میان رشته ای بودن رسیدگی به ذهن مردم (1)

💠میان رشته ای بودن رسیدگی به ذهن مردم (1)💠

🔻انسان موجودی چند بعدی است که نیازهای مختلفی دارد. و حتی هر بعدی خودش چند بعد و ساحت دارد. به تعبیر دیگر انسان از چند جهت، ابعاد مختلف دارد لذا ضرب آنها در هم، ابعاد مختلفی را حاصل می کند. مثلا از طرفی انسان سه بعد بینش، گرایش و کنش دارد. از طرفی انسان و جامعه، سه بعد سیاست، فرهنگ و اقتصاد دارد و از منظری دیگر، ابعاد دیگری چون مدیریت، تربیت، امنیت، سلامت و غیره نیز دارد.
خود علم نیز دارای لایه های متعدد است مثل لایه عقل نظری که خودش دو بخش حکمت نظری و حکمت عملی دارد و لایه عقل عملی. و از طرفی دیگر بخاطر وجود پدیده های مختلف، نیازهای مختلفی برای انسان به وجود می آید.
بر اساس هرکدام از اینها، یک غرض خاصی برای انسان به وجود می آید که آن غرض ایجاب می کند، یک علمی خاص و متمایز شده، شکل بگیرد و یک سری مسائل مشخص در آن پیگیری شود.
در گذر زمان و ایجاد لایه های جدید یا پدیده های جدید در علم، علوم جدیدی به وجود می آیند و یا علوم گذشته به چند علم تفصیلی تبدیل می شوند.

🔻اما چیزی که نسبت به این روش می توان بیان کرد این است که این تخصصی کردن علوم، از جهاتی موجب دقت و تفصیل و بسط علم شده است ولی از جهتی دیگر، موجب ناکارامدی و ضعف است. زیرا یک رفتار انسان و یک پدیده در خارج، خودش دارای چند بعد است و جدا کردن ابعاد در مقام ذهن است نه در مقام خارج.
لذا اساسا از زاویه یک بعد، نه می توان یک پدیده را کامل شناخت و نه می توان، قضاوتی صحیح از آن داشت و درباره آن تصمیم گرفت. با نگاه تخصصی رایج، مدرسه یک نهاد تربیتی است، سینما یک نهاد فرهنگی و بانک یک نهاد اقتصادی. درحالیکه، مدرسه، هم بر اقتصاد و فرهنگ اثر می گذارد و هم اقتصاد و فرهنگ و سیاست بر روی مدرسه اثر می گذارند. بانک، هم بر تربیت و فرهنگ اثر می گذارد و هم تربیت و فرهنگ بر روی بانک.

🔻بنابراین باید گفت هر پدیده و رفتار انسان و جامعه، خودش دارای چند لایه و بعد است و برای شناخت و تصمیم گیری در مورد آنها، نیازمند تعداد زیادی از علوم هستیم.

ساختار فرهنگی، یعنی فرم و طرحواره ذهنی مردم

💠ساختار فرهنگی، یعنی فرم و طرحواره ذهنی مردم💠

🔻در اینکه مراد حضرت آقا از ساختار در عبارت «بازسازی ساختار فرهنگی» چیست، دو سوال مهم مطرح است. اول اینکه آیا مراد آقا و با توضیحات استاد، قریب هستند؟ و دوم اینکه اساسا ساختار در معنای خودش به کار رفته است؟

