✨عقیده
/0 دیدگاه /در روح توحید نفی عبودیت غیر خدا, فلسفه کلام انقلابی, یادداشتها /توسط محمد حسن زاده«قرآن مکی در تمام سیزده سال از یک موضوع سخن میگفت، منتها با شیوه های گوناگون. قرآن مکی می خواست اولین و بزرگترین و اساسی ترین قضیه یعنی قضیه عقیده را در چارچوب قاعده بنیادی آن یعنی الوهیت و عبودیت و پیوند های آن دو معالجه کند.»
معالم الطریق
سید قطب معتقد است که ورود اسلام به جامعه جاهلی و اندیشه اصلاحی اسلام بر اساس اصلاح عقیده بوده است و با اصلاح عقاید جامعه تمامی اصلاحات بعدی را نیز رقم زده است. اصلاح عقیده را نیز از زیر بنایی ترین و اساسی ترین عقیده یعنی توحید آغاز کرده است.
به علاوه اینکه سید قطب مسئله عقیده را با اوصاف « اولین» «بزرگترین» و «اساسی ترین» قضیه یاد میکند و این نشان از اهمیت «عقیده» در نظر این متفکر بزرگ جهان اسلام دارد.
این مطالب را صرفا به عنوان مویدی برای اهمیت عقیده در تفکر اصلاحی اسلام و اهمیت کار کلامی آوردم.
دانش های عقیم در اندیشه اجتماعی
/0 دیدگاه /در فلسفه کلام انقلابی /توسط محمدهادی جوهریبسم الله الرحمن الرحیم
- دانش ها پشتیبان اندیشه ها می باشند. فلذا اندیشه ها سوار بر دانش ها به نگاه به مسئله های اجتماعی، سعی در امتداد علم ها و ایده پردازی نوین دارند.
- اما اگر دانشی بر پایه نگاه و رویکرد فردی بنا نهاده شده باشد و جامعه در آن لحاظ نشده باشد آیا می توان از دل آن دانش، اندیشه های اجتماعی را تولید کرد؟
- دانشی که تمام ساخت و چهارچوبش بر اساس رویکرد فردی می باشد و توجه ای به اجتماع و ماهیت جامعه نمی کند، چگونه می تواند پشتیبان اندیشه ای باشد که تمام دغدغه اش مسائل اجتماع و جامعه است؟
- دانش ها و تراث حوزوی متاسفانه بر اساس رویکرد و نگاه فردی نگاشته شده است فلذا پشتیبانی این دانش ها از اندیشه های اجتماعی سخت می شود.
- فلذا وقتی براساس این دانش ها به سراغ اندیشه های اجتماعی می رویم، نهایت فرد در اجتماع لحاظ می شود و سعی می شود حقوقی و تکالیفی که فرد نسبت به روابط اجتماعی خود دارد را در نظر بگیرد.
- اما مسئله ای که در نگاه اجتماعی به شدت مورد اهمیت می باشد توجه به جامعه و ساز و کار حکمرانی می باشد. چیزی که در رویکرد و نگاه قبلی مورد توجه نبوده است.
- در اندیشه اجتماعی اصیل باید جامعه به هی جامعه مورد توجه قرار گیرد و برای آن هویتی مستقل در نظر گرفته شود و دارای اثر پنداشته شود. جامعه و سازه های اجتماعی آن به شدت در فرهنگ و هویت مردم و جامعه نقش دارند و اگر آن ها در اندیشه اجتماعی لحاظ نشود، باید معترف به ناکارآمد بودن آن اندیشه اجتماعی بود.
- با این تحلیل، دانش های حوزوی خصوصا کلام، تا چه میزان توانایی پشتیبانی از اندیشه دینی مردم را دارا هستند؟
اصلاح زندگی، خطایی راهبردی
/0 دیدگاه /در فلسفه کلام انقلابی /توسط محمدهادی جوهریبسم الله الرحمن الرحیم
- ساخت یک تمدن اسلامی دارای پنج مرحله می باشد: انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه اسلامی و در آخر تحقق تمدن اسلامی.
- جمهوری اسلامی ایران در حال حاضر در مرحله دولت سازی قرار دارد و این سبب می شود که تمام تمرکز طرح ها و ایده های اصلاحی در راستای تحقق دولت اسلامی قرار گیرد.
- سوالی که وجود دارد این است که دست گذاشتن بر روی زندگی و اصلاح آن به عنوان یک ایده اصلاحی تا چه میزان موقف فعلی جمهوری اسلامی که قرار گرفتن در مرحله دولت سازی است را لحاظ کرده است؟
- یکی از انتقاد های جدی به مسئله زندگی و اصلاح آن در موقف فعلی جمهوری اسلامی عدم توجه این ایده به مرحله دولت سازی است. مقوله زندگی، کلان مسئله مرحله جامعه سازی می باشد و تا دولت سازی محقق نشود امکان تحقق جامعه اسلامی به نحو صحیح وجود ندارد.
- در مرحله دولت سازی، توجه به ساختار های اجتماعی و ساز و کار حکمرانی به شدت مهم هست و اساسا در این مرحله باید یک سازه حکمرانی نوین طراحی شود.
- اما آیا اصلاح زندگی توانایی این کار دارد؟ اصلاح زندگی دغدغه اصلی اش بر روی زیست مردم می باشد. اما در مرحله دولت سازی دغدغه ما بر زیست دولت و نحوه اداره جامعه است.
- این تقریر از زندگی و اصلاح آن، به نظر یک خطا راهبردی در پیشبرد جمهوری اسلامی می باشد. مگر آن که بتوان تقریر ویژه ای از آن داشت تا نسبت خود را با مرحله دولت سازی مشخص کند و بتواند در تحقق سازه حکمرانی اسلامی نقشی ایفا کند.
