کم کم برای انتخابات…

بسم الله الرحمن الرحیم

قدرت هر کشور و جایگاهی که در میان سایر کشورهای دنیا دارد و نقشی که در معادلات جهانی می‌آفریند، رابطه‌ای دو سویه با وضعیت داخلی او دارد، یعنی هم متأثر از فضای داخلی است و هم بر فضای داخلی تأثیر می‌گذارد.

در درجه‌ی اول آن‌چه از تأثیرات جایگاه بین المللی یک کشور بر وضعیت داخلی اوست، رشدی است که بر اثر جذب منابع مختلف انسانی، اقتصادی، و … به سمت خود و یا به سمت تعامل مثبت با خود پدید می‌آورد. کشوری که جایگاه بین المللی داشته باشد هم می تواند از منافع خود در معادلات جهانی حراست کند و هم می تواند از میان حوادث و پدیده های مختلف جهانی برای خودش منافعی ایجاد کند و از آنها بهره ببرد؛ اگر کشوری نقش خاصی در معادلات جهانی نداشته باشد به راحتی توسط سایر کشورها و اراده های جهانی نادیده گرفته می شود و منافعش پایمال میشود؛ وقتی منافع یک کشور مورد تهدید و دست اندازی قرار بگیرند تبعا بسیاری از بسترهای رشد و سعادت از این کشور گرفته خواهد شد و در اختیار دیگران قرار خواهد گرفت.

لذا واضح است اگر کسی سعادت یک کشور را می خواهد حتما باید به فکر عناصر قدرت آفرین برای او در عرصه ی بین المللی باشد.

 

اما عناصر اقتدار آفرین برای یک کشور چه هستند؟ و در چه صورتی یک کشور می تواند نقش بسزایی در معادلات جهانی ایفا بکند؟

اگر خوب این مساله را جانمایی کنیم و در کنار تمامی مولفه های موثر در فضای بین المللی آن را لحاظ کنیم خواهیم دید که اولین و تنها عامل اقتدار بخش به یک کشور خودش و مسائل درونی خودش است؛ به عنوان مثال اگر کشوری در امنیت غذایی خودش وابسته به یک کشور دیگر باشد، در امنیت نظامی خودش وابسته به یک کشور دیگر باشد، طبیعتا در همه ی این مسائل نخواهد توانست قدرتی بیشتر از کشوری که به آن وابستگی دارد بدست بیاورد و نخواهد توانست در تضاد با او منافع خودش را استیفاء کند؛ مگر اینکه موازنه ای شکل گرفته باشد. اما به هر حال هر میزان که هر کشوری مستقل تر باشد و بیشتر روی پای خودش ایستاده باشد، دست اندازی به منافع او سخت تر است.

این ساخت مستحکم داخلی در درجه ی اول مبتنی است بر اینکه یک کشور چه میزان استعداد انسانی درون خودش را صرف پیشرفت خودش بکند، و در واقع به چه میزان استعداد انسانی آن کشور پای کار اسخت آن کشور باشند.

هر میزان که این مولفه پررنگ تر باشد آن کشور دارای وزنی سنگین تر و کشوری قوی تر تلقی میشود و آسیب رساندن به آن و کنار زدن او از معادلات کاری سخت تر خواهد بود.

البته مولفه های مهم دیگری نیز دخیل هستند، مثلا موقعیت جغرافیایی آن کشور و ظرفیت های طبیعی آن چه میزان ارزشمند باشند و ….

اگر کشوری دارای منابع طبیعی غنی، موقعیت جغرافیایی مهم و استراتژیک، استقلالی فراگیر، اراده ای قوی و مشارکت ملی بالایی باشد؛ این کشور می تواند قوی ترین کشور جهان باشد، تمامی ظلم ها را از خود دور کند، و تمامی منافع خود را استیفاء کند و همچنین از زیاده خواری ظالمانه هر کشور دیگری و دستیابی به قدرت های افسانه ای ناشی از جهان خواری نیز جلوگیری کند.

