بالندگی درخت عقل و خرد ذیل سپهر ولایت الهی

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_19
#جلسه_123

#گستره_اراده_و_اختیار_انسان
#گستره_عبودیت_انسان
#گستره_ربوبیت_حق

اراده و اختیار انسان از همان روز ازل با او همراه بوده است. اراده های انسان از ساحات فردی و شئون متنوع حیات فردی وی شروع شده و تا ساحات اجتماعی، تمدنی، تاریخی امتداد می یابد.

همان طور که اراده انسان سازنده افعال فردی وی در ساحات متنوع عقل، قلب و عین هست اما همین اراده است که تبدیل به نظامات اجتماعی خرد و کلان شده است و این نظامات خرد و کلان اجتماعی برآورنده تمدن هاست.

همچنین اراده و اختیار انسان آنچنان میتواند اوج بگیرد که از دیوار زمان و زمانه خودش عبور کرده و تاریخ سازی کند.

همچنان که اراده سیدالشهداء علیه السلام بر فراز تاریخ از آدم ابوالبشر تا وصی ختمی عج را در نوردیده و همه را بر مدار اراده تاریخ ساز خویش متاثر می سازد.

اما بایستی توجه داشت که اراده سید الشهداء علیه السلام قله اراده هایی است که اراده های انصار الحسین ع دامنه این قله هستند.

اراده و اختیار انسان می تواند ذیل ولایت الله و به غایت بسط ربوبیت و ولایت الله باشد نظیر اراده و اختیار حسین بن علی علیهما السلام و همچنین میتواند ذیل ولایت الشیطان شکل بگیرد.
.

1️⃣ بخش اول:

بالندگی درخت عقل و خرد ذیل سپهر ولایت الهی

🔰توحید؛ یکتا حقیقت هستی
توحید یکتا حقیقت هستیست. بلکه تنها حقیقت هستی است. همه عالم را توحید پر کرده است. هیچ جایی نیست که از این حقیقت هستی خالی باشد. به بیان دیگر تکوین و حقیقت عالم بُوِش اش(اسم مصدر از بودن) را محتاج به الله است. پس توحید تمام ساحات حیات انسانی یعنی عقل و قلب و عمل را تکوینا در می نوردد.
در این میانه انسان به عنوان خلیفة الله به او اختیار و اراده داده شده تا اراده الهی را در حیات خود جاری سازد همانگونه که تکوینا اراده الهی جاریست. بدو این شرافت داده شده تا منتهای هستی سیر کند و صیرورت وجودی خویش به کمال رساند: و الی الله المصیر.

🔰گستره ولایت الله
ربوبیت و ولایت الهی را پذیرفتن به معنای جاری ساختن اراده الهی در تمام ساحات حیات انسان می باشد. هر جا که محصول اراده باشد و محل جریان اراده آدمی باشد آنجا محل جریان و سریان ولایت است.
فعل انسان نیز محصول و ولیده اراده و امتداد وجودی اراده می باشد. تمام افعال آدمی ولایت بردار است چرا که فعل ولیده اراده است و اراده ذیل ولایت معنا می شود. لکن ولایت را بایستی به حسب آن ساحت تقریر و معنا نمود. اندیشه و تفکر فعل عقل است. حبّ و بغض و میل فعل قلب است و رفتار فعل جوارح ماست.
هماره فعل انسان جاری مجرای اراده و بسط ربوبیت چیزیست. حال یا مجرای اراده الهی و بسط ربوبیت و ولایت حق سبحانه می باشد یا مجرای اراده طواغیت و بسط ربوبیت و ولایت ایشان.

🔰معنای ولایت در ساحت فکر
اما چگونه ولایت در ساحت تفکر و تعقل راه دارد و قابل تصویر می باشد؟!
با یک مثال شروع میکنم:
وقتی شما سوار ماشین می شوید که رانندگی کنید در خیابان و یا جاده به چه جراتی این کار رو میکنید؟
از کجا نمی ترسید که بقیه به شما بزنند؟
نمی ترسید چون میدانید همه تحت سیطره یک عقلانیت رانندگی هستند؛ نمی ترسید چون می دانید همه تحت سیطره یک فرهنگ رانندگی هستند؛ نمی ترسید چون می دانید همه ذیل یک طرح واره خاص رانندگی می کنند.
حال اگر در این صحنه کسی بگوید من این عقلانیت و فرهنگ و طرح واره را قبول ندارم چه صحنه ای پدید می آید؟
هیچ اتفاق خاصی پدید نمی آید فقط هرج و مرج می شود!!!

به یک معنا داده ها انباشته از نظریه و نظریه ها انباشته از پارادایم ها و پارادایم ها انباشته از فرهنگ و جهان فرهنگی ای هستند که ما در آن قرار داریم، جهان فرهنگی ما را نیز ارتباطات ما و نحوه زیستن ما شکل میدهد.
حال اگر تفکر و تعقل را بسان همان رانندگی در نظر بگیریم؛ چنانچه تفکر و تعقل ما ذیل فرهنگ برتر و حیات طیبه رشد نکند سرانجام حیات و زندگی ما چیزی جز هرج و مرج نخواهد بود اگر امروز کمی از این هرج و مرج را می چشیم به دلیل آنست که مشخص نکردیم ذیل کدام فرهنگ و حیات میخواهیم بیندیشم.
به عبارت دیگر تفکر و تعقل آدمی ولیده نوع زیستن و حیات اوست. همانگونه که زیست می کنیم فکر می کنیم، همانگونه که حیات خودمان را سامان می دهیم تعقل می کنیم.
به من بگویید چه فرهنگی را پذیرفته و تحت سیطره چه فرهنگ و خرده فرهنگ هایی هستید تا به شما بگویم چگونه فکر می کنید!!!
اینکه ما تحت هر پارادایمی تحلیل و اندیشه ورزی کنیم، خواه ناخواه ولایت آن را پذیرفته ایم…
اینکه ما یک گفتمان سیاسی اجتماعی را بپذیریم و ذیل آن و در جهت بسط آن تفکر کنیم ولایت آن را پذیرفته ایم.
اینکه ما حتی یک نظریه را بپذیریم و دستگاه تحلیلمان را با آن سامان بدهیم ولایت آن را پذیرفته ایم.
حتی و حتی اگر یک ادبیاتی را بپذیریم تحت همان ولایت شده ایم و تفکر و تعقل خودمان را ذیل آن ادبیات تعریف کرده ایم.چرا که واژگان و ادبیات یک منطق و بار معنایی مختص به خود را همراه خود دارند.
اینها همه مراتب معنای تشکیکی ولایت در تفکر است … حال این ولایت، ولایت طاغوت و شیطان است یا ولایت الله.
ما می توانیم پاردایم توحیدی، گفتمان توحیدی و نظریه های توحیدی و ادبیات توحیدی را بپذیریم یا نپذیریم لکن نپذیرفتن به معنای آنست که در آن ساحت ذیل ولایت طاغوت و شیطان حیات خودمان را شکل داده ایم.
معنای ولایت در بسط تام معنای توحید حضور دارد و همه مراتب حیات انسانی را در بر می گیرد و اصلا اختصاص به ساحت عمل ندارد یا بهتر بگویم تمام ساحت اعمال جوانحی و جوارحی را شامل می شود. فلذا اگر تعقل فعل عقل است و عمل عقل است پس ولایت در ساحت تفکر نیز قابل تبیین و ترسیم می باشد.

2️⃣ بخش دوم:

🔰#زیست_جهان_اسلامی_ایرانی، #عقلانیت_انقلابی، #هویت_تمدنی_فردا
توضیح بیشتر آنکه ما براساس ارتباطاتی که سامان می دهیم خودمان را ذیل گفتمان ها و خرده فرهنگها تعریف می کنیم. به واسطه پدیده های متفاوت میتوان این تعریف شدن را توضیح داد یکی از این پدیده ها پدیده یادگیری اسمزی می باشد که به واسطه محیط و جهان فرهنگی ای که ما در آن قرار داریم شکل میگیرد.
“بیش از نیمی از یادگیری های ما به صورت ناخودآگاه و در اثر نوعی الگوبرداری ناخودآگاه، عمیق و درونی سازی آن از محیط اطرافمان شکل می گیرد. درست مانند یک اسفنج که وقتی در یک مایع قرار گیرد، به دلیل خاصیت اسمزی، مایع را به خودش می کشد . ما هم وقتی با شخصیت های تاریخ ساز معاشرت می کنیم ناخودآگاه خلاق تر و جسورتر و آینده ساز تر می شویم، وقتی با کسانی که تفکرات عمیق و فلسفی دارند تعامل می کنیم ناخودآگاه دیدگاه مان به مسائل عمیق تر می شود و زمانی که با آدمهای پرتلاش حشر و نشر داریم ناخودآگاه عمل گراتر می شویم. اگر با مدیران سیاسی- امنیتی دم خور باشید بعد از مدتی همه چیز را از نگاه سیاست و امنیت تحلیل می کنید!!!”(کانال شبکه استراتژیست)

ما بر اساس اینکه با چه اشخاصی عمرمان را سپری میکنیم و ارتباطات کاری و غیر کاری و حقیقی و مجازی مان را سامان می دهیم تحت سیطره و ولایت گفتمانها و خرده فرهنگها قرار می گیریم و دستگاه تحلیلی و فکری مان قبله ای برای خود می یابد. حال این قبله یا سوی الله دارد یا سوی طاغوت.
به عبارت دیگر ما با ارتباطات انسانی، و تمامی عوامل حیات انسانی که در این ارتباطات رقم میخورد یک #زیست_جهان متفاوتی را رقم میزنیم، که نظام اندیشه و نظام محاسبه، نظام ارزشی و عاطفی و نظام رفتاری مختص به آن در این زیست جهان شکل میگیرد. کار ما آنست که در پی مهندسی و معماری #زیست_جهانی توحیدی باشیم.
اما در مقابل پروژه غرب آنست که زیست جهان های اجتماعی-فرهنگی تمدن زا را به آشوب بکشد. #زیست_جهان_اسلامی_ایرانی استعداد زایش نظام اندیشه و نظام ارزشی و نظام رفتاری تمدن زا را داراست و به عبارت بهتر حامل هویت تمدنی فرداست. لکن تمام مأموریت غرب آنست که نگذارد این زیست جهان به وحدت خود باقی بماند و در پی آنست که آنر ا به آشوب بکشد تا این هویت تمدنی عرصه بروز و ظهور پیدا نکند و در هیاهوها و غوغاها گم شود.
آشوبناکی زیست جهان های اجتماعی بستر ساز ربوبیت هر چه مطلق تر نظام سلطه است. چرا که در هنگامه آشوبناکی یک زیست جهان، اساسا استعداد زایش نظام اندیشه و نظام ارزشی تمدن زا آن زیست جهان از دست می دهد و در یک کلام توان عزم و ایستادگی و مقاومت در برابر نظام سلطه نخواهد داشت.

