اندیشه‌های دینی موثر‌ترین مولفه‌ها در اندیشه‌ی انسانی

ای برادر تو همه اندیشه‌ای!
آدمی دارای اندیشه است؛ یک اندیشه جامع و کل‌نگر. اندیشه‌ای ملفق و متشکل از تخصص‌ها؛ این اندیشه مجموع تخصص‌ها نیست بلکه ساخت‌یافته‌ای از تخصص‌ها است. تخصص‌ها سازمان‌یافته‌اند و مرکب شده‌اند تا اندیشه‌ای به وجود بیاید؛ نه آنکه تخصص‌ها یک‌جا جمع شده باشند و بتوان آن‌ها را تفکیک کرد. درهم تنیدگی تخصص‌ها در اندیشه، آنقدر زیاد است که به راحتی نمی‌توان آن‌ها را بازشناسی کرد.

آن اندیشه‌ای که خراک انسان است، به همان شکل کل‌نگر و جامعش، دارای مولفه و فاکتور‌های فراوانی است. اکثر این مولفه‌ها عوامانه است و بسیاری از آن‌ها برپایه اوهام و خرافه است و به تعداد انگشت‌شماری از آن‌ مولفه‌ها رسیدگی شده است که البته همان‌ها هم وقتی در یک کل ساخت‌یافته قرار می‌گیرند به خاطر کثرت مولفه‌های عوامانه و خرافه‌ای، نمی‌توانند تاثیر واقعی خود را داشته باشند.

لذا از متکلم توقع رسیدگی به اندیشه دینی می‌رود تا با تمرکز بر روی نقاط کلیدی و رسیدگی به مولفه‌های موثر و نقش‌آفرین، تمام اندیشه را ویرایش جدی بزند.

شاید بتوان گفت که اندیشه‌های دینی موثر‌ترین مولفه‌ها در اندیشه‌ی انسانی است که در تمام اندیشه‌ی انسان تاثیرگذار است و آن‌ها را ویرایش می‌زند و حتی با وجود آنکه اندیشه‌های غیر دینی هستند، توسط اندیشه‌های دینی سمت و سوی دینی پیدا می‌کنند و اندیشه‌ی انسان تماما سمت و سوی دینی پیدا می‌کند. و هنگامی که این اندیشه‌ خراک و طعام انسان باشد، یعنی از اندیشه‌‌ای که سمت و سوی دینی دارد تغذیه شود، یک حیات و زیست مترقی دینی رقم خواهد خورد؛ وقتی اندیشه تماما سمت و سوی دینی داشته باشد، زیست انسانی هم تماما سمت و سوی دینی دارد.

کلام انقلابی و مبارزه حاد سیاسی

عبدالملک مروان به روی منبر رفت و گفت : لا یامرنی احد بتقوی الله الا ضربت عنقه. این فریاد، ثمره سال های حکومت بنی امیه و پدران فکری پیش از خودشان بود که از حنجره حاکم اسلامی بلند می شد. جامعه اسلامی که باید جامعه فضول ها باشد، با این حکم، چون مرده ای است درحال احضار. برای اولین بار خفقان در جامعه دینی قانونی شد. با این حکم نه تنها قیام حسین بلکه هر اقدام اصلاحی و هر قیامی بر علیه ظلم حاکمان همان حکم حسین بر او جاری میشود. عبد الملک مروان متکلم جامعه نیست، اما به رسم پدرانش برای پیش برد اهدافش و برای آن که کسی به آخورش کاری نداشته باشد، به مسلک گذشتگان رفتار کرد. گذشتگان او عقیده جبر را به جای اراده و اختیار قرار دادند تا قاتل حسین را خدا و قاتل عمار را علی را بخوانند و این بار با این حکم برای حاکمیت عصمت سازی می کنند.

 

درباب کلام و تفاوت آن با دانش واندیشه صحبت کرده ایم، اما کم تر از صفت انقلابی بودن آن در کلاس بحث شده است، کلام انقلابی به همان اندازه که ذهن ساز و ذهن پرور است به همان اندازه نیز دشمن ساز است. به همان اندازه که ذهن جامعه را مخاطب قرار داده به همان اندازه علیه مهم ترین ذهن پروران یعنی حاکمان قیام میکند. دشمن کلام انقلاب جهل مردم نیست بلکه دستگاهی است که جهل پراکنی می کند. کلام انقلابی ذهن های مرده را بیدار می کند اما به همان اندازه با قاتل اذهان مبارزه می کند. کلام انقلابی این گونه زمین و زمانه را می سازد اما زمین و زمانه حاکمان را خراب می کند تا در پشت جهل ها، مکارانی از کانون های قدرت وثروت بهره نبرند.به همین خاطره کلام انقلابی باید کاملا در خدمت مبارزه حاد سیاسی باشد تا کارکرد های خود را داشته باشد

