پیشرفت أی اراده ملی أو حل مسئله ؟!

بسم الله الرحمن الرحیم

  • اراده ملی جان مایه پیشرفت همه جانبه و حقیقی می باشد. جان مایه یعنی روح، روح پیشرفت اراده ملی است. این یک اندیشه پایه است. یعنی برای پیشرفت باید اراده ملی محقق شود. یعنی باید از راه اراده ملی به پیشرفت رسید. و یعنی بدون اراده ملی به پیشرفت واقعی و همه جانبه نمی رسیم !
  • این عبارت را می توان از دو زاویه تقریر کرد. وقتی حرف از این زده می شود که روح پیشرفت، اراده ملی می باشد . یکبار مانند بالا می توان ادعا کرد که اساسا برای پیشرفت باید اراده ملی محقق شود. یعنی اراده ملی غیر از پیشرفت می باشد. یعنی پیشرفت حل مسئله های اجتماعی است. و اساسا اراده ملی یک راهبرد برای تحقق کامل و همه جانبه و حقیقی پیشرفت است به عبارت دیگر تحقق پیشرفت فقط از دریچه اراده ملی امکان پذیر است. در این تقریر همان طور که بیان شد، هدف پیشرفت و حل مسئله می باشد. و میان آن با اراده ملی غیریت وجود دارد.
  • اما تقریری دیگر می تواند این گونه باشد که وقتی حرف از این زده می شود که روح پیشرفت اراده ملی است، یعنی اساسا، پیشرفت ای اراده ملی. به عبارت دیگر پیشرفت جامعه در ایجاد اراده ملی است. و حل مسئله اجتماعی دیگر یک امر فرعی و یا راهبردی می شود به این معنا که حل مسئله فقط یک موتور محرک برای ایجاد اراده ملی می باشد و این اراده ملی است که پیشرفت واقعی است. در این تقریر خود اراده ملی و ایجاد جریان اجتماعی ( جریان اجتماعی تجسد و تعین اراده ملی است ) مساوی با پیشرفت می باشد.
  • شاید بتوان تفاوت را در این دو تقریر به هدف و راهبرد ها برگرداند. و این تفاوت به تعریف معنای پیشرفت برمی گردد. وقتی پیشرفت مساوی با حل مسئله می شود ، پیشرفت و حل مسئله در مقام هدف قرار می گیرند و اراده ملی و جریان اجتماعی در مقام راهبرد و زمانی که پیشرفت مساوی با اراده ملی و ایجاد جریان اجتماعی می شود، پیشرفت این بار با این معنی در جایگاه هدف قرار می گیرد و حل مسئله به عنوان راهبرد ایفای نقش می کند.

با چند عملیات میشود

برای تحول فرهنگی کشور و اصلاح ساختار ها و حکمرانی فرهنگی نیاز نیست که دور خیز بسیار کنیم. باید راه را بدانیم و بر اساس آن مسئله حل کنیم یا مسئله درست کنیم. مسئله های خودمان را حل کنیم و برای جبهه مقابل مسئله بسازیم. نیاز نیست که در ارزش ها و مطلوبیت ها و بعد از آن فرهنگ ساعت ها بحث کنیم و تولیدات داشته باشیم، و بعد بخواهیم مهندسی فرهنگ و بعد مهندسی فرهنگی را روی کاغذ ترسیم کنیم و بعد سراغ اجرا برویم و در اجرا نیز ساعت ها با صدر تا ذیل مملکت دعوا کنیم تا بتوانیم آنها را قانع کنیم.
بلکه باید با همین داشته های موجود خودمان و با هدف گیری ایجاد یک جبهه فرهنگی و حکمرانی فرهنگی به سر صحنه برویم و یکی دو عملیات موفق را از آب دربیاوریم و به همه نشان بدهیم که ما می توانیم با هم متحد شویم و یک جبهه تشکیل دهیم و کارِ هم را تکمیل کنیم و سرانجام دشمن را منفعل کنیم و همه را از نفحات خوش این فرهنگ منتشر شده بهره مند کنیم. بعد از انجام این عملیات ها هم می تواند قدری دور خیز کرد و آرام آرام حرکت را عمق بخشید.