اما یک نکته ی مهم و میدانی واقعی این است که اولا این عناصر مطلق نیستند و ثانیا صرفا در اختیار یک کشور نیز نیستند و کشورهای مختلف در ظرفیت های مختلفی برای دستیابی به قدرت دارند.

نکته ی مهم دیگر این است که همه ی زمان ها هم از نظر امکان استیفاء مولفه های قدرت با یکدیگر مساوی نیستند، گاهی برخی زمان ها بستری آماده تر دارند و در برخی زمان ها نیز بستر چندان فراهم نیست.

آنچه توجه به این نکات را برای آحاد ملت ایران ضروری میکند این است که ملت ایران اولا اکثر ظرفیت های لازم برای قدرت بخشی به کشورشان را دارا هستند، منابع غنی طبیعی، ظرفیت بالای انسانی، موقعیت پر اهمیت جغرافیایی، استقلال سیاسی، نظامی و …، ظرفیت های زیاد مشارکت داخلی و وجود بستر انتخابات از بالاترین رده ها تا رده های پایین، و….؛ ثانیا وضعیت جهانی موثر ایران و ثالثا زمان بسیار مناسب کنونی که به اذعان اکثر کارشناسان خبره ی جهانی، جهان در حال گذرا از نظم قبلی خود به نظمی جدید است و جنین دورانی از پر ظرفیت ترین دوران ها برای تثبیت قدرت و جایگاه بین المللی برای یک کشور است، کما اینکه بعد از جنگ های جهانی و در آستانه ی تشکیل نظمی جدید در جهان، کشورهای مختلفی چنین کردند و کشورهای زیادی را نیز پایمال کرده و به خود وابسته ساختند.

ملت ایران باید در این زمان هشیار بوده و نسبت به تک تک مولفه های قدرت خود حساس باشند.

وضعیت کنونی جنگ هایی از قبیل جنگ اوکراین و طوفان الاقصی نیز از جمله نبردگاه های حساس اراده های متضاد جهانی در برابر یکدیگر است، من جمله غزه که نبردگاه اراده های ضد سلطه و ضد ظلم جهانی با سلطه گر ترین اراده های جهانی یعنی صهیونیست هاست.

بی شک وضعیت اقتدار ایران بر تمام این حوادث نیز سایه خواهد افکند و بر آنها موثر واقع خواهد شد، اگر قوی باشیم میتوانیم سهم بیشتری در شکست اراده های ظالمانه داشته باشیم و اگر ضعیف باشیم ممکن است در شکست اراده های ضد ظلم سهیم گردیم.

طرح شما چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم

 

اخیرا متنی را دیدم که گفته شده بود متن سخنان استاد علیدوست در درس خارجشان است، که در آن نقدی بر گفته‌های جناب مهدی جمشیدی کرده بودند؛ البته شاید از حیث عنوان گذاری بتوان عنوانی غیر از نقد را نیز بر آن نهاد منتها دست کم حاوی نکاتی منتقدانه بود.

خوب است با نگاهی به اطراف این قضیه آرزویی را مطرح کنم،

داستان از این قرار است که جناب جمشیدی در مناظره ای با جناب عبدالکریمی در مورد مساله ی حجاب که امروز یکی از مهمترین مساله های دینی جامعه هست مناظره ای بیش از  دو ساعت و نیم انجام داده اند و طبعا در مورد مسائل متعددی و با بیان های مختلفی سخن رانده اند.

آیا آقای جمشیدی گزینه ی مناسبی برای توضیح حجاب بوده اند یا خیر؟ کاری نداریم.

آیا ایشان در این مناظره موفق بوده اند یا خیر؟ این را هم کاری نداریم.

