشود که ریشه توجه به پدیده شورا در لایه اندیشه راهبردی از چه روست .

▪️حال که از لایه ا#ندیشه_راهبردی در موضوع شورا به لایه بالادستی آن در #اندیشه_اجتماعی سر زدیم و با مفهوم عقل جمعی آشنا شدیم ، این طمع و شوق ما را فرا میگیرد که باز هم این راه را ادامه بدهیم و در لایه #اندیشه_بنیادین_توحیدی ، ریشه توحیدی این عنصر راهبردی اجتماعی را دنبال کنیم
توحید چگونه ما را به پدیده اجتماعی و راهبردی عقل جمعی و شورا رهنمون میشود ❓
کدام آموزه و پرتو توحید است که موحدین را وا میدارد که به عقل جمعی و شورا نظر کنند.

▪️نمونه این امر را در موضوعاتی نظیر عدالت از نظر گذراندیم که چگونه #عدالت_اجتماعی و آرمان #جامعه_بی_طبقه را به عنوان دومین مشتق توحید به ما معرفی نمودند .
✅حال مطلوب است که در مقوله عقل جمعی و شورا نیز همت بگماریم و آن را در ساحت اندیشه توحیدی تبیین و توجیه نماییم.

اقتصاد توحیدی

بسم اللله الرحمن الرحیم

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#میرزا_علی_کرانی
#یادداشت_69
#جلسه_350

یادم هست دوره ای را که در مرکز گفتمان توحید تمرکز محتوایی مان رفته بود روی اقتصاد اسلامی و یا حالا به تعبیری اقتصاد توحیدی.

در آن دوران نشست هایی داشتیم با ارائه ی مختصرِ یکی از اساتید و بعد نقد و بررسی تفصیلی و جمعی.

در یکی از این نوع نشست ها آقای اسدپور ارائه ای داشتند در مورد اینکه اگر بخواهیم ضوابط اسلامی را در ساختار مسائل اقتصادی موجود دخیل کنیم چه چارچوب ها و یا سیاست هایی در اقتصاد پدید خواهد آورد، مثلا اینکه مدل تعاونی برجسته خواهد شد، سرمایه داران نباید به مناصب منصوب شوند، مالیات باید بیشتر از هر کسی از اقشار پر درامد گرفته شود، سرمایه ( در مقابل درامد ) های زیادی باید به محرومین اختصاص یابد و …

وقتی ارائه شان تمام شد گفتند که این چیزها به ذهن بنده میرسید و حضرات هم همگی مایلید و تایید میکنید و … ( و واقعا هم حضار مایل بودند و تایید میکردند )

اما یک مشکلی وجود دارد

و آن هم این است که تقریبا همه ی اینهایی که من گفتم در جزوات شرح «مواضع ما» ی حزب جمهوری و یا در خود « مواضع ما » وجود دارد. به قلم بزرگان خودمان که همگی – یا همان موقع یا بعد از آن – تمامی دسترسی های تقنینی و اجرایی لازم برای پیاده کردن این حرفها را داشته اند و این مباحث مورد قبولشان هم بوده، و در تمامی مراکز حزب در سراسر کشور هم تدریس شده است ( امکاناتی که برای جمع ما اصلا وجود ندارد و شاید آرزویش را داشته باشیم تا بتوانیم این منویات را پیاده کنیم ) یعنی بدنه ی نیروی انسانی انقلاب هم با این حرفها آشنا بوده و میپذیرفته و حتی کسانی مثل استاد یزدان پناه هم که عضو حزب جمهوری آمل بوده هم اینها را درس گرفته اند.
ولی اجرا نشده، بلکه در برخی مسائل برعکسش پیاده شده!
مشکل چه بوده است که اینچنین شده است؟

این اشاره ی ایشان کافی بود تا فضلای حاضر در جمع همگی به تکاپو بیفتند و یکی از گرمترین جلسات بحث ما شکل بگیرد. همه شان ناگهان با این مساله مواجه شدند که آن چه در مورد مدل های اسلامی میپنداریم اجرایی شدنشان محل تردید است و ما اصلا با تجربه ی حکمرانی کسانی که همین دغدغه های ما را داشته اند پیوندی نداریم تا بفهمیم کجای کار میلنگد تا بیاییم گام بعدی را روی تجربیات قبلی برداریم! و آرزو میکردند که کاش حتی با چپ کرده ترین مسئولین وقت به گفتگو بنشینند تا بتوانند تصاویر روشن تری پیدا کنند.