🔻رهبر انقلاب در این دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی فرمودند: «منظور از ساختار، ساختار فرهنگی جامعه و ذهنیت و فرهنگ حاکم بر آن و در یک کلام نرم‌افزاری است که افراد جامعه بر اساس آن در زندگی فردی و جمعی خود عمل می‌کنند».
🔹در وهله اول شاید این به ذهن برسد که آقا از ساختار، معنایی را بیان کرده اند که متبادر اذهان مردم و نخبگان نیست. زیرا متبادر از ساختار، اسکلت و سازمان و فرم است نه نرم افزار و ذهنیت جامعه.
🔹اما با تأمل می توان گفت ساختار در کلام آقا در معنای خودش بکار رفته است. ما برای معنای ساختار باید به مضاف الیه آن توجه کنیم. در این تعبیر ساختار به فرهنگی اضافه شده است. و فرهنگ در اینجا به معنای عام خودش است. همانطور که استاد فلاح فرمودند، فرهنگ به معنای عام یعنی ذهنیت و باورهای جامعه است نه فرهنگ به معنای خاص. بنابراین واژه ساختار فرهنگی، یعنی ساختار ذهنیت مردم. و با توجه به اینکه معنای متبادر از ساختار، فرم و هیئت است، بنابراین واژه ساختار ذهنیت مردم، یعنی فرم ذهنیت مردم.
🔹با توجه به این توضیحات روشن می شود که نرم افزار حاکم بر ذهن مردم، همان فرم ذهنیت مردم است. چراکه فرم ذهنی یعنی نظام و طرحواره ذهنی. به نظر می رسد مراد آقا از نرم افزار حاکم بر ذهن، همین طرحواره و نظام و ساختار ذهن است. همان چیزی که انسانها بر اساس آن می اندیشند و رفتار می کنند. همانطور که در روانشناسی وقتی می گویند ساختار ذهن انسان، مرادشان طرحواره و نرم افزار و نوع شکل گیری دیتا در ذهن است نه ساختار فیزیکی مغز و اعصاب انسان.
بنابراین حضرت آقا این را می خواهد بگوید که شورای عالی انقلاب فرهنگی وظیفه دارد که این هدف را محقق کنند یعنی تحول فرم و نرم افزار ذهنی مردم.
🔹شاید در اینجا سوال شود که این هدف از چه راهی بدست می آید؟ آیا برای تحقق این هدف، ساختار سخت فرهنگ نباید متحول شود؟ به نظر می رسد این سخنرانی حضرت آقا به این سوال پاسخی نمی دهد.

🔻در طرح استاد فلاح هم به نظر می رسد چیزی شبیه همین معانی بیان شده است. یعنی مراد استاد از ساختار فرهنگی، همان ذهنیت حاکم بر ذهن مردم است. با این تفاوت که اولا استاد، ساختار را شامل سازمان ها هم دیده اند و ثانیا استاد راه تغییر این ذهنیت و نرم افزار را هم بیان کرده اند و آن همان نظریه چرخه فرهنگ است.
البته باید توجه داشت که نباید گفت که مراد استاد از ساختار، چرخه فرهنگی و فرم سخت عرصه فرهنگ است بلکه چرخه فرهنگ، راه حل استاد برای تغییر ساختار فرهنگی (نرم افزار ذهن مردم) است.

🔻در مجموع فارغ از این بحث های دقیق لفظی و منطقی، روح کلی فرمایشات حضرت آقا در مسأله تحول فرهنگ، با روح طرح استاد در عرصه فرهنگ، بسیار قریب و نزدیک اند.