آنچه مهم است و کار داریم این است که ایشان به عنوان یک مسلمان که از قضا اهل اندیشه و انجام وظیفه ی اجتماعی هم هستند قیام به صیانت از اجرای دین کرده اند؛ و تلاش کرده اند تا در حد خودشان دین خود را به شریعت حقه ی اسلام ادا کنند.

ایشان البته ادعای اجتهاد و فقاهت هم نداشتند ولی با نقل قول از فقها در مساله ای حیاتی یکی از مهمترین مسائل فقهی را که بحث ضروریات دین است بیان کرده اند.

جناب علیدوست بدون آن که نظر آقای جمشیدی را رد کنند (چرا که اساسا مردود نبود و نظر خودشان هم نبود) با تخریبی بی استدلال گفته اند که صحبت های شما مورد سوء استفاده وهابیون و … قرار میگیرد و ولایت علی بن ابیطالب ارواحنا فداه را کمتر از حجاب جلوه خواهند داد!!

صرف نظر از اینکه چه میزان این تحلیل درست و ناشی از شناخت صحیح معادلات صحنه ی فکری و اجتماعی جهان اسلام است، مایلم این پرسش را مطرح کنم که جناب علیدوست به عنوان یک فقیه با نگرش ها و بینش های میدانی اجتماعی و اهل رصد وقایع ریز و درشتی که شامل مناظرات اینچنین هم میشود که از قضا اهل اقدام و تحلیل  ابراز نظر هستند، اولا طرحشان برای اعتلای ولایت علی بن ابیطالب ع در جهان اسلام چیست؟ و ثانیا برای مساله ی حجاب در داخل جامعه ی شیعیان علی بن ابیطالب ع چیست؟ و چه کنشی در این رابطه انجام داده اند؟

نوری در تاریکی (تلاش اندکی برای شناخت شخصیت امام خمینی) ۶

بسم الله الرحمن الرحیم

در مورد عینیت شخصیت حضرت امام و انقلاب اسلامی یکی از تاملاتی که به ذهن رسیده بود این بود که بسیاری و بلکه همه ی اوصاف شخصیتی حضرت امام را میتوان به عنوان اوصاف پدیه ی خارجی انقلاب اسلامی به مثابه ی یک حرکت پویای در جریان مشاهده کرد.

مثلا اگر حضرت امام شخصیتی بسیار منضبط است، میبینیم که انقلاب اسلامی هم حرکتی بسیار منضبط است.

یا اگر حضرت امام بر اساس اصولی حرکت میکند و اولویت بندی هایی در رفتارش دارد، مثلا مشغول امر فرعی نمیشود و همیشه اصل مشغولیتش به مشغولیت های اصلی است، انقلاب اسلامی هم درگیر امور فرعی نمیشود و اصل مشغولیتش معطوف به امور اصلی است.

یا اگر سعه ی صدر دارد و گنجایش صفات کمالی ظاهرا متناقضی را دارد، انقلاب نیز این طور است.

قاطعیت دارد، انعطاف دارد، اهل اقدام مستحکم است، و ….

این یکی از توضیحات اولیه ای است که بعد از مداقه های مذکور در یادداشت قبل برای این معنی به ذهن میرسد.

 

نکته ی جالب توجهی که به ذهن میرسد این است که روی دیگر این سکه این است که با نگاه به اوصفا انقلاب اسلامی نیز میتوانیم نقبی به شناخت اوصاف شخصیتی حضرت امام نیز بزنیم.

نوری در تاریکی (تلاش اندکی برای شناخت شخصیت امام خمینی) ۵

بسم الله الرحمن الرحیم

مجال دیگری که در آن از شخصیت حضرت امام سخن به میان آمد، در جلسات جمع بندی دوره مجازی کلام انقلابی، بخش اندیشه اجتماعی بود.

جناب استاد در یکی از جلساتشان این بیان را از حضرت آقا نقل میکنند که ایشان فرموده اند که : شخصیت امام خمینی عین انقلاب اسلامی است.