 

مقایسه ای بین کلام و حکمت در اثرگذاری بر اندیشه

در بعضی تعاریف، دانش کلام متولی دفاع از دین و پاسخ گویی به شبهات جامعه است. این تعریف اگرچه تقلیل دانش کلام و در موضع انفعال قرار دادن آن است، اما توجه به یک ویژگی مثبت این دانش دارد. ویژگی ای که دانش های دیگر کمتر از آن بهره مند هستند.

اگر وظیفه کلام پاسخ گویی به شبهات جامعه باشد، یعنی این دانش، متصل به جامعه است. به خلاف اکثر دانش های دیگر که در اتمسفر فکری دانشمندان و در کرسی های علمی سیر می کنند.

از این منظر کلام یک دانش انضمامی و متصل به ذهن جامعه است. و نسبت به دانش های دیگر مزیت خاصی دارد.

اما به نظر می رسد، این نکته به تنهایی کافی نباشد. برخی دانش ها اگر چه در نگاه اول با ذهن جامعه ارتباط ندارند، اما در نگاهی عمیق تر بسیار موثرتر از کلام خواهند بود.

مثلا فلسفه، وقتی به بررسی و کشف مفاهیم فلسفی می پردازد و برداشت های سطحی از این مفاهیم را ارتقا می زند، اثرگذاری بیشتری بر ذهن جامعه خواهد داشت. مفاهیم فلسفی دائما در زندگی انسان جریان دارند. حال اگر مثلا مفهوم علیت در ذهن انسانی تغییر کرد، به یک معنا تمام زندگی او ویرایش می خورد. هم چنین است مفهوم وحدت و یا مفهوم وجود.

به نظر برای اهمیت علم کلام و جلوتر بودن آن نسبت به سایر دانش در ارتباط با جامعه، باید شاخصه های دیگری را نیز لحاظ کرد. مثلا بینارشته ای بودن کلام. یا دغدغه ذهن جامعه را داشتن و نه دغدغه تولید دانش و پاسخ به مسائل علمی.

گونه شناسی راهبردی ایده های اصلاحی جریانهای منتقد فلسفه صدرایی – استاد محمد تقی سبحانی

ایده های مصلحان اجتماعی بر اساس دیدگاهی که در باره انسان و تحول انسان دارند تنوعات و گونه های متفاوتی می یابد. یک مصلح اجتماعی می بایست یک تحول اجتماعی را سررشته داری کند و سررشته داری یک تحول اجتماعی بنا بر اینکه چه چیز جوهره و بنیاد تحول اجتماعیست مقتضی سبد اقدام راهبردی مختص به خود می باشد.

هر چند جریان های منتقد فلسفه صدرایی به نظر برسد که ایشان قرابت جدی با تلقی شان از جوهره تحول انسانی نداشته باشند اما این تلقی به نظر می رسد که اینگونه نیست چرا که ایشان نیز به نظر می رسد هویت معرفتی و عقیدتی انسان را جوهره تغییر و تحولات انسان قلمداد میکنند.

مباحث (و تقریبا طرح ذهنی) ایشان را می‌توان در چهار بخش خلاصه کرد:

1-   چرا لایه‌ی معرفتی «الهیات/کلام» برجسته و پرداخته شده؟

الهیات به ساخت و پرداخت ساحت بینشی، که بنیان هویتی انسان است، می‌پردازد.

بازگشت بسیاری از چالش‌های معرفتی و میدانی جامعه‌ی اسلامی و خصوصا شیعی در مواجهه با مدرنیته و مدنیت، به لایه‌ی اندیشه‌های کلامی و الهیاتی

تمام کسانی که در جهان اسلام و تشیع، نگاه اصلاحی به چارچوب فکری-معرفتی ما داشته، رویکردهای مختلفی داشته‌اند: سیاسی و تغییرات مناسبات قدرت، اجتماعی، اخلاقی-معنوی و تربیت انسان، اسلامی‌سازی علوم و علوم کاربردی، تغییر در متدولوژی. ما معتقدیم اصلاح و تکامل و توسعه‌ی معرفتی و عملی جامعه اسلامی، در گرو تغییر در بنیاد‌های نگرش اسلامی است و این از طریق الهیات با تعریفی که می‌گوییم، رخ می‌دهد.