بگذریم از چند و چون این مساله در آن جمع…

اما این اتفاق یک عبرت داشت که در بحث ما هم قابل جریان است.
الان ما آمده ایم و اتفاقا مبتنی بر کتب متفکرین دهه ی 40 و 50 داریم روی ضرورت عقل جمعی و شورا و … بحث میکنیم.
بد نیست نگاهی به تجربه ی این سالهای کسانی که ای بسا بعضا آتشین تر از ما به این مباحث پرداخته بودند بیاندازیم و ببینیم آن وقتی که دستشان میرسد و میخواستند که همین ها را هم پیاده کنند چه کردند و به کجا رسیدند و چرا؟

مثلا اوایل انقلاب رجوع به آرای عمومی یک بحث بسیار پررنگ و پر تکرار است. ( به عنوان مثال به کتاب مبانی قانون اساسی که جمع آوری شده ی بیانات شهید بهشتی در مورد قانون اساسی است رجوع کنید. در آنجا وقتی شیوه ی نگارش و تدوین قانون اساسی را میخواهد ترسیم کند، در چند لایه دخالت عمومی را لحاظ میکنند و طراحی میکنند، مثلا این مراحل جالب را ایشان توضیح میدهد که انجام شده ( اگر کامل و درست یادم مانده باشد ) : فراخوان “عمومی” طرح اولیه و پیش نویس برای قانون اساسی، انتخابات خبرگان قانون اساسی به عنوان نمایندگان اقشار مردم، ارائه ی عمومی و نظرخواهی عمومی برای پیش نویس تهیه شده توسط خبرگان و … تا برسد به رفراندوم )
این متعلق به اوایل انقلاب است و عقل جمعی در آن خیلی پر رنگ است.

در خود قانون اساسی هم شورایی بودن یک امر پر اهمیت است، در حدی که حتی رهبری شورایی هم در قانون اساسی گنجانده شده است، مدیریت و ریاست قوه ی قضائیه هم شورایی است، مجلس هم که کلا شوراست ، نظام ریاست جمهوری ما هم تقریبا پارلمانی است.

اما وقتی بحث از بازنگری قانون اساسی میشود برخی از این امور شورایی برچیده میشوند، و این کار هم مبتنی بر تجربه ی ناکارامدی است که در طول ده سال ابتدایی جمهوری اسلامی داشتند.

از طرف دیگر عملا رفته رفته آن مراجعات پر پیمان به آرای عمومی هم کمرنگ میشوند و صرفا همان چارچوب های کلی انتخاب مسئولین که مبتنی بر انتخابات است برای رجوع به آرای عمومی باقی میماند. ( که البته شاید این را مبتنی بر تجربه ی ناکارمد ندانیم، شاید دلالیل امنیتی داشته باشد و شاید هم برآمده از کج فهمی باشد )

البته در مثل الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت تقریبا چنین دعوت عمومی ای را از جانب رهبری شاهد بودیم.

حالا اگر برگردیم به آن خاطره ای که در ابتدا نقل کردم، جای این پرسش هست که تا چه میزان مبتنی بر اتصال به صحنه ی پیاده سازی نظریات در افق حُسن اتکاء به عقل جمعی داریم پرواز میکنیم؟

حتی اگر بگوییم با عنایت به همه ی آنها داریم صحبت میکنیم، حداقل در بخشی از مساله که بخش قابل توجهی از آن است، خلا زیرساختی واضح است. و با همین وضعیت موجود چندان افق بلندی از به کراگیری عقل جمعی در دسترس نمی نماید.