متکلم انقلابی معمار بنای باشکوه روشنفکری دینی
/0 دیدگاه /در فلسفه کلام انقلابی, یادداشتها /توسط سیدمصطفی مدرسکلام انقلابی در افق روشنفکری دینی حضور دارد. یکی از بهترین تعابیر در تبیین افق روشنفکری دینی تعابیری است که دکتر علی شریعتی داشته است:
دکتر شریعتی در بیان رسالت روشنفکر به موضوعی اشاره میکند که برای ما مهم است :
«روشنفکر رسالتش رهبری کردن سیاسی جامعه نیست، رسالت روشنفکر خودآگاهی دادن به متن جامعه است، فقط و فقط همین و دیگر هیچ. اگر روشنفکر بتواند به متن جامعه خودآگاهی بدهد، از متن جامعه قهرمانانی برخواهند خواست که لیاقت رهبری کردن خود روشنفکر را هم دارند. و تا وقتی که از متن مردم قهرمان نمیزاید؛ روشنفکر وجود دارد.»(چه باید کرد؟؛ صفحه 499)
جالبتر تعریف قابل تأملی است که برای روشنفکر دارد :
«تو کجای تاریخ قرار گرفته ای؟ اگر این را بفهمی روشنفکری. و میبینیم بسیار کمند که این را دقیقا بتوانند ارزیابی کنند و نیز در چه جایی؟ در چه جایی یعنی چه؟ یعنی در جامعه خودت در میان قطبهای مختلف و جهتهای مختلف دشمنها، دوستها، بالاها، پایینها، در تمام این خطوطی که به تو میپیوندد چه وضعی دارد چه جایگاهی داری؟ این را همه میفهمند ؟ … بسیار کمند کسانی که بدانند کجا قرار دارند … .
روشنفکر در یک کلمه کسی است که نسبت به “وضع انسانی” خودش درزمان و مکان تاریخی و اجتماعیای که در آن است خودآگاهی دارد و این ” خودآگاهی ” جبراً و ضرورتاً به او احساس یک مسئولیت بخشیده است.»(دکتر علی شریعتی، چه باید کرد؟، صفحه 255)
تأکید بر خودآگاهی و مأموریت و مسئولیت توجه دادن به خویشتن خویش از نقاط برجسته ای هست که ایشان در تعریف روشنفکر دارد.
اما تلاش ایشان بدینجا ختم نمی شود ایشان از علم هدایت و بعثت و نبوتی که فلسفه اش ذهنیت سازی است برای توضیح روشنفکری سخن می گوید:
«روشنفکر ـ به معنای مطلق ـ «خدا گونهای» است در «جهان» و «پیامبر گونهای» است در «جامعه» و «امام گونهای» است در تاریخ!
روشنفکری نه فلسفه است نه علم نه فقه و نه ادب و هنر بلکه در یک کلمه «علم هدایت» است و نوعی «نبوت» که نه چون فلسفه ذهنیتسازی است و نه چون علم، نقش صورت اشیاء و روابطشان است در ذهن، آنچنان که هستند بلکه علم «شدن» است و خبر دادن از «راه» که از «خودآگاهی وجودی» آدمی سرچشمه می گیرد و بنابراین در ذات خود « دعوت» را به همراه دارد و بنابراین « مسئولیت » را !» (مجموعه آثار شریعتی، ج20، ص457)
در جای دیگر ایشان روشنفکر را بر کرانه های آگاهی و فهم تصویر می کند:
«روشنفکر عبارت است یک انسان آگاه نسبت به نا هنجاریهای اجتماعی ،آگاه به عوامل درست این تضاد و ناهنجاری، آگاه نسبت به نیاز این قرن و این نسل و مسئول در ارائه راه نجات جامعه از این وضع ناهنجار محکوم و تعیین راه حل و ایده آلهای مشترک برای جامعه و بخشیدن یک عشق و ایمان مشترک جوشان به مردم که در متن سرد و منجمد اجتماع منحط سنتیش، حرکت ایجاد کند و آگاهی و خودآگاهی خویش را به مردمش منتقل نماید و در یک کلمه برای جامعهاش پیغمبری کند، ادامه دهندۀ راه پیامبران تاریخ که ایجاد عشق و ایمان و هدف و حرکت بود برای «هدایت و عدالت» ، زبانش متناسب با این زمان و راههایش متناسب با این نا هنجاری ها و سرمایه اش متناسب با این فرهنگ [باشد].» (مجموعه آثار شریعتی، ج20، ص367)
نسبت اندیشه و دانش با نظر به زیست تاریخی انسان
/0 دیدگاه /در فلسفه کلام انقلابی, یادداشتها /توسط سیدمصطفی مدرساگر به ابتدای تاریخ حیات بشر نظر بیاندازیم متوجه خواهیم شد آن زمان دانشی وجود نداشته است. اما آیا این مسئله بدین معناست که انسان فاقد حیث معرفتی بوده است خیر! انسان یک موجود شعوری ارادی است که حیات خویش را با همین حیث تدبیر می کند.
انسان با اندیشه پا بر روی زمین گذاشت و اکنون که در این مختصات تاریخی به تاریخ حیات بشر نظر می اندازیم می بینیم انسان سالها فکر و اندیشه خویش را منضبط کرده، بدان نظم و انضباط دانشی بخشیده و در ساز و کار آموزش عمومی در آورده است. به طور مثال انسان سالها مدیریت میکرده است پیش از آنکه دانش مدیریت پدید آمده باشد. انسان از دیر زمان دانش های خود را مدیریت می کرده است پیش از آنکه دانش مدیریت دانش وجود داشته باشد.
اساسا زمانی میتوان گفت اندیشه از حیثیت اندیشه ای خود خارج شده است که در ساز و کار آموزش عمومی در آمده باشد. آموزش عمومی به اتکا و ابتنای دانش بنا گذاری شده است.
اندیشه آن زمانی میدان دار می شود که دانش ها از پاسخ به مسئله های مستحدثه و سوژه شده توسط انسان باز بمانند. به عبارت دیگر آنجایی که مرز شهر دانش تمام می شود اندیشه میدان دار میگردد تا مرز دانش را به پیش ببرد.
حفاظت شده: حلقه اندیشه کلامی و مواسات علمی
/برای نمایش یافتن دیدگاهها رمز عبور را بنویسید./در یادداشتها /توسط سیدمرتضی شرافتدر نقد غیر محتوایی سلسله یادداشت های یکی از برادران
/0 دیدگاه /در فلسفه کلام انقلابی /توسط میرزا علی کرانیبسم الله الرحمن الرحیم
در نقد تقریبا غیر محتوایی یادداشت های 24 تا 29 برادر سید ابراهیم رضوی.
یادداشت های شما را یک دور مطالعه کردم.
نکاتی به ذهن میرسد:
1- سیر کلی محتوا منطقی است، اینکه برای تعیین چیستی و جایگاه علم کلام انقلابی، تصویری از هندسه ی علوم پیدا کنیم و بعد توصیفی از کلام انقلابی داشته باشیم و بعد این توصیف را به آن هندسه عرضه کنیم و ببینیم در کجای آن هندسه میگنجد، این روال کاملا منطقی است.