کلام انقلابی، برخاسته از یک زیست انقلابی

بسم الله الرحمن الرحیم

  • طبق تعریف جدید ما از علم کلام، کلام علمی است که پشتیبانی معرفتی از حیات دینی جامعه را هدف گرفته است.
  • اما این حیات و زیست دینی در طول تاریخ ورژن های متفاوتی داشته است.
  • انقلاب اسلامی آخرین و بالاترین ورژن از آن زیست می باشد. انقلاب اسلامی یعنی زندگی در افق تمدنی، به عبارت دیگر، تحقق حاکمیت الله و توحید در افق تمدنی.
  • با این توضیح کلام انقلابی یعنی علمی که به پشتیبانی معرفتی از حیات دینی جامعه ای می پردازد که زندگی در افق تمدنی، ترجمه زیست دینی اش می باشد.
  • اما نکته ای که در این جا حائز اهمیت می باشد این است که اساسا برای آن که بتوان کلام انقلابی را به عنوان یک علم در نظر گرفت باید ابتدا یک زیست انقلابی رقم بخورد و بعد از آن کلام به پشتیبانی معرفتی از آن زیست بپردازد. به عبارت دیگر زیست انقلابی که زندگی در افق تمدنی می باشد، آخرین نسخه و بالاترین نسخه موجود از حیات دینی و توحیدی می باشد. با این توضیح کلام انقلابی آخرین و بروز ترین نسخه علم کلام می باشد.
  • درست است که برای تاسیس اولیه علم کلام انقلابی به یک زیست ابتدایی و حداقلی از حیات انقلابی نیازمند هستیم چرا که اگر آن اتفاق نیفتد معلوم نیست بشر آن زیست را درک کند که حیات دینی به آن سبک برایش مسئله شود تا بعد از آن علم کلام به پشتیبانی معرفتی از آن زیست ویژه بپردازد.
  • اما بعد از آن که بشر به آن فهم رسید که آخرین ورژن از حیات دینی، حیات انقلابی است دیگر علم کلام انقلابی توانایی نسخه دهی به همه جوامع را خواهد داشت. یعنی برای آن که علم کلام انقلابی تاسیس شود نیازمند یک جامعه انقلابی حداقلی هستیم اما در ادامه دیگر این گونه نیست که بگوییم اساسا کلام انقلابی فقط از جوامعی پشتیبانی می کند که زیست و حیات انقلابی را انتخاب کرده اند. بلکه بعد از تاسیس کلام انقلابی دیگر متکلم انقلابی می تواند در هر جامعه ای از کلام انقلابی استفاده کند و جامعه را به سمت آن زیست سوق دهد.
  • به عبارت دیگر کار کلام انقلابی در جوامع می شود ایجاد و پشتیبانی معرفتی از حیات و زیست دینی با خوانش و تقریر انقلابی. البته که این علم در هر جامعه ای براساس شرایط ویژه اش، نسخه به سزایی خواهد داشت. در برخی جوامع مانند ایران زیست انقلابی انتخاب شده است و در صدد پشتیبانی برای امتداد و بسط آن زیست بر می خیزد. و در برخی جوامع دیگر ابتدا به ایجاد این زیست و سپس به امتداد و بسط آن زیست می پردازد. شیخ زکزاکی مصداق خوبی برای یک متکلم انقلابی است که در جامعه نیجریه ای که زیست انقلابی را هم انتخاب نکرده بوده اند، از کلام انقلابی کمک گرفته و با آن به ایجاد و پشتیبانی از حیات انقلابی جامعه پرداخته است.

تعریف و تقریری جدید از علم کلام

بسم الله الرحمن الرحیم

  • علم کلام در گذشته به گونه ای تعریف می شده است که از حیات و زیست جامعه به دوره بوده است. اما شاید بتوان تعریفی نوین و دقیق تر برای علم کلام بیان کرد.
  • اساسا علم کلام، به دنبال پشتیبانی معرفتی از حیات دینی جامعه می باشد. تعاریف گذشته از علم کلام یا آن را علمی انتزاعی و ذهنی تقریر می کرده است به آن گونه که علم عقاید و اعتقادات بیان شده است و یا آن که اگر هم در مورد مسائل جامعه گفت و گو می کرده است از باب دفاع از عقاید و جنبه منفعلانه داشته است.
  • اما در تعریف و تقریر نوین از علم کلام، کلام دیگر یک دانش انتزاعی و یا دانش منفعلانه نمی باشد بلکه به دنبال پشتیبانی معرفتی از حیات دینی جامعه است. به عبارت دیگر در این تقریر و خوانش از علم کلام، حیات و زیست جامعه به شدت مورد توجه است و دیگر علم کلام در صدد تحقق یک زیست ویژه است و علم انتزاعی عقاید گذشته نخواهد بود و علاوه بر آن با دغدغه پشتیبانی از حیات، دیگر در صحنه ها به صورت منفعلانه حضور نخواهد یافت و دائما به صورت فعالانه به ایجاد یک زیست نوین و پشتیبانی معرفتی از آن زیست مومنانه می پردازد.
  • اما این که این تعریف و تقریر از علم کلام را بتوان به هویت جمعی علم کلام در طول تاریخ نسبت داد بحثی دیگر است. اگر بشود این تقریر را اساسا تقریر صحیح و حتی تاریخی از علم کلام در طول تاریخ دانست آن گاه دیگر گزاره های علم کلام در طول تاریخ را می توان به صورت دیگری معنا کرد. اما اگر این سخن فقط ادعایی بیش نباشد باید درصدد تدوین دانشی نوین باشیم و اساسا هویت جدیدی برای علم کلام ایجاد نماییم و آن هویت، دغدغه ای جز پشتیبانی معرفتی از حیات دینی جامعه نخواهد بود.