دو سه تا تجربه موفق کافی است تا همه را همراه کند و به این باور برساند که راه همین است. نیاز نیست در همین ابتدا سراغ سازمان های فرهنگی برویم و برای تحول ساختاری آنها برنامه بریزیم.

سلام فرمانده تجربه موفقی در حیطه فرهنگ خاص بود و روح تازه ای در جبهه دمید. لکن می شد با چند به علاوه آن را به حوزه فرهنگ عام کشاند و چند ویرایش مهم را در ایران نهادینه کرد. میشد کَره های بیشتری از این حرکت خودجوش گرفت و ویرایش های مهمی در مدارس،‌ پایگاه های بسیج، مسجد جمکران، زنده کردن سرود، سبک زندگی و ارتباط با امام زمان عج، محیط های تفریحی محلات، لوازم تحریر و حتی شهر سازی و….. زد.

مثال دیگر مواسات است که اگر جبهه انقلاب با این رویکرد مهندسی فرهنگی و ویرایش فرهنگ عام ایران با آن برخورد می کرد می توانست علاوه بر کمک به محرومین مسائل با ارزش بسیاری را در ایران نهادینه کند.

از این دست مثال ها زیاد است که میتوان ذیل طراحی رهبری، یک مسئله را انتخاب کرد و حول آن عملیات مفصلی با رویکرد مهندسی فرهنگی ترتیب داد و به مرور همه سازمان ها و عناصر فرهنگی را به این باور رساند که باید در این تراز ورود کنند و تحول فرهنگی یعنی این.

بحران هویتی منشأ ناامیدی جامعه ی حزب اللهی

بطور معمول همه ی ما تجربه کرده ایم که وقتی خیری به پیرمردها و پیرزنهای قدیمی میرسانیم مثل اینکه سوار ماشینشان کنیم یا وسیله ای برایش جابجا میکنیم با انبوهی از دعاهای مختلف از طلب سلامتی برای خودمان و خانواده مان و طلب عاقبت بخیری بدرقه میشویم.

دعاهایی که کاملا محسوس است که از یک هویت ایمانی و توحیدی جدی پشتیبانی میشوند و بهمین جهت بسیار دلچسب نشاط آور و امیدآفرینند.

اما اگر همین خیر و خدمت را در حق یک جوان مومن و حزب اللهی داشته باشیم با عبارات #خیلی_ممنون و دعای #درد_نکردن_دست که عبارات سطحی و بی روح و بی هویتی از این دست مواجه خواهیم شد.

خود ما هم از این قاعده و از این تهی شدن از هویت مستثنی نیستیم و برای تشکر از خیری که در حق ما میشود همینقدر هویتا و وجودا بی سرمایه ایم.

اینکه چه شده که به این روز افتاده ایم خیلی جای بحث دارد.

 

به نظر می رسد شریعت و احکام شریعت در همان سطحی که پیش از ورود مدرنیته اجرا میشد به خودی خود و بدون توجهات نخبگانی خواص و رهبران و برنامه ریزان جامعه این ظرفیت را داشته و دارد که این هویت ایمانی و توحیدی را در جامعه پدید بیاورد. هویتی که منشأ بسیاری از رفتاها و روابط توحیدی است.

اما مشکل آنجایی شروع میشود که پای یک #تهاجم همه جانبه وسط می آید و شرایط معمولی را بر هم میزند.

تهاجمی که از سوی علوم مسموم غربی و پارادایم حاصل از آن و فرهنگ و سبک زندگی غربی صورت میگیرد و نگاه ایمانی و دارای توکل به غیب و ملکوت را حتی در افراد مومن و حزب اللهی، نصّا و التزاما پایمال میکند.