2- متن در نسبت با فرصتی که خواسته شده تا برای یادداشت نوشتن تخصیص بدهیم، متن خوبی است و توقع وزانت های سخت گیرانه از آن داشتن توقع به جایی نیست، هرچند ظاهرا شما در مقام پدید آوردن یک متن وزین بوده اید و در صددش برآمده بودید.
3- اگر بخواهید این متن را یک متن منسجمِ قابل ارائه کنید قطعا نیازمند رسیدگی های مختلفی است، اولا نیازمند رسیدگی متنی است. متن هم بلحاظ ویرایشی و هم بلحاظ محتوایی دچار اشکالاتی هست. به عنوان مثال گاهی سیر مباحث دچار تشویش شده و این در یک متن قابل ارائه پذیرفتنی نیست.
4- باز هم اگر بخواهم برای ارتقاء متن از حیث دستیابی به هدفی که دنبال میکند نکاتی بگویم باید بگویم از جهت صحت و سقم ادعاهای مطرح شده، برخی محتواها جای دقت نظر بیشتری دارند، هم بعضا عبارات به کار برده شده دقیق نیستند و هم بعضا برداشت ها کامل نیستند. به عنوان مثال مطلبی از استاد فلاح نقل میشود ولی در توضیحش توضیحاتی که محتمل شمرده شده مطابق با توضیحاتی که خود استاد داده اند نیست و این مساله هدف شما که «بررسی جایگاه علم کلام انقلابی» هست را با چالش مواجه میکند و نهایتا مصیب واقع نخواهید شد.
تا اینجا فعلا همین.
“مطهری گفت: چیزی به نام اسلام انقلابی نداریم!” آنگاه که تفاهم دچار اختلال میشود
/0 دیدگاه /در فلسفه کلام انقلابی /توسط میرزا علی کرانیبسم الله الرحمن الرحیم
شاید تیتر بدی زده ام! ولی اشکال ندارد.
بنا به تجربه و در تعامل با برادران شریف و خوش فکر انقلابی مان که هم دستی بر آتش اندیشه و نظر دارند و هم دستی بر آتش اقدام و دغدغه های عینی و میدانی و …، بزنگاه های مختلفی را یافته ام که در آن ها تفاهم ها دچار اختلال میشود. تفاهم با چه کسانی؟ با اندیشمندان، و خصوصا اندیشمندان اصیل انقلابی!
نوعا این اختلال های تفاهمی در زمانی واقع میشوند که آن ها احساس میکنند آن چه از ناحیه ی این اندیشمند صادر میشود پاسخ مطلوب آن ها ناظر به دغدغه ی میدانی شان نیست. یک مثال سختگیرانه ی این داستان “مثلا” در جایی است که دغدغه ی عدالت (مثال دغدغه ی عدالت را از این باب میزنم که تصورش از باب شیوعش راحت تر است و الا هیچ اشاره ی خارجی و یا دلالت مفهومی ای مد نظرم نیست) وجود داشته باشد، و مثلا یک اندیشمند در مقام تبیین نماز برآید و آن را به گونه ای تقریر کند و یا توضیح دهد که از آن عدالت اجتماعی در نمی آید، یا حداقل مستقیما در نمی آید، در چنین جایی برداشت و تحلیل این اندیشمند از نماز مورد انتقاد قرار میگیرد و حتی ممکن است خود او، روش تحقیق او، کل اندیشه ی او، افق فهم او و … همگی به یکباره زیر سوال بروند.
نمونه های محتمل تر و غیر سختگیرانه تر هم وجود دارد مثلا در زمانی که آن اندیشمند اساسا در مورد یک پدیده ی محضا اجتماعی صحبت کند و در آن مساله هم حتی بروزی جدی ناظر به آن دغدغه ی محوریِ آن برادر اهل میدان وجود نداشته باشد، در چنین حالتی اتفاقی که پیش تر ذکر شد به راحتیِ هر چه تمام تر واقع خواهد شد و آن اندیشمند و نظریاتش متهم به اتهامات مختلفی ناظر به اختلال در فهم و … خواهند شد. نوعا چون این برادران متقی هم هستند رمی به نفوذی بودن و … نمیکنند و صرفا فهم را زیر سوال میبرند، در عین حالی که حاضرند پشت آن اندیشمند نماز هم بخوانند.
از طرفی بر عکس این مساله نیز ممکن است رخ دهد، یعنی برخی اندیشمندان نیز در واکنش به چنین مسائلی مخاطب خود را به التقاط یا عدم اصالت یا عدم عمق و .. متهم کنند.
اگر و تنها اگر، فرض این باشد که هر دو دسته ی اتهامات غلط هستند، چه ملاحظه ای در این بین وجود نداشته است که این تالیِ فاسد، واقع شده است؟
باید دانست که این تالیِ فاسد منجر به محرومیت هردوی اینها از افق فهم دیگری نیز خواهد شد.
رابطه زندگیگرایی با کلام انقلابی
/0 دیدگاه /در فلسفه کلام انقلابی /توسط حامد خواجهایدهی اصلاحی جامعه در دل زندگی است. برای اصلاح جامعه زندگی خود را باید اصلاح و آباد کنیم. قیام برای اصلاح جامعه در نهاد زندگی است. نمیتوان بدون توجه به زندگی خود به دنبال اصلاح باشیم. به تعبیری باید با یک زندگی عالی و ایدهآل الگو برای اصلاح جامعه درست کنیم. حضرت آقا در مراسم ششمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله) ۱۴خرداد۱۳۷۴ میفرمایند: «ملت ایران بداند: امروز بزرگترین تلاشها و جهادها در سطح جهان که از نظر خدای متعال در جهت تحکیم اسلام و پیام اسلام است، این است که ایرانِ اسلامی آباد و برکاتش آشکار شود. باید زندگی در این کشورْ مایه رشک ملتهای دیگر شود، تا بخواهند از آن درس بگیرند. این، عاملی است که دشمن را محکوم میکند.»
این جمله کلیدی «باید زندگی در این کشورْ مایه رشک ملتهای دیگر شود» را باید با دیدهی تامل نگریست. اگر این را به عنوان یک قاعده و فرمول از ایشان بپذیرم؛ در مرتبهی قبلتر آن باید گفت زیست در جامعه حزب اللهی مایه رشک جامعهی ایرانی شود. زندگی حزب اللهی آن قدر فاخر شود که آمال همهی مردم ایران این چنین زندگی شود و از آن الگو بگیرند.