همه ما اولا از کنار این جمله خیلی عادی عبور میکنیم و آن را یک جمله ی مدح آمیز واضح تصور میکنیم؛ اما وقتی به آن دقت میکنیم متوجه میشویم که اصلا برایمان واضح نیست و توضیح چندانی نمی توانیم برای آن بدهیم.

من اتفاقا همین جمله را دستمایه ی تمرکز و تعمق جلسه مان قرار دادم و از حضار دعوت میکردم تا هر چه میفهمند راجع به این جمله بگویند؛ واقعا کار آسانی نبود؛ اول کار البته همه حس میکردند مداقه ی بی جایی است و یک جمله ی عادی از جملات آقاست در مدح امام و چیز خاصی پشت آن نیست؛ شاید برداشتی شبیه برداشتی که از جمله ی « انقلاب بی نام خمینی شناخته نیست.» که حضرت آقا فرموده بودند؛ یعنی دلالتش به این است که امام در انقلاب نقش بسزا و بی همتایی داشته است! وقتی میگوییم شخصیت امام خمینی عین انقلاب اسلامی است، برداشتی شبیه همین که انقلاب از نام امام خمینی جدا شدنی نیست به ما دست میدهد.

کمی که مداقه بالاتر رفت و با اندکی دقت مشخص شد که این ها مثل هم نیستند گرایشات رفت به سمت اینکه منظور این است که انقلاب مبتنی بر اندیشه های امام خمینی شکل گرفته است. عبور از این برداشت اصلا کار سهلی نبود؛ حضار میگفتند منظور همین است و حتی سعی میکردند صحت این جمله را با تکیه بر مبانی فلسفی و چیستی اندیشه و تاثیر اندیشه بر فعل و … توضیح دهند؛ شاید تا حدودی هم بی راه نمیگفتند! اما باز هم بنده تقاضای مداقه ی بیشتر کردم که آیا واقعا دقتی در این جمله نیست؟ و تفاوتی بین این دو گزاره نیست که انقلاب عین شخصیت امام خمینی است و این جمله که انقلاب مبتنی بر اندیشه های امام خمینی است؟

دوستان رفته رفته تصدیق میکردند که چیز دیگری منظور حضرت آقاست!

 

اما تلاش ما برای اینکه دقیقا این مساله را تصور و تصدیق کنیم چندان منتهی به نتیجه نبود و فرصتمان هم اندک بود…

 

اگر مجالی بود اندکی از آن برداشت اولیه ای که بعد از تصدیق خاص بودن جمله داشتیم می نویسم.

«مردم‌گرایی‌» را با «آزاداندیشی» بیاب؛ نه با «دموکراسی»

غرب می گوید ما سراغ مردم رفته ایم. می گوییم چطور؟ می گویند دموکراسی. مردم گرایی یعنی دموکراسی. راهی برای احترام به مردم جز دموکراسی نیست.

گاهی که می گوییم جمهوری، می گویند همان ترجمه دموکراسی است دیگر. چرا خودتان را گول می زنید. چون ادبیاتی خارج از دموکراسی برای حمایت از مردم تولید نشده، تا تعبیر مردم گرایی می کنیم، می گویند «همان دموکراسی را می خواهید بگویید. این از کم سوادی شما است که خیال می کنید مردم گرایی غیر دموکراسی است.» چه باید کرد. تولید ادبیات جدید نیاز دارد.

ما می دانیم مردم را در نظریه خود می خواهیم. احترام به مردم را. توجه کردن به مردم را. ارزشمند کردن مردم را. زنده شده اراده مردم. می خواهیم اراده انسان ها پررنگ شود.

چرا خودمان را گول بزنیم، خوب می دانیم که در دموکراسی هم نهایتا مردم را صفر و یکی می بینند. یک پرسش. و توقع پاسخ های دوگانه مثبت و منفی. برای اینکه به رأی مردم برسیم، باید ببینیم که اکثریت کدام پاسخ را داده اند. این هم شد توجه به مردم!