 

در این شرایط که شرایط جنگ است و عرصه ی مبارزه پیچیده است و مثل قدیم بسیط نیست دیگر نمیتوان به تاثیر احکام فردی شریعت بسنده کرد و نیاز به جبهه گیری و مواجهه نخبگانی حیاتی بشدت بالا میرود.

وقتی پای رویارویی و جنگ تمدنی وسط می آید از لوزامش این است که جبهه ی حق بداند هدفش چیست و نقطه ی مبارزه کجاست و دارایی هایش چیست و باید کجا را بزند تا همه هماهنگ و متمرکز برای یک هدف تلاش کنند و یک نقطه را بزنند.

بی تردید اگر جبهه دچار سردرگمی باشد و نداند که چه میخواهد و دارایی هایش چیست و باید کجا را بزند از آنجایی که اجرای شریعت در سطح فردی در این مواجهه قدرت لازم را ندارد به تدریج هویت غیرایمانی که حتی در مومنین ریشه میدواند جبهه را از دارایی های خود و مسیری که در پیش گرفته مأیوس و دچار وادادگی و شکست خواهد کرد.

نظریه پیشرفت باید خروجی یک جمع نخبگانی باشد

چرا نظریه پیشرفت باید یک خروجی یک جمع نخبگانی باشد؟ و چرا گفته می‌شود که طبع آن این است که خروجی یک جمع نخبگانی باشد؟ و کار یک نفر نیست؟
برای پاسخ به این پرسش یکی از راه‌ها این است که خصیصه‌های نظریه پیشرفت را بررسی شود؛ نظریه پیشرفت مگر قرار است چه باشد که کار یک جمع نخبگانی است، نه کار یک فرد؟

در پیشرفت یکی از حرف‌هایی که با تاکید زده شد، این بود که برای پیشرفت باید «اراده‌ی ملی» محقق شود؛ یعنی باید از راه اراده‌ی ملی به پیشرفت رسید و یعنی بدون اراده‌ی ملی به پیشرفت واقعی و همه‌جانبه نخواهیم رسید.
برای تحقق «اراده‌ی ملی» نیاز به یک مردم سالاری فوق العاده‌ای است و نیاز است که به مقام مردم توجه ویژه شود؛ وقتی سخن از مردم به میان می‌آید یعنی همه‌ی مردم؛ نیاز است که مردم همراه باشند؛ برای این امر نیاز است که یک جمع پای این کار بایستند تا اولا این جمع نخبگانی با طیف‌های مختلف و متنوع همه‌ی مردم را بفهمند و درک کنند و دوما از آن طرف هم طیف‌های مختلف از مردم احساس کنند که فهمیده می‌شوند و هم جهت با آن‌ها هستند لذا همراهی بیشتری دارند؛ والّا اگر یک فرد در این مسیر باشد، نه تنها توان فهمیدن همه مردم را ندارد بلکه همه‌ی مردم هم با او همراه نیستند.

مدیریت نخبگی ( چرا نخبه ها ناامیدترین قشر جامعه اند ؟ )

در حکمت اسلامی تحلیل های متفاوتی از ادراک ( اعم از حسی و عقلی و حتی قلبی ) ارائه شده است. برخی ادراک را انفعال محض و برخی ان را ترکیبی از فعل و انفعال میدانند. البته نوع دسته بندی ها ( مثل همین حسی و عقلی ) هم در نظریات دخیل است.
چیزی که مسلم است آن است که تاثرات عاطفی انسان، حاصل درک های او هستند که به هر طریقی به دست آمده اند.
تاثیرپذیری را شاید بتوان در میان موجودات مادی به مقایسه گذاشت و مثلا بعضی انواع جماد را دارای کمترین تاثر از خارج بدانیم و انها را در سر طیف قرار دهیم. سپس نبات و حیوان را لحاظ کنیم و در طرف دیگر طیف انسان را قرار دهیم که تقریبا از همه موثرات در جماد و گیاه و حیوان متاثر میشود و علاوه بر آن از ادراکات عقلی نیز متاثر میشود. ضمن اینکه این تاثرات هم جسمی هستند، هم ذهنی و هم عاطفی !