🔰💠🔰در این زمانه عاقله نخبگانی انقلابی به همراه رهبری بایستی در حال تدارک عقلانیت انقلابی باشد تا با این آشوبناکی مقابله نماید. همانگونه که رهبری با معماری شخصیت جوانهای این سرزمین و سرودن امید و آرمان و نیز کاشتن عبرتهای تاریخی در پی محو این آشوب و تشتت فکری فرهنگی می باشد.
اصلی ترین پروژه عاقله نخبگانی انقلابی در هنگامه کنونی آنست که با بسط #اندیشه_توحیدی درخت عقل و خرد را ذیل سپهر ولایت الله بارور سازند.

دین حداکثری و مسئله منطقة الفراغ

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#عقیل_رضانسب
#یادداشت_23
#جلسه_123

💠 #دین_حداکثری و مسئله #منطقة_الفراغ

🔺از طرفی در آیات قرآن تصریح شده است که وَ لاٰ رَطْبٍ وَ لاٰ يٰابِسٍ إِلاّٰ فِي كِتٰابٍ مُبِينٍ ﴿الأنعام‏، 59﴾ و روایات هم همین معنا را تصریح کردند، در خطبه حجة الوداع آقا رسول الله (ص) می فرمایند: يَا أَيُّهَا النَّاسُ وَ اللَّهِ مَا مِنْ شَيْ‌ءٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ وَ يُبَاعِدُكُمْ مِنَ النَّارِ إِلَّا وَ قَدْ أَمَرْتُكُمْ بِهِ وَ مَا مِنْ شَيْ‌ءٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ النَّارِ وَ يُبَاعِدُكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ إِلَّا وَ قَدْ نَهَيْتُكُمْ عَنْه‌ و امثال این آیات و روایات.
🔺از طرفی می بینیم که همیشه دچار مسائل مستحدثه ای هستیم که نو به نو برای بشر ایجاد می شود که قبلا اصلا مطرح نبوده است، مخصوصا در حیطه اداره جامعه و حکومت داری این مسائل شدت و عمق بیشتری می یابند.
🔺یکی از نظریه هایی که در اینجا توسط دانشمند شهید، سید محمدباقر صدر ارائه شده است نظریه #منطقة_الفراغ است که قائل است دین در برخی مسائل حکم شرعی معینی ندارد ولی به حاکم اسلامی اجازه داده است تا در برخی مسائل اجتماعی، با درنظرگرفتن ضوابطی و با توجه به نیازهای هر زمان، حکم و قانون وضع کند.
🔺این نظریه را می شود طوری خوانش کرد که مورد طبع و رضایت لیبرال ها است و از آن به یک دین حداقلی قائل شد که خیلی از امور مخصوصا اجتماعی را به خود انسان ها واگذار کرده است که با عقل خودشان هر کاری خواستند بکنند. همانطور که نظریه #خطابات_قانونیه حضرت امام با به هم زدن رابطه عبد و مولی به رابطه قانون گذار و شهروند، نیز توسط برخی لیبرال ها مصادره شده و دارد علیه خودش به کار می رود.

🔹 اما به نظر می رسد که اگر بتوانیم تقابل بین مسائل مستحدثه و حداکثری بودن دین را برطرف کنیم روح این نظریه نیز خودش را نشان می دهد.
🔺در خود دین راهکارهایی برای به بن بست نرسیدن احکام دینی در مقابل با مسائل نو ظهور در نظر گرفته شده که مانع از این بن بست می گردد.
🔺خود اینکه به مرور هر چه به سمت ائمه متأخر می آییم دستگاه فقاهت کاملا تثبیت می شود و مردم به فقها رجوع داده می شوند، با وجود اینکه در همان زمان هم فقها با هم اختلاف نظرهایی داشته اند، و همچنین این نکته که فقیه به عنوان حاکم اسلامی تعیین می شود.
🔺دستگاه فقاهت با همه ابزارهایی که برای کشف حکم دارد و مخصوصا با مهم بودن مسئله عقل که عناصری مانند زمان و مکان و مصلحت را جدی می کند؛ و همچنین حاکم اسلامی که با یک ذائقه فقهی مصدریت امر را به دست می گیرد؛ باعث می شوند که در مواجهه با مسائل مستحدثه در فقه شیعه بن بستی وجود نداشته باشد و فقیه و حاکم تلاش می کنند که در این مسئله حکم خدا را کشف کنند و همان را جاری کنند.

🔹 با این تبیینی که شد معلوم می شود که ابزارهایی مانند منطة الفراغ برای تبیین همین نکته است که در برخی عرصه های جدید مخصوصا در امور حاکمیتی ممکن است در ادله شرعیه ای که به دست ما رسیده است چیزی که مستقیم جواب آن مسئله باشد یافت نشود، اما حاکم اسلامی چون فقیه است و اساسا مشروعیت بودن او در عرصه حاکمیت به این است که او می خواهد فقه را جاری کند، اجاره می یابد که با در نظر گرفته عنصر زمان و مکان و مصلحت و سایر امور عقلی و عقلایی و تحت سیطره یک ذهن فقهی که به عنوان فقیه یافته است؛ احکامی را وضع کند تا جامعه اسلامی در بن بست نماند.
🔺لذا بحث #منطقه_الفراغ را به این شکل اگر تبیین کنیم با بحث #دین_حداکثری به تهافت و تناقض کشیده نمی شوند.

💠 آیات مورد استفاده در بحث #توحید_در_تشریع

🔺 حضرت آقا در بحث توحید در تشریع که عبارت کلیدی آن این است که «[توحید] صلاحیت هر گونه طراحى و کارگردانى مستقل و خودسرانه در امور جهان و انسان را از هر کسى جز خدا سلب مى‌کند. … پس هر گونه دخالتى از سوى دیگران در تعیین مسیر و خط‌مشى عملى انسانها، دست‌اندازى به قلمرو خدائى و ادعاى الوهیت، و موجب شرک است.» دو آیه را به عنوان شاهد خودشان در این بحث می آورند:

1️⃣ فلاٰ وَ رَبِّک لاٰیؤْمِنُونَ حَتّٰى یحَکمُوک فِیمٰا شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَّ لاٰیجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّٰا قَضَیتَ وَ یسَلِّمُوا تَسْلِیماً ﴿النساء،65﴾

2️⃣ و مٰا کٰانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاٰ مُؤْمِنَةٍ إِذٰا قَضَى اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یکونَ لَهُمُ اَلْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یعْصِ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاٰلاً مُبِیناً ﴿الأحزاب‏،36﴾

❇️ بررسی
🔺 به نظر می رسد که آن چیزی که در متن ادعا شده است با وجود اینکه این آیات بالاخره با یک فاصله ای آن را می رسانند و آیه اول مطلوبش این است که بگوییم وقتی که تکلیف این است که باید در هر اختلافی به رسول مراجعه کنید و هر چه گفت گوش کنید، پس معلوم است که شما حق هیچ گونه طراحی از جانب خود ندارید! و آیه دوم هم مطلوبش این است که بگوییم وقتی خدا چیزی می گوید مؤمن نباید احساس کند اختیار دارد که بکند یا نکند، پس معلوم می شود که تو باید دائم گوش به حرف خدا باشی نه خود نقشه بکشی.
🔺 اما باید کلی واسطه زده شود تا این چیزی که مطلوب ما است از آیات برداشت شود، می شود گفت که آیه اول در زمانی که به اختلاف و مشاجره کشیدید باید به رسول خدا مراجعه کرده و هر چه گفت گوش کنید؛ ولی واقعا ظاهر آیه این را نمی گوید که به صورت مطلق هر نوع تعیین خط مشی برای زندگی بشری از ناحیه شما شرک است!
🔺 آیه دوم هم به همین شکل است که ظاهر آن این است که وقتی که امری از جانب خدا آمد شما باید گوش کنید؛ از ظهور آیه به سختی می شود این را در آورد که شما دیگر حق هیچ نوع طراحی و کارگردانی در زندگی بشری را ندارید. یا حتی می شود گفت آیه مربوط به زمانی است که امری روشن از جانب خدا آمده باشد، اگر در جایی امر روشنی نبود چه کنیم.
🔺 در یک کلام هر دو آیه اطلاقی به این شدت که در متن بیان شده است ندارند.

🌐 اما به نظر می رسد که دو دسته آیات دیگر را بشود اینجا برای این بحثی که مؤلف محترم آورده است به عنوان شاهد آورد:
🌟 دسته اول: آیاتی که حکم را به خدا اختصاص می دهند.
این آیات تعدادشان زیاد است و برای مثال 11 آیه زیر را در یک جستجوی اولیه به دست آورده ام:
1️⃣ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاّٰ أَسْمٰاءً سَمَّيْتُمُوهٰا أَنْتُمْ وَ آبٰاؤُكُمْ مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ بِهٰا مِنْ سُلْطٰانٍ إِنِ اَلْحُكْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ أَمَرَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِيّٰاهُ ذٰلِكَ اَلدِّينُ اَلْقَيِّمُ وَ لٰكِنَّ أَكْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ يَعْلَمُونَ ﴿يوسف‏، 40﴾

2️⃣ قلْ إِنِّي عَلىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ مٰا عِنْدِي مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ اَلْحُكْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ يَقُصُّ اَلْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ اَلْفٰاصِلِينَ ﴿الأنعام‏، 57﴾

3️⃣ ثمَّ رُدُّوا إِلَى اَللّٰهِ مَوْلاٰهُمُ اَلْحَقِّ أَلاٰ لَهُ اَلْحُكْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ اَلْحٰاسِبِينَ ﴿الأنعام‏، 62﴾

4⃣ ثمَّ رُدُّوا إِلَى اَللّٰهِ مَوْلاٰهُمُ اَلْحَقِّ أَلاٰ لَهُ اَلْحُكْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ اَلْحٰاسِبِينَ ﴿الأنعام‏، 62﴾

5⃣ و هُوَ اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ لَهُ اَلْحَمْدُ فِي اَلْأُولىٰ وَ اَلْآخِرَةِ وَ لَهُ اَلْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿القصص‏، 70﴾

6⃣ و لاٰ تَدْعُ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هٰالِكٌ إِلاّٰ وَجْهَهُ لَهُ اَلْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿القصص‏، 88﴾

7⃣ إنّٰا أَنْزَلْنَا اَلتَّوْرٰاةَ فِيهٰا هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا اَلنَّبِيُّونَ اَلَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هٰادُوا وَ اَلرَّبّٰانِيُّونَ وَ اَلْأَحْبٰارُ بِمَا اُسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتٰابِ اَللّٰهِ وَ كٰانُوا عَلَيْهِ شُهَدٰاءَ فَلاٰ تَخْشَوُا اَلنّٰاسَ وَ اِخْشَوْنِ وَ لاٰ تَشْتَرُوا بِآيٰاتِي ثَمَناً قَلِيلاً وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ فَأُولٰئِكَ هُمُ اَلْكٰافِرُونَ ﴿المائدة، 44﴾

8⃣و كَتَبْنٰا عَلَيْهِمْ فِيهٰا أَنَّ اَلنَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ اَلْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ اَلْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ اَلْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ اَلسِّنَّ بِالسِّنِّ وَ اَلْجُرُوحَ قِصٰاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفّٰارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ فَأُولٰئِكَ هُمُ اَلظّٰالِمُونَ ﴿المائدة، 45﴾