آیا واقعا به لحاظ زیر ساختی و سازوکاری، هیچ نوع زیرساختی داریم که بتوانیم این افقها را در آن با سهولت پیاده کنیم؟ مثلا فرض کنیم آیا میتوانیم در تعیین حدود و ثغور سیاست خارجی مان کاری شبیه کاری که در مورد قانون اساسی کردیم را انجام دهیم به طوریکه همه ی مردم مشارکت داشته باشند؟

اگر بخواهیم زیرساختی را برای این مساله پیشنهاد بدهیم چه ویژگی هایی به ذهنمان میرسد که باید در آن لحاظ شوند؟

به نظر میرسد کلا در زمینه ی پیاده سازی این مساله حرف های زیادی برای گفتن وجود داشته باشد، چه حرفهایی که اصل مساله را قید بزنند، و چه حرفهایی که بخواهند گستره ی آن را حفظ کنند و امتدادش دهند.

اصل شورا در برابر انحصارگرایی

#امید_فشندی
#یادداشت_207
#جلسه_350
#مشخصات_اسلام

🔰 اصل شورا در برابر انحصارگرایی
اصل شورا وقتی تحقق می‌یابد كه افراد جامعه همه در حقوق و منزلت و برخورداری از منابع ملی مساوی باشند، وگرنه تاوقتی كه برخی بسیار بیش از دیگران از منابع و امكانات برخوردارند، یا اختیارات مطلقه و غیرمسئولانه و غیرشفاف دارند و امكان ارزیابی و حسابرسی هم ندارند، هیچچ نیاز نمی‌بینند كه دیگران را به رسمیت شناخته، با ایشان مشورت كنند و ایشان را در طرح و تصمیمات دخالت دهند و نظارت ایشان را بپذیرند.

🔰 اصل شورا و خرد جمعی
اگر نسبت شورا یا خرد جمعی را ظاهر و باطن بدانیم، طبیعتا ظهور مقدم بر باطن و بلكه زمینه‌ساز آن است و همانطور كه مأموریم به تكالیف تا به‌مرور به باطن و حقیقت آن‌ها برسیم، سازوكارهای اداره‌ی جامعه را نیز باید به صوری سامان دهیم كه بستر زایش و رویش خرد جمعی شود.

30 آبان 1400

عقل جمعی؛ نخبه گرایی یا مردم سالاری؟

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_134
#جلسه_350

⭕️عقل جمعی؛ نخبه گرایی یا مردم سالاری؟

در نگاه اولیه از خرد جمعی یا عقل جمعی، همان نخبه‌گرایی یا عقلانیت وافر فهم می‌شود. به عبارت دیگر تمرکز و توجه در این ترکیب بر روی عقل است، نه جمع. در حالی که در مردم‌سالاری توجه و تمرکز روی قسم دوم این ترکیب است. یعنی جمع و مردم است که موضوعیت پیدا می‌کند.
در عقل وافر یا نخبه‌گرایی هم می‌توان برای مردم تا حدودی نقش قائل شد، امّا نقشی دارای حد مرز. در نخبه‌گرایی نهایتا مردم در مقام انتخاب و قبول کردن نخبه‌ نقش دارند. اینکه یک نخبه‌ای را بر مسند بنشانند و بعد از آن دیگر همه‌چیز را به او بسپارند.
ارتکاز اولیه ما و آنچه که در مجلس‌های شورایی در حکومت دیده‌ایم، به همین سبک نخبه‌گرایی است. اینکه مردم واقعا بیایند پای کار؛ یعنی همه باهم فکر کنند و مسئله‌را همه باهم بشناسند و همه‌باهم برای حل مسئله به راه‌حل فکر کنند و در مقام عمل هم راه حل را پیاده کنند، کمی از ذهن دور است و به اصطلاح نیاز به خیس خوردن بیشتر دارد.

نشر عمومی کتب سیره شهدا تقریظاتش

#یادداشت
#حمیدرضاشب_بویی
#یادداشت_114
#جلسه_350

دریافت درستی است که چند سال است کتب سیره شهدا تقریظاتش نشر عمومی پیدا میکند و اتفاقا دریافت درستی است که کتب حوزه های اندیشه که قطعا مورد مطالعه و تقریظ رهبری است ولی مورد ترویج عموم قرار نمیگیرد.
این که چرا اینگونه جهت دار با سبک های نشر کتب برخورد می شود دلایل متعددی میتواند داشته باشد ولی آنچه که به ذهن حقیر می رسد این است که انقلاب اسلامی ذاتش و مولکولهایش بر اداره #حسینیه_ارشاد ساخته نشده است بلکه ذاتش بر اداره #هیئت_رزمندگان خلق گشته و با همان دعب مردمانش را دعوت به نهضت و حرکت میکند.