2-   چرا به‌جای عنوان کلام، از الهیات استفاده شده؟

پرهیز از ذهنیت‌های منفی یا تقلیل‌گرای تاریخی شکل‌گرفته در مورد کلام

توسعه در تنگناهای مفهومی کلام برای ورود ابعاد و مسائل مورد نظر

3-   چرا سخن از الهیات «نوین» رفته؟

در عصر خيزش نهضت فكري فرهنگي اجتماعي شيعي، ضرورت يك فلسفه و الهيات جديد به شدت احساس مي‌شود. بدون چنين فلسفه و الهياتي، پروژه‌ی نوسازي تمدني مكتب تشيع به سرانجام نخواهد رسيد.

در یک مرحله‌ی خیزش و انحنای تاریخی هستیم که رسالات خاصی را بر عالمان دین تحمیل می‌کند » بازسازی اجتهادی تفکر عقلانی اسلامی شیعی است.

عرض بنده » الهیات اسلامی-شیعی، نیازمند بازنگری و نوسازی است وگرنه الهیات سنتی در هیچ‌یک از عرصه‌های انسان‌سازی، معنویت، دانش‌سازی، جامعه‌سازی و مدیریت اجتماعی، کارآمدی نخواهد داشت. بسیاری از معضلات مدیریت اجتماعی ما، ریشه در نوع نگاه الهیاتی ما دارد. بین این الهیات و آن رشته‌های دانشی، خیلی پیوستگی هست.

آیا، نقطه‌‌ضعف بزرگ ما این نیست که در حوزه‌های علمیه، نتوانستیم از یک اتفاق بزرگی که انسان‌های میدان – یعنی مردم – رقم زدند، تفسیری درست ارائه بدهیم و در پی آن، نتوانستیم تجویز و برنامه‌ی مناسب جلو ایشان بگذاریم؟! درک درستی از این میدان نداشتیم، یعنی عقلانیت و دانش ما کش نمی‌داد که با مردم جلو برویم.

شکل‌دهی به مدنیت جدید اسلامی بر پایه‌ی معارف شیعی، انسان شیعی مدرن و نو در این زمان، آیا مدنیت اسلامی شیعی معاصر دچار آسیب هست یا نه؟ ریشه‌ی این آسیب کجاست؟ آیا نداشتن دستگاه فلسفی-الهیاتی نیست؟ چگونه می‌توان از یک میراث الهیاتی تاریخی، به یک الهیات نوینی پل زد که دو ویژگی داشته باشد: از هویتی معرفتی خود نبُرد و میدان را هم رها نکند!

2)   الهیات سنتی، آسیب‌ها و چالش‌ها

  • آشفتگی و چندگانگی در مبانی و محتویات الهیاتی
  • عدم پاسخ‌گویی به پرسش‌های بنیادین بشر
  • عدم پاسخ‌گویی به نیازهای دانش‌های دیگر
  • عدم پردازش انسان واقعی در صحنه‌ی حیات
  • دوری از منابع وحیانی
  • جدلی و دفاعی بودن
  • انتزاعی و ذهنی شدن
  • خلط میان معارف دینی و الهیات، میان فلسفه و الهیات، میان تعقّل و عقلانیت
  • عدم پاسخ‌گویی به سؤالات جدّی دوران مدرن از انسان
  1. انسان انضمامی
  2. ماهیت، سازوکارهای روانی و رفتاری انسان
  3. معرفت
  4. دانش و تکنولوژی
  5. ارزش و اخلاق و معنویت
  6. اصلاح و تحول اجتماعی
  7. طبیعت، واقعیت پیرامون
  8. جامعه و هویت نهادهای اجتماعی
  9. هویت
  10. آینده

3)  الهیات نوین، کارکردها

  • بازیابی و نوسازی و نوآرایی میراث بزرگ معرفتی
  • تمرکز محوری بر حیات انضمامی انسان
  • ارائه‌ی پایه‌ی اساسی تفکر انسانی، هویت و جامعه دینی
  • نقطه‌ی التقای معرفتی تاریخی
  • دارای جایگاه کانونی و هسته‌ای نسبت به دانش‌های دیگر
  • توجه به نسبت میان عقیده و عمل، نظر و کاربرد (بین النظریة و التطبیق)
  • مرتبط با مصادر حجیت و مشروعیت
  • افق‌گشایی و راهنمای آینده انسان مؤمن و جامعه‌ی دینی
  • جامعیت

 

4)   الهیات نوین، الگوی تولید

1-  تفکیک میان معرفت اسلامی و الهیات اسلامی

بازکردن راه بازبینی، باز(نو)اندیشی و باز(نو)سازی

معارف یعنی آنچه در متون اصیل اسلامی، بنیاد عقل انسانی، و قواعد عقلی و احکام خرد موجود است.