برای ساختن چنین زندگی نیاز شدیدی به اندیشه دینی است که پشتیبانی آن را بر عهده داشته باشد. شدیدا نیاز است که به اندیشه دینی پشتیبان حیات دینی حزب اللهیها با به تعبیر بهتر انقلابی، رسیدگی شود و با این پشتیبانیها به آبادانی زندگی بپردازد. برای آنکه زندگی انقلابی الگو قرار گیرد نیاز است که این زندگی آنچنان آباد شود و ثمرات و برکاتش آشکار شود که مایه رشک دیگران شود؛ برای اینچنین آبادانی قطعا به یک پشتیبانی ویژه برای اندیشه دینی این انقلابی نیاز است.
از این رو است که اهمیت کلام انقلابی چند برابر میشود؛ این کلام انقلابی است که وظیفه پشتیبانی از اندیشه دینی زیست انقلابی را دارد؛ اگر این کلام نتواند به خوبی پشتبانیهای خود را انجام دهد، چگونه میتوان توقع آبادانی زیست انقلابی را داشت؟
تفاوت کلام انقلابی و الهیات کاربردی
/0 دیدگاه /در فلسفه کلام انقلابی, یادداشتها /توسط عقیل رضانسببرای فهم کلام انقلابی، فهمیدن تفاوت بدیلهای نزدیک به آن میتواند تأثیر زیادی داشته باشد. یکی از بدیلهای نزدیک به کلام انقلابی، الهیات کاربردی است.
در الهیات کاربردی کاربست بنیادهای نظری و لایهی بنیادین باورهای دینی وجود دارد، در این پویش تلاش میشود تا باورهای دینی به صورت عینی و کاربردی در پاسخ به سؤالها و نیازهای مخاطب عرضه شود. دغدغهاش این است که عقاید بنیادین به یک موقعیت عینی امتداد پیدا کنند، حالا یا به صورت عام در حوزههای تفصیلی حیات و یا به صورت خاص و تخصصی در حوزههای خاص. به عبارت دیگر الهیات کاربردی میخواهد الگو یا مدل مفهومی در پاسخ به سؤال مشخص یا نیاز عینی را ارائه دهد.
با نیا توصیفات از الهیات کاربردی سؤال میشود که تفاوت الهیات کاربردی با کلام انقلابی چیست؟ کلام انقلابی هم دغدغهی اندیشهی همراه فرد و جامعه را دارد و میخواهد باورهای او یک حرکت عمیق انقلابی در او ایجاد کند، میخواهد که پشتیبان معرفتی حیات انقلابی که در افق تمدنی است قرار بگیرد. کلام انقلابی میخواهد مبانی باورهای دینی را به سمت یک بندگی گستردهی دینی (انقلاب اسلامی) بکشاند.
برای فهم تفاوت کلام انقلابی و الهیات کاربردی از دو زاویه میشود بحث را بررسی کرد: 1. زاویه دانشی 2. زاویه اندیشهای
زاویه دانشی
واقع این است که در بحث لایههای دانش کلام در لایهی بنیادین قرار میگیرد و الهیات کاربردی در لایهی کاربردی؛ اگر روی کلام انقلابی تأکید کنیم، کلام انقلابی در لایهی دانشهای بنیادین جهتدار قرار دارد و الهیات کاربردی در لایه کاربردی دانش قرار میگیرد.
این بحث را در یادداشتی با عنوان « جایگاه کلام انقلابی در لایههای دانش»[1] پرداختم که به آن مراجعه شود.
زاویه اندیشهای
در زاویه بررسی دیگر باید گفت که اساساً دغدغهی متکلم با دغدغهی الهیاتی (فرد الهیاتی) متفاوت است؛ متکلم خود را در افق اندیشهای تعریف کرده است، حال آنکه الهیاتی خود را در افق دانشی قرار داده است.
اگر تفاوت بین مفادهای معرفتی و گفتمانی که هر دو در افق ارائه باورها و عقاید اسلامی قرار دارند روشن نباشد، نمیتوان تفاوت بین کلام انقلابی و الهیات کاربردی را به درستی متوجه شد.
مفاد معرفتی دغدغهاش صرف حقیقت است، اینکه متن واقعیت چیست ولو فقط دغدغهی شخص من باشد و به درد هیچ شخص دیگری نخورد، یا ولو اینکه فقط شخص من بفهمم و هیچ شخص دیگری امکانات فهمش را الان نداشته باشد، افق دانشی در این افق قرار دارد. دانشمند دنبال کشف و فهم متن واقعیت است، و تلاش میکند با همه ابزارها و امکانات فهم حرفهای که دارد ته قصه را در بیاورد.
اما مفاد گفتمانی دغدغهی دیگری است، در اینجا دنبال این هستیم که طعام معرفتی این فرد یا جامعهای که مخاطب من هست الان چیست. اگر بخواهیم به این فرد یا جامعه مورد نظر یک ارتقای معرفتی بدهم، الان باید روی چه باورهایی تأکید کنم، بعد از مشخص شدن این، حالا نوبت به این میرسد که این باورها را در چه سطحی باید به او بدهم. این افق یک افق اندیشمندانه است، شما به عنوان متکلم موظف هستی که اندیشه دینی همراه مردم که هویت او را تشکیل داده است و طعام او برای زیست انقلابی او را فراهم آورده است را پشتیبانی کنی.
با این توضیح باید گفت که تفاوت اصلی و جدی کلام انقلابی و الهیات کاربردی در این است که الهیات کاربردی در افق دانشی بسته شده و دغدغهاش امتداد بنیانهای فکر اسلامی به عرصههای کاربردی و عینی است؛ اما کلام انقلابی اساساً در افق اندیشهای بسته است و دغدغهاش تأمین اندیشه همراه و طعام معرفتی پشتیبانی کننده از زندگی انقلابی است.
[1] https://andishekalami.ir/2815/
عقیل رضانسب
#یادداشت_315
واقعیت از حدی غلیظ تر شود فقه گم می شود
/0 دیدگاه /در فلسفه کلام انقلابی, یادداشتها /توسط عقیل رضانسبدر کلام انقلابی بین دو مفاد با هم تفکیک میکنیم، مفاد معرفتی و مفاد گفتمانی، مفاد معرفتی دغدغهاش صرف حقیقت است، اینکه متن واقعیت چیست ولو فقط دغدغهی شخص من باشد و به درد هیچ شخص دیگری نخورد، یا ولو اینکه فقط شخص من بفهمم و هیچ شخص دیگری امکانات فهمش را الان نداشته باشد، افق دانشی در این افق قرار دارد. دانشمند دنبال کشف و فهم متن واقعیت است، و تلاش میکند با همه ابزارها و امکانات فهم حرفهای که دارد ته قصه را در بیاورد.