هیئت رزمندگانی که موج موج دعوتش همه را با شعار جنگ جنگ تا پیروزی وعده داد نه با کتاب #حماسه_حسینی که همه را در اتاق های حسینه ارشاد به تاملاتی نشاند و ان قدر حماسه را به چالش کشید تا بعد از جلسه حسینیه دیگر از حماسه چیزی باقی نماند و دستمال اشک به همان هیئت رزمندگان واگذار گردید.

در این دو گانه دعوت به ورودی حسینیه ارشاد و هیئت رزمندگان به نظرم ان اتوبوسی که کاروان انقلاب را درست به مقصد میرساند همان اتوبوس اعزام هیئت رزمندگان است نه حسینیه ارشاد.
با این رویکرد موافقم که تمام تقریظات کتب سیره شهدا می بایست ان قدر پمپاژ سرتاسری شود که از همه روزنه های وجودیمان بیرون بزند و ما را سیراب کند.

ذهن جامعه ایران اسلامی شیعی همیشه عطش جهاد و حماسه دارد و اگر بناست به اندیشه بنشیند دوست دارد در دل حماسه و جهادش به اندیشه بنشیند نه در دل خلوتی ارام با اتاقی پر از دودهای چاپق های قدیمی بدون گزند درد نیش مگسی مزاحم.

مردم ایران به دنبال اندیشه ای میگردند که وقتی خواست تامل کند صدای تاملاتش هم چون خمپاره های ۶۰ طرف مقابلش را موج گیر می‌کند و ترکش هایش چنان دودی ایجاد میکند که دیگر چشم نمیتواند به این راحتی خودش را ببینید.

فرق رویکرد اندیشه خمینی حماسه ساز با رویکردهای روشنفکری خنثایی که هیچ درد و صدایی برای جامعه ندارد همین است و من به همه این روشنفکری ها کافرم.

مشورت امام با امت برای همراه کردن آن ها یا برای فهم های جدید و بیشتر

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_270
#جلسه_350

💠 مشورت امام با امت برای همراه کردن آن ها یا برای فهم های جدید و بیشتر

یکی از سؤالاتی که در بحث مشورت پیش می آید این است که آیا امام جامعه که هم نصب الهی دارد و این به خاطر برجستگی های روحی و اخلاقی و علمی و عملی اوست، و هم به خاطر جایگاهی که پیدا می کند اشراف بیشتری نسبت به بقیه بر مسائل دارد، و هم دارای یک طرح برای هدایت امت است به سمت نقاط رستگاری و فلاح؛ وقتی با امت مشورت می کند می خواهد که امت را به حرف خودش برساند و عملیاتی شدن طرح هایش را سهل تر کند یا واقعاً دنبال فهم جدید و بیشتر است؟

واقع این است که نباید اصلی مثل شورا ما را از طرف دیگر بام بیندازد و فکر کنیم که امام باید تابع فهم امت باشد، اساساً امام با توجه به جایگاه ویژه ای که دارد، هادی امت است و در یک طرح راهبردی امت را به سمت نقاط صلاح و فلاح حرکت می دهد؛ و البته نباید امام را بریده از امت و بی نیاز از امت در فهم دانست.
امام هم جزئی از امت است، و به این معنا توفیقاتی که او به دست آورده است توفیقاتی یکی از این امت است و اگر او قله ای است، هم قله بودنش در این دشت معنا دارد و هم این دشت با وجود این قله دارای معنای متفاوتی است.