الهیات، یک دانش برساخته‌ی مسلمین است به‌منظور تبیین روزآمد و توسعه‌ی معارف اعتقادی و بنیان‌های دینی

2-  تفکیک میان پارادایم(چارچوب نظری-فلسفی)، گفتمان و الهیات

اصل الهیات را یک دانش می‌دانیم، ولی دانشی که تحت یک گفتمان شکل می‌گیرد و در درون خود یک گفتمان را ارائه می‌دهد، و آن گفتمان هم مبتنی بر یک پارادایمی است.

سه پارادایم (معتزلی، مشائی، اشراقی-عرفانی) و چهار گفتمان (معتزلی، اشعری، شیعی، سلفی)

3-  گام اول عملیاتی: نقد گفتمان مسلط و پاسخ به مسائل جدید بر اساس گفتمان بدیل

کار ما فعلا ایجاد تکانه و هشدار نخبگانی نسبت به الهیات سنتی است.

ما معتقدیم تحول الهیاتی، از سطح گفتمانی شروع می‌شود. مادامی که تسلط یک گفتمان الهیاتی وجود دارد و جامعه گمان می‌کند که می‌تواند با آن، مسائلش را حل می‌کند، مسائل همه‎‌اش به گفتمان مسلط تحویل برده می‌شود. حتی ارائه‌ی مسائل جدید و تراکم دانش هم به بسط گفتمان الهیاتی موجود می‌انجامد.

ما از طریق مدل‌های انتقادی می‌خواهیم گفتمان مسلط الهیاتی را نقد کنیم، این اولین وظیفه است، وگرنه در گفتمان و پارادایم مسلط کسی به سمت مسائل شما نمی‌آید.

ما با طرح مسائل جدید باید به چالش در گفتمان الهیاتی موجود بپردازیم: از طریق تبارشناسی و تاریخ تفکر، از طریق مطالعات انتقادی و مقایسه‌ای، مطالعات تطبیقی. باید نشان دهیم آنچه را ما به عنوان پاسخ ارائه می‌کنیم، در کنار ده پاسخ دیگر است، الگوی پاسخ ما هم نظیر و بدیل دارد، این فرصت را به محققان خود بدهیم که روی مدل‌های پاسخ به مسئله فکر کنند و ببینند که لزوما راه تفکر آن نیست که آنها فکر می‌کنند.

اگر ما یتوانم – ولو به‌صورت موردی – نشان دهیم که با شیفت پارادایمی در الهیات، می‌توانیم به این سؤالات پاسخ‌هایی بدهیم که هم تناسب بیشتری با منابع وحیانی دارد و هم قدرت نفوذ بیشتر در مخاطب، این منطق تغییر در حوزه دانش است.

4-  گام دوم عملیاتی: پارادایم‌سازی و شیفت فلسفی

باید شیفت فلسفی را فراهم کنیم، میدان را برای تجربه فراهم کنیم، و قدرت بازخوانی تجربه داشته باشیم، اما بدون دستگاه بازخوانی تجربی، تجربه ما را به دانش نمی‌رساند.

باید نشان دهیم پذیرفتن این گفتمان بدیل، نیازمند پارادایم‌های فلسفی دیگری است و اگر تغییر پارادایم فلسفی اتفاق نیفتد، امکان تأسیس یک الگوی تفکر در الهیات نیست.

پس الهیات قابل مهندسی هست و نیست: قابل مهندسی نیست، چون نمی‌توانیم در یک مؤسسه تولید و منتشر کنیم. اصلا یکی از علل شکست اسلامی‌سازی علوم در ایران، همین نگاه مهندسی به حوزه دانش است. اما به معنای پویا، قابل مهندسی است و تجربه‌ی دانیاست، یعنی تغییر در زیرساخت‌های بینشی جامعه‌ی علمی می‌دهید، پارادایم‌های مسلط را نقد و گفتمان جدید ایجاد می‌کنید. دیگر مسائل و پاسخ‌ها را پژوهشگر باید بدهد، به میزانی که جامعه‌ی علمی با پارادایم و گفتمان ما همراه شود،  محقق و گروه علمی و مسائل و تولید علمی می‌شود و تراکم آن، دانش الهیات جدید می‌شود. به این معنا، قابل مهندسی است. از طریق تغییر در بنیادها، و تربیت نخبگان بر اساس الگوها و گفتمان‌های جدید.