تغییر فرایند حل مسئله، راهی برای بازسازی ساختار فرهنگی کشور

بسم الله الرحمن الرحیم

  • حضرت آقا در سال گذشته در دیدار با اعضا هیئت دولت به بازسازی انقلابی ساختارهای فرهنگی کشور اشاره کردند. و در دیدار امسال خویش با شورای عالی انقلاب فرهنگی کشور به تعریف ساختار فرهنگی کشور پرداختند. ایشان این گونه بیان نمودند که : منظور از ساختار، ساختار فرهنگی جامعه و ذهنیت و فرهنگ حاکم بر آن و در یک کلام نرم‌افزاری است که افراد جامعه بر اساس آن در زندگی فردی و جمعی خود عمل می‌کنند.
  • با این بیان مراد ایشان از ساختار فرهنگی کشور، همان عقلانیتی می باشد که جامعه با آن تصمیم گیری می کند. اما مسئله اساسی این است که راه بازسازی آن چیست؟
  • در طرح ایده فرهنگی مادر استاد فلاح، راه بازسازی ساختار فرهنگی کشور تغییر فرایند حل مسئله بیان شده است. اما نسبت تغییر فرایند حل مسئله با نرم افزاری که جامعه بر اساس آن زندگی می کند چیست ؟
  • اساسا نرم افزاری که حاکم بر ذهن جامعه است و آن را عقلانیت اجتماعی آن جامعه می نامند، از یک الگوی حل مسئله ویژه ای تبعیت می کند. بازسازی ساختار فرهنگی کشور یعنی آن الگوی حل مسئله تغییر پیدا کند تا با تغییر در آن، عقلانیت جامعه تغییر کرده و به سبب اش، تصمیم های جامعه در راستای اندیشه دینی هدایت شود.
  • با این توضیح تغییر فرایند حل مسئله ، راهی است برای بازسازی ذهنیت جامعه.
  • اما نکته ای که می توان در این باره بدان اشاره کرد، لفظ ساختار می باشد. چرا که تبادر اولیه ساختار، فرهنگ حاکم و ذهنیت حاکم جامعه نمی باشد.
  • و شاید بتوان این گونه بیان کرد که مراد حضرت آقا از این که ساختار فرهنگی کشور یعنی نرم افزاری که جامعه براساس آن عمل می کند، غایت کار می باشد. یعنی با تغییر فرایند حل مسئله ساختارهای فرهنگی کشور است که تغییر می کند و بعد به تبع آن با تغییر ساختارها، فرهنگ حاکم و نرم افزار تصمیم ساز جامعه، تغییر پیدا می کند.
  • این تقریر نیازی به کمی دست بردن در ظاهر عبارت حضرت آقا دارد.
  • اما در مجموع می توان این ادعا را بیان کرد که تغییر نرم افزار تصمیم ساز جامعه با تغییر در فرایند حل مسئله رخ می دهد اما آن که لفظ ساختار چه معنایی دارد، نیاز به تامل بیشتری دارد.
  • ( پیشاپیش از شلوغی یادداشت عذرخواهی می کنم. )

علائم یک هشدار تکراری تاریخ – جای خالی فهم امام در صحنه

بسم الله الرحمن الرحیم

 

الف:

در مواجهه با حضرت آقا ما انواع و اقسام وظایف را بر عهده داریم. ما موظفیم تا با ضرورت هایی که او درک میکند هم آهنگ شویم و حوائج او را که همانا حوائج امت هستند به بهترین شکلی برآورده کنیم.

در یک برش از طرفی موظفیم زیاد بفهمیم و زیاد فکر کنیم تا بتوانیم در مسائل متعدد برای او بازویی توانمند باشیم و از طرف دیگر موظفیم از او اطاعت کنیم، اوامر او و تشخیص های او را جامه ی عمل بپوشانیم و اگر فهم ما با فرامین او مغایرت دارد فرامین او را بر فهم خودمان مقدم بداریم.

در هر دوی این حالات البته پیش از هر چیز موظفیم که او را بفهمیم. ما باید از اینکه او اکنون چه چیزی را مطالبه میکند و چه چیزی مورد اهتمام اوست و …  اطمینان حاصل کنیم، ما نمی توانیم و حق نداریم از این مساله چشم پوشی کنیم.