اما سؤال ما این است: واقعا نمی توان بیشتر از این توجه به مردم کرد؟

این رأی گیری ها که مردم بیایند رأی بدهند و بروند، توجه به مردم است؟ قطعا نسبت به الگوهای سابق، نظام پادشاهی، که مردم را به هیچ نمی گرفت، توجه بیشتری به مردم صورت گرفته، اما هنوز بی توجهی زیادی نسبت به مردم حاکم است. نظام مدرن اینطور می گوید که مردم بیایند رأی بدهند و بروند. ولی کار دست صاحبان مناصب باشد. پول و قدرت و اعتبار، دست صاحبان مناصب باشد.

چرا پول و قدرت و اعتبار را به دست مردم نمی سپاریم؟ چون مردم صلاحیت تصمیم گیری برای کارهای کشور را ندارند. این حرف تا حدی درست است. اما آیا همه مردم، با صفت مجموعی، هم صلاحیت کشورداری ندارند؟ اگر ندارند پس چرا رأی آنها را برای مشخص شدن مسیر کشور، بالا آوردیم؟ این الگوی دموکراسی، نشان می دهد که ما اتفاقا قائلیم مردم می فهمند. مردم صلاح کار را تشخیص می دهند، و رأی آنها به واقع و صحت نزدیک است.

اما وقتی آنها را صاحبان فهم می دانیم، پس چرا فقط در هنگام انتخابات، آنها را نیاز داریم؟ بعد از آن، وقتی که می خواهد برای روستا یا شهر تصمیم گیری شود، که مثلا این پل اینجا زده شود یا آنجا؟ یا مدل کشاورزی اینطور باشد یا آنطور؟ یا مدل تأمین دام اینطور باشد یا آنطور؟ یا مدل تجارت اینطور باشد یا آنطور؟ و… هر تصمیم گیری را مبتنی بر رأی آن فردی می دانیم که رأی آورده. بقیه هیچ!

آیا بقیه نظری مفید ندارند؟

خوب توجه شود که دو زمینه را از هم جدا کنیم، یکی هنگام شنیدن و بررسی است. در این زمینه، خوب است همه رأی ها شنیده شود و بهترین آنها، خود به خود بالا خواهد آمد. که با نرم افزار فعلی، خیلی اوقات اصلا طرح و ایده بسیاری از مردم، توسط دستگاه حاکمه اصلا شنیده نمی شود. زمینه دیگر، تصمیم گیری است. طبیعتا اینجا نیاز به وحدت داریم. اما وحدت را می خواهیم از خودرأیی و من رئیس هستم و تو نیستی، حاصل کنیم. نرم افزارهایی باید اینجا طراحی شود، که عملا هم وحدت باشد، و هم این وحدت با تصمیم گیری جمعی حاصل شود.

تا جای ممکن بتوانیم هم از نظرات همه استفاده کنیم، و بهترینشان را برگزینیم. و هم از اراده های مردم استفاده کنیم، و صرفا با جهت دهی آنها، به تحقق و انسجام آنها کمک کنیم، نه آنکه همه را سرکوب کنم، جز رأی رئیس.

این مدل مدیریت جامعه، نرم افزار می خواهد. دموکراسی نواقص زیادی نسبت به این خواست دارد. خیلی امکانات را در اختیار ما نمی گذارد.

آزاداندیشی می تواند از ظرفیت را برای ما ایجاد کند، که همه فهم ها شنیده شود، و بهترین آنها بالا بیاید.

نوری در تاریکی (تلاش اندکی برای شناخت شخصیت امام خمینی) ۴

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب استاد خاطره ای نقل کردند از آیت الله سبحانی که فرموده بودند که پیش از انقلاب یک بار برای عرض مساله ای اضطرار وجود داشت تا خدمت حضرت امام برسم، با فرزند ایشان هماهنگ کردم و گفتند که حضرت امام عصرها وقت مطالعه شان است و نمیشود! گفتم میدانم وقت مطالعه شان است منتها من کارم اضطراری است و اگر بشود همین طور بین وقت خدمتشان برسم مساله ام را مطرح میکنم خدمتشان؛ خلاصه وقت هماهنگ شد و خدمت ایشان رسیدیم.