هرچه عقل انسان رشد بیشتری داشته باشد، درک بیشتری خواهد داشت و تاثرات بیشتری در او رخ میدهد.
مثلا انسان عادی ادراک و تاثراتی از زیارت امام معصوم (ع) دارد و انسانی که عقل منور و توسعه یافته دارد ، ادراک عمیق تر و تاثراتی شدید تری را تجربه میکند.

اگر افرادی که به هر علت، بلحاظ ادراکی از طراز بالایی نسبت به جامعه خود برخوردار هستند را نخبه بنامیم، آنوقت باید بگوییم نخبگان تاثیر پذیرترین قشر جامعه بلحاظ عاطفی خواهند بود. یک معضل اجتماعی مانند خودکشی نوجوانان افراد عادی را تا حدی متاثر می کند. اما اگر فردی درک عمیق عرفانی از جایگاه انسان، رابطه او با خداوند متعال و ارزش فوق العاده زندگی مادی داشته باشد و سیاست ها و برنامه های جبهه کفر را ببیند و قلب زلال نیز داشته باشد، قطعا تاثرات عاطفی فوق العاده بیشتری را تجربه میکند.

این شرایط چه آسیب هایی دارد ؟
چطور باید از آسیب ها جلوگیری کرد ؟

هم هولیم، هم کُندیم!

وقتی مشکلات مختلف کشور را، در عرصه های متنوع بررسی می کنیم، معمولا به یک مشکل می رسیم؛ این مشکل، که هیچ چیز سر جای خودش نیست! افراد و گروه های مختلفی در کشور زحمت می کشند و تلاش می کنند مشکلات را حل کرده و وضعیت کشور را بهبود ببخشند. اما مشکل اصلی این است که هیچکس حد و حدود و وظایف و اختیارات خود را نمی شناسد!
کسانی که در میدان هستند و تحت فشارهای متعدد اجرایی هستند، قطعا نمی توانند وقتی برای پرداختن به مباحث نظری بگذارند. تا اینجا مشکلی نیست؛ مشکل اینجاست که این اضطراب فضای اجرایی را، به بدنه اندیشه ورز نیز، منتقل می کنند و اجازه نمی دهند نظریه عمیقی که مدت زمان زیادی باید روی آن کار شود، ارائه شود.
البته از آن طرف هم که نگاه کنیم، آسیب عکس وجود دارد. کسانی که در مباحث نظری غور می کنند، توجهی به این ندارند، که الان یک کشور منتظر ارائه نظریه است! حتی چه بسا نظریات خود را در آسمان ها ارائه می کنند، حال آنکه طرح برای اجرای روی زمین نیاز است!
اما راه حل این مشکل چیست؟
اینکه مسئولین اجرایی اهمیت و جایگاه نظریه پردازان و اندیشه ورزان را، هرچقدر هم کار روی زمین مانده باشد و وقت نداشته باشند، بدانند؟
اینکه نخبگان از اقتضائات فضای اجرایی کشور و جزئیات واقعی اداره کشور مطلع شوند و به میدان نزدیک شوند؟
یا … ؟؟ !

مفهوم شناسی «بازسازی» در عنوان بازسازی ساختار فرهنگی

💠مفهوم شناسی «بازسازی» در بازسازی ساختار فرهنگی💠
حضرت آقا در مورد بازسازی ساختار فرهنگی در بیانیه دوم اینگونه می فرمایند: «در مسئله‌ی فرهنگ و رسانه، به گمان بنده، ساختار فرهنگی کشور نیاز به یک بازسازی انقلابی دارد. ما مشکل داریم در ساختار فرهنگی کشور؛ و یک حرکت انقلابی لازم است».