9⃣و لْيَحْكُمْ أَهْلُ اَلْإِنْجِيلِ بِمٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ فِيهِ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ فَأُولٰئِكَ هُمُ اَلْفٰاسِقُونَ ﴿المائدة، 47﴾

🔟إنّٰا أَنْزَلْنَا اَلتَّوْرٰاةَ فِيهٰا هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا اَلنَّبِيُّونَ اَلَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هٰادُوا وَ اَلرَّبّٰانِيُّونَ وَ اَلْأَحْبٰارُ بِمَا اُسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتٰابِ اَللّٰهِ وَ كٰانُوا عَلَيْهِ شُهَدٰاءَ فَلاٰ تَخْشَوُا اَلنّٰاسَ وَ اِخْشَوْنِ وَ لاٰ تَشْتَرُوا بِآيٰاتِي ثَمَناً قَلِيلاً وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ فَأُولٰئِكَ هُمُ اَلْكٰافِرُونَ ﴿المائدة، 44﴾

🌟 دسته دوم: آیاتی که مالکیت را به خداوند اختصاص می دهند.
در یک جستجوی اولیه 3 آیه زیر یافت شد:

1️⃣تبٰارَكَ اَلَّذِي بِيَدِهِ اَلْمُلْكُ وَ هُوَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿الملك‏، 1﴾

2️⃣ و اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لاٰ يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَ لاٰ يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لاٰ نَفْعاً وَ لاٰ يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لاٰ حَيٰاةً وَ لاٰ نُشُوراً ﴿الفرقان‏، 3﴾

3️⃣ و لَهُ مَنْ فِي اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قٰانِتُونَ ﴿الروم‏، 26﴾

📝 برخی آیات شبیه به آیات مورد استناد مؤلف

1️⃣ (یا أَیُّهَا الّذینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى الأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فى شَىْء فَرُدُّوهُ إِلَى اللّه ِوالرَّسُول إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَومِ الآخِر ذلِكَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً) (نساء/59).

2️⃣ (أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ انّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْكَ وَما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ یُریدُونَ أَنْ یَتَحاكَمُوا إِلَى الطّاغُوت وَقد أُمِرُوا أَنْ یَكْفُرُوا بِهِ وَیُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعِیداً) (نساء/60).

3️⃣ (سَمّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جاؤُكَ فَاحْكُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوكَ شَیئاً وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُقْسِطینَ)(مائده/42).

.

این شریعتی که باید برای من انسان تشریع شود چگونه ویژگی دارد ؟!

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط‌مشی_اجتماعی
#علامه_طباطبایی
#اعتباریات
#حق_تشریع
#نسبیت
#محمد_هادی_جوهری
#یادداشت_5
#جلسه_123
○ در یادداشت قبلی سعی بر این شد تا با ورودی در باب حق تشریع ، انسان را نیز به این وادی پرماجرا راه دهیم . اما این انسانی که در وادی تشریع قدم گذاشته است چگونه انسانی است ؟!
○ این شریعتی که باید برای من انسان تشریع شود چگونه ویژگی دارد ؟!
○ تشریع از مقوله اعتبار و جعل است ، مرحوم علامه طباطبایی در مقاله ششم اصول فلسفه و روش رئالیسم به این مسئله اشاره می کند که هر اعتباری عملا برای دو مسئله حقیقی وضع شده است یک نیاز و یک اثر حقیقی . و انسان برای ارتباط با حقایق دیگر ناچار به جعل و اعتبار است . اما نکته ای که در این جا مشخص می شود این است که دین هم مانند سایر اعتبارات می باشد یعنی دین هم عملا یک اعتبار بشری است ، اعتبار آقا رسول اکرم صلوات الله علیه ، لذا تا حدی سعی بر همراهی با دکتر سروش علیه ما علیه را دارم .
○ وقتی اعتباریات مختص به انسان شود و دین هم یک مقوله اعتباری شود ، لذا دیگر حق تشریع باری انسان است ، و حق تعالی اجازه تشریع ندارد
○ اما تفاوت این جعل و اعتبار با سایر اعتبار ها در این است که انسان کامل است که می تواند تشریع کند. اما دقت کنیم در این مسئله که کدام یک از من های حضرت رسول در این جا جعل و اعتبار می کند ؟! من سفلی یا من علوی ؟
○ مرحوم شهید مطهری می گوید که این من علوی اوست که تشریع می کند با این ادبیات شاید بشود گفت که من علوی حضرت رسول همان ظهور الله است لذا فرقی نکرد اما اگر مانند خود مرحوم علامه طباطبایی ادعا کنیم که این من سفلی حضرت رسول است که تشریع می کند آن وقت دیگر حق تشریع به حق تعالی داده نشده است ، بلکه این حق تشریع به انسان داده شده است .
○ ولی این انسان کامل تمام عالم را می بیند و با توصیف دقیق و کامل خود سعی بر تجویز می کند اما این تجویز را من سفلی او می کند ، در یادداشت بعدی سعی می شود با تقریری دقیق تر نسبیتی که به مرحوم علامه نسبت می دهند را پاسخ دهیم.

در عالم اگر کسی شان برنامه ریزی وتشریع داشته باشد فقط خداوند است

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت7
#جلسه_123

بحث بر سر صلاحیت برنامه ریزی است یعنی در عالم اگر کسی شان برنامه ریزی وتشریع داشته باشد فقط خداوند است. حالا ایا انسان هم به عنوان خلیفه الهی این حق را دارد یا نه؟

به نظر اینگونه است که خداوند به عنوان خالق تمام هستی و عالم به تمام استعداد ها و ظرفیت های بشری اصول وقوانین کلی را خود بیان کرده و حتی در بعض از امور که مخصوص شریعت است (احکام تاسیسی) تا امور جزئی هم برنامه و احکام را بیان کرده
اما نیاز های بشر روز به روز در حال تغییر و پیچیده ترشدن است برای حل انها نیز باید برنامه ای داشت که از طرف شارع بیانی وجود ندارد اینجا انسان می تواند با استفاده از احکام وقواعد وسنن الهی یک برنامه ای طراحی کند و برای آن از طرف شارع امضاء بگیرد( تعارض نداشتن با قران وروایات کافی است )
در این فرایند در اموری که شارع بیان دارد باید به دنبال کشف نظر شارع برویم ودر اموری که جدید است وبیانی از طرف شارع نیست خود دست به اقدام وطراحی بزنیم البته با یک سری از شروط (عدم تعارض با قران و روایات و …) در این فرایند استقلال وازادی انسان در نظر گرفته شده و شان شارع نیز حفظ شده
از ویژگی های این برنامه ریزی این است که انها این برنامه ریز را بی ربط با خداوند نمی دانند و کار وتلاش خود را در طول اراده الهی تصویر می کنند

انسان ذاتا کمال جوست

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#محمد_حسن_زاده
#یادداشت_14
#جلسه_123
بسم الله الرحمن الرحیم
انسان ذاتا کمال جوست و تمام جهدش را به کار میبرد که هرآنچه به زعم او کمال است را داشته باشد. چنین موجودی یقینا به راهی که او را محدود کند و از سعادت ، بزرگی و کمال بازدارد ایمان نمی آورد بلکه در مقابل آن میخروشد و قیام و سرکشی میکند.
تمام هستی مخلوق خداوند متعال است و او عالم به ظرفیت های تمامی موجودات است. بنابراین برنامه ای که برای جهان میریزد یقینا برنامه ای نیست که نیاز های موجودات را پاسخ نگوید و آنها را سرکوب کند. بلکه راهی که خداوند متعال ارائه میدهد یقینا مطمئن ترین مسیری است که تمامی موجودات را به کمال می رساند و مسیر پاسخ به نیازهای آنان را در چارچوب مشخصی که سعادت حقیقی در گرو آن است میگشاید( نه به صورت مطلق). لذا طرح خدا، نه تنها روحیات کمال خواهی و کرامت خواهی و سعادت خواهی و… انسان را سرکوب نمیکند بلکه مسیر را برای شکوفایی آنان به بهترین شکل میگشاید. به همین دلیل میگوییم کسی که عبد خداوند است در واقع آزاد ترین فرد است! بنابراین اینکه تنها طرح ریز حقیقی جهان خداوند است را نباید به گونه ای تقریر کنیم که مساوی حذف انسان شود. بلکه بدین معناست که انسان در جایگاه خود، یعنی عبد خدا بودن، قرار گیرد و در همین جایگاه به بهترین نحو به استعدادها و امیال ذاتی اش پاسخ گوید. یعنی جایگاه انسان را در نظام احسن الهی در نظر گیریم. در عین اینکه شان عبد را دارد، آزاد است، مختار است، متفکر است، مدبر است، عاقل است و…..
انسان سرکشی که در تفکرات و طرح هایش هیچ نقشی برای خدا قائل نیست و خودش سعی میکند برای عالم نقشه بکشد و حتی در مقابل خداوند قیام کند، نتیجه ی طرحش یقینا به استضعاف کشیدن بخشی از هستی به نفع بخشی دیگر است و خروجی آن بهتر از تمدن غرب نمیشود.
انسان یقینا حق تفکر و طرح ریزی دارد. لکن بحث اینجاست که این متفکر عبدی است که خود را در طرح الهی و طول آن میبیند و در طرحش نقش خداوند و اوامر او را در نظر میگیرد یا منفک از خدا، با غفلت از او یا رد و انکار او برای جهان نقشه میکشد و بخشی را مقهور بخشی دیگر میگرداند بدون اینکه حقی در این زمینه داشته باشد.