اما مفاد گفتمانی دغدغهی دیگری است، در اینجا دنبال این هستیم که طعام معرفتی این فرد یا جامعهای که مخاطب من هست الان چیست. اگر بخواهیم به این فرد یا جامعه مورد نظر یک ارتقای معرفتی بدهم، الان باید روی چه باورهایی تأکید کنم، بعد از مشخص شدن این، حالا نوبت به این میرسد که این باورها را در چه سطحی باید به او بدهم؟ هم اینکه چه سطحی از باورها برای کنش او کافی است و بیش از آن ممکن است برای او دستوپاگیر شود، هم اینکه از یک سطحی عمیقتر را ممکن است مخاطب توان فهمش را نداشته باشد، و ارائهی لایهی عمیقتر برای او مضر هم باشد.
واقع این است که سطح فهم مردم عادی نسبت به برخی لایههای عمیق معارف دینی آمادگی ندارد و وقتی حقیقت با یک غلظتهایی به مردم عادی عرضه شود اتفاقی که میافتد این است که جامعه شریعت را گم میکند. این نکته اینقدر جدی بوده که همیشه در طول تاریخ در عرفان اسلامی جریانهای انحرافی و صوفی مسلک درست کرده است، جریانهای انحرافی عرفانی همه در این نکته مشترک بودند که شریعت را فدای حقیقت میکردند، یعنی ادعایشان این بود که به عمقهایی از فهم حقیقت و نائل شدن به حقیقت که رسیدند، دیگر شریعت نیاز نیست، شریعت نردبانی است برای صعود به حقیقت، حال که من به حقیقت صعود کردم که نباید دائماً این نردبان را به دوش بکشم! و امثال این جملات!
متکلم به معنایی که در کلام انقلابی میگوییم باید اندیشه همراه مردم را تأمین کند، یعنی آن میزان از باورهای اسلامی متناسب با موقعیتی که او دارد و متأثر از موقعیتی که او دارد؛ و مال او شده است نه صرفاً یک سری اطلاعات و مطالبی که میداند، بلکه به اندیشهی خود او تبدیل شده است. به عبارت دیگر متکلم کارش این است که طعام معرفتی ارائه دهد، طعامی که هویت فرد و جامعه را میسازد؛ حال اگر این متکلم با گم کردن وظیفهی خود احساس کند که باید همه حقایق را بدون لایهبندی به مخاطب ارائه دهد، ممکن است همان بلایی که سر جریانهای انحرافی عرفانی میافتد سر جامعه هم بیاید، یعنی جامعه حقایق غیر مرتبط با نیاز خود را، یا حقایق در سطحی عمیقتر از توان درک و فهم خود را دریافت کند، و فقه را گم کند!
این خطر جدی است که فقه در این صحنه گم شود و جامعه مخاطب شروع کند رفتارهای خلاف شریعت یا لااقل بی تفاوت نسبت به شریعت از خود بروز دهد.
پس باید متکلم متوجه وظیفه خود باشد و بداند که او بناست مفاد گفتمانی برای جامعهی مخاطب هدیه ببرد و با تمرکز بر لایهی معارف، هر چه معرفت هست را نخواهد که به خورد جامعه بدهد.
عقیل رضانسب
#یادداشت_314
جایگاه اندیشه در حوزه
/0 دیدگاه /در فلسفه کلام انقلابی /توسط محمدمهدی اعلاییدر حوزه علمیه اصلا جایی برای بررسی اندیشه طلاب و اصلاح و ارتقای آن تعریف نشده و فقط علم و دانش به رسمیت شناخته می شود.
از اولین روزی که طلبه وارد حوزه می شود، او را با صرف و نحو سرگرم می کنیم و پس از آن نیز، منطق و فقه و اصول و کلام و فلسفه و …اما در حین آموختن این دانش های لازم و ضروری، برای نظام تعلیم و تربیت حوزه اهمیتی ندارد که طلبه چگونه می اندیشد؟ اگر هم به آن پرداخته شود، به عنوان حاشیه ای بر کلاس های علمی و با اهمیت درجه دوم به آن می پردازیم.
درحالیکه آنچه به عنوان خروجی طلبه به جامعه سرایت می کند، اندیشه طلبه است؛ نه دانش او. دانش، مربوط به فضاهای علمی حوزه است؛ اما موضع گیری ها، سخنرانی ها و سایر بروندادهای طلاب، بر اساس اندیشه های آنهاست.
حتی نحوه مواجهه با علوم حوزوی هم، متأثر از اندیشه طلبه است. اینکه به فقه با نگاه سنتی نگاه می کند، یا اینکه سعی می کند فقه را با نگاه تمدنی قرائت می کند. یا اینکه به دنبال امتداد فلسفه است یا چنین رسالتی را متوجه این دانش نمی بیند؟ و اگر می بیند، به چه صورت؟ و …
فارغ از اینکه اندیشه به صورت تخصصی شناخته نشده، با تعاریف سطحی تر نیز، اهمیت آن درک نشده و به آن پرداخته نمی شود، جایی برای ارتقای اندیشه طلبه در نظر گرفته نشده و لذا، عموماً طلاب از سطح اندیشه ایِ راقی و غنی ای برخوردار نیستند.
تاکید حضرت آقا بر آثار شهید مطهری، علامه مصباح و سایر اندیشمندان نیز، از این جهت بوده است؛ این موضوع تا جایی در اندیشه ایشان اهمیت دارد، که حتی می فرمایند باید برای تفکر (اندیشه ورزی) نیز، استاد فکر داشته باشیم. اما وقتی تنها مسئله مهم، سطح علم و دانش طلبه است و نه سطح اندیشه و فکر او، حتی با وجود برنامه هایی مثل طرح ولایت، بینش مطهر و … همچنان آن تأثیر و رشد اندیشه ای که باید، دیده نمی شود.