ب:

همه ی ما بارها از جناب استاد و همین طور به نقل از حضرت آقا شنیده ایم که «انقلاب اسلامی یک سخن نو است»؛ لذا بسیار متوقع و طبیعی است که در مسائل متعددی کلام رهبران انقلاب هم دارای پیام هایی نو باشد، پیام هایی که با ارتکازات ذهنی ما -خصوصا اگر که ذهن ما تعامل زیادی با سخن های کهنه داشته بوده باشد- همخوانی نداشته باشند.

بسیار ممکن و شدنی است که -خصوصا در مسائل اساسی- ایشان چیزی بفرمایند و اگرچه در ظاهر ادبیاتشان با ادبیات ما یکی است اما منظوری غیر از آنچه ما از آن میفهمیم مرادشان باشد.

 

ج:

در داستان بازسازی انقلابی ساختار فرهنگ ظاهرا یک مورد از این تفاوت ها را تجربه کردیم؛ حضرت آقا یک سال و اندی پیش فرمانی را صادر فرمودند و ما بعد از یک سال و نیم تازه متوجه شده ایم که منظور ایشان از فرمانشان را اشتباه فهمیده ایم. در واقع بعد از یک سال و اندی تازه داریم به اصلاح مقدمات تصوریه میپردازیم.

 

د:

آیا اگر نگاهمان را دور کنیم و از خیلی بالا به این قضیه نگاه کنیم شبیه برخی موارد نکوهش برانگیز سابق میشود؟

یک مرتبه در داستان فرمان تحول حوزه کار به جایی رسید که خود حضرت آقا فرمودند ما به حوزه گفته ایم حوزه باید متحول بشود، بعد مقاله نوشته اند و بررسی کرده اند که تحول از کدام باب است و ….

 

یک مرتبه هم در داستان آزاد اندیشی ایشان در سال 1381 در چند تبادل نامه با نخبگان ضرورت آزاد اندیشی را گوشزد کردند، اما دیده میشود که بعد از 20 سال و در سال 1401 هنوز درگیری دست اندر کاران آن پویش نخبگانی تعریف آزاد اندیشی است.

 

ه:

آیا به راستی این ها نمیتواند برای ما زنگ خطر و یک هشدار محسوب شود که ما هنوز نتوانسته ایم آن طور که باید حرفهای امام خودمان را بفهمیم؟

حضرت زهرا سلام الله علیها بزرگ آزاداندیش تاریخ

زندگی کوتاه دختر مکرم، رسول گرامی اسلام (ص) در یک نقطه گره تاریخ اسلام، نقطه اوج خود را گذرانده است. آن چیزی که از زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها در مرکز توجه تاریخ اسلام قرار گرفته است، حوادثی است که بعد از رحلت رسول الله (ص) اتفاق افتاده است. خلاصه کنش های ایشان در این برهه حساس عبارت است از تلاش برای جلوگیری از پایمان شدن بزرگ ترین حق و اینقدر در این راه تلاش کردن تا جان عزیز خود را فدای این حق بزرگ کردند!

آن حق بزرگی که حضرت زهرا سلام الله علیها خود را ملزم به دفاع از آن می دیدند، عبارت بود از انحراف در ادامه انقلاب اسلامی پیغمبر گرامی اسلام، انقلابی اسلامی ای که در بردارنده آخرین دین برای سعادت انسان بود که این سعادت نیز از یک جامعیتی برخوردار بود، و شامل سعادت دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی میشد؛ لذا رسول ختمی خود متولی تشکیل یک جامعه ایمانی با حاکمیت الهی خودشان می شوند، و موظف می شوند که وصی خود یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام را برای ادامه مسیر رسالت خود یعنی رساندن انسان به سعادت فردی و اجتماعی، معرفی بکنند. اما متأسفانه جامعه اسلامی آن روز که هنوز گرفتار تعصبات قومی و قبیله ای جاهلی بود، و بخشی نیز زخم خورده از رشادتهای امیرالمؤمنین بودند، و عده ای نیز منافقانه در جوار رسول الله (ص) زندگی کردند و مترصد فرصت بودند که حاکمیت جامعه اسلامی را غصب کنند؛ از مسیری که پیامبر گرامی اسلام (ص) و خداوند تبارک و تعالی تعیین کرده بودند خارج شدند، و خواص جامعه با تعصبات جاهلی و حب جاه و نفس خود را خلیفه رسول الله (ص) خواندند و مردم نیز در مقابل این انتخاب بزرگان جامعه منفعل شده و سکوت کردند و نقطه شروعی داشت ایجاد میشد برای پایمان کردن بزرگ ترین حق و حقیقت که ولایت وصی معصوم و منصوب از طرف خداوند برای ادامه مسیر رسالت نبوی بود.