توحید از دیدگاه خط مشی اجتماعی

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#سید_ابراهیم_رضوی
#یادداشت_3
#جلسه_123

در این جلسه به شهید صدر نسبت داده شد ایشان در منطقه الفراغ، به عقل اختیار جعل و طراحی در شریعت داده شده است
استاد محترم نیز در فرمایش خود در نسبت دین و برنامه ریزی، سه قسم بیان کردند: ۱. دین در برنامه ریزی محذوف است ۲. عقل شریک دین است ۳. دین حاکم برنامه ریزی بشر است. سپس نظریه شهید صدر را ذیل نظریه قسم دوم بیان کردند.
درحالیکه به نظر میرسد نظریه منطقه الفراغ ناظر به بحث حکم حکومتی و حیطه آن است.
شهید صدر نظرشان این است که حاکم شرع بخاطر مصالح و مفاسد موقت و تطبیق عناوین دیگر بر بعضی مصادیق، می تواند در منطقه الفراغ، حکم به لزوم فعل یا ترک دهد.
این کلام به معنا نیست که عقل شریک دین است بلکه عقل در اینجا در چارچوب دین مشغول تشخیص عناوین مهمتر و جعل حکم حکومتی است. همانطور که هر مکلفی در تشخیص مصداق از عقلش بهره می گیرد. اما فرق عقل مکلف و حاکم این است که تشخیص های مصداقی مکلف برای خودش حجت است ولی حاکم می تواند بر اساس تشخیص مصداقی خودش، حکم کلی برای کل جامعه جعل کند

ثانیا اگر نظریه منطقه الفراغ، موجب شراکت عقل با دین شود، نظریه حضرت امام ره به طریق اولی موجب آن می شود چرا که اگر شهید صدر، فقط در احکام غیر الزامی، به حاکم اختیار می دهد، حضرت امام در تمام احکام این اجازه را به حاکم میدهد. طبق نظریه ولایت فقیه امام، حاکم حتی در احکام واجب و حرام هم میتواند حکم حکومتی دیگری جعل کند،
در مجموع به نظر می رسد حضرت امام و شهید صدر و بسیاری دیگر از فقها، قائل به شراکت عقل در دین نیستند

آیا عقل بشر هم سهمی در طراحی راه و رسم زندگی انسان دارد؟

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#ايمان_نيك_گفتار
#یادداشت_5
#جلسه_123

انحصار صلاحيت هرگونه طراحي و برنامه ريزی برای بشر در خداوند همان توحید در تشریع است. شریعت راه و رسم زندگیست. بشر امروز راه و رسم زندگی اش را به دست نظام علمی و کارشناسی موجود سپرده است و هنوز به طور کامل هیمنه ی علم مدرن در دنیا خصوصا در کشورهای جهان سومی نشکسته است. از طرفی انسان خسته و ملول از همه ی چاره اندیشی ها و سبک زندگی ها بر پایه ی فطرت توحیدی اش به دنبال گمشده ای در میان سرگردانی هاست. توحید در تشریع بلوغ بشر را زمانی می داند که انسان دست از همه ی دانش های زمینی بشوید و از منبع آسمانی وحی تغذیه کند.
اینجا سوالات متعددی وجود دارد:

آیا عقل بشر هم سهمی در طراحی راه و رسم زندگی انسان دارد؟ حد و حدود آن چقدر است؟
عبودیت چگونه با عقلانیت سر سازگاری بر می دارد؟
عقلی که مطیع است چگونه می تواند آزاداندیش باشد؟
انبیا چگونه می توانند بدون سپردن ها و تجربه سازی ها دفینه های عقول بشر را اثاره کنند؟
انسان مغرور به علم و عقل خود، چگونه در مقابل تدبیر و ترسیم خداوند خاضع می شود؟
آیا داستان غیبت برای این نیست که باید بشر امروز سرش به سنگ بخورد؟
مردم سالاری چگونه با توحید در تشریع جمع می شود؟
دو گانه ی تدبیر حق و تدبیر خلق همان دو گانه ی حاکمیت و انقلابی گری ست. چگونه باید از نظریه ی نظام انقلابی دفاع ابدی نمود؟

توحید از دیدگاه خط‌مشی اجتماعی

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط‌مشی_اجتماعی
#امید_فشندی
#یادداشت_17
#جلسه_123

در قرآن و روايات، طيفي از توصيفات (و در نتيجه، دسته‌بندي‌ها) در مورد انسان به‌كار رفته، مانند كفر و نفاق و شرک و ايمان و مراتب آن (تقوا، صلاح، صدق و اخلاص و ..) كه غالبا گزارشي از ساحت قلبي انسان است و توجيهي ندارد كه پايه‌ي دسته‌بندي‌هاي مردم در جامعه، و اساس قانون‌گذاري و قضاوت و حقوق انساني و شهروندي و روابط بین‌الملل قرار گيرد.

گو اينكه همين قرآن، با آن‌همه از كفر و ايمان و نفاق سخن گفتن، اما در عمل و عرصه‌ي جامعه، پيامبر را صرفا انذاردهنده‌اي معرفي مي‌كند كه نه وكيل مردم است و نه نگهبان و مسيطر (ديكتاتور) بر ايشان:

وَ مَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَ مَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيل
أنعام/107

فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّر
لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِر
غاشیه/22و21

به‌گفته‌ی جناب مصطفی محقق داماد، تقسیم مردم به مؤمن و کافر، منشأ خون‌ریزی‌های مقدس‌نمایی در طول تاریخ بشر بوده، و در این زمان هم نمی‌تواند مبنای حقوق شهروندی و حقوق و روابط بین‌الملل قرار گیرد، در برابر؛ دوگانه‌ی مسالِم و محارب را مطرح می‌کند، یعنی اهل روابط مسالمت‌آمیز بودن، یا اهل محاربه و جنگ و خون‌ریزی:

لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِين
إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ وَ ظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ
ممتحنة/8و9

آیا انسان هیچ اختیاری ندارد و باید فقط بشیند و به اداره کردن خدا بنگرد؟

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#محمد_حسن_زاده
#یادداشت_15
#جلسه_122
بسم الله الرحمن الرحیم
آیا اعتقاد به گزاره ی « هرگونه دخالتی در تعیین مسیر و خط مشی عملی انسانها دست اندازی به قلمرو خدائی و ادعای اولوهیت و موجب شرک است» بدین معناست که دست انسان را بالکل بسته ایم و انسان حق هیچ گونه تفکر و برنامه ریزی و مدیریت و فعلی را ندارد؟
آیا منظور ما این است که انسان هیچ اختیاری ندارد و باید فقط بشیند و به اداره کردن خدا بنگرد؟
قطعا و یقینا منظور این نیست. منظور این است که همانطور که طبق توحید، درحقیقت و واقع هستی هیچ موجودی از خود هیچ ندارد و هرچه است خداست و از خداست، در اداره ی هستی نیز انسان با همین توصیف و عینک به سراغ پدیده ها برود. متوجه این باشد که از جانب خود هیچ ندارد و نمیتواند همه ی حقایق عالم را بفهمد و توصیف و تبیین کند. بنابراین اگر با این تبیین ناقص بخواهد برای پدیده های جهان نسخه بپیچد و تجویز کند، یقینا اشتباه و خطا میکند. از طرفی نمیتواند بنشیند که خدا بیاید و روی زمین و امور را اداره و طرح ریزی کند. طبیعتا باید راهی را طی کند که خداوند اذن داده و نشان داده است. این راه است که میتواند انسان را به واقع برساند. راهی که او را به تبیین و تجویز الهی متصل میکند. پیمودن این راه خودش مصداق حرکت در طرح الهی است. یعنی خداوند متعال خودش مسیر را به این نحو طراحی کرده که انسان گردد و این طرق مجاز را بیابد و طی کند.
اگر انسان به نقش خداوند اعتنا نداشته باشد و خود را مستقل ببینند و برای خود شانی در تعیین مسیر و خطی مشی و قانون گذاری قائل باشد، این مسیرِ خلافِ توحید، یقینا او را به واقع هستی نیز نمی رساند و توصیف هایش منطبق بر حقیقت نیست. بنابراین تجویز هایش نیز برای جهان آسیب زا ست. لکن اگر این حق را برای خدا قائل شد، سعی میکند که به کلام الهی نزدیک شود و یا مسیری را طی کند که خداوند متعال اذن داده و تعیین فرموده است (یعنی برای انسان مسیر را از این طرق ترسیم و تعیین نموده است) و به واقع و منبع حقیقت نزدیک شود.

بحث توصیف و تجویز یا باید و هست ابعاد متنوعی دارد که بایستی از یکدیگر جدا شود:

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_17
#جلسه_122

#توصیف_تجویز
#باید_و_هست

بحث توصیف و تجویز یا باید و هست ابعاد متنوعی دارد که بایستی از یکدیگر جدا شود:

– ساحت هستی شناختی: نفس الامر گزاره های توصیفی و تجویزی

– ساحت معرفت شناختی: معرفت شناسی گزاره های توصیف و تجویزی

– ساحت روش شناختی: رابطه گزاره توصیفی و تجویزی

– ساحت دیدگاههای فلسفه علمی و طبقه بندی علوم: طبقه بندی علوم توصیفی و تجویزی

– ساحت جامعه شناختی(جامعه شناسی حوزوی): اعتبار و ارزش عالمان توصیفی و عالمان تجویزی

– ساحت سیاستگذاری تولید علم: وزن راهبردی علوم توصیفی و تجویزی / نسبت راهبردی تولید این علوم و …

– ساحت مدیریت راهبردی دانش

و …

ساحت خلق و خالق اگر در كنار هم ديده نشود ، تقريرها از يك واقعيت ناقص خواهد بود.

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#امید_فشندی
#یادداشت_16
#جلسه_122

گزاره‌ها كمي ناقص و نارساست، به‌قدري كه مي‌توان گفت غلط می‌شود.

ساحت خلق و خالق اگر در كنار هم ديده نشود (يلي الخلقي و يلي الحقي، قوس صعود و نزول)، تقريرها از يك واقعيت ناقص خواهد بود.

نكته‌ي ديگر اينكه چه‌بسا فعل خدا گوياتر از قول او باشد. اذن تكويني به بشر براي تعقل و معماري و طراحي نظامات بشري، كم از اجازه‌ي تشريعي نيست.

نكته‌ي ديگر اينكه اين دست‌فرمان تقرير توحيد، خيلي نسبتي با تربيت و رشدو شكوفايي بشر ندارد، لازمه‌ي آفريدگاري و آگاهي فراگير خداوند متعال اين نيست كه حق انديشه و اختيار و اقدام بشر نفي شود، همان‌طوركه آگاهي‌هاي معلم بايد در راستاي رشد متعلّم قرار گيرد، نه صرفا تزريق تجويزها و انتظار اطاعت.

این‌‌گونه تقریر هم نشانه‌ی دیگری بر این است که گویی توحید در منظر نویسنده، توحيدی سكوني است نه صیروری!

رابطه علم کلام و علم فقه

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_18
#جلسه_122

#توصیف_تجویز
#باید_و_هست
رابطه #فقه_و_کلام
#اقتدار_توصیف، #قدرت_تجویز

اگر بخواهیم یکی از رابطه های علوم توصیفی و تجویزی را اشاره کنیم بایستی به رابطه علم کلام و علم فقه توجه دهیم.
هر چند که علم کلام میتواند سویه تجویزی پیدا کند اما به یک معنا کلام هاضمه ای برای استفاده از علوم توصیفی دارد(نظیر فلسفه و عرفان) و از طرفی دیگر کلام به یک معنا عقل فقیه و عقلانیت پیشینی استنباط می باشد.
فقیه همراه با دیدگاههای اعتقادی اش در مورد خدا، جهان و انسان در عملیات اجتهاد و استنباط حاضر شده و این مقوله حتی در اجزا و تک تک خرده فرآیندهای استنباط نیز مؤثر دارد. به طور مثال وقتی فقیه یک مفهوم فقهی را در منظومه و بافتار و شبکه معنایی الف فهم میکند و فقیهی دیگر در همان مفهوم فقهی را در منظومه و بافتار و شبکه معنایی ب فهم میکند این دو فقیه به استظهار متفاوتی از روایات تبیین کننده همان مفهوم می رسند.
به طور مثال در مورد زکات ما روایاتی داریم که منحصر در 9 مورد می باشد و روایاتی داریم که این انحصار را بیان نمی کند.
کسی مثل یونس بن عبدالرحمن حسب دیدگاه جامعه شناختی و نیز دریافتی که از نسبت و تناسب این مفهوم با دیگر مفاهیم دینی دارد این انحصار را رد میکند اما دیگر افراد مؤکدا تاکید بر انحصار زکات در موارد 9 گانه دارد.