حفاظت شده: ویژگی های اندیشه ی دینی مردم
/برای نمایش یافتن دیدگاهها رمز عبور را بنویسید./در فلسفه کلام انقلابی /توسط حسین علیمردانیمانع ارتباطگیری با کلام
/0 دیدگاه /در فلسفه کلام انقلابی /توسط حامد خواجهچند چیز هست که از ارکان و پایههای کلام است و تصویری که از آنها داریم نارسا و مبهم است. این نارسایی و ابهام باعث میشود که کلام را اخذ نکنیم و نفهمیم که چه میگوید و تصور صحیحی از آن نداشته باشیم. مانند گفتمان و مفاد گفتمانی که فهم و شناسایی آن کار هر کسی نیست.
ازجمله این موارد اندیشه است. اندیشه را نشناختهایم و لذا اهمیت و جایگاه و نقش آن را باور نداریم. تعریف اندیشه برایمان نارسا است و حیطه آن خیلی کم برگ و بار است و لذا امکان تعامل با اندیشمندان و درک رهیافتهایشان را نداریم؛ در واقع به خاطر نارسایی در تصویر اندیشه، توان توصیف و حتی ارتباطگیری با کلام را نداریم.
شاید بتوان گفت اینکه در یک مقطعی کلام از مسیر کار اصلی خود که پرداختن به اندیشه بود خارج شد، به خاطر نشناختن اندیشه بود و اگر اندیشه به خوبی شناخته شود، امید هست که کلام به ریل اصلی خود بازگردد و دوباره به اندیشهها بپردازد. لذا لازم است که اندیشه را هم در کنار دانش به عنوان یک لایه معرفتی، به رسمیت بشناسیم و برای برجسته کردن جایگاه آن تلاش کنیم.
تمثیلی در باب نوع نقش آفرینی متکلم در اصلاح اندیشه ی جامعه
/1 دیدگاه/در فلسفه کلام انقلابی /توسط محمد صحراییبا شنیدن توصیفات حضرت استاد فلاح در تبیین نقش اندیشه و جایگاه متکلم همواره این نکته به ذهنم متبادر میشود که اندیشه ی هر فرد در موطنی ست که همواره از عرصه ی دسترسی مستقیم دیگران خارج است و دست و کسی مستقیما نمیتواند تغییری در آن بوجود بیاورد.
نهایت نقشی که مصلحان اندیشه میتوانند داشته باشند این است که مقدمات تغییر در اندیشه یعنی خوراک فکری و دانشی افراد را تغییر دهند؛ اضافه یا کمش کنند؛ تا بعد از آن، خود آن فرد یا جامعه در فرآیند هضمی که در روح و جانش اتفاق می افتد این خوراک را به اندیشه ی قابل هضم در فکر تبدیل نمایند.
مانند یک طبیب که فقط به تغذیه مریضها دسترسی مستقیم دارد و نه به اخلاط بدنش.
زیرا نوع و جنس اخلاطی که میتوانند خوراک و مصرف بدن بشوند تنها و تنها تولید خود بدن هستند و این بدن و معده و سیستم هضم است که میتواند خوراک قابل جذب در اجزای مختلفش را تولید کند.
پزشکان و افراد بیرون از بدن در بهترین حالت و در بهترین شناخت و رصدی که از بدن و مریضی بدن و اخلاط خاص مورد نیازش دارند تنها و تنها میتوانند به او غذای مناسبی که منجر به تولید اخلاط مناسب و مورد نیاز در بدن شود را تجویز یا سرو کنند.
با این مقایسه نقش متکلم همان نقش طبیب و نقش دیده بانیِ سلامت و مرض بدن و روح است باضافه ی نقش توصیه کنندگی و تجویز به نهادهای ارائه دهنده ی غذا و دارو(در مثال ما نهادهای علمی حوزوی و غیره)
بنابراین درست است که متکلم با اندیشه ی جامعه کار دارد اما چون دستش به اندیشه نمیرسد همواره با دانش کار میکند. منتها دانش های متناسب با نیاز ذهن جامعه که مقدمه ی تولید خوراک اندیشه ای جامعه توسط روح میشوند.
لذا اگر میگوییم کلام انقلابی با اندیشه کار دارد مراد این نیست که خودش موقف اندیشه ای دارد یا از جنس اندیشه است بلکه مراد این است که از جنس مجموعه ی دانشهایی ست که متناسب با نیاز ذهن و اندیشه ی جامعه شناسایی و جمع آوری شده اند و روح با تغذیه از این دانشها خوراک اندیشه ای و فکری رصد شده و مورد نیاز را تولید میکند.
گاهی اما تجویزات طبی از خوراک جسمی به سمت خوراک مستقیم روح میرود که بسیار سریعتر و گیراتر و موثرتر هم هستند و بدون نیاز به سیستم هضم مستقیما جذب میشوند. مثلا تولید برخی أخلاط و درمان برخی بیماری ها با یک خبر خوش و یا دیدن یک صحنه ی زیبا و یا بوئیدن یک عطر خوش انجام میشود.
بر اساس این سیستم بی واسطه ی جذب، شاید بتوان نقش دیگری هم برای متکلم تعریف کرد و آن دادن مستقیم اندیشه به افراد است.
در گفتگویی که با استاد داشتم، حضرتشان علاوه بر نقش آفرینی های سابق برای متکلم، این نوع نقش آفرینی یعنی تولید اندیشه بدون تغذیه دانشی را هم برای متکلم قائل هستند.
بنظرم اگر بخواهیم متناظر با این نوع تغذیه در ساحت اندیشه ای نمونه ای و مثالی ذکر کنیم مثالش همان تغذیه اندیشه ای توسط عرصه ی زندگی و زیست عمومی است. زیست و زندگی به سرعت خوراک اندیشه ای تولید میکند. و این شاید بخاطر دیدگاه صدرایی حضور و شهود روح در عالم خارج باشد.
در عرصه ی زندگی و زیست عمومی به سرعت و با یک سیستم جذب کاملا متفاوت و به شدت پرسرعت فرآیند تغذیه اندیشه ای اتفاق می افتد و حتی میتوان گفت اندیشه سازی از این راه خیلی راسخ تر از تغذیه ی دانشی است.
مثل اینکه انسان هرگز نمیتواند زشتی بما هو زشتیِ یک مساله را با توصیف زبانی و انتقال اطلاعات و دانش به فرزندش منتقل کند اما با یک أخم براحتی مفهوم زشتی را منتقل میکند و این بخاطر جنس و وجود خاصِّ #ادراک_قبح و زشتی است که تنها با وجودی خاصّ همچون #أخم قابل ایجاد و تحقق است.