وقتی خدمت امام رسیدم دیدم ایشان پشت یک میز طلبگی با آرامش فراوان نشسته اند کتابشان را در دست گرفته و مشغول مطالعه هستند، و با آرامش قلمشان را در جوهر میزنند و چیزی را با دقت بر خوش خطی در حاشیه کتابشان مینویسند، خیلی آرام کاملا مشغول انجام کارشان؛

وقتی که کارشان تمام شد خیلی آرام به نوشته هایشان فوت میکردند تا خشک شود و بعد کتاب را بستند و رو کردند به من و با تبسمی سلام کردند و آغاز به صحبت کردیم؛ گذشته از هر چیزی این آرامش ایشان خیلی روی من تاثیر گذاشت.

 

حضرت آقا هم در یکی از اولین دیدارهای پس از رهبری شان در جمعی از بیعت کنندگان چنین مضمونی را میفرمایند که : امام به نحوی بودند که اگر در جمعی مینشستند و در آن جمع 100 نفر صحبت میکردند و تمام آن 100 نفر حرفی را میزدند که امام آن حرف را قبول نداشتند، ایشان تا لازم نمیدیدند حرفی نمیزدند و موضعی نسبت به آن چه که قبول نداشتند نمیگرفتند؛

بعد حضرت آقا اضافه میفرمایند که خیال نکنید که این یک کار ساده ای است، بسیاری از ماها حتی اگر یک نفر هم حرفی بزند که ما قبول نداریم نمیتوانیم تحمل کنیم!

 

این دو خاطره نیز به ما کمک میکنند تا کمی با برخی از ابعاد شخصیت حضرت امام آشنا شویم، وسعت درونی و تحت کنترل بودگی ایشان برای خودشان از هر دوی این خاطرات فهمیده میشود.

نوری در تاریکی (تلاش اندکی برای شناخت شخصیت امام خمینی) ۳

بسم الله الرحمن الرحیم

مجال دیگر در کلاس مصباح الهدایه استاد فلاح بود، که در مقدمه بحث پیرامون حضرت امام نیز صحبت میکنند؛ ایشان در پاسخ به سوالی در مورد چرایی عدم تصریح حضرت امام به برخی مبانی عرفانی شان در فقه و … در حالیکه مجال آنها هست، بخشی از پاسخ را در شخصیت امام جستجو کردند و با بیان ناظر به عمق شخصیت امام امکان این نوع عدم تصریح ها را تشریح فرمودند.

ایشان در قالب مثالی، ضخصیت حضرت امام را به این توضیح دادند: « دیده اید در برخی پارکینگ ها انقدر جا کم است حتی وقتی یک پراید میخواهد جابجا کند هی باید ظرافت به خرج بدهد و مراقب باشد تا به جایی نگیرد، هی باید جلو و عقب کند و … اما برخی پارکینگ ها هم هستند که حتی یک تریلی می تواند به راحتی در آنها دور بزند! مثل تفاوت سعه ی قلب امام با سعه ی قلب خیلی ها به همین مثال میماند! امام اتفاقات زیادی برایش رخ میدهد ولی او را اصلا تکان نمیدهد! و این ظرفیت را دارد که حوادث بزرگی را هضم کند!»

در عداد این توصیف یک خاطره از حضرت آیت الله سبحانی، و یک فرمایش از حضرت آقا نیز هست که در تلاش های اندک بعدی انشاالله نقل خواهم نمود.