از طرف دیگر انسان دارای فطرت الهی است و خداوند زمینه های فهم هدایت های الهی و الهام خیر را در درون او قرار داده است و بلکه بالاتر همین فطرتی که در درون انسان گذاشته شده را خود دین دانسته است. همچنین ابزار دیگری به نام عقل به انسان داده شده است که در کنار حجتب ظاهری یعنی انبیاء یک حجت مستقلی شمرده شده و به آن حجت باطنی گفته شده است.
اینطور نیست که همه الهام های هدایت امتی صرفاً بر امام وارد شود مخصوصاً اگر امام معصوم هم نباشد؛ و یا حتی اگر امام معصوم هم باشد لزومی ندارد که این اتصال تکوینی خود را مدام مورد استعمال قرار دهد؛ لذا مشورتی که امام جامعه با امت می کند، مشورتی واقعی برای ارتقای فهم و گرفتن ایده هایی برای پیشبرد طرح الهی امام است؛ بله فهم هایی که در طرح راهبردی امام برای هدایت امت نباشد یا خلاف آن باشد قطعاً فهم های مصیبی نیست ولی امام برای تکمیل طرح خود لا اقل در بخش های ایده هایی برای عملیاتی کردن طرح به مشورت واقعی و به نیت فهم با امت نیاز دارد.

لذا در روایت هم داریم:
«وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ‏ جَهْمٍ قَالَ: قَالَ: كُنَّا عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع فَذَكَرَ أَبَاهُ ع فَقَالَ كَانَ عَقْلُهُ لَا تُوَازَنُ بِهِ الْعُقُولُ وَ رُبَّمَا شَاوَرَ الْأَسْوَدَ مِنْ سُودَانِهِ فَقِيلَ لَهُ تُشَاوِرُ مِثْلَ هَذَا فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى رُبَّمَا فَتَحَ عَلَى لِسَانِهِ قَالَ فَكَانُوا رُبَّمَا أَشَارُوا عَلَيْهِ بِالشَّيْ‏ءِ فَيَعْمَلُ بِهِ مِنَ الضَّيْعَةِ وَ الْبُسْتَانِ.»
وسائل الشيعة، ج‏12، ص: 45

همانطور که می بینیم امام رضا علیه السلام در مورد پدرشان موسی بن جعفر علیه السلام با وجود اینکه می فرمایند اینقدر عقلشان زیاد بود که قابل مقایسه با عقول دیگر نبود، ولی در عین حال می فرمایند که با غلام سیاه های خود هم مشورت می گرفت و اگر به او اعتراض می کردند نمی فرمود که می خواهم این غلامان را همراه کنم بلکه می فرمود که شاید خداوند گشایش را بر زبان این غلام سیاه جاری کند.

بله البته نوع دیگری از مشورت نیز وجود دارد که بعد از اینکه طرح و ایده امام نهایی است با درگیر کردن امت قصد همراه کردن آن هارا دارد، و البته این دو می تواند با هم جمع شود یعنی امام یک طرح کلی دارد که می خواهد امت را با آن همراه کند و آن ها را طرف مشورت قرار می دهد تا فهم های آن ها سطور عملیاتی آن طرح را مشخص کند و اساساً عملیاتی کردن آن طرح بر عهده خود این هاست لذا باید هم خودشان اصل طرح را بفهمند، هم راهکارهای عملیاتی کردن آن را خود استخراج کنند و هم خودشان آن را اجرا کنند.
لَقَدْ أَرْسَلْنٰا رُسُلَنٰا بِالْبَيِّنٰاتِ وَ أَنْزَلْنٰا مَعَهُمُ اَلْكِتٰابَ وَ اَلْمِيزٰانَ لِيَقُومَ اَلنّٰاسُ بِالْقِسْطِ ﴿الحديد، 25﴾

لازم‌الاتّباع بودن «امرالله» و مشورتي بودن «امرالناس»

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_ابراهیم_رضوی
#یادداشت_15
#جلسه_350