به نظر می رسد این بحث «بازسازی ساختار فرهنگی»، دارای زوایا و لایه های متفاوتی است که لازم است از بحث شود:
⚫️اول: مفهوم شناسی عناوین:
در مرحله اول باید معلوم شود که مراد از بازسازی، ساختار و فرهنگ چیست؟

🔶1) بازسازی:
مراد از بازسازی، ظاهرا امری فراتر از بهبود و اصلاح است. و همچنین احتمالا مراد از بازسازی انقلاب نیست. اساسا مراتب تغییر در یک پدیده را شاید اینگونه بتوان بیان کرد: ترمیم، اصلاح، نوسازی، تحول و انقلاب.
🔹ترمیم یعنی یک جزء از یک پدیده دچار آسیب و زخم شده که باید با مراقبت، آسیب برطرف شود.
🔹در اصلاح، صرفا یک جزء دچار آسیب نشده که نیازمند ترمیم آن باشیم بلکه بعضی از اجزای پدیده دچار مشکل و اشتباهاتی هستند که باید آن چالش را سر و سامان داد و آن را تصحیح کرد.
🔹نوسازی یک مرتبه بالاتر است. در نوسازی، اکثر اجزای پدیده دچار فرسودگی و تعویق شده و لذا باید همه اجزای آن پدیده را تغییر داد.
🔹اما تحول به نظر می رسد زمانی ضرورت می باید که علاوه بر تغییر مواد، هیئت و باطن ماجرا هم باید تغییراتی جدی بخورد؛ حتی شاید تا حدی زیربناء هم باید تغییرات کمی بخورد.
🔹و مرتبه بالاتر و نهایی، زمانی است که کلا زیرساخت و زیربناء باید خراب شود و از نو چیز دیگری ساخته شود. که به آن انقلاب گفته می شود.

🔶به نظر می رسد مراد رهبری از بازسازی، یا معنای سوم است و یا معنای چهارم. که بناء بر فهمی که از کلام استاد فلاح داشتم، ایشان بازسازی به معنای تحول ترجمه کردند. در اینجا کلمات و سخنان حضرت آقا باید به دقت مورد بررسی قرار بگیرد که دقیقا مطلوبی که ایشان طرح کرده اند چیست؟، تا مبادا از آن فراتر برویم یا عقب بمانیم.
ظاهرا مطالبه رهبر انقلاب، ساختن دوباره فرهنگ، منطبق بر مبانی معرفتی، اصول و عقاید اسلامی، سبک زندگی اصیل ایرانی به دور از غرب‌زدگی است. یعنی گرچه مبانی فکری در عرصه فرهنگ دچار انحراف نشده ولی بناء فرهنگ به درستی بر روی این زیربناء قرار نگرفته است. هرچند که شاید در خود زیربناء هم ابهامات و چالش هایی باشد که برای ساخت بناء، باید آن ابهامات را نیز برطرف کرد.

🔹البته اینکه حضرت آقا می فرمایند این کار باید انقلابی انجام شود، منظور انقلاب در ساختار فرهنگی نیست بلکه مقصود ایشان از انقلابی به فرموده خودشان، این است که این بازسازی و تحول باید جهادی و اساسی و هوشمندانه باشد.