آیا عقل انسانی می تواند در مقام تشریع ورود کند ؟!

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط‌مشی_اجتماعی
#محمد_هادی_جوهری
#یادداشت_4
#جلسه_122
○ مولف کتاب تمام حق تشریع را به حق تعالی می دهد ، اما نکته ای که ذهن بنده را درگیر خود کرده در باب من الشارع است ؟! منظور مولف از شارع در اینجا خود حق تعالی است ؟! یا اینکه حضرت رسول و ائمه علیهم السلام را نیز شامل می شود ؟! اگر منظور مولف از شارع و حق تشریع فقط حق تعالی است به شدت در مقابل او می ایستم و با تمام قدرت ناچیز خود در فهم توحید ، با او مبارزه علمی می کنم. اما اگر منظور از این حق تشریع خود حق تعالی و کسانی که به سبب ایشان اجازه تشریع دارند می با شد سعی بر همراهی دارم.
○ اما این را باید دقت کرد که دعوا در این مسئله ، بر سر حق تشریع است نه بر سر فهم تشریع ، این که ما در فهم تشریع همواره از عقل انسانی استفاده می کنیم مسئله خاصی نیست ، چرا که فهم شریعیت جز به وسیله عقل حاصل نمیشود ، اما آیا این عقل در مقام تشریع نیز می تواند قدم بردارد ؟! آیا عقل انسانی می تواند در مقام تشریع ورود کند و گزاره هایی در باب شریعت برای انسان بیان کند ؟!

رابطه بین «هست» و «نیست» با «باید» و «نباید»

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_16
#جلسه_121

تفسیر موضوعی قرآن کریم: جلد 10 /آیت الله جوادی آملی

1️⃣بخش اول:

رابطه بین «هست» و «نیست» با «باید» و «نباید»

باید و نبایدهای اخلاقی را باید از «باید» و «نباید» های نخستین گرفت. هر علمی «نظریات» خود را از «ضروریات» مناسب خود می گیرد. بنابراین، اخلاق و فقه نیز،
[42]

اگر نظری باشد، باید و نبایدهای خود را از بایدها و نبایدهای اولی و بدیهی خود کسب می کند ولی از این جهت نمی شود گفت که «هست» ی در جهان خارج به عنوان «باید» یعنی واجب و «نیست» ی در جهان خارج به عنوان «نباید» یعنی ممتنع وجود دارد که منشا پیدایش باید و نباید علوم عملی است بلکه برخی از مبادی حکمت عملی بدیهی است و برخی نظری. تمام بایدهای نظری به یک باید بدیهی منتهی می شود که آن را از چیزی اخذ نمی کنند؛ زیرا خود بدیهی است؛ اما رابطه هست و باید چندان هم گسیخته نیست.

این طور نیست که میان «باید و نباید» با «هست و نیست» سیم خارداری وجود داشته باشد و هیچ گونه پیوستگی بین آنها برقرار نباشد؛ ولی هیچ حکیمی مدعی نیست که ما می توانیم قیاسی داشته باشیم که هر دو مقدمه آن «هست» ولی نتیجه اش «باید» باشد؛ یا به عکس یعنی قیاسی داشته باشیم که هر دو مقدمه اش «باید» ولی نتیجه اش «هست» باشد؛ و آنها که گفته اند: بین آنها رابطه ای هست بیش از این ادعا نکرده اند که می شود قیاسی تشکیل داد که یک مقدمه آن، «هست» و مقدمه دیگر آن، «باید» باشد و به همین مقدار، رابطه منطقی برقرار است.

چون حکمت عملی و اخلاق، فرع جهان بینی است و مقدمه قیاسی که به هست بر می گردد، «اشرف المقدمتین» (13)و مقدمه ای که به باید بر می گردد، «اخس المقدمیتن» است و نتیجه هم همواره تابع «اخس المقدمتین» است، بنابراین، اگر قیاسی داشتیم که مقدمه ای از آن «هست» و مقدمه دیگرش «باید» باشد، نتیجه «باید» است نه «هست» ؛ مثلا، می گوییم: «خدا ولی نعمت، خالق و منعم است» که یکی از مقدمات قیاس محسوب می شود. مقدمه دیگر این است که : «ولی نعمت را باید سپاس گزارد و در پیشگاه خالق باید، خضوع کرد» که از مجموع این باید اخلاقی و آن هست نظری، یک «باید» اخلاقی استنتاج می شود
[43]

که: «پس باید خدا را سپاس گزارد و در برابر او خاضع بود» .

این گونه قیاسها که یک مقدمه نظری «هست» و یک مقدمه عملی «باید» دارد در قرآن کریم کم نیست؛ مثلا، از مجموع این دو مقدمه قرآنی: «ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین» (14)و «کان الشیطان لربه کفورا» (15)که اولی تقریبا به هست و دومی به باید بر می گردد، نتیجه «باید» گرفته می شود.
13. البته شرافت وجودی، نه ارزشی.14. سوره اسراء، آیه 27.15. همان

2️⃣بخش دوم:

طرح یک شبهه

در زمینه استنتاج «باید و نباید» های اخلاقی از «هست و نیست» ها شبهه ای وجود دارد که ما نخست برای پروراندن آن، شرایط چهارگانه انتاج قیاس را ذکر می کنیم و سپس به طرح اصل اشکال می پردازیم و آنگاه به آن پاسخ می دهیم. شرایط انتاج قیاس چنین است:

اول: باید بین نتیجه و مقدمتین، رابطه ای طبیعی و منطقی برقرار باشد؛ بین مقدمتین و نتیجه از لحاظ کمیت یعنی کلیت و جزئیت باید «سنخیت» باشد. بنابراین، ممکن نیست ما بتوانیم از هر مقدمه ای نتیجه دلخواه را استنباط کنیم، مقدمات کلی نتیجه کلی را به همراه دارند و مقدمات جزئی هرگز نتیجه کلی را ارائه نخواهند داد حتی اگر بعضی از مقدمات، کلی و بعضی دیگر جزئی باشد، باز نتیجه جزئی خواهد بود؛ نه کلی.

دوم: باید بین نتیجه و مقدمتین از نظر کیفیت یعنی سلب و ایجاب قضیه نیز تناسب باشد. بنابراین، هرگز نمی توان از مقدمات ایجابی، نتیجه سلبی و از مقدمات سلبی، نتیجه ایجابی گرفت.

سوم: بین نتیجه و مقدمتین از لحاظ «جهت» نیز باید تناسب وجود داشته
[44]

باشد، بنابراین، هرگز نمی شود از مقدمات امکانی، نتیجه ضروری را توقع داشت.

چهارم: بین نتیجه و مقدمتین از جهت صنعت قیاس و ماده آن تناسب برقرار است؛ پس ممکن نیست از مقدمات ظنی، نتیجه قطعی را استنباط کرد. بنابراین، در کمیت، کیفیت جهت و صنعت قیاس، بین نتیجه قیاس و مقدمات آن باید تناسب قطعی برقرار باشد و در این جهت بین منطق تجربی و منطق عقلی و نیز بین مبنای کسانی که موجود را منحصر به نشئه تجربه می دانند و ماورای طبیعت را نمی پذیرند و مقدمات و قیاسهای عقلی محض را انکار می کنند و کسانی که دیدشان وسیع است و نشئه طبیعت، ماورای طبیعت، اصول تجربی و عقلی را قبول دارند فرقی نیست.

برهمین اساس شبهه ای مطرح می شود که اگر بخواهیم «باید» و «نباید» ها را از «هست» و «نیست» ها استنتاج کنیم، بین نتیجه و مقدمه هم از لحاظ قضیه و هم از لحاظ مفردات، گسیختگی است. گسیختگی در کل قضیه این است که مقدمات، واقعا قضیه اند ولی نتیجه حقیقتا قضیه نیست. چون خبر نیست؛ بلکه انشاء است و بین انشاء و خبر هم تناسبی نیست؛ بنابر این از دو مقدمه خبری، یک نتیجه انشایی که شبیه جمله خبری است نه خود خبر، استنباط نمی شود، چون انشائیات شبیه جمله خبری اند و هرگز قضیه خبری نیستند.

ناهماهنگی دیگر بین نتیجه و مقدمتین آن، در خصوص مفردات است؛ زیرا موضوع و محمول مقدمتین که بر اساس «هست» ها تنظیم می شود، حقایق خارجی و واقعیتهای عینی اند؛ اما موضوع و محمول نتیجه که یک «باید» است، مطلبی اعتباری است نه واقعی؛ پس بین نتیجه و مقدمات، نه از نظر مفردات و نه از نظر قضیه، تناسب و هماهنگی وجود ندارد.

بر اساس همین شبهه گفته اند: چه فقط اصول تجربی را بپذیریم و یا اینکه اصول عقلی را نیز قبول کنیم، باید اخلاق را مسائل اعتباری محض بدانیم و آن را
[45]

مانند رسوم، عادات و آداب اجتماعی و عاطفی تلقی کنیم. البته رسوم، مختلف است؛ بعضی از آنها مقطعی و موضعی و بعضی فراگیر، و رسوم فراگیر را اخلاق می نامند؛ مثل این که دروغ، خیانت و ستم، بد و صدق، امانت و عدل، خوب است.

3️⃣بخش سوم:

پاسخ به شبهه

در پاسخ به شبهه مذکور باید گفت: کسانی که در مسائل اخلاقی استدلال می کنند هرگز از دو مقدمه ناهماهنگ به یک نتیجه غیر منسجم با آنها نمی رسند؛ بلکه در همه موارد، قیاس مرکب یا قیاس بسیطی است که بعضی از مقدماتش «مطوی» است و در نتیجه اگر استدلالی اخلاقی می شود، همه یا برخی از مقدمات آن، اخلاقی است و هرگز از دو «باید» یک «هست» و یا از دو «هست» یک «باید» استنتاج نمی شود و آنها که بر مسائل اخلاقی استدلال می کنند می گویند: «این کار خوب است و هر خوب را باید انجام داد؛ پس این کار را باید انجام داد» که در این گونه موارد، قیاس، مرکب از مقدمه های اعتباری و نتیجه اعتباری است؛ ولی به دو نکته باید توجه کرد:

1 همان طور که در مسائل تجربی در نشئه طبیعت، خیر و شر و نفع و ضرر وجود دارد(16)در مسائل ماورای طبیعت و تجربه نیز وجود دارد. در مسائل تجربی، انسان مدرک، آتش و حرارتش را احساس می کند و با تجربه می بیند که آتش، دست یا لباس و… را می سوزاند و افزون بر آن، انسان یک «باید» تجربی هم در کنار
[46]

این حس تجربی دارد و آن این که: از امور زیانبار باید پرهیز کرد، پس از آتش هم باید پرهیز کرد.