💠 لازم‌الاتّباع بودن «امرالله» و مشورتي بودن «امرالناس»💠

🔸آیت الله جوادی آملی در ذیل آیۀ 36-36 سورۀ احزاب، می فرمایند: قضاي الهي دو قسم است يك قضاي تكويني است كه تخلّف‌پذير نيست ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾ [10] آن قضاي تكويني است كه «لا مردَّ له» [11] اما قضاي تشريعي اين قضاي تشريعي يك وقت مربوط به احكام فقهي است نظير نماز و روزه و امثال ذلك يك وقت مسائل سياسي و اجتماعي و اداره جامعه است در اين بخش از آيات كه فرمود: ﴿إِذَا قَضَي اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً﴾ كه مفرد آورد ظاهراً ناظر به اين است كه اگر به دستور خداي سبحان وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه ولايت او ثابت شده است ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ﴾ [12] دستوري دادند هيچ كس حق ندارد بگويد من مختارم مي‌خواهم عمل بكنم مي‌خواهم عمل نكنم ﴿إِذَا قَضَي اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً﴾ اين امر را خداي سبحان فرمود لازم‌الاتّباع است اين امر جزء امرالله نيست امرالله همان احكام الهي است امرالله نظير صوم و صلات ديگر جا براي مشورت و امثال ذلك نيست اما امرِ مردمي مسائل سياسي مسائل اجتماعي مسائل اقتصادي مسائل فرهنگي آن مسائل عمومي اينها جزء امرالناس است در سورهٴ مباركهٴ «شوري» فرمود احكام كه ديگر جا براي مشورت نيست احكام, امرالله است نه امرالناس اما وقتي مسائل مردمي شد كيفيت اداره كشور شد كيفيت اداره شهر شد مي‌شود امرالناس فرمود: ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ﴾ [13] نه «امر الله شوري بينهم» احكام خدا با مشورت مردم حل نمي‌شود احكام خدا به دستور خدا حل مي‌شود اما كيفيت اداره شهر كدام خيابان يك طرفه بشود كدام خيابان دو طرفه بشود كشور به طرف صنعتي برود يا كشور به طرف كشاورزي برود اينها جزء امور مردم است كه با مشورت بايد حل كنند پس ما يك امرالله داريم كه اين با مشورت نيست يك امرالناس داريم كه اين با مشورت است مي‌شود ﴿أَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ﴾.
https://www.eshia.ir/Feqh/Archive/text/javadi/tafsir/91/920209/%3D%22%D8%A3%D9%8E%D9%85%D9%92%D8%B1%D9%8F%D9%87%D9%8F%D9%85%D9%92%20%D8%B4%D9%8F%D9%88%D8%B1%DB%8C%20%D8%A8%D9%8E%DB%8C%D9%92%D9%86%D9%8E%D9%87%D9%8F%D9%85%D9%92%22

🔸نتایج فرمایشات آیت الله جوادی:
1- عدم اختیار و آزادی انسان در برابر حکم خداوند
2- امور سیاسی، اجتماعی و حکمرانی، به مردم و عقول آنها واگذار شده است.
3- اموری که به مردم واگذار شده(امرالناس)، قابل مشورت است.

🔸سوالات:
1- آیا امرالناس یعنی امور سیاسی اجتماعی و حکمرانی؟
آیا این نظریه مقابل نظریه فقه نظامات اجتماعی است؟
2- آیا تصمیم هایی که در امور سیاسی اجتماعی با مشورت بدست می آید، اینها حکم الله نیستند؟
3- اگر کسی امور سیاسی اجتماعی را هم حکم الله بداند، در این صورت جایگاه مشورت چه می شود؟

این بحث، همان بحث نسبت ولایت و مردم، نسبت تبعیت مردم از ولی و مشورت ولی با مردم است که به نظر می رسد نظریه دادن در این مسأله، بسیار سخت و حساس است. این مسأله حل نشده و دارای ابهامات زیادی است.

فرق ضرر با ضرار از جهت لغوی و اصطلاحی چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مجتبی_امیری
#یادداشت_9
#جلسه_350

✅فرق ضرر با ضرار از جهت لغوی و اصطلاحی چیست؟

🌿یکی از روش های مهم در تبیین و طرح مسائل این است که قبل از ورود به بحث الفاظ از جهت لغوی و اصطلاحی بررسی شوند تا در ادامه دچار ابهام نشویم و در واقع با یک فهم مشترک نسبت به آن موضوع بحث نماییم.