عقلانیت انقلاب اسلامی، کانون انرژی برای تحول فرهنگ جامعه ایران

بسم الله الرحمن الرحیم

  • برای تحقق تحول در جامعه خصوصا در عرصه فرهنگ، نیازمند زیرساخت ها و مولفه های زیادی هستیم. یکی از آن مولفه ها برای تحقق تحول در جامعه ، وجود و اتصال به یک کانون انرژی می باشد.
  • انقلاب اسلامی هویت غنی و پربار انسان امروزی ایران می باشد. و اگر فرهنگ جامعه را به انقلاب اسلامی متصل کنیم، آن کانون انرژی تامین می شود.
  • این کانون سه بعد مهم  دارد که در صورت اتصال به هر سه بعد آن اتصال به معنای واقعی کلمه محقق خواهد شد.
  • اتصال به انقلاب یعنی ، اتصال به اندیشه انقلاب، اتصال به عینیت انقلاب و اتصال به سکان انقلاب.
  • اندیشه انقلاب را مکتب امام امام ، عینیت انقلاب را میدان و سکان انقلاب را طرح رهبری نامگذاری می کنند. شاید بتوان این گونه ادعا کرد که اساسا از جمع سالم این سه بعد ، پدیده ای به نام عقلانیت اجتماعی انقلاب اسلامی تولید می شود که اساسا این همان کانون انرژی برای تحول فرهنگ جامعه ایران است.
  • اساسا عقلانیت اجتماعی یک برساخت و یک مفهوم اعتباری است که کنش های فردی و اجتماعی به آن مربوط می شود. این سیستم، حاصل نظام دانای و قوه عاقله می باشد اما این سیستم به عنوان یک پدیده، همه محاسباتش از روی نظام دانایی نیست چرا که عقلانیت محصول اعتبار است و این اعتبار محصول خیلی از چیزها می باشد.
  • شاید بتوان این گونه ادعا کرد که عقلانیت اجتماعی انقلاب اسلامی، محصولی است که از عنصر مکتب امام، عینیت انقلاب و سکان انقلاب در حال تغذیه است.
  • ادعا این است که این عقلانیت در دهه 50 و 60 نتیجه مطلوب داده است، توانسته است قیامی ایجاد کند و انقلاب اسلامی و بعد به تبع آن جمهوری اسلامی را محقق کند. اما بعد از مدتی این اتصال قطع شد و در وضعیت فعلی قرار گرفت. چرا که نمی شود بدون اتصال به یک کانون انرژی ، تحولی را رقم زد.
  • ایران و جامعه ایران برای ایجاد یک تحول بزرگ در خود ، باید دوباره خود را به این کانون انرژی متصل کند و تحول محقق نمی شود جز با اتصال به عقلانیت انقلاب اسلامی.

 

 

عدم توانایی عمده سیستم ها در تحول خودشان (نکته ای در باب تحول ساختارهای فرهنگی کشور)

وقتی مطالبه تحول توسط مصلحان اجتماعی نسبت به یکی از شئون مرتبط با زیست اجتماعی شکل می‌گیرد، اولین مسئله این است که علمداران این تحول چه کسانی هستند؟ اساساً به چه شکلی می شود امید داشت که این تحول اجتماعی رقم بخورد؟

به دلیل اینکه هر امری در زیست اجتماعی دارای یک ساختار مشخص اجتماعی است که به مرور شکل گرفته است، طبیعتاً مرتبط ترین اشخاص و ظرفیتها هنگام مطالبه تحول در آن بخش از اجتماع، همین ساختارها و افراد فعال در آن ها خواهند بود. اما در اینجا یک چالش وجود دارد، آن هم اینکه آیا آن ساختار اجتماعی توان پیگیری تحول را دارد؟ آیا ساختاری که با کلی روابط پیچیده اجتماعی شکل گرفته است و به منابع مالی برای اداره آن بخش اجتماع نیز وصل شده است، و اساساً منافع افراد زیادی از این ساختار اجتماعی در حفظ وضع موجود است و تحول به صورت قطعی منافع افراد زیادی در ساختار مذکور را به خطر می اندازد؛ توانایی پیگیری و تحقق تحول خود را دارد؟!