این نفع و ضرر و خیر و شری که در مسائل حسی و تجربی است در مسائل اخلاقی هم هست. انسان در اوایل امر، گذشته از «اول الاوائل» یعنی استحاله جمع و رفع نقیضین که آن را با عقل و نه با حس ادراک می کند، خیلی از امور را بعدا به عنوان مسائل بدیهی ادراک می کند. او می فهمد که آتش می سوزاند یا سم مار و عقرب، مهلک است و باید از مهلک پرهیز کرد.

درهر صورت، انسان در مسائل اخلاقی نیز همین ادراک را دارد و مثلا می گوید نظم برای زندگی من سودمند است و باید آن را در زندگی پیاده کرد یا هرج و مرج برای زندگی من شر است و باید از آن شر پرهیز کرد. او این خوبی و بدی را با یک نوع تنبه و آگاهی، درک می کند و این درک از مسائل ابتدایی باید و نبایدهاست؛ یعنی، همان طور که یک «هست» و «نیست» نخستین داریم، یک «باید» و «نباید» بدیهی نخستین هم داریم که مسائل نظری باید و نبایدها را از آن می گیریم؛ مثل این که، در برخورد با آتش دو مطلب را به صورت بدیهی و محسوس، درک می کنیم: یکی «هست» نظری و دیگری باید اعتباری.

بنابراین، قایل به مکتب تجربی، اگر چه در بعضی از مسائل با صاحب مکتبهای عقلی همراه است ولی او مسائل ماورای طبیعت یعنی روح، فضایل و رذایل آن، مسائل برزخ و معاد، «لقاء الله» ، «قرب الی الله» و یا «بعد عن الله» را ادراک نمی کند در نتیجه برای او مسئله خیر و شر نسبت به روح، قبر، برزخ و… مطرح نیست. وقتی خیر و شر مطرح نبود، نفع و ضرر هم برای او مطرح نیست؛ زیرا نفع و ضرر، مربوط به «طریق» است و در ارتباط با هدف یعنی خیر و شر معنا می دهد و اینجا مرز جدایی عالم تجربی یا فیلسوف ملحد با فیلسوف موحد است.
[47]

2 قبلا اشاره شد که بحث در مسائل اخلاقی مانند بحث از مسائل طبی، ازعلوم تجربی است؛ یعنی، همانگونه که پزشک بحث « هست» و بحث «باید» دارد؛ مثلا، می گوید: «این غذا برای دستگاه گوارش زیانبار است» که چنین قضیه ای جزو علوم تجربی است و به بیمار می گوید: «فلان غذا را مصرف نکن» که «باید» دستوری است و جزء علوم انسانی، و او آن را از یک قیاس تجربی ملفق استنباط می کند، عالم اخلاق نیز می گوید: روح و قوای آن برای همیشه است و فلان گناه برای آنها زیانبار است که این گونه قضایا جزءحکمت نظری اند و نیز می گوید: از شی ء زیانبار باید تقوا و پرهیز داشت که خود دستوری اخلاقی است و آن را از قیاس ملفق استنتاج نموده است. قرآن کریم که می فرماید: «وننزل من القران ما هو شفاء ورحمة للمؤمنین» (17)یعنی، قرآن شفای دردهاست از مقدمات تلفیقی استفاده می کند؛ یعنی برای موعظه و تذکره، قیاسی مرکب از یک مقدمه «هست» و یک مقدمه «باید» تشکیل می شود.
16. شر به جنبه عدمی و زوال برمی گردد، زوال ذات یا زوال وصف، یعنی کمال. چیزی که اصل حیات یا سلامت موجودی را تامین کند (کان تامه یا کان ناقصه) خیر است و چیزی که اصل ذات یا وصف آن را زایل کند (لیس تامه یا لیس ناقصه) شر است و اگر چیزی نسبت به چیز دیگر اثر منفی نداشته باشد، نسبت به آن، شر نیست؛ مثلا مار و عقرب اگر کسی را مسموم نکنند شر نیستند، اما وقتی حیات یا سلامت رهگذر را از بین می برند، شر محسوب می شوند.17. سوره اسراء، آیه 82.

4️⃣بخش چهارم:

کتاب تذکره و هدایت

قرآن، ضمن آن که جهان بینی دارد، «تذکره» هم هست. آنچه در بعضی از دعاهاآمده است: «یا من کتابه تذکرة للمتقین» (18)، از همین باب است و قرآن نیز خود را به عنوان «تذکره» یعنی «یادآور» و «موعظه» معرفی کرده است: «فذکر بالقران من یخاف وعید» (19)، «انما انت مذکر» (20)، «ولقد یسرنا القران للذکر فهل من مدکر» (21).
[48]

قرآن در همه موارد وقتی بخواهد تذکره باشد یا هر دو مقدمه را بیان می کند و یا «باید» را مطوی نگه می دارد. مثلا، می فرماید: «الم یعلم بان الله یری» (22): انسان نمی داند که خدا او را می بیند؟ که یک مقدمه مطوی به این مقدمه، ضمیمه و آنگاه دستور اخلاقی از آن استنباط می شود. در این جا جمله «خدا می بیند» «هست» است. و مقدمه دیگری که مطوی است و عقل آن را می فهمد این است که اگر خدا انسان را می بیند، انسان «نباید» در محضر او دست به تباهی دراز کند؛ یا مثلا می فرماید: «ان ربک لبالمرصاد» (23)خدا در کمین است؛ یعنی، شما او را نمی بینید ولی او شما را می بیند یا در باره شیطان در قرآن کریم آمده است که گفت: «لاقعدن لهم صراطک المستقیم» (24)من در کمین اینها می نشینم. این سخن یک گزارش «هست» علمی صرف نیست بلکه مقدمه مطوی در بر دارد و آن این است که باید خدایی را که در کمین است در نظر گرفت و معصیت نکرد یا از شیطان نشسته در کمین، نباید غفلت ورزید؛ به این ترتیب، مقدمه های «باید» به مقدمه های «هست» ، ضمیمه می شود و آنگاه قیاس مزبور نتیجه می دهد.

قرآن در طرح و بیان مسائل اعتقادی نیز از همین سبک بهره می گیرد؛ یعنی دعوت به اعتقاد و ایمان می کند و این دعوت جزء «باید» است؛ مثلا می فرماید: «الم نجعل له عینین× ولسانا وشفتین× وهدیناه النجدین» (25)آیا این نظام آفرینشی که در دستگاه درون و بیرون انسان مشهود است برای هدایت و راهنمایی او به این هدف، که خدایی هست کافی نیست؟ یعنی وقتی چنین است پس ایمان بیاورید، جمله «ایمان بیاورید» مطلب «باید» و اخلاقی است. چون اخلاق از ایمان شروع می شود و لذا مسئله شرک به عنوان گناه کبیره مطرح است.
[49]

در سوره مبارکه «قیامت» ، در باره معاد می فرماید: «الم یک نطفة من منی یمنی× ثم کان علقة فخلق فسوی× فجعل منه الزوجین الذکر و الانثی× الیس ذلک بقادر علی ان یحیی الموتی» (26)یعنی، خدایی که از یک قطره آب که همه اجزاء آن، شبیه به هم است بخشی از آن را چشم، بخشی را گوش، یک جا را بینی، بخشی را مغز یا منشا فکر و جای دیگر را قلب درست کرد و از همان، یکی را زن و دیگری را مرد آفرید، آیا قادر نیست که انسانهایی را که مرده اند دو باره زنده کند؟ یعنی، حتما به معاد معتقد باشید و از انکار آن بپرهیزید. به همین جهت وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وقتی این آیات پایانی سوره قیامت را تلاوت می کردند، می فرمودند: «سبحانک اللهم و بلی» (27)یعنی، «آمنا» .

در هیچ جای قرآن، مطلب علمی محض که همراه آن وعده به ایمان و وعید به شرک نباشد نیست، قرآن کتاب هدایت است و مانند کتابهای فلسفی و کلامی علم محض نیست. به همین جهت در کتابهای فلسفی و کلامی «باید» و «نباید» و «ایمان بیاورید و اگر ایمان نیاورید، جهنم و اگر ایمان بیاورید، پاداش بهشت است» مطرح نیست؛ زیرا محتوای آنها فقط علم است؛ چنانکه «فقه» کاری به عقاید ندارد. و تنها می گوید چه چیز واجب است و کدام واجب نیست؛ اما اخلاق می گوید اگر این کار را نکنید، کیفر دارد. که این، باید و نباید است؛ نه «هست» و «نیست» . بنابراین، می توان گفت که هم آن اشکال عدم تناسب انشاء با خبر و هم ناهماهنگی بین مفردات قضایایی که در قیاس اخذ شده اند با مفرداتی که در نتیجه ماخوذند حل می شود.
18. دعای جوشن کبیر، بند 76.19. سوره ق، آیه 45.20. سوره غاشیه، آیه 21.21. سوره قمر، آیه 17.22. سوره علق، آیه 14.23. سوره فجر، آیه 14.24. سوره اعراف، آیه 16.25. سوره بلد، آیات 8 10.26. سوره قیامت، آیات 37 40.27. مجمع البیان، ج 10، ص 607.

توحید از دیدگاه خط مشی اجتماعی

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#محمد_حسن_زاده
#یادداشت_14
#جلسه_121
بسم الله الرحمن الرحیم
❇️به نظر میرسد که توصیف و نگاهی که انسان نسبت به جهان، دین، خدا، انسان و سایر پدیده های عالم از ریز ترین موضوعات تا کلان ترین آنها دارد تاثیر شگرفی در علم فقه دارد به نحوی که حکم دو فقیه هم عصر که نگاه متفاوتی نسبت به موضوعات دارند ممکن است کاملا مغایر و متضاد باشد. نگاه فقیه عملا در موضوع شناسی او تاثیر میگذارد. فرد با نگاه های اصیل به موضوعات مسائل، به درک درستی از حکم شریعت میرسد. استظهارش از کلام شارع تغییر میکند و به آیات و روایات به نحو دیگری می نگرد.
❇️تاثیر تبیین در تجویز فقط محدود به فقه و کلام نیست. در فلسفه نیز میبینیم که صدرا با نگاه متفاوتی که به مسئله ی وجود میکند و توصیف متفاوتی که دارد، مسائل فلسفه را کاملا تغییر میدهد و اساسا سوال را عوض میکند و در نتیجه به پاسخ های متفاوتی نیز میرسد.
❇️فقه حضرت امام ره سرشار از این مثال هاست. فقیهی که با نگاه اصیل توحیدی به مسائل نگاه میکند احکام فقیهش تفاوت قابل اعتنایی با دیگران دارد. مثالش نوع برخورد ایشان با موضوع شطرنج و آن نامه معروف است که چگونه نوع نگاه امام ره به موضوع، مسئله را کاملا تغییر میدهد. به عنوان مثال دیگر مسئله ی موسیقی است. حضرت آقا جمله ای از امام ره نقل میکنند که : «فلان موسیقی اگر از رادیوی جمهوری اسلامی پخش شود حلال است لکن اگر همان موسیقی از رادیوی عربستان پخش شود حرام است.» این چه نوع نگاه به موضوع موسیقی و در نظر گرفتن چه متغیر هایی است که به این چنین تجویز هایی منتهی میشود. در حالی که تقریبا هیچ یک از فقها چنین حکمی در باب موسیقی ندارد. زیرا موضوع شناسی متفاوتی دارند و ربط موسیقی و فضای لهو و لعب که سبب حرمت آن میگردد را، با فضای جامعه و مسیر حرکت حکومت نمیبینند. لکن حضرت امام، فضای لهو و غفلت از یاد خدا را تعمیم داده اند به فضای کلی حکومت که اگر سیر آن الی الله است موسیقی حلال و اگر الی غیر الله است همان موسیقی حرام است.