🍀از جهت لغوی برای ضرر در کتب لغوی معانی مختلفی درج شده است:
۱- صحاح اللغه ضرر را خلاف نفع می‌داند.
۲- صاحب قاموس علاوه بر آن، معنای سوء حال را هم آورده است.
۳- نهایه ابن اثیر و مجمع البحرین ضرر را نقص در حق دانسته‌اند.
۴- مصباح المنیر ضرر را به معنای عمل ناپسند نسبت به یک شخص یا نقص در اعیان می‌گیرد.
۵- در مفردات راغب اصفهانی ، ضرر به سوء حال معنا شده، اعم از سوء حال نفس به خاطر قلت علم و فضل یا سوء حال بدن به خاطر فقدان عضوی از اعضا و یا به خاطر قلت مال و آبرو .

🍀کلمه «ضرار» نیز دارای معانی مختلفی است. ضرار بر وزن فعال مصدر باب مفاعله است. باب مفاعله دلالت بر اعمال طرفینی می‌کند. پس ضرار که مصدر باب مفاعله است مبین امکان ورود ضرر بر دو جانب است، بر خلاف «ضرر» که همیشه از یک طرف علیه طرف دیگر وارد می‌شود. با توجه به قید طرفینی بودن، برای ضرار معانی مختلفی پیشنهاد شده است:
معنای اول ضرار، مجازات بر ضرری است که از جانب دیگری به انسان می‌رسد و معنای دوم، ضرر رساندن متقابل دو نفر است به یکدیگر.
قول سوم این است که ضرر در مواردی است که شخصی به دیگری ضرر می‌رساند تا خودش منتفع گردد و ضرار در موردی است که با ضرر رسانیدن به دیگری، نفعی عاید شخص نشود.
بنابر قول چهارم ضرر و ضرار دارای معنای واحد هستند. این چهار معنا در نهایه ابن اثیر هم دیده می‌شود.
صاحب قاموس ، معنای پنجمی برای ضرار آورده و آن را معادل « ضیق » گرفته است.
در معنای ششم، ضرار به معنای اضرار عمدی و ضرر مشتمل بر اضرار عمدی و غیر عمدی است و چنانچه در مقابل هم قرار گیرند، ضرر، زیان زدن غیر ارادی است و ضرار، زیان زدن ارادی. مرحوم محقق نایینی ظاهرا این معنا را پذیرفته است.

🍀اختلاف نظر بین اهل لغت، به علت استعمالات مختلف کلمه ضرر امری طبیعی است، ولی این اختلاف به فقه نیز سرایت کرده و موجب اختلاف آرای فقهی شده است.

⬅️امام خمینی در کتاب الرسائل ،در تحت عنوان فوق، فرق بین ضرر و ضرار را چنین بیان کرده است:غالب استعمالات ضرر و مشتقات آن مالی یا نفسی است، ولی کاربرد ضرار و مشتقاتش در تضییق، اهمال، حرج، سختی و کلفت شایع و رایج است. پس ضرار به معنای اخیر غلبه دارد. در قرآن مجید هم هر جا کلمه ضرر استعمال شده به معنای ضرر مالی و جانی آمده است؛ ولی هر جا کلمه ضرار آمده به معنای تضییق و ایصال حرج است؛ مانند آیه شریفه «لا تضار والدة بولدها» و آیه نازل در خصوص مسجد ضرار :«و الذین اتخذوا مسجدا ضرارا و کفرا و تفریقا بین المؤمنین و ارصادا لمن حارب الله و رسوله من قبل و لیحلفن ان اردنا الا الحسنی و الله یشهد انهم لکاذبون». (آنانکه برگرفتند مسجدی تا بیازارند و کفر بورزند و میان مؤمنان جدایی افکنند، کمینگاهی برای آنان که با خدا و پیغمبرش نبرد کردند از پیش و همانا سوگند خوردند نخواستیم جز نیکوکاری و خدا گواه است که آنان دروغگویانند).