انقلاب مقدم بر کلام
/1 دیدگاه/در فلسفه کلام انقلابی /توسط محمد امامیاسلام انقلابی خمینی همان طور که در ساحت فعل انسانی مردم را دعوت به قیام کردتا فعل الهی انقلاب اسلامی رقم بخورد در ساحت اندیشه نیز دعوتی با تقریری متفاوت از اسلام و مختصات خود دارد. اسلام خمینی از دل مشخصات اسلام شهید مطهری قابل برداشت نیست، بلکه بخشی از مبارزات اندیشه ای خمینی در دل تحلیل هایی که از مختصات اندیشه ای جامعه می کند فهم میشود.
زمانی ماموریت های کلام انقلابی را می توان به درستی شناخت که تقریر خمینی از اسلام را به خوبی ادراک کنیم. انقلابی بودن کلام نشان دهنده پدری است که بناست ساحت اندیشه را تکفل کند. بدون تقریر و تبیین مختصات اسلام سیاسی، شاید بتوان از ماموریت ها و رسالت های کلام صحبت کرد ولی تصویری واضح ازمایز های ماموریتی اندیشه انقلابی نمی دهد.
محصول سال ها دوران نهضت وحمکرانی خمینی او را به دوگانه اسلام ناب و اسلام آمریکایی برای تحلیل وضعیت امت اسلامی کشاند. بحث از مختصات اسلام سیاسی و مختصات اسلام آمریکایی مرزهای ماموریت دو اندیشه را مشخص می کند و در نسبت به هر گزاره اسلامی حتی از مهم ترین اندیشمندان انقلاب نیز به نقد می نشیند.به همین خاطر ما نیازمند شناخت شاخصه های بارز اسلام سیاسی خمینی هستیم تا بتوانیم ره توشه های کلام انقلابی را نیز به درستی تلقی کنیم.
پیرامون مشخصات کلام انقلابی ( 1- فرزند و زعیم عقیده )
/0 دیدگاه /در فلسفه کلام انقلابی /توسط محمد سعید خورشیدیمحور اصلی و عامل وحدت قضایای علم کلام عقیده است.
هر گزاره ای که بخشی از عقاید را تشکیل بدهد، یک گزاره کلامی است. مهم نیست از چه منبعی تغذیه کرده و با چه فرایندی به عقیده فرد تبدیل شده، گزاره ای که مورد عقیده است. گزاره کلامی است.
اما چرا باید یک پویش علمی عقیده را محور خودش قرار بدهد ؟
این انتخاب علم کلام ناشی از چند مقدمه است :
- اولا قائل به عقیده مند بودن انسان است. اگر انسان عقیده نداشت همان حیوان بود. این نکته به قدری واضح است که حکما فارق انسان و حیوان را همین قوه نطق دانسته اند. البته این وضوح موجب آن نشده که این سخن مخالفی نداشته باشد!
- ثانیا قائل به اثرگذاری و اهمیت عقیده است. عقیده را صرفا یک قضاوت ذهنی بی فایده نمیداند ، چرا که اگر اینطور بود هرگز وقت خودش را برای تغییر و ارتقای عقیده انسان ها تلف نمیکرد.
- ثالثا قائل به صحت و برتری یک عقیده است. کلام صاحب یک ایده است و برای همین دغدغه عقاید مردم را دارد. او مطمئن است که عقیده ها عواطف افراد، رفتار افراد، شکل جامعه و سرنوشت انسان ها را شکل میدهند. پس رسیدگی به عقیده را یک فعل فوق العاده اثرگذار و راهبردی میداند.
این سه قول، در واقع سه عقیده هستند. با این تقریر علم کلام از سویی بر روی سه عقیده ( یا بیشتر ) استوار است
و از سوی دیگر عهده دار شناسایی، فهم، تقریر، تولید، ترویج همین سه عقیده و هزاران عقیده دیگری است که در ایده کلان او می گنجد !
کلام اسلامی معتقد به برتری ایده اسلام است و عقاید اسلامی حاضر در ذهن مسلمین ( نه در کتابخانه ) را میفهمد، آن را اصلاح میکند، ارتقا میبخشد و از او دفاع میکند.
کلام مسیحی معتقد به برتری ایده کلیسا است. پس عقاید کلیسا که در ذهن پیروان آن است را میفهمد، آن را اصلاح میکند، ارتقا میبخشد و از او دفاع میکند
کلام انقلابی نیز معتقد به برتری و اصالت یک قرائت اسلامی نسبت به قرائت های دیگر است. پس عقاید پیروان خود را میفهمد، آن را اصلاح میکند، ارتقا میبخشد و از او دفاع میکند.
متکلم در موقف حلقه ی واسط بین میدان و علم
/0 دیدگاه /در فلسفه کلام انقلابی /توسط محمد صحرایییکی از سوالاتی که همواره ذهن دلسوزان انقلاب را آزار میدهد این است که چرا نهاد حوزه بعنوان مادر انقلاب،علارقم همه ی دغدغه های مسئولان انقلابی اش در جزیره ی اختصاصی خودش و در همان وادی ماقبل انقلاب ادامه ی حیات میدهد و در طرف دیگر حاکمیت و نهادهای مدیریتی و فرهنگی و هنرمندان و اصحاب رسانه هم در حیات خودشانند و ایندو هیچ گاه بهم پیوند نمیخورند.
گاهگاهی هم اگر مثلا اثری ارزشی ساخته شود محصول دغدغه ها و فعالیتهای فردی دینداران عرصه ی هنر یا حاکمیت است و نه محصول ارتباط حوزه با این نهادها.
این سوال وقتی آزار دهنده تر میشود که نه حوزویان را آنقدر تنبل یا اهل جمود ببینی که بخواهند این ارتباط بسته بماند و نه حاکمیت و سینما و رسانه را آنقدر لاأُبالی و لامذهب که از مفاهیم دینی فرار کنند.
پس مشکل کجاست؟ چرا کسی برای دیگری فکری نمیکند؟
شبیه همین مساله را در فضای مابین دانشگاه و صنعت اما با دوز خیلی خیلی ضعیفتر شاهد هستیم که البته با تاسیس نهادها و حلقه های واسط و واصل مثل پارکهای علم و فناوری و یا مراکز رشد در دانشگاه ها و همچنین توسعه ی شرکتهای دانش بنیان در حدّ زیادی این خلأ از بین میرود. بماند که خود این دانشجویان هم در نهایت با همه ی هویت دانشی شان وارد صنعت میشوند و نیازهای آنجا را با تغذیه های سابق و تکمیلی شان پاسخ میدهند.