توحید از دیدگاه خط مشی اجتماعی

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#محمد_حسن_زاده
#یادداشت_14
#جلسه_121
بسم الله الرحمن الرحیم
❇️به نظر میرسد که توصیف و نگاهی که انسان نسبت به جهان، دین، خدا، انسان و سایر پدیده های عالم از ریز ترین موضوعات تا کلان ترین آنها دارد تاثیر شگرفی در علم فقه دارد به نحوی که حکم دو فقیه هم عصر که نگاه متفاوتی نسبت به موضوعات دارند ممکن است کاملا مغایر و متضاد باشد. نگاه فقیه عملا در موضوع شناسی او تاثیر میگذارد. فرد با نگاه های اصیل به موضوعات مسائل، به درک درستی از حکم شریعت میرسد. استظهارش از کلام شارع تغییر میکند و به آیات و روایات به نحو دیگری می نگرد.
❇️تاثیر تبیین در تجویز فقط محدود به فقه و کلام نیست. در فلسفه نیز میبینیم که صدرا با نگاه متفاوتی که به مسئله ی وجود میکند و توصیف متفاوتی که دارد، مسائل فلسفه را کاملا تغییر میدهد و اساسا سوال را عوض میکند و در نتیجه به پاسخ های متفاوتی نیز میرسد.
❇️فقه حضرت امام ره سرشار از این مثال هاست. فقیهی که با نگاه اصیل توحیدی به مسائل نگاه میکند احکام فقیهش تفاوت قابل اعتنایی با دیگران دارد. مثالش نوع برخورد ایشان با موضوع شطرنج و آن نامه معروف است که چگونه نوع نگاه امام ره به موضوع، مسئله را کاملا تغییر میدهد. به عنوان مثال دیگر مسئله ی موسیقی است. حضرت آقا جمله ای از امام ره نقل میکنند که : «فلان موسیقی اگر از رادیوی جمهوری اسلامی پخش شود حلال است لکن اگر همان موسیقی از رادیوی عربستان پخش شود حرام است.» این چه نوع نگاه به موضوع موسیقی و در نظر گرفتن چه متغیر هایی است که به این چنین تجویز هایی منتهی میشود. در حالی که تقریبا هیچ یک از فقها چنین حکمی در باب موسیقی ندارد. زیرا موضوع شناسی متفاوتی دارند و ربط موسیقی و فضای لهو و لعب که سبب حرمت آن میگردد را، با فضای جامعه و مسیر حرکت حکومت نمیبینند. لکن حضرت امام، فضای لهو و غفلت از یاد خدا را تعمیم داده اند به فضای کلی حکومت که اگر سیر آن الی الله است موسیقی حلال و اگر الی غیر الله است همان موسیقی حرام است.

اسلام حقیقی؛ تنها راه رسیدن به سعادت اخروی و آرامش و کمال دنیوی است

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#مرتضی_قربانی
#یادداشت_1
#جلسه_121
بسم الله الرحمن الرحیم
اسلام حقیقی؛ تنها راه رسیدن به سعادت اخروی و آرامش و کمال دنیوی است. زیرا فقط خالق و پدیدآورنده‌ی چیزی می‌تواند نحوه‌ی صحیح استفاده و برخورد با آن را بیان کند و این به دلیل احاطه و شناخت کامل خالق بر ماهیت و کارآیی آن شی است. برای مثال فقط مخترع یک گوشی موبایل می‌تواند روش صحیح استفاده از ابزارها و برنامه‌های آن را آموزش دهد. اوست که می‌داند این گوشی چه ظرفیت‌ها و قابلیت‌هایی دارد و چه چیزهایی موجب ضعف عملکرد یا خرابی آن است. بدین جهت است که امروزه معمولا همراه لوازم برقی و… یک دفترچه‌ی راهنما گذاشته می‌شود.
خداوند متعال که خالق ماسوی است، دین را روش زندگی و راه رسیدن به کمال و رشد قرار داده است. زیرا اوست که می داند انسان و تمامی مخلوقات با چه چیزهایی سازگاری و ناسازگاری دارند و اینکه انسان در برابر خالق خود باید چه رویکردی داشته باشد و اینکه چگونه باید با خودش و مخلوقات دیگر در حالات و عرصه‌های مختلف تعامل و تقابل داشته باشد.
همان طور که اگر از یک گوشی موبایل طبق راهنمای آن استفاده نشود، اسراف و احتکار ظرفیت‌های آن در نتیجه خرابی آن پدید می‌آید؛ اگر انسان طبق دین حقیقی زندگی نکند در دنیا مبتلا به مشکلات فردی و اجتماعی از حیث روحی و جسمی می‌شود. نتیجه‌ی همه‌ی این گرفتاری‌ها عدم آرامش و آسایش و بیماری است که از همه‌ی اینها می‌توان به خسران دنیوی تعبیر کرد که نتیجه‌ی خسران دنیوی، خسران اخروی است. زیرا انسان اگر روشی را انتخاب کند که حتی نتواند زندگی دنیایی و هفتاد ساله‌ی او را آباد کند چگونه می‌تواند او را به سعادت اخروی رساند.
خداوند متعال به عنوان خالق هستی و ماسوی، راه و رسم زندگی و بندگی را از طریق وحی که همان قرآن و سنت است بیان فرموده است.

بنابراین پیروی از وحی به عنوان تنها راه رشد و جهت دهی کمالات ضرورت دارد و انسان برای شناخت خودش و وظایفش در عرصه‌های مختلف محتاج به وحی است.
به عبارت دیگر انسان اعم از مرد و زن برای شناخت ماهیت و نقش‌های خود و اینکه چه کارهایی موجب رشد و بالندگی و چه کارهایی موجب خسران و سرافکندگی آن در عرصه‌های گوناگون است، باید به دین رجوع کند‌.

برای مثال:
۱. مرد در خانواده نسبت به همسر و زن نسبت به همسر خود و این دو، نسبت به دختران و پسران از کوچک تا بزرگ چه رفتاری باید داشته باشند.
۲. فرزندان نسبت به والدین و خوهران و برادران بزرگتر و کوچکتر خود چگونه باید باشند.
۳. مرد در مورد حرفه و کار خودش و معنویت خانواده، اقتصاد، تفریح، آموزش، امنیت، سلامت جسمی، روابط فامیلی و اجتماعی خانواده و… چه وظایفی دارد.
۴. زن چه جایگاهی در آرامش همسر و خانواده، مدیریت خانه، تربیت فرزندان، مسائل اقتصادی و… دارد.
۵. آیا انسان‌ برای رساندن به کمال و فراهم کردن بستر آن وظایفی‌ دارد؟ و آیا برای این کار نیاز به تشکیل حکومت و جامعه‌ی اسلامی است؟
۶. زن و مرد در این جامعه‌ی چه نقشی دارند.
۷. آیا به حاکم نیاز است؟
۸. حاکم خود چه ویژگی‌ای دارد؟
۹. حاکم و حکومت در مورد معنویت، امنیت، اقتصاد، روابط خارجی، بهداشت، پیشگیری و درمان، محیط زیست، سرمایه‌ها، رفع نیازها و آموزش‌ها و صدها مسئله‌ی دیگر باید چگونه باشد.

اینها مثال‌هایی است برای برخی از نقش‌ها و روابط انسان در حالات و عرصه‌های مختلف که انسان فقط با رجوع به وحی است، که می‌تواند به روش صحیح مواجهه شدن با آنها پی ببرد.

نسبت توصیف و تجویز

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط‌مشی_اجتماعی
#نسبت_توصیف_و_تجویز
#محمد_هادی_جوهری
#یادداشت_3
#جلسه_121

○ داده های ما به توصیفات و تجویزات تقسیم می شود اما نکته ای که در این میان حائز اهمیت است ، نسبت فی ما بین این توصیفات و تجویزات است .
○ به میزانی که توصیف های ما قدرتمند باشد ، تجویز های ما نیز با قدرت بیشتری در عرصه عمل ظهور پبدا می کند اما پیدا کردن ربط این تجویزها توصیف ها در چیست ؟!
○ اما چه تجویزی دقیق و قدرتمند است ؟! تجویزی که برگرفته از نظام توصیفات ما باشد ، تجویزی که بتواند متصل به توصیف های عالم هستی باشد ، اگر تجویز های ما براساس توصیفات عالم هستی نباشد ، در آن صورت توصیفات ، ارزشی ندارند و فقط در نقش گزاره هایی دهان پرکن نقش ایفا می کنند .
○ فقه به عنوان بخشی از تجویزات ، یک عقلانیت و فکر است اما متاسفانه نحوه تعامل ما با این دانش تجویزی اصلا به صورت عقل نیست و وقتی وارد مسائل فقهی می شویم تمامی اطلاعات توصیفی خود را پاک کرده و بدون در نظر گرفتن آن ها به صورت کاملا گزاره محور ، سعی بر استنباط می کنیم لذا در برخی فتاوی عدم حضور عقل حس می شود اما اگر سعی کنیم که در جای جای فقه ، این عقل و فکر را حاضر کنیم و توصیفات خود را به عنوان مبانی محکم بر فقه سوار کنیم در آن صورت خروجی فقه به عنوان یک تجویز مطلوب لحاظ خواهد شد.

شاید بتوان گفت نحوه ورود مرحوم امام خمینی رحمه الله علیه به مسئله ولایت مطلقه فقیه از همین دست ورود های تجویزی متصل به توصیف است .