@mojtaba_amiri

گفتمان جامع انسانی

#یادداشت
#یادداشت_89
#مشخصات_اسلام
#جلسه_350
#سعید_خورشیدی
#شورا
#گفتمان_جامع_انسانی
شور و مشورت نوعی پیوند است. پیوند در یک فضای مشترک شکل میگیرد. به همین خاطر است که در عرف اجتماع و همچنین در تاریخ ، معمولا افرادی که در یک فضای معرفتی مشترک تنفس میکنند ، برای کشف چگونگی و نه برای کشف هستی، به مشورت می نشینند. این فضای مشترک را میتوان از فضای یک خانواده تا فضای یک مکتب فکری تا فضای یک مذهب و حتی بالاتر از این نیز تصور نمود. اساسا هر جا اشتراکی متصور است، ذیل همان اشتراک و در مسیر رفع تفاوت درباره چگونگی، شور و مشورت ممکن است !
اما اگر گفتگو بین دو فضای متفاوت از جهتی که متفاوت هستند ( و نه ذیل اشتراکات ) شکل بگیرد، دیگر مشورت نیست و به جدل شبیه تر است.
قرآن میفرماید : قُلْ يا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلي‏ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ

مشورت یعنی…

#یادداشت
#یادداشت_90
#مشخصات_اسلام
#جلسه_350
#سعید_خورشیدی
#شورا

مشورت یعنی…
مشورت با دیگران در یک “کار” یعنی آن ها را در این کار سهیم دانستن ! یعنی اراده دیگران را در این “فعل” دخالت دادن !
یا به عبارت بهتر یعنی اراده خود را با اراده دیگری آمیختن و یکی کردن !
به همین خاطر از مشورت کردن با افراد خودرای منع کرده اند ، چون نقض غرض میکند و اراده طرف مقابل را به کلی کنار میزند.
امام صادق (ع) میفرمایند : لاتَشِرْ عَلَی الْمُسْتَبِدِّ بِرَایِهِ !

چرا مشورت میکنیم ؟
چرا باید اراده دیگری را در امری که در دست داریم دخیل کنیم ؟
1- جهل
مشورت ممکن است از سر ناچاری خودمان باشد ! به این معنا که واقعا خود را نیازمند به مشورت گرفتن بدانیم تا در کاری که پیش رو داریم، درست را از نادرست تشخیص بدهیم. یا در امری حکومتی روش درستی که نمیدانیم را تشخیص بدهیم و به پیش برویم !
2- تربیت
ممکن است طرف مقابل را نیازمند ببینیم به اینکه با او مشورت بشود ! ملنند پدری که برای تقویت اراده فرزند نوجوان در برخی امور خانواده اراده او را از طریق مشورت دخیل میکند تا اراده اش را تقویت کند و … یا مانند حاکمی که رشد زیردستانش برای او مهم است و از طریق مشورت گرفتن با آنها ، رشد اراده را به آنها هدیه میکند !
3- ادای تکلیف
تصویر این مورد با دو مورد بالا متفاوت است !
باید فضایی را تصور کنیم که “کار” عده ای از انسان ها در دست یک فرد قرار دارد !
به این معنا که یک فرد میتواند در امور افراد بسیاری، اعمال اراده کند و بلحاظ هستی شناختی اختیار آن را دارد که اراده خود آن افراد را هم دخیل بکند یا نکند !
اینجا شاید بتوان گفت تکلیف حاکم این است که از طریق مشورت، اراده مردم را بیاورد و در حاکمیت دخیل کند.
باز هم شاید مشورت گرفتن اهل بیت (ع) از باب حاکمیت ایشان بوده و در امور جمعی میخواسته اند اراده جمعی را دخیل کنند و این را وظیفه حاکم میدانسته اند.
امیرالمومنین در نامه 50 نهج البلاغه میفرمایند حق امیران لشگر بر من این است که بدون لحاظ انان تصمیمی نگیرم !
اَلا و اِنَّ لکم عندى … و لا اَطوى دونکم امراً اِلا فی حکم
البته این معنا با دموکراسی متفاهم در کشور ما متفاوت است. مشورت معنایی نیست که در آن مشورت کننده ، مقهور مشورت دهنده شود !
باز هم امیرالمومنین زمانی که مجموعه ای از بزرگان از جمله ابن عباس به ایشان پیشنهاد نصب معاویه و طلحه و زبیر در چند منصب ، در جهت برقراری صلح را دادند ، ضمن اشاره به اینکه آنان حق دارند مشورت بدهند و اراده شان را دخیل کنند، به حق خودشان هم اشاره میکنند و میفرمایند :
لک ان تشیر علىّ و اَرى فاِنْ عصیتُک فاَطِعْنى