به نظر می رسد که برای تحول ساختارهای فرهنگی کشور، ذیل مطالبه «بازخوانی انقلابی ساختار فرهنگی» کشور که توسط مقام معظم رهبری از دولت جدید مطالبه شده است، نباید امید اصلی را به نیروها و ساختارهای فرهنگی موجود ببندیم! اگر ساختار فرهنگی کشور چنان در پیشبرد اهداف فرهنگی انقلاب اسلامی فشل است که به اصلاح و بهبود که نه، بلکه به تحول نیازمند است، علمداران و سردمداران این تحول قطعاً کسانی نیستند که درون این ساختارها قرار دارند، و در این سالیان طولانی با این روال های فشل خو گرفته اند، و مخصوصاً بودجه های کلان هم می گیرند و خرج کارها و ایده های کم برگ و بار می کنند؛ منافع این افراد و جریاناتی که درون این ساختارهای فرهنگی فعال هستند با ایجاد یک تحول اساسی در این ساختارها را امری بسیار سخت و نشدنی می کند.

البته چالش دیگری که اینجا مطرح است این است که افرادی که این ساختارها و روابط و بروکراسی های آن ها و موانع واقعی در کندی حرکت آن ها و … را مطلع که نه مسلط نیستند، چطور می توانند بر این ساختارها برای یک حرکت تحولی اثر بگذارند؟

شناخت کافی از ساختارهای فرهنگی یکی از پیش نیازهای قطعی برای ایجاد تحول در آنهاست. و به نظر می رسد که اگر بخواهیم به الگویی برسیم که هم در چالش اول سربلند بیرون بیاید و به نوعی توسط یک اراده از بیرون ساختار به تحول ساختاری بپردازیم و هم بتوانیم بر چالش دوم غلبه کنیم و افرادی که شناخت کافی از این فضا دارند اقدام به این کار کنند؛ باید کسانی که سابقه حضور در این ساختارها و حتی مدیریت این ساختارها را دارند ولی همچنان بر آن اراده اصیل انقلابی خود باقی مانده اند دور هم جمع شوند و یک اراده جمعی انقلابی برای تغییرات اساسی در ساختارهای فرهنگی به پشتیبانی رهبر انقلاب شکل بگیرد، و طی مباحثات و رفت و برگشت هایی این جمع نخبگانی که با اضافه شدن افراد صاحب اندیشه و ایده از میان علمای روشن بین اسلامی شکل می گیرد، به طرح هایی برای تحول ساختار فرهنگی برسند؛ و در گام بعد این طرح را با استفاده از بدنه انقلابی که در همه این ساختارها حضور دارد و شناسایی و میدان دادن به آن ها نیز کار سختی نیست، به پیش ببرد.

البته یکی از اضلاع مهم و قطعی آن طرح ایجاد گفتمان تغییر و تحول فرهنگی است که اگر بتوان یک اراده عمومی در جهت این حرکت اصلاحی ایجاد کرد، با استفاده از فشار اراده عمومی مردم بسیاری از کارها به سهولت و راحتی به پیش خواهد رفت، و چه بسا بخش مهمی از محتوای آن طرح تحول همین چگونگی میدان دادن به نیروهای مردمی و در اختیار مردم قرار دادن ظرفیت های حاکمیتی برای اصلاح فرهنگ عمومی باشد.

فرهنگ اسلامی به گونه ای است که باید بر دوش یک سری انسان معتقد به آن به پیش رود، و الا با یک ساختار کارمندی تبدیل به ضد خود می شود کما اینکه در این چهل سال همینطور شده است. البته حتی اقتصاد اسلامی نیز در مغزای حرکت ساختاری خود نیز نیازمند سوار شدن بر دوش انسان های معتقد و اهل ایمان است چه رسد به فرهنگ که اساساً جنس و جوهره‌ی ایمانی دارد، لذا قطعاً باید روی میدان دادن به انسانهای معتقد به فرهنگ اسلامی که بر اساس آن زندگی هم می کنند، قرار بگیرد.

 

#یادداشت_328