چه رابطه و ارتباطی بین این دو لایه از هستی (هستی شناسی و فقه / کلام و فقه / هست و باید)وجود دارد

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#عقیل_رضانسب
#یادداشت_21
#جلسه_121

#توصیف_و_تجویز
#تشریع_و_تکوین
#رابطه_فقه_و_کلام

💠 سؤال
یکی از مباحث مهم نحوه ارتباط لایه اندیشه های بنیادین با لایه عمل (هستی شناسی و فقه / کلام و فقه / هست و باید) است، چه رابطه و ارتباطی بین این دو لایه از هستی وجود دارد؟
💠 مقدمه
یک پاسخ اولیه این است که از آنجا که ما سه لایه حقیقت، طریقت و شریعت را داریم، اگر این سه لایه بخواهند سه لایه ی یک چیز باشند، باید یک وحدتی با همدیگر داشته باشند؛ یعنی دقیقا همان چیزی که حقیقت است، در طریقت جاری شود و همان چیزی که حقیقت و طریقت است در لایه شریعت جاری شود.
به عبارتی احکام و آداب اسلامی که در دستورات فقهی و اخلاقی خود را نمایان می کند، باید ظاهری باشد برای باطن طریقت؛ و مسائل سلوکی و سیر از مقامی به مقامی دیگر باید ظاهری باشد برای باطن حقیقت،

اما این یک آرزوی خوب و چیزی است که خودش در مقام باید است، و همین بخواهد بیاید به مقام هست برسد چه فرایند باید طی بشود؟ یعنی اینکه دین اسلام یک هویت واحدی است که سه لایه ی حقیقت و طریقت و شریعت دارد و رابطه این ها به شکل طولی و ظهور و بطونی است حرف قشنگی است، ولی من فقیه چطوری باید آن مباحث حقیقتی و طریقتی را بیاورم در فقه خود جاری بکنم؟
1️⃣ پاسخ اول: حضور ناگزیر کلام در فقه
یک ادعا این است که حضور مباحث بنیادین در لایه شریعت ناگزیر است و بالاخره با یک فهمی کلامی و پیش فرض های کلامی فقیه دارد تفقه می کند!
این سخن صحیح است ولی کافی نیست! یعنی این حضور حداقلی آن هم به شکل ارتکازی کلام در پشت صحنه فقه یک فضای ابهام آلودی درست می کند که دقیقا معلوم نمی شود که به چه میزان این حکم فقهی که تو می دهی دارد باطن دین را هم نگه می دارد.

سؤال اصلی همچنان باقی مانده است که نحوه جاری شدن مباحث حقیقتی و طریقتی در فقه به چه صورت است؟

در پاسخ به این سؤال که در یادداشت بعدی به آن خواهم پرداخت از استفاده هایی که از محضر استاد ارجمند حجت الاسلام سید علی موسوی برده ام استفاده می کنم.

2️⃣ پاسخ دوم: پاسخ مکتب فقهی حضرت امام خمینی ره
ادعا این است که در فقه حضرت امام ره این فضا به شکل ویژه ای دارد تأمین می شود و اساسا حضرت امام خمینی دارای یک مکتب فقهی است که دارد این رابطه را به نحو فنی برقرار می کند.
اگر صدرا کسی بود که با ظهور خود بین عرفان و برهان و لایه اعتقادی دین وحدت ایجاد کرد، امام خمینی هم کسی است که با ظهور خود این وحدت ایجاد شده توسط صدرا را به سمت لایه شریعت کشانده است.
کلید واژه ورود به مکتب فقهی حضرت امام هم مفهومی است به نام مصلحت، از آنجا که احکام شرعی مبتنی بر مصلحت و مفسده نفس الامری هستند، که ریشه در همان رابطه طولی ظهور و بطونی لایه های حقیقت و طریقت و شریعت دارد، مسئله اساسی فقیه باید این باشد که در فقه خود چه مصالحی را اقامه کنید؟ اساسا فقه شما می خواهد چه کار کند؟ فقه که خودش غایت نیست، فقه احکامی است برای رسیدن به غایاتی، بگو که تو با فقه خودت می خواهی چه مصالحی را استیفا کنی!
ما سه لایه ملاک، جعل و امتثال را داریم که در لایه ملاک مصالح و مفاسد و شوق و اراده حضور دارد و در لایه جعل حکم جعل می شود و در لایه امتثال هم باید این حکم جاری بشود.

لذا در فقه حضرت امام کلید واژه ای به نام #مقاصد_الشریعه حضوری جدی دارد، معلوم هم هست که فضای مقاصد الشریعه با یک فضای کلامی بسته می شود نه با یک فضای فقهی، یعنی آن چیزی که می آید مقاصد را تعیین می کند کلام است نه فقه.
این رویکرد باعث می شود که امام هم روی کل شریعت و هم روی تک تک ابواب شریعت همیشه یک علامت سؤال بگذارد که کلا تو می خواهی چه چیزی را تأمین کنی؟ به عبارتی برای کسی که غایت و هدف را مصالح و مفاسد واقعی می داند، برای کسی که هدف غایی برایش لایه های باطنی دین یعنی طریقت و حقیقت است، اساسا کل فقه یک حالت ابزاری دارد بلکه بالاتر کلا شریعت برای او یک ابزار است.
به عبارتی اینجا دو سوال مهم خلق می شود که اولا آن چیزی که کل فضای فقه می خواهد خرج آن بشود چیست؟ و ثانیا به چه شکل روی زمین محقق می شود؟
برای پاسخ به این سؤال ها باید یک دورخیز کوچک بکنیم و کمی بستر تاریخی را توضیح بدهیم. توضیح هم اینکه فقه شیعه در ابتدا یک فقه فروعاتی آن هم فرع های مجزای فقهی بوده است ولی آرام آرام به این سمت حرکت کرده که به سمت یک فقه نظام مند حرکت کند؛ یعنی ما شاهد رشد و نمو یک حوزه عقل گرای پر قاعده در فضای فقه شیعه هستیم که در علامه حلی یک نقطه ویژه برای این فقه نظام مند و قاعده ای است و سپس در کسی مثل شیخ انصاری این فقه نظام مند و قاعده محور به اوج خودش می رسد.
یکی از نکات ویژه روش فقهی شیخ حاکمیت قاعده ها است، یعنی قواعد فقهی می آیند در صدر فرع فقهی قرار می گیرند و همه ادله دیگر را رنگ و بو می دهند و همه ادله ذیل این قواعد معنای خود را پیدا می کنند.

یک مشکل اساسی در این فقه قاعده ای حالت از پایین به بالا داشتن آن بود، یعنی می آید در این فروعات غرق می شود و سعی می کند از همین پایین حرکت کند و به این فروعات یک انتظامی بدهد و به قاعده برسد؛ و تفاوت ویژه فقه قاعده محور حضرت امام با امثال شیخ انصاری این است که حضرت امام از بالا به پایین این قاعده ها را ایجاد می کند، یعنی حضرت امام دارای یک اندیشه های عرفانی فلسفی است که می خواهد از بالا بیاید و در فقه سرریز شود.
رابطه هم به این شکل است که این اندیشه های عرفانی فلسفی جاری می شود و در مرحله اول یک اندیشه اجتماعی فرهنگی ایجاد می کند و در مرتبه به بعد یک اندیشه سیاسی اقتصادی می رسد و در آخر هم در شکل یک حکومت اسلامی تجلی پیدا می کند.
به عبارتی امام از اینکه اندیشه های عرفانی فلسفی خود را در فقهی که اساسا سیاسی است وارد کند نترسید و اندیشه های عرفانی فلسفی خود را در فقه جاری کرد و این یک فقه دیگری را رقم زده است؛
و البته امام برای پیش برد این مدل فقاهت ابزارهای ویژه ای نیز خلق کرده است که تک به تک آن ها جای بحث های ویژه دارند که در این مختصر نگنجد؛ بحث هایی مثل وضع لفظ برای روح معنا، خطابات قانونیه، بحث تأثیر زمان و مکان در فقه، بحث مصلحت و …
البته نو آوری امام فقط در این ابزارها نیست که این ها ابزارهایی هستند که برای رقم زدن آن مکتب فقهی خود کم داشته است و دست به خلق آن ها زده است، و هر چه هم از
ابزارهای موجود برای این غایت می توانست بهره ببرد، بهره برده است.

البته این ها همه اش ادعاهایی است که باید اولا کسانی پیدا بشوند بتوانند در یک قالب کامل فنی فقهی که مورد قبول فقها باشد ببرند و ثانیا بتواند روی مباحث مختلف فقهی به صورت تطبیقی هم در کار خود حضرت امام این را نشان بدهد و هم خودش این را امتداد بدهد و در ابواب مختلف این سبک فقاهت را جاری کند. و البته این نیاز دارد که همانند خود حضرت امام به لایه های عرفانی فلسفی که قرار است آن ها غایات را تأمین کنند و روح فقه باشند، تسلط کافی داشته باشد.

برای بررسی بیشتر این کار پیشنهاد می کنم چند متن از حضرت امام دیده شود.
1. متن کتاب ولایت فقیه مخصوصا آن قسمت اول که هنوز وارد بررسی روایات نشده است.
2. متن پیام قطعنامه بخش اول که در مورد حج است.

عدم تهافت مسئله عمری با تکلیف محوری

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#عقیل_رضانسب
#یادداشت_20
#جلسه_120

🌐 #مسئله_عمری

💠 عدم تهافت مسئله عمری با تکلیف محوری

🔹 طرح بحث
🔺 امروز توسط استاد یک بحثی مطرح شد به نام داشتن مسئله عمری و گفته شد که کسانی که تأثیرات گسترده اجتماعی داشته اند، یک مسئله عمری داشته اند که تمام سرمایه های درونی و پیرامونی خود را بسیج می زند به سمت آن قبله.
🔺 یکی از برادران بحث دوگانه تکلیف محوری و مسئله عمری داشتن را مطرح کردند، و این دو را مقابل همدیگر دیده اند که نیازی به مسئله عمری داشتن نیست، بلکه هر برهه باید ببینیم که تکلیف مان چیست و این مسئله عمری یک بحثی است که در جهان مدرن مطرح می شود.

🔹 یک پاسخ اولیه
🔺 به نظر می رسد که بین مسئله عمری داشتن و تکلیف محوری تهافتی وجود ندارد. به این شکل که کسی که تکلیف محور است اینطور نیست که نباید مسئله عمری داشته باشد، یا کسی که مسئله عمری دارد اینطوری نیست که تکلیف محور نیست.
🔺 کسی که مسئله عمری دارد در واقع یک تکلیف اجتماعی روشن و جدی که تمام سرمایه های عمر خود را خرج آن مسئله می کند بر عهده اش قرار می گیرد؛ این تکلیف در واقع با توجه به رشد اجتماعی و توانمندی های ویژه فرد و در واقع از مجموع مختصاتی که او دارد بر عهده اش قرار می گیرد؛ در واقع مسئله عمری یک کلان تکلیف است، که تمام سرمایه های وجودی فرد خرج آن کلان تکلیف می شود.
🔺 اینکه بگوییم من فقط همین لحظه تشخیص می دهم که تکلیفم چیست و همان را انجام می دهم با وجود اینکه درست است، ولی به نظر می رسد نگاه های محدودی است، یعنی نافی این است که من به جای اینکه منفعلانه منتظر باشم ببینیم این صحنه چه تکلیفی برای من می سازد، خودم وارد صحنه می شوم و صحنه را رقم می زنم و سعی می کنم آن مسئله عمری که خودم دارم را پیش ببرم، آن هم به شکل فعالانه.
🔺 به عبارتی اگر تکلیف محوری بخواهد به معنای جزئی نگری شود اتفاقا یک مسئله خطرناک است که دائما مؤمن باید در انفعال از صحنه زندگی کند، هیچ وقت نباید یک نقشه کلان داشته باشد و بخواهد فعالانه وارد تحقق یک تکلیف کلان بشود،
🔺 تکلیف کلان طوری که بصرفد که تمام عمر فرد را خرج آن کند، همان مسئله عمری داشتن است.