حضرت فاطمه سلام الله علیها در مقابل پایمانی این بزرگترین و حق و حقیقت سکوت نکردند و در ابتدا تلاش کردند وجدان خفته مردم مدینه را بیدار کنند و درب خانه تک تک افرادی که فکر می کردند زمینه ای برای به میدان آمدن و شکستن آن جو خفقان و انحراف را دارند، رفتند و آن ها را دعوت به عدم سکوت و به صحنه آمدن کردند. بعد از اینکه این تلاش ایشان جواب ندارد، با بهانه کردن غصب فدک که هم خلاف احکام اسلامی ارث بود و هم نقشه ای بود برای خارج کردن توان مالی از دستان امیرالمؤمنین که ابزار اقتداری برای ادامه مسیر نبوی در اختیار نداشته باشد؛ به مسجد آمدند و خطبه خواندند و سعی کردن وجدان خفته مردم و همچنین وجدان مرده متولیان این غصب را بیدار کنند. بعد از اینکه این تلاش نیز جواب نداد، با مویه و گریه کردن و حتی به بدر رفتن و در مسیر کاروان ها گریه کردن و تبیین این ظلم بزرگ را انجام دادن، تا شاید جامعه بیدار شود، و در کنار این تلاش ها، هنگامه بیعت گیری اجباری از امیرالمؤمنین (ع) به دفاع از ایشان پرداختند تا در این بین لطمات و صدمات جسمی بر ایشان وارد شد و همین تلاش بی وقفه برای دفاع از حق و حقیقت تا پای جان، در نهایت جان عزیز ایشان را در این مسیر گرفت و شهد شیرین شهادت را در راه دفاع از حق را نوشیدند و فدایی حق و حقیقت شدند.

 

آزاداندیشی به معنای اندیشه آزادانه است، و باید اندیشه باشد و آزاد، اندیشه بودن به این است که قواعد منطقی که اندیشه را اندیشه می کند مراعات شود، و به نتایج و ثمرات اندیشه خود ملتزم بشود؛ آزاد بودن اندیشه هم به معنای لاقیدی و اباحی گری نیست بلکه اندیشه ای آزاد است که گرفتار قیود و تعصبات و خوف‌ها و تقلید‌ها نباشد. لذا می توان گفت اندیشه ای آزاد است که دغدغه اش حق و حقیقت باشد، یعنی هم حق گرا باشد و هم حق پذیر!

اگر این نگاه را به آزاداندیشی داشته باشیم، هر کسی که حق گرا باشد و حق پذیر آزاداندیش است، و هر چه حق گرا تر و حق پذیر تر باشد آزاداندیش تر است، و هر چه این حق بزرگ تر باشد نیز آزاداندیش تر است. یعنی هم در ناحیه شدت و ضعف در خود حق گرایی و حق پذیری مراتب بر می دارد، و هم از ناحیه شدت و ضعف در خود حق. شدیدترین حالت در وضعیت اول آمادگی برای فدای حق شدن است، و شدیدترین حالت در وضعیت دوم دنبال بزرگ ترین حقایق یعنی توحید و ولایت بودن است.

پس حضرت زهرا سلام الله علیها که هم جان ارزشمند خود را در سبد اخلاص تقدیم حق گرایی و حق پذیری کرد و تا جایی پای دفاع از حق ماند تا در این مسیر شهید شد؛ و هم حقی که در راه آن خود را فدا کردند، بزرگ ترین حق یعنی ولایت و وصایت رسول ختمی که مسیر هدایت اجتماعی انسان ها الی الابد بوده است؛ یکی از بزرگ ترین آزاداندیشان تاریخ بوده اند.

 

#یادداشت_346

14010920