نوری در تاریکی (تلاش اندکی برای شناخت شخصیت امام خمینی) ۲

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از مجالاتی که در آن از شخصیت حضرت امام(ره) سخن به میان آمد، بیان شیرین و شیوای حضرت آقا بود در دیدار با دست اندرکاران کنگره بزرگداشت مرحوم علامه طباطبایی(ره) که در ضمن آن به نقل خاطره ای پیرامون تواضع مرحوم علامه پرداخته که حکایت دیدار ایشان و حضرت امام با مرحوم علامه سمنانی است.

بیان ایشان چنین است: «(یکی از دوستان) گفت منزل علّامه‌ی سمنانی بودیم، آقای خمینی هم بود، آقای طباطبائی هم بود، بعضی دیگر از آقایان هم بودند؛ آقای علّامه‌ی سمنانی رو کرد به آقای خمینی گفت که آقا! این تفسیر المیزان شما را ما مشاهده کردیم، خیلی خوب بود، خیلی عالی بود، واقعاً لذّت بردیم و شروع کرد تعریف از تفسیر المیزان، به خیالی که ایشان آقای طباطبائی است. آقای خمینی هم آدمی نبود که در این قضایا دستپاچه بشود، ساکت نشسته بود و حرفی نمیزد. آقای طباطبائی این طرف نشسته بود، رو کرد به آقای علّامه‌ی سمنانی، گفت آقا! طباطبائی بنده هستم، ایشان استاد من آقای خمینی است.»

آنچه در این خاطره جلب توجه میکرد این نکته بود : «آقای خمینی آدمی نبود که در این قضایا دستپاچه بشود.»

این خاطره، این حادثه و این تعامل مرحوم امام در چنین موقعیتی و این تعبیر حضرت آقا در این رابطه بسیار تامل برانگیز هستند؛ هیچ یک از حضار در این جلسه انسان های کمی نبوده اند، سخنی هم که به میان آمده بود پیرامون یک اثر مشخص و معروف بود، و صاحب آن اثر هم در همین جلسه نشسته بود؛ اما امام چیزی نمیگویند، و جالب اینکه حضرت آقا ابن حالت امام را به دستپاچه نشدن تعبیر و تحلیل فرمودند و میفرمایند امام کسی نبود که در این قضایا(؟) دستپاچه بشود؛ یعنی این یک رفتار موردی نبوده است یک نوع تسلط نفس خاص از ایشان بوده است که بروزات زیادی داشته و کسی که امام را از نزدیک بشناسد میفهمد که این رفتار هم بروز همان خصوصیت بوده است.

(ادامه دارد)

شناخت دستگاههای موسیقی ظرفیتی برای فهم نحوه ی ایجاد و مدیریت حرکتهای مردمی

کشف ظرفیتهای عرصه ی هنر و نحوه ی تأثیرگذاری آن در ایجاد حرکتهای اجتماعی میتواند برای شناخت اقتضائات ایجاد حرکتهای اجتماعی در دیگر عرصه ها قابل الهام و الگوبرداری باشد.

بعنوان مثال نوعِ ظرفیت هنری نهفته در موسیقی و شعر سرود سلام فرمانده و توانایی آن در ایجاد یک حرکت اجتماعی گسترده میتوانست برای طراحی شناخت اقتضائات ایجادتأثیرهای اجتماعی الهام بخش باشد.

مثال دیگر اینکه همه تجربه کرده ایم که برخی از مداحان طوری دعا را میخوانند که دیگران خواسته یا ناخواسته با آنها همراه شده، همه ی جمع با هم دعا را میخوانند بطوریکه صدای آن مداح در میان جمع علارقم حفظ موقف رهبری و هدایتش، گویا فقط یکی از خوانندگان این جمع است اما با صدایی که به کمک بلندگوها کمی بلندتر شده است.

در حالیکه برخی دیگر از مداحان علارقم صدای زیبایی که دارند دعا را به گونه ای میخوانند که جمع مردم نمیتواند با او همراه شود و در نتیجه بهمراه آنها زمزمه ای شکل نمیگیرد و آنها به تنهایی دعا را میخوانند.