حفاظت شده: مقاله (کلام امامیه؛ ریشه‌ها و رویش‌ ها)- گزارش و برداشت شخصی

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

✨دو ابهام در مورد کلام

🔰با توجه به مطالبی که در این ایام در کلاس مطرح میشود، دو ابهام در ذهن بنده به وجود آمده که نیاز به تامل و کمک بیشتر است:

🔸ابهام اول: کلام انقلابی متکفل تولید اندیشه است یا متکفل اندیشه سازی است؟ به عبارت دیگر فرد با فراگیری کلام انقلابی، به اندیشه های مورد نیاز جامعه دسترسی پیدا میکند یا با تحصیل آن به مهارت ذهن پروری دست میابد و می آموزد که مثلا برای اصلاح یک اندیشه در ذهن انسان و اعطا اندیشه دیگر به او باید چه مسیری را طی کرد؟ و یا سازوکار یافتن گره های ذهنی افراد چیست؟ و یا چه طور میتوان گفتمان سازی کرد؟ و……
یا اینکه هر دوی اینهاست؟ یعنی کلام انقلابی هم اندیشه های صحیح را در اختیار متکلم قرار خواهد داد و هم روش اندیشه سازی و اصلاح اندیشه ها را به او خواهد آموخت.

اگر تولید اندیشه های کلامی را برعهده مردم بدانیم و وظیفه ی متکلم را فقط بسترسازی برای سخن گفتن مردم در رابطه با اندیشه هایشان بدانیم،‌ به نظر دانش کلام در فراگیری مهارت اندیشه سازی منحصر خواهد شد.

🔸ابهام دوم: دانش کلام تاسیسی ست یا در امتداد کلام تراث است؟ اگر کلامی که ما از آن صبحت میکنیم دانش جدید و تاسیسی است، باید در لزوم اینکه علم جدیدی را با نام علم دیگر نام گذاری کرده ایم و مطلوبیت این کار تامل جدی صورت گیرد. زیرا این کار رهزنی های زیادی را پدید خواهد آورد.
از طرفی اگر دانش جدیدی است دیگر چه لزومی دارد که تعاریف گذشتگان از کلام را مطالعه میکنیم؟

اگر کلامی که ما از آن صحبت میکنیم همان کلام تراث است پس چرا شواهد این نوع از دانش در تعاریف قدما اینقدر کم است؟
.

حفاظت شده: ویژگی های کلام انقلابی(1)

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

کلام تخصصی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

وقتی کلام را علم متکفل رسیدگی به اندیشه میدانیم، و آن را چنین تقریر میکنیم که علمی است که باید نو به نو و متناسب با نیاز زندگی مخاطبینش طعام مورد نیاز برای حرکت را تامبن کند، آنگاه این نسبیت موجود در این تعریف منشا فتح باب جدیدی در علم کلام میشود با عنوان “کلام تخصصی”.

تخصصی بودن به معنای اختصاص یافتگی آن مسئولیت و در نتیجه محتوای برآمده از انجام آن مسئولیت به یک حیطه یا مخاطب خاص و مشخص است.

همان طور که هویت های اجتماعی مختلف، زیست های مختلفی را در پی دارد، علم تامین کننده ی طعام فکریِ متناسب با زندگی نیز تبلوری متفاوت در قبال هر کدام پیدا میکند.

این گونه گونی ممکن است بصورت گونه هایی در عرض یکدیگر و بی ارتباط با هم باشد و ممکن است مرتبط باشد و یا حتی ممکن است در طول هم باشد.

به عنوان مثال کلام مردم ایران ممکن است با کلام مردم عراق متفاوت باشد، و یا حتی کلام محور مقاومت با کلام ملت ایران، یا کلام متناسب با مسیحیان ایرانی با غیر مسیحیان.

به این ترتیب کلام تخصصی آغاز میشود و مجموعه ی آن ها در کنار یکدیگر میتواند امر شگفت انگیزی باشد.