با الهام از تبیینی که حضرت استاد از متکلم دارند بنظر میرسد این انفصال نتیجه ی جایِ خالیِ یک حلقه ی میانی ست.
حلقه ای که نیاز صحنه و میدان و ادبیات ایشان را بشناسد و از طرفی با ادبیات حوزه هم توان ارتباط داشته باشد و بتواند از طرف میدان که همان عرصه ی اندیشه و فرهنگ عمومی و اختصاصی و ذهن جامعه است برای حوزه ثبت سفارش و مسئولیت و سوال کند.
این حلقه ی واسط از همه ی دانش های حوزوی و دانشگاهی و میدانی و زیست واقعی جامعه تغذیه و در خود قدرت تحلیل و فرآوری این دانش ها به اندیشه ی رهبرانه را ایجاد کرده و با شناخت صحیح از میدان، نیازهای جامعه را به درستی میشناسد و دقیقا میداند درخواست و ثبت سفارشش را چگونه و از کدام بخش حوزوی داشته باشد و بدین ترتیب حوزه را پای کار انقلاب می آورد.
پویش کلام انقلابی، فعالیتی کلامی یا فقهی؟ (3) (نتایج تعریف فقیه به طراح و برنامه ریز)
/0 دیدگاه /در فلسفه کلام انقلابی /توسط سیدابراهیم رضوی💠 پویش کلام انقلابی، فعالیتی کلامی یا فقهی؟ (3) (نتایج تعریف فقیه به طراح و برنامه ریز) 💠
با توجه به دو یادداشت گذشته که فقیه را به طراح و برنامه ریز معنا کردیم، چند نتیجه حاصل می شود که در ادامه به چند مورد اشاره خواهد شد:
🔸1- با این نگاه به نظر می رسد، فقیه و فیلسوف و متکلم، قسیم و هم عرض هم نیستند بلکه فقیه در حقیقت کسی است که هم معارف (هستی شناسی، انسان شناسی و جامعه شناسی) می داند هم کلام (خداشناسی و دین شناسی) می داند و هم اخلاق (ارزش شناسی) و با تکیه بر اینها و دیگر علوم مورد نیاز، برای انسانها در حوزه های مختلف برنامه ریزی می کند و برنامه رفتاری تجویز می کند.
🔸2- بر این اساس دانش فقه یعنی دانش برنامه ریزی و طراحی و اجتهاد یعنی قدرت بر طراحی بهترین برنامه دین. البته دین در بعضی ساحات مستقیما برنامه ریزی داشته و آن را به ما رسانده است مانند برنامه عملی در ساحت عبادت. اما در بعضی ساحات خود برنامه را به نداده. در این ساحات با تکیه بر اصول کلی که از مبانی بدست آمده و با روش هایی باید نظام برنامه دین در آن ساحات را طراحی کرد. مثلا نظام برنامه تربیت اسلامی، نظام برنامه اقتصاد اسلامی، نظام برنامه فرهنگ اسلامی، نظام برنامه سیاست و مدیریت اسلامی و غیره. (در کیفیت و روش طراحی نظامات اجتماعی اسلام، اختلافات قابل توجهی در میان اندیشمندان این حوزه است که باید بطور جداگانه به آن پرداخت)
🔸3- اگر فقه و برنامه ریزی را تخصصی ببینیم، چه بسا متخصص در بعضی از ساحت ها نیازش بر بعضی از مبانی بیشتر از بعضی دیگر از مبانی باشد. مثلا شاید فقیه فرهنگ، نیازش به علومی همچون جامعه شناسی بیشتر باشد تا فقیه اخلاق. فقیه اقتصاد، نیازش به علوم اقتصادی بیشتر است تا دیگر فقها. فقیه تربیت، نیازش به انسان شناسی و روان شناسی بیشتر است تا دیگر فقها.
🔸4- کسی که با علم اصول فقه و فقه مأنوس است ولی در مبانی و توصیفات ضعیف است، اساسا نامیدن این شخص به فقیه، اولین قدم اشتباه است که امروزه حوزه با آن مواجه است. که علت آن عدم نگاه درست به جایگاه فقه است.
هرچند قوت فقهی (طراحی و برنامه ریزی) امری تشکیکی است و هرچه مجتهد (کسی قدرت بر طراحی بهترین برنامه دینی را دارد) در توصیفات قوت داشته باشد، در فقه هم قوی تر می شود. همانطوری که قوت در اصول فقه، موجب قوت در فقاهت می شود، قوت در مبانی و توصیفات نیز موجب قوت در فقاهت می شود. (البته اینکه دقیق قوت در مبانی چگونه موجب تقویت در فقه می شود، نیازمند توضیح تفصیلی تری است که در این مجال نمی گنجد).
🔸5- بنابراین می توانیم بگوییم فقیهِ کامل (الفقیه) کسی است که هم در مبانی مجتهد است مثل فلسفه و کلام و اخلاق، هم در علوم مورد نیاز دیگر برای استنباط مجتهد است مثل ادبیات و رجال و اصول فقه و هم در روش استنباط و عملیات فقهی.
🔸6- اگر نگاه نظام مند و شبکه ای به علوم ایجاد شود، هم فقه به جایگاه صحیح خودش می رسد و هم دیگر علوم در جای خودشان قرار می گیرند و ثمره آنها به علم فقه می رسد و فقه می تواند با تغذیه صحیح از دیگر علوم توصیفی، برای فرد و جامعه و حکومت، طراحی و برنامه ریزی کند. امروزه نه فقه بطور کامل نقش طراحی به خود گرفته است و نه علوم دیگر نقش حمایتی خود نسبت به فقه را ایفاء می کنند.
آخرین نظرات
پربازدیدهای این ماه
ویژهنامهها
#برچسبها
آزاداندیشی آزادی آزادی اندیشه استثمار استراتژی های جهان کفر اسرائیل اندیشه اندیشه دینی انقلاب اسلامی ایده اصلاحی ایده فرهنگی ایده فرهنگی مادر تعریف آزاداندیشی جبهه دشمن حمیدرضا شب بویی ذهن جامعه رهبری روح توحید نفی عبودیت غیر خدا رژیم صهیونسیتی صهیونیسم فرهنگ فلسفه کلام فلسفه کلام انقلابی مبارزه مدرنیته هژمونی تمدن غرب پیشرفت کلام کلام انقلابی گفتمان سازی
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وعَجّلفَرَجَهم