نحوه ی قرائت دسته ی اول از خوانندگان دعا طوری ست که گویا با زبان بی زبانی به همه میگویند شما هم همراه شوید و با من بخوانید. من منتظر خواندن و همراه شدن شما هستم و اصلا اگر شما نخوانید این جمع لنگ همراه شدن شماست.

میتوان به این اندیشید که چه نکته ای در نوع و ریتم خواندن برخی خوانندگان وجود دارد که میتواند جمع را برای جمعی خواندن جمع کند.

آیا نظم خاصی در نوع خواندن و هماهنگی میان أدای کلمات مختلف دارند که برای مردم نحوه ی خواندن کلمات بعدی را قابل پیش بینی میکند و این پیش بینی پذیری و شفافیت به همراه شدن مردم کمک میکند؟

یا مثلا نکته در سرعت متوسط داشتنشان است؟ نه آنقدر کُند که همراهی کردن برای شنونده ملال آور باشد و نه آنقدر تند که همراه شدن، غیر ممکن و خسته کننده باشد. بعبارتی همراهی مردم در این نحوه دعا خواندن ها، بدلیل رعایت توان و ذائقه ی مردم است؟

قاعدتا دریافتهای عمیق از نواها و دستگاههای موسیقی نیازمند کسب نگاههای تخصصی در این زمینه است.

دستگاههایی که هر کدام تأثیر خاصی در شنونده رقم میزنند. برخی مناسب ایجاد شور اجتماعی ست. برخی برای سوز و گداز. برخی بهجت آفرین و…

شاید بتوان ادعا کرد که میتوان از کشف نسبت حیثیات وجودی انسان و اجتماع با این دستگاههای موسیقی به نسبتی که حیثیات وجودی انسان و اجتماع با گفتمان های مختلف برقرار میکند پی برد.

مثلا میتوان پی برد که برای واگویه شدن یک مسأله، چگونه و با چه زمزمه ای و در چه سطحی باید شروع کنیم و با چه سرعتی آنرا رشد دهیم تا منجر به همراه شدن عمومی مردم و شکل گیری حرکتهای اجتماعی شود.

 

نوری در تاریکی (تلاش اندکی برای شناخت شخصیت امام خمینی)

بسم الله الرحمن الرحیم

چند روزی است که در مجالات مختلفی مباحثمان گره میخورد به یکی از مهمترین و اموزنده ترین مسائلی که می توان به آن پرداخت و آن هم عبارت است از «شخصیت امام خمینی(ره)».

آقای سید روح الله موسوی خمینی فرزند مصطفی متولد سال 1281 هجری شمسی در خمین و متوفی به سال 1368 در تهران، یک زندگی 87 ساله از خمین تا قم، از قم تا بورسا، از بورسا تا نجف، از نجف تا پاریس و از پاریس تا تهران که طی آن شگفتی‌های بزرگ شخصی تا تاریخی رقم خورده است.

یک انسان عادی است، یک کودک در خمین، یک طلبه ی درس فقه و فلسفه و … در میان همه ی انسان ها، یمشی فی الاسواق!

همین آدم که در معرض همین چیزهایی است که همه هستند، طوری زندگی کرده است که انسانی متفاوت در کل تاریخ شده است، اگر چه بسیاری از آنات او آن قدری از دیگران متفاوت به نظر نمیرسند که نهایتا او را تبدیل به شخصیتی تاریخی کند!

البته تعبیر کردن از نقطه ی اعلای اثرگذاری او به تاثیرگذاری تاریخی تعبیری دقیق و کامل نیست؛ و بلکه اجحاف در حق اوست…

خمینی را باید خیلی شناخت و باید خیلی خوب شناخت، تا به سرّ این پدیده‌ی شگرف در کارنامه ی عملکرد بشری پی برد و از آن بهره برد.

پدیده‌ای که حکایت‌گر قوانین زیادی از سنت‌های الهی است….